صلح پایدار
سه شنبه 20 / 10 / 1396برچسب:, :: 21:12 ::  نويسنده : ارادتمند

تفسير جامع، ج‏3، ص: 67

عياشى در آيه يا أَيُّهَا النَّبِيُّ حَرِّضِ الْمُؤْمِنِينَ عَلَى الْقِتالِ 65  تا آخر از عمرو بن ابى المقدام روايت كرده گفت جدم بپدرم ميگفت در تمام عمر روزى بدتر از دو روز بر من نگذشت يكى روز وفات و رحلت پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم و دوم روزى بود كه بخدا قسم در سقيفه بنى ساعده طرف راست ابو بكر نشسته بودم و مردم با او بيعت ميكردند عمر گفت تا وقتى كه على را براى بيعت حاضر نكنى بيعت اين مردم هيچ ارزشى ندارد ابو بكر قنفذ را نزد على عليه السّلام فرستاد و او را براى بيعت بمسجد دعوت نمود قنفذ شرفياب حضور آنحضرت شده به قنفذ فرمودند بابو بكر بگو پيغمبر خدا جانشينى جز من ندارد قنفذ پيام آنحضرت را رسانيد براى مرتبه دوم او را روانه نمودند كه بگويد بايد حتما بمسجد آمده و مانند ساير مسلمانان بيعت نمائيد حضرت فرمود بآنها بگو بموجب وصيت پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم بايد پس از دفن رسول خدا از خانه خارج نشوم تا كتاب خدا و قرآن را كه در جريده‏هاى خرما و روى كنف‏هاى شتر نوشته شده جمع‏آورى نمايم قنفذ مراجعت كرده و فرموده‏هاى آنحضرت را ابلاغ نمود عمر ابو بكر را وادار نمود تا باتفاق او و عثمان و خالد بن وليد و مغيرة بن شعبه و ابو عبيدة بن جراح و سالم مولاى ابى حذيفه و قنفذ و من (راوى) و جمعى ديگر از اطرافيان و رجاله و اوباش بدر خانه فاطمه عليه السّلام رفتيم در بسته بود و فاطمه گمان نميكرد كسى بدون اجازه داخل خانه شود عمر آتش خواست و در خانه را آتش زد همينكه نيم سوخته شد با لگد محكم بدر كوبيد در شكسته شد و فاطمه عليها سلام كه عقب در بود بين در و ديوار مصدوم گرديد و جمعيت بى محابا وارد خانه شده على عليه السّلام را بدون ردا از خانه بيرون كشيدند چون زهرا سلام اللّه عليها چنان ديد كمربند شوهر گرامى خود را گرفت و گفت نميگذارم شوهرم را با اين حالت بمسجد ببريد و عمر به قنفذ دستور داد تا بضرب تازيانه فاطمه را از على جدا ساخت و بر اثر لطمات وارده بيهوش شد چون بهوش آمد حسنين را برداشته و روانه مسجد شد تا در كنار قبر پدر بزرگوارش رفته و شكايت نموده و از خداوند طلب عذاب نمايد امير المؤمنين عليه السّلام آثار نزول بلا را مشاهده نمود بسلمان فرمود خود را بفاطمه برسان بخدا قسم اگر نزد قبر پدرش برسد و موى خود را پريشان نموده و نفرين كند احدى در مدينه زنده نخواهد ماند سلمان خود را بآن مجلله رسانيده عرض كرد ايدختر رسول خدا پدرت رحمة للعالمين بود مبادا لب بنفرين بگشائى فرمود اى سلمان چگونه صبر و تحمل نمايم كه ميخواهند على را بقتل برسانند سلمان عرض كرد من بفرموده امير المؤمنين خدمت رسيده و ايشان بمن امر نموده‏اند كه از شما تقاضا كنم بمنزل برگرديد و كسى را نفرين نكنيد فاطمه فرمود اينك كه شوهرم على امر مينمايند بخانه برميگردم و چون فاطمه برگشت امير المؤمنين بقبر پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم توجهى نموده و اين آيه را تلاوت فرمود: ابْنَ أُمَّ إِنَّ الْقَوْمَ اسْتَضْعَفُونِي وَ كادُوا يَقْتُلُونَنِي  اعراف‏150    تا آخر ابو بكر بالاى منبر نشسته بود عمر تكليف بيعت على عليه السّلام نمود على عليه السّلام فرمود اگر بيعت نكنم چكار خواهيد كرد؟ جواب داد با شمشير گردنت را ميزنم فرمود در اينصورت بنده خدا و برادر پيغمبر خود را خواهيد كشت؟ خبر بعباس عموى پيغمبر رسيد شتابان خود را بمسجد رسانيد و گفت دست از على برداريد بعهده من كه على بيعت نمايد عباس دست على و ابو بكر را مسح نموده و همين عمل را بيعت تلقى نموده و على را با حالتى خشمناك رها كردند على عليه السّلام فرمود خداوندا فرموده بودى إِنْ يَكُنْ مِنْكُمْ عِشْرُونَ صابِرُونَ يَغْلِبُوا مِائَتَيْنِ 65  خداوندا تو شاهد باش كه من بيست نفر ياور نداشتم كه اقدام بجهاد كنم و پيغمبرت هم بمن فرمود اگر بيست نفر ياور داشته باشى با دشمنان خود جهاد كن و سپس بخانه خود مراجعت فرمود.

 

 

 تفسير جامع، ج‏3، ص:70

 ابن بابويه ذيل آيه وَ الَّذِينَ آمَنُوا وَ لَمْ يُهاجِرُوا 72   از حضرت موسى بن جعفر عليه السّلام روايت كرده كه روزى آنحضرت نزد هرون تشريف داشت هرون گفت ايموسى بن جعفر عليه السّلام ممكن است در يك مملكت دو پادشاه باشد و مردم خراجات و ماليات را بآن دو نفر بپردازند؟ آنحضرت فرمود اى هرون پناه ميبرم بخدا از سعايتى كه دشمنان من نزد تو نموده‏اند ميدانيد از زمانى كه پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم رحلت نمود اين مردم بر ما افترا و دروغ زياد نسبت ميدهند سپس فرمود پيغمبر اكرم فرموده هرگاه يكى از خويشان  مس كند رحم خود را غضب او فرو نشيند آيا اجازه ميدهى دست تو را بگيرم؟ هارون همينكه اين سخن را شنيد آن بزرگوار را در بغل گرفت و بوسيد و غضبش فرو نشست و گفت اى موسى بن جعفر عليه السّلام با كى بر تو نيست و اشك از ديدهاى او سرازير شد سپس گفت چند مسئله دارم ميخواهم از حضرتت سؤال كنم اگر پاسخ مرا دادى تو را رها كنم و سخن كسى را در باره‏ات نپذيرم من ميدانم هرگز شما دروغ نميگوئيد اى هرون اگر امان ميدهى مرا پاسخ تو را بدون تقيه بگويم هرون امان داد و چند فرمود مسئله از آنحضرت پرسيد از آن جمله گفت چرا شما اولاد على عليه السّلام بر ما فرزندان عباس فضيلت و برترى داريد و حال آنكه ما هر دو از يك شجره هستيم و قرابات ما و شما با پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم يكسان و برابر است چه عباس و أبي طالب هر دو عموى پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم بودند؟ فرمود آنحضرت چنين نيست كه تو ميگوئى ما برسول اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم نزديكتريم زيرا عبد اللّه و ابو طالب برادر پدر و مادرى بودند و عباس فقط برادر پدرى بود با عبد اللّه هرون گفت پس چرا شما اولاد على مدعى هستيد كه ارث رسول خدا بما رسيده در صورتى كه با وجود عمو پسر عم ارث نميبرد و عمو مانع وراثت پسر عم ميباشد و در وقت وفات رسول اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم عباس پدر ما زنده بود ولى أبو طالب پدر شما پيش از آنحضرت وفات نمود؟ آنحضرت فرمود اى هرون مرا از پاسخ اين مسئله معذور و معاف بدار و هر چه ميخواهى سؤال كن هرون گفت ممكن نيست فرمود امان بده تا بگويم گفت امان دادم فرمود با وجود فرزند صلبى پسر باشد و يا دختر كسى ارث نميبرد جز پدر و مادر و زوج و زوجه متوفى و در قرآن هم حكمى بر آن وجود ندارد جز آنكه تيم و عدى و بنو اميه گفتند عمو بمنزله پدر است.

و اين حكم را برأى خود داده‏اند بدون آنكه حقيقتى داشته باشد و يا رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم فرموده و علمائى كه مطابق قرآن و فرموده پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم و امير المؤمنين حكمى بدهند تا بعان بنى اميه بضد آنها فتوى ميدهند اگر سخنان مرا تصديق نميكنى بفرست علما را بياورند و از آنها جويا شو هرون دستور داد عده از علماء كه سفيان ثورى و ابراهيم مدنى و ابن عياض و نوح بن دراج از آن جمله بودند حاضر كرده و مسئله مزبور را مطرح و نظر آنها را سؤال نمود همه شهادت دادند كه آنچه حضرت موسى بن جعفر عليه السّلام فرموده فرمايش خدا و رسول و امير المؤمنين عليه السّلام است و بقول خود عامه پيغمبر اكرم فرمود على قضاوت بر حق ميكند اينك نوح بن دراج حاضر است امير المؤمنين بايشان دستور داد بطريق مزبور در كوفه و بصره قضاوت بنمايد نوح عرض كرد بلى مولاى من همين طور دستور داد هرون گفت ايموسى بن جعفر عليه السّلام واضح‏تر از اين بيان بفرمائيد، آنحضرت فرمود مجالس امانات مردم است خصوصا مجلس شما نبايد اينگونه سخنان در ميان مردم انتشار يابد هرون گفت مطمئن باش آنحضرت فرمود پيغمبر اكرم ارث نميداد بكسانيكه از مكه مهاجرت نمى‏نمودند و ولايتى براى آنها ثابت و برقرار نفرمود تا آنكه مهاجرت نمايند هرون گفت چه دليل و حجت بر اين سخنان داريد؟ آنحضرت فرمود آيه وَ الَّذِينَ آمَنُوا وَ لَمْ يُهاجِرُوا ما لَكُمْ مِنْ وَلايَتِهِمْ مِنْ شَيْ‏ءٍ حَتَّى يُهاجِرُوا شاهد اين گفتار ميباشد و عمويم عباس مهاجرت نكرد هرون گفت ايموسى آيا كسى از دشمنان ما بطريق فرموده شما فتوى داده يا خير و آيا شما اين مسئله را بفقهاء و علما گفته‏ايد؟ فرمود آنحضرت خدا گواه است تا حال بكسى نگفته‏ام و سؤال نكرده از من احدى جز شما سپس هرون گفت بآنحضرت چرا ميگذاريد مردم بشما فرزند رسول خدا خطاب كنند و نسبت بدهند شما را به پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم و حال آنكه از اولاد على بن أبي طالب هستيد و خداوند فرموده نسبت دهيد مردمان را به پدرانشان و حضرت فاطمه عليه السّلام دختر پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم مادر شما ظرف است و پيغمبر جد مادرى است نه پدرى؟

فرمود آنحضرت در پاسخ سؤال او اى هرون اگر پيغمبر اكرم بدنيا رجعت كند و دختر تو را خواستگارى نمايد آيا ميدهى باو؟ هرون گفت البته ميدهم بلكه باين وسلت افتخار بر عرب و عجم ميكنم فرمود اما من دخترم را نميدهم و پيغمبر خواستگارى دختر مرا نميكند زيرا آنحضرت سبب ولادت من شده و باعث ولادت شما نبوده (يعنى من فرزند آنحضرت هستم و فرزند زاده حرام است از اينجهت پيغمبر اكرم هيچوقت ازدواج با فرزند زاده خود نميكند بخلاف شما كه فرزند آنحضرت نمى‏باشيد) هرون گفت راست گفتى ايموسى بن جعفر عليه السّلام ولى چگونه شما ذريه پيغمبر عليه السّلام مى‏باشيد و حال آنكه پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم فرزند ذكورى نداشت و فرزند آنحضرت منحصر بدختر بود و شما فرزندان دخترش ميباشيد و ذريه اطلاق ميشود بفرزندان پسر؟ فرمود تقاضا دارم از پاسخ اين سؤال مرا معاف بداريد هرون گفت شما امام زمان مردم و حجة خدائى چرا حجت و دليل را بيان نميفرمائى هرگز تو را از پاسخ سؤالات خود معاف ندارم و بايد حجة خود را از قرآن بياورى شما فرزندان على ادعا ميكنيد كه تاويل حرفى از حروفات قرآن مستور و پوشيده نيست از ما و تمام تاويلات آن را از الف و واو ميدانيد و بآيه ما فَرَّطْنا فِي الْكِتابِ مِنْ شَيْ‏ءٍ تمسك جسته و بى‏نياز ميدانيد خودتان را از رأى و قياس علماء فرمود آنحضرت چون مجبورم از پاسخ سؤالات شما الحال حجت خود را از قرآن آورم و تلاوت فرمود آيه ذيل را وَ مِنْ ذُرِّيَّتِهِ داوُدَ وَ سُلَيْمانَ وَ أَيُّوبَ وَ يُوسُفَ وَ مُوسى‏ وَ هارُونَ وَ كَذلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنِينَ وَ زَكَرِيَّا وَ يَحْيى‏ وَ عِيسى‏ سپس فرمود اى هرون كيست پدر عيسى؟ هرون گفت براى عيسى پدرى نبود فرمود آنحضرت خداوند ملحق فرموده عيسى را بذريه پيغمبران از جهة مادرش مريم همچنين ما را ملحق فرموده بذريه پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم از جهة مادرمان حضرت فاطمه عليه السّلام آيا ميخواهى دليل ديگرى بياورم؟ هرون گفت بيان فرمائيد 

 تلاوت فرمود آيه فَمَنْ حَاجَّكَ فِيهِ مِنْ بَعْدِ ما جاءَكَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعالَوْا نَدْعُ أَبْناءَنا وَ أَبْناءَكُمْ وَ نِساءَنا وَ نِساءَكُمْ وَ أَنْفُسَنا وَ أَنْفُسَكُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللَّهِ عَلَى الْكاذِبِينَ و هيچكس نگفته و ادعا نكرده كه پيغمبر اكرم روز مباهله و نفرين بانصارى شخصى را بجز امير المؤمنين و فاطمه و حسن و حسين با خود برده باشد و مراد بابنائنا حضرت امام حسن عليه السّلام و امام حسين عليه السّلام و نسائنا حضرت فاطمه عليه السّلام و انفسنا امير المؤمنين على بن ابى طالب است و تمام علماء اتفاق كردند كه در جنگ احد جبرئيل نازل شد و گفت اى رسول خدا مواسات همانستكه امروز على عليه السّلام نسبت شما انجام داد پيغمبر فرمود على از من است و من از على (يعنى من و على يكنفس و يك شخص ميباشيم) جبرئيل عرض كرد منهم از شما ميباشم اى رسول خدا سپس جبرئيل گفت‏

 «لا فتى الا على لا سيف الا ذو الفقار»

شمشيرى مانند ذو الفقار و جوانى نظير على عليه السّلام نيست و فرمود آنحضرت ما ائمه پسر عموهاى تو افتخار ميكنيم بقول جبرئيل كه گفت منهم از شما ميباشم هرون گفت احسنت ايموسى بن جعفر عليه السّلام هر حاجت كه دارى از من طلب كن فرمود حاجت پسر عمويت آنستكه اجازه دهى برگردد بمدينه در حرم پيغمبر اكرم نزد عيالات خود گفت در اينباره فكر ميكنم و پس از چند ساعتى آن بزرگوار را تحويل بسندى بن شاهك ملعون داد و آنحضرت را بزهر جفا شهيد كرد و فرمود آنحضرت در روايت ابن شهر آشوب در جواب سخن هرون كه گفت ما اولاد عباس و شما اولاد ابو طالب در قرابت يكسان و برابريم چه عباس و ابو طالب هر دو عموى پيغمبر بودند پدر ما ابو طالب تصديق كرد و حفظ و حراست نمود پيغمبر اكرم را از دشمنان و پدر شما عباس و ابو لهب تكذيب نمودند آنحضرت را و بدشمنان او كمك كردند قبايل عرب را واداشتند در بدر با آن بزرگوار جنگ كنند و پدر شما عباس در جنگ بدر با كفار قريش بود و مقدارى از هزينه و مصارف قريش را داد و آتش جنگ را بر عليه پيغمبر عليه السّلام بر افروخت و عاقبت بدست مسلمانان اسير شد و او آزاد شده ما اولاد على است و اسلام آورد پس از اسيرى و از ترس شمشير لذا خداوند قطع قرابت و رحميت او را فرمود هرون از اين فرمايشات رنگش تغيير كرد و از اخبار معتبره ظاهر ميشود اين سؤالات هنگامى بود كه هرون حضرت موسى بن جعفر را زندانى كرده بود در بصره و از آنجا  به بغداد آورده بودند او را و عاقبت در اثر بغض و حسد آن امام مظلوم را بزهر جفا بدست سندى بن شاهك شهيد نمود و خود را مخلد در آتش جهنم قرار داد و دوستان آن بزرگوار را تا روز ظهور حضرت حجة روحى و روح العالمين له الفداء مهموم و غصه‏دار گردانيد.

 

تفسير جامع، ج‏3، ص: 76

عياشى در آيه وَ أُولُوا الْأَرْحامِ بَعْضُهُمْ أَوْلى‏ بِبَعْضٍ فِي كِتابِ اللَّهِ 75  از حضرت صادق عليه السّلام روايت كرده فرمود روزى امير المؤمنين بديدار پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم رفت و آنحضرت بيمار و بحالت اغماء و بيهوشى بود و سر مباركش در دامن جبرئيل كه بصورت دحيه كلبى مجسم شده بود قرار داشت جبرئيل همينكه امير المؤمنين را ديد گفت سر پسر عمت را بدامن بگذار تو سزاوارتر از من ميباشى زيرا خداوند ميفرمايد وَ أُولُوا الْأَرْحامِ بَعْضُهُمْ أَوْلى‏ بِبَعْضٍ فِي كِتابِ اللَّهِ امير المؤمنين‏75    سر مقدس پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم را بدامن گرفت تا موقع غروب آفتاب پيغمبر بهوش آمد فرمود يا على جبرئيل كجا است؟ عرض كرد من دحيه كلبى را در اينجا ديدم كه بمن گفت سر شما را بدامن بگيرم كه من اوليتر از او هستم پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم فرمود آيا نماز عصر را بجا آورده؟ گفت خير چون شما بيهوش بوديد راضى نشدم سر مباركت را بزمين گذارده و براى نماز برخيزم فرمود خداوندا على بپاس حرمت و طاعت رسولت نماز را تاخير انداخته آفتاب را بر گردان تا على نمازش را در وقت خود بجا آورد بقدرت پروردگار آفتاب بمحل عصر باز گشت و عصر نورانى و سفيدى جلوه‏گر شد و تمام مردم مدينه متوجه رد شمس شده و دانستند كه در آنساعت امير المؤمنين بنماز عصر مشغول است و پس از فراغت آن حضرت آفتاب غروب كرد و مردم نماز مغرب خود را بجا آوردند ابن شهرآشوب از جابر بن يزيد روايت كرده فرمود حضرت باقر عليه السّلام خداوند باين آيه ولايت امير المؤمنين عليه السّلام را ثابت نموده زيرا آنحضرت از ساير مردم به پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم اوليتر بوده و بنا بفرموده رسول اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم برادر دنيا و آخرت آنحضرت است اسلحه و اسب سوارى و آنچه داشت و قرآن را از پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم ارث برده است چنانچه خداوند ميفرمايد ثُمَّ أَوْرَثْنَا الْكِتابَ الَّذِينَ اصْطَفَيْنا مِنْ عِبادِنا فاطر 32   و اين كتاب همان قرآنست كه برسول اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم نازل شده و على عليه السّلام داناترين مردم بعد از پيغمبر بود و از كسى سؤال نمينمود و تمام مردم در كليه امور خود از آنحضرت سؤال مينمودند.

 

 

 

سه شنبه 19 / 10 / 1396برچسب:, :: 21:10 ::  نويسنده : ارادتمند

تفسير جامع، ج‏3، ص: 54

 وَ اعْلَمُوا أَنَّما غَنِمْتُمْ مِنْ شَيْ‏ءٍ فَأَنَّ لِلَّهِ خُمُسَه‏41

 ابن بابويه از حضرت صادق عليه السّلام روايت كرده فرمود وقتى كه پروردگار صدقه و زكاتى كه اوساخ مردمان است بر ما اهل بيت حرام نمود خمس را كه كرامت است در عوض آن براى ما مقرر داشت و كرامت حلال است بر اهل بيت پيغمبر.

در كافى از سليم بن قيس روايت كرده گفت امير المؤمنين عليه السّلام، خطبه‏اى قرائت نمود و در آن فرمود: بخدا سوگند پروردگار ما را قصد كرده از ذوى القربى و ما را قرين خود و رسولش قرار داده در آيه اولى الامر و ابن سبيل و يتامى و مساكين از ما است بتنهائى نه از ساير مردمان و قرار نداده خداوند از براى ما چيزى را از زكوة و گرامى داشته رسول خدا و ما اهل بيت را از آن چه زكوة اوساخ مردمان است و اين مردم قول خدا و رسولش را تكذيب كرده‏اند و انكار كنند كه ما ائمه قرآن ناطق خدا هستيم و منع ميكنند حقى را كه پروردگار واجب فرموده از خمس براى ما و اينحديث را در تهذيب نيز روايت كرده.

و در فقيه از ابو بصير روايت كرده گفت حضور حضرت باقر عليه السّلام عرض كردم كمترين چيزيكه انسانى را داخل دوزخ ميكند كدام است؟ فرمود آنستكه كسى يك درهم از حق ما كه خمس است بخورد.

و در فقيه از ابو بصير روايت كرده گفت حضور حضرت باقر عليه السّلام عرض كردم كمترين چيزيكه انسانى را داخل دوزخ ميكند كدام است؟ فرمود آنستكه كسى يك درهم از حق ما كه خمس است بخورد.

در كافى از ضريس روايت كرده گفت حضرت صادق عليه السّلام فرمود ميدانى ايضريس مردم از چه راهى وارد عمل زنا ميشوند؟ عرض كردم نميدانم بيان فرمائيد فرمود از راه ندادن خمس ما اهل بيت.

و از محمد بن مسلم روايت كرده گفت فرمود حضرت باقر عليه السّلام، شدت و سختى بر مردم روز قيامت وقتى باشد كه صاحبان خمس در محضر پروردگار بايستند و بگويند خدايا از اين مردم سؤال بفرمائيد چرا خمس ما را نداده‏اند. در تهذيب از فضل روايت كرده گفت فرمود حضرت صادق عليه السّلام هر كه محبت ما ذريه پيغمبر را در دل خود بيابد شكر خدا را بجا آورد از جهت نعمت بزرگى كه باو عطا شده عرض كردم حضورش نعمت بزرگ چيست؟ فرمود پاك و پاكيزه بودن نطفه و تولد او.

و از ابن مغيره روايت كرده گفت حضور حضرت باقر عليه السّلام شرفياب شدم نجيبه وارد شد عرض كرد حضورش سؤالى دارم؟ فرمود بگو پرسش كرد چه ميفرمائيد در حق اولى و دومى؟ فرمود خداوند در قرآن خمس را براى ما واجب فرموده و انفال مخصوص ما است آن دو نفر اول كسانى بودند كه در حق ما ظلم و ستم نمودند و خوردن حق و مال ما را حلال دانستند و احاديث در اين موضوع بسيار است‏

                        تفسير جامع، ج‏3، ص: 62

و ابن بابويه در كتاب اكمال الدين از محمد اسدى روايت كرده گفت نامه‏اى بتوسط ابو جعفر نايب خاص حضرت حجة امام زمان عليه السّلام بمن رسيد در پاسخ سؤالاتى كه از آنحضرت نموده بودم بمضمون ذيل: اى اسدى آنچه سؤال كردى در باره شخصى كه مال ما را حلال ميداند و در آن تصرف ميكند مانند تصرف كردن مال خود بدون اجازه ما آن شخص ملعون است و دشمن ما و ما نيز با او دشمن ميباشيم فرموده پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم هر كه حلال بداند حق و مال عترت مرا كه خداوند بر او حرام كرده او بلسان و زبان تمام پيغمبران لعنت كرده شده و هر كه ستم كند بعترت من از جمله ظالمين ميباشد كه خداوند بر آنها در قرآن لعنت فرستاده و ميفرمايد أَلا لَعْنَةُ اللَّهِ عَلَى الظَّالِمِينَ و اينحديث را طبرسى در احتجاج روايت كرده.

و از اسدى نيز روايت كرده گفت توقيعى از حضرت صاحب الامر عليه السّلام بتوسط نايب خاص آنحضرت باين مضمون بمن رسيد بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ لعنت خدا و فرشتگان و تمام مردم بر آنشخص باد كه يك درهم از مال ما را بطريق حرام بخورد.

تفسير جامع، ج‏3، ص: 66

وَ إِنْ جَنَحُوا لِلسَّلْمِ فَاجْنَحْ لَها وَ تَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ إِنَّهُ هُوَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ (61)

در كافى از حضرت صادق عليه السّلام روايت كرده فرمود مراد از سلم در آيه وَ إِنْ جَنَحُوا لِلسَّلْمِ‏

 داخل شدن و تسليم در امر ما ائمه ميباشد.

و ابن بابويه از ابى هريره روايت كرده در ذيل آيه هُوَ الَّذِي أَيَّدَكَ بِنَصْرِهِ وَ بِالْمُؤْمِنِينَ تا آخر گفت رسول اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم فرمود كه بر ساق عرش نوشته شده‏

انا الله لا اله الا انا وحدى لا شريك لى محمد عبدى و رسولى و ايدته بعلى‏

نزول آيه دلالت بر آن دارد كه خداوند پيغمبر را به على نصرت داد و هم آن جناب با ساير مؤمنين شريك در نصرت و يارى نبى مكرم هستند و اين روايت را ابن فارسى نيز در كتاب روضه نقل نموده و ابن شهرآشوب اين حديث را از انس بن مالك و او از پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم نقل كرده است و سمعانى در كتاب فضايل صحابه نيز روايت نموده و در كتاب رساله قواميه از سعيد بن جبير روايت كرده گفت ابو حمراء براى من حكايت كرد كه رسول اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم فرمود شبى كه بمعراج رفتم ديدم بساق عرش نوشته شده بود كه من درختان بهشت عدن را بدست قدرت خويش نشانده و غرس كردم و از بين تمام مخلوقات محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم را برگزيدم و او را بعلى بن ابى طالب عليه السّلام كمك و يارى نمودم.

و ما اين چند روايت را از طريق عامه نقل نموديم تا معلوم شود فضيلت و شرافت امير المؤمنين عليه السّلام را مخالفين نيز اقرار و اعتراف داشته و با آنكه تصديق ميكنند كه نام آن بزرگوار بساق عرش نوشته شده معذالك ديگرى را بى‏جهت بر او ترجيح ميدهند

 

تفسير جامع، ج‏3، ص: 67

 ابو نعيم در كتاب حلية الاولياء بسند خود از ابى هريره ذيل آيه يا أَيُّهَا النَّبِيُّ حَسْبُكَ اللَّهُ وَ مَنِ اتَّبَعَكَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ 64  روايت كرده كه فرمود رسول اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم آيه نازل شده در حق على بن ابى طالب عليه السّلام و مراد بمؤمنين در آيه آنحضرت ميباشد.

 

 

سه شنبه 18 / 10 / 1396برچسب:, :: 21:8 ::  نويسنده : ارادتمند

تفسير جامع، ج‏3، ص: 31

در كافى ذيل آيه إِذْ يُغَشِّيكُمُ 11  از حضرت صادق عليه السّلام روايت كرده فرمود امير المؤمنين عليه السّلام فرموده از آب باران بياشاميد زيرا كه آن بدنهاى شما را پاكيزه و بيمارى و مرض را از شما دور مينمايد

 عياشى از جابر انصارى روايت كرده گفت از حضرت باقر عليه السّلام معناى باطن آيه را سؤال نمودم؟ فرمود مراد از آسمان در اين آيه رسول اكرم عليه السّلام است و آب اشاره بامير المؤمنين عليه السّلام است كه خداوند با ولايت او دلهاى دوستداران آنحضرت را از آلودگى‏ها پاك و پاكيزه ميگرداند و قلب كسانيكه با محبت و ولاى ائمه معصومين انباشته شده باشد از وساوس شيطانى دور ميباشد و در اين محبت و وداد پايدار و ثابت قدم خواهند بود.

تفسير جامع، ج‏3، ص: 32

در كافى ذيل آيه يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اسْتَجِيبُوا لِلَّهِ وَ لِلرَّسُولِ 24 از حضرت صادق عليه السّلام روايت كرده فرمود اين آيه در ولايت امير المؤمنين عليه السّلام نازل شده است.

و از طريق مخالفين ابن مردويه روايت كرده از صحابه پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم كه اين آيه نازل شد در ولايت على بن أبي طالب عليه السّلام.

و فرمود حضرت باقر عليه السّلام بابى جارود در تفسير آيه شريفه‏اى ابى جارود پيروى كردن از على عليه السّلام و داراى ولايت آنحضرت بودن براى شما بهتر از هر چيزيست و بعدالت نزديكتر ميباشد.

تفسير جامع، ج‏3، ص: 32

وَ اتَّقُوا فِتْنَةً لا تُصِيبَنَّ الَّذِينَ ظَلَمُوا مِنْكُمْ خَاصَّةً وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ شَدِيدُ الْعِقابِ (25)

از حضرت صادق عليه السّلام روايت كرده فرمود همينكه خداوند پيغمبر اكرم را قبض روح فرمود فتنه‏اى بمسلمين روى داد و مردم امير المؤمنين عليه السّلام را رها كرده و با غير آنحضرت بيعت كردند و خداوند مردم را مورد آزمايش قرار داد بامرى كه بوسيله رسولش مردم را به پيروى از على عليه السّلام تاكيد نموده كه دست از على عليه السّلام و اولادش بر ندارند.

و از طريق عامه از محمد بن على السراج از ابن مسعود روايت كرده كه گفت زمانى كه اين آيه نازل شد پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم فرمود اى ابن مسعود من اين سخنان را بوديعه و امانت ميان شما ميگذارم و باين گفتار من شنوا باشيد از هم كنون كه در اين مجلس نشسته‏ام هر كس بعلى عليه السّلام ظلم و ستم روا دارد مانند كسى است كه منكر نبوت و پيغمبرى من و پيغمبران پيشين شده باشد.

عياشى و على بن ابراهيم از حضرت صادق عليه السّلام روايت كرده‏اند فرمود آنحضرت آيه در حق اصحاب جمل و طلحه و زبير كه با امير المؤمنين عليه السّلام جنگ نمودند نازل شده چه آنها مورد آزمايش قرار گرفتند و در حق آنحضرت ظلم و ستم روا داشتند.

طبرسى بسند خود از حذيفه يمانى روايت كرده گفت فرمود پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم بعد از من فتنه‏هائى مانند تاريكى شب بشما مسلمانان روى آورد و هلاك شوند در آن فتنه‏ها ابطال و مردان شجاع و هر خطيب فصيح و بليغى. و در حديث ابى ايوب انصارى فرمود پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم بعمار: اى عمار بعد از وفات من بزودى آشوب و فتنه‏هائى بر پا شود بطوريكه مسلمين در ميان خود شمشير بكشند و بعضى بعض ديگر را بقتل برسانند و از يكديگر دورى و بيزارى بجويند هر گاه چنان روزى را مشاهده نمودى بر تو باد به پيروى كردن از على بن ابى طالب عليه السّلام اگر تمام مردم براهى بروند و على بتنهائى راه ديگر به پيمايد سير كن بر راه على و راه مردم را واگذار ايعمار على عليه السّلام تو را از راه بر نميگرداند و هرگز بگمراهى نكشاند اى عمار اطاعت على اطاعت من باشد و فرمانبردارى از من فرمانبردارى از خدا است.

 

تفسير جامع، ج‏3، ص: 49

در كافى ذيل آيه وَ إِذْ قالُوا اللَّهُمَّ 32  از حضرت صادق عليه السّلام روايت كرده فرمود روزى پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم با جمعى از اصحاب نشسته بودند كه امير المؤمنين عليه السّلام شرفياب حضور مبارك شدند پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم بآنحضرت فرمود شما چون عيسى بن مريم ميباشى اگر بيم آن نبود كه عده‏اى در باره‏ات غلو كنند و همانطوريكه نصارى در باره عيسى ميگويند (مراد حضرت غلو نصارى است نسبت به عيسى بن مريم كه قائل بخدائى او هستند چنانچه على اللهى هم اين عقيده را دارند حقايقى در مرتبت و مقامت ميگفتم كه مردم رهگذر خاك پايت را بقصد تبرك و تيمن بردارند منافقين از اين فرمايش پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم غضبناك شدند مغيره به يارانش گفت عيسى بن مريم پيغمبر اولو العزم است و اينك محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم على را بآنحضرت تشبيه مينمايد كه در اينموقع آيات از 57 تا 63 سوره زخرف نازل شد كه ميفرمايد: وَ لَمَّا ضُرِبَ ابْنُ مَرْيَمَ مَثَلًا إِذا قَوْمُكَ مِنْهُ يَصِدُّونَ تا آنجا كه ميفرمايد إِنَّهُ لَكُمْ عَدُوٌّ مُبِينٌ حارث بن عمرو فهرى بطورى خشمگين گرديد كه از خداوند طلب عذاب نمود ولى اين آيه نازل شد:

 

ما كانَ اللَّهُ لِيُعَذِّبَهُمْ وَ أَنْتَ فِيهِمْ 33  يعنى اى پيغمبر گرامى مادامى كه شما در بين اين امت باشى آنها را خداوند عذاب نخواهد كرد پيغمبر اكرم بحارث فرمود يا بر ولايت على عليه السّلام ثابت باش يا از شهر خارج شو پاسخ داد اى محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم تمام صفات نيكو و مقام و منزلت عالى عرب و عجم را به بنى هاشم اختصاص داده و بقيه مردم قريش را زير دست مينمائى؟ فرمود علو مرتبت و جلالت قدر على را خداوند مقرر فرموده و از طرف من نيست حارث به تمسخر گفت پس ميفرمائى كه من از گفتار خودم توبه كنم ابدا توبه نميكنم و هم اكنون از نزد شما ميروم و فورا اسب سوارى خود را حاضر نموده و سواره از مدينه بيرون رفت چيزى نگذشت كه سنگى از آسمان بر سرش اصابت نمود و مغزش را متلاشى و بدرك واصل گرديد و جبرئيل نازل و آيه سئل سائل بعذاب واقع را تا آخر آورد پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم باصحاب و منافقين فرمود از مدينه بيرون برويد تا به بينيد رفيقتان چگونه از خدا طلب عذاب كرد و خداوند براى او عذابى فرستاد و هلاكش فرمود

سه شنبه 17 / 10 / 1396برچسب:, :: 21:5 ::  نويسنده : ارادتمند

تفسير جامع، ج‏3، ص: 5

 

سوره انفال

در مدينه منوره نازلشده جز آيه 30 تا 36 كه مكى است هفتاد پنج آيه و يكهزار و دويست و سى يك كلمه و پنج هزار و دويست و نود و چهار حرف است.

خلاصه مطالب سوره مزبور عبارت است از بيان صفات مؤمنين و غزوه بدر و گمراهى كفار و وعده عذاب و اوصاف خبيثه آنها و قسمت غنائم و احكام خمس و ترغيب مؤمنين بجهاد با كفار.

 

تفسير جامع، ج‏3، ص: 6

يَسْئَلُونَكَ عَنِ الْأَنْفالِ قُلِ الْأَنْفالُ لِلَّهِ وَ الرَّسُولِ فَاتَّقُوا اللَّه‏

طبرسى در تفسير جامع الجوامع در آيه يَسْئَلُونَكَ عَنِ الْأَنْفالِ 1   از حضرت صادق عليه السّلام و حضرت باقر عليه السّلام و حضرت زين العابدين عليه السّلام روايت كرده آيه را چنين قرائت فرموده‏اند يسئلونك الانفال بدون كلمه (عن) و در كافى از حضرت صادق عليه السّلام روايت كرده فرمود هر كس بميرد و مولائى نداشته باشد اموال آن شخص جزء انفال بوده و بامام اختصاص دارد.

طبرسى در تفسير جامع الجوامع در آيه يَسْئَلُونَكَ عَنِ الْأَنْفالِ از حضرت صادق عليه السّلام و حضرت باقر عليه السّلام و حضرت زين العابدين عليه السّلام روايت كرده آيه را چنين قرائت فرموده‏اند يسئلونك الانفال بدون كلمه (عن) و در كافى از حضرت صادق عليه السّلام روايت كرده فرمود هر كس بميرد و مولائى نداشته باشد اموال آن شخص جزء انفال بوده و بامام اختصاص دارد.

و نيز از اسحق بن عمار روايت كرده گفت از حضرت صادق عليه السّلام پرسيدم انفال چيست؟

فرمود شهرها و قرائيست كه خراب شده و اهل آنها كوچ كرده و از آن نقاط رفته‏اند آن اماكن مختص خدا و رسول اوست و هرچه تعلق بسلاطين و پادشاهان دارد مختص بامام است و همچنين اراضى كه از اهل كتاب بدون جنگ گرفته شده و زمين‏هاى بدون صاحب و يا آنكه صاحبان آنها معلوم نباشد و نيز معادن زير زمينى مخصوص امام است و اگر شخص بميرد و وارثى نداشته باشد تركه او جزء انفال است و بامام اختصاص دارد و فرمود اين آيه در روز جنگ بدر نازل شد

 

و در بصائر الدرجات از حضرت صادق عليه السّلام روايت كرده كه بابى صباح كنانى خطاب فرمود ما امامان كسانى هستيم كه خداوند اطاعت ما را بر مردم واجب فرموده و انفال تعلق بما دارد.

عياشى از بشير دهان روايت كرده گفت حضور حضرت صادق عليه السّلام شرفياب شدم و جمع بسيارى در خدمتش بودند التفاتى بمن فرموده و گفتند شما اصحاب ما را دوست ميداريد ولى بعضى از مردم دشمن ما بوده و بديدار ما نميآيند و شما ميدانيد كه ما امام واجب الاطاعه و بر حق هستيم اگر چه بعضى منكر ما هستند خداوند محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم را به نبوت برگزيد و على عليه السّلام را بامامت و خلافت اختيار فرمود آنحضرت خدا را دوست دارد و خداوند هم او را دوست ميدارد و امر دوستى ما اهلبيت را خداوند در قرآن بيان فرموده است و انفال بما اختصاص دارد و كسانيكه جاهل بمعرفت و شناسائى ما باشند در پيشگاه عز ربوبى عذرى ندارند.

 

 

 رسول اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم فرموده‏اند هر كه بميرد و امامى نداشته باشد كه باو اقتدا كند مانند مردم دوره جاهليت مرده است اى بشير بر شما باد اطاعت و فرمانبردارى از فرزندان على عليه السّلام.

درباره وبلاگ

به وبلاگ من خوش آمدید
آخرین مطالب
پيوندها

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان صلح پایدار و آدرس 14klid.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





نويسندگان



نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

آمار وبلاگ:

بازدید امروز : 44
بازدید دیروز : 5
بازدید هفته : 50
بازدید ماه : 116
بازدید کل : 26133
تعداد مطالب : 460
تعداد نظرات : 0
تعداد آنلاین : 1

Google

در اين وبلاگ
در كل اينترنت