صلح پایدار
یک شنبه 7 / 3 / 1393برچسب:, :: 1:10 :: نويسنده : ارادتمند عیاشى در آيه يا أَيُّهَا النَّبِيُّ حَرِّضِ الْمُؤْمِنِينَ عَلَى الْقِتالِ تا آخر از عمرو بن ابى المقدام روايت كرده گفت جدم بپدرم ميگفت در تمام عمر روزى بدتر از دو روز بر من نگذشت يكى روز وفات و رحلت پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم و دوم روزى بود كه بخدا قسم در سقيفه بنى ساعده طرف راست ابو بكر نشسته بودم و مردم با او بيعت ميكردند عمر گفت تا وقتى كه على را براى بيعت حاضر نكنى بيعت اين مردم هيچ ارزشى ندارد ابو بكر قنفذ را نزد على عليه السّلام فرستاد و او را براى بيعت بمسجد دعوت نمود قنفذ شرفياب حضور آنحضرت شده به قنفذ فرمودند بابو بكر بگو پيغمبر خدا جانشينى جز من ندارد قنفذ پيام آنحضرت را رسانيد براى مرتبه دوم او را روانه نمودند كه بگويد بايد حتما بمسجد آمده و مانند ساير مسلمانان بيعت نمائيد حضرت فرمود بآنها بگو بموجب وصيت پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم بايد پس از دفن رسول خدا از خانه خارج نشوم تا كتاب خدا و قرآن را كه در جريدههاى خرما و روى كنفهاى شتر نوشته شده جمعآورى نمايم قنفذ مراجعت كرده و فرمودههاى آنحضرت را ابلاغ نمود عمر ابو بكر را وادار نمود تا باتفاق او و عثمان و خالد بن وليد و مغيرة بن شعبه و ابو عبيدة بن جراح و سالم مولاى ابى حذيفه و قنفذ و من (راوى) و جمعى ديگر از اطرافيان و رجاله و اوباش بدر خانه فاطمه عليه السّلام رفتيم در بسته بود و فاطمه گمان نميكرد كسى بدون اجازه داخل خانه شود عمر آتش خواست و در خانه را آتش زد همينكه نيم سوخته شد با لگد محكم بدر كوبيد در شكسته شد و فاطمه عليها سلام كه عقب در بود بين در و ديوار مصدوم گرديد و جمعيت بى محابا وارد خانه شده على عليه السّلام را بدون ردا از خانه بيرون كشيدند چون زهرا سلام اللّه عليها چنان ديد كمربند شوهر گرامى خود را گرفت و گفت نميگذارم شوهرم را با اين حالت بمسجد ببريد و عمر به قنفذ دستور داد تا بضرب تازيانه فاطمه را از على جدا ساخت و بر اثر لطمات وارده بيهوش شد چون بهوش آمد حسنين را برداشته و روانه مسجد شد تا در كنار قبر پدر بزرگوارش رفته و شكايت نموده و از خداوند طلب عذاب نمايد امير المؤمنين عليه السّلام آثار نزول بلا را مشاهده نمود بسلمان فرمود خود را بفاطمه برسان بخدا قسم اگر نزد قبر پدرش برسد و موى خود را پريشان نموده و نفرين كند احدى در مدينه زنده نخواهد ماند سلمان خود را بآن مجلله رسانيده عرض كرد ايدختر رسول خدا پدرت رحمة للعالمين بود مبادا لب بنفرين بگشائى فرمود اى سلمان چگونه صبر و تحمل نمايم كه ميخواهند على را بقتل برسانند سلمان عرض كرد من بفرموده امير المؤمنين خدمت رسيده و ايشان بمن امر نمودهاند كه از شما تقاضا كنم بمنزل برگرديد و كسى را نفرين نكنيد فاطمه فرمود اينك كه شوهرم على امر مينمايند بخانه برميگردم و چون فاطمه برگشت امير المؤمنين بقبر پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم توجهى نموده و اين آيه را تلاوت فرمود: ابْنَ أُمَّ إِنَّ الْقَوْمَ اسْتَضْعَفُونِي وَ كادُوا يَقْتُلُونَنِي 65تا آخر ابو بكر بالاى منبر نشسته بود عمر تكليف بيعت على عليه السّلام نمود على عليه السّلام فرمود اگر بيعت نكنم چكار خواهيد كرد؟ جواب داد با شمشير گردنت را ميزنم فرمود در اينصورت بنده خدا و برادر پيغمبر خود را خواهيد كشت؟ خبر بعباس عموى پيغمبر رسيد شتابان خود را بمسجد رسانيد و گفت دست از على برداريد بعهده من كه على بيعت نمايد عباس دست على و ابو بكر را مسح نموده و همين عمل را بيعت تلقى نموده و على را با حالتى خشمناك رها كردند على عليه السّلام فرمود خداوندا فرموده بودى إِنْ يَكُنْ مِنْكُمْ عِشْرُونَ صابِرُونَ يَغْلِبُوا مِائَتَيْنِ 65 خداوندا تو شاهد باش كه من بيست نفر ياور نداشتم كه اقدام بجهاد كنم و پيغمبرت هم بمن فرمود اگر بيست نفر ياور داشته باشى با دشمنان خود جهاد كن و سپس بخانه خود مراجعت فرمود.
عياشى در آيه وَ أُولُوا الْأَرْحامِ بَعْضُهُمْ أَوْلى بِبَعْضٍ فِي كِتابِ اللَّهِ 75 از حضرت صادق عليه السّلام روايت كرده فرمود روزى امير المؤمنين بديدار پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم رفت و آنحضرت بيمار و بحالت اغماء و بيهوشى بود و سر مباركش در دامن جبرئيل كه بصورت دحيه كلبى مجسم شده بود قرار داشت جبرئيل همينكه امير المؤمنين را ديد گفت سر پسر عمت را بدامن بگذار تو سزاوارتر از من ميباشى زيرا خداوند ميفرمايد وَ أُولُوا الْأَرْحامِ بَعْضُهُمْ أَوْلى بِبَعْضٍ فِي كِتابِ اللَّهِ امير المؤمنين سر مقدس پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم را بدامن گرفت تا موقع غروب آفتاب پيغمبر بهوش آمد فرمود يا على جبرئيل كجا است؟ عرض كرد من دحيه كلبى را در اينجا ديدم كه بمن گفت سر شما را بدامن بگيرم كه من اوليتر از او هستم پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم فرمود آيا نماز عصر را بجا آورده؟ گفت خير چون شما بيهوش بوديد راضى نشدم سر مباركت را بزمين گذارده و براى نماز برخيزم فرمود خداوندا على بپاس حرمت و طاعت رسولت نماز را تاخير انداخته آفتاب را بر گردان تا على نمازش را در وقت خود بجا آورد بقدرت پروردگار آفتاب بمحل عصر باز گشت و عصر نورانى و سفيدى جلوهگر شد و تمام مردم مدينه متوجه رد شمس شده و دانستند كه در آنساعت امير المؤمنين بنماز عصر مشغول است و پس از فراغت آن حضرت آفتاب غروب كرد و مردم نماز مغرب خود را بجا آوردند یک شنبه 7 / 3 / 1393برچسب:, :: 1:7 :: نويسنده : ارادتمند ما كانَ اللَّهُ لِيُعَذِّبَهُمْ وَ أَنْتَ فِيهِمْ 33يعنى اى پيغمبر گرامى مادامى كه شما در بين اين امت باشى آنها را خداوند عذاب نخواهد كرد پيغمبر اكرم بحارث فرمود يا بر ولايت على عليه السّلام ثابت باش يا از شهر خارج شو پاسخ داد اى محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم تمام صفات نيكو و مقام و منزلت عالى عرب و عجم را به بنى هاشم اختصاص داده و بقيه مردم قريش را زير دست مينمائى؟ فرمود علو مرتبت و جلالت قدر على را خداوند مقرر فرموده و از طرف من نيست حارث به تمسخر گفت پس ميفرمائى كه من از گفتار خودم توبه كنم ابدا توبه نميكنم و هم اكنون از نزد شما ميروم و فورا اسب سوارى خود را حاضر نموده و سواره از مدينه بيرون رفت چيزى نگذشت كه سنگى از آسمان بر سرش اصابت نمود و مغزش را متلاشى و بدرك واصل گرديد و جبرئيل نازل و آيه سئل سائل بعذاب واقع را تا آخر آورد پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم باصحاب و منافقين فرمود از مدينه بيرون برويد تا به بينيد رفيقتان چگونه از خدا طلب عذاب كرد و خداوند براى او عذابى فرستاد و هلاكش فرمود.
قوله تعالى: وَ اعْلَمُوا أَنَّما غَنِمْتُمْ مِنْ شَيْءٍ فَأَنَّ لِلَّهِ خُمُسَهُ 41 در كافى از سليم بن قيس روايت كرده گفت امير المؤمنين عليه السّلام، خطبهاى قرائت نمود و در آن فرمود: بخدا سوگند پروردگار ما را قصد كرده از ذوى القربى و ما را قرين خود و رسولش قرار داده در آيه اولى الامر و ابن سبيل و يتامى و مساكين از ما است بتنهائى نه از ساير مردمان و قرار نداده خداوند از براى ما چيزى را از زكوة و گرامى داشته رسول خدا و ما اهل بيت را از آن چه زكوة اوساخ مردمان است و اين مردم قول خدا و رسولش را تكذيب كردهاند و انكار كنند كه ما ائمه قرآن ناطق خدا هستيم و منع ميكنند حقى را كه پروردگار واجب فرموده از خمس براى ما و اينحديث را در تهذيب نيز روايت كرده.
وَ إِمَّا تَخافَنَّ مِنْ قَوْمٍ خِيانَة 58 عياشى و قمى از حضرت صادق عليه السّلام روايت كردهاند كه فرمود آيه مزبور در حق معويه نازلشده زيرا او بامير المؤمنين خيانت كرد.
در كافى از حضرت صادق عليه السّلام روايت كرده فرمود مراد از سلم در آيه وَ إِنْ جَنَحُوا لِلسَّلْمِ61 داخل شدن و تسليم در امر ما ائمه ميباشد. و ابن بابويه از ابى هريره روايت كرده در ذيل آيه هُوَ الَّذِي أَيَّدَكَ بِنَصْرِهِ وَ بِالْمُؤْمِنِينَ 61 تا آخر گفت رسول اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم فرمود كه بر ساق عرش نوشته شده :انا الله لا اله الا انا وحدى لا شريك لى محمد عبدى و رسولى و ايدته بعلى نزول آيه دلالت بر آن دارد كه خداوند پيغمبر را به على نصرت داد و هم آن جناب با ساير مؤمنين شريك در نصرت و يارى نبى مكرم هستند
ابو نعيم در كتاب حلية الاولياء بسند خود از ابى هريره ذيل آيه يا أَيُّهَا النَّبِيُّ حَسْبُكَ اللَّهُ وَ مَنِ اتَّبَعَكَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ 64 روايت كرده كه فرمود رسول اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم آيه نازل شده در حق على بن ابى طالب عليه السّلام و مراد بمؤمنين در آيه آنحضرت ميباشد.
عي یک شنبه 7 / 3 / 1393برچسب:, :: 1:5 :: نويسنده : ارادتمند ابن بابويه از ابو يقظان روايت كرده گفت پيغمبر اكرم در قبا داستان تهاجم قريش و خواباندن آنحضرت امير المؤمنين را بجاى خود براى ما بيان نموده و فرمودند خداوند وحى كرد بجبرئيل و ميكائيل من شما را دو برادر قرار دادم و عمر يكى را بر ديگرى افزودم كدام يك از شما حاضريد جان خود را نثار ديگرى بنمائيد؟ هيچيك آنها حاضر نشدند نفس خود را فداى ديگر كنند خطاب شد بآنان مشاهده كنيد كه چگونه على عليه السّلام جان خود را فداى محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم كرده و در جايگاه او خوابيده تا حفظ جان محمد را بنمايد اى جبرئيل و اى ميكائيل نزول كنيد بزمين و على را محافظت كنيد از دشمنان جبرئيل بطرف سر و ميكائيل بجانب پاى آنحضرت قرار گرفتند مى گفتند مرحبا بر تو اى على عليه السّلام كيست مانند تو خداوند فخريه و مباهات ميفرمايد بوجود تو بر فرشتگان خود و آيه وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ يَشْرِي نَفْسَهُ ابْتِغاءَ مَرْضاتِ اللَّهِ و آيات آخر سوره آل عمران در شأن آنحضرت نازل شد و ما شرح حركت دادن امير المؤمنين عيالات پيغمبر را ذيل آيه 191 تا 195 سوره آل عمران در بخش اول بيان نموديم. و بعد از ورود امير المؤمنين عليه السّلام بقبا حضور پيغمبر اهالى آنجا درخواست كردند اجازه دهد مسجدى بنا كنند رسول خدا دستور داد امير المؤمنين سوار شترش بشود و عنانش را رها كند هر جا ناقه توقف نمود آنمكان را مسجد بنا كنند و مسجد قبا اول مسجديست كه در مدينه منوره ساخته شد و آنحضرت در آنجا نماز خواند و آيه لَمَسْجِدٌ أُسِّسَ عَلَى التَّقْوى در شأن آن نازلشد سپس پيغمبر اكرم از قبا حركت نمودند بطرف مدينه از هر كوى و ديارى عبور مينمودند اهل آن زمام ناقه آنحضرت را ميگرفتند عرض ميكردند اى رسول خدا بر ما فرود آئيد بسر و جان اطاعت كنيم و فرمانبردار باشيم ميفرمود رها كنيد زمام ناقه را بآن جا كه مأمور است زانو خواهد زد و طى مسافت نمود تا بموضعيكه الحال مسجد آنحضرت است برسيد و ناقه خوابيد انصار فرود آمدند شتر برخواست از جا و چند قدم ديگر رفت تا بموضع منبر رسيد رسول خدا پياده شدند. ابو ايوب انصارى پيش آمد عرض كرد منزل من باين مكان نزديكتر است مسئول او باجابت مقرون گشت ابو ايوب شاد شده زاد و راحله آنحضرت را بسراى خود برد مادر ابو ايوب از هر دو ديده نابينا بود بدر سراى دويد شادى كنان گفت ايكاش مرا ديدگان روشن بودى و جمال سيد خود را مشاهده مينمودم پيغمبر بحالت او رقت كرد دست مبارك را بر چشم او كشيد فورا بينا شد و كام دل از ديدار پيغمبر بگرفت محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم با كمال اشتياق و احترام در يثرب پذيرائى شد و اهالى آن شهر بافتخار آنحضرت نام قديمى شهرشان را به مدينه رسول تبديل كردند.
آنحضرت زمام امور و نظم شهر را بدست گرفت و در همانجا بدرخت خرمائى و بعد از چندى روى يك منبر ساده و بىزينتى تكيه مينمود و در مستمعين خود چنان روح غيرت و ارادت و فداكارى ميدميد چه در ميدان جنگ و چه در بيرون دروازههاى شهر مسافرينى كه از مكه مراجعت مينمودند اعتراف ميكردند كه حضرتش از سلاطين ايران و قيصر روم بيشتر مورد احترام و تكريم است و جمعيت فرمان او را بيشتر و بهتر اطاعت ميكنند و پس از چندى جبرئيل نازل شد و گفت خداوند ميفرمايد بايد محل فرود ناقه را مسجدى با گل سنگ بنا كنى پيغمبر امر پروردگار را اجرا نمود و آنمحل را از صاحبش بده مثقال زر سرخ خريدارى نمود مسجدى بنا كرد كه الحال موجود است و خانهاى براى خود و امير المؤمنين عليه السّلام در اطراف مسجد ساخت و سه در از براى مسجد قرار داد يكى مخصوص پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم و اهل بيت او و ديگرى براى عموم مردم در سوم را باب الرحمه نام گذاشتند به اين صورت هجرت آنحضرت از مكه بسوى مدينه خاتمه يافت.
قوله تعالى وَ إِذْ قالُوا اللَّهُمَّ إِنْ كانَ هذا هُوَ الْحَقَّ مِنْ عِنْدِكَ 32 تا آخر، اين آيه بيان گفتار حارث بن عمرو است يعنى بياد آور ايمحمد زمانى كه حارث گفت خدايا اگر آنچه محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم در باره على عليه السّلام آورده حق است و از جانب تو ميباشد پس بر سر ما سنگ ببار چنانچه بر قوم لوط باريدى.
در كافى ذيل آيه وَ إِذْ قالُوا اللَّهُمَّ از حضرت صادق عليه السّلام روايت كرده فرمود روزى پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم با جمعى از اصحاب نشسته بودند كه امير المؤمنين عليه السّلام شرفياب حضور مبارك شدند پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم بآنحضرت فرمود شما چون عيسى بن مريم ميباشى اگر بيم آن نبود كه عدهاى در بارهات غلو كنند و همانطوريكه نصارى در باره عيسى ميگويند (مراد حضرت غلو نصارى است نسبت به عيسى بن مريم كه قائل بخدائى او هستند چنانچه على اللهى هم اين عقيده را دارند حقايقى در مرتبت و مقامت ميگفتم كه مردم رهگذر خاك پايت را بقصد تبرك و تيمن بردارند منافقين از اين فرمايش پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم غضبناك شدند مغيره به يارانش گفت عيسى بن مريم پيغمبر اولو العزم است و اينك محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم على را بآنحضرت تشبيه مينمايد كه در اينموقع آيات از 57 تا 63 سوره زخرف نازل شد كه ميفرمايد: وَ لَمَّا ضُرِبَ ابْنُ مَرْيَمَ مَثَلًا إِذا قَوْمُكَ مِنْهُ يَصِدُّونَ تا آنجا كه ميفرمايد إِنَّهُ لَكُمْ عَدُوٌّ مُبِينٌ حارث بن عمرو فهرى بطورى خشمگين گرديد كه از خداوند طلب عذاب نمود ولى اين آيه نازل شد یک شنبه 7 / 3 / 1393برچسب:, :: 1:3 :: نويسنده : ارادتمند قوله تعالى: وَ اعْلَمُوا أَنَّما أَمْوالُكُمْ وَ أَوْلادُكُمْ فِتْنَةٌ 28 خداوند در اين آيه بيان ميفرمايد بشر را بسبب اولاد و اموال مورد آزمايش قرار ميدهيم تا ظاهر شود كدام يك از آنها بقسمت و نصيبيكه براى آنان معين نموديم راضى ميباشند هر چند خداوند داناتر است بانها از نفس خودشان ولى ميخواهد اين معنى را بايشان ثابت گرداند تا مستحق ثواب و عقاب گردند و باين آيه امير المؤمنين عليه السّلام اشاره نموده و فرمود ايمردم نگوئيد پروردگارا پناه ميبريم بر تو از فتنه و آزمايش چه نباشد شخصى كه مورد آزمايش و امتحان قرار نگيرد و از آن آسوده و فارغ باشد و لكن پناه بريد بخداوند از لغزشها و گمراهيهاى امتحان كه مبادا در آزمايش گمراه شويد و لغزش كنيد سپس آيه را تلاوت فرمودند. ابن باويه در امالى از عمار بن ياسر روايت كرده در حديث مفصلى گفت امير المؤمنين عليه السّلام فرمود پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم دستور جبرئيل را بمن ابلاغ نمود و فرمود الحال جبرئيل فرود آمد و آيه وَ إِذْ يَمْكُرُ بِكَ الَّذِينَ را آورده و خبر داد قريش اجتماع كرده امشب مرا بقتل برسانند من بغار پناه ميبرم مأمورم شما را بخوابگاه خود بگذارم تا بدينوسيله امر بر آنها مشتبه شود حاضر هستى؟ عرض كردم ايرسول خدا آيا در اثر خوابيدن من بجايگاه شما محفوظ و سالم ميمانيد؟ فرمود بلى سجده شكر بجا آوردم (اول كسيكه سجده شكر بجا آورد آنحضرت بود) سپس گفتم بهر چه مأمورى عمل بفرما نيست توفيق و توكل من جز بخدا آنحضرت بجاى پيغمبر خوابيد و برد يمانى سبز رنگ را بروى خود كشيد پيغمبر فرمود ايعلى خبر ميدهم تو را همانا خداوند آزمايش ميكند اولياء خود را باندازه ايمان آنها و بمقدار قرب و منزلت ايشان نسبت بدين خود شديدترين امتحان براى پيغمبران و اوصياء امامان باشد سپس براى هر كه مقربتر است ايفرزند مادرم (چون فاطمه بنت اسد مادر امير المؤمنين عليه السّلام، پرستارى مينمود پيغمبر را لذا آنحضرت خطاب بفرزند مادر فرمود) خداوند من و تو را آزمايش كند مانند آزمايش پدرمان حضرت ابراهيم و فرزندش اسمعيل صبر و بردباريرا پيشه خود قرار بده همانا رحمت پروردگار بنيكوكاران نزديك است. سپس فرمود امير المؤمنين عليه السّلام پيغمبر مرا بغل كرد و گريه بسيارى نمود جبرئيل دست او را گرفت و از منزل بيرون برد در اثناء راه بابو بكر و هند بن ابى هاله برخورد نمود أبو بكر عرض كرد ايرسول خدا مرا همراه خود ببر ميترسم قريش مرا سوگند دهند و عاقبت سر شما را فاش كنم، آنحضرت از بيم آنكه ابو بكر وقتى ميان مردم برود خبر آنحضرت را بايشان بدهد همراه خود بغار برد شب بعد هنگاميكه تاريكى جهان را فرا گرفت امير المؤمنين عليه السّلام، باتفاق هند بن ابى هاله حضور پيغمبر در غار شرفياب شد آنحضرت بآنها دستور داد كه دو شتر خريدارى نموده حاضر و آماده سازند. سحرگاه شب سوم امير المؤمنين عليه السّلام، شتران را با دليل بر در غار برد يكى را پيغمبر سوار شد أبو بكر را رديف خود سوار نمود ديگرى را عامر و عبد اللّه سوار شدند و از راه غير عادى سير نمودند روز ديگر فرود آمدند أبو بكر پوست گوسفندى در سايه درختى انداخت تا پيغمبر قدرى استراحت كند ناگاه بشبانى برخورد كه از بندگان قريش بود قدحى شير از او بگرفت نزد پيغمبر آورد ميل فرمودند و پس از استراحت حركت كرده بمنزل قديد رسيده بخيمهام معبد عاتكه دختر خالد خزاعيه فرود آمدند او بانوئى مهمان نواز بود پيغمبر طعام از او طلبيد عرض كرد امسال در ميان ما قحطى پديد آمده گوسفند لاغرى را مشاهده نمود، فرمود مرا اجازه ميدهى آن را بدوشم؟ عرض كرد فدايت گردم از كثرت لاغرى شير او خشك شده رسول خدا دست بر پستان گوسفند كشيد گفت پروردگارا بركت ده اين گوسفند را فورا پستان آن پراز شير شد و چندان بدوشيدند كه تمام حاضرين سيراب شده و ظرفهاى او را نيز پر نمود. ام معبد اين معجزه را كه از پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم مشاهده كرد عرضه داشت فرزند هفت سالهاى دارم مانند پاره گوشت سخن نگويد و راه نرود چه شود كه در حق او دعائى بفرمائى؟ فرمود بياور آنفرزند را آورد حضورش پيغمبر خرمائى جويد و بدهن طفل گذاشت فورا طفل مزبور شفا يافت تكلم نمود و براه افتاد. آنحضرت از آنجا كوچ كرد پس از لحظهاى شوهر آن بانو وارد منزل شد حال طفل و گوسفند را مشاهده كرد تعجب نمود صورت حال را پرسش كرد عيال او گفت شخصى وارد شد كه صورتى داشت درخشان و نورانى و جسمى معتدل در نهايت وجاهت ديدگان سياه و مژگان بلند و ابروان پيوسته و كشيده شيرين سخن خوش بيان باوقار و هيبت گندمگون كامل تمام طفل را شفا داد و دستى بگوسفند گذاشت فورا شيرش جستن گرفت آنمرد گفت سوگند بخدا اين شخص صاحب قريش است مردم مدينه در انتظار قدومش روز شمارى ميكنند با اين معجزات يقين كردم كه پيغمبر راستگوئى است سپس عيالات خود را برداشت و روانه مدينه گشته حضورش شرفياب شدند و ايمان آوردند. از آنطرف قريش اعلان كردند هر كس محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم را بكشد يا اسير كند دويست شتر باو جايزه خواهند داد سراقة بن مالك كه از قبيله بنى مدلج بود در صدد برآمد تا آنحضرت را بيابد و بقتل رساند از هر طرف بجستجو افتاد، مردى را ديد گفت جماعتى را مشاهده كردم از راه ساحل عبور مينمودند گمان دارم محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم و اصحاب او باشند سراقه چون اين سخن را شنيد بشتاب اسب خود را راند تا پيغمبر را بيابد و بقتل برساند و مژدگانى از قريش بگيرد ناگاه اسبش بزمين خورد با آنكه آنصورت را بفال بد گرفت از رفتن منصرف نشد تاخت كرد، عاقبت خود را بنزديك پيغمبر رسانيد بطوريكه صداى مبارك آنحضرت را مىشنيد پيغمبر باو التفاتى ننمود ابو بكر سخت مضطرب شد در آن هنگام هر دو دست اسب سراقه تا بزانو فرو رفت و او را از پشت سخت بزمين انداخت برخواست اسب را بيرون آورد و سوار شد چنان بآنحضرت نزديك گرديد كه بيش از يك نيزه فاصله نداشت ابو بكر گريه كرد و گفت ايرسول خدا الان اسير ميشويم پيغمبر بجانب سراقه نظرى افكند گفت پروردگارا كفايت كن شر او را از ما بهر چه صلاح دانى آنا قائمه اسب او فرو رفت سراقه سخت ترسيد عرض كرد ايمحمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم دعا كن اسب من خلاص شود كه ديگر مرا با تو هيچ كارى نيست پيغمبر گفت پروردگارا اگر راست ميگويد اسب او را رها كن اسب از زمين بيرون آمد دانست كه آنحضرت بر دشمنان غلبه خواهد كرد پيش دويد و تيرى از جعبه بيرون آورد عرض كرد اين نشانه را از من بگيريد گوسفندان و شتران من سر راه شما هستند چون نشانه را بگماشتگان من دهيد هر چه بخواهيد از شما مضايقه نكنند پيغمبر فرمود ما را بتو هيچ حاجتى نيست سپس فرمود ايسراقه چگونه باشى وقتى كه لباس كسرى را بپوشى (وقتى مسلمانان ايران را فتح كردند عمر لباس كسرى و كمربند او را بسراقه داد) سراقه از آنحضرت تقاضاى أماننامه نمود پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم بر پارچه ابريشمى خطى نوشت و باو مرحمت فرمود بعد از آن سراقه ايمان آورد. ابو جهل از داستان سراقه با خبر شد چند شعر سرود و براى قبيله او فرستاد باين مضمون بنى مدلج انى اخاف سفيهكم سراقة يستغوى بنصر محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم عليكم به ان لا يفرق جمعكم فتصبح شتى بعد عز و سودد ايطايفه بنى مدلج مبادا بسفاهت سراقه اجتماع خودتان را پراكنده كنيد مبادا شما را سراقه گول بزند و وادارد بنصرت و يارى محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم و پس از عزت و بزرگى بذلت و خوارى گرفتارتان گرداند سراقه اين چند بيت را در پاسخ ابو جهل انشاء كرد و براى او فرستاد: ابا حكم و اللات انكنت شاهدا لامر جوادى اذ تسيخ قوائمه. عجبت و لم تشكك بان محمدا. نبى ببرهان فمن ذا يكاتمه. عليك بكف الناس عنه فاننى. ارى امره يوما ستبدوا معالمه. ابو جهل اگر دست پاى اسب مرا مشاهده ميكردى چگونه بر زمين فرو رفت همانا در پيغمبرى محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم شك و شبهه نمىكردى بزودى آثار نبوت او ظاهر شود و نميتواند كسى آن آثار و معجزات را پوشيده بدارد. خلاصه پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم قدريكه طى مسافت نمود به بريده برخورد كرد او نيز قصد سوء بآنحضرت داشت وقتى شنيد قريش جايزه ميدهند بكسيكه محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم را بكشد و يا دستگير كند با هفتاد نفر سوار در تعقيب و جستجوى پيغمبر برآمد و عاقبت خود را بآنحضرت رسانيد همينكه مواجه آنحضرت شد سؤال كرد از او اسم تو چيست؟ عرض كرد بريده بابو بكر توجهى كرد و فرمود كار ما بصلاح آمد فرمود به بريده از كدام قبيله ميباشى؟ گفت از طايفه اسلم فرمود سلامت يافتيم بريده از فصاحت و شيرين كلامى آنحضرت در شگفت شد و عرض كرد شما كيستى؟ فرمود من محمد بن عبد اللّه بن عبد المطلب رسول خدا هستم بريده بدون تأمل شهادتين بزبان جارى نمود و اسلام اختيار كرد ملازمان او نيز مسلمان شدند و ملتزم ركاب حضرتش گرديدند. سپس عرض كرد اى رسول خدا بسوى مدينه تشريف مىبريد بدون لوا و پرچمى اجازه بفرما پرچمى فراهم كنم آنحضرت اجازه داد بريده پارچهاى بر سر نيزه استوار كرد و از پيش روى آنحضرت حركت نمود و تقاضا نمود از آنحضرت كه در منزل من نزول اجلال فرمائيد فرمود شتر من بآن جا كه مأمور است از طرف خداوند فرود خواهد آمد. پيغمبر فرمود به بريده بعد از من در شهرى كه برادرم ذو القرنين بنا كرده كه نام آن مرو است و بعدا بخراسان ناميده شود وفات خواهى كرد و در محشر نور اهل شرق و قائد ايشان خواهى بود (بريده با لشگر اسلام بخراسان رفت و در آنجا درگذشت او را در كوى تنوركران در جوار حكم بن عمر غفارى قاضى خراسان دفن كردند). و چون خبر حركت پيغمبر از مكه باهل مدينه رسيد مردم هر روز باستقبال قدوم مباركش از شهر خارج ميشدند و بانتظار ورود آنحضرت بودند وقتى اثرى از تشريف فرمائى آنحضرت مشاهده نميكردند بمنزلهاى خود باز ميگشتند تا روز كه فرود آمد در حوالى مدينه از اهل باديه شخصى را پيش فرستاد تا مردم مدينه را آگهى دهد در آن اثناء مرد يهودى از بالاى قلعه ديدگانش بجمال آنحضرت افتاد بىاختيار فرياد زد اى اهل مدينه اينك بخت و اقبال شما كه در انتظار او بوديد رسيد مردم از شنيدن اين كلام شاد و خرم شدند سلاح جنگ بر تن پوشيده و مرد و زن باستقبال قدوم مبارك آنحضرت بشتاب بيرون رفتند جوانان اشعارى چند سروده و ميخواندندو هلهله و شادى ميكردند باين مضمون طلع البدر علينا وجب الشكر علينا ما دعى للّه داع ايها المبعوث فينا جئت بالامر المطاع و بعض ديگر ميگفتند نحن جوار من بنى نجار و حبذا محمد من جار رسول اكرم در قبا ميان قبيله بنى عمرو بن عوف بر كلثوم بن هدم فرود آمد و او هنوز اسلام اختيار نكرده بود غلامى داشت موسوم به نجيح او را صدا زد براى ما رطب بياور نجيح از نخله ام جردان رطب نيكوئى حضور پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم آورد آنحضرت ميل كرد و چون سعيد بن خثيمه عيال نداشت منزل او محل اجتماع و رفت آمد اصحاب قرار گرفت. و پس از چند روز توقف در قبا ابو بكر عرض كرد: اهل مدينه انتظار دارند كه در شهر تشريف ببريد فرمود تا برادرم على عليه السّلام بمن ملحق نشود داخل مدينه نخواهم شد از آنوقت ابو بكر بر امير المؤمنين حسد برد اما آنحضرت پس از هجرت پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم سه روز در مكه توقف كرد و بمردم قريش اطلاع داد هر كس نزد محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم امانت گذارده بيايد آن را بگيرد پس از دادن امانات مردم با عيالات پيغمبر اكرم بعزم مدينه از مكه خارج و در قبا حضور آنحضرت شرفياب شد. یک شنبه 7 / 3 / 1393برچسب:, :: 23:59 :: نويسنده : ارادتمند در كافى ذيل آيه يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اسْتَجِيبُوا لِلَّهِ وَ لِلرَّسُولِ 24 از حضرت صادق عليه السّلام روايت كرده فرمود اين آيه در ولايت امير المؤمنين عليه السّلام نازل شده است. و از طريق مخالفين ابن مردويه روايت كرده از صحابه پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم كه اين آيه نازل شد در ولايت على بن أبي طالب عليه السّلام. و فرمود حضرت باقر عليه السّلام بابى جارود در تفسير آيه شريفهاى ابى جارود پيروى كردن از على عليه السّلام و داراى ولايت آنحضرت بودن براى شما بهتر از هر چيزيست و بعدالت نزديكتر ميباشد.
و در تفسير آيه وَ اتَّقُوا فِتْنَةً لا تُصِيبَنَّ الَّذِينَ ظَلَمُوا مِنْكُمْ خَاصَّةً 25 از حضرت صادق عليه السّلام روايت كرده فرمود همينكه خداوند پيغمبر اكرم را قبض روح فرمود فتنهاى بمسلمين روى داد و مردم امير المؤمنين عليه السّلام را رها كرده و با غير آنحضرت بيعت كردند و خداوند مردم را مورد آزمايش قرار داد بامرى كه بوسيله رسولش مردم را به پيروى از على عليه السّلام تاكيد نموده كه دست از على عليه السّلام و اولادش بر ندارند. و از طريق عامه از محمد بن على السراج از ابن مسعود روايت كرده كه گفت زمانى كه اين آيه نازل شد پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم فرمود اى ابن مسعود من اين سخنان را بوديعه و امانت ميان شما ميگذارم و باين گفتار من شنوا باشيد از هم كنون كه در اين مجلس نشستهام هر كس بعلى عليه السّلام ظلم و ستم روا دارد مانند كسى است كه منكر نبوت و پيغمبرى من و پيغمبران پيشين شده باشد.
عياشى و على بن ابراهيم از حضرت صادق عليه السّلام روايت كردهاند فرمود آنحضرت آيه در حق اصحاب جمل و طلحه و زبير كه با امير المؤمنين عليه السّلام جنگ نمودند نازل شده چه آنها مورد آزمايش قرار گرفتند و در حق آنحضرت ظلم و ستم روا داشتند.
طبرسى بسند خود از حذيفه يمانى روايت كرده گفت فرمود پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم بعد از من فتنههائى مانند تاريكى شب بشما مسلمانان روى آورد و هلاك شوند در آن فتنهها ابطال و مردان شجاع و هر خطيب فصيح و بليغى. و در حديث ابى ايوب انصارى فرمود پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم بعمار: اى عمار بعد از وفات من بزودى آشوب و فتنههائى بر پا شود بطوريكه مسلمين در ميان خود شمشير بكشند و بعضى بعض ديگر را بقتل برسانند و از يكديگر دورى و بيزارى بجويند هر گاه چنان روزى را مشاهده نمودى بر تو باد به پيروى كردن از على بن ابى طالب عليه السّلام اگر تمام مردم براهى بروند و على بتنهائى راه ديگر به پيمايد سير كن بر راه على و راه مردم را واگذار ايعمار على عليه السّلام تو را از راه بر نميگرداند و هرگز بگمراهى نكشاند اى عمار اطاعت على اطاعت من باشد و فرمانبردارى از من فرمانبردارى از خدا است.
پنج شنبه 5 / 3 / 1393برچسب:, :: 23:57 :: نويسنده : ارادتمند در كافى ذيل آيه الَّذِينَ يَتَّبِعُونَ الرَّسُولَ النَّبِيَّ الْأُمِّيَّ الَّذِي يَجِدُونَهُ مَكْتُوباً عِنْدَهُمْ 157 تا آخر از حضرت صادق عليه السّلام روايت كرده فرمود مراد از نور در اين آيهامير المؤمنين عليه السّلام است.
وَ لِلَّهِ الْأَسْماءُ الْحُسْنى180 شيخ مفيد در كتاب اختصاص از حضرت باقر عليه السّلام روايت كرده فرمود جابر انصارى گفت روزى از رسول اكرم سؤال نموده و پرسيدم يا رسول اللّه در باره على امير المؤمنين عليه السّلام چه ميفرمائيد: فرمود على نفس من است عرض كردم حسن و حسينچطور؟ پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم فرمود حسن و حسين هر دو روح من و فاطمه جسم من است هر كه آنها را خوشحال كند موجب خشنودى و مسرت من شود و هر كه آنها را بيازارد مرا آزرده است خدا را گواه ميگيرم من دشمنم با دشمنان آنها و دوستم با دوستان آنها اى جابر هر وقت بخواهى دعا كنى كه مقرون باجابت شود خدا را باسامى آنها بخوان چه اسامى على و فاطمه و حسن و حسين در نزد خدا از هر اسمى محبوبتر است و آنها اسماء حسناى خداوند ميباشند.
قوله تعالى: أَ وَ لَمْ يَتَفَكَّرُوا ما بِصاحِبِهِمْ مِنْ جِنَّة 184 در كافى از حضرت صادق عليه السّلام روايت كرده گفت امير المؤمنين عليه السّلام فرمود آگاه گردانيد دل خود را بفكر كردن در آيات خدا و پرهيز كنيد از عذاب پروردگار و از حسن صيقل روايت كرده گفت حضور حضرت صادق عليه السّلام عرض كردم روايت گردند از شما كه فكر نمودن يك ساعت بهتر است از عبادت يكشب چگونه فكر كنم؟ فرمود عبور ميكنى بخرابهها و خانهاى ويران پس ميگوئى با خود كجا هستند ساكنين اين ديار؟ چرا سخن نميگويند؟ اينست فكر نمودن، سپس فرمود آن حضرت بهترين عبادات بسيار فكر نمودن در آيات و قدرت خداوند است و نيز از معمر بن خلاد روايت كرده گفت ميفرمود حضرت رضا عليه السّلام عبادت و پرستش بزيادى نماز و روزه نيست بلكه بزياد فكر كردن در آيات خدا است و فرمود امير المؤمنين عليه السّلام فكر نمودن در آيات خدا ميكشاند انسان را بسوى عمل خير و احسان به برادران مؤمن پنج شنبه 5 / 3 / 1393برچسب:, :: 23:56 :: نويسنده : ارادتمند وَ نادى أَصْحابُ النَّارِ أَصْحابَ الْجَنَّةِ أَنْ أَفِيضُوا عَلَيْنا مِنَ الْماءِ أَوْ مِمَّا رَزَقَكُمُ اللَّهُ قالُوا إِنَّ اللَّهَ حَرَّمَهُما عَلَى الْكافِرِينَ (50 از ابى حمزه ثمالى روايت كرده گفت در خدمت حضرت باقر عليه السّلام سالى كه هشام بن عبد الملك با نافع مولى عمر بن الخطاب به حج رفته بود بحج مشرف شده بوديم نافع توجه كرد كه مردم در خانه كعبه ميان ركن و مقام اطراف حضرت باقر عليه السّلام اجتماع كردهاند بهشام گفت اى امير اين شخص كيست كه آنقدر مردم بدور او جمع شدهاند؟ هشام به نافع گفت اين شخص محمد بن على بن حسين بن على بن أبي طالب عليه السّلام و پيغمبر اهل كوفه است نافع گفت هم اكنون نزد او رفته و مسائلى ميپرسم كه جز پيغمبر و جانشين او نتواند جواب بدهد گفت برو سؤال كن شايد او را حضور مردم خجالت بدهى، نافع آمد و مردم را شكافت تا بحضرت باقر عليه السّلام رسيد گفت اى محمد من تورات و انجيل و زبور و قرآن را خوانده و باحكام حلال و حرام آنها واقف گشتهام آمدهام از شما مسائلى چند بپرسم كه جواب آنها را جز پيغمبر يا وصى او نميتواند بدهد، حضرت سر مبارك را بلند نموده فرمود هر چه ميخواهى سؤال كن گفت بفرمائيد فاصله ميان عيسى و محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم چه مدت بوده؟ فرمود بآنچه تو عقيده دارى بگويم يا عقيده خودم را؟ گفت بهر دو فرمودند ما معتقديم پانصد سال ولى بعقيده تو ششصد است گفت مرا خبر ده از مفهوم اين آيه وَ سْئَلْ مَنْ أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِكَ مِنْ رُسُلِنا أَ جَعَلْنا مِنْ دُونِ الرَّحْمنِ آلِهَةً يُعْبَدُونَ زخرف 54 پيغمبر با فاصله كه بين او و عيسى بوده از چه كسى سؤال نموده است؟ حضرت آيه معراج را (سُبْحانَ الَّذِي أَسْرى) اسرى 1 را تا آخر كه ميفرمايد لِنُرِيَهُ مِنْ آياتِنا را تلاوت نموده و فرمود از آياتى كه خداوند به پيغمبر نشان داد آن بود كه پيغمبران اولين و آخرين را در شب معراج محشور كرد و به جبرئيل فرمود كه اذان و اقامه بگويد و اذان را هر فصلى دوبار تكرار و در اقامه حى على خير العمل اضافه نمود پيغمبر جلو آمده و بنماز ايستاد و تمام پيغمبران بايشان اقتدا نموده و نماز بجا آوردند پس از فراغت از نماز خداوند فرمود اى محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم از اين پيغمبران كه پيش از تو بودند سؤال كن آيا بجز من خدائى براى پرستش مردم قرار دادهاند؟ پيغمبر از آنها سؤال فرمود چه كسى را پرستش مينموديد و بر كه گواهى ميداديد؟ گفتند گواهى ميداديم كه خدائى نيست مگر خداى يكتا كه برايش مثل و مانند نيست و گواهى ميداديم كه حضرتت پيغمبر و فرستاده خدائى و خداوند بر اين گواهى از ما پيغمبران عهد و پيمان گرفته بوده، نافع گفت راست فرموديد اى ابا جعفر اينك بفرمائيد مراد از اين آيه يَوْمَ تُبَدَّلُ الْأَرْضُ غَيْرَ الْأَرْضِ وَ السَّماواتُ ابراهيم 48 چيست؟ حضرت باقر عليه السّلام فرمود نان سفيدى است خلايق از آن ميخورند تا خداوند حساب بندگان را برسد نافع پرسيد آيا تمام خلايق مشغول خوردن هستند؟ فرمود يا مشغول خوردن ميباشند يا مقيم در آتش نافع گفت چگونه در آتش هستند؟ فرمود خداوند ميفرمايد وَ نادى أَصْحابُ النَّار 50 تا آخر آيه و چون طعام بخواهند زقوم و همينكه آب بطلبند حميم بآنها بخورانند گفت راست گفتى اى پسر رسول خدا مجددا گفت مسئله ديگرى دارم فرمود سؤال كن گفت بفرمائيد بدانم خدا كجاست؟ فرمود واى بر تو بگو چه جائى نيست تا خبر بدهم آنجاست ستايش ميكنم خداوندى را كه نه جفت و نه فرزندى برايش نيست و بعد فرمود اى نافع خبر بده بمن از آنچه ميپرسم؟ نافع عرض كرد بفرمائيد فرمود چه ميگوئى در حق اصحاب نهروان اگر بگوئى كه امير المؤمنين عليه السّلام آنها را بحق كشته است همانا برگشتهاى از كفرى كه داشتى باسلام و اگر بگوئى آنها را بىسبب كشته كافر شدهاى؟ نافع جوابى نداد و گفت بخدا قسم كه از روى حق و حقيقت شما داناترين مردم هستى و از حضور آنحضرت نزد هشام رفت، هشام پرسيد اى نافع چه كردى؟ گفت واگذار سخنى كه گفتى برو او را خجالت بده، بخدا قسم دانشمندترين مردم است بحق و درستى و فرزند رسول خدا است و سزاوار و شايسته آنست كه اصحابش او را امام بدانند.
وَ لا تُفْسِدُوا فِي الْأَرْضِ 56 در كافى از حضرت باقر عليه السّلام روايت كرده فرمود زمين را خداوند بوجود پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم و امير المؤمنين عليه السّلام اصلاح فرموده ولى پس از آنكه مردم آنحضرت و اولاد طيبين او را رها كردند فاسد گرديد. پنج شنبه 5 / 3 / 1393برچسب:, :: 23:53 :: نويسنده : ارادتمند در كافى از حضرت صادق عليه السّلام در معناى آيه وَ قالُوا الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي هَدانا لِهذا 43 تا آخر روايت كرده فرمود روز قيامت كه شد پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم و امير المؤمنين عليه السّلام و ائمه را بخوانند و براى شيعيان نصب كنند و هر وقت شيعيان آنها را مشاهده كنند گويند سپاسگزاريم خدائى كه ما را بسوى ولايت امير المؤمنين عليه السّلام و ائمه از اولادان بزرگوارش هدايت و رهبرى فرموده است. طبرسى بسند خود از محمد بن حنفيه روايت كرده گفت پدرم على بن أبي طالب عليه السّلام فرمود من همان مؤذن هستم كه در قرآن خداوند ميفرمايد فَأَذَّنَ مُؤَذِّنٌ بَيْنَهُمْ أَنْ لَعْنَةُ اللَّهِ عَلَى الظَّالِمِينَ اعراف 44 فرمود آگاه باشيد كه لعنت خداوند بر آن اشخاص ميباشد كه تكذيب ولايت مرا نموده و بحق من استخفاف كنند. و از ابن عباس روايت كرده كه گفت براى على بن أبي طالب عليه السّلام در قرآن و كتاب خدا اسامى متعددى است كه اكثر مردم آنها را نميدانند از آن جمله مؤذن است و مراد از آن كلمه آنحضرت ميباشد. در كافى از حضرت رضا عليه السّلام روايت كرده فرمود ندا كننده امير المؤمنين عليه السّلام است كه اعلان ميكند و تمام خلايق صداى آن بزرگوار را مىشناسند و آيه 3 سوره برائة كه ميفرمايد وَ أَذانٌ مِنَ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ توبه 3 شاهد است كه ندا كننده امير المؤمنين عليه السّلام ميباشد و خود آنحضرت فرموده من هستم ندا كننده ميان مردم. ابن بابويه از حضرت باقر عليه السّلام روايت كرده فرمود بعد از آنكه امير المؤمنين عليه السّلام از جنگ نهروان مراجعت نمود بآنحضرت گفتند معاويه ملعون شما را دشنام ميدهد و و اصحابت را بقتل ميرساند آن بزرگوار بالاى منبر تشريف برد خطبه قرائت نمود تا آنكه فرمود منم مؤذن در دنيا و آخرت كه خداوند ميفرمايد فَأَذَّنَ مُؤَذِّنٌ بَيْنَهُم اعراف 44 و نيز ميفرمايد وَ أَذانٌ مِنَ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ توبه 3 من هستم آنكسيكه ندا كنم ميان مردم لعنت خدا باد بر ستمكاران. در كافى از حضرت صادق عليه السّلام روايت كرده در آيه وَ بَيْنَهُما حِجابٌ وَ عَلَى الْأَعْرافِ رِجالٌ يَعْرِفُونَ كُلًّا بِسِيماهُم اعراف 46 فرمود ابن كوا خدمت امير المؤمنين عليه السّلام شرفياب شد و پرسيد معناى اين آيه چيست؟ آنحضرت فرمود مائيم آنمردان كه بر اعراف توقف مىكنيم و ياران خود را از سيماى آنها ميشناسيم و ما اعرافى هستيم كه شناخته نميشود خداوند مگر از راه معرفت ما و خداوند ما را روز قيامت بر پل صراط ميگذارد و كسى داخل بهشت نشود مگر آنكه ما را بشناسد و ما نيز او را بشناسيم و كسى داخل جهم نميشود جز آنكه ما را انكار كرده و ما نيز آنها را نشناسيم خداوند تبارك و تعالى اگر ميخواست نفس خويش را بمردم مىشناسانيد و مردم نيز خدا را شناخته و بسوى او ميرفتند لكن خداوند چنان خواسته كه ما را صراط و وسيله معرفت خود براى خلايق قرار داده پس هر كس از ولايت ما سرپيچى كرده و يا ديگرى را بر ما برترى دهد از راه خدا دور گشته و سرنگون شده است فانهم عَنِ الصِّراطِ لَناكِبُونَ مومنون 74 و بآن جائى كه بخواهد برود و در لجن زارها غرق شود و هر كس بسوى ما آيد ميآشامد از چشمه صافى كه بامر پروردگار جاريست و هرگز خشك و نابود نشده و هيچوقت قطع نخواهد شد.
در كافى از بشر بن حبيب روايت كرده گفت سؤال كردم از حضرت صادق عليه السّلام معنى آيه وَ بَيْنَهُما حِجابٌ وَ عَلَى الْأَعْرافِ رِجالٌ 46 را فرمود توقفگاهى است ميان بهشت و جهنم در آنجا محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم و على عليه السّلام و حسن و حسين و فاطمه عليه السّلام و خديجه كبرى توقف نمودهاند و ميگويند كجا هستند دوستان و شيعيان ما؟ جمعى پيش آيند كه اسامى آنها و پدرانشان را ميدانند دست آنان را گرفته و داخل بهشت گردانند، پنج شنبه 3 / 3 / 1393برچسب:, :: 23:52 :: نويسنده : ارادتمند
وَ كَذلِكَ نُرِي إِبْراهِيمَ مَلَكُوتَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ لِيَكُونَ مِنَ الْمُوقِنِينَ (75)على بن ابراهيم ذيل آيه وَ كَذلِكَ نُرِي إِبْراهِيمَ از حضرت صادق عليه السّلام روايت كرده فرمود از براى ابراهيم زمين و آنچه بر روى آن بود ظاهر شد و آسمان و آنچه در او بود در نظرش مشهود و هويدا گرديد حتى فرشتگان حاملين عرش پروردگار را ديد خداوند عين همين مكاشفات را براى پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم و امير المؤمنين عليه السّلام نيز ظاهر فرمود
در كافى ذيل آيه الَّذِينَ آمَنُوا وَ لَمْ يَلْبِسُوا إِيمانَهُمْ82 از حضرت صادق عليه السّلام روايت كرده فرمود مراد بظلم در اينجا شك است بعد از ايمان بخدا و در روايت ديگر فرمود مراد آنستكه ايمان بياورد بآنچه محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم از جانب خدا آورده در ولايت امير المؤمنين و ولايت خاندان رسول اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم و با دوستى كسانى كه ايمان خود را بظلم و ستم آلوده ساختهاند مخلوط نگرداند و هر كس مخلوط گرداند ايمان خود را با دوستى اولى و دومى و سومى او همان شخص باشد كه پوشانيده ايمان را بظلم و ستم.
عياشى در تفسير آيه فَمُسْتَقَرٌّ وَ مُسْتَوْدَعٌ 98 از احمد بن محمد روايت كرده گفت در خدمت حضرت رضا عليه السّلام در ميان طايفه بنى زريق بوديم كه حضرت با صداى بلند مرا مخاطب قرار داده فرمود اى احمد، عرض كردم لبيك فدايت شوم فرمود وقتى كه روح مقدس رسول اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم قبض شد منافقين كوشش بسيار نمودند كه نور خدا را خاموش كنند ولى خداوند مانع شد و نور خود را بوجود شريف امير المؤمنين عليه السّلام تكميل و تمام نمود و همينكه حضرت موسى بن جعفر عليه السّلام از دنيا رفت ابن ابى حمزه و يارانش تلاش و سعى ميكردند كه نور حق را خاموش كنند و ليكن خداوند نگذاشت و نور خود را بوسيله من (وجود مقدس حضرت رضا عليه السّلام) تمام كرد و اين شيوه و سيره اهل حق است كه اگر بآنها چيزى عطا شود خوشحال شوند و چنانچه چيزى از آنها گرفته شود جزع و زارى نميكنند زيرا آنها اهل ايمان بوده و بر يقين ميباشند اما كسانيكه بر راه باطل هستند اگر چيزى بآنها برسد مسرور شده و اگر چيزى از آنها گرفته شود فرياد و زارى و اظهار عجز ميكنند زيرا آنها گرفتار شك و ترديد هستند، خداوند ميفرمايد «فَمُسْتَقَرٌّ وَ مُسْتَوْدَعٌ» 98 بعد آن حضرت فرمود مستقر بمعناى ثابت و مستودع عاريه است. و در تهذيب از محمد بن سليمان ديلمى روايت كرده گفت حضور حضرت صادق عليه السّلام عرض كردم شيعيان شما ميگويند ايمان بر دو نوع است ثابت و عاريه بمن دعائى تعليم بفرمائيد كه مداومت بقرائت آن كنم تا ايمانم كامل و ثابت بماند، فرمودند در تعقيب نمازهاى واجب خود بخوان : رضيت باللّه ربا و بمحمد صلى اللّه عليه و آل نبيا و بالإسلام دينا و بالقرآن كتابا و بالكعبة قبلة و بعلى عليه السّلام وليا و اماما و بالحسن و الحسين و الائمة من ولد الحسين صلوات اللّه عليهم ائمة اللهم انى رضيت بهم ائمة فارضنى لهم انك على كل شيء قدير عياشى از ابى بصير روايت كرده گفت عرض كردم حضور حضرت باقر عليه السّلام معنى آيه هُوَ الَّذِي أَنْشَأَكُمْ مِنْ نَفْسٍ واحِدَةٍ فَمُسْتَقَرٌّ وَ مُسْتَوْدَعٌ 98 چيست؟ فرمود اهل شهر شما چه معنى ميكنند آيه را؟ عرض كردم ميگويند مستقر چيزيست كه در رحم مادر است و مستودع در پشت پدر مراد ميباشد!! فرمود دروغ ميگويند مستقر آن ايمانى است كه در دل قرار گرفته و هرگز خارج نشود، و مستودع ايمان عاريه است كه زمانى باشد، سپس آن ايمان برطرف شود و بيرون آيد و زبير از آنهاست كه ايمانش عاريه بود و پس از مدتى از ايمان خارج شد و نيز فرمود زبير از كسانى بود كه روزى كه پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم وفات نمود شمشير خود را از غلاف بيرون آورده و ميگفت در غلاف نميكنم تا با على عليه السّلام بيعت كنند مردم، سپس همان شمشير را بعد از بيعت با آنحضرت بروى آن بزرگوار كشيد و با امير المؤمنين صلّى اللّه عليه و آله و سلّم جنگ كرد در بصره پس ايمان او عاريه بود، در نور و روشنائى جمال امير المؤمنين از اول راه ميرفت سپس خداوند آن نور ايمان را از او گرفت و فرمود ايمان ثابت آن ايمانى است كه تا روز قيامت ثابت بماند و عاريه ايمانى است كه پيش از مرگ گرفته شود و بر طرف گردد
قوله وَ كَذلِكَ جَعَلْنا لِكُلِّ نَبِيٍّ 112 مراد آنستكه خداوند هيچ پيغمبرى را مبعوث برسالت نفرموده مگر آنكه در امت او شياطينى از جن و انس بوده و بيكديگر ميگفتند باين پيغمبر ايمان نياوريد كه سخنان مزخرف و گفتار وحى آنها دروغى ميباشد و حسين بن سعيد از حضرت صادق عليه السّلام روايت كرده كه فرمود خداوند پيغمبرى را نفرستاده مگر آنكه در امت او دو شيطان بودند كه آن پيغمبر را اذيت نموده و مردم را گمراه ميكردند شياطين همزمان نوح قيطيقوس و خرام شياطين هم عصر حضرت ابراهيم مكيل و رزام و شياطين زمان موسى سامرى و مرعتيا و هم عصر عيسى بولس و مريتون و شياطين زمان پيغمبر اكرم حبتر و زريق بودند كه كنايه از اولى و دومى است
در كافى از منصور بن يونس روايت كرده گفت سؤال كردم از حضرت باقر عليه السّلام معنى آيه أَ وَ مَنْ كانَ مَيْتاً فَأَحْيَيْناهُ 122 را؟ فرمود كسيكه بولايت امير المؤمنين پى نبرده و غافل بوده او را بولايت رهبرى نموديم و مراد او از فاحييناه ولايت است و كسيكه ولايت غير ائمه را دارا باشد مانند كسى است كه در تاريكى فرو رفته باشد.
قوله تعالى: قُلْ هَلُمَّ شُهَداءَكُمُ الَّذِينَ يَشْهَدُونَ أَنَّ اللَّهَ حَرَّمَ هذا 150 فرمود حضرت امام زين العابدين عليه السّلام والدين در اين آيه مراد پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم و امير المؤمنين عليه السّلام ميباشد پنج شنبه 3 / 3 / 1393برچسب:, :: 23:50 :: نويسنده : ارادتمند عياشى در آيه وَ لَوْ رُدُّوا لَعادُوا لِما نُهُوا عَنْهُ از امير المؤمنين عليه السّلام روايت كرده فرمود آنمردمى را كه نگاه داشتند گويند پروردگارا ما را بدنيا بر گردان تا ديگر آيات ترا تكذيب نكنيم و از مؤمنين باشيم خداوند ميفرمايد آنها دروغ ميگويند و نيز بسند خود از جابر بن عبد اللّه انصارى روايت كرده گفت امير المؤمنين عليه السّلام را بيرون شهر كوفه ديدم بدنبال آنحضرت رفتم تا بقبرستان يهودىها رسيد وسط قبرستان توقف فرمود و صدا زد يا يهود يا يهود ناگاه از ميان قبور صدائى بلند شد لبيك لبيك اى امير المؤمنين عليه السّلام امر شما مطاع است چه ميفرمائيد؟ آنحضرت فرمود عذاب خدا را چگونه مشاهده كرديد؟ جواب دادند ما بسبب نا فرمانى بشما معذب هستيم مانند نا فرمانى كردن نسبت به هرون و هر كس ترا اطاعت ننمايد و نافرمانى كند تا قيامت در عذاب است سپس چنان فريادى از آنها برخاست كه نزديك بود آسمان بزمين فرو ريزد و من از ترس بيهوش شدم و چون بهوش آمدم ديدم امير المؤمنين عليه السّلام جلوس فرموده بر تختى از ياقوت سرخ و تاجى از انواع جواهرات بر سر و لباسى سبز و زرد رنگ در بر داشت و صورت حضرتش چون قرص ماه ميدرخشيد حضورش عرض كردم اى امير المؤمنين عليه السّلام و اى مولاى من اينست سلطنت و پادشاهى بزرگ؟ فرمود بلى اى جابر سلطنت ما از سلطنت سليمان بن داود بزرگتر است سپس آنحضرت بطرف كوفه باز كشت و منهم عقب سر او آمدم داخل مسجد شدند و قدمها را آهسته بر ميداشت و ميفرمود نه بخدا بجا نميآوريد و قبول نميكنيد حضورش عرض كردم با كه سخن ميگوئيد و مخاطب شما كيست منكه كسى را مشاهده نمينمايم؟ فرمود هم اكنون عالم برهوت بر من كشف شده و مىبينم اهل عالم را در ميان تابوتها عذاب ميكنند و آنها را صدا ميزنند و ميگويند ما را بسوى دنيا بر گردان ما بفضيلت و ولايت شما اعتراف و اعتقاد خواهيم نمود بآنها ميگويم بخدا قسم دروغ ميگوئيد و هرگز اقرار نكنيد سپس آيه را تلاوت فرمود وَ لَوْ رُدُّوا لَعادُوا لِما نُهُوا عَنْهُ انعام 28 اى جابر نيست كسى كه با من مخالفت بنمايد مگر آنكه خداوند او را در قيامت كور محشور نموده و در صحراى قيامت و عرصات سرگردان بماند قوله تعالى: وَ لَوْ تَرى إِذْ وُقِفُوا عَلى رَبِّهِمْ انعام 30 اين آيه گفتار كسانى را كه منكر قيامت هستند حكايت ميكند
ابى حمزه از حضرت باقر عليه السّلام روايت كرده گفت از آنحضرت معناى آيه فَلَمَّا نَسُوا ما ذُكِّرُوا بِهِ 44 را سؤال نمودم؟ فرمود هر وقت مردم با آنكه مأمور بقبول ولايت امير المؤمنين عليه السّلام هستند ترك ولايت آن جناب كنند درهاى دولت را بروى آنها باز نموده و آنان را به ثروت دنيا گرفتار سازيم تا آنكه قيام حضرت حجت عليه السّلام بر پا شود و آنها گمان داشتند كه هيچوقت پادشاه و پيشوائى براى ايشان نيست. عياشى از حضرت باقر عليه السّلام روايت كرده فرمود روزى قنبر غلام امير المؤمنين عليه السّلام وارد شد بر حجاج از او سؤال كرد اى قنبر چه كارهائى براى امير المؤمنين عليه السّلام انجام ميدادى؟ گفت آب وضوء آن حضرت را حاضر ميگردم پرسش كرد پس از فراغت از نماز چه آيهاى تلاوت ميفرمودند؟ عرض كرد اين آيه را فَلَمَّا نَسُوا ما ذُكِّرُوا تا آخر وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ 45 حجاج گفت آيا اين آيات را تاويل ميگرد بما بنى اميه؟ پاسخ داد آرى گفت حجاج اگر تو را بقتل برسانم چه كارى انجام ميدهى؟ عرض كرد در اينصورت شخص سعيدى را شقى بقتل رسانيده امر كرد گردن قنبر را زدند پنج شنبه 3 / 3 / 1393برچسب:, :: 23:49 :: نويسنده : ارادتمند ابن بابويه از محمد بن نعمان در آيه وَ هُوَ اللَّهُ فِي السَّماواتِ وَ فِي الْأَرْضِ 3 انعام تا آخر آيه روايت كرده گفت از حضرت صادق عليه السّلام معناى آيه را سؤال نمودم؟ فرمود همچنانكه خداوند در آسمان و زمين ميباشد در همه جا و هر مكانى موجود است گفت حضورش عرض كردم در هر مكانى بذاته موجود است؟ فرمود واى بر تو اى پسر نعمان مكانها ظرف است و هر گاه بگوئى خداوند بذاته و در هر مكانى هست ناگزير ميشوى كه بگوئى خداوند محتاج بمكان است لكن خداوند بكليه مخلوقات خود احاطه علمى داشته و بر هر چه آفريده قدرت و سلطنت دارد و دانش او بزمين كمتر از علم او بآسمان نيست و چيزى از او دور نيست و تمام موجودات از نظر قدرت و احاطه در حضور او مساويست شيخ مفيد در كتاب ارشاد روايت كرده گفت جمعى از دانشمندان يهود نزد أبو بكر رفته و باو گفتند آيا تو خليفه پيغمبر هستى؟ گفت بلى گفتند ما در تورات ديده و خواندهايم كه خليفه پيغمبر داناترين افراد امت است بما خبر بده كه خداوند در كجاست آيا در آسمان است يا در زمين؟ گفت خدا در آسمان و روى عرش قرار گرفته است يهوديان گفتند پس يا در زمين خالى از خداست و او در مكانى است غير از مكان ديگر؟ ابو بكر بآنها گفت اين سخنان زنادقه است از حضور من دور شويد و گر نه ميگويم شما را بقتل برسانند دانشمندان يهود پشت بابو بكر نموده و از بيانات او تعجب كرده و بناى استهزاء و مسخرگى را بدين اسلام گذاردند كه ناگاه امير المؤمنين رسيد بآنها فرمود ايجماعت يهود آنچه را كه از أبو بكر پرسيده بوديد و جوابى را كه او بشما داده است دانستم اينك بشنويد خداوند بزرگتر از آنست كه در مكانى باشد بدون آنكه در جاى ديگر نباشد او در همه جا هست لكن نه بطوريكه تماس پيدا كند و نزديك باشد بلكه بطور احاطه علمى و من الان از كتاب تورات خودتان آيه را بشما ميگويم كه شاهد اين سخنانم باشد اگر صحيح بود آيا شما ايمان مىآوريد؟ عرض كردند بلى فرمود آيا در كتاب تورات نديدهايد كه روزى موسى نشسته بود فرشتهاى از جانب مشرق حضور او آمد موسى باو گفت از كجا مىآئى؟ گفت از حضور پروردگار فرشته ديگر از طرف مغرب آمد و موسى پرسيد از كجا ميآئى؟ گفت از حضور خداوند فرشته سوم آمد گفت از كجا ميآئى؟ گفت از آسمان هفتم و از حضور پروردگار آمدهام فرشته چهارم رسيد و گفت از هفتمين طبقه زمين و از نزد پروردگار ميآيم موسى گفت تقديس و تسبيح ميكنم خدائى را كه هيچ مكانى از او خالى نميباشد و بمكانى نزديكتر از مكان ديگر نيست يهوديان بوحدانيت خدا شهادت داده گفتند تو خليفه پيغمبر هستى و آن شخص حق ترا غصب نموده و بر شما غلبه كرده است. سپس خداوند خبر ميدهد كه اگر علامت و نشانه بفرستيم و يا اگر فرشته هم نازل شود ايمان نميآوريد و بهلاكت خواهيد رسيد چه رويه حضرت حق در باره امم سالفه چنين بوده و پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم از نظر عطوفت و مهربانى كه بر امتش داشت از آيات معاف گرديد و باين جهت خداوند حق شفاعت را بآن حضرت اختصاص داد
در كافى از حضرت باقر عليه السّلام روايت كرده در آيه إِلَّا أَنْ قالُوا وَ اللَّهِ رَبِّنا ما كُنَّا مُشْرِكِينَ 23 فرمود مراد بشرك در اينجا شرك در ولايت امير المؤمنين است. و عياشى از ابى معمر سعدى روايت كرده گفت مردى حضور امير المؤمنين آمد عرض كرد من در قرآن آياتى را مىبينم كه ناقض يكديگر بوده و بعضى از آنها بعض ديگر را تكذيب مينمايد و از اين نظر در مورد قرآن خداوند در شك افتادهام امير المؤمنين بآن مرد فرمود مادرت بعزايت بنشيند در كجاى قرآن و بكدام آيه شك دارى؟ عرض كرد خداوند در يك جا ميفرمايد يَوْمَ يَقُومُ الرُّوحُ وَ الْمَلائِكَةُ صَفًّا لا يَتَكَلَّمُونَ إِلَّا مَنْ أَذِنَ لَهُ الرَّحْمنُ وَ قالَ صَواباً نبا 38 و در جاى ديگر ميفرمايد در آنوقتيكه ضعيف شدند ميگويند وَ اللَّهِ رَبِّنا ما كُنَّا مُشْرِكِينَ انعام 23 و در آيه ديگر ميفرمايد يَوْمَ الْقِيامَةِ يَكْفُرُ بَعْضُكُمْ بِبَعْضٍ وَ يَلْعَنُ بَعْضُكُمْ بَعْضاً عنكبوت 25 و باز ميفرمايد إِنَّ ذلِكَ لَحَقٌّ تَخاصُمُ أَهْلِ النَّار ص64 و نيز فرموده لا تَخْتَصِمُوا لَدَي ق 28 و در آيه ديگرى ميفرمايد الْيَوْمَ نَخْتِمُ عَلى أَفْواهِهِمْ وَ تُكَلِّمُنا أَيْدِيهِمْ وَ تَشْهَدُ أَرْجُلُهُمْ بِما كانُوا يَكْسِبُونَ.يس 65 يكمرتبه ميگويد تكلم ميكنند و مرتبه ديگر ميفرمايد تكلم نميكنند و يك جا ميفرمايد دست و پا و پوستهاى بدن ايشان سخن ميگويد و در جاى ديگر ميفرمايند سخن نميگويند مگر بآنهائى كه اجازه سخن داده شده و سخن براستى و حق بگويند معناى اين آيات و تضاد آنها با يكديگر چيست؟ حضرت بآن مرد فرمود اين آيات مربوط بيك مكان و مورد نيست و مربوط بموارد بسيارى است در روز قيامت كه مقدارش پنجاه هزار سال است خداوند تمام خلايق را در يكجا جمع نمايد و همه يكديگر را شناخته بعضى از آنها با بعض ديگر سخن گويند و آنها كسانى هستند كه از پيغمبران اطاعت نموده و پيروى حق كرده و با يكديگر در نيكى و تقوى كمك و معاضدت داشتهاند و اهل معصيت كه در دنيا معاصى خدا را بجا آورده و در ارتكاب معصيت بهمديگر يارى و همكارى نمودهاند يكديگر را لعنت مينمايند سپس خداوند آنها را در جاى ديگرى جمع ميكند كه از يكديگر گريزان شده و فرار كنند چنانچه ميفرمايد يَوْمَ يَفِرُّ الْمَرْءُ مِنْ أَخِيهِ عبس 34 تا آنجا كه فرمود يَوْمَئِذٍ شَأْنٌ يُغْنِيه عبس 37 بعد از آن در مكان سوم آنها را جمع مينمايد و چنان صيحه زنند كه اگر آن صيحه را در دنيا شنيده بودند بكلى از تمام كارها دست كشيده غافل ميشدند و چنان گريه ميكنند كه بجاى اشك خون خواهند گريست و پس از آن در محل چهارمى خلايق جمع ميشوند و آنها را بسخن ميآورند ولى بآنچه در دنيا مرتكب معصيت شدهاند اقرار ننمايند و ميگويند وَ اللَّهِ رَبِّنا ما كُنَّا مُشْرِكِينَ انعام 23 آنگاه بدهنهاى ايشان مهر زده ميشود و اعضاء بدن آنها را بسخن در آورند و بگناهانى كه نمودهاند شهادت بدهند و همينكه مهر از دهانشان بر ميدارند باعضاى بدن خويش ميگويند چرا بر عليه ما شهادت داديد؟ اعضا جواب ميدهند خدائى كه هر چيزى را بسخن در ميآورد ما را به سخن در آورد باز در مكان پنجم آنها را جمع كنند و كسى سخن نميگويد مگر آنكه خداوند اجازه فرمايد و از آنجا بمكان ششم جمع نمايد و خلايق با هم مخاصمه كنند و تمام اين وقايع قبل از حساب است و همينكه مشغول بحساب شوند هيچكس در فكر ديگرى نيست و از خداوند مسئلت ميكنيم كه آنروز را بر ما آسان فرمايد. و سليم بن قيس هلالى در اصل خود از مولاى ما امير المؤمنين عليه السّلام روايت كرده كه فرمود طايفه ناجيه آنهائى هستند كه از من پيروى و اطاعت نموده و از دشمنان من بيزارى جويند و در تمام امور خود تسليم امر من باشند و حق مرا چنانچه خداوند در قرآن واجب فرموده بشناسند و در باره من شك نياوردند خداوند دلهاى ايشانرا از محبت ما نورانى گرداند و به ببهشت داخل كند و بدانيد اوصياء و امامان بعد از من تا روز قيامت آنهائى هستند كه خداوند اطاعت آنها را باطاعت خود مقرون فرموده در آيات بسيارى از قرآن و ما را پاكيزه فرموده و حجت بر خلايق و گواه آنان كرده در روى زمين و ما را با قرآن و قرآن را با ما قرار داده كه از يكديگر هرگز جدا نميشويم تا در كنار حوض كوثر حضور پيغمبر خاتم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم برسيم. پنج شنبه 3 / 3 / 1393برچسب:, :: 23:40 :: نويسنده : ارادتمند ابن بابويه در آيه الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ تا آخر آيه از رسول اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم روايت كرده كه فرمود شبى كه مرا بآسمان بردند جبرئيل مرا به نهرى رسانيد كه نامش نور بود جبرئيل گفت اى محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم از اين نهر پر بركت عبور كن خداوند تعالى و پروردگار نور اين نهر را بسط داده و ديده ترا نورانى نموده است اين نهرى است كه نه فرشته مقرب و نه پيغمبر مرسلى از آن عبور نميكنند و فقط من هستم كه هر روز در اين نهر فرو رفته و بيرون ميآيم و عبور ميكنم پيغمبر اكرم فرمود از نهر عبور كردم تا رسيدم به حجب كه مجموعا پانصد حجاب است كه فاصله ميان هر حجابى تا حجاب ديگر پانصد سال راه ميباشد جبرئيل بمن گفت پيش برو گفتم اى جبرئيل پس چرا با من نميآئى؟ گفت من از اين مكان نميتوانم تجاوز كنم من پيش رفتم تا آنجائى كه خدا ميخواست و شنيدم كه پروردگار فرمود اى محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم من محمودم و تو محمدى و اسم ترا از اسم خودم مشتق نمودم هر كس بتو متصل شود من هم باو نزديك ميشوم و هر آنكه از تو جدا و بريده شود منهم رحمت خود را از او جدا سازم و از او دور شوم، بسوى بندگانم برگرد و آنانرا خبر بده كه شما را من گرامى داشتم و من هيچ پيغمبرى را مبعوث نكردم مگر آنكه وزيرى از براى او قرار دادم، و على را وزير تو معين نمودم. پيغمبر اكرم از آسمان فرود آمد و كراهت داشت كه آنچه خداوند فرموده بود ببندگان خبر بدهد از ترس آنكه نبادا مردم باور ننموده و نسبت دروغ باو بدهند تا آنكه شش روز از معراج پيغمبر گذشت خداوند اين آيه را نازل فرمود:فَلَعَلَّكَ تارِكٌ بَعْضَ ما يُوحى إِلَيْكَ وَ ضائِقٌ بِهِ صَدْرُكَ پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم باز صبر نمود تا روز هشتم شد خداوند اين آيه را نازل فرمود: يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَ اللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ. رسول خدا فرمود بعد از وعده دادن و ترسانيدن اين آيه تهديد است همانا امر پروردگار را اطاعت ميكنم تكذيب اين مردم بر من آسانتر است از اينكه در دنيا و آخرت مورد عقاب قرار بگيرم، جبرئيل بر على بن أبي طالب سلام نمود و بكلمه امير المؤمنين خطاب كرد آنحضرت گفت اى پيغمبر خدا سخنانى ميشنوم كه گوينده آنرا مشاهده نمينمايم؟! پيغمبر فرمود يا على اين جبرئيل است كه آمده تا گواه باشد آنچه را خداوند در باره تو بمن امر فرموده بمردم برسانم آنگاه رسول اكرم بيك يك از مردم امر كرد بعلى سلام نموده و بگويند اى امير المؤمنين و سپس آن خطبه معروف را قرائت فرموده و على را بروى دست بلند كرده چنانچه در سوره مائده مشروحا بيان گرديد و سلمان و مقداد و أبو ذر و عمار بن ياسر گفتند بخدا قسم هنوز شب نشده بود آن روز كه اين آيه نازل شد. الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَ رَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلامَ دِيناً و پيغمبر اكرم مكرر اين آيه را بر مردم قرائت فرموده و گفتند كامل بودن دين و اتمام نعمت و خوشنودى خداوند در رسانيدن امر ولايت امير المؤمنين و ولى بودن اوست بعد از من در ميان شما. و حضرت عسكرى عليه السّلام فرمود امير المؤمنين فرموده در آيه اول سوره انعام گفتار سه طايفه رد شده است يكى قول دهرى مسلكان كه ميگويند موجودات و آسمان و زمين از اول بوده است و كسى آنها را نيافريده خداوند در جواب آنها ميفرمايد الَّذِي خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ و فرمود وَ جَعَلَ الظُّلُماتِ وَ النُّورَ كه اين كلام رد بر آتش پرستان و زردشتيان و آنهائى است كه ميگويند نور و ظلمت هر دو مدبران امورند و بعد فرمود ثُمَّ الَّذِينَ كَفَرُوا بِرَبِّهِمْ يَعْدِلُونَ كه اين جمله رد بر مشركين عرب ميباشد كه ميگفتند بتهاى ما خدايانى هستند كه هرگز دست از پرستش آنان بر نميداريم.
پنج شنبه 1 / 3 / 1393برچسب:, :: 23:39 :: نويسنده : ارادتمند يَوْمُ يَنْفَعُ الصَّادِقِينَ صِدْقُهُم 119 ضريس از حضرت باقر عليه السّلام در معنى اين آيه روايت كرده فرمود زمانى كه روز قيامت شد مردم همه زنده شده براى حساب بعرصه محشر وارد و همگى در جد و جهد و تلاش هستند كه زودتر خلاص شوند، در عرصه محشر ميايستند و خداوند از فوق عرش چنان بر همه آنها احاطه پيدا ميكند كه قابل وصف نيست اولين صدائى كه منادى مينمايد و تمام خلايق ميشنوند آنست كه پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم را باسم محمد بن عبد اللّه بنى قرشى العربى صدا ميزنند و پيش ميآيد آنجناب تا اينكه در طرف راست عرش پروردگار توقف مينمايد پس از آن امير المؤمنين على بن أبي طالب را ندا ميكنند و آنحضرت در طرف چپ عرش قرار ميگيرد بعد امت پيغمبر را صدا ميزنند و در طرف چپ على عليه السّلام ميايستند سپس هر يك از انبياء و امت آنها را ندا ميدهند و در طرف چپ عرش ميايستند آنگاه اول كسى را كه در موقف سؤال حاضر ميكنند قلم است كه بصورت آدمى نزد عرش حاضر شده توقف ميكند. خداوند تبارك و تعالى ميگويد آيا در لوح آنچه را كه بتو وحى و الهام شده نوشتى؟ قلم ميگويد بلى اى خداوند تو ميدانى كه آنچه بمن وحى فرموده بودى در لوح نوشتم خداوند ميفرمايد شاهد بر صدق مدعايت كيست؟ جواب ميدهد پروردگارا آيا غير از ذات اقدست كسى بر اسرارت اطلاع يافته كه شاهد بر آن باشد خطاب ميرسد با اين حجت و بيانت رستگار شدى، بعد از قلم لوح بصورت آدمى حضور يافته و در كنار قلم توقف ميكند و باو ميفرمايد آيا قلم آنچه از وحى و الهام باو شده بود بر تو نوشت؟ لوح ميگويد آرى و من آنها را بفرشته اسرافيل رسانيدم آنگاه اسرافيل خوانده ميشود و آنهم بصورت آدمى آمده و پهلوى لوح و قلم ميايستد خداوند فرمايد آيا لوح آنچه را كه بر آن نوشته بود بتو رسانيد؟ عرض ميكند بلى و آنرا بفرشته جبرئيل رسانيدم جبرئيل خوانده ميشود و پيش ميآيد و در كنار اسرافيل ميايستد باو خطاب ميشود كه آيا اسرافيل آنچه را بايد بتو برساند رسانيد؟ ميگويد بلى و آنها را بسوى پيغمبرانت رسانيدم و تمام اوامر و نواهى كه امر و مقرر شده بود به پيغمبران يكى بعد از ديگرى ابلاغ نمودم و آخرين آنها كه وحى و حكمت و دانش و كتاب آسمانى قرآن را بوى رسانيدم محمد بن عبد اللّه عربى قرشى حرمى حبيب و دوستت بود حضرت باقر عليه السّلام فرمود اول كسى كه از فرزندان آدم را براى سؤال بخوانند محمد بن عبد اللّه صلّى اللّه عليه و آله و سلّم است كه خداوند باو جزا ميدهد و در آنروز در محضر كبريائى پروردگار مقربتر و نزديكتر از آنحضرت كسى نيست و خداوند ميفرمايد: اى محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم آيا جبرئيل آنچه وحى شده بود رسانيد و بسويت كتاب و حكمت و دانشى كه فرستاده بودم آورد؟ گويد بلى مجددا ميفرمايد گواه تو كيست؟ ميگويد ذات مقدس پروردگار شاهد و گواه است و نيز فرشتگان و نيكوكاران امتم گواه و شاهدند كه آنچه را بمن وحى و ابلاغ شده به بندگان و افراد امت رسانيدهام و اداى رسالت كردهام و البته گواهى خودت كافى است، آنگاه فرشتگان را براى گواهى بخوانند و گواهى دهند و امت را براى گواهى رسانيدن احكام بخوانند و گواهى دهند سپس ميفرمايد: اى محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم آيا در ميان امت بجاى خود كسى را گذاشتى كه حكمت و دانش را بپا داشته و قرآن و كتاب مرا تفسير و بيان كند و در مواقع بروز اختلاف در احكام دين باو مراجعه و پس از تو آن شخص حجت و جانشين من در روى زمين باشد؟ ميگويد بلى اى خداوند من على بن أبي طالب عليه السّلام برادر و وزير و وصى و بهترين امتم را در زمان حياتم بخلافت و جانشينى خود نصب كرده و امت را باطاعت و فرمانبردارى از او ملزم ساخته و از آنها بر اين امر بيعت گرفتم و عهد نمودند كه او را پيشوا و مقتداى خود بشناسند آنگاه على عليه السّلام را بخوانند و باو ميفرمايد آيا محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم در باره تو بامت وصيت نمود و براى جانشينى و خلافت تو از آنها عهد و پيمان گرفت و ترا در زمان حياة خود نشانه هدايت خلق قرار داد و آيا تو براى آن مقام ايستادگى و استقامت كردى؟ على عليه السّلام گويد بلى اى پروردگار، محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم مرا جانشين خود نمود و در زمان حياتش بخلافت نصب كرد ولى همينكه روح او را بسوى خودت قبض فرمودى امت منكر خلافت من شده و مكر و خدعه نمودند و مرا پيروى و تمكين نكرده و كسى كه مؤخر بود بر من مقدم داشته و مرا كه مقدم بودم مؤخر گذاردند و نزديك بود مرا بقتل برسانند و سخنان مرا نشنيده و اطاعت و فرمانبردارى نكردند تا جائيكه ناگزير به جنگ و جهاد شده و بالاخره در همين راه مرا كشتند خداوند ميفرمايد آيا بعد از خودت حجت و خليفه در ميان امت گذاشتى كه رهنماى بندگان در روى زمين باشند و آنها را بسوى دين من هدايت و رهبرى كنند؟ ميگويد بلى اى پروردگار حسن فرزندم كه فرزند دختر پيغمبرت بود در ميان امت بجا گذاشتم، لذا امام حسن عليه السّلام را بخوانند و از او سؤالى را كه از على عليه السّلام شده بود بنمايند و بعد از آن يك بيك امامان را خوانده و سؤال ميفرمايند و هر كدام حجت و دليل آورند مانند حجت پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم و خداوند عذر آنها را قبول فرموده و حجت و برهان آنها را ميپذيرد و ميفرمايد اين روزى استكه نفع ميدهد براستگويان سخنان و گفتار راست آنان پس ضريس راوى حديث گفت در اين جا فرمايشات حضرت باقر عليه السّلام صلوات اللّه عليه و على آبائه الطاهرين منقطع شد پنج شنبه 1 / 3 / 1393برچسب:, :: 23:38 :: نويسنده : ارادتمند در كافى روايت كرده در آيه وَ حَسِبُوا أَلَّا تَكُونَ فِتْنَةٌ 71 از حضرت صادق عليه السّلام فرمود زمانى كه پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم حياة داشت و در ميان مردم بود گمان كردند كه آزمايش نميشوند ولى كور و كر شدند وقتى كه آن حضرت رحلت فرمود از ميان آنها و همينكه امير المؤمنين عليه السّلام قيام فرمود و زمام امور را بدست مبارك گرفت خداوند توبه آنها را قبول نمود پس از آن باز كر و كور شدند و تا ساعت قيامت در وادى گمراهى سير نموده و سرگردان ميروند. و اين روايت را عياشى نيز ذكر نموده است. و فرمود حضرت صادق عليه السّلام معناى آيه آنستكه آنمردم گمان كردند آنها را بولايت امير المؤمنين عليه السّلام آزمايش نميكنند و در زمان پيغمبر اكرم هم كور شدند و نتوانستند مقام على را مشاهده كنند و هم كر شدند كه بسخنان پيغمبر گوش ندادند و بعد از پيغمبر و قيام امير المؤمنين بر آن كورى و كرى تا اينساعت و تا ظهور حضرت حجة عليه السّلام باقى بمانند.
حصين بن حمدان خصيبى و حسن بن ابو الحسن ديلمى صاحب كتاب ارشاد ديلمى هر دو از حضرت صادق عليه السّلام در ذيل آيه إِنَّمَا الْخَمْرُ وَ الْمَيْسِرُ وَ الْأَنْصابُ وَ الْأَزْلامُ رِجْسٌ مِنْ عَمَلِ الشَّيْطان 90 تا آخر آيه روايت كردهاند كه فرمود روزى امير المؤمنين على بن ابى طالب عليه السّلام ابو بكر را در محليكه سكه بنى نجار بود ملاقات كرد ابو بكر بآنحضرت سلام كرد و گفت اى ابو الحسن گمان ميكنم كه شما از اينكه مردم در سقيفه بنى ساعده جمع شده و مرا خليفه نمودهاند مكدر شدهايد بدانيد كه من مايل باين امر نبودم و نميتوانستم با آراء مردم مخالفت كنم و پيغمبر فرموده امت من بر خطا جمع نميشوند امير مؤمنان فرمود كدام امت بر خطا جمع نميشوند آنهائيكه اطاعت پيغمبر نموده و برهنمائى او هدايت يافته و در دين و امر خدا تغييرى نداده و بعهديكه خدا و رسولش در باره من از آنها گرفته وفا كردهاند يا مانند شما كه امر خدا را تغيير دادهايد ابو بكر گفت اى على بخدا قسم اگر كسيكه من باو وثوق دارم باين امر شهادت بدهد همانا امر خلافت را تسليم شما ميدارم امير المؤمنين فرمود كيستكه از پيغمبر موثق تر باشد كه در چهار مكان از تو و يارانت در باره ولايت من عهد گرفت و در بين ايشان عمر و عثمان هم حضور داشتند. يكى در بيعت الرضوان. در زير درخت. دوم- در خانه ام سلمه. سوم- در يوم الدار. چهارم- در روز غدير خم پس از مراجعت از حجة الوداع- كه شما تماما گفتيد شنيديم و اطاعت ميكنيم امر خدا و رسول او را و پيغمبر اكرم گواهى شما را بر خودتان حجت گرفت و گفتيد خدا و رسول او شاهد و گواه ما ميباشد و باز پيغمبر فرمود بايد حاضرين اين امر را بغائبين برسانند و بعضى از شما شاهد بعضى ديگر باشيد و همه شما ولايت مرا بمن تهنيت و تبريك گفته و عمر نزديك من آمده و دست خود را روى كتفم گذاشت و در حضور شما گفت: بخ بخ لك يا على اصبحت مولاى و مولى كل مؤمن و مؤمنة يا على صبح نمودى در حالتى كه تو مولاى من و مولاى مؤمنان هستى أبو بكر گفت اى ابو الحسن بيان امرى نمودى كه اگر من در حياة پيغمبر از آنحضرت ميشنيدم كاملا اطاعت ميكردم امير المؤمنين باو فرمود اى ابو بكر خدا و رسول شاهد بر تو ميباشند اگر پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم زنده شود و بفرمايد چرا در حق من ستم نمودى حقيكه خدا و رسول او براى من مقرر فرمودهاند، نه براى تو و ساير مسلمين ديگر، چه ميگوئى؟ و آيا حق مرا تسليم نموده و بكنار خواهى رفت؟ گفت آرى اگر پيغمبر را بعد از رحلت او مشاهده نموده و بمن امر كند خلافت را بشما واگذار خواهم كرد، امير المؤمنين دست ابو بكر را گرفته بجانب مسجد قبا برد و هر دو وارد مسجد شدند ابو بكر ديد رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم مشغول نماز است از ترس بصورت بزمين افتاد و غش كرد پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم صدا زد اى ابو بكر سر بردار از زمين اى گمراه حيلهگر و فتنهانگيز ابو بكر سر برداشت و گفت لبيك اى رسول خدا آيا پس از مرگ باز زندگانى و حياة است؟ پيغمبر فرمود واى بر تو اى ابو بكر آن خدائى كه زنده مينمايد همان خداست كه ميميراند و بهر كارى توانائى دارد ابو بكر ساكت شد پيغمبر اكرم بحالت غضبناك بر ابو بكر نظر نموده و فرمود اى ابو بكر واى بر تو عهدى كه در چهار موضع براى على در نزد خدا و رسولش كردى فراموش نموده؟ گفت فراموش نكردهام فرمود پس چرا حق على را غصب كرده و با او بمنازعه برخاستى؟ و تمام عملياتى كه ابو بكر مرتكب شده بود پيغمبر باو گوشزد فرمود و آنچه را كه قبلا امر فرموده بود مجددا بابو بكر تكرار نمود ابو بكر عرض كرد ايرسول خدا آيا توبه من قبول ميشود و اگر خلافت را بعلى واگذار كنم خداوند از گذشته من خواهد گذشت؟ فرمود بلى اگر تو چنانچه ميگوئى عمل نمائى من ضمانت خواهم نمود كه خداوند توبه ترا قبول فرمايد و بر عهد خود استوار باش و پيغمبر از نظر ابو بكر پنهان شد ابو بكر بامير المؤمنين عليه السّلام متوسل شده گفت واى بر من اى على با من بيائيد كه در مسجد پيغمبر رفته بالاى منبر پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم مشاهدات خود را بمردم بگويم كه چگونه پيغمبر را زيارت نموده و اوامر آنحضرت را كه بمن فرموده بمردم تذكر داده و خلافت را بشما تسليم كنم، امير المؤمنين فرمود من با شما خواهم آمد ولى شيطانى كه با تو هست نميگذارد اين كار را انجام دهى، ابو بكر گفت اگر شيطان مرا رها نكند من شيطان را رها مينمايم و از او اطاعت نخواهم كرد، امير المؤمنين فرمود من براى آنكه حجت را بر تو تمام كنم پيغمبر را بتو نشان دادم و اطمينان دارم كه برخلاف آنچه ميگوئى پيروى از شيطان خواهى نمود و از مسجد قبا خارج شده بطرف مسجد پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم روانه شدند ابو بكر در هر لحظه رنگش متغير ميشد و مردم هم كه بابو بكر نگاه ميكردند با خود ميگفتند چه حادثهاى روى داده كه ابو بكر آنقدر متوحش و ترسناك شده عمر او را ديد و گفت اى خليفه رسول خدا چه خبر است كه تا اين حد وحشت دارى؟ ابو بكر گفت اى عمر دست از من بدار بخدا قسم ديگر گفتههاى ترا قبول نميكنم، عمر گفت قصد كجا داريد؟ جواب داد ميخواهم بمسجد و بالاى منبر رفته امر مهمى را بمردم بگويم، عمر گفت اكنون وقت مسجد و منبر نيست!! ابو بكر گفت اى عمر مرا رها كن و من بسخنان تو احتياجى ندارم عمر گفت پيش از رفتن بمسجد لااقل براى تجديد وضو بخانه ما بيا ابو بكر بامير المؤمنين نظر نموده گفت اى ابو الحسن شما بمسجد رفته و نزد منبر بنشينيد تا من بسوى شما بيايم آنحضرت تبسمى كرد و فرمود نگفتم شيطان ترا رها نميكند و نميگذارد قصد خود را انجام دهى، امير المؤمنين بمسجد تشريف برد و ابو بكر و عمر هم بمنزل رفتند و و ابو بكر شرح قضاياى خود و ديدن پيغمبر و اينكه او امرنموده است خلافت را بامير المؤمنين تسليم دارد براى عمر بيان كرد و گفت على بمن گفته كه تو اى عمر شيطانى هستى و نميگذارى من بعهد خدا و رسولش عمل نمايم عمر بابو بكر گفت ترا بخدا قسم بياد ميآورى روز اول ماه رمضانى كه روزه بر ما واجب شده بود وقتى كه حذيفه يمانى و سهل بن حنيف و نعمان ازدى و خزيمة بن ثابت بسوى خانه تو آمده بودند كه قروض خود را تأديه كنند از پشت در صدائى شنيده و توقف كردند شنيدند كه عيالت ام بكر ميگويد آفتاب بلند شده برخيز و داخل خانه پنهان شو تا اصحاب محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم صداى ترا نشوند و خون ترا حلال نشمارند زيرا محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم خون كسى را كه مخالفت با امر خدا نموده و بدون علت مسافرت و بيمارى عمدا روزه رمضان را افطار كند حلال شمرده است بعيالت گفتى طعامى كه از شب مانده بياور و ظرفى از شراب پر كن عيالت طعام و شراب برايت آورده و در روز ماه رمضان شراب نوشيده مست شدى و اين اشعار را خواندى و آن جماعت از پشت در صداى تو را مىشنيدند ترجمه اشعار ابو بكر اين است اى ام بكر مرا بحال خودم واگذار- همانا مرگ ما را مانند گياه خشك و نابود ميسازد- قوم و عشيره ما هميشه سرگرم شرابند- پسر ابن ابى كبش بما ميگويد كه زود است زنده شويم- كجاست زنده شدن؟- زنده شدن پس از مرگ از موهومات و خيالاتست- آنچه محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم ميگويد باطل است و از سخنان بىپايه و زورگوئى است- آگاه باشيد آيا كسى هست از جانب من بخداى رحمن خبر رسانيده و بگويد كه من تارك ماه رمضانم و روزه آنرا افطار ميكنم و برساند باو كه هر چه به محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم وحى ميكند همه از افسانههاى پيشينيان است اگر راست ميگويند خدا مانع شراب خوردن من شود و دست مرا بگيرد كه در ماه رمضانش غذا نخورم و كار حكيم آنست كه اگر الاغى ديد بگردنش افسار مىاندازد». تمام اين اشعار و سخنان كفر آميزت را حذيفه و همراهانش از پشت در شنيده و ديدند كه پيغمبر را هجو ميكنى يكدفعه بخانهات هجوم آوردند و ترا اى ابو بكر ديدند كه كاسه پر از شراب را در دست گرفته و مينوشى بتو گفتند اى دشمن خدا و رسول اين چه حالت است؟ و ترا بمسجد برده كه در حضور پيغمبر اكرم قصه تو را با اشعارت بگويند و بعضى هم بتو ميگفتند بگو ديشب هم شراب خورده بودم و عقلم زايل شده تا حد بتو نزنند محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم بيرون آمده بسويت نظر كرده و فرمود واى بر تو مگر نميدانى كه شراب و مسكرات عقل را زايل ميكند؟ و ما گفتيم اى پيغمبر گرامى امرء القيس اشعارى در ذم شراب گفته است: «شربت الاثم حتى زال عقلى كذاك الخمر يفعل بالعقول» يعنى شراب خوردم تا عقلم زايل شد و همين كار را مسكرات با عقلها مينمايند. اى ابو بكر ترا چه شده آنوقت محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم را تكذيب مينمودى و اكنون او را تصديق ميكنى و حال آنكه باعتقاد ما محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم مردى دروغگو و ساحر بود؟ ابو بكر گفت اى عمر براى من شكى از آنچه ميگوئى نيست و قصه آن ماه رمضان و خوردن شراب و گفتن آن اشعار را بخوبى بخاطر دارم و الان بهمان عقيده باقى هستم بمسجد برو و بعلى بگو انتظار مرا نداشته باشد عمر بمسجد رفته و بعلى گفت در پى كار خويشتن برو و از فكر آنكه خلافت را بگيرى منصرف شو امير المؤمنين تبسمى فرمود و سپس گفت واى بر تو اى عمر و واى بر اين امت كه شما خليفه و پيشواى آنها باشيد عمر در پاسخ گفت اى على گفتههاى شما حق و راست است هر چه ميخواهى بگو و امير المؤمنين بجانب منزل خود برگشت. و اين روايت را طبرسى در احتجاج و ديگران با اندك اختلافى ذكر نمودهاند. و شيخ در تهذيب از حضرت صادق عليه السّلام روايت كرده كه فرمود بشارب خمر بايد حد بزنند چه كم آشاميده باشد چه زياد. و فرمود قدامة بن مظعون را كه شراب آشاميده بود نزد عمر آوردند و پس از گواهى شهود عمر از امير المؤمنين كسب نظر نمود امير المؤمنين فرمود كه هشتاد تازيانه بر او بزنند قدامه گفت يا على بر من نبايد حد زده شود چون من از اهل اين آيه ميباشم لَيْسَ عَلَى الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ جُناحٌ فِيما طَعِمُوا 93 امير المؤمنين فرمود تو از اهل اين آيه نيستى اهل اين آيه و طعام كه بيان شده مؤمنينى هستند كه عمل نيكو داشته و طعام حلال ميخورند نه حرام و شارب خمر نميدانند چه ميخورد و چه مىآشامد او را هشتاد تازيانه بزنيد و زدند. پنج شنبه 1 / 3 / 1393برچسب:, :: 23:36 :: نويسنده : ارادتمند وَ لَقَدْ قالُوا كَلِمَةَ الْكُفْرِ وَ كَفَرُوا بَعْدَ إِسْلامِهِمْ وَ هَمُّوا بِما لَمْ يَنالُوا يعنى بياناتى كفر آميز گفته و كافر شدند پس از اسلامشان و قصد كشتن پيغمبر را داشتند ولى موفق نشدند وَ ما نَقَمُوا إِلَّا أَنْ أَغْناهُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ مِنْ فَضْلِهِ فَإِنْ يَتُوبُوا يَكُ خَيْراً لَهُمْ وَ إِنْ يَتَوَلَّوْا يُعَذِّبْهُمُ اللَّهُ عَذاباً أَلِيماً فِي الدُّنْيا وَ الْآخِرَةِ وَ ما لَهُمْ فِي الْأَرْضِ مِنْ وَلِيٍّ وَ لا نَصِيرٍ سوره توبه آيه 75 پيغمبر اكرم وارد مدينه شد ماه محرم و نيمه اول صفر حال مباركش خوب بود و در نصفه دوم ماه صفر بيمار شده و در همان بيمارى روز بيست و هشتم ماه صفر رحلت فرمود. ابن مسعود روايت كرده گفت پيغمبر اكرم پس از مراجعت از حجة الوداع بمن فرمود اى پسر مسعود اجل من نزديك شده آيا ميدانى مولاى تو بعد از من كيست؟ نام عده زيادى را بردم پيغمبر اكرم متأثر شده فرمود گريه كنندگان در عزا و مرگت گريه كنند چرا از على بن أبي طالب تجاوز ميكنى و براى چه او را بر ديگران مقدم نميدارى اى پسر مسعود در روز قيامت براى اين امت پرچمهائى افراشته ميشود و مقدم آنها پرچم بزرگ منست با على بن أبي طالب عليه السّلام و جميع مردمان آرزو دارند كه بزير آن پرچم بروند منادى ندا ميكند اين فضيلت و بزرگى و فخرى است براى تو اى على بن أبي طالب عليه السّلام. و در كافى از حضرت باقر عليه السّلام روايت كرده فرمود خداوند بر مردم پنج امر واجب و مقرر فرمود كه يكى از آنها نماز است و مردم نميدانستند چگونه نماز بجا آورند جبرئيل نازل شد و دستور آن را پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم داد دوم زكوة بود كه جبرئيل به پيغمبر گفت تا بمردم بفهماند چطور بايد زكوة دهند، سوم روزه بود كه ماه رمضان را در ميان شعبان و شوال قرار داد چهارم حج بود كه مناسك آن را پيغمبر بمردم تعليم نمود. پنجم ولايت بود كه در عرفات و روز جمعه آيه ولايت نازل شد، و تفصيل آن را در آيه الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ بيان كرديم و حضرت باقر عليه السّلام فرمود مردم بچهار امر واجب عمل كردند و پنجمين امر كه ولايت بود ترك نمودند و ما در ذيل آيه الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ چند خبر بيان كرديم و از طرق اماميه و عامه در اينباب اخبار بسيارى است و خبر غدير خم و همچنين معناى يا أَيُّهَا الرَّسُولُ از اخبار متواتره ميان جميع فرق اسلامى و از ضروريات مذهب است كه انكار كننده آن كافر ميباشد. و ابن بابويه بسند خود از حضرت باقر عليه السّلام روايت كرده فرمود پدرم ميفرمود روزى پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم سواره از مدينه منوره بيرون ميرفت و امير المؤمنين پياده همراه آنحضرت طى طريق مينمود پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم فرمود يا ابو الحسن يا سوار شو و يا بمدينه بر گرد زيرا خداوند بمن امر نموده كه هر وقت من سوار شدم شما هم بايد سوار شويد و پياده راه برويد وقتى كه من پياده راه مىروم و بنشينى هرگاه من نشسته باشم مگر براى انجام حدى از حدود خداوند كه بايد ايستاده بجا آوريد و خداوند مرا بوجودت گرامى داشته است، مرا بنبوت و پيغمبرى برگزيده و ترا ولى و جانشين من قرار داده كه در حدود الهى و مشكلات احكام قيام مينمائى بآن خدائى كه مرا به پيغمبرى فرستاده هر كس ولايت ترا انكار نمايد اقرار بمن ندارد و هر آنكه شما را قبول نداشته باشد بمن اعتقاد ندارد، و فضيلت تو مانند فضيلت من است چنانچه خداوند ميفرمايد قُلْ بِفَضْلِ اللَّهِ وَ بِرَحْمَتِهِ فَبِذلِكَ فَلْيَفْرَحُوا هُوَ خَيْرٌ مِمَّا يَجْمَعُونَ مراد از فضل خدا نبوت پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم است و رحمت خداوند ولايت على بن أبي طالب ميباشد كه شيعه بايد بوجود محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم و على عليه السّلام خوشحالى كند چه در دنيا و چه در آخرت در صورتى كه معاندين در دنيا فقط بمال و اهل و فرزند خوشحال ميباشند بخدا قسم اى على بشر خلق نشده مگر براى عبادت پروردگار و شناسائى مقام ولايت در دين اسلام و بوسيله شما راه مستقيم هدايت را طى كنند و هر كه از تو برگردد گمراه شود و كسيكه بطريق ولايت نرود خداوند او را هدايت نكند و ميفرمايد إِنِّي لَغَفَّارٌ لِمَنْ تابَ وَ آمَنَ وَ عَمِلَ صالِحاً ثُمَّ اهْتَدى يعنى من آمرزنده كسى هستم كه از معاصى توبه كند و بمن ايمان بياورد و عمل نيك انجام دهد پس از آنكه بولايت شما هدايت پيدا كرد اى على و خداوند بمن امر فرموده كه بمردم ابلاغ كنم همانطوريكه حق من بر مردم واجب شده حق ترا نيز بمردم واجب فرموده و اگر آنچه در باره ولايت تو يا على از طرف پروردگار بمن امر شده بمردم نرسانم خداوند رسالت مرا ناقص شمرده و عمل مرا ضايع و فاسد گرداند و هر كه خداوند را بدون ولايت تو ملاقات نمايد عملش ضايع و فاسد شده و از بين برود و اين بيانات را از طرف خود نميگويم بلكه هر چه را خداوند در باره تو امر فرموده است ميگويم. و نيز از حضرت باقر عليه السّلام روايت كرده فرمود زمانى كه آيه يا أَيُّهَا الرَّسُولُ كه در باره ولايت است در غدير خم بر پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم نازل شد پيغمبر اكرم فرمود ايمردم مىترسم شما را دعوتى كنم و اجابت نكنيد آن وقت هم من مسؤل خدا باشم و هم شما در اينمورد چه مىگوئيد؟ عرض كردند ما همه شهادت ميدهيم كه شما تبليغ رسالت فرموده و پند داده و آنچه بر شما لازم بوده ادا كردهايد خداوند بهترين جزاء پيغمبران را بشما مرحمت نمايد آنگاه پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم فرمود خدا يا شاهد باش و بمردم فرمود ايمردم حاضرين بغايبين برسانند هر كس بمن ايمان دارد بايد در ولايت على ابن أبي طالب مرا تصديق كند ايمردم آگاه باشيد ولايت على ولايت من است و خداوند از من عهد گرفته در سه مرتبه كه ولايت او را بشما برسانم آيا شنيديد آنچه گفتم همه گفتند بلى اى رسول خدا. در بصائر الدرجات در ذيل آيه قُلْ يا أَهْلَ الْكِتابِ 68 از حضرت باقر عليه السّلام روايت كرده فرمود ما انزل ولايت امير المؤمنين عليه السّلام استكه در تورية و انجيل بر يهود و نصارى نازل نموده. پنج شنبه 1 / 3 / 1393برچسب:, :: 23:34 :: نويسنده : ارادتمند غدير خم قوله تعالى: يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَ اللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ إِنَّ اللَّهَ لا يَهْدِي الْقَوْمَ الْكافِرِينَ اين آيه در مراجعت پيغمبر اكرم از حجة الوداع نازل شد و آنحضرت از زمانى كه بمدينه هجرت فرمودند ده حج نمودند و حج دهم را حج وداع ميگويند چه پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم در همانسال رحلت فرمود، در حجة الوداع در منى خطبه تلاوت نمودند بعد از حمد الهى و ستايش پروردگار فرمود: ايمردم سخنان مرا بشنويد و در آن خوب تعقل كنيد زيرا بعد از سال جارى ديگر شما را ملاقات نميكنم فرمود كدام شهر از جهت احترام بزرگتر است؟ گفتند شهر مكه فرمود همانا خون و مال عرض شما بر شما محترم است مثل حرمت اين روز شما در اين شهرتان و در اينماه ذيحجه تا روز كه ملاقات نمائيد پروردگارتان را، و از كردارتان پرسش كند آگاه باشيد ايمردم اين سخن را درك نموديد و بمقصود و مفهوم آن رسيديد؟ عرض كردند بلى فرمود خدايا گواه باش سپس فرمود آگاه باشيد عادات و رسوم دوره جاهليت و يا خون و ماليكه در بين شما بود همه را زير پا گذاشته و از بين برداشتيم و هيچيك از شما بر ديگرى جز بتقوى برترى ندارد آيا اينسخنانرا دانستيد و بشما رسيد؟ عرض كردند بلى فرمود خدايا گواه باش باز فرمود آگاه باشيد هر حد و مكانى كه از زمان جاهليت محفوظ بود برطرف كردم و اول حديرا كه برداشتم جاى عباس بن عبد المطلب بود و آگاه باشيد هر خونى كه در زمان جاهليت ميان اشخاص بود برطرف كردم و اول خونى كه از آن صرف نظر نموده و برطرف كردم خون ربيعه بود آيا شنيديد؟ گفتند بلى فرمود خدايا گواه باش سپس فرمود آگاه باشيد شيطان مأيوس است از اينكه در اين سرزمين بيايد و لكن از اينكه شما عبادات خود را سبك ميشماريد خشنود ميشود بدانيد و آگاه باشيد چنانچه پيروى شيطان نموديد مثل آنستكه او را پرستش كردهايد و بدانيد مسلمانان برادر يكديگرند خون و مال مسلمانان بر كسى حلال نيست مگر ماليكه برضايت خاطر بكسى بخشيده شود و من شما را بجهاد كفار امر ميكنم تا اينكه كلمه توحيد را بر زبانشان جارى كنند كه در اين صورت آنان در حمايت و حفظ من هستند و جان و مالشان محترم است مگر از روى قصاص و حكم خداوند آيا شنيديد ايمردم؟ گفتند بلى فرمود خدايا گواه باش بعد فرمود سخنان مرا بدقت حفظ كنيد كه بعد از من بشما نفع ميرساند و آنها را خوب بدانيد و بفهميد تا پس از من ايمان خود را از دست نداده بكفر برنگرديد آيا هيچيك از شما براى خاطر امر دنيا گردن بعضى از يكديگر را ميزند اگر كسى مرتكب اينعمل شود و البته هستند كسانيكه بجا ميآورند يعنى گردن يكديگر را ميزنند زيرا در كتيبه و لوحى كه بين جبرئيل و ميكائيل بود ديدم كه من با شمشير بصورتهاى شما ميزنم و پس از آن متوجه سمت راست خود شده كمى ساكت شده سخنى نفرمود بعد از آن فرمود اگر خدا بخواهد على بن أبي طالب هم با شمشير بصورتهاى شما ميزند پس فرمود ايمردم آگاه باشيد من پس از خود دو چيز ميان شما جا ميگذارم كه اگر بآنها متوسل شده و چنگ بزنيد هرگز گمراه نخواهيد شد: يكى كتاب خدا قرآن و ديگرى عترت و اهلبيت من همانا پروردگار بينا و توانا بمن خبر داد كه قرآن و عترت هيچوقت و زمانى از يكديگر جدا نخواهند شد تا آنكه روز قيامت در كنار حوض كوثر بمن برسند كسانى كه آن دو رشته را محكم گرفتند نجات يابند و هر كه با آن دو مخالفت كند هلاك خواهد شد آيا شنيديد؟ گفتند بلى فرمود خدايا گواه باش بعد فرمود در قيامت عده از شما مردم ميخواهند در كنار حوض كوثر بمن ملحق شوند ولى آنها را دور نموده و بر ميگردانند من ميگويم پروردگارا اينها اصحاب من هستند، خطاب ميرسد اى محمد آنها بدعتهائى بعد از تو در دين وارد ساخته و سنت و طريقه ترا تغيير دادهاند ميگويم دور باشيد عذاب خدا بر شما باد و چون آخر ايام تشريق شد روز 13 ذى الحجه سوره إِذا جاءَ نَصْرُ اللَّهِ وَ الْفَتْحُ نازل شد پيغمبر اكرم فرمود مردم براى نماز در مسجد خيف كه در منى ميباشد جمع شدند بعد از نماز پيغمبر اكرم حمد و ثناى خدا را بجا آورده و فرمود خداوند يارى كند كسى را كه سخن مرا بشنود و حفظ نموده و برساند بكسانى كه نشنيدهاند چه بسيار حاملين علم و دانشى كه دانشمند نباشند و چه بسا بر دارنده علمى كه بدانشمندتر از خود علم را ميرساند سه طايفه هستند كه مورد خيانت واقع نشوند يكى مرد مسلمانى كه دل خود را در عمل و عبادت براى خداوند خالص كرده باشد دوم- نصيحت و پند دادن پيشواى مسلمانان سوم ملازمت با اجتماع آنها زيرا خداوند بآنها احاطه دارد- ديگر آنكه مؤمنين با يكديگر برادرند و خون و جان آن ها مساويست و بگردن يكديگر ذمهدار هستند، و در مقابل مردم خارج از اسلام و ايمان با هم متحد و هم آهنگ ميباشند ايمردم من پس از خود دو چيز سنگين و بزرگ بجاى ميگذارم عرض كردند اى رسول خدا آن دو چيز كدام است؟ فرمود كتاب خدا و عترت و اهلبيتم همانا خداوند دانا و مهربان بمن خبر داد كه آندو هرگز از هم جدا نخواهند شد تا اينكه در كنار حوض كوثر بر من وارد شوند مانند اين انگشت سبابه و وسطى و جمع كرد دو انگشت مبارك را و بمردم اشاره نمود در اين هنگام چند نفر از حاضرين با خود گفتند محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم ميخواهد امامت را در خانواده خود قرار دهد چهار نفر از آنها از منى بسوى مكه رفته و داخل خانه كعبه شده با يكديگر پيمان بسته و متعهد شدند كه اگر محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم فوت نمايد و يا كشته شود با تمام قوا كوشش نموده و نگذارند امامت باهل بيت پيغمبر منتقل شود كه اين آيه بر پيغمبر نازل شد. أَمْ أَبْرَمُوا أَمْراً فَإِنَّا مُبْرِمُونَ أَمْ يَحْسَبُونَ أَنَّا لا نَسْمَعُ سِرَّهُمْ وَ نَجْواهُمْ بَلى وَ رُسُلُنا لَدَيْهِمْ يَكْتُبُونَ (سوره زخرف آيه 79 و 80) پس بيرون آمد پيغمبر اكرم از مكه بسوى مدينه رهسپار شد در حالى كه در اين سفر حج كليه اعمال و مناسك حج را بمردم تعليم داده و توصيه و سفارشهاى لازمه را بعموم مسلمين حاضر در حج فرموده و شنواينده بودند همينكه بمنزلى كه به غدير خم موسوم بود رسيدند جبرئيل نازل شد و اين آيه را آورد. يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَ اللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ 67 لذا پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم در آن محل توقف فرمود و دستور داد كسانى كه رفته بودند بر گردند همينكه تمام حاضر شدند منبرى ترتيب داده بر فراز منبر تشريف برده خطبهاى قرائت و پس از ذكر حمد و ثناى خداوند فرمود ايمردم آيا ميدانيد ولى شما كيست؟ عرض كردند بلى خدا و رسول او، فرمود آيا ميدانيد كه من اولى تر از نفس شما بشما هستم؟ عرض كردند ميدانيم، فرمود خدايا گواه باش همين جمله را تا سه مرتبه تكرار فرمود و مردم ميگفتند بلى ميدانيم و آن بزرگوار ميفرمود خدايا شاهد و گواه باش. آنگاه دست امير المؤمنين را گرفته و آن جناب را بلند كرد بطوريكه سفيد زير بغل آنحضرت پيدا شد بعد فرمود آگاه باشيد هر كسرا من ولى او ميباشم اين على ولى و مولاى اوست خدايا دوست بدار دوستداران على را و دشمن بدار دشمنان على را و يارى كن هر كه يارى نمايد على را و خوار ذليل گردان هر كسيرا كه على را خوار كند، پس فرمود خدايا شاهد و گواه باش بر اين مردم و خود من هم از شاهدان و گواهان هستم عمر از ميان اصحاب برخاست و عرض كرد يا رسول اللّه اينكه على را بولايت نصب فرمودى از طرف خداوند است و يا از جانب شما است؟ فرمود بخدا قسم كه از جانب اوست و منهم راضى هستم چه خداوند فرمود على امير المؤمنين و امام متقين و پيشرو پيشانى سفيدان ميباشد، و خداوند او را در روز قيامت روى پل صراط مينشاند كه دوستانش را داخل بهشت و دشمنانش را داخل جهنم ميكند، يكعده از مردم كه بعد از پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم مرتد شدند گفتند كه محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم اين بيان را در مسجد خيف هم كرد و اينجا هم ابلاغ نمود اگر بمدينه برسيم از ما براى على بيعت ميگيرد چهارده نفر از ايشان بر كشتن پيغمبر با هم متفق شده و در عقبه كه بين جحفة و الواء است هفت نفر سمت راست و هفت نفر طرف چپ راه كمين كردند تا اينكه در موقع عبور پيغمبر شتر را رم داده و برانند تا بزمين افتاده و بقتل برسانند، شب كه تاريكى جهانرا فرا گرفته بود پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم در ميان كاروان مسلمين تشريف داشته و در كمال اطمينان شترش را ميراند چون به عقبه نزديك شدند جبرئيل ندا در داد كه اى محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم فلان و فلان در كمين نشسته و مهياى قتل تو هستند، پيغمبر اكرم به عقب سر توجه فرموده پرسيد كيست همراه و پشت سر من حذيفه يمانى گفت اى رسول خدا من هستم فرمود صداى جبرئيل را شنيدى؟ عرض كرد بلى فرمود اين راز را پنهان دار پيغمبر بعقبه رسيد و يك يك آن اشخاص را بنام صدا كرد چون صداى پيغمبر را شنيدند از كمينگاه خارج شده و بميان لشكر رفته و خود را پنهان كردند ولى بارهاى خود را بسته و مركب سوارى خود را رها كرده بودند مردم به پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم ملحق شده و پيغمبر براحله آن اشخاص عبور كرده و آنها را شناخت همينكه بمنزل بعدى فرود آمدند پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم فرمود چطور است حال كسانيكه در خانه كعبه با هم هم قسم شده و پيمان بستند كه اگر محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم بميرد و يا كشته شود نگذارند امر ولايت و خلافت در اهلبيت من باشد اشخاص مزبور خدمت پيغمبر آمده قسم خوردند كه ما چنين قصدى نداشته و اراده كشتن ترا هم نكرديم اين آيه نازلشد يَحْلِفُونَ بِاللَّهِ ما قالُوا يعنى قسم بخدا خوردند كه نگذارند خلافت در اهلبيت رسولخدا بماند. پنج شنبه 1 / 3 / 1393برچسب:, :: 23:33 :: نويسنده : ارادتمند در احتجاج از حضرت عسكرى روايت كرده در حديث امير المؤمنين عليه السّلام فرمود منافقين حضور پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم عرض كردند آيا واجبى ديگر هست بر ما كه هنوز پروردگار او را نرسانيده تا بدانيم بعد از آن چيزى باقى نيست و بيش از اين تكليفى نداريم خداوند اين آيه را نازل فرمود قُلْ إِنَّما أَعِظُكُمْ بِواحِدَةٍ همانا سفارش ميكنم شما را بولايت سپس آيه إِنَّما وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلاةَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكاةَ وَ هُمْ راكِعُونَ نازل شد و اختلافى در ميان امة نيست كه اين آيه در شأن امير المؤمنين عليه السّلام نازل شده و كسى جز آن حضرت در حال ركوع صدقه و زكوة نداده و علت آنكه خداوند در قرآن نام آن بزرگوار را ذكر نكرده صراحتا براى آنستكه اگر ذكر مينمود منافقين اين آيه را از قرآن ساقط و تحريف ميكردند و همينطور است در آيات ديگر كه بطريق رمز فرموده و ما ائمه رموزات آنرا بيان كردهايم و اين معنا لطفى است از جانب خداوند تا ندانند معناى آنرا آن اشخاصيكه در صدد تحريف و اسقاط قرآن بيرون آمدند و تا ما ائمه برسانيم آن رموزات را بشما و امثال شما و در باره ولايت امير المؤمنين خداوند آيه الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ را نازل كرد قوله تعالى: وَ مَنْ يَتَوَلَّ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ الَّذِينَ آمَنُوا فَإِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْغالِبُونَ ابن شهر آشوب از حضرت باقر عليه السّلام روايت كرده فرمود اين آيه نازل شده در شأن امير المؤمنين عليه السّلام و مراد از وَ الَّذِينَ آمَنُوا آنحضرت ميباشد و حزب خدا شيعيان آن بزرگوار هستند كه بر تمام بندگان غالب شوند و در اين آيه نيز مانند آيه پيش خداوند ابتداء نموده بذات خويش سپس بنام پيغمبرش بعد از آن بنام ولى خود امير المؤمنين عليه السّلام عياشى از حضرت صادق عليه السّلام روايت كرده فرمود بعد از آنكه آيه ولايت نازل شد و پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم مردم را در غدير خم جمع نمود و فرمود بآنها هر كس را كه من مولاى او ميباشم على نيز مولايش باشد و فرمود پروردگارا دوست بدار هر كه على را دوست داشته و دشمن بدار كسيكه على را دشمن داشته سپس امر نمود مردم با آنحضرت بيعت كنند تمام مردم بيعت كردند و كسى حرفى نزد جز عمر و ابو بكر وقتى خواستند بيعت كنند عرض كردند ايرسول خدا اين بيعت از طرف شماست يا پروردگار؟ فرمود از طرف پروردگار امر شده بمن تا بيعت بگيرم از شما براى امير المؤمنين عليه السّلام آن دو نفر بيعت كردند و از ميان جمعيت بيرون رفتند و با خود نجوى ميكردند طولى نكشيد عمر برگشت حضور پيغمبر اكرم عرض كرد ايرسول خدا من از ميان جمعيت خارج رفتم براى حاجتى مشاهده كردم مرد نيكو منظرى كه بهتر از او هرگز نديدم لباس سفيدى در بر داشت و ميگفت پيغمبر خدا از اين مردم عهد و پيمان گرفته بود بولايت و و خلافت على عليه السّلام و كسى اين عهد را نمىشكند و بهم نميزند مگر آنكه كافر ميشود فرمود ايعمر ندانستى كه بود آن مرد؟ عرض كرد خير گفت آن جبرئيل امين بود ايعمر بترس از خدا و نبوده باش اول كسيكه اين عهد را نقض و بشكنى سپس، فرمود حضرت صادق عليه السّلام در غدير خم دوازده هزار مرد با امير المؤمنين بيعت كردند و شهادت دادند بحقانيت آنحضرت با اينوصف حق آن بزرگوار را ندادند و از براى شما مالى است اگر دو نفر شهادت بدهند ميتوانيد آنمال را بگيريد و فرمود و آيه فَإِنَّ حِزْبَ اللَّهِ در شأن آنحضرت نازل شد.
عياشى روايت كرده در آيه وَ لَوْ أَنَّهُمْ أَقامُوا التَّوْراةَ 66 از حضرت باقر عليه السّلام فرمود مراد از ما أُنْزِلَ ولايت على و ائمه است كه خداوند در تورات و انجيل بر آنها نازل فرمود و مراد از فوق باران و منظور از تحت نباتات است. و نيز عياشى در آيه مِنْهُمْ أُمَّةٌ مُقْتَصِدَةٌ از ابى صهباء بكرى روايت نموده گفت شنيدم امير المؤمنين از رأس الجالوت و اسقف نصارى دعوتى كرده و فرمود من با آنكه از شما داناترم سؤال ميكنم و خدا را بر شما گواه ميگيريم كه راست بگوئيد بحق آن خدائى كه انجيل را بر عيسى عليه السّلام نازل فرمود و آنرا با بركت و مايه شفاى بيماران و زنده كننده مردگان قرار داد شما پس از حضرت عيسى عليه السّلام بچند فرقه و دسته منشعب شدهايد؟ گفتند يك فرقه امير المؤمنين فرمود بخدا دروغ ميگوئيد نصارى هفتاد دو فرقه هستند و يك فرقه از آنها نجات يافته و هفتاد و يك فرقه ديگر در آتش روند و آيه را تلاوت نمود و فرمود أُمَّةٌ مُقْتَصِدَةٌ همان فرقه ناجيه ميباشد.
پنج شنبه 1 / 3 / 1393برچسب:, :: 23:32 :: نويسنده : ارادتمند عياشى در آيه يُرِيدُونَ أَنْ يَخْرُجُوا مِنَ النَّارِ 37 از حضرت صادق عليه السّلام روايت كرده فرمود دشمنان امير المؤمنين عليه السّلام در آتش جاويد و هميشه معذب خواهند بود و خداوند ميفرمايد وَ ما هُمْ بِخارِجِينَ مِنْها 37 آن دشمنان هرگز بيرون نخواهند آمد از آتش جهنم.
طبرسى از حضرت باقر عليه السّلام و حضرت صادق عليه السّلام روايت كرده فرمودند آيه مَنْ يَرْتَدَّ مِنْكُمْ عَنْ دِينِهِ فَسَوْفَ يَأْتِي اللَّهُ بِقَوْمٍ يُحِبُّهُمْ وَ يُحِبُّونَهُ 54 در باره امير المؤمنين و اصحاب باوفايش كه در جنگ بصره در ركاب آنحضرت جهاد ميكردند نازل شده و اين آيه خطاب به اصحاب پيغمبر است آنهائيكه غصب نمودند حقوق آل محمد را و از دين اسلام خارج شدند بزودى اصحاب حضرت حجة عليه السّلام بيايند و با آنها جهاد كنند و از هيچ چيز ترس و واهمه ندارند عياشى از سليمان بن هارون روايت كرده گفت عرض كردم حضور حضرت صادق عليه السّلام بعضى از مردم گمان ميكنند كه شمشير پيغمبر اكرم نزد عبد اللّه ميباشد فرمود بخدا قسم نميدانند و نديدهاند او را مگر در حضور حضرت امام حسين عليه السّلام و صاحب شمشير معين است نبرند شما را اين مردم بطرف راست و چپ بخدا قسم اگر اهل آسمانها و زمين جمع بشوند و بخواهند آن شمشير را از اهلش كه حضرت حجة بن الحسن عليه السّلام روحى و روح العالمين له الفداء باشد بگيرند قدرت و توانائى ندارند و اگر تمام اهل عالم كافر شوند خداوند بوجود مقدس آنحضرت انتقام از آنها خواهد كشيد سپس فرمود آيا نميشنوى قول خداوند را و آيه را تلاوت كرد آنحضرت و ثعلبى كه از علماء عامه است در تفسيرش از طرف خودشان روايت كرده كه اين آيه نازل شده در حق امير المؤمنين عليه السّلام
خاتم بخشى امير المؤمنين در حال نماز و نزول آيه إِنَّما وَلِيُّكُمُ اللَّهُ 55 در شان آنحضرت در كافى از حضرت صادق عليه السّلام روايت كرده در معناى: يَعْرِفُونَ نِعْمَتَ اللَّهِ ثُمَّ يُنْكِرُونَها نحل 83 فرمود چون آيه: إِنَّما وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ تا آخر آيه نازل شد جمع شدند عده از اصحاب پيغمبر در مسجد مدينه و بعضى ببعض ديگر گفتند در مورد اين آيه چه ميگوئيد اگر آيه را انكار كنيم بتمام آيات و احكام اسلام كافر ميشويم و اگر آنرا تصديق نموده و ايمان بياوريم على را بر خود تفوق داده و مسلط كنيم زيرا اين آيه صريحا بر ولايت على عليه السّلام دلالت دارد؟ همه آنها گفتند ما ميدانيم محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم راست ميگويد لكن امر او را در باره على اطاعت نميكنيم لذا اين آيه نازل شد كه ميفرمايد اين مردم ولايت على عليه السّلام را دانستند پس از آن انكار ولايت نموده و كافر شدند ابن بابويه از حضرت باقر عليه السّلام روايت كرده كه جمعى از يهوديان منجمله عبد اللّه بن سلام و اسيد بن ثعلبه و ابن يامين و ابن صوريا اسلام آورده خدمت پيغمبر شرفياب شدند عرض كردند اى رسول خدا موسى پس از خود بيوشع بن نون وصيت كرد وصى بعد از شما كيست؟ آنوقت آيه إِنَّما وَلِيُّكُمُ اللَّهُ نازل شد پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم بانها فرمود برويم بمسجد؟ همينكه خواستند داخل مسجد شوند سائلى را مشاهده نمودند پيغمبر از او پرسيد آيا كسى در مسجد چيزى بتو عطا ننموده؟ عرض كرد بلى ايرسول خدا آن مردى كه مشغول نماز است، فرمود در چه حالى بتو عطا نمود؟ عرض كرد در حال ركوع، پيغمبر تكبير گفت و مردم همه تكبير گفتند پيغمبر رو بمردم كرد و فرمود پس از من على وصى منست و ولى شما است كسانى كه حضور داشتند گفتند راضى هستيم به پروردگار يكتا و به اين كه اسلام دين ما و محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم پيغمبر و على بن أبي طالب ولى و امام ما باشد، لذا خداوند اين آيه را نازل فرمود وَ مَنْ يَتَوَلَّ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ الَّذِينَ آمَنُوا فَإِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْغالِبُونَ 56 از عمر بن خطاب روايت كردند گفت بخدا قسم چهل مرتبه در نماز و حالت ركوع انگشتر صدقه دادم تا در باره من هم مانند آيهاى كه در باره على نازل شده نازل شود ابدا نازل نشده در احتجاج طبرسى از امير المؤمنين عليه السّلام روايت كرده جمعى از منافقين حضور پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم عرض كردند آيا از واجبات چيزى باقى است كه نفرموده باشيد؟ اين آيه نازل شد قُلْ إِنَّما أَعِظُكُمْ بِواحِدَةٍ سبا 46 يعنى بولايت امير المؤمنين سپس آيه إِنَّما وَلِيُّكُمُ اللَّهُ 55 نازل شد و اين موضوع در تمام فرق مسلمين مورد اتفاق است كه در آن روز جز على عليه السّلام در ركوع كسى صدقه نداده است و اگر در آيه نام على ذكر ميشد منافقين آنرا اسقاط مينمودند و اين آيه و نظائر آن از رموزى است كه در قرآن ذكر شده تا تحريف كنندگان نتوانند بآن دست بزنند تا برسد بامثال شما مردم بعد از آن زمان و پس از آن آيه غدير و بعد از آن آيه الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُم 3 نازل شد. عمار ساباطى از حضرت صادق عليه السّلام روايت كرده كه فرمود انگشترى كه امير المؤمنين عليه السّلام در نماز و در حالت ركوع صدقه داد حلقه آن چهار مثقال نقره داشت و نگينش پنج مثقال از ياقوت سرخ بود و معادل خراج شامات ميارزيد كه قريب سيصد بار شتر نقره و چهار بار شتر طلا ميشود و انگشتر مزبور متعلق به مروان بن طوق بود كه بدست امير المؤمنين عليه السّلام در يكى از جنگها بقتل رسيده و على عليه السّلام انگشتر او را حضور پيغمبر اكرم آورده و تسليم نمود مانند ساير غنائم جنگى و چون مختصات كفار مقتول بمسلمانى كه او را كشته اختصاص داشت پيغمبر آنرا بخود آن حضرت داد انگشتر در دست مبارك او بود تا در حال ركوع بسائل صدقه دادند شيخ طوسى روايت كرده كه اين عمل در روز بيست و چهارم ذى الحجه واقع شده و همان روز مباهله بوده است در كافى از حضرت باقر عليه السّلام روايت كرده فرمود امر كرد خداوند به پيغمبر اكرم ولايت على را و نازل كرد بر آنحضرت آيه إِنَّما وَلِيُّكُمُ اللَّهُ را و واجب نمود بر مردم ولايت اولى الامر را آنمردم ندانستند اولى الامر چه اشخاصى هستند خداوند به پيغمبرش محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم دستور داد تا تفسير كند براى آنها اولى الامر و ولايت ايشان را چنانچه تفسير فرمود نماز و زكوة و حج و روزه را براى آن مردم وقتى امر خداوند به پيغمبرش ابلاغ شد مترسيد از آن مردم كه از دين برگردند و تكذيب كنند فرمايش او را، وحى رسيد باو اى پيغمبر برسان ولايت امير المؤمنين عليه السّلام را بر مردم اگر ابلاغ نكنى مانند آنست كه هيچ كدام از احكام ما را ابلاغ نكرده باشى، ما تو را از شر اين مردم حفظ مينمائيم پس پيغمبر آنحضرت را بخلافت نصب فرمود فرمود حضرت باقر عليه السّلام واجبات يكى پس از ديگرى از جانب خداوند نازل ميشد و آخر واجبى كه نازل شد ولايت امير المؤمنين عليه السّلام بود سپس آيه الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ نازل شد كه ميفرمايد خداوند دين شما را كامل كردم و بعد از اين واجبى نازل نكنم شيخ مفيد در كتاب اختصاص از ابى علا روايت كرده گفت عرض كردم حضور حضرت صادق عليه السّلام آيا اوصياء و امامان اطاعتشان واجب است؟ فرمود بلى خداوند ميفرمايد در باره ايشان أَطِيعُوا اللَّهَ وَ أَطِيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي الْأَمْرِ مِنْكُم نسا 59 و آن امامان كسانى هستند كه اين آيه را خداوند در شأن آنان نازل كرده و ميفرمايد إِنَّما وَلِيُّكُمُ اللَّهُ تا آخر آيه پنج شنبه 1 / 3 / 1393برچسب:, :: 23:30 :: نويسنده : ارادتمند روايت كرده عياشى از جابر در آيه وَ مَنْ يَكْفُرْ بِالْإِيمانِ فَقَدْ حَبِطَ عَمَلُهُ وَ هُوَ فِي الْآخِرَةِ مِنَ الْخاسِرِينَ 5 گفت از حضرت باقر عليه السّلام تفسير آنرا سؤال نمودم؟ فرمود مراد از ايمان ولايت على عليه السّلام است هر كس بولايت على عليه السّلام كافر شود در آخرة از جمله زيانكاران است و اين روايت را در محاسن و در كتاب روضه نيز ذكر نمودند و آن حضرت فرمود تفسير اين آيه در خود قرآنست و مراد از كفر هم تكذيب ولايت على عليه السّلام ميباشد و ولايت على باتفاق ايمان مىباشد و عياشى بسند خود از حضرت صادق عليه السّلام روايت كرده فرمود كمترين چيزى كه شخص را از اسلام خارج ميكند آنستكه رأى بر خلاف حق بدهد و در رأى خود پايدارى نمايد و اين آيه را تلاوت فرمود، پس از آن فرمود: كافر كسى است كه بآنچه خداوند فرموده عمل نكرده و بامر خدا راضى نشده است.
در مجمع روايت كرده از ابى جارود گفت سؤال كردم از حضرت باقر عليه السّلام معنى آيه وَ اذْكُرُوا نِعْمَةَ اللَّهِ عَلَيْكُمْ وَ مِيثاقَهُ الَّذِي واثَقَكُمْ بِهِ 7 فرمود مراد از ميثاق چيزهائى استكه پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم براى مردم در حجة الوداع بيان فرموده از تحريم محرمات و واجبات و چگونگى طهارت و واجب بودن ولايت امير المؤمنين و فرزندانش بر مردم و در روايت على بن ابراهيم از آنحضرت فرمود مراد بميثاق كه پيغمبر از مردم گرفت و محكم نمود او را بر آنها ولايت امير المؤمنين است و مردم آنروز گفتند ما شنيديم فرمايشات شما را و قبول داريم و اطاعت ميكنيم سپس نقض كردند و شكستند آن عهد و ميثاق را
على بن ابراهيم ذيل آيه وَ جَعَلْنا قُلُوبَهُمْ قاسِيَةً يُحَرِّفُونَ الْكَلِمَ عَنْ مَواضِعِه 13 از صادقين عليه السّلام روايت كرده فرمودند مراد آنستكه باز داشتند امير المؤمنين عليه السّلام را از موضع خلافت و دليل بر آنكه مقصود از كلمه امير المؤمنين عليه السّلام است قول خداوند ميباشد كه ميفرمايد وَ جَعَلَها كَلِمَةً باقِيَةً فِي عَقِبِهِ زخرف 28 يعنى قرار داديم امامة را كلمه باقيه در فرزندان آنحضرت. و نيز روايت كرده از آنحضرت ذيل آيه يا أَهْلَ الْكِتابِ قَدْ جاءَكُمْ رَسُولُنا يُبَيِّنُ لَكُمْ كَثِيراً مِمَّا كُنْتُمْ تُخْفُونَ 15 فرمود پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم بيان كرد براى يهود و نصارى چيزهائى را كه آنها پنهان ميكردند از تورات چه از احكام يا اخباريكه در ظهور آنحضرت بود در كافى ذيل آيه قَدْ جاءَكُمْ مِنَ اللَّهِ نُورٌ وَ كِتابٌ مُبِينٌ 15 از حضرت صادق عليه السّلام روايت كرده فرمود مراد از نور پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم و امير المؤمنين عليه السّلام و ائمه ميباشند.
قوله تعالى: إِنَّما جَزاءُ الَّذِينَ يُحارِبُونَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ يَسْعَوْنَ فِي الْأَرْضِ فَسادا 33 تا آخر آيه اين آيه نازلشده در حق اشخاصيكه با پيغمبر عهد بسته بودند سپس آنعهد را شكسته و فساد در روى زمين كردند: در كافى از حضرت صادق عليه السّلام روايت كرده فرمود طايفهاى از بنى ضبه مريض شده بودند خدمت پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم شرفياب شده آنحضرت بآنها فرمود توقف كنيد در مدينه زمانى كه بهبودى حاصل كرديد روانه ميكنم شما را بمحل خودتان، گفتند در بيرون مدينه توقف و سكونت مىنمائيم پيغمبر دستور داد آنها را ببرند بمكانيكه شتران صدقه را در آنجا نگاهدارى ميكنند و از شير شتران بايشان بدهند تا تندرست شوند هنگاميكه بهبودى يافتند و قوى شدند سه نفر از شتربانان را بقتل رسانيده و شتران را بغارت بردند خبر برسول اكرم دادند امير المؤمنين عليه السّلام را در تعقيب آنها فرستاد آن حضرت آنانرا يافت در بيابانى نزديك يمن متحير شدند و توانائى نداشتند كه فرار كنند گرفت ايشانرا و بحضور پيغمبر آورد اين آيه نازلشد لذا آنها را بقتل رساندند و اينحديثرا در تهذيب نيز نقل نموده.
قوله تعالى: يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ ابْتَغُوا إِلَيْهِ الْوَسِيلَةَ 35 ابن شهر آشوب در معنى آيه از امير المؤمنين عليه السّلام روايت كرده فرمود آنحضرت وسيله من و فرزندانم ميباشيم هر گاه شخصى از خداوند چيزى درخواست كند ما را واسطه و وسيله درخواست خود در درگاه ربوبى قرار دهد تا خداوند حاجات او را بر آورد و انجام دهد و اينحديث را صفار در بصائر الدرجات بسند خود از سلمان فارسى روايت كرده. طبرسى از پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم روايت كرده فرمود ايمردم هر گاه چيزيرا از خدا بخواهيد مرا واسطه و وسيله قرار دهيد حضور پروردگار، و وسيله درجهاى باشد در بهشت كسى نميرسد باو جز من كه پيغمبر شما هستم. و بسند ديگر از اصبغ بن نباته روايت كرده گفت فرمود امير المؤمنين عليه السّلام در بهشت دو قبه از لؤلؤ باشد كه منتهى ميشود بعرش پروردگار و در هر يك از آنها هفتاد هزار غرفه باشد يكى سفيد است و ديگرى زرد رنگ، سفيد درجات و وسيلههائى است براى محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم و اهل بيت او و زرد تعلق دارد بابراهيم و اهلبيتش. پنج شنبه 1 / 3 / 1393برچسب:, :: 23:29 :: نويسنده : ارادتمند عياشى بسند خود از حضرت باقر عليه السّلام روايت كرده فرمود امير المؤمنين عليه السّلام فرموده سوره مائده سه ماه قبل از رحلت پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم نازل شد و فرمود قسمتى از قرآن ناسخ بعضى احكام قرآن ميباشد و فرمايشات آخر ايام عمر پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم در اين قبيل احكام حجت و مأخذ واقع ميشود، و چون سوره مائده از آخرين سورههاى نازله قرآن است بعضى احكام بموجب آيات اين سوره نسخ شده ولى از احكام مقرره در سوره مائده چيزى نسخ نگرديده است. و فرمود روزى پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم سوار بر قاطر سفيد و سياهى شده بودند كه اين سوره را جبرئيل نازل نمود و سنگينى اين وحى بطورى بود كه نزديك شد شكم آنحيوان بزمين برسد و رسول اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم را بيهوشى فرا گرفت و دستهاى مبارك را بدوش شيبة بن وهب جهنى نهاد تا بزمين نيفتد پس از لحظه سر مبارك را برداشت و سوره مائده را قرائت فرمود و رسول اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم بآن عمل نمود و ما هم بر طبق احكام اين سوره عمل كرديم. قوله تعالى: يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَوْفُوا بِالْعُقُودِ أُحِلَّتْ لَكُمْ بَهِيمَةُ الْأَنْعامِ 1 عياشى از ابن عباس روايت كرده گفت شنيدم از رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم فرمود نازل نشده هيچ آيه يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا مگر آنكه رئيس و شريف آنها امير المؤمنين على بن ابى طالب عليه السّلام ميباشد. و اينحديث را عامه باسانيد متعدده نقل نمودهاند. و در صحيفه حضرت رضا عليه السّلام است كه فرمود هر چه در قرآن آيه يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا ميباشد همه در حق ما ائمه اهل بيت نازل شده. در كافى از حضرت صادق عليه السّلام روايت كرده فرمود مراد از أَوْفُوا بِالْعُقُودِ 1 آنست كه بعهد و ميثاقى كه بين خود بستهايد وفا كنيد. و بسند ديگر از حضرت باقر عليه السّلام روايت كرده فرمود پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم در دوازده مورد عقد بسته بر ذمه مردم نسبت بولايت و خلافت امير المؤمنين عليه السّلام قوله تعالى: الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ 3 طبرسى از حضرت صادق عليه السّلام روايت كرده فرمود وقتى كه اين آيه نازل شد پيغمبر اكرم فرمود اللّه اكبر بزرگ است خداوند بر اتمام دين و تكميل نمودن نعمت خود و بر راضى بودنش بر دين اسلام و رسالت من و ولايت على بن أبي طالب عليه السّلام بعد از من، و فرمود هر كه را من مولاى او هستم على مولاى اوست پروردگارا دوست بدار هر كسى را كه على را دوست بدارد و دشمن بدار هر آنكه على را دشمن ميدارد. شيخ در امالى از حضرت صادق عليه السّلام روايت كرده كه فرمود امير المؤمنين عليه السّلام فرموده خداوند بمن هفت چيز عطا نموده كه بهيچ پيغمبرى جز محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم عطا نفرموده است راهها را براى من گشوده است و علم منايا و بلايا و انساب را بمن تعليم داده و عطا فرموده بمن فصل خطاب را و من با اجازه پروردگار بسوى ملكوت آسمانها و زمين نظر نمودم و حوادث گذشته و وقايع آينده تا روز قيامت بر من مكشوف گرديد و بولايت من خداوند دين اين امت را كامل و نعمت خود را بر آنان تمام نمود و بدين اسلام از ايشان راضى گرديد، وقتى كه در روز غدير و تعيين ولايت براى محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم فرمود اى محمد خبر بده بامت كه من بولايت و خلافت على دين آنها را كامل نمودم و آيه را تا آخر قرائت نموده فرمودند تمام اينها از جانب خداوند بمن عطا شده است و شكر و سپاس ميكنم چنين خدائى را كه باين مواهب مرا سر افراز فرموده. روايت كرده شيخ ابو على محمد بن احمد بن على معروف بابن فارسى كه از اجله قدماء اماميه ميباشد از حضرت باقر عليه السّلام در روايت مفصلى كه آنحضرت فرمود پيغمبر اكرم قصد حج نمود از مدينه منوره در حالتى كه تمام احكام شريعت اسلام را بجز احكام حج و ولايت براى مردم بيان فرموده بود جبرئيل نازل شد گفت خداوند بتو سلام ميرساند و ميفرمايد من هيچ پيغمبرى را قبض روح نكردم مگر آنكه دين او را كامل نمودم و حجت خود را مؤكد ساختم و باقى نمانده بر تو از واجبات احكام دين و شريعت مگر دو امر واجب كه بايد آنها را بمردم برسانى يكى واجبات حج است و ديگرى ولايت واجبه و خلافت بعد از خودت ميباشد، زيرا من هرگز زمين را خالى از حجت خود نميگذارم و خداوند ترا امر مينمايد بحج بروى و امر كنى هر كس از مردم شهر مدينه و اطراف آن و ساير شهرهاى ديگر كه استطاعت دارند حج بروند و احكام حج را بآنها ياد بدهيد: منادى فرمان پيغمبر اكرم را بمردم رسانيد و قريب هفتاد هزار نفر از مردم در ركاب پيغمبر بحج رفتند بعدد اصحاب حضرت موسى كه براى هرون از آنها بيعت گرفت پيغمبر هم از اين هفتاد هزار نفر براى امير المؤمنين عليه السّلام بيعت گرفت اينها هم شكستند بيعت خدا و رسولش را و مانند اصحاب موسى گوساله و سامرى اين امة را پيروى نمودند جمعيتى كه در راه حج بود چنان بهم متصل و فشرده شده بود كه ذكر تلبيه ميان مدينه و مكه را پر كرده بگوش ميرسيد چون حضرت بعرفات رسيد باز جبرئيل نازل شد و گفت خداوند سلام ميرساند و ميفرمايد اجل تو نزديك شده است و امر ميكنم بتو امر ولايت و خلافت على را مقدم بدارى و وصيت باو نمائى و هر چه از علوم و ميراث پيغمبران پيشين نزد تو هست بعلى تسليم بدارى و بمردم برسانى كه على خليفه منست بعد از تو و عهد و ميثاق مرا بمردم ابلاغ نمائى و من هيچ پيغمبرى را قبض روح ننمودم مگر آنكه كامل و تمام كردم دين را بولايت اولياء خود و دشمنى نمودن با دشمنانم و ولايت كمال توحيد و يگانگى منست و وسيله اتمام نعمت بر بندگانم ميباشد هر كس على را اطاعت كند مرا اطاعت نموده و هر كس از او تمرد كند از من تمرد كرده است هر كه او را بشناسد مؤمن است و هر كه منكر او باشد كافر و هر كه مرا در روز قيامت با ولايت على ملاقات نمايد به بهشت داخل كنم و اگر با دشمنى على مرا ملاقات كند بجهنم وارد شود برخيز اى محمد و على را بولايت و خلافت و حجت بين خلايق منصوب نما و عهد و ميثاق از آنها بگير و بآنها تذكر بده كه ولايت على دين كامل و توحيد و يگانگى من ميباشد نعمت كامل و تمام من بر بندگان پيروى كردن از ولايت على بوده و امروز كامل گردانيدم بر شما نعمت خود را و راضى شدم كه اسلام با ولايت على دين شما باشد، پيغمبر اكرم ترسيد كه مبادا منافقين تفرقه اندازند و برگردانند مردم را بطرف جاهليت و چون دشمنى مردم را نسبت بعلى ميدانست از جبرئيل درخواست نمود كه از خداوند نگهبانى و حفاظت و عصمت او را مسئلت نمايد و فرمود اى جبرئيل من بيم آن دارم كه مردم مرا تكذيب نموده و قول مرا در باره على قبول ننمايند جبرئيل بآسمان بالا رفت و دو مرتبه در منى و مسجد خيف نازل شد و امر نمود كه فرمان حق را در باره على اجرا نما از جبرئيل پرسيد كه آيا عصمت هم آوردهاى؟ گفت خير اين بار هم پيغمبر نسبت بنصب على اقدام نفرمود براى دفعه سوم در كراع الغميم كه بيابانى است بين مكه و مدينه جبرئيل نازل شد و موضوع ولايت على را گوشزد نمود و چون عصمت نياورده بود پيغمبر فرمود ميترسم كه مردم مرا تكذيب كنند چهارمين دفعه جبرئيل در غدير خم كه در سه ميلى به جحفه است و مكان معلومى است پنج ساعت از روز گذشته نازل شد آيه شديد و عتاب آميز يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ فى على وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَ اللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ را نازل كرد اول قافله حاج از غدير گذشته و به جحفه نزديك شده بود پيغمبر امر فرمود كه آنها را برگردانند و تمام هفتاد هزار نفر در آنجا اجتماع نمودند، آنگاه امر پروردگار را بمردم ابلاغ فرمود و على را بروى دست بلند كرده بمردم نشان داد و خطبه مفصلى ايراد و قرائت فرمود تا آنجائى كه فرمود: اى مردم بدانيد خداوند بمن فرموده اگر امر ولايت على را بشما نرسانم هيچ تبليغ رسالت نكردهام و من اكنون سبب نزول اين آيه را براى شما بيان ميكنم جبرئيل تا بحال چند بار بر من نازل شد و مرا از جانب پروردگار مأمور نصب خلافت و معرفى على نمود كه در اين محل توقف كرده و به هر كس كه حضور دارد از شما اعم از سياه و سفيد بشناسانم كه على بن أبي طالب عليه السّلام برادر و وصى و خليفه و امام بعد از من ميباشد و او نسبت بمن مانند هرون است نسبت بموسى جز آنكه بعد از من پيغمبرى نخواهد بود، و شروع فرمود بقرائت آياتى كه در شأن امير المؤمنين عليه السّلام نازل شده يك بيك آنها را تلاوت نمود و فرمود ايمردم بدانيد و بفهميد كه خداوند على را بامامت و خلافت واجب الاطاعه بر عموم شما مهاجر و انصار و تابعين و شهرى و دهاتى و بيابانى و حاضر و غايب و عرب و عجم و ترك و روم و بنده و آقا كوچك و بزرگ و سفيد و سياه شما نصب و تعيين فرموده و حكم على در باره تمام شما نافذ است هر كه با على مخالفت نمايد ملعونست و هر كه مطيع و فرمانبردار او باشد آمرزيده شود ايمردم اين آخرين مكانى است كه من در حضور تمام شما و چنين جمعيتى ميباشم، امر پروردگار خود را بشنويد و اطاعت كنيد كه پروردگار شما صاحب و مولاى شماست و پس از امر حق اطاعت رسولش محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم را كه در برابر شما ايستاده سخن ميگويد و پس از من على بامر پروردگار امام شماست و بعد از على امامت در ذريه من كه از صلب على است ميباشد تا روز كه ملاقات كنيد خدا و رسول او را چيزى حلال نيست مگر آنكه خدا آنرا حلال كرده باشد و حرامى نيست مگر آنكه خدا حرام نموده است خداوند حلال و حرام را بمن شناسانيد و من بشما رسانيدم و تمام آنها را بعلى ياد دادم و خداوند علمى را را بمن نياموخت مگر آنكه آنرا بعلى تعليم نمودم و نيست علمى مگر آنكه خداوند آنرا شمرده و در امام مبين محدود فرموده و على آن امام مبين است ايمردم نسبت بعلى تعدى نكنيد و از ولايت على استنكاف ننمائيد او مردم را بسوى حق هدايت و رهبرى كند و بحق عمل مينمايد و باطل را از بين ميبرد شما بملامت ملامت كنندگان دست از على نكشيد و توبه كسى را كه منكر على باشد قبول ننموده و همواره معذب باشد اى مردم دورى بجوئيد از اينكه امر مرا در مورد على مخالفت كنيد كه آتشى بشما مى رسد كه هيزمش سنگ گوگرد و بدن مردم است و خداوند آنرا براى كفار مهيا نموده، ايمردم بخدا قسم خداوند مرا بشارت داده بوجود پيغمبران گذشته و من آخرين آنها هستم كه حجت بر تمام آفرينش اولين و آخرينم از اهل آسمان و زمين، و هر كس بمن شك كند كافر است و هر كه در گفتارم بعلى شك نمايد شك در تمام پيغمبران و احكام خداوند كرده شك كننده در اينها در آتش جهنم است، ايمردم مقدم بداريد على را كه او بعد از من از هر مرد و زنى افضل است، بواسطه ما خداوند ارزاق شما را نازل گردانيد، و ملعونست ملعون مغضوب خداست مغضوب من است هر كه رد كند اين گفتار مرا در باره على، آگاه باشيد كه جبرئيل مرا باين گفتار خبر داد تا آنجا كه فرمود: ايمردم تفكر در قرآن بنمائيد و آياتش را بفهميد و بمحكمات آن عمل كنيد و از متشابهاتش پيروى ننمائيد بخدا قسم على براى شما متشابهات قرآن را بيان مىكند و تفسير قرآن نمىكند مگر اين على كه من او را بر سر دست گرفتم و بالاى منبر آورده و شما او را مشاهده ميكنيد و او معلم شماست هر كه را كه من مولاى او هستم على نيز مولاى اوست آگاه باشيد ايمردم خداوند فرمود على و اولادش يكى از دو چيز سنگين و پربها مىباشد و قرآن هم يكى از ثقلين دوم است و هر كدام از اين دو، بيان كننده يكديگر است و هرگز از هم جدا نشوند تا وارد شوند بر من كنار حوض كوثر. آگاه باشيد حلال و جائز نيست گفتن امير المؤمنين بكسى بعد از من مگر بعلى، و على را چنان بر سر دست بلند نمود كه سفيدى زير بغل مباركش آشكار شد و اين روايت بسيار مفصل است هر كه بخواهد تمام آنرا به بيند بكتاب روضه نگاه كند يا به تفسير برهان كه آن روايت را عينا از اول تا آخر ذكر نموده است و روايت غدير خم از طرق اماميه و نيز از طريق عامه زياد و متواتر است و خداوند حجت را بر مخالفين تمام فرموده تا نگويند ما روايت غدير را ملاحظه نكرديم، سپس امر فرمود بتمام مردم و رؤساى آنها تا با امير المؤمنين بيعت نمودند و بعد پيغمبر اكرم فرمود شما را دعوت نمودم تا در حضور پروردگار شاهد باشيد كه من امر او را در باره على بشما رسانيدم اينك اگر عمل كنيد يا نكنيد خداوند از شما موأخذه و سؤال ميفرمايد و در امالى از ابى حمزه ثمالى روايت كرده گفت فرمود حضرت باقر عليه السّلام فرستاد خداوند جبرئيل امين را بر پيغمبر اكرم تا شهادت دهد بولايت امير المؤمنين عليه السّلام و سلام كند بآنحضرت و تهنيت بگويد او را و دستور بدهد كه مردم خطاب كنند بآنحضرت يا امير المؤمنين عليه السّلام و فرمود آنحضرت پيغمبر اكرم هفت نفر از آنقوم را خواند و بآنها فرمود شما گواه باشيد در روى زمين بولايت على، مختاريد اقامه شهادت كنيد يا كتمان نمائيد پاداش و كيفر او را خواهيد ديد اول آنها ابا بكر بود پيغمبر فرمود باو خطاب كن بعلى امير المؤمنين و سلام كن بآنحضرت، ابا بكر گفت از جانب خدا و رسولش اين امر را انجام دهم؟ فرمود بلى ابابكر از جاى خود بلند شد و دست امير المؤمنين را گرفت و بيعت كرد سپس عمر از جاى بلند شد و بيعت و سلام كرد بعد مقداد و ابى ذر و حذيفه يمانى و ابن مسعود و بريده بيعت كردند سپس پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم بآنها فرمود: شما گواه باشيد بر ولايت على و مختاريد كتمان كنيد يا اظهار نمائيد در هر دو صورت بكيفر و پاداش خواهيد رسيد. و اينحديث از متواترات شيعه و سنى است. و در احتجاج از حضرت باقر عليه السّلام روايت كرده فرمود روز غدير خم مردم مشاهده كردند شخصى بسيار نيكو و با هيبت ميگفت من نديدم هرگز محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم در امرى آنقدر اصرار ورزد و تأكيد كند مگر در ولايت على عليه السّلام و اين عهد را چنان محكم بسته كه جز كافر بخدا او را نقض نكند، واى بحال كسانيكه اين عهد را بشكنند و بهم زنند، در آن هنگام عمر متوجه بآنشخص شد و كلام او را شنيد از منظره و هيبت و بزرگى او تعجب كرد، عرض كرد به پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم ايرسول خدا گفتار اين شخص را شنيديد؟ فرمود پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم اى عمر ميدانى او كيست؟ عرض كرد نميدانم، فرمود او جبرئيل امين است ايعمر شنيدى كلام او را پس از عهد شكنى دورى بجو، هر كه عهد ولايت على را بهم بزند و نقض كند خدا و رسول و فرشتگان و مؤمنين از او بيزارى جويند و تا قيامت او را لعنت كنند. و فرمود حضرت صادق عليه السّلام حقوق مردمان با دو شاهد عادل ثابت ميشود، ولى نزد منافقين حق امير المؤمنين عليه السّلام و حضرت فاطمه عليه السّلام با چند هزار ثابت نشد و نيست بعد از حق جز گمراهى روشن و آشكارا، سپس اين آيه را تلاوت فرمودند كَذلِكَ حَقَّتْ كَلِمَةُ رَبِّكَ عَلَى الَّذِينَ فَسَقُوا أَنَّهُمْ لا يُؤْمِنُونَ و در بصائر الدرجات از زيد شحام روايت كرده گفت حضور حضرت صادق عليه السّلام بودم مرد معتزلى وارد شد سؤالاتى از آنحضرت كرد جواب شنيد، سپس آنحضرت بآن مرد فرمود چيزى نيست كه فرزندان آدم باو محتاج باشند مگر آنكه حكم آن از طرف خدا و رسولش وارد شده و اگر وارد نشده باشد در يك موضوع حكمى، خداوند بر ما حجت نميآورد، آن معتزلى عرض كرد حضورش خداوند بچه حجت بر ما تمام كرده و آورده؟ فرمود بقولش كه ميفرمايد الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ و كامل نمود دين را بولايت على و اولادش و اگر كامل نبود خداوند اين بيان را نمىفرمود.
در كافى از محمد بن مسلم روايت كرده گفت فرمود حضرت باقر عليه السّلام آخرين واجبيكه خداوند بر پيغمبرش نازل كرد ولايت امير المؤمنين عليه السّلام و ائمه معصومين بود و ديگر بعد از آن حكمى ابلاغ نفرمود تا از دار دنيا رحلت نموده سپس آيه الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ نازل شد در غدير خم بعد از آنكه امير المؤمنين عليه السّلام را بر خلافت و ولايت منصوب كرد. و جمله فَمَنِ اضْطُرَّ جمله معترضه است
درباره وبلاگ به وبلاگ من خوش آمدید آخرین مطالب پيوندها
نويسندگان
|
||||||||||||||||||||||||||
![]() |