صلح پایدار
چهار شنبه 27 / 8 / 1392برچسب:, :: 21:26 :: نويسنده : ارادتمند ثُمَّ أَوْرَثْنَا الْكِتابَ و رسول خدا در حديث متواتر فريقين ميراث و وارث را مقرون بهم كرد تا مردم بدانند و بگفتار منافقين وقعى نگذارند و فرمود: انى مخلف فيكم الثقلين ما ان تمسكتم بهما لن تضلوا كتاب الله و عترتى اهل بيتى و ان اللطيف الخبير اخبرنى انهما لن يفترقا حتى يردا على الحوض ديگر آنكه كلمه «اصْطَفَيْنا» را فرمود كه فقط اطلاق آن در خور پيغمبران و امامانست نه تمام مردم زيرا خداوند از بين خلايق جز پيغمبر و امام كسى را برنمىگزيند. دليل سوم آنست كه خداوند جز معصوم شخص ديگرى را اختيار نميفرمايد زيرا كه خداوند بظاهر و باطن مردم علم دارد و اختيار نمىكند مگر كسى را كه ظاهر و باطنش صالح و نيكو است و تنها امام و معصوم است كه متصف باين اوصاف خدا پسندانه ميباشد. دليل چهارم آنست كه در آيه لفظ «مِنْ عِبادِنا» را آورده و مراد از آنها بندگان خاص پروردگار ميباشد چنانچه در آيه ديگر ميفرمايد: إِنَّ عِبادِي لَيْسَ لَكَ عَلَيْهِمْ سُلْطانٌ و از طرف شيطان نقل قول فرموده و ميفرمايد: إِلَّا عِبادَكَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِينَ دليل پنجم آنكه اين آيه در حق كسانى نازل شد كه خداى تعالى گواهى فرموده كه ايشان اهل بهشت هستند و بديهى است كه تمام امت اهل بهشت نميباشند زيرا كه خبر دادن بآنكه غير معصوم از اهل بهشت است اغراء بقبيح بوده و هرگز از ذات اقدس پروردگار قبيح صادر نميشود. دليل ششم آنست كه وارث كتاب بايد كسى باشد كه باحكام قرآن و كتاب آسمانى دانا و عالم بوده تا بتواند احكام را براى مردم بيان كند و غير از امير المؤمنين عليه السّلام و فرزندان گرامش كسى بتأويل قرآن و احكام آن دانا نيست چنانچه وجود مقدسش فرمودهاند: و الله لو سألتمونى لاخبرنكم بما فى كتاب الله و بينت لكم مكيها من مدنيها و محكمها من متشابهها و ناسخها من منسوخها و خاصها من عامها امير المؤمنين عليه السّلام در بيان بالا ميفرمايد: بخدا قسم اگر از من سؤال كنيد من از تمام آنچه كه در قرآن هست شما را باخبر ساخته و براى شما سورهها و آيات مكى را از مدنى تفكيك و محكم و متشابه و ناسخ و منسوخ و خاص و عام آنرا بيان خواهم كرد. ابن بابويه از ابا صلت هروى روايت كرده گفت ما جمعى از اهل عراق و خراسان در مجلس مأمون حضور داشتيم و حضرت رضا عليه السّلام نيز در آن مجلس تشريف داشتند مأمون از آنحضرت در باره آيه «ثُمَّ أَوْرَثْنَا الْكِتابَ» سؤال كرده و پرسيد اى فرزند رسول خدا اين آيه در باره چه اشخاص نازل شده خاص است يا عام جمعى از علماء عقيده دارند كه در حق جميع امت نازل گرديده؟ فرمود اين آيه در باره ما عترت پيغمبر صلى اللّه عليه و آله و سلّم نازل شده كسانى كه خلاف آنرا گفتهاند بخطا رفته و ناروا ادعائى كردهاند زيرا اگر مقصود تمام امت بود لازم ميآيد كه تمام اهل بهشت باشند در صورتى كه تمام فرق مسلمين در اين قول متفق هستند كه همه امت اهل بهشت نميباشند و خداى تعالى وارثين قرآن را از بين بندگان خود برگزيده و راهنمائى و هدايت خلايق را بايشان محول فرموده و جز عترت پيغمبر صلى اللّه عليه و آله و سلّم كسى متصف باين اوصاف نيست و شاهد بر اين مدعا آيه ديگرى است كه ميفرمايد: وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا نُوحاً وَ إِبْراهِيمَ وَ جَعَلْنا فِي ذُرِّيَّتِهِمَا النُّبُوَّةَ وَ الْكِتابَ فَمِنْهُمْ مُهْتَدٍ وَ كَثِيرٌ مِنْهُمْ فاسِقُونَ پس نبوت و كتاب را در هدايت يافتگان و راهنمايان قرار داده نه فاسقان و آنان آل محمد صلى اللّه عليه و آله و سلّم و عترت آن حضرت ميباشد.
«أَ وَ لَمْ نُعَمِّرْكُمْ ما يَتَذَكَّرُ فِيهِ مَنْ تَذَكَّرَ» 37 محمد بن عباس از امير المؤمنين عليه السّلام روايت كرده فرمود روزى پيغمبر اكرم صلى اللّه عليه و آله بمن فرمودند يا على ميان كسانى كه تو را دوست دارند و ميان آنچه كه از ديدنش ديدگانش روشن شود فاصلهاى جز مرگ وجود ندارد و همينكه مرگ آنها فرا رسد بآن مقام خواهند رسيد و در تأييد فرمايش خود آيه فوق را تلاوت نموده و فرمود يا على دشمنانت از درون آتش دوزخ فرياد و ناله نموده و ميگويند پروردگارا ما را از اين آتش دوزخ نجات بخش تا بجبران گذشته اعمال شايسته بجا آورده و على و فرزندانش را دوست بداريم. امير المؤمنين عليه السّلام در نامهاى كه خروج عايشه و حركتش را بسوى بصره و نافرمانى و عصيان طلحه و زبير را باطلاع شيعيان خود مرقوم داشته و نوشته بود كدام گناه بزرگتر از آنست كه طلحه و زبير عيال پيغمبر (ص) را از خانه خودش بيرون آورده و عيالات خود را در پرده حفاظت مستور و محفوظ داشتهاند و علنا مخالفت خدا و رسولش را كرده و مرتكب سه معصيت گشتند كه ضرر و زيان آن بسوى مردم عايد گرديد اول ظلم دوم مكر و حيله سوم نقص عهد و بيعت كه كيفر و عقاب هر سه در قرآن و كتاب خدا تصريح و بيان شده. خداوند ميفرمايد: يا أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّما بَغْيُكُمْ عَلى أَنْفُسِكُمْ (آيه 24 از يونس) و در نقض عهد فرموده: فَمَنْ نَكَثَ فَإِنَّما يَنْكُثُ عَلى نَفْسِهِ (آيه 10 سوره فتح) و در مورد مكر و فريب ميفرمايد: وَ لا يَحِيقُ الْمَكْرُ السَّيِّئُ إِلَّا بِأَهْلِهِ (آيه 41 فاطر) و آنها مرتكب بغى و ظلم بمن شده و بيعت مرا نقض نموده و عهد شكنى كرده و نسبت بمن مكر و تزوير روا داشتند.
چهار شنبه 27 / 8 / 1392برچسب:, :: 21:24 :: نويسنده : ارادتمند فاطر خلاصه سوره فاطر مشتمل است بر قسمتى از حمد و ثناى پروردگار و بيان نعمتهاى ذات اقدس حق و معرفى شيطان كه دشمن بشر است و بندگان خدا بايد شيطان را دشمن خود بدانند و شرح حال بعضى از مردم كه از روى نادانى و خودخواهى كارهاى زشت خود را نيك تصور كرده و معايب اعمال و افعال خود را درك نمىكنند و شمهاى از عظمت و سلطنت و عدل پروردگار و دلايلى در توحيد و يكتا شناسى خدا و ذكر اين معنى كه آنچه بر پيغمبر اكرم صلى اللّه عليه و آله و سلّم وحى نازل شده همه بر حق و حقيقت است و آياتى چند كه مؤمنين را بشارت بهشت و كفار و منافقين را بعذاب و دوزخ وعده فرمودهاند: در كافى ذيل آيه «وَ اللَّهُ الَّذِي أَرْسَلَ الرِّياحَ فَتُثِيرُ سَحاباً فَسُقْناهُ إِلى بَلَدٍ مَيِّتٍ» 9 از امير المؤمنين عليه السّلام روايت كرده كه از آنحضرت سؤال شد مركز و محل ابرها كجاى دنيا است فرمود بر درختهائى كه در كنار دريا قرار دارند و هر وقت خداوند اراده فرمايد بادى را مأمور ميفرمايد تا آنها را از جا حركت داده و فرشتگانى كه موكل آنها هستند بخارهاى آب را بجو هوا بلند نموده و تشكيل ابرها داده و بهر كجا كه مقرر و مقدر باشند روانه ميشود و در تائيد فرموده خود آيه را تلاوت مينمايند.
و در ذيل آيه «إِلَيْهِ يَصْعَدُ الْكَلِمُ الطَّيِّبُ» 10 از حضرت صادق عليه السّلام روايت كرده فرمود مراد از «الْكَلِمُ الطَّيِّبُ» كلمه اخلاص و اقرار بآنچه از جانب خداوند آمده است ميباشد از واجبات و نيز ولايت امير المؤمنين عليه السّلام عمل صالح و نيكو را بلند كرده و بسوى خدا ميبرد. و در روايت ديگر فرمود كلم الطيب آنست كه مؤمن بگويد: لا اله الا اللّه محمد رسول الله على ولى الله و خليفة رسول اللّه
«إِنَّما يَخْشَى اللَّهَ مِنْ عِبادِهِ الْعُلَماءُ» 28 از ابن عباس روايت كرده كه ميگفت امير المؤمنين عليه السّلام مكرر در مكرر از خوف خدا غش ميكرد و بيهوش ميشد و در جهاد در راه خدا چون كوه ثابت و برقرار بود و از واجبات فوق العاده مراقبت ميفرمود و در تمام كارها رضاى پروردگار را در نظر داشت و كسى بيشتر از آنحضرت با مشركين قتال و كارزار ننموده است.
قوله تعالى: ثُمَّ أَوْرَثْنَا الْكِتابَ الَّذِينَ اصْطَفَيْنا مِنْ عِبادِنا 32 ما قرآن را به بندگان برگزيده خود بارث عطا نمودهايم. اين آيه در باره اهلبيت و عترت پيغمبر اكرم صلى اللّه عليه و آله نازل شده و از چند جهت امامت امير المؤمنين عليه السّلام و فرزندان گرامش را اثبات مينمايد: يكى آنكه ميفرمايد ما قرآن و كتاب را بارث دادهايم و ميراث يا بنسب تعلق ميگيرد و يا بسبب و البته نسب از سبب قوىتر است و چون نسب و سبب در كسى جمع شود از ديگران اوليتر و مقدمتر است و وجود مقدس و شريف امير المؤمنين عليه السّلام صاحب شرفين و جامع طرفين است و از دو جانب حائز شرافت گشته از نسب پيوندش با پدر رسول اكرم صلى اللّه عليه و آله و سلّم و از سبب بستگى بدختر پيغمبر صلى اللّه عليه و آله و سلّم يعنى شوهرى زهراى اطهر و پس از پيغمبر صلى اللّه عليه و آله و سلّم ميراث گرانبهايش يعنى قرآن و خلافت و جانشينى حضرتش جز به برادر و داماد آنحضرت بكسى نميرسد. بديهى است اگر شخصى مدعى وراثت كسى شود باو ميگويند اول نسب خود را ثابت كن سپس مطالبه ميراث بنما بسى جاى تعجب و تأسف است كه جمعى بىخبر از دين و عدالت با جعل اخبار و احاديث بىاساس و افترا بستن بخدا و پيغمبر كه ميگفتند آنحضرت فرموده ما جماعت پيغمبران را ميراث نباشد ميخواستند امير المؤمنين عليه السّلام را از ميراث پيغمبر اكرم صلى اللّه عليه و آله و سلّم محروم سازند و اين گفتار مخالف ظاهر آيات قرآن و احاديث معتبره و صحيحه و حكم عقل است چه در قرآن صريحا ميفرمايد: وَ وَرِثَ سُلَيْمانُ داوُدَ و در آيه ديگر فرموده: يَرِثُنِي وَ يَرِثُ مِنْ آلِ يَعْقُوبَ و در همين آيه مورد بحث ميفرمايد: چهار شنبه 27 / 8 / 1392برچسب:, :: 21:23 :: نويسنده : ارادتمند
طبرسى و محمد بن عباس از يعقوب بن يزيد روايت كردهاند گفت حضرت صادق عليه السّلام فرمود پروردگار احكام و واجبات را متدرجا بر مردم نازل نمود اول آنها شهادت بوحدانيت و برسالت پيغمبر اكرم (ص) بود سپس نماز و زكوة و روزه و جهاد و حج و خمس و صدقات و غير اينها نازل شد منافقين به پيغمبر اكرم (ص) گفتند اگر واجب ديگرى هست بجز اين واجبات بفرمائيد تا آسوده و خاطر جمع باشيم كه ديگر تكليفى نيست خداى تعالى آيه إِنَّما أَعِظُكُمْ بِواحِدَةٍ را نازل نمود و مراد از آن ولايت امير المؤمنين (ع) است سپس آيه إِنَّما وَلِيُّكُمُ اللَّهُ را فرو فرستاد و تمام امت اتفاق دارند كه بجز وجود مقدس على بن أبي طالب كسى در حال نماز زكوة و صدقه نداد و اگر اسم شريف آنحضرت را بيان ميفرمود در قرآن منافقين اسقاط و تحريف ميكردند آن را پروردگار در اين آيه و آيات ديگر نام مقدس امير المؤمنين را بر من بيان فرموده تا جهال و منافقين از ظاهر آيه تشخيص نداده ندانند و نفهمند و در صدد اسقاط و تحريف بر نيايند و تا بشما شيعيان برسد و در موضوع ولايت آيه «الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ» را نازل نمود يعقوب ميگويد حضورش عرض كردم پس معناى «أَنْ تَقُومُوا لِلَّهِ مَثْنى وَ فُرادى» چيست؟ فرمود مثنى اطاعت پيغمبر (ص) و امير المؤمنين تفسير جامع، ج5، ص: 422 عليه السّلام است و فرادى اطاعت و فرمانبردارى از ائمه از فرزندان آنحضرت است اى يعقوب سوگند بخدا معناى آيه غير از اين نيست
عياشى از حضرت باقر (ع) روايت كرده فرمود حضرت قائم آل محمد (ص) پس از ظهور مردم را بكتاب خدا و قرآن و سنة پيغمبر و ولايت امير المؤمنين دعوت ميكند و بآنها ميفرمايد از دشمنان آل محمد صلى اللّه عليه و آله و سلّم بيزارى بجوئيد در آنوقت سفيانى از شام خروج نموده و بسوى زمين بيدا ميرود و زمين آنها را بامر خدا فرو برده و خسف كرده و بگيرد دشمنان اهل بيت در آن هنگام ميگويند ما بقائم آل محمد (ص) ايمان آوردهايم و پيش از اين بآنحضرت كافر بوده او را تكذيب مينمودند در آنوقت بآنحضرت خطاب ميرسد كه تمام آنها را بقتل برسانيد تا بعد از اين فتنه و فسادى در روى زمين واقع نشود «وَ حِيلَ بَيْنَهُمْ وَ بَيْنَ ما يَشْتَهُونَ كَما فُعِلَ بِأَشْياعِهِمْ مِنْ قَبْلُ إِنَّهُمْ كانُوا فِي شَكٍّ مُرِيبٍ» 45 روز ظهور حضرت قائم (ع) بين آنمردم و آنچه آرزو و مراد و دلخواه آنها است از قبول توبه و بر طرفشدن عذاب و رسيدن بثواب فاصله و حايل بسياريست همين طور با هم مسلكهاى آنها كه در امتهاى گذشته همواره در شك و ريب بسر ميبردند رفتار شده آنان نيز بعذاب سخت گرفتار گرديدهاند.
چهار شنبه 27 / 8 / 1392برچسب:, :: 21:21 :: نويسنده : ارادتمند سبا خلاصه مطالب سوره سبا عبارت است از آنكه حمد و سپاس ويژه پروردگارى است كه داراى قدرت تفسير جامع، ج5، ص: 383 و صاحب نعمت و كمال كامل بوده و در ضمن آيات چند اقرار و اعتراف مؤمنين را بر حقانيت و حقيقت قرآن بيان كرده و داستان داود و سليمان و شرح حال اهل سبا و كفار و بتپرستان را متذكر گشته و ميفرمايد كه در روز قيامت پروردگار مجلس داورى و رسيدگى بحساب خلايق را تشكيل و افتتاح مينمايد و در طى چند آيه به پيغمبر اكرم صلى اللّه عليه و آله و سلّم امر ميفرمايد كه مردم را نصيحت و اندرز داده و موعظه فرمايد وَ يَرَى الَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ الَّذِي أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ هُوَ الْحَق 6 مراد از كسيكه باو علم داده شده امير المؤمنين عليه السّلام است كه تصديق ميكند آنچه بر رسول اكرم صلى اللّه عليه و آله و سلّم نازلشده حق است.
قوله تعالى: وَ لَقَدْ صَدَّقَ عَلَيْهِمْ إِبْلِيسُ ظَنَّهُ فَاتَّبَعُوهُ إِلَّا فَرِيقاً مِنَ الْمُؤْمِنِينَ 20 در كافى از زيد شحام روايت كرده گفت قتاده از حضرت باقر عليه السّلام معناى آيه فوق را سؤال نمود آنحضرت فرمود آيه مزبور در باره جمعى از منافقين نازل شده چون آيه «يا ايها الرسول بلغ ما انزل اليك من ربك فى على» نازل شد و پروردگار امر فرمود به پيغمبر صلى اللّه عليه و آله و سلّم امير المؤمنين عليه السّلام را منصوب كند بخلافت و امامت آنحضرت روز غدير على عليه السّلام را بروى دست بلند كرد و بمردم معرفى نمود و فرمود هر آنكس كه من آقا و مولاى او هستم على نيز مولا و آقاى او است و شياطين بنزد شيطان بزرگ رفتند در حالتى كه خاك بسر و صورت خود ميريختند و فرياد ميزدند شيطان بآنها گفت اين چه حالت است كه شما را مشاهده مينمايم گفتند باو مگر نمىبينى پيغمبر خاتم صلى اللّه عليه و آله و سلّم از مردم عهد و پيمان گرفت بر امامت و خلافت امير المؤمنين عليه السّلام گمان نميكنيم هيچ انسانى بتواند نقض عهد كند و پيمان را بشكند شيطان بايشان گفت چنين نيست كه شما تصور كردهايد در اطراف آنحضرت كسانى هستند كه نقض عهد كنند و هرگز وعده من بشما در اين موضوع تخلف ندارد چه شيطان از منافقين شنيد كه بيكديگر مىگفتند پيغمبر از روى هواى نفس سخن ميگويد در آن وقتى كه امير المؤمنين را بروى دست بلند كرده بود مانند اشخاص ديوانه بنظر ميرسيد لذا بشياطين گفت اين گمان شما كه عقيده داريد اين مردم نقض عهد نميكنند باطل است. در اينوقت آيه فوق نازلشد و فرمود گمان شيطان نسبت بمنافقين و عقايد آنها راست تفسير جامع، ج5، ص: 412 و درست آمد و صورت حقيقت و واقع پيدا كرد و جز اندكى از مردم كه آنها شيعيان امير المؤمنين ميباشند بقيه آنها از شيطان پيروى نمودند و اين نقص عهد و پيمان شكنى منافقين وقتى ظاهر و آشكار شد كه پيغمبر اكرم صلى اللّه عليه و آله و سلّم از دار دنيا رحلت نمود و اولى و دومى حق امير المؤمنين و عترت پيغمبر را غصب نمودند و بجاى آنحضرت نشسته و بر مردم حكومت كردند در آنوقت شيطان لباس سلطنت پوشيد و لشكريان خود را بدورش جمع كرد و بالاى منبر رفت بآنها گفت شادى و سرور كنيد كه فرمانبرداران و اطاعتكنندگان خدا اندكند تا زمانى كه قائم آل محمد صلى اللّه عليه و آله و سلّم قيام كند و ظاهر گردد.
در كافى از ابو حمزه روايت كرده گفت از حضرت باقر عليه السّلام معناى آيه «قُلْ إِنَّما أَعِظُكُمْ بِواحِدَةٍ» 46 را پرسيد فرمود مراد از آن يك پند و نصيحت كه خداوند ميفرمايد همان دوستى و ولايت امير المؤمنين عليه السّلام است. و اينحديث را على بن ابراهيم و محمد بن عباس نيز روايت كردهاند. چهار شنبه 27 / 8 / 1392برچسب:, :: 21:19 :: نويسنده : ارادتمند ابن بابويه ذيل آيه «وَ قَرْنَ فِي بُيُوتِكُنَّ وَ لا تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجاهِلِيَّةِ الْأُولى» 33 از حضرت صادق عليه السّلام روايت كرده فرمود معناى آيه آنست: كه طولى نخواهد كشيد كه جاهليت ديگرى پيش ميآيد. و ابن مسعود از پيغمبر اكرم صلى اللّه عليه و آله و سلّم روايت كرده كه فرمود يوشع بن نون وصى حضرت موسى عليه السّلام مدت سى سال بعد از موسى زندگى كرد و صفورا دختر شعيب عيال موسى بر عليه يوشع قيام نموده و با جمعى بجنگ او رفت و مدعى بود كه من سزاوارتر از تو هستم در امر شوهرم موسى يوشع با آنها جهاد كرد و صفورا را به نيكوترين وجهى باسارت درآورد و فرمودند عايشه دختر ابو بكر نيز با گروهى از امت قيام و بجنگ با على امير المؤمنين خواهد رفت و باسارت على در ميآيد و چه نيكو اسيرى و اين آيه در باره عايشه نازل شده كه در خانه بهنشيند و با مسلمانان و على جنگ نكند.
در بصائر الدرجات ذيل آيه «إِنَّما يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ» 33 از حضرت باقر عليه السّلام روايت كرده كه فرمود مراد از رجس در اين آيه شك است و ما هرگز در دين خود شك نميكنيم. و اين حديث را ابن بابويه نيز از حضرت صادق عليه السّلام نقل نموده است. و اخبار بسيارى از طرق عامه و خاصه در دست ميباشد كه همه آنها مؤيد بر اين است كه آيه تطهير در شأن خمسه طيبه نازل شده يعنى در شأن رسول اكرم صلى اللّه عليه و آله و على ابن أبي طالب و فاطمه زهرا و حسن و حسين عليهم السلام نازل شده روزى پيغمبر اكرم صلى اللّه عليه و آله در خانه ام سلمه تشريف داشتند و على و زهرا و حسنين را بخواند و تمام آنها و حضرتش در زير عباى يمانى (كسا) جمع شده در مقام مناجات با پروردگار بر آمده و فرمود خداوندا اينها اهلبيت من هستند كه در باره آنها بمن وعده فرمودهاى خداوندا پليدى و رجس را از ايشان دور فرما و آنها را پاك و پاكيزه گردان ام سلمه كه دعاى پيغمبر اكرم صلى اللّه عليه و آله و سلّم را شنيد عرض كرد يا رسول اللّه آيا من هم جزء اهلبيت محسوب ميشوم فرمودند خير تو از اهلبيت نيستى ولى بتو مژده ميدهم كه اهل بهشتى.
ابن بابويه از امير المؤمنين (ع) روايت كرده فرمود روزى با حسنين و فاطمه (ع) حضور پيغمبر اكرم (ص) در حجرهام سلمه شرفياب شديم جبرئيل آيه «إِنَّما يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيراً» را نازل نمود آنحضرت فرمود يا على (ع) اين آيه در شأن تو و فاطمه (ع) و حسنين و ائمه گرام از فرزندان حسين (ع) نازل شده گفتم ايرسول خدا ائمه بعد از شما چند نفر باشند فرمود دوازده نفر اول آنها تو هستى بعد از تو حسن و حسين و على زين العابدين فرزند حسين (ع) و يك بيك اسامى ايشان را بيان نمود تا حضرت حجة (ع) و فرمود اسامى تمام شما بر ساق عرش نوشته شده در شب معراج پروردگار فرمود اينها نام اوصياء و ائمه بعد از تو ميباشند همه ايشان پاك و پاكيزه و معصوم هستند دشمنان آنها ملعونند. ابن بابويه ذيل آيه «وَ إِذْ تَقُولُ لِلَّذِي أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَيْهِ» 37 از ابى صلت هروى روايت كرده گفت روزى كه مأمون علماء مذاهب مختلفه را براى مباحثه با حضرت رضا عليه السّلام جمع نموده و در حضورش مجلس مباحثه را تشكيل داد من در آن محفل حاضر بوده على بن محمد بن جهم برخاسته رو بحضرت نموده گفت شما كه بعصمت انبياء قائل هستيد در باره اين آيه چه ميفرمائيد كه خطاب به محمد (ص) شده «وَ تُخْفِي فِي نَفْسِكَ مَا اللَّهُ مُبْدِيهِ» حضرت رضا (ع) فرمود واى بر تو كه قرآن را به رأى خود تاويل كرده و نسبت كار زشت به پيغمبر خدا ميدهى تفسير و تاويل قرآن ويژه راسخون در علم و ما ائمه است و فرمودند نام زنهاى پيغمبر اكرم (ص) در دنيا و آخرت معلوم بود و آنها مادران مؤمنين هستند و يكى از آنها زينب دختر جحش بود كه پيغمبر اكرم (ص) او را بحباله نكاح زيد پسرخوانده خويش در آورده بود و پيغمبر اكرم (ص) از سخنان مردم ترس داشت و خداوند ميفرمايد خدا سزاوار تر از هر كس است كه بايد از او ترسيد و خداوند متصدى تزويج كسى از بندگان خود نشد مگر تزويج آدم و حوا و رسول اكرم (ص) با زينب و على بن أبي طالب عليه السّلام با زهرا سلام اللّه عليها پيغمبر اكرم (ص) بنا بامر پروردگار پس از طلاق زيد زينب را بزوجيت خود درآورد على بن محمد گريه كرد و بحضرت رضا عليه السّلام عرض نمود هرگز قول خدا را در باره پيغمبران جز آنچه كه شما فرموديد بيان نخواهم نمود.
وَ إِذا سَأَلْتُمُوهُنَّ مَتاعاً فَسْئَلُوهُنَّ مِنْ وَراءِ حِجاب 53 امير المؤمنين در خانه آمد و آهسته دق الباب نمود پيغمبر اكرم صلى اللّه عليه و آله دانست كه امير المؤمنين عليه السّلام پشت در است ولى ام سلمه كوبنده در را تشخيص نداد و در باز كردن درب خانه تعلل نمود پيغمبر اكرم صلى اللّه عليه و آله و سلّم بام سلمه فرمود در را باز كن ام سلمه عرض كرد در اين آيه كه نازل شده خداوند ميفرمايد: وَ إِذا سَأَلْتُمُوهُنَّ مَتاعاً فَسْئَلُوهُنَّ مِنْ وَراءِ حِجابٍ چه لزومى دارد كه من در را باز كنم اجازه فرمائيد منظور كسى را كه در ميزند سؤال نموده و بعرض برسانم پيغمبر اكرم متغير شده فرمود اطاعت امر رسول خدا اطاعت فرمان خدا است كسى كه پشت در است دوست خدا و رسول خدا است و هرگز بدون اجازه وارد نميشود و تا تو پس از باز كردن در داخل نشده و مستور و پنهان نشوى داخل خانه نخواهد شد پس از آنكه ام سلمه در را گشود و امير المؤمنين عليه السّلام وارد منزل گرديد پيغمبر اكرم صلى اللّه عليه و آله و سلّم از ام سلمه پرسيد كه آيا اين شخص را ميشناسى ام سلمه عرض كرد بلى او على بن أبي طالب عليه السّلام است رسول خدا فرمود اى ام سلمه بدان و آگاه باش گوشت اين على گوشت من و خون او خون منست و او براى من بمنزله هرون است نسبت بموسى جز آنكه پس از من پيغمبر ديگرى نيست اى ام سلمه بشنو و شهادت بده كه على بن أبي طالب عليه السّلام سيد اوصياء من و محل علم من و باب اللّه است كه بايد همه از آن راه بخداشناسى بروند و او برادر و خليفه من است در ميان امت من و هرگز از من جدا نشود اى ام سلمه بشنو و بخاطر بسپار و شهادت بده كه على جهاد ميكند با ناكثين و قاسطين و مارقين. اين حديث را سيد رضى در كتاب مناقب روايت كرده است.
ابن بابويه ذيل آيه «وَ قَرْنَ فِي بُيُوتِكُنَّ وَ لا تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجاهِلِيَّةِ الْأُولى» 33 از حضرت صادق عليه السّلام روايت كرده فرمود معناى آيه آنست: كه طولى نخواهد كشيد كه جاهليت ديگرى پيش ميآيد. و ابن مسعود از پيغمبر اكرم صلى اللّه عليه و آله و سلّم روايت كرده كه فرمود يوشع بن نون وصى حضرت موسى عليه السّلام مدت سى سال بعد از موسى زندگى كرد و صفورا دختر شعيب عيال موسى بر عليه يوشع قيام نموده و با جمعى بجنگ او رفت و مدعى بود كه من سزاوارتر از تو هستم در امر شوهرم موسى يوشع با آنها جهاد كرد و صفورا را به نيكوترين وجهى باسارت درآورد و فرمودند عايشه دختر ابو بكر نيز با گروهى از امت قيام و بجنگ با على امير المؤمنين خواهد رفت و باسارت على در ميآيد و چه نيكو اسيرى و اين آيه در باره عايشه نازل شده كه در خانه بهنشيند و با مسلمانان و على جنگ نكند.
در بصائر الدرجات ذيل آيه «إِنَّما يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ» 33 از حضرت باقر عليه السّلام روايت كرده كه فرمود مراد از رجس در اين آيه شك است و ما هرگز در دين خود شك نميكنيم. و اين حديث را ابن بابويه نيز از حضرت صادق عليه السّلام نقل نموده است. و اخبار بسيارى از طرق عامه و خاصه در دست ميباشد كه همه آنها مؤيد بر اين است كه آيه تطهير در شأن خمسه طيبه نازل شده يعنى در شأن رسول اكرم صلى اللّه عليه و آله و على ابن أبي طالب و فاطمه زهرا و حسن و حسين عليهم السلام نازل شده روزى پيغمبر اكرم صلى اللّه عليه و آله در خانه ام سلمه تشريف داشتند و على و زهرا و حسنين را بخواند و تمام آنها و حضرتش در زير عباى يمانى (كسا) جمع شده در مقام مناجات با پروردگار بر آمده و فرمود خداوندا اينها اهلبيت من هستند كه در باره آنها بمن وعده فرمودهاى خداوندا پليدى و رجس را از ايشان دور فرما و آنها را پاك و پاكيزه گردان ام سلمه كه دعاى پيغمبر اكرم صلى اللّه عليه و آله و سلّم را شنيد عرض كرد يا رسول اللّه آيا من هم جزء اهلبيت محسوب ميشوم فرمودند خير تو از اهلبيت نيستى ولى بتو مژده ميدهم كه اهل بهشتى.
ابن بابويه از امير المؤمنين (ع) روايت كرده فرمود روزى با حسنين و فاطمه (ع) حضور پيغمبر اكرم (ص) در حجرهام سلمه شرفياب شديم جبرئيل آيه «إِنَّما يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيراً» را نازل نمود آنحضرت فرمود يا على (ع) اين آيه در شأن تو و فاطمه (ع) و حسنين و ائمه گرام از فرزندان حسين (ع) نازل شده گفتم ايرسول خدا ائمه بعد از شما چند نفر باشند فرمود دوازده نفر اول آنها تو هستى بعد از تو حسن و حسين و على زين العابدين فرزند حسين (ع) و يك بيك اسامى ايشان را بيان نمود تا حضرت حجة (ع) و فرمود اسامى تمام شما بر ساق عرش نوشته شده در شب معراج پروردگار فرمود اينها نام اوصياء و ائمه بعد از تو ميباشند همه ايشان پاك و پاكيزه و معصوم هستند دشمنان آنها ملعونند. ابن بابويه ذيل آيه «وَ إِذْ تَقُولُ لِلَّذِي أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَيْهِ» 37 از ابى صلت هروى روايت كرده گفت روزى كه مأمون علماء مذاهب مختلفه را براى مباحثه با حضرت رضا عليه السّلام جمع نموده و در حضورش مجلس مباحثه را تشكيل داد من در آن محفل حاضر بوده على بن محمد بن جهم برخاسته رو بحضرت نموده گفت شما كه بعصمت انبياء قائل هستيد در باره اين آيه چه ميفرمائيد كه خطاب به محمد (ص) شده «وَ تُخْفِي فِي نَفْسِكَ مَا اللَّهُ مُبْدِيهِ» حضرت رضا (ع) فرمود واى بر تو كه قرآن را به رأى خود تاويل كرده و نسبت كار زشت به پيغمبر خدا ميدهى تفسير و تاويل قرآن ويژه راسخون در علم و ما ائمه است و فرمودند نام زنهاى پيغمبر اكرم (ص) در دنيا و آخرت معلوم بود و آنها مادران مؤمنين هستند و يكى از آنها زينب دختر جحش بود كه پيغمبر اكرم (ص) او را بحباله نكاح زيد پسرخوانده خويش در آورده بود و پيغمبر اكرم (ص) از سخنان مردم ترس داشت و خداوند ميفرمايد خدا سزاوار تر از هر كس است كه بايد از او ترسيد و خداوند متصدى تزويج كسى از بندگان خود نشد مگر تزويج آدم و حوا و رسول اكرم (ص) با زينب و على بن أبي طالب عليه السّلام با زهرا سلام اللّه عليها پيغمبر اكرم (ص) بنا بامر پروردگار پس از طلاق زيد زينب را بزوجيت خود درآورد على بن محمد گريه كرد و بحضرت رضا عليه السّلام عرض نمود هرگز قول خدا را در باره پيغمبران جز آنچه كه شما فرموديد بيان نخواهم نمود.
وَ إِذا سَأَلْتُمُوهُنَّ مَتاعاً فَسْئَلُوهُنَّ مِنْ وَراءِ حِجاب 53 امير المؤمنين در خانه آمد و آهسته دق الباب نمود پيغمبر اكرم صلى اللّه عليه و آله دانست كه امير المؤمنين عليه السّلام پشت در است ولى ام سلمه كوبنده در را تشخيص نداد و در باز كردن درب خانه تعلل نمود پيغمبر اكرم صلى اللّه عليه و آله و سلّم بام سلمه فرمود در را باز كن ام سلمه عرض كرد در اين آيه كه نازل شده خداوند ميفرمايد: وَ إِذا سَأَلْتُمُوهُنَّ مَتاعاً فَسْئَلُوهُنَّ مِنْ وَراءِ حِجابٍ چه لزومى دارد كه من در را باز كنم اجازه فرمائيد منظور كسى را كه در ميزند سؤال نموده و بعرض برسانم پيغمبر اكرم متغير شده فرمود اطاعت امر رسول خدا اطاعت فرمان خدا است كسى كه پشت در است دوست خدا و رسول خدا است و هرگز بدون اجازه وارد نميشود و تا تو پس از باز كردن در داخل نشده و مستور و پنهان نشوى داخل خانه نخواهد شد پس از آنكه ام سلمه در را گشود و امير المؤمنين عليه السّلام وارد منزل گرديد پيغمبر اكرم صلى اللّه عليه و آله و سلّم از ام سلمه پرسيد كه آيا اين شخص را ميشناسى ام سلمه عرض كرد بلى او على بن أبي طالب عليه السّلام است رسول خدا فرمود اى ام سلمه بدان و آگاه باش گوشت اين على گوشت من و خون او خون منست و او براى من بمنزله هرون است نسبت بموسى جز آنكه پس از من پيغمبر ديگرى نيست اى ام سلمه بشنو و شهادت بده كه على بن أبي طالب عليه السّلام سيد اوصياء من و محل علم من و باب اللّه است كه بايد همه از آن راه بخداشناسى بروند و او برادر و خليفه من است در ميان امت من و هرگز از من جدا نشود اى ام سلمه بشنو و بخاطر بسپار و شهادت بده كه على جهاد ميكند با ناكثين و قاسطين و مارقين. اين حديث را سيد رضى در كتاب مناقب روايت كرده است.
در كافى ذيل آيه «إِنَّ اللَّهَ وَ مَلائِكَتَهُ يُصَلُّونَ عَلَى النَّبِيِّ» 56 از ابى مريم انصار روايتى كرده گفت حضور حضرت باقر (ع) عرض كردم صلوات بر پيغمبر اكرم (ص) چگونه است فرمود وقتى كه امير المؤمنين (ص) بدن مقدس پيغمبر اكرم را غسل داد و كفن نمود ده نفر از اصحاب وارد شده پيرامون جسد مطهر پيغمبر اكرم دور زده و امير المؤمنين (ع) در وسط آنها ايستاده فرمود «إِنَّ اللَّهَ وَ مَلائِكَتَهُ يُصَلُّونَ عَلَى النَّبِيِّ يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا صَلُّوا عَلَيْهِ وَ سَلِّمُوا تَسْلِيماً» تمام حاضرين اين آيه را تلاوت كردند. و در محاسن از حضرت صادق (ع) روايت كرده فرمود مراد از آيه صلوات فرستادن بر پيغمبر اكرم (ص) و تسليم شدن بآنچه از جانب خداوند ابلاغ فرموده ميباشد.
طبرسى ذيل آيه «إِنَّ الَّذِينَ يُؤْذُونَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ» از حضرت عسكرى (ع) روايت كرده فرمود وقتى براى يكى از غزوات، پيغمبر اكرم (ص) لشگرى به سر كردگى و امارت امير المؤمنين (ع) فرستاد پس از پيروزى در جنگ و موقع تقسيم غنائم امير المؤمنين (ع) ميل داشت جاريه و كنيزى خريدارى و بهاء او را از سهمى كه از غنائم نصيب حضرتش ميشود پرداخت نمايد. حاطب بن ابى بلتعه و بريده اسلمى حيله كرده و قيمت جاريه را زياد كردند و موقع مراجعت آن دو نفر حضور پيغمبر اكرم (ص) شتافته و سعايت كرده و گفتند على (ع) جاريه را خريدارى و قيمت او را از غنايم مسلمانان پرداخته است پيغمبر اكرم (ص) كه همواره متين و شكيبا بودند سخت متغير و خشمناك شده رنگ چهره مباركش تغيير كرده و اعضاء بدنش بلرزه افتاده فرمودند اى بريده چگونه رسول خدا را اذيت ميكنى و حال آنكه امروز شنيدى «إِنَّ الَّذِينَ يُؤْذُونَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ». 57 تا آخر آيه را قرائت فرمود بريده عرض كرد من با بيان خود قصد آزار شما را نداشتم حضرت فرمودند تو قصد آزار على (ع) را داشتى و على نفس من است مگر نميدانى من از على و على از منست هر كه على را بيازارد مرا آزرده و هر كه مرا بيازارد خدا را اذيت نموده و بر خدا حتم است كه آزاركننده را بعذاب دردناكى در آتش جهنم معذب بدارد اى بريده تو بهتر ميدانى يا خداوند تبارك و تعالى تو بهتر ميدانى يا خوانندگان لوح محفوظ تو بهتر ميدانى يا فرشتگان ارحام تو بهتر ميدانى يا فرشتگان محافظ على (ع) بريده عرض كرد همه اينها از من بهتر ميدانند پيغمبر اكرم (ص) فرمود چگونه تخطئه نموده و على را ملامت و سرزنش ميكنى و در كارهاى او خرده گيرى مينمائى اين است جبرئيل كه مرا خبر داده كه حفظه على هرگز از زمان كودكى تا كنون گناهى بر او ننوشتهاند و اين فرشتگان ارحام ميباشند كه گواهى ميدهند پيش از آنكه على از شكم مادر متولد شود و بعد از آن مرتكب لغزش و گناه نشده و اين قرائت كنندگان لوح محفوظ هستند كه در شب معراج بمن خبر دادند كه در لوح نوشته شده على معصوم است. اى بريده بر خلاف آنچه خداوند فرموده در باره على نيايش و متعرض او نشو على امير المؤمنين و بزرگ نيكوكاران و يكتا سوار مسلمين و پيشرو سفيد رويان و تقسيمكننده بهشت و دوزخ است هيچيك از مسلمانان حق ندارند و نبايد در باره او كيد و مكر روا بدارند قدر و منزلت على در پيشگاه پروردگار بالاتر از قدر و منزلت تمام مسلمانان است آيا ميل دارى كه ترا خبرى بدهم تا موجب روشنى ديده و قوت قلب تو و تمام مؤمنين شود عرض كرد بلى فرمود روز قيامت كه ميشود خداوند جمعى را مبعوث ميگرداند و در مقام سنجش اعمال آنها بر نيايد سيئات اعمال ايشان باعث سنگينى ميزان گناهان ميشود از آنها مىپرسند پس حسنات اعمال شما كجا است آنها در كمال شرمندگى عرضه ميدارند كه ما حسناتى نداريم خطاب ميرسد اگر شما براى خود حسناتى قائل نيستيد ما حسنات شما را مىشناسيم به باد امر ميشود رقعه كوچكى آورده و در كفه حسنات آنها ميگذارد و چنان برترى از سيئات حاصل ميشود كه فاصله آنها باندازه زمين و آسمان و بآنها ميگويند دست پدر و مادر و برادر و خواهر و خاصان خود را گرفته و داخل بهشت شويد اهل محشر فرياد برآورند پروردگارا ما سيئات اين جمع را دانستيم ولى حسنات ايشان را نفهميديم. خطاب ميرسد اينها دوستداران على بودند چون آنها على را دوست داشتند ما هم ايشان را بدوستى خود پذيرفتيم و بدوستى و محبت على گناهان ايشان را بخشيده و سيئات آنها را بحسنات مبدل ساختيم و بهشت را بايشان و پدران و دوستانشان واجب كرديم. اى بريده كسانيكه بر اثر بغض و دشمنى با على بجهنم ميروند تعدادشان بيشتر از سنگريزههائى است كه بجمره مىاندازند بترس از آنكه از كسانى نباشى كه بر اثر عداوت و بغض با على بجهنم ميروند. اين حديث را جمعى از عامه مانند ترمذى در جامع و ابو نعيم در كتاب حليه و بخارى در صحيح و موصلى در مسند خود و احمد در فضائل و مسند خود و خطيب در اربعين نقل نمودهاند. و فرمود اين آيه نازل شده در باره كسانى كه حق امير المؤمنين (ع) و فاطمه زهرا (ع) را غصب كرده و ايشان را اذيت نمودهاند و رسول اكرم (ص) فرمود هر كس فاطمه را در زمان حياة من اذيت كند مثل آنست كه در ممات من او را اذيت كرده و هر كه او را در ممات من بيازارد مانند آنست كه در حياة من او را آزرده باشد و هر كس فاطمه را اذيت كند مثل آنست كه مرا اذيت كرده و هر كه مرا اذيت كند البته خدا را اذيت نموده و مشمول لعنت ابدى خدا خواهد شد.
چهار شنبه 27 / 8 / 1392برچسب:, :: 21:17 :: نويسنده : ارادتمند ابن بابويه ذيل آيه «وَ قَرْنَ فِي بُيُوتِكُنَّ وَ لا تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجاهِلِيَّةِ الْأُولى» 33 از حضرت صادق عليه السّلام روايت كرده فرمود معناى آيه آنست: كه طولى نخواهد كشيد كه جاهليت ديگرى پيش ميآيد. و ابن مسعود از پيغمبر اكرم صلى اللّه عليه و آله و سلّم روايت كرده كه فرمود يوشع بن نون وصى حضرت موسى عليه السّلام مدت سى سال بعد از موسى زندگى كرد و صفورا دختر شعيب عيال موسى بر عليه يوشع قيام نموده و با جمعى بجنگ او رفت و مدعى بود كه من سزاوارتر از تو هستم در امر شوهرم موسى يوشع با آنها جهاد كرد و صفورا را به نيكوترين وجهى باسارت درآورد و فرمودند عايشه دختر ابو بكر نيز با گروهى از امت قيام و بجنگ با على امير المؤمنين خواهد رفت و باسارت على در ميآيد و چه نيكو اسيرى و اين آيه در باره عايشه نازل شده كه در خانه بهنشيند و با مسلمانان و على جنگ نكند.
در بصائر الدرجات ذيل آيه «إِنَّما يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ» 33 از حضرت باقر عليه السّلام روايت كرده كه فرمود مراد از رجس در اين آيه شك است و ما هرگز در دين خود شك نميكنيم. و اين حديث را ابن بابويه نيز از حضرت صادق عليه السّلام نقل نموده است. و اخبار بسيارى از طرق عامه و خاصه در دست ميباشد كه همه آنها مؤيد بر اين است كه آيه تطهير در شأن خمسه طيبه نازل شده يعنى در شأن رسول اكرم صلى اللّه عليه و آله و على ابن أبي طالب و فاطمه زهرا و حسن و حسين عليهم السلام نازل شده روزى پيغمبر اكرم صلى اللّه عليه و آله در خانه ام سلمه تشريف داشتند و على و زهرا و حسنين را بخواند و تمام آنها و حضرتش در زير عباى يمانى (كسا) جمع شده در مقام مناجات با پروردگار بر آمده و فرمود خداوندا اينها اهلبيت من هستند كه در باره آنها بمن وعده فرمودهاى خداوندا پليدى و رجس را از ايشان دور فرما و آنها را پاك و پاكيزه گردان ام سلمه كه دعاى پيغمبر اكرم صلى اللّه عليه و آله و سلّم را شنيد عرض كرد يا رسول اللّه آيا من هم جزء اهلبيت محسوب ميشوم فرمودند خير تو از اهلبيت نيستى ولى بتو مژده ميدهم كه اهل بهشتى.
ابن بابويه از امير المؤمنين (ع) روايت كرده فرمود روزى با حسنين و فاطمه (ع) حضور پيغمبر اكرم (ص) در حجرهام سلمه شرفياب شديم جبرئيل آيه «إِنَّما يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيراً» را نازل نمود آنحضرت فرمود يا على (ع) اين آيه در شأن تو و فاطمه (ع) و حسنين و ائمه گرام از فرزندان حسين (ع) نازل شده گفتم ايرسول خدا ائمه بعد از شما چند نفر باشند فرمود دوازده نفر اول آنها تو هستى بعد از تو حسن و حسين و على زين العابدين فرزند حسين (ع) و يك بيك اسامى ايشان را بيان نمود تا حضرت حجة (ع) و فرمود اسامى تمام شما بر ساق عرش نوشته شده در شب معراج پروردگار فرمود اينها نام اوصياء و ائمه بعد از تو ميباشند همه ايشان پاك و پاكيزه و معصوم هستند دشمنان آنها ملعونند. ابن بابويه ذيل آيه «وَ إِذْ تَقُولُ لِلَّذِي أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَيْهِ» 37 از ابى صلت هروى روايت كرده گفت روزى كه مأمون علماء مذاهب مختلفه را براى مباحثه با حضرت رضا عليه السّلام جمع نموده و در حضورش مجلس مباحثه را تشكيل داد من در آن محفل حاضر بوده على بن محمد بن جهم برخاسته رو بحضرت نموده گفت شما كه بعصمت انبياء قائل هستيد در باره اين آيه چه ميفرمائيد كه خطاب به محمد (ص) شده «وَ تُخْفِي فِي نَفْسِكَ مَا اللَّهُ مُبْدِيهِ» حضرت رضا (ع) فرمود واى بر تو كه قرآن را به رأى خود تاويل كرده و نسبت كار زشت به پيغمبر خدا ميدهى تفسير و تاويل قرآن ويژه راسخون در علم و ما ائمه است و فرمودند نام زنهاى پيغمبر اكرم (ص) در دنيا و آخرت معلوم بود و آنها مادران مؤمنين هستند و يكى از آنها زينب دختر جحش بود كه پيغمبر اكرم (ص) او را بحباله نكاح زيد پسرخوانده خويش در آورده بود و پيغمبر اكرم (ص) از سخنان مردم ترس داشت و خداوند ميفرمايد خدا سزاوار تر از هر كس است كه بايد از او ترسيد و خداوند متصدى تزويج كسى از بندگان خود نشد مگر تزويج آدم و حوا و رسول اكرم (ص) با زينب و على بن أبي طالب عليه السّلام با زهرا سلام اللّه عليها پيغمبر اكرم (ص) بنا بامر پروردگار پس از طلاق زيد زينب را بزوجيت خود درآورد على بن محمد گريه كرد و بحضرت رضا عليه السّلام عرض نمود هرگز قول خدا را در باره پيغمبران جز آنچه كه شما فرموديد بيان نخواهم نمود.
وَ إِذا سَأَلْتُمُوهُنَّ مَتاعاً فَسْئَلُوهُنَّ مِنْ وَراءِ حِجاب 53 امير المؤمنين در خانه آمد و آهسته دق الباب نمود پيغمبر اكرم صلى اللّه عليه و آله دانست كه امير المؤمنين عليه السّلام پشت در است ولى ام سلمه كوبنده در را تشخيص نداد و در باز كردن درب خانه تعلل نمود پيغمبر اكرم صلى اللّه عليه و آله و سلّم بام سلمه فرمود در را باز كن ام سلمه عرض كرد در اين آيه كه نازل شده خداوند ميفرمايد: وَ إِذا سَأَلْتُمُوهُنَّ مَتاعاً فَسْئَلُوهُنَّ مِنْ وَراءِ حِجابٍ چه لزومى دارد كه من در را باز كنم اجازه فرمائيد منظور كسى را كه در ميزند سؤال نموده و بعرض برسانم پيغمبر اكرم متغير شده فرمود اطاعت امر رسول خدا اطاعت فرمان خدا است كسى كه پشت در است دوست خدا و رسول خدا است و هرگز بدون اجازه وارد نميشود و تا تو پس از باز كردن در داخل نشده و مستور و پنهان نشوى داخل خانه نخواهد شد پس از آنكه ام سلمه در را گشود و امير المؤمنين عليه السّلام وارد منزل گرديد پيغمبر اكرم صلى اللّه عليه و آله و سلّم از ام سلمه پرسيد كه آيا اين شخص را ميشناسى ام سلمه عرض كرد بلى او على بن أبي طالب عليه السّلام است رسول خدا فرمود اى ام سلمه بدان و آگاه باش گوشت اين على گوشت من و خون او خون منست و او براى من بمنزله هرون است نسبت بموسى جز آنكه پس از من پيغمبر ديگرى نيست اى ام سلمه بشنو و شهادت بده كه على بن أبي طالب عليه السّلام سيد اوصياء من و محل علم من و باب اللّه است كه بايد همه از آن راه بخداشناسى بروند و او برادر و خليفه من است در ميان امت من و هرگز از من جدا نشود اى ام سلمه بشنو و بخاطر بسپار و شهادت بده كه على جهاد ميكند با ناكثين و قاسطين و مارقين. اين حديث را سيد رضى در كتاب مناقب روايت كرده است.
چهار شنبه 27 / 8 / 1392برچسب:, :: 21:16 :: نويسنده : ارادتمند و مراد از والدين در اين آيه وَ اعْبُدُوا اللَّهَ وَ لا تُشْرِكُوا بِهِ شَيْئاً وَ بِالْوالِدَيْنِ إِحْساناً» رسول اكرم (ص) و امير المؤمنين عليه السّلام است و فرمود: مراد از «أُولُوا الْأَرْحامِ» ائمه معصومين عليه السّلام ميباشند. ابن بابويه از حضرت امام حسين عليه السّلام روايت كرده فرمود تأويل آيه «وَ أُولُوا الْأَرْحامِ بَعْضُهُمْ أَوْلى بِبَعْضٍ فِي كِتابِ اللَّهِ» را از پيغمبر اكرم (ص) سؤال نمودم فرمود بخدا قسم پروردگار غير شما را از اين آيه قصد نكرده شما اولوا الارحام ميباشيد وقتى من وفات نمودم پدرت على اولى و احق است بمن پدرت كه وفات نمود برادرت حسن اولى است و تو بعد از برادرت حسن اولى هستى گفتم ايرسول خدا بعد از من كى اولى و احق بولايت و و وصايت است فرمود فرزندت على امام زين العابدين عليه السّلام و يك بيك را اسم برد تا حضرت حجة عليه السّلام سپس فرمود اين نه نفر از فرزندان تو و از صلب تو هستند نهمى آنها غيبت اختيار ميكند و از نظر مردم پنهان ميشود خداوند بتمام ايشان علم و دانش و فهم مرا عطا فرموده طينت آنها از طينت من است هر كس آنها را دوست بدارد مشمول شفاعت من خواهد بود.
نبرد احزاب - على و عمربن عبدود: در اين سوى خندق اصحاب پيغمبر آماده دفاع و كارزار بودند نخستين كسى كه مرد ميدان طلبيد عمرو بن عبد ود بود كه با كوبيدن نيزه خود بزمين و خواندن اشعارى در مفاخر خود از نيروى اسلام همآورد خواسته و على بن أبي طالب عليه السّلام با اجازه پيغمبر اكرم (ص) براى مصاف با عمرو بميدان آمده و پس از معرفى خود در برابر عمرو ايستاد. عمرو بن عبد ود خطاب بعلى عليه السّلام نموده و گفت پدرت از دوستان من بوده و من ميل ندارم بدست من كشته شوى امير المؤمنين عليه السّلام بعمرو فرمود روزى ترا در خانه كعبه ديدم كه پرده كعبه را گرفته و مىگفتى كسى در عرصه كارزار اگر سه درخواست از من كند حتما يكى از آنها را اجابت نموده و مىپذيرم اينك من سه پيشنهاد بتو مىكنم كه يكى از آنها را قبول كنى عمرو گفت آرى من چنين عهدى كردهام بگو تا چه خواهى على عليه السّلام فرمود اول آنكه بيا و شهادتين گفته و اسلام را قبول كن عمرو گفت من تن بچنين امرى نميدهم فرمود پس بيا با قبيله خود از نبرد با مسلمين صرف نظر نموده و بموطن خود برگرد عمرو گفت اگر برگردم زنها ميگويند كه عمرو ترسيد و شعرا در مذمت من اشعار بسازند على عليه السّلام فرمود پس از اسب پياده شو تا من كه پياده هستم بتوانم با تو برابرى در جنگ كنم عمرو فورا از اسب بزير آمد و گفت در پذيرفتن اين پيشنهاد احدى از اعراب مرا ملامت نخواهد كرد و با شمشير و نيزه بعلى عليه السّلام حمله نمود امير المؤمنين عليه السّلام حمله عمرو را رد نمود و ضربت سختى بر سر عمرو وارد ساخت كه از كلاه خود او گذشته و بمغزش اصابت كرد تا عمرو بخود آمد على عليه السّلام دومين حمله را نمود و ساقهاى عمرو را قطع و بر خاك مذلت افكند در اين هنگام باد شديدى وزيد و صحنه كارزار از گرد و غبار پوشيده شد پس از چند لحظه كه هوا روشن و تيرگى مرتفع شد ديدند على عليه السّلام بر سينه عمرو نشسته و سر آن ملعون را از پيكر نحسش جدا ساخته و بحضور پيغمبر آورد. مسلمين اطراف آنحضرت جمع شده دست و صورت آن بزرگوار را ميبوسيدند عمر گفت يا على چرا زره عمرو را از تنش بيرون نياوردى زرهاى مانند آن در ميان اعراب نيست فرمود نخواستم هتك حرمت او بشود در آنوقت پيغمبر اكرم صلى اللّه عليه و آله و سلّم فرمود بشارت باد بر تو اى على عليه السّلام اگر تمام اعمال مسلمانان تا روز قيامت با عمل امروز تو مقايسه كنند عمل حضرتت بر تمام آنها برترى و فضيلت و ترجيح دارد چه در اثر كشته شدن عمرو ترس و خوف بر تمام كفار و احزاب چيره شد و مسلمين فيروز و قوى و عزيز گرديدند خبر قتل عمرو بخواهرش رسيد سؤال كرد كه جرئت كرد آن دلاور نامى را بقتل برساند؟ گفتند على بن أبي طالب عليه السّلام جواب داد چون مرگش بر دست كفو كريمى واقع شده من بر او گريه و زارى نميكنم مِنَ الْمُؤْمِنِينَ رِجالٌ صَدَقُوا ما عاهَدُوا اللَّهَ عَلَيْهِ فَمِنْهُمْ مَنْ قَضى نَحْبَهُ وَ مِنْهُمْ مَنْ يَنْتَظِرُ وَ ما بَدَّلُوا تَبْدِيلًا 23 بعضى از راد مردان و مؤمنين در عهدى كه با خدا بسته بودند كمال ثبات و پايدارى را بخرج داده تا بدرجه رفيعه شهادت فائز و جمعى هم با كمال خلوص و صفا بانتظار فيض شهادت باقى مانده و تغيير عقيده ندادند. محمد بن عباس از حضرت باقر عليه السّلام و حضرت صادق عليه السّلام روايت كرده فرمودند آيه فوق در حق امير المؤمنين عليه السّلام و حمزه و جعفر و عبيدة بن حارث نازلشده و شهيد گرديد و مقصود از و منهم من قضى نحبه يكى حمزه است كه در جنگ احد شهيد شد و ديگرى جعفر است كه در جنگ موته بدرجه رفيعه شهادت فائز گرديد و مراد از «وَ مِنْهُمْ مَنْ يَنْتَظِرُ» امير المؤمنين عليه السّلام ميباشد كه پيوسته در انتظار شهادت بود تا ابن ملجم مرادى آن بزرگوار را شهيد نمود. و اينحديث را ابن بابويه و ابن شهر آشوب از آنحضرت و حضرت باقر عليه السّلام روايت كردهاند. در كافى از حضرت صادق عليه السّلام روايت كرده فرمود پيغمبر اكرم صلى اللّه عليه و آله بامير المؤمنين عليه السّلام مىفرمود يا على هر كس ترا دوست داشته باشد و با ولايت تو از دنيا برود از زمره شهداء محسوب ميشود.
و حريز از حضرت صادق عليه السّلام روايت كرده گفت معناى مَنْ يَأْتِ مِنْكُنَّ بِفاحِشَةٍ مُبَيِّنَةٍ 30 را سؤال كردم فرمود مراد از فاحشة مبينه مخالفت علنى و آشكار بر عليه امام وقت و خروج با شمشير است همانطور كه عايشه بر امير المؤمنين عليه السّلام خروج نموده و لشگرى فراهم و جنگ جمل را ايجاد كرد.
چهار شنبه 27 / 8 / 1392برچسب:, :: 21:7 :: نويسنده : ارادتمند 33 احزاب خلاصه مطالب سوره احزاب عبارت است از منع پيروى و تاكيد در اطاعت نكردن از كفار و منافقين و اينكه پيغمبر اولى و سزاوارتر بمؤمنين است از خود آنها و زنان او مادران آنها است و داستان زيد و زينب و غزوه احزاب و بنى قريضه و تحريض و ترغيب مسلمين بجهاد كردن با كفار و آيه تطهير و امر كردن مؤمنين بدرود و تحيات فرستادن بر پيغمبر و به تسليم به اوامر آنحضرت و پرهيزكارى و گفتار راست و درست.
قوله تعالى: ما جَعَلَ اللَّهُ لِرَجُلٍ مِنْ قَلْبَيْنِ فِي جَوْفِه 4 محمد بن عباس ذيل آيه مزبور از امير المؤمنين عليه السّلام روايت كرده فرمود نيست بندهاى از بندگان خدا كه قلبش بنور ايمان روشن شده باشد و محبت ما در دل او وجود نداشته باشد و اگر موجودى مورد سخط و قهر الهى قرار گرفته بغض و دشمنى ما را در دل مىپروراند ما آل محمد (ص) پيوسته بدوستى دوستان خود خوشحال و به بغض و كينه دشمنان مبغوض ميباشيم دوستان ما همواره نظر برحمت پروردگار داشته و درهاى رحمت و مغفرت بروى آنها باز است ولى بدخواهان و دشمنان ما در كنار آتش جهنم عمر خود را بسر ميبرند گوارا باد بر اهل رحمت لطف و رحمت خداوند و واى بر اهل جهنم و مكان و منزلت ايشان چنانچه خداوند ميفرمايد: فَلَبِئْسَ مَثْوَى الْمُتَكَبِّرِينَ هر بندهاى كه در محبت و دوستى ما قصور كند خير نمىبيند و هرگز دوستان و دشمنان ما يكسان نبوده و ممكن نيست در يك دل هم دوستى و هم دشمنى ما جمع شود زيرا خداوند در درون يكنفر دو قلب قرار نداده تا بيك دل ما را دوست بدارد و با دل ديگر بدشمنى با ما بپردازد همانطور كه طلا را در مجاورت آتش و حرارت از غش پاك و خالص مىكنند دل دوستان ما هم بىآلايش و پاك و خالص است مردم ستمكار و منافق از حزب شيطان و شيطان از جنس آنهاست هر كس بخواهد بداند دوست ماست يا خير بايد دل خود را امتحان كند اگر كسى بدشمنان ما دوستى ورزد و دشمن ما را شريك دوستى خود نمايد از ما نيست و ما از او نيستيم و خداوند و جبرئيل و ميكائيل دشمنان او است و الله عَدُوٌّ لِلْكافِرِينَ.
در كافى ذيل آيه «النَّبِيُّ أَوْلى بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ» 6 از حضرت باقر عليه السّلام روايت كرده فرمود اين آيه در آمريه نازل شده و در شأن فرزندان امام حسين عليه السّلام بعد از پيغمبر اكرم (ص) ميباشد و مراد از اولى الامر ما ائمه هستيم راوى ميگويد حضورش عرض كردم آيا فرزندان جعفر و عباس نصيبى از اولى الامرى دارند فرمود خير يك بيك افراد بنى عبد المطلب را سؤال كردم فرمودند آنها هم بهرهاى از اين مقام ندارند آنوقت من فراموش كردم كه در باره اولاد حضرت حسن عليه السّلام سؤال كنم دو مرتبه شرفياب شده و چگونگى را سؤال نمودم فرمودند بخدا قسم غير از ما كه از فرزندان امام حسين عليه السّلام هستيم كسى ديگر نصيبى از اولى الامرى ندارد. در بعضى از روايات بعد از جمله «وَ أَزْواجُهُ أُمَّهاتُهُمْ» جمله «و هو اب لهم»ضبط شده يعنى خداوند مؤمنين را فرزند پيغمبر و آنحضرت را پدر آنها معرفى ميفرمايد زيرا كه كسانى هستند كه نميتوانند خود را حفظ كنند و مال و ثروتى هم ندارند و بر وجود خود سيطره و تسلطى ندارند خداوند آنها را تحت تربيت و ولايت پيغمبر خود قرار داده و بر مؤمنين اولى و برتر از نفس خودشان داشته است و روى اين اصل نبى اكرم (ص) در روز غدير خم از مردم سؤال فرمود آيا من اولى بشما از خود شما نيستم؟ گفتند چرا اى رسول خدا فرمود پس اين على امير المؤمنين عليه السّلام هم چون من اولى است بشما از نفس شما. و خداوند بر پيغمبر اكرم (ص) مئونه و تربيت ايتام ايشان را ملزم فرمود روزى پيغمبر اكرم (ص) بمنبر تشريف برده و فرمود هر كس مالى كسب كند و بميرد ثروت و مالش بورثه او ميرسد و هر كس دين يا متاعى از خود باقى بگذارد و وارثى نداشته باشد امام وارث اوست و خداوند براى مؤمنين حقوقى نسبت به پيغمبر مقرر فرموده مانند حقوقى كه پدر نسبت بفرزند دارد و بعد از پيغمبر اين حقوق بامير المؤمنين و بعد از آن جناب بائمه منتقل ميگردد چون پيغمبر و امير المؤمنين هر دو پدران اين امت هستند چهار شنبه 27 / 8 / 1392برچسب:, :: 21:6 :: نويسنده : ارادتمند 32 سجده تفسير جامع، ج5، ص: 303 خلاصه مطالب سوره سجده عبارت است از دلايل توحيد و خداشناسى و تسلط و احاطه داشتن ملك الموت بر ارواح خلايق و حال مجرمين و مؤمنين و ملاقات نمودن پيغمبراكرم (ص) حضرت موسى را در شب معراج و اينكه مردم از هلاكت و نابودى پيشينيان بايد پند و عبرت بگيرند. «تَتَجافى جُنُوبُهُمْ عَنِ الْمَضاجِعِ» 11 ابن بابويه از حضرت باقر عليه السّلام در كتاب فقيه روايت كرده گفت ابى عبيده حذاء معناى اين آيه را از آنحضرت سؤال نمودند فرمودند شايد تصور ميكنيد كه گروهى هستند كه بخواب نميروند. عرض كرد خدا و رسول و ائمه بهتر ميدانند فرمود تا روح در بدن باقى است خواب براى شخص لازم و ضرورى ميباشد. و مراد از «تَتَجافى جُنُوبُهُمْ عَنِ الْمَضاجِعِ» عمل و رويه مولا امير المؤمنين عليه السّلام و پيروان آن حضرت است كه اول شب را استراحت نموده و همين كه ثلثى از شب گذشت از بستر برخاسته و روى نياز بسوى خداوند كار ساز آورده و بمناجات با پروردگار مشغول شده و از روى كمال خلوص و رغبت خدا را ياد مينمايند و اين مردم كسانى هستند كه رسول اكرم (ص) در باره آنها مژده بهشت داده و فرمودند كه آنها در جوار رحمت خدا بوده نه ترسى دارند و نه غصه «فَلا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لا هُمْ يَحْزَنُونَ» راوى گويد خدمت امام عليه السّلام عرض كردم موقعى كه ثلث آخر شب براى نماز نافله شب از خواب بر ميخيزم چه بگويم بهتر است فرمودند بگو: الحمد لله رب العالمين و اله المرسلين الحمد لله الذى يحيى الموتى و يبعث من فى القبور كه به بركت اين ذكر وسوسه شيطان و پليدىها از خواننده دور ميشود. و از حضرت صادق عليه السّلام روايت كرده فرمود آيه مزبور در شأن كسانى است كه ميان نماز مغرب و عشا نماز ميخوانند. آنگاه فرمود هر كس در بين نماز مغرب و عشا دو ركعت نماز به كيفيت ذيل بجا آورد در ركعت اول بعد از حمد اين آيه را قرائت كند.
أَ فَمَنْ كانَ مُؤْمِناً كَمَنْ كانَ فاسِقاً لا يَسْتَوُونَ 18 طبرسى از ابن عباس روايت كرده آيه فوق در حق امير المؤمنين عليه السّلام و وليد بن عقبه برادر مادرى عثمان نازلشده مقصود از مؤمن آنحضرت و مراد بفاسق وليد است سبب نزول آن: چون وليد بامير المؤمنين عليه السّلام جسارت نموده گفت تو كودكى من از تو فصيحتر و از سنان تيزترم و در ميان لشكر پايدارى مينمايم آنحضرت باو فرمود ساكت و خاموش باش تو مرد فاسقى هستى. طولى نكشيد جبرئيل آيه مزبور را نازل نمود و در باره هر مؤمن و فاسقى اين آيه جاريست در زمان عثمان وليد از جانب او حاكم كوفه شد شبى از شبها شراب نوشيد صبح در حالت مستى به مسجد رفت و بر مردم امام شد نماز صبح را چهار ركعت بجا آورد در بين نماز برگشت و بمردم گفت ميل داريد بر چهار ركعت بيفزايم امروز من با كيف و نشاطم مردم دانستند او مست است و عقلش زايل شده نامه بعثمان نوشتند داستان او را تذكر دادند عثمان او را احضار كرد جمعى از مردمان صالح همراه او بمدينه رفتند گواهى دادند كه وليد شراب نوشيده و در حالت مستى بمسجد آمده نماز صبح را بآن كيفيت بجا آورده. امير المؤمنين عليه السّلام در آن مجلس تشريف داشت عثمان در باره وليد با آنحضرت مشورت نمود امير المؤمنين دستور داد بر وليد حد جارى كردند و هشتاد تازيانه باو زدند.
وَ يَقُولُونَ مَتى هذَا الْفَتْحُ إِنْ كُنْتُمْ صادِقِينَ 28 در كافى ذيل آيه فوق از ابن دراج روايت كرده گفت حضرت صادق عليه السّلام فرمود مراد از يوم الفتح روزيست كه دنيا بدست قائم آل محمد (ص) فتح ميشود اگر كسى مؤمن باشد ولى عقيده بروز موعود نداشته باشد از ايمان ناقص خود منتفع نشود ولى چنانچه عقيده و ايمان كامل بظهور و فرج حضرت حجت داشته و يقين راسخ نمايد آن ايمان باو نفع ميرساند و در پيشگاه خداوند منزلتى رفيع بدست آورده و بهشت ذخيره صاحب اين عقايد حقه شود و اين اجر و ثواب ويژه امير المؤمنين عليه السّلام و ذريه گرام آنحضرت و محبين و شيعيان ايشان است.
دو شنبه 18 / 8 / 1392برچسب:, :: 20:28 :: نويسنده : ارادتمند 31 لقمان خلاصه مطالب سوره لقمان عبارت است از آنكه قرآن رهبر و بخشايش خداوند است براى مردم نيكوكار و خريداران سخنان لغو و باطل كه از روى نادانى و جهالت مردم را از راه خداشناسى گمراه نموده و قرآن خدا را شوخى پنداشته و تمسخر ميكنند شديدا بعذاب خوارى مجازات ميشوند و پند و نصيحت لقمان بفرزندش و ذم و توبيخ مردمى كه از روى جهالت و نادانى و بىخبر از كتاب روشن خدا در دين خدا مجادله و بحث مينمايند و دلايل توحيد و خداشناسى.
سيد رضى در كتاب خصايص ذيل آيه «وَ وَصَّيْنَا الْإِنْسانَ بِوالِدَيْهِ». 14 از حضرت صادق عليه السّلام روايت كرده كه فرمود يكى از والدين امير المؤمنين عليه السّلام ميباشد. ابن شهر آشوب بسند خود از آنحضرت روايت كرده فرمود اين آيه در شأن رسول اكرم صلى اللّه عليه و آله و سلّم و امير المؤمنين عليه السّلام نازل گرديده. در كتاب امالى بسند خود از اصبغ بن نباته روايت كرده گفت فرداى آن روزى كه ابن ملجم ملعون در مسجد ضربت شهادت را بر فرق نازنين امير المؤمنين زد با جمعى از اصحاب بقصد عيادت بخانه آنحضرت رفتيم امام حسن عليه السّلام بيرون تشريف آورده فرمودند حال مزاجى پدرم اجازه نميدهد كه بديدارش حاضر شويد بخانههاى خود برگرديد مردم رفتند من نشسته بودم كه ناگاه از درون خانه حضرت فرياد شيون برخاست من هم خوددارى را از دست داده بگريه افتادم از صداى گريه من امام حسن عليه السّلام بيرون آمده فرمودند چرا بخانه خود نرفتى عرض كردم فدايت شوم من تا بزيارت مولاى خود موفق نشوم نخواهم رفت اجازه ملاقات و ديدارشان را براى من بگيريد امام حسن عليه السّلام داخل منزل تشريف برده طولى نكشيد كه بيرون آمده مرا بورود بخانه راهنمائى نموده بزيارت امام و مولاى متقيان بردند ديدم امير المؤمنين در بستر خود نشسته و بچيزى تكيه نموده و عصابه زردى بر سر خويش بستهاند ولى آن عصابه بخون فرق همايونش آغشته و چهره مباركش چنان زرد شده بود كه معلوم نبود كدام يك از صورت و يا عمامه زردتر است بدامن حضرت افتاده و دست مباركش را بوسه زده بگريه در افتادم فرمودند اى اصبغ گريه نكن بخدا قسم كه هم اكنون بهشت را بچشم خويش مىبينم عرض كردم بخدا قسم ميدانم كه ببهشت ميرويد ولى گريه من براى فقدان و دورى از محضر مبارك شما است كه ديگر ديدارتان را براى هميشه از دست ميدهم و تقاضا كردم حديثى بفرمايند كه بعنوان يادگارى عزيز حفظ كنم. فرمود اى اصبغ روزى پيغمبر اكرم صلى اللّه عليه و آله مرا احضار نموده و فرمودند هم اكنون بمسجد رفته و بالاى منبر از طرف من بمردم بگو كه من رسول رسول خدايم و آن رسول خدا ميفرمايد لعنت خدا و فرشتگان و پيغمبران و لعنت من بر كسى باد كه از اطاعت والدين خود سرپيچى بنمايد و يا دعوت غير مولاى خود را اجابت كند يا باجير خود در اجرتش ظلم بنمايد بر طبق فرموده پيغمبر عمل نموده و از منبر بزير آمدم هيچكس حرفى نزد مگر عمر كه گفت يا على فرموده رسول خدا را رسانيدى ولى تفسير آن را نگفتى گفتم خدمت پيغمبر عرض ميكنم فورا حضور پسر عم گرامم شتافته و سخن عمر را بآنحضرت رسانيدم فرمودند هم اكنون بمسجد برگرد و بالاى منبر برو پس از حمد و ثناى الهى و درود بر من بمردم بگو ما چيزى نميگوئيم مگر آنكه تفسيرش نزد ما ميباشد بدانيد و آگاه باشيد كه پيغمبر و من كه على هستم دو پدر براى شما و مولاى شما و اجير شما ميباشيم. (يعنى در اجر رسالت كه محبت و ولايت ذوى القربى است ستم نكنيد) در كافى ذيل آيه «وَ مَنْ يُسْلِمْ وَجْهَهُ إِلَى اللَّهِ» 22 از حضرت على بن الحسين امام زين العابدين عليه السّلام روايت كرده فرمود مراد از عروة الوثقى دوستى آل محمد صلى اللّه عليه و آله و سلّم است. ابن بابويه از ابن عباس روايت كرده گفت رسول اكرم صلى اللّه عليه و آله و سلّم فرمود كسى كه مايل باشد بريسمان محكم خدا كه هرگز گسستنى نيست چنگ بزند بايد بدامن و ولايت برادر و وصى من على بن أبي طالب عليه السّلام چنگ بزند هر كه او را دوست بدارد هلاك نشود و هر كس او را دشمن بدارد روى نجات نهبيند اينحديث را عامه بطرق عديده نقل نمودهاند. ابن شهر آشوب از انس بن مالك روايت كرده كه رسول اكرم صلى اللّه عليه و آله و سلّم فرمود آيه فوق در حق امير المؤمنين (ع) نازلشده و آنحضرت كسى است كه روى تسليم و رضا بسوى خدا نموده و نيكوكارى را پيشه خود قرار داده. و از حضرت رضا (ص) روايت كرده فرمود رسول اكرم صلى اللّه عليه و آله و سلّم ميفرمود بزودى بعد از من فتنهاى پديدار شود كه جهان را تاريك گرداند هر كس بخواهد از آن فتنه نجات يابد بايد بريسمان محكم پروردگار چنگ بزند اصحاب حضورش عرض كردند ريسمان محكم خدا چيست؟ فرمود ولايت سيد الوصيين است پرسش كردند او چه شخصى است؟ فرمود مولاى مسلمين و امام آنها است مجددا سؤال نمودند اى پيغمبر خدا امام و مولاى مسلمين كيست و بعد از شما چه شخصى است فرمود برادرم على بن أبي طالب عليه السّلام ميباشد. و اينحديث را نيز عامه بطرق عديده نقل نمودهاند. دو شنبه 18 / 8 / 1392برچسب:, :: 20:27 :: نويسنده : ارادتمند خلاصه مطالب سوره روم عبارت است از خبر دادن به پيروزى روميان پس از مغلوب شدن آنها و مسرور شدن مسلمين از اين پيروزى و تحريض و ترغيب مردم بتدبر و تفكر و انديشه كردن در آيات و دلايل توحيد و خداشناسى و قدرت و عظمت پروردگار و بيان حال مؤمنين و مشركين و ضرر و زيان كفار در ترك توحيد و خداشناسى و توبيخ و عذاب كسانيكه ناسپاسى نموده و كفران ورزند و خبر دادن از دانشمندان مؤمنين در روز قيامت.
قوله تعالى: فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنِيفاً فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْها لا تَبْدِيلَ لِخَلْقِ اللَّه 30 از حضرت باقر عليه السّلام روايت كرده فرمود مقصود از دين حنيف ولايت امير المؤمنين عليه السّلام و ائمه اطهار عليهم السّلام است.
«فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ» در بصائر الدرجات از آنحضرت روايت كرده كه مراد از فطرت اقرار بوحدانيت پروردگار و نبوت و خاتميت رسول اكرم صلى اللّه عليه و آله و سلّم و ولايت امير المؤمنين عليه السّلام است.
«وَ قالَ الَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْم 56 در كافى ذيل آيه «وَ قالَ الَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ» در ضمن حديث مفصلى كه از حضرت رضا عليه السّلام در توصيف امام روايت كرده ميفرمايد: پيوسته امامت در ذريه حضرت ابراهيم است و بعضى از بعض ديگر در قرنى پس از قرون از آنحضرت ارث بردهاند تا آنكه پيغمبر اكرم صلى اللّه عليه و آله و سلّم وارث آن مقام ميشود همچنانكه ميفرمايد: «إِنَّ أَوْلَى النَّاسِ بِإِبْراهِيمَ لَلَّذِينَ اتَّبَعُوهُ وَ هذَا النَّبِيُّ وَ الَّذِينَ آمَنُوا وَ اللَّهُ وَلِيُّ الْمُؤْمِنِينَ» پس امامت مختص رسول اكرم صلى اللّه عليه و آله و سلّم شد و امير المؤمنين على عليه السّلام بامر خدا و بطريقى كه واجب فرموده بود از پيغمبر ارث برد و در ذريه حضرتش تا روز قيامت باقى و برقرار ميماند زيرا بفحواى آيه كريمه «وَ قالَ الَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ وَ الْإِيمانَ» آن بزرگوار و فرزندان گرامش بزيور علم و ايمان آراسته و مزين گشتهاند. نيز فرمود امير المؤمنين عليه السّلام روزى مشغول نماز بود ابن كوا عقب آن حضرت ايستاده و اقتدا كرده بود امير المؤمنين مشغول قرائت بود ابن كوا اين آيه را ميخواند «وَ لَقَدْ أُوحِيَ إِلَيْكَ وَ إِلَى الَّذِينَ مِنْ قَبْلِكَ لَئِنْ أَشْرَكْتَ لَيَحْبَطَنَّ عَمَلُكَ وَ لَتَكُونَنَّ مِنَ الْخاسِرِينَ» آنحضرت ساكت شد ابن كوا نيز ساكت شد امير المؤمنين ادامه داد قرائت را آن ملعون مجددا تكرار كرد آيه را و اين جريان سه دفعه تجديد شد عاقبت آنحضرت تلاوت فرمودند آيه «فَاصْبِرْ إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ وَ لا يَسْتَخِفَّنَّكَ الَّذِينَ لا يُوقِنُونَ» 60 را كنايه از آنكه عذاب پروردگار كه بمنافقين وعده فرمود بتو خواهد رسيد چه او از جمله منافقين و مخالفين سرسخت آن حضرت بود.
دو شنبه 18 / 8 / 1392برچسب:, :: 20:26 :: نويسنده : ارادتمند
در امالى ذيل آيه «وَ آتَيْناهُ أَجْرَهُ فِي الدُّنْيا وَ إِنَّهُ فِي الْآخِرَةِ لَمِنَ الصَّالِحِينَ» از اصبغ بن نباته روايت كرده گفت هنگاميكه امير المؤمنين عليه السّلام محمد بن ابى بكر را والى مصر نمود نامهاى باهالى مصر بطريق ذيل مرقوم داشت. اى بندگان خدا بدانيد مؤمن كسى است كه پيوسته عمل نيكو از او سر بزند و منشاء اثر خير بوده و تحصيل ثواب نمايد خداوند پاداش عملى كه در دنيا انجام داده باو عطا ميفرمايد همانطور كه بابراهيم فرمود «وَ آتَيْناهُ أَجْرَهُ فِي الدُّنْيا» هر كس براى خدا عملى انجام دهد پروردگار اجر و پاداش او را در دنيا و آخرت عطا ميفرمايد و كفايت كند امور مهمه دنيا و آخرتش را.
«بَلْ هُوَ آياتٌ بَيِّنات 49 على بن ابراهيم ذيل همين آيه نوشتهاند:آيات بينات ائمه عليهم السّلام هستند كسى آن آيات را كه امير المؤمنين و ائمه باشند انكار نميكند مگر كافر و ستمكار.
محمد بن عباس ذيل آيه وَ إِنَّ اللَّهَ لَمَعَ الْمُحْسِنِين 69 از امير المؤمنين عليه السّلام روايت كرده فرمود محسنين ما ائمه هستيم كه خداوند ميفرمايد وَ إِنَّ اللَّهَ لَمَعَ الْمُحْسِنِينَ و اگر آن بزرگواران محسن نباشند چه اشخاصى هستند و آيا محسنى بغير از ائمه وجود دارد؟ ابن بابويه ذيل آيه فوق از حضرت باقر عليه السّلام روايت كرده فرمود وقتى كه امير المؤمنين عليه السّلام از جنگ نهروان بكوفه برگشت بحضرتش خبر دادند كه معاويه ملعون آنحضرت را سب مينمايد و گروهى از اصحاب و شيعيان آن بزرگوار را بقتل ميرساند خطبهاى براى مردم خوانده و در ضمن آن خطبه بمردم فرمود: خداوند در قرآن اسامى متعددى بمن اختصاص داده است از خدا بترسيد مغلوب و گمراه نشويد يكى از آن اسامى كه در قرآنست خداوند ميفرمايد (ان الله مع الصادقين) من آن صادقى هستم كه خدا فرموده يكى ديگر از اسماء (فَأَذَّنَ مُؤَذِّنٌ بَيْنَهُمْ أَنْ لَعْنَةُ اللَّهِ عَلَى الظَّالِمِينَ) من آن مؤذن هستم كه خداوند ميفرمايد و در جاى ديگر ميفرمايد وَ أَذانٌ مِنَ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ من آن اذان خدا و رسول ميباشم و باز ميفرمايد إِنَّ اللَّهَ لَمَعَ الْمُحْسِنِينَ من آن محسن ميباشم كه خداوند فرموده در آيه ديگر فرمود إِنَّ فِي ذلِكَ لَذِكْرى لِمَنْ كانَ لَهُ قَلْبٌ من آن صاحب قلبم و نيز فرموده الَّذِينَ يَذْكُرُونَ اللَّهَ قِياماً وَ قُعُوداً وَ عَلى جُنُوبِهِمْ من آن ذكر خدا هستم و منم صاحب اعراف كه برادرم پيغمبر اكرم (ص) و عمويم حمزه سيد الشهداء است بخدائى كه آفريننده مخلوقات و شكافنده دانهها از زمين است قسم كه دوستان من آتش جهنم را نمىبينند و دشمنانم هرگز داخل بهشت نشوند و مصداق اين آيه هستم كه ميفرمايد وَ عَلَى الْأَعْرافِ رِجالٌ يَعْرِفُونَ كُلًّا بِسِيماهُمْ و من آن صهرم كه فرموده وَ هُوَ الَّذِي خَلَقَ مِنَ الْماءِ بَشَراً فَجَعَلَهُ نَسَباً وَ صِهْراً و منم آن (أُذُنٌ واعِيَةٌ) كه ميفرمايد وَ تَعِيَها أُذُنٌ واعِيَةٌ و من آن سلم ميباشم از براى رسول خدا چنانچه خداوند فرمود وَ رَجُلًا سَلَماً لِرَجُلٍ و مهدى اين امت از فرزندان من است. دو شنبه 18 / 8 / 1392برچسب:, :: 20:24 :: نويسنده : ارادتمند عنكبوت خلاصه مطالب سوره عنكبوت عبارت است از آزمايش بندگان و پند و عبرت گرفتن مردم بعذاب و هلاكت امتهاى گذشته در اثر ارتكاب معاصى و نهى از پيروى و فرمانبردارى از والدين در امور محرمه و نامشروع و كسانيكه غير خدا را بدوستى برميگزينند بنياد دوستى آنها مانند خانه سست عنكبوت است و نهى از مجادله با اهل كتاب جز بروش نيكو و امر بپاداشتن نماز و اينكه اقامه نماز انسان را از فحشاء و منكر باز ميدارد و بيان حال كفار و منافقين و يقين بر آنكه هر نفسى بايد تلخى ناگوار مرگ را بچشد و دلايل توحيد و خداشناسى. در كافى ذيل «الم أَ حَسِبَ النَّاسُ أَنْ يُتْرَكُوا أَنْ يَقُولُوا آمَنَّا وَ هُمْ لا يُفْتَنُونَ» از امير المؤمنين عليه السّلام روايت كرده كه آن حضرت در طى خطبه مفصلى فرمود خداوند بندگان را بانواع سختىها امتحان ميفرمايد و آنها را باقسام مجاهدهها و مكروهها مبتلا ميسازد تا تكبر از دل آنها خارج گشته و خضوع و تذلل در نفس ايشان قرار بگيرد و بدينوسيله مشمول فضل و رحمت خداوند شده و موجبات عفو و آزادى و نجات از شرور و آفات براى آنها فراهم گردد و اين آيه را در تأييد فرمايش خود تلاوت نمودند. و ابن شهر آشوب بسند خود از عمار و ابى ايوب روايت كرده كه گفتند موقعى كه اين آيه نازل شد پيغمبر اكرم صلى اللّه عليه و آله و سلّم بما فرمود زود باشد كه بعد از من حوادث ناگوارى روى دهد بطورى كه اين مردم بروى يكديگر شمشير كشيده و بعضى اقدام بكشتن بعض ديگر نمايند و از يكديگر بيزارى بجويند اى عمار اگر بچنين روزى برخورد كنيد بر شما باد كه بذيل و دامن على بن أبي طالب عليه السّلام توسل جسته و چنانچه تمامى مردم براهى بروند شما فقط براهى برويد كه على ميرود زيرا هرگز على شما را بضلالت و گمراهى رهبرى نمينمايد و از راه مستقيم و هدايت منحرف نسازد ايعمار اطاعت على اطاعت منست و اطاعت من اطاعت خداست. و نيز از حضرت امام حسين عليه السّلام روايت كرده فرمود چون اين آيه نازل شد پدرم از پيغمبر اكرم صلى اللّه عليه و آله و سلّم سؤال نمود اين فتنه چيست؟ فرمود يا على شما بآن فتنه مبتلا ميشوى و جمع كثيرى با شما مخاصمه و عداوت مينمايند براى مبارزه و مخاصمه آماده باش.
وَ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَنُكَفِّرَنَّ عَنْهُمْ سَيِّئاتِهِم محمد بن عباس از ابن عباس روايت كرده كه آيه فوق در حق امير المؤمنين عليه السّلام و حمزه و عبيده نازل شده و آيه أَمْ حَسِبَ الَّذِينَ يَعْمَلُونَ السَّيِّئاتِ در باره عتبه و شيبه و وليد بن عتبه فرود آمده چه اينان با آن بزرگواران در جنگ مبارزه و قتال نمودند. دو شنبه 18 / 8 / 1392برچسب:, :: 20:22 :: نويسنده : ارادتمند برسى از ابن عباس ذيل آيه «سَنَشُدُّ عَضُدَكَ بِأَخِيكَ وَ نَجْعَلُ لَكُما سُلْطاناً» 35 روايت كرده گفت چون هرون بموسى ملحق شد هر دو با هم بملاقات فرعون رفتند ولى بيمناك و خائف بودند ناگاه در پيش روى آنها سوارى پديدار شد كه لباسى مكلل و زرين در برداشت و در دستش شمشير مرصعى از طلا بود كه فرعون فوق العاده بطلا علاقمند و شائق و توجه او باسلحه و زرينه آلات بود. سوار با جبروت هر چه تمامتر بفرعون نزديك شده دستور داد موسى و هرون را بپذير و بايشان ايمان بياور و گر نه ترا بقتل ميرسانم و فرعون از شدت اضطراب بر خود بلرزيد و مهلت خواست كه تا روز بعد موسى و هرون را اجابت كند و پس از خروج آنها دربان و حاجب قصر را احضار نموده و مورد خطاب و عتاب قرار داد كه چرا بدون كسب اجازه سوار را بداخل قصر راه دادهاند نگهبانان قسم ياد كردند كه ما فقط موسى و هرون را بداخل قصر راه دادهايم و سوارى همراه آنها نبود. ابن عباس گويد كه آن سوار تمثال مبارك امير المؤمنين عليه السّلام بود كه خداوند پيغمبران سلف را بوجود مبارك حضرتش سرا يارى و مدد مينمود و پيغمبر مكرم صلى اللّه عليه و آله و سلّم حضرت محمد صلى اللّه عليه و آله و سلّم را علنا و آشكارا يارى و همراهى كرد. و امير المؤمنين كلمه بزرگ خداست كه او را بصورتهاى مختلفه براى اولياء خود ظاهر ساخته و دوستان خدا بنام حضرتش توسل ميجويند و كشتى نجات امت مرحومه است و مراد از جمله «وَ نَجْعَلُ لَكُما سُلْطاناً فَلا يَصِلُونَ إِلَيْكُما بِآياتِنا» اشاره بهمين مطلب است و مقصود از آية كبرى براى موسى و هرون همان سوار بود.
و نيز برسى از بعض اصحاب تاريخ روايت كرده كه روزى پيغمبر اكرم صلى اللّه عليه و آله نشسته و شخص جنى از آنحضرت قضايا و مسائل مشكله خود را سؤال مينمود ناگاه امير المؤمنين عليه السّلام حضور پيغمبر شرفياب شدند آن جنى رعشه بر اندامش افتاد و چون گنجشك ضعيفى كوچك شده عرض كرد ايرسول خدا مرا پناه دهيد. پيغمبر اكرم صلى اللّه عليه و آله و سلّم فرمود از كه ميترسى و پناه ميخواهى عرض كرد از اين جوان و اشاره بامير المؤمنين عليه السّلام نمود پيغمبر اكرم صلى اللّه عليه و آله فرمودند چرا از اين جوان ميترسى گفت وقتى كه كشتى نوح روز طوفان بحركت درآمد من خود را بكنار كشتى رسانيدم تا شايد كشتى را غرق كنم چون نزديك كشتى رسيدم اين جوان چنان ضربتى بمن زد كه يكدست مرا قطع نمود دست خود را بيرون آورده و نشان پيغمبر اكرم صلى اللّه عليه و آله داد حضرتش تصديق قول جنى را نموده فرمودند آرى اين جوان همانست كه نوح بنى را يارى كرده است.
شيخ طوسى از سليمان ديلمى ذيل آيه «وَ ما كُنْتَ بِجانِبِ الطُّورِ إِذْ نادَيْنا وَ لكِنْ رَحْمَةً مِنْ رَبِّكَ» 41 روايت كرده گفت از حضرت صادق عليه السّلام معناى آيه را سؤال نمودم فرمود كتابى را خداوند بقلم قدرت خود بدو هزار سال قبل از خلقت خلايق نوشته و بر عرش نهاده است گفتم اى مولاى من بر روى آن كتيبه چه نگاشته شده فرمود بر كتاب مزبور چنين مرقوم شده: اى شيعه آل محمد صلى اللّه عليه و آله اگر شما امت مرحومه با ولايت على و اولادش سوى من بيائيد پيش از آنكه از من چيزى بخواهيد و سؤالى كنيد مطلوب شما را عطا ميكنم و پيش از آنكه مرتكب معصيت شويد شما را عفو نموده و ميآمرزم و ساكن بهشت كرده و مشمول رحمت واسعه من خواهيد شد
أَ فَمَنْ وَعَدْناهُ وَعْداً حَسَناً فَهُوَ لاقِيهِ كَمَنْ مَتَّعْناهُ مَتاعَ الْحَياةِ الدُّنْيا 61 آيا آن كسى را كه بوعده نيكوى بهشت جاويد وعده دادهايم و البته بدان هم ميرسد مانند كسى است كه او را در دنيا از مال و منال ناچيز بهرهمند ساخته سپس در روز قيامت بمحضر عدل ما حاضر ميشوند. و اين آيه در باره رسول اكرم صلى اللّه عليه و آله و سلّم و ابو جهل وارد شده ولى حسن بن ابى الحسن ديلمى از حضرت صادق عليه السّلام روايت كرده فرمود آيه فوق در باره امير المؤمنين عليه السّلام و عموم منافقين نازل شده است. و مراد از كسى كه باو وعده داده شده على بن أبي طالب عليه السّلام است و خداوند بحضرتش وعده فرموده كه در دنيا از دشمنانش انتقام بكشد و در آخرت هم دوستانش را به بهشت داخل كند.
وَ رَبُّكَ يَخْلُقُ ما يَشاءُ وَ يَخْتارُ ما كانَ لَهُمُ الْخِيَرَةُ 68 پروردگار تو هر چه را بخواهد بيافريند و برگزيند و بر مردم چنين قدرت و اختيارى نيست بلكه همه اختيار براى خدا است. ابن شهر آشوب ذيل آيه فوق از پيغمبر اكرم صلى اللّه عليه و آله و سلّم روايت كرده فرمود: خداوند آدم را آنچنانكه ميخواست آفريد و هر كه را ميخواست برگزيد از آن جمله پروردگار عالم از بين تمام خلايق من و اهلبيت مرا برگزيد مرا برسالت و على عليه السّلام را بوصايت اختصاص داد و اختيارى بخلايق نداد تا بدلخواه خود كسى را برسالت و يا امامت برگزينند من و اهلبيت من بهترين خلق خدا و برگزيده ذات اقدس پروردگاريم پاك و منزه است خداى تعالى و برتر از آنست كه كفار مكه براى حضرت احديت حق شريك بياورند. اين حديث را حافظ محمد بن موسى شيرازى كه از مشايخ و بزرگان علماء عامه است در كتاب مستخرج از پيغمبر اكرم صلى اللّه عليه و آله و سلّم روايت كرده.
دو شنبه 18 / 8 / 1392برچسب:, :: 20:20 :: نويسنده : ارادتمند قصص خلاصه مطالب سوره قصص عبارت است از داستان موسى و شعيب و موسى و فرعون و تمثيل دشمنان آل محمد صلى اللّه عليه و آله و سلّم بفرعون و هامان و توجه دادن مردم بهلاكت گذشتگان و داستان سركشى و طغيان قارون در اثر فزونى ثروت و مال دنيا و فرو رفتن او در زمين و دلايل توحيد و خداشناسى.
در سفر جنگ صفين از امير المؤمنين عليه السّلام هم نظير معجزه موسى بمنصه ظهور رسيد وشرح آن بدينقرار است: روزى اردوى مسلمين در منزلى فرود آمد ولى آب وجود نداشت اصحاب حضورش عرض كردند ما و چهارپايان سخت تشنه هستيم و از هر طرف بطلب آب رفته و نيافتهاند تدبير چيست؟ امير المؤمنين با عدهاى از همراهان از لشگر جدا شده و به تفحص پرداختند تا بدير راهب نصرانى رسيدند حضرت از راهب پرسيدند در اين نزديكى آب يافت ميشود راهب گفت بيش از دو فرسنگ راه بايد رفت تا بآب رسيد اصحاب عرض كردند اجازه بفرمائيد ما برويم و از آنجا آب بياوريم فرمودند نيازى بعزيمت شما نيست كمى رو بقبله راه رفته و فرمودند اين موضع را حفر كنيد اندكى زمين را كندند سنگ بزرگى ديده شد هر چه كوشش نمودند نتوانستند آنرا بردارند آنحضرت شخصا تشريف برده سنگ را بتنهائى برداشتند زير آن چشمه آبى ظاهر شد كه چون عسل شيرين و مانند برف سرد و گوارا بود فرمودند هر چه ميخواهيد بياشاميد و مركبهاى خود را سيراب كنيد و راويه و مشكهاى خود را پر نمائيد سپس سنگ را بجاى خود گذاشت و فرمود خاك روى آن سنگ بريزند. راهب كه از بالاى دير ناظر جريان آن بود فرود آمده خود را حضور امير المؤمنين عليه السّلام رسانيد عرض كرد آيا شما پيغمبر مرسل هستيد فرمود خير مجددا سؤال نمود پس از فرشتگان مقرب ميباشيد فرمود خير من وصى پيغمبر خاتم محمد بن عبد اللّه صلى اللّه عليه و آله و سلّم هستم عرض كرد اى مولاى من دست مباركت را بمن دهيد تا من بدست شما ايمان آورم دست حضرت را گرفته و گفت گواهى ميدهم كه خدائى نيست جز خداى يگانه و شهادت ميدهم كه محمد صلى اللّه عليه و آله و سلّم پيغمبر او و شما وصى رسول خدا و بعد از پيغمبر احق بامر خلافت ميباشى امير المؤمنين عليه السّلام فرمود چه شد كه اسلام اختيار نمودى عرض كرد بناى اين دير فقط براى طلب و زيارت شما بوده پيش از من اشخاص متعددى در اين دير بوده و فوت كردهاند و اين كرامت و توفيق را نيافتند خداى تعالى اين افتخار و توفيق را نصيب من فرمود كه بزيارت شما نائل شدم و علت اين بنا و انتظار راهبان آن اين بود كه در كتب ما ثبت و درج شده كه در نزديكى اين دير چشمهاى است و سنگى روى آن نهاده شده و پيدا نخواهد شد مگر بر دست وليى از اولياء خدا و چون چشمه بدست شما گشوده شد دانستم شما همان ولى خدا هستيد لذا قبول اسلام نموده و بحق ولايت شما معترف شدم امير المؤمنين عليه السّلام بطورى متأثر و گريان شد كه محاسن مباركش تر شده و فرمود خدائى را ستايش ميكنم كه مرا فراموش نفرموده و در كتب پيشينيان مرا ياد كرده سپس رو باصحاب نموده فرمودند بيانات اين مرد را شنيديد عرض كردند همه شنيديم و خدا را شكر مىكنيم كه نعمت وجود شما را بما ارزانى داشته است. راهب تازه مسلمان در ركاب حضرت براى شركت در جنگ صفين حركت كرد و در آن كارزار شهيد شد و آنحضرت بر جنازهاش نماز خوانده و طلب مغفرت نمود و فرمود او از دوستان ما اهل بيت بود
دو شنبه 18 / 8 / 1392برچسب:, :: 20:17 :: نويسنده : ارادتمند ابن بابويه از حضرت صادق عليه السّلام روايت كرده فرمود شخصى بعمار بن ياسر گفت ايعمار در قرآن آيهاى است كه مرا بشك انداخته و قلبم را متزلزل نموده عمار گفت كدام آيه تو را چنين پريشان حال ساخته گفت آيه «وَ إِذا وَقَعَ الْقَوْلُ عَلَيْهِمْ أَخْرَجْنا لَهُمْ دَابَّةً مِنَ الْأَرْضِ تُكَلِّمُهُمْ» مراد از اين دابه چيست عمار گفت بخدا قسم در روى زمين نخواهم نشست و چيزى نميخورم و نمىاشامم تا آنكه او را ببينم و بتو نشان بدهم آنگاه عمار بهمراهى شخص مزبور براه افتادند تا چشم عمار بامير المؤمنين عليه السّلام افتاد كه در محلى نشسته و خرما تناول ميفرمود امير المؤمنين عمار را ديده فرمود ايعمار بيا و بنشين و از اين خرما تناول كن عمار پيش رفته و جلوس نموده و بخوردن خرما مشغول شد آن مرد تعجب نموده گفت سبحان اللّه ايعمار مگر تو قسم نخوردى تا ملاقات و ديدن دابه دست از طلب باز نداشته و از خوردن و آشاميدن امتناع نمائى و مرا بسوى او رهبرى نمائى عمار گفت من بقسم خود عمل كرده و او را ديده و بتو هم نشان دادم لكن تو تعقل ننمودى مراد از آن دابه مولايم امير المؤمنين عليه السّلام است كه بحضورش رسيديم. وَ يَوْمَ نَحْشُرُ مِنْ كُلِّ أُمَّةٍ فَوْجاً 83 على بن ابراهيم ذيل آيه مزبور از حضرت صادق عليه السّلام روايت كرده فرمود مراد از آيات در اين آيه وجود مقدس امير المؤمنين عليه السّلام است شخصى حضورش عرض كرد عامه گمان ميكنند كه آيه وَ يَوْمَ نَحْشُرُ راجع بقيامت است حضرتش فرمود پس بعقيده ايشان روز قيامت از هر امت و جماعتى طايفهاى را زنده و محشور ساخته و بقيه آنها را واگذارده و محشور نميسازد و حال آنكه در باره قيامت ميفرمايد «وَ حَشَرْناهُمْ فَلَمْ نُغادِرْ مِنْهُمْ أَحَداً» آن مرد گفت بنابر اين سخن كه فرموديد آيه اول وَ يَوْمَ نَحْشُرُ اشاره برجعت وَ حَشَرْناهُمْ مربوط بقيامت ميباشد فرمود بلى.
آيه «مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ خَيْرٌ مِنْها وَ هُمْ مِنْ فَزَعٍ يَوْمَئِذٍ آمِنُون 89 در كافى ذيل آيه فوق از حضرت صادق عليه السّلام روايت كرده فرمود بخدا حسنه ولايت امير المؤمنين عليه السّلام و سيئه دشمنى آن بزرگوار است و فرمود هر كس داراى ولايت باشد عمل نيكو و حسنه كه انجام دهد اجرش ده برابر شود و چنانچه داراى ولايت نباشد اعمال نيكش فاقد ثواب بوده و در آخرت نصيبى نخواهد داشت. و نيز از آنحضرت روايت كرده فرمود وقتى ابو عبد اللّه جدلى خدمت امير المؤمنين عليه السّلام شرفياب شد آيه مزبور مطرح بود باو فرمود ميخواهى معناى آيه را برايت بگويم عرض كرد كمال اشتياق را دارم فرمود مراد از حسنه معرفت ولايت و دوستى ما است و غرض از سيئه انكار ولايت و بغض و دشمنى ما اهل بيت ميباشد. و اينحديث را برقى در محاسن و ابن بابويه در امالى و عامه نيز بطرق متعدد نقل نمودهاند.
در كافى ذيل آيه «سَيُرِيكُمْ آياتِهِ فَتَعْرِفُونَها» 93 از حضرت باقر عليه السّلام روايت كرده فرمود مراد از آيات در اين آيه امير المؤمنين عليه السّلام است و نباء عظيم آنحضرت و ائمه معصومين ميباشند و اين فرمايش خود امير المؤمنين عليه السّلام است كه ميفرمود: بخدا قسم از براى پروردگار آيتى و نباء عظيمى بزرگتر از من نيست. دو شنبه 18 / 8 / 1392برچسب:, :: 20:15 :: نويسنده : ارادتمند خلاصه مطالب سوره نمل عبارت است از بيان مؤمنين و شرح حال كفار و بعثت حضرت موسى و داستان سليمان و بلقيس و عاقبت ستمكاران و بيان حال امتهاى سلف و اشاره به نفح صور و اهوال قيامت.
شيخ مفيد در كتاب امالى ذيل آيه أَمَّنْ يُجِيبُ الْمُضْطَرَّ إِذا دَعاهُ 62 از عمر بن حصين روايت كرده گفت من و عمر بن خطاب حضور پيغمبر اكرم صلى اللّه عليه و آله و سلّم نشسته بوديم و امير المؤمنين هم در كنار پيغمبر جلوس كرده بود كه پيغمبر اين آيه را تلاوت نمود ناگاه امير المؤمنين عليه السّلام ضجهاى كرده و صدائى شبيه بصداى پرنده نمود پيغمبر اكرم صلى اللّه عليه و آله فرمود يا على چرا بشنيدن اين آيه جزع نموده مضطرب شدى گفت ايرسول خدا چگونه جزع نكنم در صورتى كه در اين آيه خداوند تصريح ميفرمايد كه شما را خليفههاى روى زمين قرار داديم فرمود يا على جزع نكن بخدا قسم ترا دوست نميدارد مگر مؤمن و دشمن ندارد ترا مگر منافق و صالح بن عقبه از حضرت صادق عليه السّلام روايت كرده كه فرمود اين آيه در باره حضرت حجة قائم آل محمد صلى اللّه عليه و آله نازل شده كه چون در مقام حضرت ابراهيم در مسجد الحرام دو ركعت نماز گذارده و دستها بدعا بردارد خداوند دعاى حضرتش را اجابت فرموده بدىها را از وجود شريفش دور ساخته و امر بظهورش ميدهد و خليفه روى زمين ميشود اوست مضطرى كه دعايش مقرون اجابت واقع خواهد شد و اين آيه از آياتى است كه تاويل آن بعد از تنزيل آنست.
قوله تعالى: وَ إِذا وَقَعَ الْقَوْلُ عَلَيْهِمْ أَخْرَجْنا لَهُمْ دَابَّةً مِنَ الْأَرْضِ تُكَلِّمُهُمْ أَنَّ النَّاسَ كانُوا بِآياتِنا لا يُوقِنُونَ 82 همينكه موعد عذاب كافران فرا رسد جنبندهاى را از روى زمين برمىانگيزيم تا با ايشان سخن گويد چونكه مردم بآيات ما يقين نكردهاند طبرسى از پيغمبر اكرم صلى اللّه عليه و آله و سلّم روايت كرده كه فرمود آن جنبنده چون ظاهر شود عصاى موسى و انگشتر سليمان با او است با انگشتر روى مؤمنين را نقش و مهر كند و با عصا بينى كفار را بشكند و چون مردم در محضرش جمع شوند مؤمن و كافر را از يكديگر تميز داده و بشناسد و بر روى مؤمن مينويسد اين شخص مؤمن است و بر روى كافر مينويسد اين كافر است. در كافى ذيل آيه فوق از حضرت باقر عليه السّلام روايت كرده فرمود امير المؤمنين عليه السّلام فرموده من بفرمان خداوند در روز قيامت قسمت كننده بهشت و جهنم هستم و كسى بدون اجازه من داخل آنها نميشود و من فاروق اكبرم و امام مردمان پيش از خود و بعد از خود ميباشم و احدى بر من سبقت و پيشى نميگيرد مگر برادرم احمد صلى اللّه عليه و آله پيغمبر مكرم و رسول خدا و من بر يك طريق و راه هستيم فقط حضرت را بنام خود و مرا بنام خويش ميخوانند و خداوند از روز الست و اول آفرينش جهانيان علوم منايا و بلايا و وصايا و فصل الخطاب را بمن عطا فرموده و من صاحب كرات و دولت تمام دولتها و عصاى موسى هستم و دابه خدا كه با مردم تكلم مينمايد منم. و از حضرت صادق عليه السّلام روايت كرده فرمود روزى پيغمبر اكرم صلى اللّه عليه و آله و سلّم وارد مسجد شد ديد امير المؤمنين عليه السّلام ريگهاى مسجد را جمع نموده و سر مباركش را روى ريگها گذارده و بخواب رفته است او را بپاى مبارك حركت داده فرمود اى دابه خدا برخيز يكى از اصحاب حضور پيغمبر اكرم صلى اللّه عليه و آله عرضه داشت اى رسول خدا آيا جايز است ما فرزندان خود را باين اسم بناميم فرمودند خير بخدا قسم اين كلمه دابة اللّه مختص پسر عمم على عليه السّلام است و مراد از دابه در اين آيه شريفه اوست آنگاه فرمود يا على همين كه دوره آخر زمان شود خداوند ترا در نيكوترين صورت برانگيزاند و با تو علامتى است كه با آن دشمنانت را نام ميگذارند شخصى بحضرت صادق عليه السّلام عرض كرد عامه عقيده دارند و ميگويند اين دابة با آنها سخن ميگويد فرمود خداوند با ايشان در آتش جهنم سخن ميگويد و امير المؤمنين با آنها از گفتار خودشان سخن خواهند گفت و اين آيه يكى از آيات مؤيد رجعت است كه در آيات بعد بيان ميشود. و نيز از آنحضرت روايت كرده فرمود پروردگار در حديث قدسى به پيغمبرش فرموده اى محمد صلى اللّه عليه و آله و سلّم على اول امامى است كه از مردم براى او عهد و پيمان گرفته شده و آخر شخصى است كه قبض روح ميشود او دابهاى است كه با مردم تكلم ميكند. و از اصبغ بن نباته روايت كرده گفت روزى حضور مولاى خود امير المؤمنين عليه السّلام بودم خدمتش عرض كردم دابهاى كه خداوند در قرآن بيان ميفرمايد كيست فرمود همان شخصى است كه نان سركه و زيتون تناول ميكند مقصود نفس شريف حضرتش بود. محمد بن عباس از اصبغ بن نباته روايت كرده روزى معويه باو گفت اى اصبغ شما شيعيان گمان داريد آن دابهاى كه خداوند در آخر زمان برمىانگيزد و با مردم تكلم ميكند على بن أبي طالب عليه السّلام است باو گفتم نه تنها ما شيعيان اين عقيده را داريم بلكه يهوديها نيز همين عقيده را دارند معويه رأس جالوت بزرگ يهوديان را احضار نمود از او پرسش كرد دابة الارض نزد شما كيست گفت مرديست موسوم بايليا معويه گفت اى اصبغ ايليا بزبان عبرانى على عليه السّلام است. دو شنبه 11 / 8 / 1392برچسب:, :: 21:20 :: نويسنده : ارادتمند برسى از ابن عباس ذيل آيه «سَنَشُدُّ عَضُدَكَ بِأَخِيكَ وَ نَجْعَلُ لَكُما سُلْطاناً» 35 روايت كرده گفت چون هرون بموسى ملحق شد هر دو با هم بملاقات فرعون رفتند ولى بيمناك و خائف بودند ناگاه در پيش روى آنها سوارى پديدار شد كه لباسى مكلل و زرين در برداشت و در دستش شمشير مرصعى از طلا بود كه فرعون فوق العاده بطلا علاقمند و شائق و توجه او باسلحه و زرينه آلات بود. سوار با جبروت هر چه تمامتر بفرعون نزديك شده دستور داد موسى و هرون را بپذير و بايشان ايمان بياور و گر نه ترا بقتل ميرسانم و فرعون از شدت اضطراب بر خود بلرزيد و مهلت خواست كه تا روز بعد موسى و هرون را اجابت كند و پس از خروج آنها دربان و حاجب قصر را احضار نموده و مورد خطاب و عتاب قرار داد كه چرا بدون كسب اجازه سوار را بداخل قصر راه دادهاند نگهبانان قسم ياد كردند كه ما فقط موسى و هرون را بداخل قصر راه دادهايم و سوارى همراه آنها نبود. ابن عباس گويد كه آن سوار تمثال مبارك امير المؤمنين عليه السّلام بود كه خداوند پيغمبران سلف را بوجود مبارك حضرتش سرا يارى و مدد مينمود و پيغمبر مكرم صلى اللّه عليه و آله و سلّم حضرت محمد صلى اللّه عليه و آله و سلّم را علنا و آشكارا يارى و همراهى كرد. و امير المؤمنين كلمه بزرگ خداست كه او را بصورتهاى مختلفه براى اولياء خود ظاهر ساخته و دوستان خدا بنام حضرتش توسل ميجويند و كشتى نجات امت مرحومه است و مراد از جمله «وَ نَجْعَلُ لَكُما سُلْطاناً فَلا يَصِلُونَ إِلَيْكُما بِآياتِنا» اشاره بهمين مطلب است و مقصود از آية كبرى براى موسى و هرون همان سوار بود.
و نيز برسى از بعض اصحاب تاريخ روايت كرده كه روزى پيغمبر اكرم صلى اللّه عليه و آله نشسته و شخص جنى از آنحضرت قضايا و مسائل مشكله خود را سؤال مينمود ناگاه امير المؤمنين عليه السّلام حضور پيغمبر شرفياب شدند آن جنى رعشه بر اندامش افتاد و چون گنجشك ضعيفى كوچك شده عرض كرد ايرسول خدا مرا پناه دهيد. پيغمبر اكرم صلى اللّه عليه و آله و سلّم فرمود از كه ميترسى و پناه ميخواهى عرض كرد از اين جوان و اشاره بامير المؤمنين عليه السّلام نمود پيغمبر اكرم صلى اللّه عليه و آله فرمودند چرا از اين جوان ميترسى گفت وقتى كه كشتى نوح روز طوفان بحركت درآمد من خود را بكنار كشتى رسانيدم تا شايد كشتى را غرق كنم چون نزديك كشتى رسيدم اين جوان چنان ضربتى بمن زد كه يكدست مرا قطع نمود دست خود را بيرون آورده و نشان پيغمبر اكرم صلى اللّه عليه و آله داد حضرتش تصديق قول جنى را نموده فرمودند آرى اين جوان همانست كه نوح بنى را يارى كرده است.
شيخ طوسى از سليمان ديلمى ذيل آيه «وَ ما كُنْتَ بِجانِبِ الطُّورِ إِذْ نادَيْنا وَ لكِنْ رَحْمَةً مِنْ رَبِّكَ» 41 روايت كرده گفت از حضرت صادق عليه السّلام معناى آيه را سؤال نمودم فرمود كتابى را خداوند بقلم قدرت خود بدو هزار سال قبل از خلقت خلايق نوشته و بر عرش نهاده است گفتم اى مولاى من بر روى آن كتيبه چه نگاشته شده فرمود بر كتاب مزبور چنين مرقوم شده: اى شيعه آل محمد صلى اللّه عليه و آله اگر شما امت مرحومه با ولايت على و اولادش سوى من بيائيد پيش از آنكه از من چيزى بخواهيد و سؤالى كنيد مطلوب شما را عطا ميكنم و پيش از آنكه مرتكب معصيت شويد شما را عفو نموده و ميآمرزم و ساكن بهشت كرده و مشمول رحمت واسعه من خواهيد شد
أَ فَمَنْ وَعَدْناهُ وَعْداً حَسَناً فَهُوَ لاقِيهِ كَمَنْ مَتَّعْناهُ مَتاعَ الْحَياةِ الدُّنْيا 61 آيا آن كسى را كه بوعده نيكوى بهشت جاويد وعده دادهايم و البته بدان هم ميرسد مانند كسى است كه او را در دنيا از مال و منال ناچيز بهرهمند ساخته سپس در روز قيامت بمحضر عدل ما حاضر ميشوند. و اين آيه در باره رسول اكرم صلى اللّه عليه و آله و سلّم و ابو جهل وارد شده ولى حسن بن ابى الحسن ديلمى از حضرت صادق عليه السّلام روايت كرده فرمود آيه فوق در باره امير المؤمنين عليه السّلام و عموم منافقين نازل شده است. و مراد از كسى كه باو وعده داده شده على بن أبي طالب عليه السّلام است و خداوند بحضرتش وعده فرموده كه در دنيا از دشمنانش انتقام بكشد و در آخرت هم دوستانش را به بهشت داخل كند.
وَ رَبُّكَ يَخْلُقُ ما يَشاءُ وَ يَخْتارُ ما كانَ لَهُمُ الْخِيَرَةُ 68 پروردگار تو هر چه را بخواهد بيافريند و برگزيند و بر مردم چنين قدرت و اختيارى نيست بلكه همه اختيار براى خدا است. ابن شهر آشوب ذيل آيه فوق از پيغمبر اكرم صلى اللّه عليه و آله و سلّم روايت كرده فرمود: خداوند آدم را آنچنانكه ميخواست آفريد و هر كه را ميخواست برگزيد از آن جمله پروردگار عالم از بين تمام خلايق من و اهلبيت مرا برگزيد مرا برسالت و على عليه السّلام را بوصايت اختصاص داد و اختيارى بخلايق نداد تا بدلخواه خود كسى را برسالت و يا امامت برگزينند من و اهلبيت من بهترين خلق خدا و برگزيده ذات اقدس پروردگاريم پاك و منزه است خداى تعالى و برتر از آنست كه كفار مكه براى حضرت احديت حق شريك بياورند. اين حديث را حافظ محمد بن موسى شيرازى كه از مشايخ و بزرگان علماء عامه است در كتاب مستخرج از پيغمبر اكرم صلى اللّه عليه و آله و سلّم روايت كرده.
دو شنبه 11 / 8 / 1392برچسب:, :: 21:19 :: نويسنده : ارادتمند قصص خلاصه مطالب سوره قصص عبارت است از داستان موسى و شعيب و موسى و فرعون و تمثيل دشمنان آل محمد صلى اللّه عليه و آله و سلّم بفرعون و هامان و توجه دادن مردم بهلاكت گذشتگان و داستان سركشى و طغيان قارون در اثر فزونى ثروت و مال دنيا و فرو رفتن او در زمين و دلايل توحيد و خداشناسى.
در سفر جنگ صفين از امير المؤمنين عليه السّلام هم نظير معجزه موسى بمنصه ظهور رسيد و شرح آن بدينقرار است: روزى اردوى مسلمين در منزلى فرود آمد ولى آب وجود نداشت اصحاب حضورش عرض كردند ما و چهارپايان سخت تشنه هستيم و از هر طرف بطلب آب رفته و نيافتهاند تدبير چيست؟ امير المؤمنين با عدهاى از همراهان از لشگر جدا شده و به تفحص پرداختند تا بدير راهب نصرانى رسيدند حضرت از راهب پرسيدند در اين نزديكى آب يافت ميشود راهب گفت بيش از دو فرسنگ راه بايد رفت تا بآب رسيد اصحاب عرض كردند اجازه بفرمائيد ما برويم و از آنجا آب بياوريم فرمودند نيازى بعزيمت شما نيست كمى رو بقبله راه رفته و فرمودند اين موضع را حفر كنيد اندكى زمين را كندند سنگ بزرگى ديده شد هر چه كوشش نمودند نتوانستند آنرا بردارند آنحضرت شخصا تشريف برده سنگ را بتنهائى برداشتند زير آن چشمه آبى ظاهر شد كه چون عسل شيرين و مانند برف سرد و گوارا بود فرمودند هر چه ميخواهيد بياشاميد و مركبهاى خود را سيراب كنيد و راويه و مشكهاى خود را پر نمائيد سپس سنگ را بجاى خود گذاشت و فرمود خاك روى آن سنگ بريزند. راهب كه از بالاى دير ناظر جريان آن بود فرود آمده خود را حضور امير المؤمنين عليه السّلام رسانيد عرض كرد آيا شما پيغمبر مرسل هستيد فرمود خير مجددا سؤال نمود پس از فرشتگان مقرب ميباشيد فرمود خير من وصى پيغمبر خاتم محمد بن عبد اللّه صلى اللّه عليه و آله و سلّم هستم عرض كرد اى مولاى من دست مباركت را بمن دهيد تا من بدست شما ايمان آورم دست حضرت را گرفته و گفت گواهى ميدهم كه خدائى نيست جز خداى يگانه و شهادت ميدهم كه محمد صلى اللّه عليه و آله و سلّم پيغمبر او و شما وصى رسول خدا و بعد از پيغمبر احق بامر خلافت ميباشى امير المؤمنين عليه السّلام فرمود چه شد كه اسلام اختيار نمودى عرض كرد بناى اين دير فقط براى طلب و زيارت شما بوده پيش از من اشخاص متعددى در اين دير بوده و فوت كردهاند و اين كرامت و توفيق را نيافتند خداى تعالى اين افتخار و توفيق را نصيب من فرمود كه بزيارت شما نائل شدم و علت اين بنا و انتظار راهبان آن اين بود كه در كتب ما ثبت و درج شده كه در نزديكى اين دير چشمهاى است و سنگى روى آن نهاده شده و پيدا نخواهد شد مگر بر دست وليى از اولياء خدا و چون چشمه بدست شما گشوده شد دانستم شما همان ولى خدا هستيد لذا قبول اسلام نموده و بحق ولايت شما معترف شدم امير المؤمنين عليه السّلام بطورى متأثر و گريان شد كه محاسن مباركش تر شده و فرمود خدائى را ستايش ميكنم كه مرا فراموش نفرموده و در كتب پيشينيان مرا ياد كرده سپس رو باصحاب نموده فرمودند بيانات اين مرد را شنيديد عرض كردند همه شنيديم و خدا را شكر مىكنيم كه نعمت وجود شما را بما ارزانى داشته است. راهب تازه مسلمان در ركاب حضرت براى شركت در جنگ صفين حركت كرد و در آن كارزار شهيد شد و آنحضرت بر جنازهاش نماز خوانده و طلب مغفرت نمود و فرمود او از دوستان ما اهل بيت بود دو شنبه 11 / 8 / 1392برچسب:, :: 21:9 :: نويسنده : ارادتمند وَ يَوْمَ نَحْشُرُ مِنْ كُلِّ أُمَّةٍ فَوْجاً 83 على بن ابراهيم ذيل آيه مزبور از حضرت صادق عليه السّلام روايت كرده فرمود مراد از آيات در اين آيه وجود مقدس امير المؤمنين عليه السّلام است شخصى حضورش عرض كرد عامه گمان ميكنند كه آيه وَ يَوْمَ نَحْشُرُ راجع بقيامت است حضرتش فرمود پس بعقيده ايشان روز قيامت از هر امت و جماعتى طايفهاى را زنده و محشور ساخته و بقيه آنها را واگذارده و محشور نميسازد و حال آنكه در باره قيامت ميفرمايد «وَ حَشَرْناهُمْ فَلَمْ نُغادِرْ مِنْهُمْ أَحَداً» آن مرد گفت بنابر اين سخن كه فرموديد آيه اول وَ يَوْمَ نَحْشُرُ اشاره برجعت وَ حَشَرْناهُمْ مربوط بقيامت ميباشد فرمود بلى.
آيه «مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ خَيْرٌ مِنْها وَ هُمْ مِنْ فَزَعٍ يَوْمَئِذٍ آمِنُون 89 در كافى ذيل آيه فوق از حضرت صادق عليه السّلام روايت كرده فرمود بخدا حسنه ولايت امير المؤمنين عليه السّلام و سيئه دشمنى آن بزرگوار است و فرمود هر كس داراى ولايت باشد عمل نيكو و حسنه كه انجام دهد اجرش ده برابر شود و چنانچه داراى ولايت نباشد اعمال نيكش فاقد ثواب بوده و در آخرت نصيبى نخواهد داشت. و نيز از آنحضرت روايت كرده فرمود وقتى ابو عبد اللّه جدلى خدمت امير المؤمنين عليه السّلام شرفياب شد آيه مزبور مطرح بود باو فرمود ميخواهى معناى آيه را برايت بگويم عرض كرد كمال اشتياق را دارم فرمود مراد از حسنه معرفت ولايت و دوستى ما است و غرض از سيئه انكار ولايت و بغض و دشمنى ما اهل بيت ميباشد. و اينحديث را برقى در محاسن و ابن بابويه در امالى و عامه نيز بطرق متعدد نقل نمودهاند.
در كافى ذيل آيه «سَيُرِيكُمْ آياتِهِ فَتَعْرِفُونَها» 93 از حضرت باقر عليه السّلام روايت كرده فرمود مراد از آيات در اين آيه امير المؤمنين عليه السّلام است و نباء عظيم آنحضرت و ائمه معصومين ميباشند و اين فرمايش خود امير المؤمنين عليه السّلام است كه ميفرمود: بخدا قسم از براى پروردگار آيتى و نباء عظيمى بزرگتر از من نيست. دو شنبه 11 / 8 / 1392برچسب:, :: 21:5 :: نويسنده : ارادتمند خلاصه مطالب سوره نمل عبارت است از بيان مؤمنين و شرح حال كفار و بعثت حضرت موسى و داستان سليمان و بلقيس و عاقبت ستمكاران و بيان حال امتهاى سلف و اشاره به نفح صور و اهوال قيامت.
شيخ مفيد در كتاب امالى ذيل آيه أَمَّنْ يُجِيبُ الْمُضْطَرَّ إِذا دَعاهُ 62 از عمر بن حصين روايت كرده گفت من و عمر بن خطاب حضور پيغمبر اكرم صلى اللّه عليه و آله و سلّم نشسته بوديم و امير المؤمنين هم در كنار پيغمبر جلوس كرده بود كه پيغمبر اين آيه را تلاوت نمود ناگاه امير المؤمنين عليه السّلام ضجهاى كرده و صدائى شبيه بصداى پرنده نمود پيغمبر اكرم صلى اللّه عليه و آله فرمود يا على چرا بشنيدن اين آيه جزع نموده مضطرب شدى گفت ايرسول خدا چگونه جزع نكنم در صورتى كه در اين آيه خداوند تصريح ميفرمايد كه شما را خليفههاى روى زمين قرار داديم فرمود يا على جزع نكن بخدا قسم ترا دوست نميدارد مگر مؤمن و دشمن ندارد ترا مگر منافق و صالح بن عقبه از حضرت صادق عليه السّلام روايت كرده كه فرمود اين آيه در باره حضرت حجة قائم آل محمد صلى اللّه عليه و آله نازل شده كه چون در مقام حضرت ابراهيم در مسجد الحرام دو ركعت نماز گذارده و دستها بدعا بردارد خداوند دعاى حضرتش را اجابت فرموده بدىها را از وجود شريفش دور ساخته و امر بظهورش ميدهد و خليفه روى زمين ميشود اوست مضطرى كه دعايش مقرون اجابت واقع خواهد شد و اين آيه از آياتى است كه تاويل آن بعد از تنزيل آنست.
قوله تعالى: وَ إِذا وَقَعَ الْقَوْلُ عَلَيْهِمْ أَخْرَجْنا لَهُمْ دَابَّةً مِنَ الْأَرْضِ تُكَلِّمُهُمْ أَنَّ النَّاسَ كانُوا بِآياتِنا لا يُوقِنُونَ 82 همينكه موعد عذاب كافران فرا رسد جنبندهاى را از روى زمين برمىانگيزيم تا با ايشان سخن گويد چونكه مردم بآيات ما يقين نكردهاند طبرسى از پيغمبر اكرم صلى اللّه عليه و آله و سلّم روايت كرده كه فرمود آن جنبنده چون ظاهر شود عصاى موسى و انگشتر سليمان با او است با انگشتر روى مؤمنين را نقش و مهر كند و با عصا بينى كفار را بشكند و چون مردم در محضرش جمع شوند مؤمن و كافر را از يكديگر تميز داده و بشناسد و بر روى مؤمن مينويسد اين شخص مؤمن است و بر روى كافر مينويسد اين كافر است. در كافى ذيل آيه فوق از حضرت باقر عليه السّلام روايت كرده فرمود امير المؤمنين عليه السّلام فرموده من بفرمان خداوند در روز قيامت قسمت كننده بهشت و جهنم هستم و كسى بدون اجازه من داخل آنها نميشود و من فاروق اكبرم و امام مردمان پيش از خود و بعد از خود ميباشم و احدى بر من سبقت و پيشى نميگيرد مگر برادرم احمد صلى اللّه عليه و آله پيغمبر مكرم و رسول خدا و من بر يك طريق و راه هستيم فقط حضرت را بنام خود و مرا بنام خويش ميخوانند و خداوند از روز الست و اول آفرينش جهانيان علوم منايا و بلايا و وصايا و فصل الخطاب را بمن عطا فرموده و من صاحب كرات و دولت تمام دولتها و عصاى موسى هستم و دابه خدا كه با مردم تكلم مينمايد منم. و از حضرت صادق عليه السّلام روايت كرده فرمود روزى پيغمبر اكرم صلى اللّه عليه و آله و سلّم وارد مسجد شد ديد امير المؤمنين عليه السّلام ريگهاى مسجد را جمع نموده و سر مباركش را روى ريگها گذارده و بخواب رفته است او را بپاى مبارك حركت داده فرمود اى دابه خدا برخيز يكى از اصحاب حضور پيغمبر اكرم صلى اللّه عليه و آله عرضه داشت اى رسول خدا آيا جايز است ما فرزندان خود را باين اسم بناميم فرمودند خير بخدا قسم اين كلمه دابة اللّه مختص پسر عمم على عليه السّلام است و مراد از دابه در اين آيه شريفه اوست آنگاه فرمود يا على همين كه دوره آخر زمان شود خداوند ترا در نيكوترين صورت برانگيزاند و با تو علامتى است كه با آن دشمنانت را نام ميگذارند شخصى بحضرت صادق عليه السّلام عرض كرد عامه عقيده دارند و ميگويند اين دابة با آنها سخن ميگويد فرمود خداوند با ايشان در آتش جهنم سخن ميگويد و امير المؤمنين با آنها از گفتار خودشان سخن خواهند گفت و اين آيه يكى از آيات مؤيد رجعت است كه در آيات بعد بيان ميشود. و نيز از آنحضرت روايت كرده فرمود پروردگار در حديث قدسى به پيغمبرش فرموده اى محمد صلى اللّه عليه و آله و سلّم على اول امامى است كه از مردم براى او عهد و پيمان گرفته شده و آخر شخصى است كه قبض روح ميشود او دابهاى است كه با مردم تكلم ميكند. و از اصبغ بن نباته روايت كرده گفت روزى حضور مولاى خود امير المؤمنين عليه السّلام بودم خدمتش عرض كردم دابهاى كه خداوند در قرآن بيان ميفرمايد كيست فرمود همان شخصى است كه نان سركه و زيتون تناول ميكند مقصود نفس شريف حضرتش بود. محمد بن عباس از اصبغ بن نباته روايت كرده روزى معويه باو گفت اى اصبغ شما شيعيان گمان داريد آن دابهاى كه خداوند در آخر زمان برمىانگيزد و با مردم تكلم ميكند على بن أبي طالب عليه السّلام است باو گفتم نه تنها ما شيعيان اين عقيده را داريم بلكه يهوديها نيز همين عقيده را دارند معويه رأس جالوت بزرگ يهوديان را احضار نمود از او پرسش كرد دابة الارض نزد شما كيست گفت مرديست موسوم بايليا معويه گفت اى اصبغ ايليا بزبان عبرانى على عليه السّلام است. ابن بابويه از حضرت صادق عليه السّلام روايت كرده فرمود شخصى بعمار بن ياسر گفت ايعمار در قرآن آيهاى است كه مرا بشك انداخته و قلبم را متزلزل نموده عمار گفت كدام آيه تو را چنين پريشان حال ساخته گفت آيه «وَ إِذا وَقَعَ الْقَوْلُ عَلَيْهِمْ أَخْرَجْنا لَهُمْ دَابَّةً مِنَ الْأَرْضِ تُكَلِّمُهُمْ» مراد از اين دابه چيست عمار گفت بخدا قسم در روى زمين نخواهم نشست و چيزى نميخورم و نمىاشامم تا آنكه او را ببينم و بتو نشان بدهم آنگاه عمار بهمراهى شخص مزبور براه افتادند تا چشم عمار بامير المؤمنين عليه السّلام افتاد كه در محلى نشسته و خرما تناول ميفرمود امير المؤمنين عمار را ديده فرمود ايعمار بيا و بنشين و از اين خرما تناول كن عمار پيش رفته و جلوس نموده و بخوردن خرما مشغول شد آن مرد تعجب نموده گفت سبحان اللّه ايعمار مگر تو قسم نخوردى تا ملاقات و ديدن دابه دست از طلب باز نداشته و از خوردن و آشاميدن امتناع نمائى و مرا بسوى او رهبرى نمائى عمار گفت من بقسم خود عمل كرده و او را ديده و بتو هم نشان دادم لكن تو تعقل ننمودى مراد از آن دابه مولايم امير المؤمنين عليه السّلام است كه بحضورش رسيديم. سه شنبه 5 / 8 / 1392برچسب:, :: 20:46 :: نويسنده : ارادتمند
وَ أَنْذِرْ عَشِيرَتَكَ الْأَقْرَبِين 214 در روايت على بن ابراهيم است كه مراد از رهط على و حمزه و جعفر و حسن و حسين و ائمه از آل محمد عليه و عليهم السلام ميباشند. و فرمود چون اين آيه در مكه بر پيغمبر اكرم صلى اللّه عليه و آله و سلّم نازل شد چهل نفر از بنى هاشم كه تماما وابسته حضرتش بودند دعوت فرمود پس از پذيرائى و طعامى كه بايشان داد فرمود از ميان شما كيست كه مرا يارى نموده و دين خدا را حمايت كند تا او را وصى و جانشين خود سازم ابو لهب بحاضرين گفت زود متفرق شويد زيرا حتما محمد صلى اللّه عليه و آله و سلّم شما را سحر ميكند و همگى متفرق شده رفتند مرتبه دوم پيغمبر اكرم صلى اللّه عليه و آله و سلّم خويشان خود را جمع نموده و ضيافتى داد و سپس فرمود هر كس از شما اول بمن ايمان بياورد او را وصى و وزير و جانشين خود مينمايم اين مرتبه نيز بر اثر تحريك ابو لهب حضار مجلس متفرق شدند نتيجهاى حاصل نگرديد روز سوم باز پيغمبر اكرم بستگان و خويشان از عشيره خود را در مجلسى جمع نموده و پس از صرف شير و پذيرائى بايشان خطاب نموده فرمود: كيست از ميان شما كه بمن ايمان آورده مرا يارى نمايد دين مرا ادا كند و وعده مرا انجام دهد و جانشين و وزير و وصى من شود؟ ناگاه على بن أبي طالب عليه السّلام كه از نظر سن كوچكتر از تمام حاضرين و فاقد ثروت و مال بود برخاست و گفت يا رسول اللّه من حاضرم بآنچه فرمودى عمل كنم پيغمبر فرمود يا على تو وصى و وزير و جانشين من ميباشى. اقوام آنحضرت از مجلس برخاسته و بطريق استهزاء بابو طالب گفتند مبارك باد بر تو اى ابو طالب محمد صلى اللّه عليه و آله و سلّم پسر برادرت فرزند خودت را بر تو امير كرد.
فَإِنْ عَصَوْكَ فَقُلْ إِنِّي بَرِيءٌ مِمَّا تَعْمَلُونَ 216 و چنانچه ترا نافرمانى كنند بآنها بگو من از آنچه مىكنيد بيزارم.ابن بابويه ذيل آيه فوق از حضرت صادق عليه السّلام روايت كرده فرمود معناى آيه چنين است: اى پيغمبر اگر بعد از تو مسلمين در ولايت على عليه السّلام و ائمه ترا نافرمانى كنند بايشان بگو من از شما و عصيان و نافرمانى شما بيزارم، زيرا كه پيغمبر حياة و مماتش يكسان است معصيت و نافرمانى در حال حياة و ممات آنحضرت فرقى ندارد.
وَ تَقَلُّبَكَ فِي السَّاجِدِين 219 ابن بابويه و شرف الدين از جابر بن يزيد جعفى ذيل آيه فوق روايت كردهاند كه حضرت موسى بن جعفر عليه السّلام فرمود خداى تعالى نور محمد صلى اللّه عليه و آله و سلّم را از نور عظمت و جلالت خود پديد آورد و آن نور لاهوتى است كه از ذات مقدس خويش جلوهگر شده و همان نورى است كه چون موسى بن عمران تقاضاى ديدار نمود بر او تجلى كرد و موسى طاقت و توانائى رؤيت آنرا نداشته و مدهوش بر زمين افتاد «وَ خَرَّ مُوسى صَعِقاً» و آن نور همان نور محمد صلى اللّه عليه و آله و سلّم بود كه مشيت پروردگار بر آن تعلق گرفت تا محمد صلى اللّه عليه و آله و سلّم را از آن نور بيافريند اول آن نور را دو بخش فرمود از شطر اول محمد صلى اللّه عليه و آله و سلّم و از شطر ديگر على بن أبي طالب عليه السّلام را بيافريد و جز آن دو بزرگوار موجود ديگرى را از آن نور خلق نفرمود خداوند محمد صلى اللّه عليه و آله و سلّم وعلى را بدست قدرت خويش بيافريد و بنفس نفيس از روح خود بآن دو بزرگوار بدميد و بصورتى كه ميخواست مصور فرمود و ايشان را امين خود نمود و بر خلايق خليفه و گواه و زبان و عين خويشتن كرد و از علم و دانش خود هر دو را بهره وافى داد و آنها را بر مغيبات خود آگاه ساخته و بيان را بايشان آموخت يكى را نفس و ديگرى را روح خود مقرر داشت قيام نكنند و بر پا نايستند يكى از آنها بدون ديگرى محمد صلى اللّه عليه و آله و سلّم و على عليه السّلام اگر چه در ظاهر بشرند ولى در باطن لاهوتى هستند و براى آنكه خلق قدرت ديدارشان را داشته باشند بصورت ناسوتى ظاهر و جلوهگر شدند چنانچه خداوند ميفرمايد وَ لَلَبَسْنا عَلَيْهِمْ ما يَلْبِسُونَ در آن دو نور پاك مقام پروردگار جهان موجود است و آنها حجاب خالق و آفريدگار تمام مخلوقات هستند براى وجود ايشان بخلقت خلق شروع و ملك و مقادير را بآنان ختم ميفرمايد. و از نور محمد صلى اللّه عليه و آله و سلّم نور دخترش فاطمه را اقتباس فرمود همانطور كه نور محمد صلى اللّه عليه و آله و سلّم را از نور خود اقتباس فرمود پس از آن از نور فاطمه و على عليه السّلام نور حسن و حسين و ائمه معصومين سلام اللّه عليهم اجمعين را اقتباس فرمود مانند اقتباس مصابيح و چراغها از يكديگر و تمام اين معصومين از آن نور آفريده شده و پيوسته از صلب و رحمى پاك به پشت و رحمى پاكيزه منتقل گرديده و مانند ساير افراد مردم از ماء مهين و نطفه گنديده خلق نشدهاند، بلكه نورهائى بودند كه از اصلاب طاهرين بارحام مطهرات انتقال يافتهاند چه ايشان برگزيده برگزيدگانند كه خداوند آنها را براى خود انتخاب نموده و آنها را مخزن علم و دانش خويش ساخته و قائم مقام و خليفه پروردگار در نزد خلق هستند حقيقت ائمه درك نشود و كيفيت حقيقت و انيت ايشان هرگز شناخته نشود آنها از جانب پروردگار ناطق و مبلغ اوامر و نواهى او بوده و پروردگار بواسطه ايشان قدرت و توانائى خود را ظاهر كرده و آنها آيات و معجزات پروردگارند و بسبب ايشان پرستش ذات خود را بخلق شناسانده و بوسيله اينان او امر پروردگار اطاعت ميشود و چنانچه ائمه نبودند مردم نميدانستند چگونه خدا را ستايش و پرستش كنند و قرار ميدهد امر خود را هر طور و هر چه بخواهد، از كار ذات مقدسش سؤال كرده نميشود، اما از كردار خلايق پرسش خواهند كرد ابن بابويه اين حديث را از طرق متعددى ذكر نموده و اضافه ميكند كه پيغمبر اكرم صلى اللّه عليه و آله و سلّم فرمود پيوسته خداوند مرا از صلبى بصلب ديگرى انتقال داد تا صلب عبد المطلب از آنجا نور مرا دو قسمت فرمود قسمتى را در صلب عبد اللّه و قسمتى را در صلب ابو طالب قرار داد و مرا بمقام نبوت و داراى بركت و بعلى مقام ولايت و وصايت داده و داراى فصاحت و فراست نمود اسامى من و على را از دو اسم خويش بيرون آورد خداوند صاحب عرش محمود است و نام من محمد صلى اللّه عليه و آله و سلّم و پروردگار اعلى است و نام على مشتق از آن اسم است إِنَّهُ هُوَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ آنخدائيست كه همه كارها را ميداند و تمام گفتار را ميشنود.
ابن بابويه ذيل آيه «إِلَّا الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ» تا «أَيَّ مُنْقَلَبٍ يَنْقَلِبُونَ» 227 از حضرت رضا عليه السّلام روايت كرده فرمود رسول اكرم صلى اللّه عليه و آله فرموده هر كس كه دوست دارد بدين من چنگ زده و بكشتى نجات سوار شود بايد بعد از من از على بن أبي طالب عليه السّلام پيروى نموده على و دوستان على را دوست داشته و دشمنان على را دشمن بدارد زيرا على وصى و خليفه و پيشواى امت من است چه در حال حياة و چه پس از ممات من على امير بر هر مسلمان و مؤمنى است بعد از من امر او امر منست و نهى او نهى من پيرو او پيرو من و ناصر و ياور او ناصر و ياور منست خوار كننده او خوار كننده من ميباشد هر كس بعد از من از على جدا شود در روز قيامت مرا ملاقات نخواهد كرد و هر كس با على مخالفت نمايد خداوند او را از بهشت محروم فرموده و بدوزخ خواهد رفت و كسانى كه بعلى اهانت روا دارند خداوند ايشان را در روز عرض اعمال ذليل ميفرمايد و هر كس على را يارى نمايد خداوند روز قيامت او را يارى فرموده و حجتهاى دين او را تلقين نمايد و در موقع حساب كارش را آسان ميسازد سپس پيغمبر اكرم صلى اللّه عليه و آله و سلّم فرمود حسن و حسين عليه السّلام بعد از پدر دو پيشوا و امام امت من هستند ايشان آقاى جوانان بهشت بوده و مادرشان بانوى بانوان و بزرگ زنان دو جهان ميباشد همچنانكه پدرشان بزرگ حجتهاى خداست و نه فرزند حسين عليه السّلام امامان مسلمين و نهمى از ايشان قائم ما و حجت دوازدهم است بر مؤمنين پيروى و اطاعت از ائمه دين پيروى و اطاعت من و نافرمانى و عصيان ايشان عصيان از منست منكرين امامت و فضائل ائمه موجب ضلالت و گمراهى بوده و كسانى كه تضييع حق آنها را نمايند در دنيا و آخرت گرفتار شكنجه و عذاب بوده و خداوند كيفر آنها را بشديدترين وجهى ميدهد و انتقام مىكشد از غاصبين و منكرين و معاندين ائمه امت من آنگاه فرمودند: وَ سَيَعْلَمُ الَّذِينَ ظَلَمُوا أَيَّ مُنْقَلَبٍ يَنْقَلِبُونَ و حضرت صادق عليه السّلام فرمود بخدا قسم اين آيه چنين نازل شده: و سيعلم الذين ظلموا آل محمد حقهم اى منقلب ينقلبون سه شنبه 5 / 8 / 1392برچسب:, :: 20:45 :: نويسنده : ارادتمند خلاصه مطالب سوره شعرا عبارت است از توبيخ و سرزنش كفار و شرح حال نوح و ابراهيم و موسى و هود و صالح و لوط و شعيب با اقوامشان و تسلى دادن خاطر پيغمبر اكرم صلى اللّه عليه و آله و سلّم. لَعَلَّكَ باخِعٌ نَفْسَكَ أَلَّا يَكُونُوا مُؤْمِنِين 3 عياشى ذيل آيه فوق از حضرت صادق عليه السّلام روايت كرده فرمود سبب نزول آيه آن بود كه روزى پيغمبر اكرم صلى اللّه عليه و آله و سلّم بامير المؤمنين فرمود يا على از خداوند مسئلت و در خواست نمودم كه ترا وصى و برادر و ولى من كند و پروردگار مسئولم را اجابت و ترا برادر و وصى و ولى من فرمود، مرد منافقى اين سخن را شنيد گفت چرا محمد صلى اللّه عليه و آله و سلّم از خداى خود درخواست مال و ثروت نمىكند تا باو عطا شود و سبب قدرت و شوكت او گردد و بر دشمنان غالب و مسلط شود بخدا سوگند مشت خرمائى در نظر من بهتر است از آنچه محمد صلى اللّه عليه و آله از خدا طلب كرده رسول خدا از گفته آن مرد منافق ملول و دلتنگ شد و اثر رنج و اندوه بر چهره مباركش ظاهر گرديد و بر اثر آن آيه بالا نازل گشت.
إِنْ نَشَأْ نُنَزِّلْ عَلَيْهِمْ مِنَ السَّماءِ آيَةً 4 اگر ما بخواهيم از آسمان آيتى فرود آوريم تا گردن زير بار ولايت على عليه السّلام فرو برده و از او تمكين كنند. نعماتى در كتاب غيبة، ذيل آيه فوق از عبد اللّه بن سنان روايت كرده: گفت حضور حضرت صادق عليه السّلام بودم شنيدم مردى از اهل همدان ميگويد جماعت عامه ما را مسخره نموده و ميگويند شما خيال ميكنيد كه واقعا در موقع ظهور منادى آسمانى صدا ميزند و فرج امام زمان را اعلام ميدارد؟ حضرت صادق عليه السّلام كه ايستاده و بجائى تكيه داده بودند چنان متغير و غضبناك شدند كه نشسته و فرمودند شما ميتوانيد اين روايت را از من و پدرم روايت كنيد از پدرم شنيدم كه فرمود بخدا قسم صداى آسمانى كه صاحب امر و ولى عصر را باسم ندا نموده و معرفى ميكند در قرآن بيان شده آنجائى كه ميفرمايد إِنْ نَشَأْ نُنَزِّلْ عَلَيْهِمْ مِنَ السَّماءِ آيَةً تا آخر آيه در روى زمين هيچكس باقى نماند مگر آنكه خاضع شده و گردن كج نمايد و ايمان آورند و تمام اهل زمين صداى منادى آسمانى را مىشنوند كه صدا ميزند ايمردم آگاه باشيد حق با على بن أبي طالب عليه السّلام و شيعيان او ميباشد روز بعد شيطان در بين زمين و آسمان فرياد ميزند حق با عثمان است كه مظلوم كشته شده و بايد مطالبه خون او بنمائيد مؤمنين در ايمان خود استوار و ثابت مانده و اثر نداى اوليه در ايشان برقرار ميماند ولى كسانى كه دلهاى بيمار و مضطرب دارند بدشمنى و عداوت با خاندان رسالت و بيزارى از ما پرداخته و ميگويند صداى اوليه سحرى بود از سحرهاى اهلبيت و در تائيد فرمايش خود اين آيه را تلاوت فرمود.
در كافى ذيل آيه وَ اجْعَلْ لِي لِسانَ صِدْقٍ فِي الْآخِرِينَ 84 از حضرت صادق عليه السّلام روايت كرده كه فرمود مراد از زبان راست در اين آيه وجود حضرت امير المؤمنين عليه السّلام ميباشد.
در كافى از حنان بن سدير روايت كرده گفت از حضرت باقر عليه السّلام معناى نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمِينُ 193 را سؤال كردم فرمود آنچه را روح الامين جبرئيل نازل كرد ولايت امير المؤمنين عليه السّلام بود. در بصائر الدرجات از ابى محمد روايت كرده گفت حضور حضرت باقر عليه السّلام عرض كردم مرا از ولايتى كه جبرئيل در روز غدير از طرف پروردگار نازل كرد آگاه سازيد در جوابم نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمِينُ را تلاوت نموده و فرمود آنچه جبرئيل بر دل مبارك پيغمبر اكرم صلى اللّه عليه و آله و سلّم نازل كرد ولايت امير المؤمنين عليه السّلام بود. در كافى از محمد بن فضيل روايت كرده گفت حضرت موسى بن جعفر عليه السّلام فرمود ولايت امير المؤمنين عليه السّلام در كتابهاى تمام پيغمبران سلف نوشته شده و خداوند هيچ پيغمبرى را مبعوث نكرد مگر آنكه بايشان بشارت نبوت محمد صلى اللّه عليه و آله و سلّم و ولايت وصى او على بن أبي طالب عليه السّلام را داده است.
محمد بن عباس از ابى محمد حناط روايت كرده گفت از حضرت باقر عليه السّلام معناى آيه وَ إِنَّهُ لَفِي زُبُرِ الْأَوَّلِينَ را سؤال نمودم فرمود مقصود ولايت امير المؤمنين عليه السّلام است كه در كتب پيغمبران سلف هم بيان شده. سه شنبه 5 / 8 / 1392برچسب:, :: 20:44 :: نويسنده : ارادتمند وَ يَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ ما لا يَنْفَعُهُمْ وَ لا يَضُرُّهُمْ وَ كانَ الْكافِرُ عَلى رَبِّهِ ظَهِيراً 55 مشركين غير از خدا چيزهائى را ستايش و پرستش ميكنند كه هيچگونه سود و زيانى براى آنها ندارد و از پروردگار توانا رو برگردانيدهاند. در بصائر الدرجات بسند خود از ابى حمزه روايت كرده گفت از حضرت باقر عليه السّلام معناى جمله وَ كانَ الْكافِرُ عَلى رَبِّهِ ظَهِيراً را سؤال كردم فرمود مراد از رب در اين آيه على عليه السّلام است زيرا او صاحب ولايت ميباشد و كلمه رب اينجا بمعناى صاحب است و على عليه السّلام از براى پيغمبر آيتى بوده و مردم را بولايت حضرتش دعوت ميفرمايد آيا نشنيدهاى كه فرمود من كنت مولاه فعلى مولاه يعنى هر كه را من مولا و آقاى اويم پس على مولا و آقاى او است و هر كس على را دوست بدارد خدا را دوست داشته و آنكه على را دشمن بدارد با خدا دشمن است
فَأُوْلئِكَ يُبَدِّلُ اللَّهُ سَيِّئاتِهِمْ حَسَنات 70 و مفيد در كتاب اختصاص از اصبغ بن نباته روايت كرده گفت روزى داخل منزل امير المؤمنين عليه السّلام شدم و منتظر ورود و تشريف آوردن حضرتش بودم كه ناگاه وارد منزل شدند بپا ايستاده و سلام كردم جواب سلام مرا داده و با دست مبارك بكتف من زده و فرمودند اى اصبغ عرض كردم بلى فدايت شوم فرمود دوستان ما دوستان خدا هستند و چون بميرند از افق اعلى شربتى بآنها بنوشانند كه از شير سفيدتر و از عسل شيرينتر و از برف سردتر است اصبغ گفت حضورش عرض كردم و اگر چه آن دوستان شما معصيت كار باشند؟ فرمودند بلى آيا در قرآن نخواندهاى كه ميفرمايد: فَأُوْلئِكَ يُبَدِّلُ اللَّهُ سَيِّئاتِهِمْ حَسَناتٍ اى اصبغ اگر دوستان ما با محبتى كه بما خاندان رسالت دارند خدا را ملاقات نمايند خداوند گناهان ايشان را مىآمرزد.
وَ اجْعَلْنا لِلْمُتَّقِينَ إِماما 74 محمد بن عباس از ابى سعيد خدرى روايت كرده كه پيغمبر اكرم فرمود از جبرئيل پرسيدم مراد از أَزْواجِنا وَ ذُرِّيَّاتِنا كيست؟ گفت خديجه و فاطمه (عليها السلام) و قُرَّةَ أَعْيُنٍ حسن و حسين عليهما السلام و منظور از و اجعل لنا من المتقين اماما- على بن أبي طالب عليه السّلام است. و حضرت باقر عليه السّلام فرموده اين آيه فقط مختص آل محمد عليه السّلام ميباشد.
أُوْلئِكَ يُجْزَوْنَ الْغُرْفَةَ بِما صَبَرُوا وَ يُلَقَّوْنَ فِيها تَحِيَّةً وَ سَلاماً 75 در تحفة الاخوان از ابن مسعود روايت كرده گفت پيغمبر اكرم صلى اللّه عليه و آله و سلّم فرمود اى پسر مسعود بالاترين غرفهها در بهشت مخصوص على بن أبي طالب عليه السّلام و دوستان و شيعيان او ميباشد كه از دشمنان دين بيزارى جسته و در مقابل آزار و اذيت دشمنان دين و بدخواهان على بردبارى و شكيبائى بخرج دادهاند. سه شنبه 5 / 8 / 1392برچسب:, :: 20:42 :: نويسنده : ارادتمند و در كتاب امالى ذيل آيه وَ هُوَ الَّذِي خَلَقَ مِنَ الْماءِ بَشَراً فَجَعَلَهُ نَسَباً وَ صِهْراً وَ كانَ رَبُّكَ قَدِيراً 54 از حضرت امام زين العابدين عليه السّلام روايت كرده فرمود روزى امام حسين عليه السّلام با عمويم امام حسن عليه السّلام در مدينه راه ميرفتند و من همراه ايشان بودم ناگاه بجماعتى از قريش برخورد نموديم كه جابر بن عبد اللّه انصارى و انس بن مالك نيز با آنها بود همينكه چشم جابر بپدرم و عمويم افتاد بدست و پاى ايشان افتاده و پاى مبارك ايشانرا بوسه ميزد مردى از قريش كه با مروان نسبت داشت بجابر گفت شما با اين پيرى و شخصيت ممتاز و موقعيت عالى كه در محضر پيغمبر اكرم صلى اللّه عليه و آله داشتهاى نميبايستى بپاهاى حسين بوسه بزنى جابر بآن مرد گفت اگر چنانكه من ميدانم تو نيز شرافت و فضيلت اين دو فرزند پيغمبر را ميدانستى خاك زير پاى ايشان را توتياى چشم خود مينمودى آنگاه جابر بانس گفت اى ابا حمزه پيغمبر اكرم چيزى در فضيلت اين دو بزرگوار بمن فرمود كه باور نمىكنم در هيچيك از افراد موجود باشد امام زين العابدين عليه السّلام فرمود من توقف كردم تا بيانات جابر را بشنوم جابر بانس گفت وقتى در خدمت پيغمبر اكرم صلى اللّه عليه و آله نشسته بودم بمن فرمودند اى جابر برو فرزندان من حسن و حسين را بياور در امتثال فرمايش حضرتش رفته و ايشان را خدمتش آوردم در راه قدرى امام حسن را بغل گرفته و امام حسين را همراه ميآوردم و گاهى امام حسين را در بغل گرفته و امام حسن را زمين مىگذاشتم تا راه برود و پس از شرفيابى از رفتارم مطلع شدند بسيار مسرور و خوشحال گرديدند و آنها را بسيار گرامى داشته و نوازش ميفرمود و چنان ايشان را دوست ميداشت كه فوق آن متصور نبود در چنين شور و حال بمن فرمود اى جابر اين دو فرزند مرا دوست دارى عرض كردم چرا دوست نداشته باشم با اين قرب و منزلتى كه حضور مبارك دارند فرمود اى جابر گوش كن تا شرحى از فضيلت ايشان برايت بيان كنم: وقتى كه مشيت خداوند تعلق گرفت كه مرا خلق كند مرا بصورت نطفه سفيد پاكيزهاى بيافريد و در پشت آدم بوديعه نهاد و پيوسته از پشتى به پشت ديگر و از رحم طاهرى برحم ديگر تا نوح و ابراهيم انتقال داد تا بعبد المطلب منتقل گرديد و هرگز پليدى شرك بآباء سابقين من نرسيد سپس نطفه مزبور بدو قسمت شد جزئى از آن به پشت عبد اللّه ویک جزء دیگر به پشت ابو طالب قرار گرفت از عبد اللّه من بوجود آمدم و پيغمبرى و رسالت بمن ختم شد و از ابو طالب على تولد يافته و وصايت باو ختم گرديد پس از وصلت على با دخترم زهرا آن دو نور بصورت حسن و حسين بوجود آمدند و بآن دو مولود اسباط نبوت ختم شد و ذريه مرا خداوند در ايشان قرار داد و خداوند مرا مأمور فرمود تا دنيا را از شرك و بتپرستى و جهالت پاك نموده خداشناسى و معرفت پروردگار را در ميان مردم رايج سازم و پس از من و على نور ديدگانم حسن و حسين و فرزندانش حامل لواى توحيد گشته و در اعتلاى دين حق جانفشانى مينمايند بدان اى جابر حسن و حسين پاكيزه و پاك كننده و سيد جوانان بهشت ميباشند سعادتمند كسى كه آنها و پدرانشان را دوست بدارد و واى بحال كسانى كه با ايشان دشمنى نموده و بغض و كينه آنها را در دل داشته باشند.
ابن شهر آشوب و محمد بن عباس و ثعلبى كه از علماء عامه است در تفسيرش از ابن عباس و ابن مسعود و جابر بن عبد اللّه و انس بن مالك و ام سلمه و سدى روايت كردهاند كه آيه در حق پيغمبر اكرم صلى اللّه عليه و آله و سلّم و امير المؤمنين عليه السّلام و حضرت فاطمه عليه السّلام نازل شده است چه رسول خدا دخترش حضرت فاطمه عليه السّلام را بامر پروردگار تزويج بامير المؤمنين نمود و آنحضرت جامع نسب و سبب بود از جهة نسب پسر عموى پيغمبر اكرم صلى اللّه عليه و آله و سلّم و از حيث سبب شوهر حضرت فاطمه زهرا سلام اللّه عليها و چون آنحضرت بالغه شد جمعى از اكابر و صناديد و اشراف قريش كه اسلام آورده بودند بخواستگارى حضرتش آمدند و رسول اكرم صلى اللّه عليه و آله و سلّم هر كسى را جوابى داده و رد كردند و ميفرمودند امر فاطمه با پروردگار است تا آنكه امير المؤمنين عليه السّلام خدمت پيغمبر اكرم صلى اللّه عليه و آله شرفياب شد اتفاقا در آنروز رسول خدا در حجرهام سلمه تشريف داشتند على عليه السّلام در حجره را زد پيغمبر اكرم صلى اللّه عليه و آله و سلّم بام سلمه فرمود برخيز در را بروى كسى باز كن كه خدا و رسولش او را دوست دارند و او هم خدا و رسولش را دوست ميدارد ام سلمه عرض كرد ايرسول خدا اين شخص كيست كه داراى چنين قرب و منزلت است فرمود او پسر عم و برادر و محبوبترين اشخاص است نزد من ام سلمه در بگشود و آنحضرت وارد شده سلام كرد و حضور پيغمبر بنشست و ساعتى سر بزير افكند و از شرم و خجالت سخنى بزبان نياورد پيغمبر فرمود يا على حاجتى دارى گفت آرى اى رسول خدا شما مرا از پدر و مادر گرفته و بفرزندى پذيرفته تربيت نموده و ادب آموختى پدرى كرده و از پدر و مادر بمن مهربانترى حق قرابت و سابقه من بر حضرتت پوشيده نيست ذخيره من در دنيا و آخرت شما هستيد خودتان فرمودهايد هر نسب و سببى در قيامت قطع ميشود مگر نسب و سبب من مرا در فاطمه عليه السّلام رغبتى است بخواستگارى او آمدهام شايد خداوند از نسل او فرزندانى بمن كرامت فرمايد پيغمبر اكرم صلى اللّه عليه و آله چون غنچه گل شكفته خاطر و خوشحال شد و در روى حضرتش تبسم فرموده. امير المؤمنين شادمان از حضور پيغمبر بيرون رفت و بقصد نماز عازم مسجد شد بمسجد نرسيده بود كه پيغمبر اكرم صلى اللّه عليه و آله سلمان فارسى را عقب او فرستاد و فرمود برو على عليه السّلام را بياور سلمان حضور آنحضرت رسيد عرض كرد دعوت پيغمبر را اجابت فرمائيد على عليه السّلام شرفياب حضور پيغمبر شد رسول خدا باو فرمود يا على بشارت باد ترا پيش از آنكه من در روى زمين فاطمه را بحباله نكاح تو درآورم خداوند در آسمان عقد فاطمه را براى تو بست هم اكنون فرشته بر من نازل شد كه پيش از اين بزمين فرود نيامده بود و بمن گفت اى رسول خدا ترا باجتماع شمل و طهارت نسل مژده و بشارت ميدهم گفتم چه نام دارى؟ گفت محمود سؤال كردم براى چه كار آمدهاى؟ جواب داد آمدهام از طرف پروردگار بشما بگويم كه نور را بنور تزويج كنيد گفتم مراد كدام دو نور است؟ گفت فاطمه عليه السّلام را بعلى تزويج بفرمائيد بفرشته محمود گفتم فرمان حق را اجابت خواهم نمود و همينكه خواست بازگردد در ميان دو كتف او ديدم نوشته بود لا اله الا اللّه محمد رسول اللّه ايدته بعلى و نصرته به - گفتم اى محمود اين كلمات از چه زمان ميان دو كتف تو نوشته شده؟ گفت بيست و چهار هزار سال پيش از خلقت آدم در آن اثنا جبرئيل نازل شد و قطعه حريرى بدستم داد و گفت اى رسول خدا اين حرير سفيد از حريرهاى بهشت است در آن نظر كردم ديدم بخطى نورانى نوشته شده است. كه خداى تعالى توجهى بزمين نمود ترا برگزيد و رسالت داد مرتبه دوم توجه فرمود براى تو برادر و مصاحب و ولى برگزيد و دخترت را باو اختصاص داد از جبرئيل پرسيدم آن شخص كيست؟ گفت پسر عم و برادرت على بن أبي طالب ايرسول خدا بشارت بر تو باد پروردگار فرمود خازنان بهشت را بيارايند و بدرخت طوبى امر شد بانواع حلى و حلل باردار شود و بحور العين دستور دادند سورههاى يس و طه و طواسين و حواميم بخوانند و بادهاى بهشت را فرمود عطرهاى دلپذير در بهشت بيفشانند و بفرشتگان آسمان هفتم و ششم و پنجم امر شد بآسمان چهارم فرود آيند و فرشتگان آسمانهاى اول و دوم و سوم بآسمان چهارم صعود كنند و در نزديك بيت المعمور فرمان داده شد منبرى از كرامت نصب نمايند و فرشتهاى راحيل نام كه فصيحترين فرشتگان بود خطبه زير را قرائت كرد: الحمد لله الاول قبل اولية الاولين و الباقى بعد فناء العالمين نحمده اذ جعلنا ملائكة روحانيين و بربوبيته مذعنين فله على ما انعم علينا شاكرين حجبنا من الذنوب و سترنا من العيوب اسكننا السموات و قربنا الى السرادقات و حجب عنا النهم بالشهوات و جعل نهمتنا و شهوتنا فى تهليله و تسبيحه الباسط رحمته الواهب نعمته جل عن الحاد اهل الارض من المشركين و تعالى بعظمته عن افك الملحدين انذرنا بأسه و عرفنا سلطانه توحد فعلى فى الملكوت الاعلى و احتجب عن الابصاروا ظلم نور عزته الانوار و كان من اسباغ نعمته و اتمام قصته ان ركب الشهوات فى بنى ادم اذ حضهم بالامر اللازم لينشر لهم الاولاد و ينشئ لهم البلاء فجعل الحيوة سبيل الفتهم و الموت غاية فرقتهم و اليه المصير اختار الملك الجبار صفوة كريمته و عبد عظمته لامته سيده النساء بنت خير النبيين و سيد المرسلين و امام المتقين صاحب المقام المحمود و اليوم المشهود و الحوض المورود فوصل حبله بحبل رجل من اهله صاحب المصدق دعوته المبادر الى كلمته على الوصول بفاطمة البتول بنت رسول الله قال الله تعالى زوجت عبدى من امتى فاشهدوا ملائكتى. اى رسول مكرم اين نوشته گواهى فرشتگانست بر اين حرير پروردگار بمن امر فرمود تا بنظر حضرتت برسانم و با مهر از مشك سفيد آنرا ممهور نموده و برضوان خازن بهشت بسپارم خداوند بدرخت طوبى امر فرمود تا تمام حلى و حلل خود را نثار كرد سپس ابرى فرستاد در و ياقوت و انواع جواهر بباريد و فرشتگان سنبل و قرنفل برافشانده و حور العين برچيدند و بيكديگر هديه داده و با آن افتخار ميكنند و ميگويند اينها نثار مقدم فاطمه عليها السّلام است سپس ابرها مأمور شدند طومارهائى نثار كنند فرشتگان پرسيدند اين طومارها چيست؟ گفتند اين براتها ودائعى است كه ويژه شيعيان على و دوستان فاطمه عليها السّلام است نزد شما باقى بماند تا روز قيامت بر صراط بايستيد و هر كس ذرهاى از محبت على و فاطمه و فرزندانش در دل داشته باشد يكى از اين براتها را باو بدهيد تا بدون حساب داخل بهشت شود و از آتش دوزخ در امان باشد و اين حكم را من پيش از خلقت آدم بر خود فرض كردهام. فرشته حامل فرمان گفت اى پيغمبر گرامى روز قيامت من با فرشتگان بروى صراط بايستيم چون يكى از دوستان شما بگذرد از آن طومارها و براتها بدستش ميگذاريم كه روى آن نوشته شده: برائة من العلى الجبار لشيعة على و فاطمة من النار آنگاه مركبهائى از نور كه لجام آنها بياقوت سرخ مرصع است بياورند و آنها را سوار كرده با جلال و شوكت هر چه تمامتر بدر بهشت ميرسانند خازن ميگويد اى دوستان خدا داخل بهشت شويد. پيغمبر اكرم صلى اللّه عليه و آله فرمود هر كه خواهد مانند ما زندگانى كند و بميرد و روز قيامت با ما محشور شود بايد داراى ولايت ما باشد و از دشمنان ما بيزارى جويد و دشمن ما را دشمن بدارد خداوند دشمنان ما را بر زبان پيغمبران و فرشتگان و مخلوقات لعنت كرده است. جبرئيل گفت ايرسول خدا منادى از جانب عرش پروردگار ندا كرد ايفرشتگان و ساكنان عرش و بهشت من بر تزويج فاطمه عليها السّلام مبارك باد بگوئيد زيرا من بر ايشان بركت دادم. راحيل عرض كرد پروردگارا كدام بركت بزرگتر از كرامت تو باشد كه آنها را بشارت دادهايد در صورتى كه هنوز در دنيا هستند خطاب رسيد اى راحيل از بركات من بر ايشان يكى آنست كه آنان را بر محبت خود جمع كردم و از فرزندان آنها امامانى انتخاب نمودهام كه جهانيان را بدين من دعوت نموده و حجت من بر خلايق هستند تا روز قيامت. پس از آن جبرئيل گفت اى رسول خدا من از طرف پروردگار مأمورم كه بوجود مقدست بگويم فاطمه عليها السّلام را بنكاح على عليه السّلام درآورده و بايشان وجود دو پسر طاهر و فاضل معصوم و زكى و نجيب را بشارت بده و بگو كه آن دو فرزند بهترين مردم در دنيا و آخرت ميباشند. سپس پيغمبر بامير المؤمنين عليه السّلام فرمود هم اكنون جبرئيل و راحيل از حضور من رفتند و تصميم گرفتم فرمان خدا را در اين وصلت فرخنده انجام دهم امير المؤمنين عليه السّلام گفت كمال افتخار براى من اينست كه پروردگار در ملا اعلى مرا ياد ميفرمايد و در بهشت حديث من گويند و عقد ازدواج فاطمه عليها السلام را در آسمان حضور فرشتگان و كروبيان بندند پيغمبر فرمود يا على چون خداى تعالى خواسته باشد ولى خود را اكرام فرمايد چيزهائى باو عطا كند كه نه هيچ چشم ديده و نه هيچ گوشى شنيده و نه آنكه بر خاطر احدى خطور كرده باشد آنوقت امير المؤمنين عليه السّلام در مقام دعا برآمده گفت پروردگارا مرا توفيقى عنايت بفرما تا شكر نعمتى كه بمن عطا كردهاى بجا آورم پيغمبر اكرم صلى اللّه عليه و آله و سلّم هم آمين گفت. بعد پيغمبر فرمود يا على برخيز روانه مسجد شو تا من بر اثر تو بيايم و آنچه خدا فرموده در حضور مهاجر و انصار بجاى آورده و در فضايل و شخصيت تو بياناتى كنم كه ديدگان تو و دوستانت در دنيا و آخرت روشن گردد. امير المؤمنين از حضور پيغمبر با قلبى آكنده از سرور و نشاط خارج و جانب مسجد روان گرديد همانوقت پيغمبر اكرم صلى اللّه عليه و آله بمسجد تشريف آورده و به بلال فرمود تمام مهاجر و انصار را در مسجد حاضر نمايد پس از حضور و اجتماع مردم در مسجد رسول اكرم صلى اللّه عليه و آله و سلّم بمنبر تشريف برده خطبه ذيل را ايراد فرمود. بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ الحمد لله المحمود بنعمته المعبود بقدرته و ميزهم باحكامه المطاع بسلطانه المرغوب اليه فيما عنده المرهوب من عذابه النافذ امره فى ارضه و سمائه الذى خلق الخلق بقدرته و اعزهم بدينه و اكرمهم بنبيه محمد صلى الله عليه و آله ثم ان الله قد جعل المصاهرة نسبا لاحقا و امرا مفترضا و شح بها الارحام و نسخ بها الاثام و الزمها الانام فقال تبارك اسمه و تعالى جده هو الذى خلق من الماء بشرا فجعله نسبا و صهرا و كان ربك قديرا فامر الله يجرى الى قضائه و قضائه يجرى الى قدره يجرى الى اجله و لكل قضاء قدر و لكل قدر اجل كتاب يمحو الله ما يشاء و ثيبت و عنده ام الكتاب. سپس فرمود اى گروه مهاجر و انصار بدانيد و آگاه باشيد كه جبرئيل بر من نازل شد خبر داد كه خداوند متعال جميع فرشتگان را در آسمان چهارم كنار بيت المعمور جمع و بايشان فرمود كه گواه باشيد من كنيزم فاطمه را به بندهام على بن أبي طالب داده و ايشان را بيكديگر تزويج نمودم آنگاه بامير المؤمنين عليه السّلام فرمود يا على برخيز و خطبهاى انشاء و ايراد نما آنحضرت برخاسته و اين خطبه را قرائت نمود. بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ الحمد لله الذى قرب من محامديه و دنى من سائليه و وعد الجنة من يتقيه و انذر بالنار من يعصيه نحمده على قديم احسانه و اياديه حمد من يعلم انه خالقه و مميته و محييه وسائله عن مساويه و نستعينه و نشهد به و نؤمن به و نستكفيه و نشهد ان لا اله الا اللّه وحده لا شريك له شهادة تبلغه و ترضيه و ان محمدا عبده و رسوله صلاة تزلفه و تحظيه و ترفعه و تصطفيه ان خير ما افتح به و اختم قول الله تعالى و انكحوا الايامى منكم و الصالحين من عبادكم و امائكم ان يكونوا فقراء يغنهم الله من فضله و الله واسع عليم و النكاح مما امر الله به و رضيه و اجتماعنا لما قدره الله و اذن فيه سپس فرمود بنا بفرمان پروردگار رسول اكرم صلى اللّه عليه و آله و سلّم دخترش فاطمه عليها السّلام را بمن تزويج نمود من باين ازدواج راضى و مفتخرم شما هم رضايت پيغمبر اكرم صلى اللّه عليه و آله و سلّم را سؤال كنيد مسلمانان گفتند ايرسول خدا آيا شما هم از اين وصلت راضى هستيد فرمود آرى على دامادى شايسته و نيكو برادرى است او در دنيا و آخرت بزرگ و سيد مردمانست و از جمله صالحان ميباشد. امير المؤمنين عليه السّلام سجده شكر بجا آورده مسلمانان بحضرتش گفتند خداوند اين وصلت فرخنده را مبارك گرداند شملتان مجتمع و بختتان نيكو باد از خدا ميخواهيم فرزندان بسيار و پاكيزه نصيب شما بفرمايد
سپس پروردگار شرح حال مشركين را در ضمن اين آيه بيان ميفرمايد: سه شنبه 5 / 8 / 1392برچسب:, :: 20:41 :: نويسنده : ارادتمند
قوله تعالى: وَ عاداً وَ ثَمُودَ وَ أَصْحابَ الرَّسِّ وَ قُرُوناً بَيْنَ ذلِكَ كَثِيرا 38 ابن بابويه از عبد السلام بن صالح هروى روايت كرده گفت حضرت رضا عليه السّلام از پدران بزرگوارش براى ما حديث فرمود كه مردى از اشراف بنى تميم موسوم بعمرو سه روز پيش از شهادت امير المؤمنين عليه السّلام حضورش شرفياب شده عرض كرد اى مولاى من تقاضا دارم داستان اصحاب رس را براى من بيان فرمائيد تا بدانم آنها در چه عصر و زمانى ميزيستند ديار ايشان در كدام سرزمين بوده پادشاهان آنها كيانند آيا خداوند پيغمبرى براى آنقوم مبعوث فرموده و سبب هلاكت آنها چه بوده است؟ زيرا در قرآن كريم از ايشان نام برده شده ولى شرح حال آنها بيان نگرديده است. امير المؤمنين عليه السّلام فرمودند پرسشى نمودى كه پيش از تو كسى از من سؤال ننموده و بعد از من نيز كسى خبر ايشان را بتو نخواهد گفت مگر آنكه از من حديث كند. بدان ايمرد در كتاب خدا هيچ آيهاى نيست مگر آنكه تفسير آنرا ميدانم و موقع نزول و شأن نزول آنرا مطلع هستم سپس بسينه مبارك اشاره نموده و فرمودند در اينجا علم و دانش بىپايانى است اما جويندگان و طالبانش بسيار كم است و بزودى وقتى كه ديگر مرا در بين خود نبينند پشيمان خواهند شد. اى تميمى اصحاب رس مردمى بودند كه درخت صنوبر را پرستش ميكردند و آن را در فارسى شاه درخت ميناميدند و آن درختى بود كه يافت بن نوح پس از طوفان در كنار چشمه آبى بنام روشناب كاشته است قوم مزبور بعد از عصر حضرت سليمان در روى زمين ميزيستند و دوازده شهر در كنار رود ارس در بلاد مشرق زمين بنا كرده بودند و بهمين مناسبت آنها را اصحاب رس ناميدهاند در آن زمان در روى زمين نهرى بهتر و پرآبتر و گواراتر از رود ارس وجود نداشت و هيچ شهر و ديارى معمورتر و بهتر از شهرهاى ايشان نبود نام دوازده شهر مزبور عبارت بود از: آبان- آذر- دى- بهمن- اسفندار- فروردين- ارديبهشت- خرداد- تير- مرداد- شهريور- مهر. مركز كشور و سلطنت آنها شهر بزرگ اسفندار و نام پادشاهان ايشان تركوذ بن غابور بن يارش بن ساذ بن نمرود بن كنعان بود. چشمه روشناب و اولين صنوبر در شهر اسفندار بود و اهالى يازده شهرستان ديگر از دانههاى صنوبر مزبور گرفته و بشهرهاى خود برده و غرس كرده بودند و درختهاى بسيارى از آن صنوبر پيدا شده بود مردم شهر اسفندار آب چشمه روشناب را ويژه صنوبر معبود خود دانسته و بر خود و چهارپايان حرام كرده بودند و اگر كسى جرعهاى از آن ميآشاميد محكوم بقتل ميشد و بقتل ميرسانيدند و عقيده داشتند اين آب حياة خداوندان ما است نبايد از آن آشاميد اصحاب رس در هر ماه عيدى داشتند كه در پيرامون درخت صنوبر اجتماع نموده و درخت را بانواع حليهها و زيورها ميآراستند و گاو و گوسفند بسيارى قربانى ميكردند و آتش افروخته قربانىها را در آتش ميافكندند و چون دود قربانيها بلند ميشد همگى بسجده افتاده و به نيايش خداى خود مشغول ميشدند و ميگفتند خداى ما از ما راضى شو، در اين وقت شيطان درخت صنوبر را مىجنبانيد و از ساق درخت صدائى بمانند آواى كودك برميخاست كه اى بندگان من از شما خشنود شدم مردم از شنيدن صداى مزبور خرم و خوشحال شده بلهو و لعب و شرب خمر مشغول و يكشب و يكروز در آن مكان توقف كرده و روز ديگر بجايگاه خود بازميگشتند و عيد هر شهرى منسوب بآن شهر بوده و ايرانيان نام دوازده ماه سال خود را از نام دوازده شهر مذكور اقتباس كرده بودند. در هر سال يكمرتبه اهالى دوازده شهر بسوى شهر اسفندار كه مركز كشور و جايگاه چشمه روشناب و صنوبر اصلى بوده ميرفتند و عيد بزرگ خود را در آنجا برگزار مينمودند بدين ترتيب كه در كنار صنوبر سراپرده مجلل و رفيعى از ديبا كه بانواع صورتهاى مزين شده بود ميزدند و بآن سراپرده دوازده در تعبيه كرده بودند كه اهالى هر شهرى از در مخصوص وارد ميشدند خارج سرا پرده به نيايش صنوبر پرداخته و قربانىها براى آن درخت خيلى بيش از ساير درختها ميآوردند آنگاه شيطان درخت را بشدت تكان ميداد و از ميان درخت بآواز بلند صدائى بلند ميشد و مردم را وعدهها و اميدوارىها ميداد مردم سر از سجده برداشته و بلهو و لعب و شرب خمر مشغول و مدت دوازده شبانه روز بعد تمام عيدهاى سال به عياشى و باده گسارى ميپرداختند و روز سيزدهم جشن پايان يافته و بشهرها و خانههاى خود باز ميگشتند چون كفر و طغيان آن قوم از حد گذشت و بت پرستى ايشان مدتى طول كشيد و دست از طريقه باطله خود برنداشتند پروردگار يكى از بنى اسرائيل از نسل يهودا فرزند يعقوب را برسالت مبعوث و براى هدايت آن قوم فرستاد مدت مديدى آن پيغمبر در ميان ايشان بود و ايشان را بخدا پرستى و معرفت پروردگار و عبادت خداى يگانه دعوت نمود آنها پيروى ننموده و اطاعت آن پيغمبر نكردند چون مردم آن سامان در كمال ضلالت و گمراهى و ادبار روزگار گذرانيده و بهيچ وجه از خواب غفلت و بيخبرى بيدار نشده و بجانب رشد و صلاح نميرفتند هنگام فرا رسيدن عيد بزرگشان آن پيغمبر در مقام مناجات با پروردگار برآمده و گفت خداوندا ميبينى كه اين مردم چگونه رسالت مرا تكذيب و از پرستيدن تو سر باز زده و درختى را كه هيچ سود و زيانى براى آنها ندارد ستايش و پرستش مينمايند الهى قدرت و سلطنت خود را بر اين قوم بنما و معبودشان را از بين ببر و درخت صنوبر را خشك كن. همينكه مردم صبح از خواب برخاستند ديدند تمام درختهاى مورد ستايش ايشان خشك شده مبهوت و متحير گشته جمعى بيكديگر گفتند اين مرد كه مدعى است از طرف خداى آسمان و زمين پيغمبر است براى آنكه از عبادت معبود خود منصرف و بخداى او توجه كنيم خدايان ما را بجادو و سحر خود به اين صورت درآورده عدهاى ميگفتند چون اين مرد پيوسته خدايان ما را تكذيب و مذمت مينموده خداهاى ما خشم و غضب كردهاند بايد او را بكيفربد انديشى خود برسانيم و با مجازات او انتقام خدايانمان را بگيريم سپس همگى تصميم بقتل و كشتن او گرفته ابتدا از سرب لولههائى چند ساخته و آنها را بيكديگر متصل و پيوند نمودند تا بعمق چشمه اصلى كه در كنار صنوبر بود رسيد آب ميان لوله را خالى نموده چاه عميقى در درون چشمه احداث كردند آنگاه پيغمبر را بدرون آن چاه افكنده و سنگ عظيمى روى آن انداخته و بعد لوله را از آب چشمه خارج ساختند و در عميقترين نقطه ممكن در بن چشمه او را مدفون كرده و گفتند اميدواريم ديگر خدايان از ما راضى و خشنود شوند زيرا ديگر بدخواه آنان نابود شده و ديگر كسى بآنها بد و ناسزا نخواهد گفت و بانتظار سرسبزى و خرمى مجدد صنوبرها باقى ماندند از آنطرف پيغمبر در دل آن گور وحشتزا با پروردگار خود مناجات نموده و ميگفت: اى خدا و اى مولاى من تنگى جا و شدت رنج و محنت مرا ميبينى بر بيكسى و بيچارگى من ترحم كن و هر چه زودتر مرا قبض روح نموده و بجوار رحمت خودت واصل كن دعايش باجابت مقرون و برحمت ايزدى پيوست از مصدر عزت و جلالت خطاب بجبرئيل شد كه اى جبريل اين قوم سركش بحدى مغرور و از عذاب من ايمنى يافتهاند كه غير مرا پرستيده و پيغمبر مرا كشته و بگمان خود با غضب و سخط من مقاومت مينمايند و تصور ميكنند كه از ملك و سلطنت و حيطه قدرت من خارج ميشوند بعزت خود سوگند انتقام پيغمبر خود را كشيده و ايشان را مايه عبرت و پند جهانيان خواهم كرد در همان موقعى كه مشغول برگزارى تشريفات عيد بودند ناگاه باد سرخى بايشان وزيد حيران و سرگردان شده بيكديگر پناه ميبردند خداوند زمين زير پاى آنها را بگوگرد افروختهاى مبدل ساخته و ابرى بالاى سر ايشان آمد كه آتش فشانى نمود و بدنهاى آن قوم را مانند سرب مذاب گداخته و از هم پاشيد و باين صورت و با بدترين و فجيعترين حالى نابود و از صفحه گيتى رخت بربستند
سه شنبه 5 / 8 / 1392برچسب:, :: 20:39 :: نويسنده : ارادتمند
قوله تعالى: وَ يَوْمَ يَعَضُّ الظَّالِمُ عَلى يَدَيْهِ يَقُولُ يا لَيْتَنِي اتَّخَذْتُ مَعَ الرَّسُولِ سَبِيلا على بن ابراهيم ذيل آيه فوق از حضرت باقر عليه السّلام روايت كرده فرمود مراد از سبيل سبيل امير المؤمنين عليه السّلام است يعنى ايكاش از رسول خدا پيروى نموده و راهى بسوى ولايت و دوستى امير المؤمنين عليه السلام ميداشتم و نيز فرموده شيطان كنايه از دومى و منظور از ذكر امير المؤمنين ميباشد اين حديث را شيبانى و محمد بن عباس نيز از حضرت صادق عليه السّلام روايت كردهاند.
و در غيبة نعمانى بسند خود از جابر انصارى روايت كرده گفت وقتى جمعى از مردم يمن حضور پيغمبر اكرم صلى اللّه عليه و آله و سلّم شرفياب شدند آنحضرت فرمودند اينان مردمى هستند كه ايمانى ثابت و قلبى رقيق داشته و از همين مردم گروهى در حدود هفتاد هزار نفر شمشيرزن و مسلح از يمن بيرون آمده و بيارى و كمك خلف من بشتابند و وصى و خلف مرا يارى كنند اصحابى كه شرف حضور داشتند عرض كردند وصى و خلف شما كيست؟ فرمود همان شخصى است كه خداوند در بارهاش ميفرمايد. وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِيعاً وَ لا تَفَرَّقُوا سؤال كردند بيان فرمائيد حبل خدا چيست و مراد كيست؟ پاسخ فرمودند خداوند فرموده إِلَّا بِحَبْلٍ مِنَ اللَّهِ وَ حَبْلٍ مِنَ النَّاسِ حبل از طرف خداوند كتاب اوست و حبل از طرف مردم وصى من است عرض كردند ايرسول خدا وصى شما كيست؟ فرمود همان كسى است كه خداوند در بارهاش ميفرمايد: أَنْ تَقُولَ نَفْسٌ يا حَسْرَتى عَلى ما فَرَّطْتُ فِي جَنْبِ اللَّهِ گفتند مراد از جنب اللّه چيست؟ فرمود مراد آن شخصى است كه خداوند در حق دشمنانش ميفرمايد وَ يَوْمَ يَعَضُّ الظَّالِمُ عَلى يَدَيْهِ يَقُولُ يا لَيْتَنِي اتَّخَذْتُ مَعَ الرَّسُولِ سَبِيلًا وصى من بعد از من سبيل و راه وصول بمن است، عرض كردند اشتياق شديدى بشناسائى وصى تو داريم او را معرفى بفرمائيد، فرمود او كسى است كه خداوند او را آية للمتوسمين قرار داده اگر كسى داراى قلبى سليم و بصيرت نافذى باشد و بسوى او نظر كند همچنانكه مرا كه پيغمبر مىباشم ميشناسد او را خواهد شناخت برخيزيد و بجمع حاضرين نظاره و توجه نمائيد هر كس در قلب شما تأثير و دل شما را بسوى خويش جلب نمود او وصى من است زيرا خداوند فرموده فَاجْعَلْ أَفْئِدَةً مِنَ النَّاسِ تَهْوِي إِلَيْهِمْ و الى ذريته (عليهم السلام) از مردم يمن ابن عامر اشعرى از طايفه اشعريين و ابو غرة خولانى از طايفه خولانين و ظبيان و عثمان بن قيس و عزيه الدوسى و لاحق بن علاقه برخاسته در ميان صفوف اصحاب بگردش پرداختند و همينكه على بن أبي طالب عليه السّلام را ديدند توقف نموده و گفتند دلهاى ما متمايل باين شخص شده و هواى على در دل ما جايگزين شد و دست امير المؤمنين عليه السّلام را گرفته حضور پيغمبر اكرم صلى اللّه عليه و آله و سلّم عرض نمودند اى رسول خدا بعقيده ما وصى شما اين مرد است پيغمبر اكرم صلى اللّه عليه و آله و سلّم فرمود بخدا قسم شما نخبه پاكيزگان و بندگان خدا هستيد كه پيش از معرفى وصى رسول خدا را شناختيد صداى آنها بگريه بلند شده گفتند ايرسول خدا ما در ميان اين جمعيت نظر نموده و تجسس كرديم هيچيك از ايشان اثرى كه در ديدار على بقلب ما نمود نداشتند و ما بىاختيار مجذوب لقاى او شديم و قلوب ما از مشاهده جمالش بطپش افتاد و آرامش خاطرى براى ما پديد آمد گويا حضرتش پاره جگر ما است و سينه ما از محبت او لبريز شد مثل آنكه على پدر ما ميباشد و ما فرزندان او هستيم پيغمبر اكرم صلى اللّه عليه و آله و سلّم ايشان را مورد تفقد و عنايت مخصوص قرار داد و تاكيد فرمود كه در محبت و ولايت امير المؤمنين على عليه السّلام استوار و پايدار بمانند و نيز فرمودند تاويل قرآن را نميدانند مگر راسخون در علم وفادار باشيد تا از آتش جهنم دور شويد جماعت مزبور همواره با امير المؤمنين باقى بودند تا در جنگ صفين شهيد شده و بشارتيكه پيغمبر اكرم داده بود كه در ركاب امير المؤمنين بشهادت نايل و بهشت نصيبشان ميشود صورت وقوع پذيرفت.
قوله تعالى: وَ قالَ الرَّسُولُ يا رَبِّ إِنَّ قَوْمِي اتَّخَذُوا هذَا الْقُرْآنَ مَهْجُورا 30 در كافى ذيل آيه فوق از حضرت باقر عليه السّلام روايت كرده فرمود كه امير المؤمنين عليه السّلام در خطبه مفصلى ميفرمايد: من آن ذكرى هستم كه مردم از ياد بردهاند و من آن سبيلى هستم كه مردم از آن منحرف شده و ايمانى ميباشم كه مردم از آن كافر گشتهاند و قرآنى هستم كه متروك ماندهام و دينى ميباشم كه مورد تكذيب قرار گرفتهام. سه شنبه 5 / 8 / 1392برچسب:, :: 20:37 :: نويسنده : ارادتمند سوره فرقان امام باقرروايت كرده كه مقصود از سبيل در آيه فَلا يَسْتَطِيعُونَ سَبِيلًا 9 - وجود مقدس امير المؤمنين عليه السّلام است يعنى ظالمين راهى بسوى ولايت امير المؤمنين عليه السّلام پيدا نمىكنند ابن شهر آشوب در تأويل آيه: بَلْ كَذَّبُوا بِالسَّاعَةِ. از حضرت رضا عليه السّلام روايت كرده فرمود مراد از ساعة وجود مقدس امير المؤمنين عليه السّلام است كه منافقين ولايت او را تكذيب نمودند. نعمانى از ابى صامت روايت كرده گفت حضرت رضا عليه السّلام فرمود شب و روز هر كدام دوازده ساعت است و امير المؤمنين عليه السّلام ساعتى از آن دوازده ساعت است و مراد از ساعة در اين آيه آنحضرت ميباشد. على بن ابراهيم نيز بسند خود اين حديث را از آنحضرت روايت كرده.
محمد بن عباس ذيل آيه وَ جَعَلْنا بَعْضَكُمْ لِبَعْضٍ فِتْنَةً بسند خود از حضرت موسى بن جعفر عليه السّلام روايت كرده فرمود روزى پيغمبر اكرم صلى اللّه عليه و آله امير المؤمنين و فاطمه زهرا و حسن و حسين صلوات اللّه عليهم اجمعين را پيرامون خود جمع نموده و درب خانه را بسته سپس فرمود اى اهلبيت من واى حرم خدا اينك جبرئيل در اين خانه و با شماست و از طرف پروردگار بشما سلام نموده و ميگويد خداوند فرموده من دشمنان شما را وسيله فتنه و آزمايش مينمايم شما اهلبيت من چه ميگوئيد؟ متفقا گفتند اى رسول خدا ما بمشيت پروردگار و آنچه قضا و قدر او بر آن تعلق ميگيرد راضى و صابريم تا در پيشگاه پروردگار از صابرين باشيم زيرا خداوند بصابرين وعده پاداش و اجر كلى فرموده از بيان آنها چنان پيغمبر اكرم صلى اللّه عليه و آله گريست كه صداى گريه حضرتش را از بيرون خانه شنيدند سپس اين آيه نازل شد تا أَ تَصْبِرُونَ وَ كانَ رَبُّكَ بَصِيراً يعنى زود است صبر كنند چنانچه خودشان فرمودند صبر مينمائيم.
وَ يَوْمَ تَشَقَّقُ السَّماءُ بِالْغَمامِ وَ نُزِّلَ الْمَلائِكَةُ تَنْزِيلًا 25 اى پيغمبر گرامى روزى را بياد بياور كه آسمان با ابر از هم شكافته شود فرشتگان بسرعت هر چه تمامتر فرود آيند، در كافى ذيل آيه فوق از حضرت صادق عليه السّلام روايت كرده فرمود مراد از غمام در باطن امير المؤمنين عليه السّلام است سه شنبه 5 / 8 / 1392برچسب:, :: 20:32 :: نويسنده : ارادتمند
قوله تعالى: وَ يَقُولُونَ آمَنَّا بِاللَّهِ وَ بِالرَّسُولِ وَ أَطَعْنا ثُمَّ يَتَوَلَّى فَرِيقٌ مِنْهُمْ مِنْ بَعْدِ ذلِك 47- در كافى ذيل آيه فوق از حضرت صادق عليه السلام روايت كرده فرمود اين آيه در باره امير المؤمنين عليه السلام و عثمان است چه بين آنحضرت و عثمان اختلافى روى داد در موضوع باغى امير المؤمنين بعثمان فرمود آيا راضى هستى كه فيما بين ما پيغمبر اكرم قضاوت نموده و حكم دهد عبد الرحمن بن عوف بعثمان گفت براى محاكمه نزد رسول خدا نرويد چون كه پيغمبر بنفع على و بضرر تو حكم خواهد داد بهتر است نزد پسر شيبه برويد عثمان بامير المؤمنين گفت من مايل نيستم به پيغمبر مراجعه كنم بيائيد پيش ابن شيبه برويم پسر شيبه بعثمان گفت چگونه محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم را امين وحى خدا ميدانى ولى در احكام و قضاوتش اعتماد ندارى و حضرتش را متهم مينمائى و اين آيه در مورد آن اختلاف نازل گرديد.
محمد بن عباس ذيل آيه (إِنَّما كانَ قَوْلَ الْمُؤْمِنِينَ إِذا دُعُوا إِلَى اللَّهِ وَ رَسُولِهِ لِيَحْكُمَ بَيْنَهُمْ) 51- از ابن عباس روايت كرده گفت زمانى كه پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم بمدينه تشريف آوردند زمينى بامير المؤمنين عليه السلام و عثمان واگذار فرمود قسمت بالاى زمين در تصرف عثمان و قسمت پائين بامير المؤمنين عليه السلام اختصاص داشت پس از چندى امير المؤمنين عليه السلام بعثمان فرمود اين زمين صلاحيت آنرا ندارد كه مال دو نفر باشد يا سهم خود را بمن بفروش و يا سهم مرا خريدارى كن عثمان گفت من سهم خود را ميفروشم امير المؤمنين عليه السلام زمين عثمان را خريد بعد از مدتى منافقين بعثمان گفتند اگر سهم خود را نميفروختى و از آب دادن زمين سهم على عليه السلام جلوگيرى ميكردى ناگزير به بهاء ناچيزى امير المؤمنين زمين خود را بتو ميفروخت عثمان بر اثر تلقين منافقين نزد امير المؤمنين عليه السلام رفته و مدعى شد كه اجازه بيع و فروش زمين خود را نداده است آنحضرت فرمود زمين را خودت شخصا برضا و رغبت فروخته اى و اين دعوى بيجاست عثمان گفت بايد موضوع را بحكميت بگذاريم امير المؤمنين عليه السلام فرمود پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم حكم باشد عثمان راضى بحكميت پيغمبر نشد و گفت بايد بشخص ديگرى غير از پيغمبر رجوع كنيم امير المؤمنين عليه السلام فرمود من جز پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم بحكميت ديگرى حاضر نيستم و اين آيه در شأن آنحضرت نازل شد تا آخر آيه هُمُ الْفائِزُون
قوله تعالى: قُلْ أَطِيعُوا اللَّهَ وَ أَطِيعُوا الرَّسُولَ فَإِنْ تَوَلَّوْا فَإِنَّما عَلَيْهِ ما حُمِّلَ وَ عَلَيْكُمْ ما حُمِّلْتُمْ54 - اى پيغمبر خدا بمنافقين بگو از خدا و رسولش اطاعت و پيروى كنيد و اگر برگردند و اعراض كنند بر آنها است بار تكليف خود و بر شما است بار تكليف خودتان و كسى را از شما بجاى گناه ديگرى نخواهند گرفت چنانچه تمكين و اطاعت كنيد و فرمان او بريد هدايت يافته و بسعادت خواهيد رسيد و بر رسول جز ابلاغ رسالت تكليف ديگرى نيست محمد بن عباس از حضرت موسى بن جعفر عليه السلام روايت كرده فرمود مراد از ما حمل شنيدن و اطاعت كردن و حفظ امانت است و مقصود از ما حملتم عهديست كه خداوند در باره ولايت امير المؤمنين عليه السلام و فرزندان گرامش از مردم گرفته و در قرآن واجب و بيان نموده اطاعت آن بزرگواران را بقولش وَ إِنْ تُطِيعُوهُ تَهْتَدُوا اگر اطاعت و فرمان بردارى از على عليه السلام كنيد براه راست راه نمائى شويد
جابر بن عبد اللّه انصارى گفت وقتى آيه أَطِيعُوا اللَّهَ وَ أَطِيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ نازلشد عرض كردم ايرسول خدا اولى الامر كدامند كه خداى تعالى اطاعت ايشان را باطاعت خود و اطاعت شما مقرون نموده؟ فرمود ايجابر آنها خلفاء و امامانى باشند بعد از من اول ايشان على بن أبي طالب است سپس حسن و حسين و على بن حسين و محمد بن على معروف در تورية بباقر ايجابر تو او را درك كنى وقتى آنحضرت را ملاقات نمودى سلام مرا باو برسان پس از آن جعفر بن محمد و موسى بن جعفر و على بن موسى و محمد بن على و على بن محمد و حسن بن على باشد بعد از آن هم نام و كنيه من حجة خدا و بقية اللّه محمد بن حسن بن على صلوات اللّه عليهم اجمعين باشد كسى است كه خداى تعالى بدست آن بزرگوارمشرق و مغرب زمين را فتح و گشاده گرداند پنهان شود از شيعيان خود بر امامت او ثابت و برقرار نماند كسى مگر آنكه خداوند قلب او را بايمان آزمايش كرده باشد جابر ميگويد عرض كردم ايرسول خدا شيعيان در زمان غيبت آنحضرت از وجودش استفاده ميكنند؟ فرمود آرى بآنخدائيكه مرا بنبوت فرستاده ايشان بنور او روشنى يابند و بولايتش منتفع شوند چنانچه منتفع ميشوند بآفتابى كه زير ابر پنهانست سپس فرمود ايجابر اينها از مكنون سر خدا است و مخزون علم او است پوشيده بدار آنها را مگر از اهلش جابر ميگويد مدتى گذشت و من منتظر آن وعده بودم روزى بزيارت حضرت زين العابدين عليه السلام شرفياب شدم نگاه كردم كودكى از اندرون خانه بيرون آمد صورت او را كه مشاهده كردم اندامم بلرزيد و موهاى بدنم برخاست نيك در او نظر كردم اماراتيكه رسول اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم فرموده بود در او باز يافتم گفتم ايمولا زاده من رو بمن آور و پيش بيا آنحضرت نزد من آمد بخداى كعبه شمايل رسول خدا را در او مشاهده كردم گفتم نام تو چيست؟ فرمود محمد فرزند على بن الحسين عليه السلام عرض كردم تو باقرى؟ فرمود آرى ايجابر پيغام جدم رسول خدا را بمن برسان گفتم پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم مرا بشارت داد كه چندان بمانى تا فرزندم محمد باقر عليه السلام را دريابى چون او را ملاقات نمودى سلام مرا باو برسان رسول خدا ترا سلام رسانيد فرمود بر رسول خدا پيوسته سلام باد و بر تو ايجابر كه سلام رسول خدا را بمن رسانيدى جابر مىگويد پس از آن حضور آنحضرت شرفياب ميشدم و از محضرش استفاده مينمودم روزى مسئله از من سؤال نمود عرض كردم بخدا قسم داخل در نهى رسول خدا نميشوم چه خبر داد مرا كه شما ائمه هدى از بزرگ و كوچك داناترين و بردبارترين مردمان هستيد آنحضرت فرمود راست گفت جد من بخدا كه من باين مسئله عالمتر از تو هستم خداوند علم و حكمت را بما ائمه در حال طفوليت عطا فرموده تمام اينها از فضل و رحمتى است كه پروردگار عالم بما اهل بيت محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم عنايت نموده ابن بابويه ذيل آيه مزبور از جابر بن عبد اللّه انصارى روايت كرده گفت روزى جندل بن جنادة بن جبر يهودى نزد پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم رفته و گفت ايرسول خدا خبر بده بمن از چيزى كه نيست براى خدا و از چيزى كه نيست نزد او و از آن چيزى كه خداوند به بندگانش ياد نداده پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم فرمود چيزيكه براى خدا نيست شريكست و آنچه خداوند فاقد آنست ظلم و ستم كردن بر بندگانست و آنچه خداوند بر بندگانش تعليم نفرموده سخن شما يهودانست كه ميگوئيد عزير پسر خداست و حال آنكه خداوند براى خود پسرى قرار نداد و بكسى اين معنا را تعليم نفرموده جندل عرض كرد شهادت ميدهم كه خدائى جز ذات اقدس پروردگار نيست و شما اى محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم رسول خدائى سپس گفت ديشب موسى بن عمران را در خواب ديدم بمن فرمود اى جندل بدست محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم قبول اسلام نموده و باوصياى آنحضرت تمسك بجو و شكر ميكنم كه خداوند مرا موفق نمود بشرف مليت اسلام مفتخر گشتم اكنون اى پيغمبر گرامى بمن اطلاع دهيد كه اوصياى بعد از شما كيانند كه بايشان متوسل شوم؟ فرمود اى جندل اوصياء من بعد از من بتعداد نقباء بنى اسرائيل ميباشد جندل گفت آنها دوازده تن بودند فرمود ائمه نيز دوازده نفر باشند اول آنها ابو الائمه على بن أبي طالب عليه السلام سپس حسن عليه السلام و حسين عليه السلام دو فرزند او بعد نه تن ديگر از فرزندان حسين عليه السلام است و اسامى يك بيك آنها را پيغمبر اكرم فرموده و بجندل فرمود ايشان را بشناس و بآنها متوسل شو و متوجه باش تا منافقين از امت ترا فريب ندهند جندل گفت ايرسول خدا من نيز در تورات اسامى آنها را چنين يافته بودم اليايقطو- شبرا شبيرا لكن نمىدانستم و تطبيق نميكردم پيغمبر اكرم فرمود اى جندل دوازدهمين امام كه فرزند عسكرى است بنا بمشيت پروردگار غائب و از ميان مردم پنهان ميشود پرسيد اى رسول خدا نام آن امام چيست فرمود تا موقع ظهور جايز نيست نام او را تصريح نمود جندل عرض كرد تمام اين اسماء را من در تورات ديدهام و حضرت موسى مژده نبوت و رسالت شما و امامت اوصياء بعد از شما را داده است پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم آيه را تلاوت فرمود جندل سؤال كرد خوف و ترس آنها چيست فرمود در زمان هر يك از آنها پادشاه ظالمى است كه آنها را آزار و اذيت رسانيده و بقتل ميرسانند تا آنكه امام غائب بفرمان خداوند از پس پرده غيبت ظهور نموده و پس از آنكه دنيا پر از ظلم و جور شد بعدل و داد جهانرا آباد سازد اى جندل خوشا بحال كسانيكه در زمان غيبت صبر كنند و سعادتمند آنهائى كه بر محبت دوستى اهلبيت من استوار و باقى باشند آنها كسانى هستند كه خداوند در قرآن كريم ميفرمايد يُؤْمِنُونَ بِالْغَيْبِ و فرمود اى جندل آنها حزب خدا هستند و خرب خدا غالب است جندل تا زمان امامت حضرت امام حسين عليه السلام حياة داشت و در طائف ميزيست نعيم بن قيس ميگويد من وقتى بطائف رسيدم كه جندل مريض و بيمار بود بعيادتش رفتم شير خواست تا بياشامد همينكه شير حاضر شد نوشيد گفت پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم بمن خبر داده بودند آخرين نعمتى كه از دنيا بهرهمند ميشوم شير است ساعتى نگذشت كه وفات نمود و او را در محلى كه معروف است دفن نمودند سه شنبه 5 / 8 / 1392برچسب:, :: 20:28 :: نويسنده : ارادتمند خلاصه مطالب سوره نور عبارتست از بيان حد زنا و حكم مرد زانى. و زن زناكار و بيان حد قذف و كيفيت و حكم لعان و وجوب حجاب بر زنان و نهى از افشاء اعمال قبيحه و پيروى كردن از اعمال شيطانى. و مدح مؤمنين و بيان اوصاف ايشان و چگونگى كردار كفار و منع از ورود بخانههاى مردم بدون اذن و اجازه آنها و امر بسلام و تحية هنگام ورود در مجالس عياشى ذيل آيه وَ لَوْ لا فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكُمْ وَ رَحْمَتُهُ وَ أَنَّ اللَّهَ تَوَّابٌ حَكِيمٌ 10- از زراره روايت كرده گفت حضرت باقر عليه السلام فرمود مراد از فضل خداوند پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم و منظور از رحمة ولايت ائمه ميباشد و در روايت ابن شهر آشوب فرمود فضل امير المؤمنين عليه السلام و رحمة فاطمه زهرا عليها السلام است.
اللَّهُ نُورُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ مَثَلُ نُورِهِ كَمِشْكاةٍ فِيها مِصْباح در كافى از عبد اللّه جندب روايت كرده گفت از حضرت رضا عليه السلام كتبا آيه نور را سؤال كردم در جواب مرقوم فرمودند: اما بعد بدانكه پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم امين خداوند بود در ميان مردم و چون از دنيا رحلت فرمود ما اهلبيت او وارث آنحضرت و امينان خدائيم در روى زمين و تمام علوم از منايا و بلايا و انساب و مولد اسلام نزد ما است و طوايفى كه گمراه بوده و يا هدايت يافتهاند از صد سال بيشتر و يا كمتر ما آنها را ميشناسيم و سابقه آنها را ميدانيم و رؤساء و بزرگان و ميزان ايمان و مراتب نفاق يكايك آنها را مطلع ميباشيم و نام شيعيان خودمان را با نام پدرانشان بخوبى ميدانيم كه خداوند از آنها بولايت ما عهد و ميثاق گرفته و وارد ميشوند بجايگاه ما و با ما داخل بهشت ميشوند و شيعيان ما تا روز قيامت بدامان ما تمسك ميجويند كسانيكه از ما پيروى و متابعت كنند نجات خواهند يافت و آنهائيكه دورى و بيزارى جويند هلاك ميشوند و منكرين ولايت ما كافر و دوستان ما مؤمن هستند دوست ندارد ما را هيچ كافرى و بغض ندارد بما هيچ مؤمنى و هر كس بميرد و ما را دوست بدارد بر خدا است كه او را با ما محشور گرداند ما براى پيروان خود نورى هستيم كه موجب راهنمائى ميشويم و هر كه از دوستى و هدايت ما بىبهره شد مسلمان نيست دين خدا بوسيله ما خاندان رسالت بسط و توسعه يافته و خداوند ببركت وجود ما آل محمد باران رحمت خود را نازل ميفرمايد و بوسيله ما در دنيا و در قبر و در محشر بمؤمنين نفع و خير ميرساند و مثل مادر كتاب خدا مثل مشكوتست و مشكوة در قنديل قرار دارد و ما چراغى هستيم در آن قنديل و غرض از مصباح محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم رسول خداست و مراد از نور على عليه السلام است كه خداوند بنور و ولايت ما هر كه را بخواهد هدايت ميفرمايد و بر خداست كه براى هدايت خلق ولى بفرستد و آن ولى نور دهنده است و برهانش آشكار ميباشد و حجت خداوند است در نزد خلق و بر خداست كه دوستان و محبين ما را از متقين و شهداء و صديقين و صالحين قرار دهد كه آنها رفيقان نيكوئى هستند و شهيدان دوستان ما نسبت بشهداء ساير امم بده درجه برترى و زيادتى دارند و شهيدان شيعيان ما بر شهداى امت پيغمبران سلف نه درجه برتر و بالاترند ما نجبا و اولاد پيغمبران و اولاد اوصياء آنان ميباشيم و ما مخصوص بكتاب خدا هستيم و ما اولى برسول خدائيم و ما كسانى هستيم كه خداوند دين خود را براى ما و بوسيله ما تشريع فرمود و در قرآن كريم ميفرمايد: شَرَعَ لَكُمْ مِنَ الدِّينِ ما وَصَّى بِهِ نُوحاً وَ الَّذِي أَوْحَيْنا إِلَيْكَ (يا محمد) وَ ما وَصَّيْنا بِهِ إِبْراهِيمَ و اسمعيل و اسحق و يعقوب ما دانستيم و آنچه دانستيم بمردم رسانديم و علوم اولين و آخرين نزد ما است ما وارث پيغمبران اولو العزم ميباشيم كه اقامه دين خدا نمودهايم و خداوند ميفرمايد وَ لا تَتَفَرَّقُوا فِيهِ كَبُرَ عَلَى الْمُشْرِكِينَ ما تَدْعُوهُمْ إِلَيْهِ هر كس بولايت على عليه السلام و ائمه تمكين نكند ولايتى براى او نيست و كافر است ولايت على عليه السلام نور است و شفا است و دليل و هادى و رهبر است.
جابر بن عبد اللّه انصارى گفت وارد شدم بمسجد كوفه ديدم امير المؤمنين عليه السلام با انگشت مبارك كتابت ميكند و تبسم ميفرمايد عرض كردم حضورش اى مولاى من چه باعث تبسم شما شده؟ فرمود عجب دارم از كسيكه تلاوت ميكند اين آيه را و معرفت بحق آن ندارد گفتم كدام آيه اى سيد من؟ فرمود آيه اللَّهُ نُورُ السَّماواتِ وَ الْأَرْض مَثَلُ نُورِهِ كَمِشْكاةٍ را سپس فرمود مشكوة محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم است فِيها مِصْباحٌ الْمِصْباحُ فِي زُجاجَةٍ الزُّجاجَةُ حسن و حسين عليهما السلام كَأَنَّها كَوْكَبٌ دُرِّيٌّ على بن الحسين عليه السلام «يُوقَدُ مِنْ شَجَرَةٍ مُبارَكَةٍ محمد بن على عليه السلام زيتونة جعفر بن محمد عليه السّلام لا شَرْقِيَّةٍ موسى بن جعفر عليه السلام وَ لا غَرْبِيَّةٍ على بن موسى عليه السلام يَكادُ زَيْتُها يُضِيءُ محمد بن على عليه السلام وَ لَوْ لَمْ تَمْسَسْهُ نارٌ على بن محمد عليه السلام نُورٌ عَلى نُورٍ حسن بن على عليه السلام يَهْدِي اللَّهُ لِنُورِهِ مَنْ يَشاءُ حضرت قائم عجل اللّه تعالى فرجه الشريف ميباشد.»
و در تفسير و معناى اين آيه روايات بسيارى از طرق عامه و خاصه رسيده بمضمون همان رواياتى كه بيان شد و تمام آنها داراى همان مفهوم و معنا ميباشند و در ذيل آيه فِي بُيُوتٍ أَذِنَ اللَّهُ أَنْ تُرْفَعَ وَ يُذْكَرَ فِيهَا اسْمُهُ 36- جابر از حضرت باقر عليه السلام روايت كرده فرمود مراد از آن خانهها خانه پيغمبر و على عليه السلام است و فرمود آگاه باشيد و بدانيد قول خداوند كه ميفرمايد فِي بُيُوتٍ أَذِنَ اللَّهُ مراد ولايت ما ائمه است
درباره وبلاگ به وبلاگ من خوش آمدید آخرین مطالب پيوندها
نويسندگان
|
||||||||||||||||||||||||||
![]() |