صلح پایدار
چهار شنبه 25 / 3 / 1396برچسب:, :: 12:54 ::  نويسنده : ارادتمند

تفسير جامع، ج‏2، ص: 483

چگونگى عالم ذر

در كافى در تفسير آيه وَ إِذْ أَخَذَ رَبُّكَ مِنْ بَنِي آدَمَ 172   تا آخر از حضرت صادق عليه السّلام روايت كرده فرمود بعضى از قريش از پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم سؤال كردند كه براى چه شما نسبت بساير انبياء فضيلت و سبقت داريد در صورتى كه خاتم پيغمبران و آخرين آنها ميباشيد؟

فرمود من اول كسى هستم كه به پروردگار ايمان آوردم و اول كسى بودم كه بعد از عهد و پيمان خداوند جواب دادم كه حاضرم بعهد خود وفا كنم و آيه را تلاوت فرموده و گفتند به اين جهت بر تمام پيغمبران برترى دارم.

و ما قبلا ذيل آيه وَ لَهُ أَسْلَمَ مَنْ فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ روايتى مفصل مربوط باين آيه ذكر نموديم و در تفسير اين آيه روايات بسيارى از طرق شيعه و عامه وارد شده كه خلاصه همه آنها رواياتى بود كه ما سابقا بيان كرده‏ايم.

صاحب كتاب فردوس كه يكى از علماء عامه است از حذيفه يمانى روايت كرده گفت پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم فرمود اگر مردم ميدانستند على عليه السّلام در چه زمانى بامير المؤمنين لقب يافت محققا منكر فضيلت او نميشدند، وقتى امير المؤمنين ناميده شد كه هنوز روح در بدن آدم دميده نشده بود و خداوند در عالم ذر مردم را بر نفس خودشان گواه گرفت و فرمود آيا من پروردگار شما و محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم پيغمبر و على عليه السّلام ولى و امير شما نيست؟ همه از روى ميل و رغبت و يا باكراه گفتند بلى.

و نيز از حضرت صادق عليه السّلام روايت كرده فرمود اول كسى كه از پيغمبران در جواب خداوند سبقت گرفت پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم بود زيرا آنحضرت نزديكترين خلايق در پيشگاه خداوند بود همان مقامى كه جبرئيل در شب معراج بآن جناب گفت پيش برو اى محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم قدم بمقامى گذارده‏اى كه پيش از تو هيچ ملك مقرب و نبى مرسل بآن جا قدم نگذاشته و اگر عظمت روح و نفس پيغمبر اكرم نبود نميتوانست توانائى و قدرت رسيدن بآن مقام را حائز شود چنانچه خداوند در آيه 9 سوره و النجم ميفرمايد فَكانَ قابَ قَوْسَيْنِ أَوْ أَدْنى‏ پس چون امر خدا صادر شد اول بمقام اوليائى آنحضرت واقع شد.

و حضرت صادق عليه السّلام فرمود خداوند در عالم ذر از خلايق عهد گرفت بخدائى خود و به اين كه پيغمبر ما رسول و فرستاده از جانب اوست و نيز عهد گرفت از پيغمبران بولايت و امامت امير المؤمنين عليه السّلام و ائمه طاهرين و فرمود آيا من پروردگار شما نيستم و محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم پيغمبر شما نيست و على و ائمه معصومين پيشوايان شما نيستند؟ گفتند چرا و اول كسى كه از پيغمبران عهد و ميثاق بر پروردگار خود از او گرفت حضرت خاتم بود چنانچه ميفرمايد وَ إِذْ أَخَذْنا مِنَ النَّبِيِّينَ مِيثاقَهُمْ وَ مِنْكَ وَ مِنْ نُوحٍ وَ إِبْراهِيمَ وَ مُوسى‏ وَ عِيسَى ابْنِ مَرْيَمَ اول پيغمبران را بطور كلى ذكر فرموده و بعد افضل آنها را تصريح نموده و پيغمبر خاتم را بر افضل انبيا مقدم داشته چون پيغمبرى برتر از آن حضرت نبوده بعد از انبياء براى ايمان پيدا كردن به پيغمبر خاتم عهد و ميثاق گرفته و همچنين بر يارى نمودن امير المؤمنين وصى او چنانچه ميفرمايد وَ إِذْ أَخَذَ اللَّهُ مِيثاقَ النَّبِيِّينَ لَما آتَيْتُكُمْ مِنْ كِتابٍ وَ حِكْمَةٍ ثُمَّ جاءَكُمْ رَسُولٌ مُصَدِّقٌ لِما مَعَكُمْ يعنى بر رسول خدا كه پيغمبر ماست ايمان آورده و يارى كنيد امير المؤمنين را لَتُؤْمِنُنَّ بِهِ وَ لَتَنْصُرُنَّهُ و امت‏هاى خود را خبر بدهيد به بعثت آن پيغمبر خاتم كه باو ايمان آورند و او و ائمه معصومين را يارى كنند.

 

 

عبد اللّه بن مسكان از حضرت صادق عليه السّلام و ابى بصير از حضرت باقر عليه السّلام روايت كرده‏اند در تفسير قول خداوند كه ميفرمايد لَتُؤْمِنُنَّ بِهِ وَ لَتَنْصُرُنَّهُ فرمودند خداوند از زمان آدم تا زمان خاتم پيغمبرى نفرستاده مگر آنكه بدنيا برگشت كند و با پيغمبر خاتم جهاد نموده و پيغمبر و امير المؤمنين را يارى نمايند.

پس از آن از آنحضرت براى جميع انبيا ميثاق گرفت و فرمود قُلْ  آمَنَّا بِاللَّهِ وَ ما أُنْزِلَ عَلَيْنا وَ ما أُنْزِلَ عَلى‏ إِبْراهِيمَ وَ إِسْماعِيلَ وَ إِسْحاقَ وَ يَعْقُوبَ وَ الْأَسْباطِ وَ ما أُوتِيَ مُوسى‏ وَ عِيسى‏ وَ النَّبِيُّونَ مِنْ رَبِّهِمْ لا نُفَرِّقُ بَيْنَ أَحَدٍ مِنْهُمْ وَ نَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ‏

.

عياشى از اصبغ بن نباته روايت كرده گفت ابن كوا حضور امير المؤمنين عليه السّلام عرض كرد آيا خداوند پيش از موسى با كسى از فرزندان آدم تكلم نمود؟ فرمود آن حضرت خداوند با تمام خلايق اعم از كافر و مؤمن سخن گفت اين فرمايش بر ابن كوا گران آمد و فهميد، گفت چگونه با خلايق تكلم نمود اى امير المؤمنين عليه السّلام؟ فرمود باو مگر قرآن نخوانده‏اى كه خطاب ميكند به پيغمبر اكرم و ميفرمايد وَ إِذْ أَخَذَ رَبُّكَ مِنْ بَنِي آدَمَ تا آخر آيه مردم كلام خدا را شنيدند و جواب دادند و اقرار بربوبيت و اطاعت خدا و رسول و ما ائمه نمودند در عالم ذر و ميثاق سپس فرشتگان گواه و شاهد بر آنها شدند و گفتند اى فرزندان آدم ما گواه شما باشيم در روز قيامت تا نگوئيد ما غفلت كرديم و چنين اقرارى ننموديم.

و نيز از حضرت باقر عليه السّلام و حضرت صادق عليه السّلام روايت كرده فرمودند در آن سالى كه عمر متصدى خلافت شد با جمعى از مهاجر و انصار بمكه رفت امير المؤمنين عليه السّلام هم با حسنين عليه السّلام و عبد اللّه بن جعفر مشرف شدند بزيارت خانه كعبه وقتى احرام  بستند عبد اللّه بن جعفر لنگ و ردائى پوشيد و آنها را شكاف زد عمر متوجه او شد گفت چه كسى گفته اين بدعت را بجا آورى؟ اشاره كرد بامير المؤمنين عليه السّلام آنحضرت فرمود اى عمر اين بدعت نيست و سزاوار نيست كسى بما سنة و مذهب را ياد بدهد، عمر گفت چنين است اى ابو الحسن تصديق ميكنم فرمايشات شما را وقتى داخل خانه كعبه شدند عمر رفت بجانب حجر الاسود و او را بوسيد و گفت اگر نميديدم پيغمبر تو را لمس ميكرد و ميبوسيد همانا نميبوسيدم تو را چه بوسيدن سنگ سود و زيانى ندارد امير المؤمنين عليه السّلام فرمود چنين نيست ايعمر كه تو گمان كردى نسبت بحجر الاسود هم سود دارد و هم زيان و ما اين خبر را در بخش اول در احكام حج بيان نموديم در اينجا تكرار نكنيم.

ابن مسكان در معناى آيه وَ إِذْ أَخَذَ رَبُّكَ مِنْ بَنِي آدَمَ از حضرت صادق عليه السّلام روايت كرده گفت بآنحضرت عرض كردم خداوند اين پيمان را حضورا از فرزندان آدم گرفت؟ فرمود بلى معرفت ثابت و برقرار است ولى آنجائيكه عهد و پيمان از آنها گرفته فراموش كرده‏اند و بزودى بيادشان خواهد آمد و اگر اين پيمان و معرفت نبود و باقى نميماند هر آينه كسى نميدانست كه خداوند خالق و رازق اوست پس بعضى از افراد بشر در عالم ذر بزبان اقرار كردند اما ايمان بقلب نياوردند لذا خداوند ميفرمايد فَما كانُوا لِيُؤْمِنُوا بِما كَذَّبُوا بِهِ مِنْ قَبْلُ.

 

 

 

                      تفسير جامع، ج‏2، ص: 490

در كافى از حضرت صادق عليه السّلام ذيل آيه وَ لِلَّهِ الْأَسْماءُ الْحُسْنى‏   180  روايت كرده فرمود بخدا قسم ما ائمه اسماء حسنى خدا هستيم و خداوند عبادت كسى را بدون ولايت ما آل محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم قبول نميفرمايد و اين حديث را عياشى بسند خود عينا از حضرت رضا عليه السّلام روايت نموده است.

و شيخ مفيد در كتاب اختصاص از حضرت باقر عليه السّلام روايت كرده فرمود جابر انصارى گفت روزى از رسول اكرم سؤال نموده و پرسيدم يا رسول اللّه در باره على امير المؤمنين عليه السّلام چه ميفرمائيد: فرمود على نفس من است عرض كردم حسن و حسين   چطور؟ پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم فرمود حسن و حسين هر دو روح من و فاطمه جسم من است هر كه آنها را خوشحال كند موجب خشنودى و مسرت من شود و هر كه آنها را بيازارد مرا آزرده است خدا را گواه ميگيرم من دشمنم با دشمنان آنها و دوستم با دوستان آنها اى جابر هر وقت بخواهى دعا كنى كه مقرون باجابت شود خدا را باسامى آنها بخوان چه اسامى على و فاطمه و حسن و حسين در نزد خدا از هر اسمى محبوبتر است و آنها اسماء حسناى خداوند ميباشند.

عياشى از حضرت رضا عليه السّلام روايت كرده فرمود بجمعى از شيعيان هرگاه بشما شدت و سختى روى داد استعانت بجوئيد بما حضور پروردگار چنانچه در قرآن دستور فرموده و آيه را تلاوت نمود سپس فرمود بخدا قسم ما اسماء حسنى خدا هستيم اطاعت كسى قبول نشود جز بشناختن و معرفت پيدا كردن در حق ما ائمه.

در كافى از عبد اللّه بى سنان روايت كرده گفت از حضرت صادق عليه السّلام سؤال نمودم مراد از مضمون آيه وَ مِمَّنْ خَلَقْنا أُمَّةٌ يَهْدُونَ بِالْحَقِّ وَ بِهِ يَعْدِلُونَ   181   كدام است؟ فرمودند ما ائمه هستيم و اين حديث را عياشى نيز از حضرت باقر عليه السّلام روايت  نموده است.

 

                       تفسير جامع، ج‏2، ص: 491

و از طريق مخالفين موفق بن احمد بسند خود از امير المؤمنين عليه السّلام روايت كرده فرمود اين امت هفتاد و سه فرقه ميشوند هفتاد و دو فرقه از آنها در آتش جهنم ميروند و يك فرقه نجات مى‏يابند و آنها هستند كه خداوند در باره آنان ميفرمايد وَ مِمَّنْ خَلَقْنا أُمَّةٌ   181  تا آخر آيه و اين حديث را عياشى در سوره مائده ذيل آيه مِنْهُمْ أُمَّةٌ مُقْتَصِدَةٌ مائده 66    روايت كرده است و امير المؤمنين عليه السّلام فرمود آن امت من و شيعيان من هستند.

ابن بابويه در امالى از ابى بصير روايت كرده گفت سؤال كردم از حضرت صادق عليه السّلام آل محمد چه كسانى هستند؟ فرمود ذريه آنحضرت ميباشند عرض كردم اهل بيت او كيانند؟ فرمود ائمه و اوصياء هستند، گفتم عترت او چه اشخاصى باشند؟

فرمود اصحاب عبا سؤال كردم مراد از امة چيست؟ فرمود امة مؤمنينى را گويند كه تصديق كرده‏اند آنچه را آنحضرت از طرف خداوند آورده و آنها كسانى هستند كه بر قرآن و عترت اهل بيت توسل جسته‏اند و قرآن و عترت دو جانشين پيغمبر ميباشند

چهار شنبه 24 / 3 / 1396برچسب:, :: 12:52 ::  نويسنده : ارادتمند

تفسير جامع، ج‏2، ص: 470

قوله تعالى: وَ اخْتارَ مُوسى‏ قَوْمَهُ سَبْعِينَ رَجُلًا 155  ابن بابويه ذيل اين آيه بسند خود از سعد بن عبد اللّه روايت كرده گفت فرمود حضرت قائم عليه السّلام ايسعد تقويت كنم تو را ببرهانيكه عقلت اطمينان پيدا كند خبر بده مرا از پيغمبرانى كه برگزيده آنها را خداوند و نازل كرد بر ايشان كتاب و تأييد نمود آنانرا بعصمت تا آن پيغمبران هادى و دليل امت باشند مانند موسى و عيسى آيا جايز است با بسيارى كمال و دانش آنها كه اختيار كنند و برگزينند منافقين و فاسقين را بگمان آنكه آنها از جمله مؤمنين هستند؟ عرض كردم خير جايز نيست فرمود پس چه ميگوئى نسبت بموسى با كثرت عقل و دانش او و با آنكه وحى بسويش نازل ميشد اختيار كرد و برگزيد از بزرگان قوم خود هفتاد نفر نيكوكار را از آن اشخاصيكه شك نداشت در ايمان و اخلاص آنها و اين اختيار موسى بخطا رفت و آن جماعت منافق در آمدند زيرا پس از آنكه ايشان را بميقات برد اظهار نمودند ما بايد  خدا را بديده مشاهده كنيم پس وقتى اختيار شخص موسى بخطا رفت با آنكه پيغمبر خدا بود چگونه ساير مردم در اختيار خليفه خطا نميكنند. از اينجا معلوم ميشود كه كسى نميتواند شخصى را بامامت و خلافت برگزيند مگر آنكه عالم باشد بآنچه در دلهاى مردم است و ضماير آنها بر او هويدا باشد پس چطور مهاجرين و انصار ميتوانند شخص صالح و امينى را براى خود بامامت و خلافت اختيار كند در صورتى كه موسى اراده اصلاح داشت و اختيار او بخطا رفت.

 

 

در كافى ذيل آيه الَّذِينَ يَتَّبِعُونَ الرَّسُولَ النَّبِيَّ الْأُمِّيَّ الَّذِي يَجِدُونَهُ مَكْتُوباً عِنْدَهُمْ «1» تا آخر از حضرت صادق عليه السّلام روايت كرده فرمود مراد از نور در اين آيه‏

امير المؤمنين عليه السّلام است.

و نيز از ابو عبيده حذاء روايت كرده گفت از حضرت باقر عليه السّلام از مراتب استطاعت و گفتار مردم سؤال كردم؟ اين آيه را تلاوت فرمود وَ لا يَزالُونَ مُخْتَلِفِينَ إِلَّا مَنْ رَحِمَ رَبُّكَ وَ لِذلِكَ خَلَقَهُمْ سپس فرمود اى ابو عبيده مردم در رسيدن بگفتار حق مختلفند و تمام آنها هلاك شوند حضورش عرض كردم پس مراد از إِلَّا مَنْ رَحِمَ رَبُّكَ كيست؟

فرمود آنها شيعيان ما هستند كه خداوند ايشان را بجهت اطاعت و پيروى نمودن امام آفريده است و غرض از رحمتى كه خداوند ميفرمايد وَ رَحْمَتِي وَسِعَتْ كُلَّ شَيْ‏ءٍ علم امام است فَسَأَكْتُبُها لِلَّذِينَ يَتَّقُونَ مراد ولايت و اطاعت امام است يَجِدُونَهُ مَكْتُوباً عِنْدَهُمْ فِي التَّوْراةِ وَ الْإِنْجِيلِ پيغمبر و اوصياء و امامان ميباشند و منكر كسى است كه انكار فضل امام نموده و قائل بامامت نباشد و مراد از طيبات اخذ علم از امام و اهلبيت پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم و خبائث بيانات مخالفين امام و مراد از «ذنوب» گناهانى است كه پيش از شناختن امام مرتكب شده و «اغلال» سخنانى است كه شخص از پيش خود و بدون امر و دستور خدا و امام ميگويد و هنگاميكه شناخت امام و فضيلت او را خداوند بر  طرف ميكند گناهان آن شخص را سپس ميفرمايد فَالَّذِينَ آمَنُوا مراد آنهائى هستند كه بامام ايمان آوردند و دورى كردند از پيروى جبت و طاغوت كه فلان و فلان است و توبه كردند از گناهان خود پاداش آنان بشارتى است در دنيا و در آخرة و امام عليه السّلام آنها را بشارت ميدهد بظهور حضرت حجة عليه السّلام و كشته شدن دشمنان و وارد شدن كنار حوض كوثر حضور پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم و ائمه معصومين عليه السّلام و نيز روايت كرده كه خداوند از پيغمبران سلف عهد و پيمان گرفت كه خبر بعثت پيغمبر خاتم را بامت‏هاى خود داده و آنها پيغمبر اكرم را بزبان يارى نموده و بامت هاى خود امر كردند كه آن حضرت را يارى نمايند و چون بامر پروردگار پيغمبر خاتم رجعت فرمايد پيغمبران سلف هم رجعت كنند تا آن جناب را در دنيا يارى نمايند و حفص بن غياث از حضرت صادق عليه السّلام روايت كرده كه فرمود موقعيكه موسى مشغول مناجات با خدا بود شيطان نزد او آمد يكى از فرشتگان باو گفت واى بر تو چگونه اميدوارى كه موسى را در اين حال كه بمناجات با پروردگار مشغول است اغفال كنى؟! شيطان جواب داد همانطور كه بپدر او آدم در بهشت اميد داشتم بموسى نيز اميدوارم، و سخنانى كه خداوند بموسى ميفرمود اين بود.

اى موسى نماز را قبول نميكنم جز از بندگان متواضع در برابر عظمتم كه دل آنها پيوسته بذكر من مشغول بوده و خائف باشند و اصرار بر گناه نداشته و حق دوستان و اولياء مرا بشناسند، موسى عرض كرد پروردگارا آيا ابراهيم و اسحق و يعقوب از اولياى حضرتت نيستند؟ خطاب رسيد چرا آنها از اولياء ما ميباشند ولى  منظور از دوستان كه گفتم كسانى هستند كه بخاطر آنها آدم و حوا و بهشت و جهنم را خلق نموده‏ام، موسى عرض كرد پروردگارا آنها چه اشخاصى ميباشند؟ فرمود محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم و احمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم كه نامش را از نام خودم مشتق نموده‏ام چه يكى از اسامى من محمود است و محمد از آن بيرون آمده احدهم يكى از اسماء من است كه احمد از آن اشتقاق يافته موسى در خواست نمود كه خداوند او را از امت آنحضرت قرار بدهد، فرمود دعايت را باجابت رسانيدم و بايد قدر و منزلت او و همچنين قدر و منزلت اهلبيت او را بخوبى بشناسى مثل او و مثل اهلبيتش و آنچه در طينت آنها ايجاد كرده‏ام مانند فردوس است در بهشت كه نه برگ آن ريخته شود و نه طعمش زايل گردد هر كس آنها و حقشان را بشناسد در ظلمت جهل بردبارى باو عطا شود و در هنگام تاريكى نورى فراراهش قرار ميدهيم و دعا و درخواستهاى او را قبل از آنكه مرا بخواند اجابت كنم اى موسى هرگاه ديدى كه فقر بتو روى آورد بگو مرحبا بتو اى صفت نيكو كاران و چنانچه غنا و ثروت روى بياورد بدان كه پاداش گناهى تعجيل شده، اى موسى دنيا خانه عقوبت است آدم را بعلت ترك اولائى كه از او سرزده بود عقاب كردم، دنيا ملعونه است براى علاقمندان و دوستدرانش جز آنهائيكه در دنيا براى جلب رضا و خشنودى من زيست ميكنند، اى موسى بندگان نيكوكار من در حدود دانش خود از دنيا دورى ميجويند ولى بدكاران بقدر جهل و نادانى خويش بدنيا رغبت و ميل پيدا ميكنند، هر كه دنيا را اهميت داده و بزرگ بشمارد و چشمش بدنيا باشد محتاج شود، و آنكسى كه دنيا را كوچك شمرده و منشاء اثر نداند از زندگانى و لذات   دنيا كامياب و برخوردار گردد:

 

 

چهار شنبه 24 / 3 / 1396برچسب:, :: 12:51 ::  نويسنده : ارادتمند

تفسير جامع، ج‏2، ص: 418

قوله تعالى: وَ الْبَلَدُ الطَّيِّبُ يَخْرُجُ نَباتُهُ بِإِذْنِ رَبِّهِ 58   اين آيه مثل است براى آل محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم كه دانش آنها باذن پروردگار براى مردم ريزش ميكند وَ الَّذِي خَبُثَ لا يَخْرُجُ إِلَّا نَكِداً امثالى است براى دشمنان آل محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم و ائمه طاهرين عليه السّلام و نكد كدر و فاسد را گويند تمام اين مثلها و آيات را خداوند براى طايفه سپاسگزاران بيان ميفرمايد.

 

 

تفسير جامع، ج‏2، ص: 435

در كافى از حضرت باقر عليه السّلام در آيه فَما كانُوا لِيُؤْمِنُوا بِما كَذَّبُوا مِنْ قَبْلُ 101  روايت كرده فرمود خداوند خلايق را دو طايفه خلق فرموده يكى اصحاب يمين و اهل بهشت و ديگرى اصحاب شمال و اهل جهنم سپس آنها را در ظل و سايه يعنى در عالم ذر جمع و ايجاد فرمود راوى حضورش عرض كرد مراد از ظل چيست؟ فرمود آيا سايه خود را در آفتاب نمى‏بينى چيزى هست و حال آنكه چيزى نيست بعد براى هدايت خلايق و دعوت بسوى خدا شناسى پيغمبرانى براى آنها فرستاد تا بوجود خداوند يگانه اقرار نمايند چنانچه ميفرمايد وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَهُمْ لَيَقُولُنَّ اللَّهُ   87 زخرف  پس بعضى از مردم اقرار نمودند و عده‏اى انكار كردند سپس آنها را بولايت ما اهل بيت دعوت كردند گروهى اقرار بولايت نموده و بخدا قسم كسى ولايت ما را انكار ننمود مگر آنكه مبغوض خدا شد و از طايفه اصحاب شمال گرديد و اينست معناى آيه كه فرمود فَما كانُوا لِيُؤْمِنُوا بِما كَذَّبُوا مِنْ قَبْلُ و كسانى كه در عالم ذر اقرار نكردند هرگز در دنيا ايمان نميآورند و اين حديث را عياشى نيز عينا روايت نموده است.

 

تفسير جامع، ج‏2، ص: 437

 وَ ما وَجَدْنا لِأَكْثَرِهِمْ مِنْ عَهْدٍ تا 102  عياشى از ابى ذر غفارى روايت كرده گفت بخدا قسم پيغمبر فرموده تصديق نكرده كسى بعهدى كه خداوند در عالم ذر از او گرفته و وفاى بآن عهد ننموده جز اهل بيت پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم و اندكى از شيعيان آنها و اين آيه را تلاوت مينمود.

 

تفسير جامع، ج‏2، ص: 446

در كافى ذيل آيه إِنَّ الْأَرْضَ لِلَّهِ يُورِثُها مَنْ يَشاءُ مِنْ عِبادِهِ  128   از حضرت باقر عليه السّلام روايت كرده فرمود در قرآن على بن أبي طالب عليه السّلام است كه مرقوم داشته من و اهلبيت اشخاصى هستيم كه وارث زمين بوده و مائيم پرهيزكاران و تمام روى زمين براى ماست هر كس از مسلمانان آنرا عمران و آباد نمايد بايد خراجش را بامامان از نسل و فرزندان من بدهد در اين صورت استفاده نمودن از زمين براى او حلال ميشود تا وقتى كه ظاهر بشود فرزند يازدهمى من حضرت قائم عليه السّلام و حيازت كند اراضى را همانطوريكه پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم حيازت نمود و غير شيعيان را از تصرف زمين منع كند و با شيعيان در متصرفات آنها مقاطعه كارى نموده و ميگذارد كه در دست ايشان بماند

 

تفسير جامع، ج‏2، ص: 458

 ابن بابويه بسند خود از هشام در آيه قالَ رَبِّ أَرِنِي أَنْظُرْ إِلَيْكَ قالَ لَنْ تَرانِي   143   روايت كرده گفت حضور حضرت صادق عليه السّلام بودم كه معاوية بن وهب و عبد الملك بن اعين وارد شدند معويه حضورش عرض كرد فدايت شوم چه ميفرمائيد در آن حديثى كه از رسول اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم روايت ميكنند كه آنحضرت پروردگار را مشاهده نموده‏اند آيا خدا را بچه صورتى ديده‏اند و يا حديثى كه از امير المؤمنين روايت شده كه فرموده‏اند مؤمنين در بهشت پروردگار را مشاهده ميكنند اين مشاهدات بچه صورتى است حضرت صادق عليه السّلام تبسمى نموده و فرمود اى معاويه چقدر قبيح است بر مردى كه هفتاد و يا هشتاد سال در ملك خدا زندگى نموده و در اينمدت از نعمت‏هاى او تناول كرده و خدائى كه او را آفريده و باو نعمت عطا فرموده بطوريكه سزا باشد نشناخته، اى معاويه رسول اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم با چشم مشاهده نكرده بدانكه ديدن بدو طريق ميسر است يكى ديدن‏ با چشم و يكى ديدن بدل و قلب اگر كسى بگويد خدا را بچشم دل ديده‏ام راست گفته و صحيح است و هر آنكه مدعى شود كه خدا را بچشم سر ديدم دروغ گفته و بخدا كافر شده و آيات قرآن را تكذيب نموده است زيرا پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم فرموده هر كس خدا را بمخلوقاتش تشبيه كند كافر است و حديث كرده پدرم از پدرش امام  زين العابدين عليه السّلام و او از پدرش امام حسين عليه السّلام كه فرمود شخصى از پدرم امير المؤمنين عليه السّلام سؤال كرد اى برادر رسول خدا آيا پروردگار خود را ديده‏ايد فرمود خدائى را كه نديده باشم پرستش نميكنم لكن بدانيد خداوند را بچشم مشاهده نكنند بلكه بحقايق دل و ايمان درك نمايند چه اگر خدا با چشم ديده شود و بتوان با چشمها تشخيص داد چنين خدائى مخلوق است نه خالق و حادث است نه قديم و بمخلوقات تشبيه گرديده و اين معنى كفر است واى بر شما آيا قرآن نمى‏خوانيد كه خداوند ميفرمايد لا تُدْرِكُهُ الْأَبْصارُ وَ هُوَ يُدْرِكُ الْأَبْصارَ وَ هُوَ اللَّطِيفُ الْخَبِير  103 انعام ُ و نيز بموسى ميفرمايد لَنْ تَرانِي وَ لكِنِ انْظُرْ إِلَى الْجَبَلِ فَإِنِ اسْتَقَرَّ مَكانَهُ فَسَوْفَ تَرانِي 143  و از نور خداوندى مقدار سوراخ سوزنى بكوه طلوع نموده بود كه كوه در هم آويخته و چون پشم زده شد و بدريا فرو ريخت و موسى از مشاهده آن حال غش كرده روح از بدنش خارج گرديد سپس روح دوباره ببدن او برگشت و بهوش آمده گفت پروردگارا توبه كردم از گفتار اشخاصى كه گمان كردند كه ترا با چشم مشاهده كنند و برگشتم بسوى معرفت خود به اين كه بچشم‏ها ديده نشوى و من اول كسى هستم كه ايمان دارم تو ما را مى‏بينى، ولى ما بچشم ترا نميبينيم و تو بالاتر از آن هستى كه بچشم مشاهده شوى سپس حضرت صادق عليه السّلام فرمود واجب‏ترين واجبات براى انسان شناختن پروردگار و اقرار به                     

 

 بندگى نمودن و قدر متيقن از خدا شناسى آنست كه بداند نيست خدائى جز او و شبيه و مانند ندارد و بداند كه خداوند قديم است و هميشه موجود و برقرار است و صفات او عين ذاتست و كسى مانند او نيست و خداوند بهمه چيز دانا و شنواست و بعد از معرفت خداوند شناختن پيغمبر و شهادت دادن به نبوت او و حد اقل شناختن اقرار به پيغمبرى اوست و بآنچه از قرآن يا امر و نهى از جانب پروردگار آورده يقين داشته باشد و پس از آن شناختن امام است كه در هر حال و زمان و موقع شدت و رفاه بايد بامام توسل جسته و پناهنده شد و حدود معرفت بامام آنست كه بداند امام تالى تلو پيغمبر و مانند اوست مگر در مقام نبوت و اطاعت امام اطاعت پيغمبر و اطاعت پيغمبر اطاعت خدا است و در كليه امور بايد تسليم امر امام باشد و بداند كه امام بعد از پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم على بن أبي طالب عليه السّلام است و بعد از او امام حسن عليه السّلام و بعد از او امام حسين عليه السّلام و بعد از او على بن الحسين و محمد بن على و جعفر بن محمد الصادق و موسى بن جعفر و على بن موسى و محمد بن على و على بن محمد و حسن بن على و بعد از او حجة زمان قائم آل محمد فرزند حسن عسكرى عليهم صلوات اللّه اجمعين است‏

چهار شنبه 23 / 3 / 1396برچسب:, :: 12:50 ::  نويسنده : ارادتمند

تفسير جامع، ج‏2، ص: 386

سوره اعراف‏

در مكه نازل شده سوره اعراف دويست و شش آيه و سه هزار و سيصد بيست و پنج كلمه و چهارده هزار و سيصد و ده حرف اس

 

تفسير جامع، ج‏2، ص: 402

در كافى بسند خود از حضرت موسى بن جعفر عليه السّلام روايت كرده در آيه قُلْ إِنَّما حَرَّمَ رَبِّيَ الْفَواحِشَ ما ظَهَرَ مِنْها وَ ما بَطَنَ   33   آنحضرت فرمود قرآن ظاهرى دارد و باطنى اما آنچه ظاهر قرآن حرام نموده روشن است و باطن آن مراد ائمه جور و باطلند و جميع آنچه را در قرآن حلال نموده است مراد ظاهر قرآنست و باطن آيه مراد از حلال ما ائمه بر حق و حقيقت هستيم‏

 

 

 تفسير جامع، ج‏2، ص: 408

در كافى از حضرت صادق عليه السّلام در معناى آيه وَ قالُوا الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي هَدانا لِهذا   43  تا آخر روايت كرده فرمود روز قيامت كه شد پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم و امير المؤمنين عليه السّلام و ائمه را بخوانند و براى شيعيان نصب كنند و هر وقت شيعيان آنها را مشاهده  كنند گويند سپاسگزاريم خدائى كه ما را بسوى ولايت امير المؤمنين عليه السّلام و ائمه از اولادان بزرگوارش هدايت و رهبرى فرموده است.

 

 

                       تفسير جامع، ج‏2، ص: 410

در كافى از حضرت صادق عليه السّلام روايت كرده در آيه وَ بَيْنَهُما حِجابٌ وَ عَلَى الْأَعْرافِ رِجالٌ يَعْرِفُونَ كُلًّا بِسِيماهُمْ   46  فرمود ابن كوا خدمت امير المؤمنين عليه السّلام شرفياب شد و پرسيد معناى اين آيه چيست؟ آنحضرت فرمود مائيم آنمردان كه بر اعراف توقف مى‏كنيم و ياران خود را از سيماى آنها ميشناسيم و ما اعرافى هستيم كه شناخته نميشود خداوند مگر از راه معرفت ما و خداوند ما را روز قيامت بر پل صراط ميگذارد و كسى داخل بهشت نشود مگر آنكه ما را بشناسد و ما نيز او را بشناسيم و كسى داخل جهم نميشود جز آنكه ما را انكار كرده و ما نيز آنها را نشناسيم خداوند تبارك و تعالى اگر ميخواست نفس خويش را بمردم مى‏شناسانيد و مردم نيز خدا را شناخته و بسوى او ميرفتند لكن خداوند چنان خواسته كه ما را صراط و وسيله معرفت خود براى خلايق قرار داده پس هر كس از ولايت ما سرپيچى كرده و يا ديگرى را بر ما برترى دهد از راه خدا دور گشته و سرنگون شده است فانهم عَنِ الصِّراطِ لَناكِبُونَ   74 مومنون   و بآن جائى كه بخواهد برود و در لجن زارها غرق شود و هر كس بسوى ما آيد ميآشامد از چشمه صافى كه بامر پروردگار جاريست و هرگز خشك و نابود نشده  و هیچوقت قطع نخواهد شد.

 

ابن بابويه بسند خود از بريد بن معاويه عجلى روايت كرده گفت از حضرت باقر عليه السّلام معناى آيه را سؤال نمودم؟ فرمود اين آيه در حق اين امت نازل شده و مراد از رجال ائمه از آل محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم است راوى گفت حضورش عرض كردم اعراف يعنى چه؟ فرمود صراطى است ميان بهشت و جهنم كه هر يك از مؤمنين گناهكار را ما ائمه شفاعت كنيم از آتش جهنم نجات يافته و از صراط بگذرد و هر كه را شفاعت نكنيم هلاك خواهد شد.

در كافى از بشر بن حبيب روايت كرده گفت سؤال كردم از حضرت صادق عليه السّلام معنى آيه وَ بَيْنَهُما حِجابٌ وَ عَلَى الْأَعْرافِ رِجالٌ را فرمود توقفگاهى است ميان بهشت و جهنم در آنجا محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم و على عليه السّلام و حسن و حسين و فاطمه عليه السّلام و خديجه كبرى توقف نموده‏اند و ميگويند كجا هستند دوستان و شيعيان ما؟ جمعى پيش آيند كه اسامى آنها و پدرانشان را ميدانند دست آنان را گرفته و داخل بهشت گردانند،

چهار شنبه 22 / 3 / 1396برچسب:, :: 12:34 ::  نويسنده : ارادتمند

 

تفسير جامع، ج‏2، ص: 358

در كافى از ابى بصير ذيل آيه وَ تَمَّتْ كَلِمَةُ رَبِّكَ   115  روايت كرده گفت همانساليكه حضرت بن موسى بن جعفر عليه السّلام متولد شده بود در خدمت حضرت صادق بمكه مشرف شده بودم پس از مراجعت با جمعى از اصحاب در منزل آن حضرت مشغول صرف غذا بوديم و همواره در موقع اطعام اصحاب، آن حضرت طعام نيكو و لذيذ تهيه ميفرمودند در اثنائيكه مشغول غذا خوردن بوديم شخصى از طرف اندرون آمده و پيغام داد كه بانوى محترمه حميده عرض مينمايد كه مرا درد مخاض گرفته و فرموده بوديد در موقع ولادت فرزندم كسى بر شما سبقت نگيرد لذا تشريف بياوريد حضرت از جا بر خاسته و باندرون تشريف برده و پس از چندى برگشت اصحاب آنحضرت تهنيت و مباركباد گفته و سؤال از مولود نمودند، فرمود خداوند پسرى مرحمت فرموده كه بهترين خلق روى زمين است و مادرش چيزى بمن گفت كه گمان ميگرد من نميدانم اصحاب عرض كردند خبرى كه دادند چه بود؟ فرمود گفت وقتى فرزند را بزمين نهادم دست هاى خود را بزمين گذاشت و سر بآسمان بلند نمود باو گفتم اين عمل از علائم پيغمبرى و امامت است حضرت فرمود شبى كه جده من حامله شد به جدم فرشته حضور پدر جدم آمد و كاسه شربتى باو داد كه بياشامد و آن شربت از عسل شيرين‏تر و از برف سفيدتر و از يخ سردتر بود و امر نمود كه با عيال خود هم بستر شود و نطفه جدم بر اثر آشاميدن شربت مزبور منعقد شد و بهمين ترتيب در مورد انعقاد نطفه پدرم و همچنين در باره تكوين نطفه خودم تكرار شد كه فرشته با ظرف شربتى وارد ميشد  و در شب انعقاد نطفه اين فرزند نيز ظرف شربتى بمن دادند كه نوشيدم و پس از مباشرت با حميده نطفه آن منعقد گرديد و اين فرزند بعد از من امام شماست كه بعد از گذشتن چهار ماه در رحم در او روح دميده شده و خداوند فرشته‏اى فرستاده تا بر بازوى راست او آيه وَ تَمَّتْ كَلِمَةُ رَبِّكَ را بنويسد و همينكه امام متولد شود دست خود را بزمين نهاده و سر را بآسمان بلند ميكند دست بر زمين نهادن براى آنستكه آنچه را خداوند از علم و دانش و اخبار گذشته و آينده بزمين فرو فرستاده تمام آنها را فرا بگيرد و بلند نمودن سر بسوى آسمان بجهت آنستكه منادى از جانب پروردگار از وسط عرش صدا ميزند و او را بنام خود و پدرش خوانده و ميگويد كه اى فلان بن فلان ثابت و بر قرار باش خداوند ميفرمايد بحق عظمت و بزرگى خود ترا بزرگ خلق نمودم و از ميان مخلوقاتم برگزيده‏ام كه محل سر و جايگاه علم و امين بر وحى من باشى و خليفه من در روى زمين تو ميباشى و بهشت را براى تو و دوستانت آفريده‏ام و بعزت و جلال خودم هر كه با تو دشمنى كند او را بسخت‏ترين عذابى گرفتار و داخل جهنم كنم و لو آنكه در دنيا وسعت رزق باو عطا كرده باشم و همينكه صداى منادى قطع شود امام در حالتى كه دستهاى خود را بزمين و سر بسوى آسمان بلند نموده در جواب ميفرمايد شَهِدَ اللَّهُ أَنَّهُ لا إِلهَ إِلَّا هُوَ وَ الْمَلائِكَةُ وَ أُولُوا الْعِلْمِ قائِماً بِالْقِسْطِ لا إِلهَ إِلَّا هُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيم  18ال عمران  ُ و همينكه اين كلمات را ادا كند استحقاق آنرا پيدا ميكند كه در شب قدر روح او را زيارت كند حضورش عرض كردم مگر روح جبرئيل نيست؟ فرمود جبرئيل از فرشتگان ميباشد و روح مخلوقى است كه از فرشتگان بزرگتر است و خداوند ميفرمايد تَنَزَّلُ الْمَلائِكَةُ وَ الرُّوح  4 قدر  ُ و اگر روح از جنس فرشته بود ذكر آن بعد از فرشتگان بيمورد بود و در روايت ديگر فرمود چون خداى تعالى بخواهد امامى را بيافريند شربتى از زير عرش بفرشته ميدهد و بپدر آن امام ميرساند و همينكه آنرا نوشيد موجب آفرينش امام شده و چون متولد شود آن فرشته را ميفرستد آيه را ميان دو چشمش مينويسد و هر وقت كه امام پيش از آن از دنيا برود خداوند براى امام جانشين نورى ايجاد ميكند كه با آن اعمال بندگانرا ببيند و از اين جهة است كه خداوند امام را حجت بر خلايق گردانيده.

 

                       تفسير جامع، ج‏2، ص: 362

  در كافى از منصور بن يونس روايت كرده گفت سؤال كردم از حضرت باقر عليه السّلام معنى آيه أَ وَ مَنْ كانَ مَيْتاً فَأَحْيَيْناهُ‏122 را؟ فرمود كسيكه بولايت امير المؤمنين پى نبرده و غافل بوده او را بولايت رهبرى نموديم و مراد او از فاحييناه ولايت است و كسيكه ولايت غير ائمه را دارا باشد مانند كسى است كه در تاريكى فرو رفته باشد.

 عياشى از بريد عجلى روايت كرده گفت فرمود حضرت باقر عليه السّلام آيا ميدانى مراد از ميت در اينجا؟ چيست ميت كسى است كه امام را نميشناسد و او را خداوند بنور امامت راهنمائى نفرموده و نيست مانند اين مردميكه در حق امام معرفت دارند و او را ميشناسند.

 

 

تفسير جامع، ج‏2، ص: 376

فَلِلَّهِ الْحُجَّةُ الْبالِغَة  149 و عياشى از حضرت صادق عليه السّلام روايت كرده كه فرمود ما ائمه حجت بالغه خدا بر مخلوقات زمين و آسمان هستيم.

 

 

 

 

چهار شنبه 21 / 3 / 1396برچسب:, :: 12:32 ::  نويسنده : ارادتمند

تفسير جامع، ج‏2، ص: 286

سوره انعام‏

در مكه نازل شده در كافى از حضرت صادق عليه السّلام روايت كرده فرمود سوره انعام يكدفعه در مكه نازل شد و يكصد و شصت و پنج آيه است و هفتاد هزار فرشته تا نزول بر پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم آنرا مشايعت كردند و به تسبيح و تهليل و تكبير مشغول بودند پس اين سوره را گرامى داشته و آنرا قرائت كنيد و بدانيد اسم خداوند جل و على در هفتاد موضع اين سوره ذكر شده و اگر مردم خواص آنرا بدانند اسم خداوند جل و على در هفتاد موضع اين سوره ذكر شده و اگر مردم خواص آنرا بدانند هرگز در قرائت آن كوتاهى نكنند

سپس حضرت صادق عليه السّلام فرموده هر گاه كسى حاجتى داشته باشد و بخواهد خداوند حاجت او را اجابت فرمايد بايد چهار ركعت نماز بجا آورد باين ترتيب كه در هر ركعت بعد از حمد سوره انعام را خوانده و پس از اتمام قرائت سوره، اين دعا را بخواند.

يا كريم يا كريم يا كريم يا عظيم يا عظيم يا عظيم يا أعظم من كل عظيم يا سميع الدعاء يا من لا يغيره الايام و الليالى صل على محمد و آل محمد و ارحم ضعفى و فقرى و فاقتى و مسكنتى فانك اعلم بها منى و انت اعلم بحاجتى يا من رحم الشيخ يعقوب حين رد عليه يوسف قرة عينه يا من رحم ايوب بعد حلول بلائه يا من رحم محمدا عليه و آله السّلام ليتم اواه و نصره على جبابرة قريش و طواغيتها و امكنه منهم يا مغيث يا مغيث يا مغيث‏

قسم بآن كسى كه جانم در دست قدرت اوست اگر اين نماز را بخواند و بعد از نماز هم باز اين ذكر را بگويد و حاجت خود را بخواهد البته خداوند حاجتش را عطا فرموده و بخل ننمايد انشاء اللّه و اين حديث را عياشى نيز روايت كرده و ابن عباس از پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم روايت كرده فرمود هر كه در شب سوره انعام را قرائت كند روز قيامت از آتش جهنم ايمن باشد و هرگز آتش آنرا بچشم مشاهده ننمايد

 

 

تفسير جامع، ج‏2، ص: 296

 از مالك جهنى گفت از حضرت صادق عليه السّلام معناى آنرا سؤال كردم فرمود مراد به وَ مَنْ بَلَغَ   19  امامانى است كه از آل محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم ميآيند تا مردم را بوسيله قرآن پند ميدهند و ايشان را ميترسانند چنانكه پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم بوسيله قرآن مردم را ترساند. و اين روايت را عياشى نيز ذكر نموده است.

 

تفسير جامع، ج‏2، ص:305

ما فَرَّطْنا فِي الْكِتابِ مِنْ شَيْ‏ء 38  ابى حمزه از حضرت باقر عليه السّلام روايت كرده فرمود اين آيه نازل شده در باره كسانيكه تكذيب ميكنند ائمه و اوصياء را و بآنها ايمان نمى‏آورند و ايشان اشخاصى هستند كه خداوند واگذاشته و رها كرده آنان را براه گمراهى، و هر كه از فرزندان آدم ايمان بياورد بائمه او براه راست هدايت و راهنمائى يافته و فرمود آنحضرت اگر در تاويل قرآن امامان را تكذيب كنند بتمام آيات قرآن تكذيب كرده‏اند

 

  تفسير جامع، ج‏2، ص: 335

 در كافى ذيل آيه وَ وَهَبْنا لَهُ إِسْحاقَ وَ يَعْقُوبَ  84  از ابى جارود روايت كرده گفت حضرت باقر عليه السّلام بمن فرمود اى ابى جارود مردم در باره حضرت امام حسن و حضرت امام حسين چه ميگويند؟ عرض كردم منافقين منكرند كه ايشان فرزندان رسول خدا ميباشند فرمود چگونه ادعاى آن‏ها را رد ميكنند؟ عرض كردم بآيه‏اى كه در باره عيسى بن مريم است كه ميفرمايد: وَ مِنْ ذُرِّيَّتِهِ داوُدَ وَ سُلَيْمانَ  84 انعام تا آخر آيه وَ كَذلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنِينَ  84 انعام  بعد فرمود آنها روى آيه بشما چه ميگويند؟ عرض كردم ميگويند گاهى پسر دختر را پسر گويند و حال آنكه فرزند صلبى نيست فرمود شما براى آنها چه دليلى اقامه مينمائيد؟ عرض كردم بآيه مباهله: فَقُلْ تَعالَوْا نَدْعُ أَبْناءَنا وَ أَبْناءَكُمْ وَ نِساءَنا وَ نِساءَكُمْ وَ أَنْفُسَنا وَ أَنْفُسَكُمْ   61 ال عمران مجددا فرمودند آنها چه جواب بشما ميگويند؟ عرض كردم ميگويند گاه ممكن است دو فرزند يك شخص را عرب تعبير بابنائنا ميكند و حال آنكه فرزندان يكنفر هستند و اين آيه هم از آن قبيل است حضرت باقر عليه السّلام فرمود اى ابى جارود بخدا قسم دليلى

 از كتاب خدا براى تو بيان ميكنم كه خداوند آن دو بزرگوار را فرزند صلبى پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم ناميده و جز كافر آنرا تكذيب و رد نميتواند بكند عرض كردم كدامست آن؟ فرمود آيه حُرِّمَتْ عَلَيْكُمْ أُمَّهاتُكُمْ وَ بَناتُكُم 23 نسا  ْ تا آنجا كه ميفرمايد وَ حَلائِلُ أَبْنائِكُمُ الَّذِينَ مِنْ أَصْلابِكُمْ23 نسا  اى ابى جارود از آنها سؤال كن آيا تزويج زنان حضرت امام حسن و امام حسين عليهم السّلام بر پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم جايز است يا خير؟ اگر گويند جايز است كه دروغ گفته‏اند و فاسق ميباشند و اگر گويند جايز نيست پس آن دو بخدا قسم فرزندان صلبى پيغمبر هستند و حرام نيست مگر زن فرزندان صلبى عياشى از ابى الاسود روايت كرده گفت حجاج شخصى نزد يحيى بن معمر فرستاد و باو پيغام داد كه شنيده‏ام تو عقيده دارى امام حسن و امام حسين فرزندان پيغمبرند و گفته‏اى كه در قرآن ميباشد من قرآن را از اول تا آخر خواندم و چنين چيزى نديدم يحيى در جواب گفت آيا در سوره انعام قرائت نكرده‏اى وَ مِنْ ذُرِّيَّتِهِ داوُدَ وَ سُلَيْمان  84 َ تا آنجا كه ميرسد به يحيى و عيسى آيا عيسى از ذريه ابراهيم نيست؟

گفت چرا گفت عيسى با آنكه پدر نداشت از ذريه ابراهيم خوانده شده همين طور است امام حسن و امام حسين عليه السّلام و نيز از حضرت رضا عليه السّلام روايت كرده فرمود مردى نزد عبد اللّه بن حسن رفت و از مسائل حج پرسش‏هائى نمود باو گفت آن شخص جعفر بن محمد است كه محل رجوع مردم است و مسائل را از او ميپرسند، آنمرد حضور حضرت صادق عليه السّلام شرفياب شد و مسئله خود را پرسد حضرت باو فرمود ترا ديدم كه نزد عبد اللّه بن حسن توقف كرده بودى جواب ترا چه گفت؟ آن مرد عرض كرد مرا خدمت شما راهنمائى نمود كه از حضرتت سؤال نمايم و گفت آن آقا خود را براى حل مسائل مسلمانان آماده نموده فرمود بلى من از اشخاصى هستم كه خداوند فرمود فَبِهُداهُمُ اقْتَدِهْ  90  هر چه ميخواهى سؤال كن كه جواب آنها را بشنوى؟ آنمرد مسائل خود را بيان نمود و حضرت جوابهاى كافيه باو داد.

 

 

تفسير جامع، ج‏2، ص: 339

 إِنَّ اللَّهَ فالِقُ الْحَبِّ وَ النَّوى‏ يُخْرِجُ الْحَيَّ مِنَ الْمَيِّتِ 95    در روايت ديگر فرمود آن حضرت مراد از حب دانشى استكه از ائمه معصومين بدست آيد و نوى علم و دانشى استكه از ائمه دور ميباشد

 

تفسير جامع، ج‏2، ص: 342

  حسن بن على بن الياس روايت كرده گفت شنيدم ‏از حضرت صادق عليه السّلام آن حضرت‏فرمود در آيه وَ هُوَ الَّذِي جَعَلَ لَكُمُ النُّجُومَ لِتَهْتَدُوا97    مراد از نجوم در اينجا آل محمد است.

 

 

دو شنبه 21 / 3 / 1396برچسب:, :: 12:48 ::  نويسنده : ارادتمند

تفسير جامع، ج‏2، ص: 265

يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تَقْتُلُوا الصَّيْدَ وَ أَنْتُمْ حُرُمٌ وَ مَنْ قَتَلَهُ مِنْكُمْ مُتَعَمِّداً فَجَزاءٌ مِثْلُ ما قَتَلَ مِنَ النَّعَمِ يَحْكُمُ بِهِ ذَوا عَدْلٍ مِنْكُمْ هَدْياً بالِغَ الْكَعْبَةِ أَوْ كَفَّارَةٌ طَعامُ مَساكِينَ أَوْ عَدْلُ ذلِكَ صِياماً لِيَذُوقَ وَبالَ أَمْرِهِ عَفَا اللَّهُ عَمَّا سَلَفَ وَ مَنْ عادَ فَيَنْتَقِمُ اللَّهُ مِنْهُ وَ اللَّهُ عَزِيزٌ ذُو انْتِقامٍ (95مائده‏

 

تزويج مأمون دخترش ام الفضل را بحضرت جواد عليه السّلام‏

على بن ابراهيم از محمد بن ميمون نصيبى روايت كرده گفت وقتى كه مأمون خواست دخترش ام الفضل را بحضرت جواد عليه السّلام تزويج نمايد تمام اهل خود را احضار نموده و قصد خود را باطلاع آنها رسانيد، عده باو گفتند اى امير مگر ميخواهى خلافتى را كه در عهده دارى از دست بدهى با آنكه ميدانى و بخوبى ميشناسى بين ما و اولاد على عداوتى قديم موجود است؟ مأمون گفت از اين سخنان درگذريد و من باين ازدواج علاقه شديدى دارم، گفتند اى امير ميخواهى نور چشم خود را به ازدواج طفلى درآورى   كه هنوز آشنائى در دين ندارد و بين واجب و مستحب تميز ندهد و حق را از باطل نشناسد؟! و در آنموقع سن مبارك حضرت جواد عليه السّلام ده و يا يازده سال بود و تأكيد كردند كه خوبست چندى صبر كنيد تا تربيت يافته و بآداب دين مؤدب شود و بتواند قرآن قرائت كند و واجبات را از مستحبات بشناسد، مأمون گفت بخدا قسم او از همه شما باحكام خدا و رسول داناتر است و واجب و مستحب را بخوبى ميداند و قرائت قرآن ميكند در حاليكه محكم و متشابه و عام و خاص و ناسخ و منسوخ و تاويل و تنزيل آنرا از شما بهتر ميداند بيائيد از او سؤال كنيد اگر طوريست كه شما ميگوئيد قبول مينمايم و اگر چنانست كه من ميگويم تصميم خود را اجرا خواهم نمود و گفت برويد يحيى بن اكثم قاضى القضاة و دانشمندان و علمائى كه نظير ندارند حاضر كرده بيايند و مال و هدايائى زياد بدهيد تا آنكه با حضرت جواد عليه السّلام مباحثه كنند و مسائلى از آنحضرت بپرسند كه در مجلس تزويج بتواند جواب دهد و در مجلس مباحثه عده كثيرى از مردم حضور داشته باشند بر طبق دستور مأمون عمل نموده و جمع بيشمارى حاضر شده و حضرت جواد عليه السّلام هم تشريف آورد بمأمون گفتند اجازه ميدهى كه يحيى از حضرت جواد مسئله بپرسد؟ مأمون به يحيى بن اكثم گفت هر مسئله فقهيه كه ميخواهى سؤال كن و ببين چطور ميداند و چگونه از عهده جواب برميآيد؟.

يحيى از حضرت جواد پرسيد چه ميفرمائى در شخص محرمى كه در حال احرام صيدى را كشته؟ آنحضرت فرمود بگوئيد بدانم كسى كه صيد را كشته در حرم كشته يا در خارج، عمدى بوده يا بخطا، از روى علم مرتكب شده يا نادانى، كشنده عبد بوده يا آزاد صغير بوده يا كبير، دفعه اولش بوده يا خير، آيا از طيور و پرندگان بوده و آيا از جوجه‏ها بوده، و يا بزرگ آيا اصرار در كشتن صيد دارد يا پشيمان است، در شب بوده يا بين الطلوعين و يا در روز، آشكارا كشته و يا پنهانى، در احرام عمره بوده و يا در احرام حج؟ يحيى چنان خجالت كشيد كه صحبت را قطع كرد و تمام اهل مجلس متوجه شده و به تعجب درآمدند و مأمون از جواب حضرت جواد باو نشاط و خوشحالى شديدى بر او دست داد كه ما فوق آن تصور نميرفت گفت اى ابو جعفر جواد آيا اذن ميدهى كه خطبه عقد را جارى كنم؟

فرمود بلى مأمون خطبه ذيل را خواند:  الحمد لله اقرارا بنعمته و لا اله الا الله اخلاصا لعظمته و صلى الله على محمد عند ذكره و قد كان من فضل الله على الانام ان أغناهم الله بالحلال عن الحرام فقال وَ أَنْكِحُوا الْأَيامى‏ مِنْكُمْ وَ الصَّالِحِينَ مِنْ عِبادِكُمْ وَ إِمائِكُمْ إِنْ يَكُونُوا فُقَراءَ يُغْنِهِمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ وَ اللَّهُ واسِعٌ عَلِيمٌ  32نور  پس گفت محمد بن على خواستگارى كرده‏ام الفضل دختر عبد اللّه را و صداق او را پانصد درهم طلا بذل كرده من كه پدر دختر هستم تزويج كردم او را بتو اى حضرت جواد ايا قبول دارى؟ فرمود بلى قبول دارم اين ازدواج را بهمين صداق سپس مأمون بمردم بحسب مراتب شأن و مقامشان كه در آن مجلس بودند وليمه داد در اين هنگام صداى كشتيبانها آمد كه يك كشتى نقره را كه حامل لباسهاى ابريشمين و عطريات فراوان بود كشيده و ميآورند از محمولات كشتى اول هدايائى بخاصان داده سپس بتمام اهل مجلس نثار نمودند و چون مردم متفرق شدند مأمون بحضرت جواد عليه السّلام گفت اگر صلاح بدانيد براى ما اقسام كشتن صيد را كه فرمودى بيان كنيد؟ فرمود هرگاه صيد را در خارج حرم و از پرندگان كشته باشد بر كشنده واجبست گوسفندى بكشد و اگر در حرم بوده دو برابر ميشود و اگر جوجه را در غير حرم بكشد بايد بچه گوسفندى كه از شير گرفته شده باشد بدهد و چون در حرم نبوده قيمتى براى آن نيست و اگر در حرم كشته شود قيمت هم اضافه ميشود و هر گاه صيد غير پرنده بوده در الاغ و شتر وحشى بايد بدنه بدهد و اگر توانائى ندارد شصت فقير را خوراك دهد و اگر توانائى آنرا هم ندارد هيجده روز روزه بگيرد و اگر صيد گاو بود بايد گاو بدهد و اگر توانائى نداشت سى مسكين را طعام بدهد و اگر آنرا هم نتوانست نه روز روزه بگيرد و اگر صيد آهو بود يك گوسفند بدهد اگر نداشت ده فقير را اطعام ميكند اگر توانائى آنرا هم نداشت سه روز روزه بگيرد و اگر در حرم بود تمام آنها دو برابر ميشود و حق واجبى است كه بايد ادا نمايد اگر در احرام حج باشد در منى نحر كند و اگر در احرام عمره بود در مكه نحر ميشود و تصدق بقيمت آن ميدهد تا دو برابر شود و اگر روباهى هم بكشد يك گوسفند است و اگر كبوترى بكشد يك درهم صدقه بدهد يا براى كبوتران حرم دانه بخرد و در جوجه نصف درهم است و در تخم آن چهار يك درهم است و هرگاه اينها را از روى نادانى مرتكب شود چيزى بر او نيست   مگر در صيد كه در آن فداء است خواه بداند يا نه بخطا باشد يا عمد و اگر صغير نابالغ مرتكب شود بر او چيزى نيست و اگر تكرار كند از كسانى است كه خداوند در آخرت از او انتقام خواهد كشيد و اگر راهنمائى كند ديگرى را در صيد كردن و بكشد صيد را بر اين راهنما فداء لازم آيد و تكرار كننده بعقوبت اخروى گرفتار خواهد شد و شخص پشيمان عقوبت اخروى ندارد و اگر شب بخطا در لانه آنها را كشت چيزى بر او نيست و اگر عمدا باشد چه در روز و چه در شب بايد فداء بدهد و محرم به حج در منى و محرم بعمره در مكه فداء بدهد مأمون امر كرد اين مسائل را بنويسند پس تمام اهلبيت خود را كه ميل ازدواج نداشتند بخواند و گفت آيا در ميان شما كسى كه اين مسائل را بداند وجود دارد؟ گفتند بخدا قسم قاضى هم قادر نبود جواب اين مسائل را بدهد چه رسد بما مأمون گفت واى بر شما كار اين خانواده از كار ساير مردم جداست آيا نميدانيد كه پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم براى حضرت امام حسن و امام حسين با آنكه هر دو طفل و نابالغ بودند بيعت گرفت و كسى براى طفل نابالغ بيعت نميگيرد و پدرشان على عليه السّلام به پيغمبر ايمان آورد در حاليكه دوازده ساله بود و پيغمبر ايمان او را پذيرفت و از هيچ طفلى قبول نميكرد اما نميدانيد آنها از نسلى غير از نسل ديگران هستند آخر آنها مانند اول آنها است گفتند اى امير راست گفتى شما از ما بهتر ميدانستى آنگاه مأمون امر كرد بر حضرت جواد عليه السّلام سه طبق از عطريات و زعفران نثار

كنند كه در ميان آنها سند املاك بود اول آنها را كه اسناد بود بر وزراء و دوم كه زر و طلا بود بر بنى هاشم و سوم كه عطريات بود بساير مردم دادند و هميشه حضرت جواد تا زمانى كه مأمون در حياة بود مورد احترام و تكريم بود و مأمون آنحضرت را بر اولادهاى خود مقدم ميداشت.

 

 

دو شنبه 20 / 3 / 1396برچسب:, :: 12:46 ::  نويسنده : ارادتمند

تفسير جامع، ج‏2، ص: 246

در كافى روايت كرده در آيه وَ حَسِبُوا أَلَّا تَكُونَ فِتْنَةٌ 71 از حضرت صادق عليه السّلام فرمود زمانى كه پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم حياة داشت و در ميان مردم بود گمان كردند كه آزمايش نميشوند ولى كور و كر شدند وقتى كه آن حضرت رحلت فرمود از ميان آنها و همينكه امير المؤمنين عليه السّلام قيام فرمود و زمام امور را بدست مبارك گرفت خداوند توبه آنها را قبول نمود پس از آن باز كر و كور شدند و تا ساعت قيامت در وادى گمراهى سير نموده و سرگردان ميروند.

و اين روايت را عياشى نيز ذكر نموده است. و فرمود حضرت صادق عليه السّلام معناى آيه آنستكه آنمردم گمان كردند آنها را بولايت امير المؤمنين عليه السّلام آزمايش نميكنند و در زمان پيغمبر اكرم هم كور شدند و نتوانستند مقام على را مشاهده كنند و هم كر شدند كه بسخنان پيغمبر گوش ندادند و بعد از پيغمبر و قيام امير المؤمنين بر آن كورى و كرى تا اينساعت و تا ظهور حضرت حجة عليه السّلام باقى بمانند.

 

                       تفسير جامع، ج‏2، ص: 256 

حصين بن حمدان خصيبى و حسن بن ابو الحسن ديلمى صاحب كتاب ارشاد ديلمى هر دو از حضرت صادق عليه السّلام در ذيل آيه إِنَّمَا الْخَمْرُ وَ الْمَيْسِرُ وَ الْأَنْصابُ وَ الْأَزْلامُ رِجْسٌ مِنْ عَمَلِ الشَّيْطانِ 90 تا آخر آيه روايت كرده‏اند كه فرمود روزى امير المؤمنين على بن ابى طالب عليه السّلام ابو بكر را در محليكه سكه بنى نجار بود ملاقات كرد ابو بكر بآنحضرت سلام كرد و گفت اى ابو الحسن گمان ميكنم كه شما از اينكه مردم در سقيفه بنى ساعده جمع شده و مرا خليفه نموده‏اند مكدر شده‏ايد بدانيد كه من مايل باين امر نبودم و نميتوانستم با آراء مردم مخالفت كنم و پيغمبر فرموده امت من بر خطا جمع نميشوند امير مؤمنان فرمود كدام امت بر خطا جمع نميشوند آنهائيكه اطاعت پيغمبر نموده و برهنمائى او هدايت يافته و در دين و امر خدا تغييرى نداده و بعهديكه خدا و رسولش در باره من از آنها گرفته وفا كرده‏اند يا مانند شما كه امر خدا را تغيير داده‏ايد ابو بكر گفت اى على بخدا قسم اگر كسيكه من باو وثوق دارم باين امر شهادت بدهد همانا امر خلافت را تسليم شما ميدارم امير المؤمنين فرمود كيستكه از پيغمبر موثق تر باشد كه در چهار مكان از تو و يارانت در باره ولايت من عهد گرفت و در بين ايشان عمر و عثمان هم حضور داشتند.

 يكى در بيعت الرضوان. در زير درخت. دوم- در خانه ام سلمه.

سوم- در يوم الدار.

چهارم- در روز غدير خم پس از مراجعت از حجة الوداع- كه شما تماما گفتيد شنيديم و اطاعت ميكنيم امر خدا و رسول او را و پيغمبر اكرم گواهى شما را بر خودتان حجت گرفت و گفتيد خدا و رسول او شاهد و گواه ما ميباشد و باز پيغمبر فرمود بايد حاضرين اين امر را بغائبين برسانند و بعضى از شما شاهد بعضى ديگر باشيد و همه شما ولايت مرا بمن تهنيت و تبريك گفته و عمر نزديك من آمده و دست خود را روى كتفم گذاشت و در حضور شما گفت:

بخ بخ لك يا على اصبحت مولاى و مولى كل مؤمن و مؤمنة يا على صبح نمودى در حالتى كه تو مولاى من و مولاى مؤمنان هستى أبو بكر گفت اى ابو الحسن بيان امرى نمودى كه اگر من در حياة پيغمبر از آنحضرت ميشنيدم كاملا اطاعت ميكردم امير المؤمنين باو فرمود اى ابو بكر خدا و رسول شاهد بر تو ميباشند اگر پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم زنده شود و بفرمايد چرا در حق من ستم نمودى حقيكه خدا و رسول او   

 براى من مقرر فرموده‏اند، نه براى تو و ساير مسلمين ديگر، چه ميگوئى؟ و آيا حق مرا تسليم نموده و بكنار خواهى رفت؟ گفت آرى اگر پيغمبر را بعد از رحلت او مشاهده نموده و بمن امر كند خلافت را بشما واگذار خواهم كرد، امير المؤمنين دست ابو بكر را گرفته بجانب مسجد قبا برد و هر دو وارد مسجد شدند ابو بكر ديد رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم مشغول نماز است از ترس بصورت بزمين افتاد و غش كرد پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم صدا زد اى ابو بكر سر بردار از زمين اى گمراه حيله‏گر و فتنه‏انگيز ابو بكر سر برداشت و گفت لبيك اى رسول خدا آيا پس از مرگ باز زندگانى و حياة است؟ پيغمبر فرمود واى بر تو اى ابو بكر آن خدائى كه زنده مينمايد همان خداست كه ميميراند و بهر كارى توانائى دارد ابو بكر ساكت شد پيغمبر اكرم بحالت غضبناك بر ابو بكر نظر نموده و فرمود اى ابو بكر واى بر تو عهدى كه در چهار موضع براى على در نزد خدا و رسولش كردى فراموش نموده؟ گفت فراموش نكرده‏ام فرمود پس چرا حق على را غصب كرده و با او بمنازعه برخاستى؟ و تمام عملياتى كه ابو بكر مرتكب شده بود پيغمبر باو گوشزد فرمود و آنچه را كه قبلا امر فرموده بود مجددا بابو بكر تكرار نمود ابو بكر عرض كرد ايرسول خدا آيا توبه من قبول ميشود و اگر خلافت را بعلى واگذار كنم خداوند از گذشته من خواهد گذشت؟ فرمود بلى اگر تو چنانچه ميگوئى عمل نمائى من ضمانت خواهم نمود كه خداوند توبه ترا قبول فرمايد و بر عهد خود استوار باش و پيغمبر از نظر ابو بكر پنهان شد ابو بكر بامير المؤمنين عليه السّلام متوسل شده گفت واى بر من اى على با من بيائيد كه در مسجد پيغمبر رفته بالاى منبر پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم مشاهدات خود را بمردم بگويم كه چگونه پيغمبر را زيارت نموده و اوامر آنحضرت را كه بمن فرموده بمردم تذكر داده و خلافت را بشما تسليم كنم، امير المؤمنين فرمود من با شما خواهم آمد ولى شيطانى كه با تو هست نميگذارد اين كار را انجام دهى، ابو بكر گفت اگر شيطان مرا رها نكند من شيطان را رها مينمايم و از او اطاعت نخواهم كرد، امير المؤمنين فرمود من براى آنكه حجت را بر تو تمام كنم پيغمبر را بتو نشان دادم و اطمينان دارم كه برخلاف آنچه ميگوئى پيروى از شيطان خواهى نمود و از مسجد قبا خارج شده بطرف مسجد پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم روانه شدند ابو بكر در هر لحظه رنگش متغير ميشد و مردم هم كه بابو بكر نگاه ميكردند با خود ميگفتند چه حادثه‏اى روى داده كه ابو بكر آنقدر متوحش و ترسناك شده عمر او را ديد و گفت اى خليفه رسول خدا چه خبر است كه تا اين حد وحشت دارى؟ ابو بكر گفت اى عمر دست از من بدار بخدا قسم ديگر گفته‏هاى ترا قبول نميكنم، عمر گفت قصد كجا داريد؟ جواب داد ميخواهم بمسجد و بالاى منبر رفته امر مهمى را بمردم بگويم، عمر گفت اكنون وقت مسجد و منبر نيست!! ابو بكر گفت اى عمر مرا رها كن و من بسخنان تو احتياجى ندارم عمر گفت پيش از رفتن بمسجد لااقل براى تجديد وضو بخانه ما بيا ابو بكر بامير المؤمنين نظر نموده گفت اى ابو الحسن شما بمسجد رفته و نزد منبر بنشينيد تا من بسوى شما بيايم آنحضرت تبسمى كرد و فرمود نگفتم شيطان ترا رها نميكند و نميگذارد قصد خود را انجام دهى، امير المؤمنين بمسجد تشريف برد و ابو بكر و عمر هم بمنزل رفتند و و ابو بكر شرح قضاياى خود و ديدن پيغمبر و اينكه او امرنموده است خلافت را بامير المؤمنين تسليم دارد براى عمر بيان كرد و گفت على بمن گفته كه تو اى عمر شيطانى هستى و نميگذارى من بعهد خدا و رسولش عمل نمايم عمر بابو بكر گفت ترا بخدا قسم بياد ميآورى روز اول ماه رمضانى كه روزه بر ما واجب شده بود وقتى كه حذيفه يمانى و سهل بن حنيف و نعمان ازدى و خزيمة بن ثابت بسوى خانه تو آمده بودند كه قروض خود را تأديه كنند از پشت در صدائى شنيده و توقف كردند شنيدند كه عيالت ام بكر ميگويد آفتاب بلند شده برخيز و داخل خانه پنهان شو تا اصحاب محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم صداى ترا نشوند و خون ترا حلال نشمارند زيرا محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم خون كسى را كه مخالفت با امر خدا نموده و بدون علت مسافرت و بيمارى عمدا روزه رمضان را افطار كند حلال شمرده است بعيالت گفتى طعامى كه از شب مانده بياور و ظرفى از شراب پر كن عيالت طعام و شراب برايت آورده و در روز ماه رمضان شراب نوشيده مست شدى و اين اشعار را خواندى و آن جماعت از پشت در صداى تو را مى‏شنيدند ترجمه اشعار ابو بكر اين است اى ام بكر مرا بحال خودم واگذار- همانا مرگ ما را مانند گياه خشك و نابود  ميسازد- قوم و عشيره ما هميشه سرگرم شرابند- پسر ابن ابى كبش بما ميگويد كه زود است زنده شويم- كجاست زنده شدن؟- زنده شدن پس از مرگ از موهومات و خيالاتست- آنچه محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم ميگويد باطل است و از سخنان بى‏پايه و زورگوئى است- آگاه باشيد آيا كسى هست از جانب من بخداى رحمن خبر رسانيده و بگويد كه من تارك ماه رمضانم و روزه آنرا افطار ميكنم و برساند باو كه هر چه به محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم وحى ميكند همه از افسانه‏هاى پيشينيان است اگر راست ميگويند خدا مانع شراب خوردن من شود و دست مرا بگيرد كه در ماه رمضانش غذا نخورم و كار حكيم آنست كه اگر الاغى ديد بگردنش افسار مى‏اندازد».

تمام اين اشعار و سخنان كفر آميزت را حذيفه و همراهانش از پشت در شنيده و ديدند كه پيغمبر را هجو ميكنى يكدفعه بخانه‏ات هجوم آوردند و ترا اى ابو بكر ديدند كه كاسه پر از شراب را در دست گرفته و مينوشى بتو گفتند اى دشمن خدا و رسول اين چه حالت است؟ و ترا بمسجد برده كه در حضور پيغمبر اكرم قصه تو را با اشعارت بگويند و بعضى هم بتو ميگفتند بگو ديشب هم شراب خورده بودم و عقلم زايل شده تا حد بتو نزنند محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم بيرون آمده بسويت نظر كرده و فرمود واى بر تو مگر نميدانى كه شراب و مسكرات عقل را زايل ميكند؟ و ما گفتيم اى پيغمبر گرامى امرء القيس اشعارى در ذم شراب گفته است:

          «شربت الاثم حتى زال عقلى             كذاك الخمر يفعل بالعقول»

 يعنى شراب خوردم تا عقلم زايل شد و همين كار را مسكرات با عقل‏ها مينمايند.

اى ابو بكر ترا چه شده آنوقت محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم را تكذيب مينمودى و اكنون او را تصديق ميكنى و حال آنكه باعتقاد ما محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم مردى دروغگو و ساحر بود؟ ابو بكر گفت اى عمر براى من شكى از آنچه ميگوئى نيست و قصه آن ماه رمضان و خوردن شراب و گفتن آن اشعار را بخوبى بخاطر دارم و الان بهمان عقيده باقى هستم بمسجد برو و بعلى بگو انتظار مرا نداشته باشد عمر بمسجد رفته و بعلى گفت در پى كار خويشتن برو و از فكر آنكه خلافت را بگيرى منصرف شو امير المؤمنين تبسمى فرمود و سپس گفت واى بر تو اى عمر و واى بر اين امت كه شما خليفه و پيشواى آنها باشيد عمر در پاسخ گفت اى على گفته‏هاى شما حق و راست است هر چه ميخواهى بگو و امير المؤمنين بجانب منزل خود برگشت.

 

و اين روايت را طبرسى در احتجاج و ديگران با اندك اختلافى ذكر نموده‏اند.

دو شنبه 19 / 3 / 1396برچسب:, :: 12:44 ::  نويسنده : ارادتمند

تفسير جامع، ج‏2، ص: 235

وَ لَوْ أَنَّهُمْ أَقامُوا التَّوْراةَ وَ الْإِنْجِيلَ وَ ما أُنْزِلَ إِلَيْهِمْ مِنْ رَبِّهِمْ لَأَكَلُوا مِنْ فَوْقِهِمْ وَ مِنْ تَحْتِ أَرْجُلِهِمْ مِنْهُمْ أُمَّةٌ مُقْتَصِدَةٌ وَ كَثِيرٌ مِنْهُمْ ساءَ ما يَعْمَلُونَ (66)

عياشى روايت كرده در آيه وَ لَوْ أَنَّهُمْ أَقامُوا التَّوْراةَ از حضرت باقر عليه السّلام فرمود مراد از ما أُنْزِلَ ولايت على و ائمه است كه خداوند در تورات و انجيل بر آنها نازل فرمود و مراد از فوق باران و منظور از تحت نباتات است‏

و نيز عياشى در آيه مِنْهُمْ أُمَّةٌ مُقْتَصِدَةٌ از ابى صهباء بكرى روايت نموده گفت شنيدم امير المؤمنين از رأس الجالوت و اسقف نصارى دعوتى كرده و فرمود من با آنكه از شما داناترم سؤال ميكنم و خدا را بر شما گواه ميگيريم كه راست بگوئيد بحق آن خدائى كه انجيل را بر عيسى عليه السّلام نازل فرمود و آنرا با بركت و مايه شفاى بيماران و زنده كننده مردگان قرار داد شما پس از حضرت عيسى عليه السّلام بچند فرقه و دسته منشعب شده‏ايد؟ گفتند يك فرقه امير المؤمنين فرمود بخدا دروغ ميگوئيد نصارى هفتاد دو فرقه هستند و يك فرقه از آنها نجات يافته و هفتاد و يك فرقه ديگر در آتش روند و آيه را تلاوت نمود و فرمود أُمَّةٌ مُقْتَصِدَةٌ همان فرقه ناجيه ميباشد.

و انس بن مالك روايت كرده گفت رسول خدا فرمود امت موسى عليه السّلام بعد از آن حضرت هفتاد و يك فرقه شدند هفتاد فرقه آنها در آتش هستند يك فرقه در بهشت و امت عيسى عليه السّلام بعد از او هفتاد و دو فرقه گشته و يك فرقه آنها در بهشت و هفتاد و يك فرقه در جهنم ميباشند و امت من هفتاد و سه فرقه شده و فقط يك فرقه آنها نجات يافته و ببهشت ميروند.

 

تفسير جامع، ج‏2، ص: 236

يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَ اللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ إِنَّ اللَّهَ لا يَهْدِي الْقَوْمَ الْكافِرِينَ (67)

غدير خم‏

قوله تعالى: يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَ اللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ إِنَّ اللَّهَ لا يَهْدِي الْقَوْمَ الْكافِرِينَ اين آيه در مراجعت پيغمبر اكرم از حجة الوداع نازل شد و آنحضرت از زمانى كه بمدينه هجرت فرمودند ده حج نمودند و حج دهم را حج وداع ميگويند چه پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم در همانسال رحلت فرمود، در حجة الوداع در منى خطبه تلاوت نمودند بعد از حمد الهى و ستايش پروردگار فرمود: ايمردم سخنان مرا بشنويد و در آن خوب تعقل كنيد زيرا بعد از سال جارى ديگر شما را ملاقات نميكنم فرمود كدام شهر از جهت احترام بزرگتر است؟ گفتند شهر مكه فرمود همانا خون و مال عرض شما بر شما محترم است مثل حرمت اين روز شما در اين شهرتان و در اينماه ذيحجه تا روز كه ملاقات نمائيد پروردگارتان را، و از كردارتان پرسش كند آگاه باشيد ايمردم اين سخن را درك نموديد و بمقصود و مفهوم آن رسيديد؟ عرض كردند بلى فرمود خدايا گواه باش سپس فرمود آگاه باشيد عادات و رسوم دوره جاهليت و يا خون و ماليكه در بين شما بود همه را زير پا گذاشته و از بين برداشتيم و هيچيك از شما بر ديگرى جز بتقوى برترى ندارد آيا اينسخنانرا دانستيد و بشما رسيد؟ عرض كردند بلى فرمود خدايا گواه باش باز فرمود آگاه باشيد هر حد و مكانى كه از زمان جاهليت محفوظ بود برطرف كردم و اول حديرا كه برداشتم جاى عباس بن عبد المطلب بود و آگاه باشيد هر خونى كه در زمان جاهليت  

 ميان اشخاص بود برطرف كردم و اول خونى كه از آن صرف نظر نموده و برطرف كردم خون ربيعه بود آيا شنيديد؟ گفتند بلى فرمود خدايا گواه باش سپس فرمود آگاه باشيد شيطان مأيوس است از اينكه در اين سرزمين بيايد و لكن از اينكه شما عبادات خود را سبك ميشماريد خشنود ميشود بدانيد و آگاه باشيد چنانچه پيروى شيطان نموديد مثل آنستكه او را پرستش كرده‏ايد و بدانيد مسلمانان برادر يكديگرند خون و مال مسلمانان بر كسى حلال نيست مگر ماليكه برضايت خاطر بكسى بخشيده شود و من شما را بجهاد كفار امر ميكنم تا اينكه كلمه توحيد را بر زبانشان جارى كنند كه در اين صورت آنان در حمايت و حفظ من هستند و جان و مالشان محترم است مگر از روى قصاص و حكم خداوند آيا شنيديد ايمردم؟ گفتند بلى فرمود خدايا گواه باش بعد فرمود سخنان مرا بدقت حفظ كنيد كه بعد از من بشما نفع ميرساند و آن‏ها را خوب بدانيد و بفهميد تا پس از من ايمان خود را از دست نداده بكفر برنگرديد آيا هيچيك از شما براى خاطر امر دنيا گردن بعضى از يكديگر را ميزند اگر كسى مرتكب اينعمل شود و البته هستند كسانيكه بجا ميآورند يعنى گردن يكديگر را ميزنند زيرا در كتيبه و لوحى كه بين جبرئيل و ميكائيل بود ديدم كه من با شمشير بصورتهاى شما ميزنم و پس از آن متوجه سمت راست خود شده كمى ساكت شده سخنى نفرمود بعد از آن فرمود اگر خدا بخواهد على بن أبي طالب هم با شمشير بصورتهاى شما ميزند پس فرمود ايمردم آگاه باشيد من پس از خود دو چيز ميان شما جا ميگذارم كه اگر بآنها متوسل شده و چنگ بزنيد هرگز گمراه نخواهيد شد: يكى كتاب خدا قرآن و ديگرى عترت و اهلبيت من همانا پروردگار بينا و توانا بمن خبر داد كه قرآن و عترت هيچوقت و زمانى از يكديگر جدا نخواهند شد تا آنكه روز قيامت در كنار حوض كوثر بمن برسند كسانى كه آن دو رشته را محكم گرفتند نجات يابند و هر كه با آن دو مخالفت كند هلاك خواهد شد آيا شنيديد؟ گفتند بلى فرمود خدايا گواه باش بعد فرمود در قيامت عده از شما مردم ميخواهند در كنار حوض كوثر بمن ملحق شوند ولى آنها را دور نموده و بر ميگردانند من ميگويم پروردگارا اينها اصحاب من هستند، خطاب ميرسد اى محمد آنها بدعت‏هائى بعد از تو در دين وارد ساخته و سنت و طريقه ترا تغيير داده‏اند ميگويم دور باشيد عذاب خدا بر شما باد و چون آخر ايام تشريق شد روز 13 ذى الحجه سوره إِذا جاءَ نَصْرُ اللَّهِ وَ الْفَتْحُ نازل شد پيغمبر اكرم فرمود مردم براى نماز در مسجد خيف كه در منى ميباشد جمع شدند بعد

از نماز پيغمبر اكرم حمد و ثناى خدا را بجا آورده و فرمود خداوند يارى كند كسى را كه سخن مرا بشنود و حفظ نموده و برساند بكسانى كه نشنيده‏اند چه بسيار حاملين علم و دانشى كه دانشمند نباشند و چه بسا بر دارنده علمى كه بدانشمندتر از خود علم را ميرساند سه طايفه هستند كه مورد خيانت واقع نشوند يكى مرد مسلمانى كه دل خود را در عمل و عبادت براى خداوند خالص كرده باشد دوم- نصيحت و پند دادن پيشواى مسلمانان سوم ملازمت با اجتماع آنها زيرا خداوند بآن‏ها احاطه دارد- ديگر آنكه مؤمنين با يكديگر برادرند و خون و جان آن ها مساويست و بگردن يكديگر ذمه‏دار هستند، و در مقابل مردم خارج از اسلام و ايمان با هم متحد و هم آهنگ ميباشند ايمردم من پس از خود دو چيز سنگين و بزرگ بجاى ميگذارم عرض كردند اى رسول خدا آن دو چيز كدام است؟ فرمود كتاب خدا و عترت و اهلبيتم همانا خداوند دانا و مهربان بمن خبر داد كه آندو هرگز از هم جدا نخواهند شد تا اينكه در كنار حوض كوثر بر من وارد شوند مانند اين انگشت سبابه و وسطى و جمع كرد دو انگشت مبارك را و بمردم اشاره نمود در اين هنگام چند نفر از حاضرين با خود گفتند محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم ميخواهد امامت را در خانواده خود قرار دهد چهار نفر از آن‏ها از منى بسوى مكه رفته و داخل خانه كعبه شده با يكديگر پيمان بسته و متعهد شدند كه اگر محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم فوت نمايد و يا كشته شود با تمام قوا كوشش نموده و نگذارند امامت باهل بيت پيغمبر منتقل شود كه اين آيه بر پيغمبر نازل شد.

أَمْ أَبْرَمُوا أَمْراً فَإِنَّا مُبْرِمُونَ أَمْ يَحْسَبُونَ أَنَّا لا نَسْمَعُ سِرَّهُمْ وَ نَجْواهُمْ بَلى‏ وَ رُسُلُنا لَدَيْهِمْ يَكْتُبُونَ (سوره زخرف آيه 79 و 80) پس بيرون آمد پيغمبر اكرم از مكه بسوى مدينه رهسپار شد در حالى كه در اين سفر حج كليه اعمال و مناسك حج را بمردم تعليم داده و توصيه و سفارش‏هاى لازمه را بعموم مسلمين حاضر در حج فرموده و شنواينده بودند همينكه بمنزلى كه به غدير خم موسوم بود رسيدند جبرئيل نازل شد و اين آيه را آورد.

 يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَ اللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ لذا پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم در آن محل توقف فرمود و دستور داد كسانى كه رفته بودند بر گردند همينكه تمام حاضر شدند منبرى ترتيب داده بر فراز منبر تشريف برده خطبه‏اى قرائت و پس از ذكر حمد و ثناى خداوند فرمود ايمردم آيا ميدانيد ولى شما كيست؟

عرض كردند بلى خدا و رسول او، فرمود آيا ميدانيد كه من اولى تر از نفس شما بشما هستم؟ عرض كردند ميدانيم، فرمود خدايا گواه باش همين جمله را تا سه مرتبه تكرار فرمود و مردم ميگفتند بلى ميدانيم و آن بزرگوار ميفرمود خدايا شاهد و گواه باش.

آنگاه دست امير المؤمنين را گرفته و آن جناب را بلند كرد بطوريكه سفيد زير بغل آنحضرت پيدا شد بعد فرمود آگاه باشيد هر كسرا من ولى او ميباشم اين على ولى و مولاى اوست خدايا دوست بدار دوستداران على را و دشمن بدار دشمنان على را و يارى كن هر كه يارى نمايد على را و خوار ذليل گردان هر كسيرا كه على را خوار كند، پس فرمود خدايا شاهد و گواه باش بر اين مردم و خود من هم از شاهدان و گواهان هستم عمر از ميان اصحاب برخاست و عرض كرد يا رسول اللّه اينكه على را بولايت نصب فرمودى از طرف خداوند است و يا از جانب شما است؟ فرمود بخدا قسم كه از جانب اوست و منهم راضى هستم چه خداوند فرمود على امير المؤمنين و امام متقين و پيشرو پيشانى سفيدان ميباشد، و خداوند او را در روز قيامت روى پل صراط مينشاند كه دوستانش را داخل بهشت و دشمنانش را داخل جهنم ميكند، يكعده از مردم كه بعد از پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم مرتد شدند گفتند كه محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم اين بيان را در مسجد خيف هم كرد و اينجا هم ابلاغ نمود اگر بمدينه برسيم از ما براى على بيعت ميگيرد چهارده نفر از ايشان بر كشتن پيغمبر با هم متفق شده و در عقبه كه بين جحفة و الواء است هفت نفر سمت راست و هفت نفر طرف چپ راه كمين كردند تا اينكه در موقع عبور پيغمبر شتر را رم داده و برانند تا بزمين افتاده و بقتل برسانند، شب كه تاريكى جهانرا فرا گرفته بود پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم در ميان كاروان مسلمين تشريف داشته و در كمال اطمينان شترش را ميراند چون به عقبه نزديك شدند جبرئيل ندا در داد كه اى محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم فلان و فلان در كمين نشسته و مهياى قتل تو هستند، پيغمبر اكرم به عقب سر توجه فرموده پرسيد كيست همراه و پشت سر من حذيفه يمانى گفت اى رسول خدا من هستم فرمود صداى جبرئيل را شنيدى؟ عرض كرد بلى فرمود اين راز را پنهان دار پيغمبر بعقبه رسيد و يك يك آن اشخاص را بنام صدا كرد چون صداى پيغمبر را شنيدند از كمينگاه خارج شده و بميان لشكر رفته و خود را پنهان كردند ولى بارهاى خود را بسته و مركب سوارى خود را رها كرده بودند مردم به پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم ملحق شده و پيغمبر براحله آن اشخاص عبور كرده و آنها را شناخت همينكه بمنزل بعدى فرود آمدند پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم فرمود چطور است حال كسانيكه در خانه كعبه با هم هم قسم شده و پيمان بستند كه اگر محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم بميرد و يا كشته شود نگذارند امر ولايت و خلافت در اهلبيت من باشد اشخاص مزبور خدمت پيغمبر آمده قسم خوردند كه ما چنين قصدى نداشته و اراده كشتن ترا هم نكرديم اين آيه نازلشد يَحْلِفُونَ بِاللَّهِ ما قالُوا توبه 74   يعنى قسم بخدا خوردند كه نگذارند خلافت در اهلبيت رسولخدا بماند.

وَ لَقَدْ قالُوا كَلِمَةَ الْكُفْرِ وَ كَفَرُوا بَعْدَ إِسْلامِهِمْ وَ هَمُّوا بِما لَمْ يَنالُوا74  توبه  يعنى بياناتى كفر آميز گفته و كافر شدند پس از اسلامشان و قصد كشتن پيغمبر را داشتند ولى موفق نشدند وَ ما نَقَمُوا إِلَّا أَنْ أَغْناهُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ مِنْ فَضْلِهِ فَإِنْ يَتُوبُوا يَكُ خَيْراً لَهُمْ وَ إِنْ يَتَوَلَّوْا يُعَذِّبْهُمُ اللَّهُ عَذاباً أَلِيماً فِي الدُّنْيا وَ الْآخِرَةِ وَ ما لَهُمْ فِي الْأَرْضِ مِنْ وَلِيٍّ وَ لا نَصِيرٍ سوره توبه آيه 75 پيغمبر اكرم وارد مدينه شد ماه محرم و نيمه اول صفر حال مباركش خوب بود و در نصفه دوم ماه صفر بيمار شده و در همان بيمارى روز بيست و هشتم ماه صفر رحلت فرمود.

ابن مسعود روايت كرده گفت پيغمبر اكرم پس از مراجعت از حجة الوداع بمن فرمود اى پسر مسعود اجل من نزديك شده آيا ميدانى مولاى تو بعد از من كيست؟

نام عده زيادى را بردم پيغمبر اكرم متأثر شده فرمود گريه كنندگان در عزا و مرگت گريه كنند چرا از على بن أبي طالب تجاوز ميكنى و براى چه او را بر ديگران مقدم نميدارى اى پسر مسعود در روز قيامت براى اين امت پرچم‏هائى افراشته ميشود و مقدم آنها پرچم بزرگ منست با على بن أبي طالب عليه السّلام و جميع مردمان آرزو دارند كه بزير آن پرچم بروند منادى ندا ميكند اين فضيلت و بزرگى و فخرى است براى تو اى على بن أبي طالب عليه السّلام.

و در كافى از حضرت باقر عليه السّلام روايت كرده فرمود خداوند بر مردم پنج امر واجب و مقرر فرمود كه يكى از آنها نماز است و مردم نميدانستند چگونه نماز بجا آورند جبرئيل نازل شد و دستور آن را پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم داد دوم زكوة بود كه جبرئيل به پيغمبر گفت تا بمردم بفهماند چطور بايد زكوة دهند، سوم روزه بود كه ماه رمضان را در ميان شعبان و شوال قرار داد چهارم حج بود كه مناسك آن را پيغمبر بمردم تعليم نمود.

پنجم ولايت بود كه در عرفات و روز جمعه آيه ولايت نازل شد، و تفصيل آن را در آيه الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ بيان كرديم و حضرت باقر عليه السّلام فرمود مردم بچهار امر واجب عمل كردند و پنجمين امر كه ولايت بود ترك نمودند و ما در ذيل آيه الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ چند خبر بيان كرديم و از طرق اماميه و عامه در اينباب اخبار بسيارى است و خبر غدير خم و همچنين معناى يا أَيُّهَا الرَّسُولُ از اخبار متواتره ميان جميع فرق اسلامى و از ضروريات مذهب است كه انكار كننده آن كافر ميباشد.

و ابن بابويه بسند خود از حضرت باقر عليه السّلام روايت كرده فرمود پدرم ميفرمود روزى پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم سواره از مدينه منوره بيرون ميرفت و امير المؤمنين پياده همراه آنحضرت طى طريق مينمود پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم فرمود يا ابو الحسن يا سوار شو و يا بمدينه بر گرد زيرا خداوند بمن امر نموده كه هر وقت من سوار شدم شما هم بايد سوار شويد و پياده راه برويد وقتى كه من پياده راه مى‏روم و بنشينى هرگاه من نشسته باشم مگر براى انجام حدى از حدود خداوند كه بايد ايستاده بجا آوريد و خداوند مرا بوجودت گرامى داشته است، مرا بنبوت و پيغمبرى برگزيده و ترا ولى و جانشين من قرار داده كه در حدود الهى و مشكلات احكام قيام مينمائى بآن خدائى كه مرا به پيغمبرى فرستاده هر كس ولايت ترا انكار نمايد اقرار بمن ندارد و هر آنكه شما را قبول نداشته باشد بمن اعتقاد ندارد، و فضيلت تو مانند فضيلت من است چنانچه خداوند ميفرمايد قُلْ بِفَضْلِ اللَّهِ وَ بِرَحْمَتِهِ فَبِذلِكَ فَلْيَفْرَحُوا هُوَ خَيْرٌ مِمَّا يَجْمَعُون  يونس 58   َ مراد از فضل خدا نبوت پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم است و رحمت خداوند ولايت على بن أبي طالب ميباشد كه شيعه بايد بوجود محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم و على عليه السّلام خوشحالى كند چه در دنيا و چه در آخرت در صورتى كه معاندين در دنيا فقط بمال و اهل و فرزند خوشحال ميباشند بخدا قسم اى على بشر خلق نشده مگر براى عبادت پروردگار و شناسائى مقام ولايت در دين اسلام و بوسيله شما راه مستقيم هدايت را طى كنند و هر كه از تو برگردد گمراه شود و كسيكه بطريق ولايت نرود خداوند او را هدايت نكند و ميفرمايد إِنِّي لَغَفَّارٌ لِمَنْ تابَ وَ آمَنَ وَ عَمِلَ صالِحاً ثُمَّ اهْتَدى طه82    يعنى من آمرزنده كسى هستم كه از معاصى توبه كند و بمن ايمان بياورد و عمل نيك انجام دهد پس از آنكه بولايت شما هدايت پيدا كرد اى على و خداوند بمن امر فرموده كه بمردم ابلاغ كنم همانطوريكه حق من بر مردم واجب شده حق ترا نيز بمردم واجب فرموده و اگر آنچه در باره ولايت تو يا على از طرف پروردگار بمن امر شده بمردم نرسانم خداوند رسالت مرا ناقص شمرده و عمل مرا ضايع و فاسد گرداند و هر كه خداوند را بدون ولايت تو ملاقات نمايد عملش ضايع و فاسد شده و از بين برود و اين بيانات را از طرف خود نميگويم بلكه هر چه را خداوند در باره تو امر فرموده است ميگويم.

و نيز از حضرت باقر عليه السّلام روايت كرده فرمود زمانى كه آيه يا أَيُّهَا الرَّسُولُ كه در باره ولايت است در غدير خم بر پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم نازل شد پيغمبر اكرم فرمود ايمردم مى‏ترسم شما را دعوتى كنم و اجابت نكنيد آن وقت هم من مسؤل خدا باشم                 و هم شما در اينمورد چه مى‏گوئيد؟ عرض كردند ما همه شهادت ميدهيم كه شما تبليغ رسالت فرموده و پند داده و آنچه بر شما لازم بوده ادا كرده‏ايد خداوند بهترين جزاء پيغمبران را بشما مرحمت نمايد آنگاه پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم فرمود خدا يا شاهد باش و بمردم فرمود ايمردم حاضرين بغايبين برسانند هر كس بمن ايمان دارد بايد در ولايت على ابن أبي طالب مرا تصديق كند ايمردم آگاه باشيد ولايت على ولايت من است و خداوند از من عهد گرفته در سه مرتبه كه ولايت او را بشما برسانم آيا شنيديد آنچه گفتم همه گفتند بلى اى رسول خدا.

در بصائر الدرجات در ذيل آيه قُلْ يا أَهْلَ الْكِتابِ از حضرت باقر عليه السّلام روايت كرده فرمود ما انزل ولايت امير المؤمنين عليه السّلام استكه در تورية و انجيل بر يهود و نصارى نازل نموده.

 

و اينحديث را سعد بن عبد اللّه و عياشى نيز روايت كردند و در سند سعد بن عبد اللّه اين زيادتى نيز ميباشد (و آن چه نازل كرده در تورات و انجيل ولايت امير المؤمنين عليه السّلام و ولايت ما ائمه است.)

دو شنبه 18 / 3 / 1396برچسب:, :: 12:41 ::  نويسنده : ارادتمند

تفسير جامع، ج‏2، ص: 225

إِنَّما وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلاةَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكاةَ وَ هُمْ راكِعُونَ (55)

خاتم بخشى امير المؤمنين در حال نماز و نزول آيه إِنَّما وَلِيُّكُمُ اللَّهُ در شان آنحضرت‏

در كافى از حضرت صادق عليه السّلام روايت كرده در معناى: يَعْرِفُونَ نِعْمَتَ اللَّهِ ثُمَّ يُنْكِرُونَها فرمود چون آيه: إِنَّما وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ تا آخر آيه نازل شد جمع  شدند عده از اصحاب پيغمبر در مسجد مدينه و بعضى ببعض ديگر گفتند در مورد اين آيه چه ميگوئيد اگر آيه را انكار كنيم بتمام آيات و احكام اسلام كافر ميشويم و اگر آنرا تصديق نموده و ايمان بياوريم على را بر خود تفوق داده و مسلط كنيم زيرا اين آيه صريحا بر ولايت على عليه السّلام دلالت دارد؟ همه آنها گفتند ما ميدانيم محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم راست ميگويد لكن امر او را در باره على اطاعت نميكنيم لذا اين آيه نازل شد كه ميفرمايد اين مردم ولايت على عليه السّلام را دانستند پس از آن انكار ولايت نموده و كافر شدند.

ابن بابويه از حضرت باقر عليه السّلام روايت كرده كه جمعى از يهوديان منجمله عبد اللّه بن سلام و اسيد بن ثعلبه و ابن يامين و ابن صوريا اسلام آورده خدمت پيغمبر شرفياب شدند عرض كردند اى رسول خدا موسى پس از خود بيوشع بن نون وصيت كرد وصى بعد از شما كيست؟ آنوقت آيه إِنَّما وَلِيُّكُمُ اللَّهُ نازل شد پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم بانها فرمود برويم بمسجد؟ همينكه خواستند داخل مسجد شوند سائلى را مشاهده نمودند پيغمبر از او پرسيد آيا كسى در مسجد چيزى بتو عطا ننموده؟ عرض كرد بلى ايرسول خدا آن مردى كه مشغول نماز است، فرمود در چه حالى بتو عطا نمود؟ عرض كرد در حال ركوع، پيغمبر تكبير گفت و مردم همه تكبير گفتند پيغمبر رو بمردم كرد و فرمود پس از من على وصى منست و ولى شما است كسانى كه حضور داشتند گفتند راضى هستيم به پروردگار يكتا و به اين كه اسلام دين ما و محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم پيغمبر و على بن أبي طالب ولى و امام ما باشد، لذا خداوند اين آيه را نازل فرمود وَ مَنْ يَتَوَلَّ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ الَّذِينَ آمَنُوا فَإِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْغالِبُونَ از عمر بن خطاب روايت كردند گفت بخدا قسم چهل مرتبه در نماز و حالت ركوع انگشتر صدقه دادم تا در باره من هم مانند آيه‏اى كه در باره على نازل شده نازل شود ابدا نازل نشده و شيخ در كتاب امالى از ابى رافع روايت كرده گفت روزى بر پيغمبر اكرم وارد شدم ديدم در خواب هستند و مارى در كنار خانه بود خوش نداشتم كه مار را بكشم پيغمبر بيدار شد من ميان پيغمبر و مار نشستم كه مبادا بوجود مقدس پيغمبر صدمه بزند و گفتم خود را فداى پيغمبر كنم اگر بخواهد كسى را بزند مرا بزند و مار خود را جمع كرد و ديدم پيغمبر آيه إِنَّما وَلِيُّكُمُ اللَّهُ را تا آخر قرائت ميفرمايد و فرمود حمد خداى را كه بر على نعمت خود را تمام فرمود گوارا باد بر على فضل و رحمت خداوند كه باو عطا فرموده است بعد فرمود در آنجا چيست؟ عرض كردم مارى خفته است، فرمود آنرا بكش و كشتم سپس فرمود اى ابى رافع چگونه ميباشى با قومى كه با على جنگ ميكنند و حال آنكه على بر حق و آنها بر باطل ميباشند و جهاد با آنها واجب و خداوند فرموده هر كس توانائى ندارد كه با على بجهاد آنها برود بايد در دل با آنان جهاد كند و چيزى بر آنها نيست، گفتم ايرسول خدا دعا بفرمائيد كه من آن زمان را درك كنم و خداوند بمن قدرتى عطا فرمايد تا در ركاب على بجهاد بروم، پيغمبر اكرم دعا كرد و فرمود براى هر پيغمبرى امينى است و امين من ابى رافع است و چون مردم پس از كشته شدن عثمان با على عليه السّلام بيعت نمودند و طلحه و زبير خروج كردند و مرتد شدند فرمايش پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم بيادم آمد خانه و باغى كه در مدينه داشتم فروخته با فرزندان خود بيرون رفته كه در ركاب امير المؤمنين على مشغول جهاد شويم ولى درك محضر آنجناب را نكردم تا از بصره بكوفه وارد شدند و بعد بجنگ صفين و جنگ خوارج نهروان رفته و در ركاب آنحضرت قتال مينمودم تا شايد شهيد شوم كه متأسفانه امير المؤمنين عليه السّلام در كوفه شهيد شدند و بمدينه برگشتم در حالى كه نه ماليه داشتم و نه خانه‏اى حضرت امام حسن خانه‏اى از خانه‏هاى امير المؤمنين و مقدارى از زمينهاى ينبوع بمن عطا نمودند كه با عيالاتم در آنجا سكونت نمودم. و از طرق عامه و خاصه روايات زيادى است كه اين آيه در شأن امير المؤمنين عليه السّلام نازل شده است.

در احتجاج طبرسى از امير المؤمنين عليه السّلام روايت كرده جمعى از منافقين حضور پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم عرض كردند آيا از واجبات چيزى باقى است كه نفرموده باشيد؟

اين آيه نازل شد قُلْ إِنَّما أَعِظُكُمْ بِواحِدَةٍ   سبا 46    يعنى بولايت امير المؤمنين سپس آيه إِنَّما وَلِيُّكُمُ اللَّهُ نازل شد و اين موضوع در تمام فرق مسلمين مورد اتفاق است كه در آن روز جز على عليه السّلام در ركوع كسى صدقه نداده است و اگر در آيه نام على ذكر ميشد منافقين آنرا اسقاط مينمودند و اين آيه و نظائر آن از رموزى است كه در قرآن ذكر شده تا تحريف كنندگان نتوانند بآن دست بزنند تا برسد بامثال شما مردم بعد از آن زمان و پس از آن آيه غدير و بعد از آن آيه الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ نازل شد.

عمار ساباطى از حضرت صادق عليه السّلام روايت كرده كه فرمود انگشترى كه امير المؤمنين عليه السّلام در نماز و در حالت ركوع صدقه داد حلقه آن چهار مثقال نقره داشت و نگينش پنج مثقال از ياقوت سرخ بود و معادل خراج شامات ميارزيد كه قريب سيصد بار شتر نقره و چهار بار شتر طلا ميشود و انگشتر مزبور متعلق به مروان بن طوق بود كه بدست امير المؤمنين عليه السّلام در يكى از جنگها بقتل رسيده و على عليه السّلام انگشتر او را حضور پيغمبر اكرم آورده و تسليم نمود مانند ساير غنائم جنگى و چون مختصات كفار مقتول بمسلمانى كه او را كشته اختصاص داشت پيغمبر آنرا بخود آن حضرت داد انگشتر در دست مبارك او بود تا در حال ركوع بسائل صدقه دادند شيخ طوسى روايت كرده كه اين عمل در روز بيست و چهارم ذى الحجه واقع شده و همان روز مباهله بوده است.

غزالى در كتاب سر العالمين روايت كرده و نوشته است كه انگشترى كه امير المؤمنين صدقه داد انگشتر حضرت سليمان بوده است.

در كافى از حضرت باقر عليه السّلام روايت كرده فرمود امر كرد خداوند به پيغمبر اكرم ولايت على را و نازل كرد بر آنحضرت آيه إِنَّما وَلِيُّكُمُ اللَّهُ را و واجب نمود بر مردم ولايت اولى الامر را آنمردم ندانستند اولى الامر چه اشخاصى هستند خداوند به پيغمبرش محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم دستور داد تا تفسير كند براى آنها اولى الامر و ولايت ايشان را چنانچه تفسير فرمود نماز و زكوة و حج و روزه را براى آن مردم وقتى امر خداوند به پيغمبرش ابلاغ شد مترسيد از آن مردم كه از دين برگردند و تكذيب كنند فرمايش او را، وحى رسيد باو اى پيغمبر برسان ولايت امير المؤمنين عليه السّلام را بر مردم اگر ابلاغ نكنى مانند آنست كه هيچ كدام از احكام ما را ابلاغ نكرده باشى، ما تو را از شر اين مردم حفظ مينمائيم پس پيغمبر آنحضرت را بخلافت نصب فرمود فرمود حضرت باقر عليه السّلام واجبات يكى پس از ديگرى از جانب خداوند نازل ميشد و آخر واجبى كه نازل شد ولايت امير المؤمنين عليه السّلام بود سپس آيه الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ نازل شد كه ميفرمايد خداوند دين شما را كامل كردم و بعد از اين واجبى نازل نكنم شيخ مفيد در كتاب اختصاص از ابى علا روايت كرده گفت عرض كردم حضور حضرت صادق عليه السّلام آيا اوصياء و امامان اطاعتشان واجب است؟ فرمود بلى خداوند ميفرمايد در باره ايشان أَطِيعُوا اللَّهَ وَ أَطِيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ و آن امامان كسانى هستند كه اين آيه را خداوند در شأن آنان نازل كرده و ميفرمايد إِنَّما وَلِيُّكُمُ اللَّهُ تا آخر آيه.

در احتجاج از حضرت عسكرى روايت كرده در حديث امير المؤمنين عليه السّلام فرمود منافقين حضور پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم عرض كردند آيا واجبى ديگر هست بر ما كه هنوز پروردگار او را نرسانيده تا بدانيم بعد از آن چيزى باقى نيست و بيش از اين تكليفى نداريم خداوند اين آيه را نازل فرمود قُلْ إِنَّما أَعِظُكُمْ بِواحِدَةٍ نساء 59    همانا سفارش ميكنم شما را بولايت سپس آيه إِنَّما وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلاةَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكاةَ وَ هُمْ راكِعُونَ نازل شد و اختلافى در ميان امة نيست كه اين آيه در شأن امير المؤمنين عليه السّلام نازل شده و كسى جز آن حضرت در حال ركوع صدقه و زكوة نداده و علت آنكه خداوند در قرآن نام آن بزرگوار را ذكر نكرده صراحتا براى آنستكه اگر ذكر مينمود منافقين اين آيه را از قرآن ساقط و تحريف ميكردند و همينطور است در آيات ديگر كه بطريق رمز فرموده و ما ائمه رموزات آنرا بيان كرده‏ايم و اين معنا لطفى است از جانب خداوند تا ندانند معناى آنرا آن اشخاصيكه در صدد تحريف و اسقاط قرآن بيرون آمدند و تا ما ائمه برسانيم آن رموزات را بشما و امثال شما و در باره ولايت امير المؤمنين خداوند آيه الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ را نازل كرد قوله تعالى: وَ مَنْ يَتَوَلَّ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ الَّذِينَ آمَنُوا فَإِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْغالِبُونَ ابن شهر آشوب از حضرت باقر عليه السّلام روايت كرده فرمود اين آيه نازل شده در شأن امير المؤمنين عليه السّلام و مراد از وَ الَّذِينَ آمَنُوا آنحضرت ميباشد و حزب خدا شيعيان آن بزرگوار هستند كه بر تمام بندگان غالب شوند و در اين آيه نيز مانند آيه پيش خداوند ابتداء نموده بذات خويش سپس بنام پيغمبرش بعد از آن بنام ولى خود امير المؤمنين عليه السّلام عياشى از حضرت صادق عليه السّلام روايت كرده فرمود بعد از آنكه آيه ولايت نازل شد و پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم مردم را در غدير خم جمع نمود و فرمود بآنها هر كس را كه من مولاى او ميباشم على نيز مولايش باشد و فرمود پروردگارا دوست بدار هر كه على را دوست داشته و دشمن بدار كسيكه على را دشمن داشته سپس امر نمود مردم با آنحضرت بيعت كنند تمام مردم بيعت كردند و كسى حرفى نزد جز عمر و ابو بكر وقتى خواستند بيعت كنند عرض كردند ايرسول خدا اين بيعت از طرف شماست يا پروردگار؟

فرمود از طرف پروردگار امر شده بمن تا بيعت بگيرم از شما براى امير المؤمنين عليه السّلام آن دو نفر بيعت كردند و از ميان جمعيت بيرون رفتند و با خود نجوى ميكردند طولى نكشيد عمر برگشت حضور پيغمبر اكرم عرض كرد ايرسول خدا من از ميان جمعيت خارج رفتم براى حاجتى مشاهده كردم مرد نيكو منظرى كه بهتر از او هرگز نديدم لباس سفيدى در بر داشت و ميگفت پيغمبر خدا از اين مردم عهد و پيمان گرفته بود بولايت و و خلافت على عليه السّلام و كسى اين عهد را نمى‏شكند و بهم نميزند مگر آنكه كافر ميشود فرمود ايعمر ندانستى كه بود آن مرد؟ عرض كرد خير گفت آن جبرئيل امين بود ايعمر بترس از خدا و نبوده باش اول كسيكه اين عهد را نقض و بشكنى سپس، فرمود حضرت صادق عليه السّلام در غدير خم دوازده هزار مرد با امير المؤمنين بيعت كردند و شهادت دادند بحقانيت آنحضرت با اينوصف حق آن بزرگوار را ندادند و از براى شما مالى است اگر دو نفر شهادت بدهند ميتوانيد آنمال را بگيريد و فرمود و آيه فَإِنَّ حِزْبَ اللَّهِ در شأن آنحضرت نازل شد.

 

 

دو شنبه 17 / 3 / 1396برچسب:, :: 12:40 ::  نويسنده : ارادتمند

تفسير جامع، ج‏2، ص: 222

قوله تعالى: يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا الْيَهُودَ وَ النَّصارى‏ أَوْلِياءَ 51   تا آخر آيه در آيات گذشته بيان نمود حالات يهود و نصارى را در اين آيه دستور ميدهد بمسلمين كه بايد قطع مراوده و دوستى با آنها بنمايند و از آنان بيزارى جويند. طبرسى روايت كرده از اصحاب پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم گفتند سبب نزول اين آيه آن بود وقتى در احد جنگ‏

سخت و دشوار شد بر مسلمانان بعضى از آنان گفتند ما ميرويم بطرف يهود و از آنها امان ميخواهيم طايفه ديگر گفتند ميرويم بجانب شام و از نصارى امان مى‏طلبيم خداوند اين آيه را نازل كرد در باره آنها ولى حكم آن عموميت دارد نسبت بتمام مسلمانان تا روز قيامت عياشى ذيل همين آيه از حضرت صادق عليه السّلام روايت كرده فرمود هر كس دوست بدارد آل محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم و مقدم بدارد ايشان را بر تمام مردم روى زمين براى خاطر پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم پس آن شخص با آل محمد ميباشد و بمنزله آنهاست نه عين آنان و اينطور است حكم خداوند در قرآن كه ميفرمايد وَ مَنْ يَتَوَلَّهُمْ مِنْكُمْ فَإِنَّهُ مِنْهُمْ هر آنكه از شما دوست بدارد آل محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم را بمنزله آنها است و اين فرمايش نظير قول حضرت ابراهيم است كه خداوند از او حكايت ميكند گفت ابراهيم فَمَنْ تَبِعَنِي فَإِنَّهُ مِنِّي  36ابراهيم هر كه از من پيروى كند او بمنزله اهل من ميباشد

 

تفسير جامع، ج‏2، ص: 225

يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا مَنْ يَرْتَدَّ مِنْكُمْ عَنْ دِينِهِ فَسَوْفَ يَأْتِي اللَّهُ بِقَوْمٍ يُحِبُّهُمْ وَ يُحِبُّونَهُ أَذِلَّةٍ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ أَعِزَّةٍ عَلَى الْكافِرِينَ يُجاهِدُونَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَ لا يَخافُونَ لَوْمَةَ لائِمٍ ذلِكَ فَضْلُ اللَّهِ يُؤْتِيهِ مَنْ يَشاءُ وَ اللَّهُ واسِعٌ عَلِيمٌ (54)

 

طبرسى از حضرت باقر عليه السّلام و حضرت صادق عليه السّلام روايت كرده فرمودند آيه مَنْ يَرْتَدَّ مِنْكُمْ عَنْ دِينِهِ فَسَوْفَ يَأْتِي اللَّهُ بِقَوْمٍ يُحِبُّهُمْ وَ يُحِبُّونَهُ در باره امير المؤمنين و اصحاب باوفايش كه در جنگ بصره در ركاب آنحضرت جهاد ميكردند نازل شده و اين آيه خطاب به اصحاب پيغمبر است آنهائيكه غصب نمودند حقوق آل محمد را و از دين اسلام خارج شدند بزودى اصحاب حضرت حجة عليه السّلام بيايند و با آنها جهاد كنند و از هيچ چيز ترس و واهمه ندارند عياشى از سليمان بن هارون روايت كرده گفت عرض كردم حضور حضرت صادق عليه السّلام بعضى از مردم گمان ميكنند كه شمشير پيغمبر اكرم نزد عبد اللّه ميباشد فرمود بخدا قسم نميدانند و نديده‏اند او را مگر در حضور حضرت امام حسين عليه السّلام و صاحب شمشير معين است نبرند شما را اين مردم بطرف راست و چپ بخدا قسم اگر اهل آسمانها و زمين جمع بشوند و بخواهند آن شمشير را از اهلش كه حضرت حجة بن الحسن عليه السّلام روحى و روح العالمين له الفداء باشد بگيرند قدرت و توانائى ندارند و اگر تمام اهل عالم كافر شوند خداوند بوجود مقدس آنحضرت انتقام از آنها خواهد كشيد سپس فرمود آيا نميشنوى قول خداوند را و آيه را تلاوت كرد آنحضرت و ثعلبى كه از علماء عامه است در تفسيرش از طرف خودشان روايت كرده كه اين آيه نازل شده در حق امير المؤمنين عليه السّلام‏

دو شنبه 16 / 3 / 1396برچسب:, :: 12:38 ::  نويسنده : ارادتمند

تفسير جامع، ج‏2، ص: 189

سعد بن عبد اللّه در بصائر الدرجات از محمد بن سليمان ديلمى روايت كرده گفت سؤال كردم معنى آيه إِذْ جَعَلَ فِيكُمْ أَنْبِياءَ وَ جَعَلَكُمْ مُلُوكاً 20 را از حضرت صادق عليه السّلام فرمود پيغمبران مانند رسول اكرم و ابراهيم و اسمعيل باشند و ملوك مراد ائمه آل محمد هستند عرض كردم به ملك و سلطنتى بزرگتر مى‏باشد فرمود ملك بهشت و دوزخ و در روايت ديگر فرمود ملك بهشت و ملك رجعت.

 

 تفسير جامع، ج‏2، ص: 206

يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ ابْتَغُوا إِلَيْهِ الْوَسِيلَةَ وَ جاهِدُوا فِي سَبِيلِهِ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ (35)

ابن شهر آشوب در معنى آيه از امير المؤمنين عليه السّلام روايت كرده فرمود آنحضرت وسيله من و فرزندانم ميباشيم هر گاه شخصى از خداوند چيزى درخواست كند ما را واسطه و وسيله درخواست خود در درگاه ربوبى قرار دهد تا خداوند حاجات او را بر آورد و انجام دهد و اينحديث را صفار در بصائر الدرجات بسند خود از سلمان فارسى روايت كرده.

 

تفسير جامع، ج‏2، ص: 207

عياشى در آيه يُرِيدُونَ أَنْ يَخْرُجُوا مِنَ النَّارِ 37  از حضرت صادق عليه السّلام روايت كرده فرمود دشمنان امير المؤمنين عليه السّلام در آتش جاويد و هميشه معذب خواهند بود و خداوند ميفرمايد وَ ما هُمْ بِخارِجِينَ مِنْها آن دشمنان هرگز بيرون نخواهند آمد از آتش جهنم.

 

تفسير جامع، ج‏2، ص: 221

 

عياشى در آيه وَ مَنْ لَمْ يَحْكُمْ بِما أَنْزَلَ اللَّهُ فَأُولئِكَ هُمُ الْفاسِقُونَ 47 روايت كرده از ابى جميله و او از حضرت باقر عليه السّلام و حضرت صادق عليه السّلام كه فرمودند خداوند خمس را براى آل محمد واجب و مقرر فرمود أبو بكر از نظر دشمنى و حسد امتناع نمود كه خمس را بآل محمد بدهد و خداوند در اين آيه ميفرمايد و هر كس حكم نكند بآنچه خداوند نازل فرموده او فاسق است و ابو بكر اول كسى بود كه خمس را از آل محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم منع نموده و حق ايشان را از بين برد و بآنها ظلم كرد و چون درگذشت عمر بدون رضاى آل محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم بجاى ابو بكر نشست و مانند او عمل نمود و خمس آل محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم را نداد.

دو شنبه 15 / 3 / 1396برچسب:, :: 12:38 ::  نويسنده : ارادتمند

تفسير جامع، ج‏2، ص: 172

روايت كرده عياشى از جابر در آيه وَ مَنْ يَكْفُرْ بِالْإِيمانِ فَقَدْ حَبِطَ عَمَلُهُ وَ هُوَ فِي الْآخِرَةِ مِنَ الْخاسِرِينَ گفت از حضرت باقر عليه السّلام تفسير آنرا سؤال نمودم؟

فرمود مراد از ايمان ولايت على عليه السّلام است هر كس بولايت على عليه السّلام كافر شود در آخرة از جمله زيانكاران است و اين روايت را در محاسن و در كتاب روضه نيز ذكر نمودند و آن حضرت فرمود تفسير اين آيه در خود قرآنست و مراد از كفر هم تكذيب ولايت‏

على عليه السّلام ميباشد و ولايت على باتفاق ايمان مى‏باشد و عياشى بسند خود از حضرت صادق عليه السّلام روايت كرده فرمود كمترين چيزى كه شخص را از اسلام خارج ميكند آنستكه رأى بر خلاف حق بدهد و در رأى خود پايدارى نمايد و اين آيه را تلاوت فرمود، پس از آن فرمود: كافر كسى است كه بآنچه خداوند فرموده عمل نكرده و بامر خدا راضى نشده است‏

 

   تفسير جامع، ج‏2، ص: 188

در مجمع روايت كرده از ابى جارود گفت سؤال كردم از حضرت باقر عليه السّلام معنى آيه وَ اذْكُرُوا نِعْمَةَ اللَّهِ عَلَيْكُمْ وَ مِيثاقَهُ الَّذِي واثَقَكُمْ بِهِ 7   فرمود مراد از ميثاق چيزهائى استكه پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم براى مردم در حجة الوداع بيان فرموده از تحريم محرمات و واجبات و چگونگى طهارت و واجب بودن ولايت امير المؤمنين و فرزندانش بر مردم و در روايت على بن ابراهيم از آنحضرت فرمود مراد بميثاق كه پيغمبر از مردم گرفت و محكم نمود او را بر آنها ولايت امير المؤمنين است و مردم آنروز گفتند ما شنيديم فرمايشات شما را و قبول داريم و اطاعت ميكنيم سپس نقض كردند و شكستند آن عهد و ميثاق را

 

تفسير جامع، ج‏2، ص: 188

على بن ابراهيم ذيل آيه وَ جَعَلْنا قُلُوبَهُمْ قاسِيَةً يُحَرِّفُونَ الْكَلِمَ عَنْ مَواضِعِهِ 13    از صادقين عليه السّلام روايت كرده فرمودند مراد آنستكه باز داشتند امير المؤمنين عليه السّلام را از موضع خلافت و دليل بر آنكه مقصود از كلمه امير المؤمنين عليه السّلام است قول خداوند ميباشد كه ميفرمايد وَ جَعَلَها كَلِمَةً باقِيَةً فِي عَقِبِهِ زخرف 28   يعنى قرار داديم امامة را كلمه باقيه در فرزندان آنحضرت.

 

تفسير جامع، ج‏2، ص: 189

قَدْ جاءَكُمْ مِنَ اللَّهِ نُورٌ وَ كِتابٌ مُبِينٌ‏15

 از حضرت صادق عليه السّلام روايت كرده فرمود مراد از نور پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم و امير المؤمنين عليه السّلام و ائمه ميباشند.

 

 تفسير جامع، ج‏2، ص: 157

نزول آيه الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ در غدير خم‏

قوله تعالى: الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ طبرسى از حضرت صادق عليه السّلام روايت كرده فرمود وقتى كه اين آيه نازل شد پيغمبر اكرم فرمود اللّه اكبر بزرگ است خداوند بر اتمام دين و تكميل نمودن نعمت خود و بر راضى بودنش بر دين اسلام و رسالت من و ولايت على بن أبي طالب عليه السّلام بعد از من، و فرمود هر كه را من مولاى او هستم على مولاى اوست پروردگارا دوست بدار هر كسى را كه على را دوست بدارد و دشمن بدار هر آنكه على را دشمن ميدارد.

شيخ در امالى از حضرت صادق عليه السّلام روايت كرده كه فرمود امير المؤمنين عليه السّلام فرموده خداوند بمن هفت چيز عطا نموده كه بهيچ پيغمبرى جز محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم عطا نفرموده است راه‏ها را براى من گشوده است و علم منايا و بلايا و انساب را بمن تعليم داده و عطا فرموده بمن فصل خطاب را و من با اجازه پروردگار بسوى ملكوت آسمانها و زمين نظر نمودم و حوادث گذشته و وقايع آينده تا روز قيامت بر من مكشوف گرديد و بولايت من خداوند دين اين امت را كامل و نعمت خود را بر آنان تمام نمود و بدين اسلام از ايشان راضى گرديد، وقتى كه در روز غدير و تعيين ولايت براى محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم فرمود اى محمد خبر بده بامت كه من بولايت و خلافت على دين آنها را كامل نمودم و آيه را تا آخر قرائت نموده فرمودند تمام اينها از جانب خداوند بمن عطا شده است و شكر و سپاس ميكنم چنين خدائى را كه باين مواهب مرا سر افراز فرموده.

روايت كرده شيخ ابو على محمد بن احمد بن على معروف بابن فارسى كه از اجله قدماء اماميه ميباشد از حضرت باقر عليه السّلام در روايت مفصلى كه آنحضرت فرمود پيغمبر اكرم قصد حج نمود از مدينه منوره در حالتى كه تمام احكام شريعت اسلام را بجز احكام حج و ولايت براى مردم بيان فرموده بود جبرئيل نازل شد گفت خداوند بتو سلام ميرساند و ميفرمايد من هيچ پيغمبرى را قبض روح نكردم مگر آنكه دين او را كامل نمودم و حجت خود را مؤكد ساختم و باقى نمانده بر تو از واجبات احكام دين و شريعت مگر دو امر واجب   كه بايد آنها را بمردم برسانى يكى واجبات حج است و ديگرى ولايت واجبه و خلافت بعد از خودت ميباشد، زيرا من هرگز زمين را خالى از حجت خود نميگذارم و خداوند ترا امر مينمايد بحج بروى و امر كنى هر كس از مردم شهر مدينه و اطراف آن و ساير شهرهاى ديگر كه استطاعت دارند حج بروند و احكام حج را بآنها ياد بدهيد: منادى فرمان پيغمبر اكرم را بمردم رسانيد و قريب هفتاد هزار نفر از مردم در ركاب پيغمبر بحج رفتند بعدد اصحاب حضرت موسى كه براى هرون از آنها بيعت گرفت پيغمبر هم از اين هفتاد هزار نفر براى امير المؤمنين عليه السّلام بيعت گرفت اينها هم شكستند بيعت خدا و رسولش را و مانند اصحاب موسى گوساله و سامرى اين امة را پيروى نمودند جمعيتى كه در راه حج بود چنان بهم متصل و فشرده شده بود كه ذكر تلبيه ميان مدينه و مكه را پر كرده بگوش ميرسيد چون حضرت بعرفات رسيد باز جبرئيل نازل شد و گفت خداوند سلام ميرساند و ميفرمايد اجل تو نزديك شده است و امر ميكنم بتو امر ولايت و خلافت على را مقدم بدارى و وصيت باو نمائى و هر چه از علوم و ميراث پيغمبران پيشين نزد تو هست بعلى تسليم بدارى و بمردم برسانى كه على خليفه منست بعد از تو و عهد و ميثاق مرا بمردم ابلاغ نمائى و من هيچ پيغمبرى را قبض روح ننمودم مگر آنكه كامل و تمام كردم دين را بولايت اولياء خود و دشمنى نمودن با دشمنانم و ولايت كمال توحيد و يگانگى منست و وسيله اتمام نعمت بر بندگانم ميباشد هر كس على را اطاعت كند مرا اطاعت نموده و هر كس از او تمرد كند از من تمرد كرده است هر كه او را بشناسد مؤمن است و هر كه منكر او باشد كافر و هر كه مرا در روز قيامت با ولايت على ملاقات نمايد به بهشت داخل كنم و اگر با دشمنى على مرا ملاقات كند بجهنم وارد شود برخيز اى محمد و على را بولايت و خلافت و حجت بين خلايق منصوب نما و عهد و ميثاق از آنها بگير و بآنها تذكر بده كه ولايت على دين كامل و توحيد و يگانگى من ميباشد نعمت كامل و تمام من بر بندگان پيروى كردن از ولايت على بوده و امروز كامل گردانيدم بر شما نعمت خود را و راضى شدم كه اسلام با ولايت على دين شما باشد، پيغمبر اكرم ترسيد كه مبادا منافقين تفرقه اندازند و برگردانند مردم را بطرف جاهليت و چون دشمنى مردم را نسبت بعلى ميدانست از جبرئيل درخواست نمود كه از خداوند نگهبانى و حفاظت و عصمت او را مسئلت نمايد و فرمود اى جبرئيل من بيم آن دارم كه مردم مرا تكذيب نموده و قول مرا در باره على قبول ننمايند جبرئيل بآسمان بالا رفت و دو مرتبه در منى و مسجد خيف نازل شد و امر نمود كه فرمان حق را در باره على اجرا نما از جبرئيل پرسيد كه آيا عصمت هم آورده‏اى؟ گفت خير اين بار هم پيغمبر نسبت بنصب على اقدام نفرمود براى دفعه سوم در كراع الغميم كه بيابانى است بين مكه و مدينه جبرئيل نازل شد و موضوع ولايت على را گوشزد نمود و چون عصمت نياورده بود پيغمبر فرمود ميترسم كه مردم مرا تكذيب كنند چهارمين دفعه جبرئيل در غدير خم كه در سه ميلى به جحفه است و مكان معلومى است پنج ساعت از روز گذشته نازل شد آيه شديد و عتاب آميز يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ فى على وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَ اللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ   67     را نازل كرد اول قافله حاج از غدير گذشته و به جحفه نزديك شده‏بود پيغمبر امر فرمود كه آنها را برگردانند و تمام هفتاد هزار نفر در آنجا اجتماع نمودند، آنگاه امر پروردگار را بمردم ابلاغ فرمود و على را بروى دست بلند كرده بمردم نشان داد و خطبه مفصلى ايراد و قرائت فرمود تا آنجائى كه فرمود: اى مردم بدانيد خداوند بمن فرموده اگر امر ولايت على را بشما نرسانم هيچ تبليغ رسالت نكرده‏ام و من اكنون سبب نزول اين آيه را براى شما بيان ميكنم جبرئيل تا بحال چند بار بر من نازل شد و مرا از جانب پروردگار مأمور نصب خلافت و معرفى على نمود كه در اين محل توقف كرده و به هر كس كه حضور دارد از شما اعم از سياه و سفيد بشناسانم كه على بن أبي طالب عليه السّلام برادر و وصى و خليفه و امام بعد از من ميباشد و او نسبت بمن مانند هرون است نسبت بموسى جز آنكه بعد از من پيغمبرى نخواهد بود، و شروع فرمود بقرائت آياتى كه در شأن امير المؤمنين عليه السّلام نازل شده يك بيك آنها را تلاوت نمود و فرمود ايمردم بدانيد و بفهميد كه خداوند على را بامامت و خلافت واجب الاطاعه بر عموم شما مهاجر و انصار و تابعين و شهرى و دهاتى و بيابانى و حاضر و غايب و عرب و عجم و ترك و روم و بنده و آقا كوچك و بزرگ و سفيد و سياه شما نصب و تعيين فرموده و حكم على در باره تمام شما نافذ است هر كه با على مخالفت نمايد ملعونست و هر كه مطيع و فرمانبردار او باشد آمرزيده شود ايمردم اين آخرين مكانى است كه من در حضور تمام شما و چنين جمعيتى ميباشم، امر پروردگار خود را بشنويد و اطاعت كنيد كه پروردگار شما صاحب و مولاى شماست و پس از امر حق اطاعت رسولش محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم را كه در برابر شما ايستاده سخن ميگويد و پس از من على بامر پروردگار امام شماست و بعد از على امامت در ذريه من كه از صلب على است ميباشد تا روز كه ملاقات كنيد خدا و رسول او را چيزى حلال نيست مگر آنكه خدا آنرا حلال كرده باشد و حرامى نيست مگر آنكه خدا حرام نموده است خداوند حلال و حرام را بمن شناسانيد و من بشما رسانيدم و تمام آنها را بعلى ياد دادم و خداوند علمى را را بمن نياموخت مگر آنكه آنرا بعلى تعليم نمودم و نيست علمى مگر آنكه خداوند آنرا شمرده و در امام مبين محدود فرموده و على آن امام مبين است ايمردم نسبت بعلى تعدى نكنيد و از ولايت على استنكاف ننمائيد او مردم را بسوى حق هدايت و رهبرى كند و بحق عمل مينمايد و باطل را از بين ميبرد شما بملامت ملامت كنندگان دست از على نكشيد و توبه كسى را كه منكر على باشد قبول ننموده و همواره معذب باشد اى مردم دورى بجوئيد از اينكه امر مرا در مورد على مخالفت كنيد كه آتشى بشما مى رسد كه هيزمش سنگ گوگرد و بدن مردم است و خداوند آنرا براى كفار مهيا نموده، ايمردم بخدا قسم خداوند مرا بشارت داده بوجود پيغمبران گذشته و من آخرين آنها هستم كه حجت بر تمام آفرينش اولين و آخرينم از اهل آسمان و زمين، و هر كس بمن شك كند كافر است و هر كه در گفتارم بعلى شك نمايد شك در تمام پيغمبران و احكام خداوند كرده شك كننده در اينها در آتش جهنم است، ايمردم مقدم بداريد على را كه او بعد از من از هر مرد و زنى افضل است، بواسطه ما خداوند ارزاق شما را نازل گردانيد، و ملعونست ملعون مغضوب خداست مغضوب من است هر كه رد كند اين گفتار مرا در باره على، آگاه باشيد كه جبرئيل مرا باين گفتار خبر داد تا آنجا كه فرمود: ايمردم تفكر در قرآن بنمائيد و آياتش را بفهميد و بمحكمات آن عمل كنيد و از متشابهاتش پيروى ننمائيد بخدا قسم على براى شما متشابهات قرآن را بيان مى‏كند و تفسير قرآن نمى‏كند مگر اين على كه من او را بر سر دست گرفتم و بالاى منبر آورده و شما او را مشاهده ميكنيد و او معلم شماست هر كه را كه من مولاى او هستم على نيز مولاى اوست آگاه باشيد ايمردم خداوند فرمود على و اولادش يكى از دو چيز سنگين و پربها مى‏باشد و قرآن هم‏يكى از ثقلين دوم است و هر كدام از اين دو، بيان كننده يكديگر است و هرگز از هم جدا نشوند تا وارد شوند بر من كنار حوض كوثر. آگاه باشيد حلال و جائز نيست گفتن امير المؤمنين بكسى بعد از من مگر بعلى، و على را چنان بر سر دست بلند نمود كه سفيدى زير بغل مباركش آشكار شد و اين روايت بسيار مفصل است هر كه بخواهد تمام آنرا به بيند بكتاب روضه نگاه كند يا به تفسير برهان كه آن روايت را عينا از اول تا آخر ذكر نموده است و روايت غدير خم از طرق اماميه و نيز از طريق عامه زياد و متواتر است و خداوند حجت را بر مخالفين تمام فرموده تا نگويند ما روايت غدير را ملاحظه نكرديم، سپس امر فرمود بتمام مردم و رؤساى آنها تا با امير المؤمنين بيعت نمودند و بعد پيغمبر اكرم فرمود شما را دعوت نمودم تا در حضور پروردگار شاهد باشيد كه من امر او را در باره على بشما رسانيدم اينك اگر عمل كنيد يا نكنيد خداوند از شما موأخذه و سؤال ميفرمايد.

و در امالى از ابى حمزه ثمالى روايت كرده گفت فرمود حضرت باقر عليه السّلام فرستاد خداوند جبرئيل امين را بر پيغمبر اكرم تا شهادت دهد بولايت امير المؤمنين عليه السّلام و سلام كند بآنحضرت و تهنيت بگويد او را و دستور بدهد كه مردم خطاب كنند بآنحضرت يا امير المؤمنين عليه السّلام و فرمود آنحضرت پيغمبر اكرم هفت نفر از آنقوم را خواند و بآنها فرمود شما گواه باشيد در روى زمين بولايت على، مختاريد اقامه شهادت كنيد يا كتمان نمائيد پاداش و كيفر او را خواهيد ديد اول آنها ابا بكر بود پيغمبر فرمود باو خطاب كن بعلى امير المؤمنين و سلام كن بآنحضرت، ابا بكر گفت از جانب خدا و رسولش اين امر را انجام دهم؟ فرمود بلى ابابكر از جاى خود بلند شد و دست امير المؤمنين را گرفت و بيعت كرد سپس عمر از جاى بلند شد و بيعت و سلام كرد بعد مقداد و ابى ذر و حذيفه يمانى و ابن مسعود و بريده بيعت كردند سپس پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم بآنها فرمود: شما گواه باشيد بر ولايت على و مختاريد كتمان كنيد يا اظهار نمائيد در هر دو صورت بكيفر و پاداش خواهيد رسيد. و اينحديث از متواترات شيعه و سنى است. و در احتجاج از حضرت باقر عليه السّلام روايت كرده فرمود روز غدير خم      

 مردم مشاهده كردند شخصى بسيار نيكو و با هيبت ميگفت من نديدم هرگز محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم در امرى آنقدر اصرار ورزد و تأكيد كند مگر در ولايت على عليه السّلام و اين عهد را چنان محكم بسته كه جز كافر بخدا او را نقض نكند، واى بحال كسانيكه اين عهد را بشكنند و بهم زنند، در آن هنگام عمر متوجه بآنشخص شد و كلام او را شنيد از منظره و هيبت و بزرگى او تعجب كرد، عرض كرد به پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم ايرسول خدا گفتار اين شخص را شنيديد؟ فرمود پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم اى عمر ميدانى او كيست؟ عرض كرد نميدانم، فرمود او جبرئيل امين است ايعمر شنيدى كلام او را پس از عهد شكنى دورى بجو، هر كه عهد ولايت على را بهم بزند و نقض كند خدا و رسول و فرشتگان و مؤمنين از او بيزارى جويند و تا قيامت او را لعنت كنند. و فرمود حضرت صادق عليه السّلام حقوق مردمان با دو شاهد عادل ثابت ميشود، ولى نزد منافقين حق امير المؤمنين عليه السّلام و حضرت فاطمه عليه السّلام با چند هزار ثابت نشد و نيست بعد از حق جز گمراهى روشن و آشكارا، سپس اين آيه را تلاوت فرمودند كَذلِكَ حَقَّتْ كَلِمَةُ رَبِّكَ عَلَى الَّذِينَ فَسَقُوا أَنَّهُمْ لا يُؤْمِنُونَ   33 يونس   و در بصائر الدرجات از زيد شحام روايت كرده گفت حضور حضرت صادق عليه السّلام بودم مرد معتزلى وارد شد سؤالاتى از آنحضرت كرد جواب شنيد، سپس آنحضرت بآن مرد فرمود چيزى نيست كه فرزندان آدم باو محتاج باشند مگر آنكه حكم آن از طرف خدا و رسولش وارد شده و اگر وارد نشده باشد در يك موضوع حكمى، خداوند بر ما حجت نميآورد، آن معتزلى عرض كرد حضورش خداوند بچه حجت بر ما تمام كرده و آورده؟ فرمود بقولش كه ميفرمايد الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ و كامل نمود دين را بولايت على و اولادش و اگر كامل نبود خداوند اين بيان را نمى‏فرمود.

در كافى از محمد بن مسلم روايت كرده گفت فرمود حضرت باقر عليه السّلام آخرين واجبيكه خداوند بر پيغمبرش نازل كرد ولايت امير المؤمنين عليه السّلام و ائمه معصومين بود و ديگر بعد از آن حكمى ابلاغ نفرمود تا از دار دنيا رحلت نموده سپس آيه الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ نازل شد در غدير خم بعد از آنكه امير المؤمنين عليه السّلام را بر خلافت و ولايت منصوب كرد.

و جمله فَمَنِ اضْطُرَّ جمله معترضه است و عطف ميشود بمحرمات سابقه و اجازه و رخصت است براى مضطر، و مخصمه گرسنگى است و در روايت ابى جارود است از آنحضرت كه فرمود معناى متجانف متعمد نبودن و ميل بگناه نكردن است.

دو شنبه 13 / 3 / 1396برچسب:, :: 12:34 ::  نويسنده : ارادتمند

تفسير جامع، ج‏2، ص: 154

طبرسى از حضرت باقر عليه السّلام روايت كرده در آيه يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تُحِلُّوا شَعائِرَ اللَّهِ  2 فرمود اين آيه در حق مردى از بنى ربيعه نازل شده و عادت اعراب اين بود كه نميدانستند صفا و مروه از شعائر است، و ميان صفا و مروه سعى نميكردند و طواف نمينمودند خداوند در اين آيه آنها را نهى فرمود.

عياشى از موسى بن بكير روايت كرده گفت روزى زيد بن على بن الحسين بر حضرت باقر عليه السّلام وارد شد و با خود مكتوبى داشت از اهل كوفه كه او را دعوت كرده و نوشته بودند ما همه اجتماع نموده‏ايم و شما خروج كنيد حضرت باقر بزيد گفت خداوند تبارك و تعالى حرام نموده چيزهائى را و حلال كرده حلال‏هائى و مثل‏هائى زده و سنت هائى قرار داده و امام دانا را از اشتباه دور نگهداشته است و از چيزهائى كه خداوند بر امام واجب فرموده بايد اطاعت نموده و فرمانبردار باشد آنست كه امام سبقت بگيرد پيش از وقت و موعد آن و يا آنكه امام بيموقع اقدام بجهاد كند خداوند فرموده لا تَقْتُلُوا الصَّيْدَ وَ أَنْتُمْ حُرُمٌ 95   آيا قتل نفس بزرگتر است يا صيد كه موقع و زمان خاص براى آن مقرر داشته؟

 

دو شنبه 13 / 3 / 1396برچسب:, :: 12:29 ::  نويسنده : ارادتمند

   تفسير جامع، ج‏2، ص: 150

سوره مائده‏

در مدينه نازل شده سوره مائده در مدينه نازل شده و يكصد و بيست آيه و دو هزار و هشتصد و چهار كلمه و يازده هزار و هفتصد و سى حرف ميباشد

عياشى بسند خود از حضرت باقر عليه السّلام روايت كرده فرمود امير المؤمنين عليه السّلام فرموده سوره مائده سه ماه قبل از رحلت پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم نازل شد و فرمود قسمتى از قرآن  ناسخ بعضى احكام قرآن ميباشد و فرمايشات آخر ايام عمر پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم در اين قبيل احكام حجت و مأخذ واقع ميشود، و چون سوره مائده از آخرين سوره‏هاى نازله قرآن است بعضى احكام بموجب آيات اين سوره نسخ شده ولى از اكام مقرره در سوره مائده چيزى نسخ نگرديده است. و فرمود روزى پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم سوار بر قاطر سفيد و سياهى شده بودند كه اين سوره را جبرئيل نازل نمود و سنگينى اين وحى بطورى بود كه نزديك شد شكم آنحيوان بزمين برسد و رسول اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم را بيهوشى فرا گرفت و دست‏هاى مبارك را بدوش شيبة بن وهب جهنى نهاد تا بزمين نيفتد پس از لحظه سر مبارك را برداشت و سوره مائده را قرائت فرمود و رسول اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم بآن عمل نمود و ما هم بر طبق احكام اين سوره عمل كرديم. 

 و نيز بسند خود از زراره روايت كرده گفت حضرت صادق عليه السّلام فرمود روزى عمر اصحاب پيغمبر را جمع كرد و امير المؤمنين عليه السّلام هم در آن جا تشريف داشت و بآنها گفت چه ميگوئيد در مسح كردن بروى كفش (در موقع وضو گرفتن)؟ مغيرة بن شعبه گفت من ديده‏ام كه رسول اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم بروى نعلين خود مسح نمود امير المؤمنين عليه السّلام فرمود آيا اين عمل رسول اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم پيش از نزول سوره مائده بوده يا بعد از آن؟

عرض كرد نميدانم، امير المؤمنين عليه السّلام فرمود سوره مائده اين حكم را نسخ نموده كه بروى كفش مسح كنند و اين سوره سه ماه پيش از وفات پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم نازلشده و رسول اكرم فرمود هر كس اين سوره را قرائت كند خداوند ده حسنه باو كرامت فرمايد و ده سيئه از ديوان اعمالش محو كند و درجات او را بتعداد نفوس يهود و نصارى كه در روى زمين تنفس كنند بلند گرداند.

 

 تفسير جامع، ج‏2، ص: 152

 

قوله تعالى: يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَوْفُوا بِالْعُقُودِ أُحِلَّتْ لَكُمْ بَهِيمَةُ الْأَنْعامِ  1  عياشى از ابن عباس روايت كرده گفت شنيدم از رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم فرمود نازل نشده هيچ آيه يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا مگر آنكه رئيس و شريف آنها امير المؤمنين على بن ابى طالب عليه السّلام ميباشد. و اينحديث را عامه باسانيد متعدده نقل نموده‏اند. و در صحيفه حضرت رضا عليه السّلام است كه فرمود هر چه در قرآن آيه يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا ميباشد همه در حق ما ائمه اهل بيت نازل شده

 

و بسند ديگر از حضرت باقر عليه السّلام روايت كرده فرمود پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم در دوازده مورد عقد بسته بر ذمه مردم نسبت بولايت و خلافت امير المؤمنين عليه السّلام و مراد از نزول آيه اينست كه بعهد و پيمانى كه از شما گرفته وفا كنيد (و فرق بين عقد و عهد آنستكه عقد بايد ميان دو نفر باشد و عبارت از وصل و اتصال نمودن دو چيز است بيكديگر بخلاف عهد كه بمعنى الزام است و ممكن است از يكجانب باشد پس هر عهدى عقد ميباشد ولى هر عقدى عهد نيست)

 

جمعه 10 / 3 / 1396برچسب:, :: 19:36 ::  نويسنده : ارادتمند

 

                        تفسير جامع، ج‏2، ص: 125

در كافى بسند خود از عبد اللّه بن سنان روايت كرده در آيه إِنَّا أَنْزَلْنا إِلَيْكَ الْكِتابَ بِالْحَقِّ   105  گفت حضرت صادق عليه السّلام بمن فرمود بخدا قسم خداوند احكام را بكسى غير از رسول اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم و ائمه طاهرين تفويض نكرده است و اين آيه را تلاوت فرمود.

و در محاسن از موسى بن اشيم روايت كرده گفت از حضور حضرت صادق عليه السّلام در خواست كردم وقتى را معين كنند كه براى پرسش مسائلى شرفياب شوم روزى را قرار گذاشتند روز موعود شرفياب شده سؤالات خود را مطرح نموده و جواب شنيدم در اين هنگام شخص ديگرى وارد شد عينا مسائل مرا سؤال كرد حضرت جوابهائى غير از آنچه بمن داده بودند باو فرمود من متحير شدم همينكه آنشخص خارج گرديد يكنفر ديگر وارد شد او هم عين مسائل مورد بحث را پرسيد جوابى باو فرمود كه غير از جواب من و شخص اول بود و از اين جهت متأثر و غمگين شده و نزديك بود كه كافر شوم شخص سومى اجازه خواست وارد شد او نيز همان مسائل ما را سؤال نمود

 جوابى باو دادند بر خلاف همه ما چنان خانه بنظرم تاريك شد و اندوهى مرا گرفت كه فوق آن تصور نشود ناگاه آنحضرت متوجه من شده با دست مبارك به كتف من زد و فرمود اى پسر اشيم خداوند بسليمان بن داود ملك و سلطنت عطا فرموده و گفت:

هذا عَطاؤُنا فَامْنُنْ أَوْ أَمْسِكْ بِغَيْرِ حِسابٍ   ص 39     و تفويض كرده امر دين را به محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم فرمود إِنَّا أَنْزَلْنا إِلَيْكَ الْكِتابَ بِالْحَقِّ لِتَحْكُمَ بَيْنَ النَّاسِ بِما أَراكَ اللَّهُ   105   و خداوند آنچه را كه بمحمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم تفويض فرموده بما ائمه نيز تفويض نموده است.

 

 

 تفسير جامع، ج‏2، ص: 125

در كافى روايت كرده بسند خود از ابى الجارود در آيه لا خَيْرَ فِي كَثِيرٍ مِنْ نَجْواهُمْ‏114   تا آخر آيه گفت حضرت باقر عليه السّلام فرمود هر وقت براى شما حديثى بيان نمايم از من به پرسيد كه در كجاى قرآن بآنحديث اشاره شده است‏

 

تفسير جامع، ج‏2، ص: 129

ابن بابويه از حضرت عبد العظيم روايت كرده در معنى آيه وَ اتَّخَذَ اللَّهُ إِبْراهِيمَ خَلِيلًا  125  گفت شنيدم از حضرت امام على النقى فرمود ابراهيم را خداوند از اينجهت خليل خود گردانيد كه زياد صلوات بر محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم و آل او ميفرستاد.

 

تفسير جامع، ج‏2، ص: 133

   وَ قَدْ نَزَّلَ عَلَيْكُمْ فِي الْكِتابِ أَنْ إِذا سَمِعْتُمْ آياتِ اللَّهِ يُكْفَرُ بِها وَ يُسْتَهْزَأُ بِها فَلا تَقْعُدُوا مَعَهُمْ حَتَّى يَخُوضُوا فِي حَدِيثٍ غَيْرِهِ إِنَّكُمْ إِذاً مِثْلُهُمْ إِنَّ اللَّهَ جامِعُ الْمُنافِقِينَ وَ الْكافِرِينَ فِي جَهَنَّمَ جَمِيعاً (140

عياشى روايت كرده در آيه وَ قَدْ نَزَّلَ عَلَيْكُمْ فِي الْكِتابِ أَنْ إِذا سَمِعْتُمْ آياتِ اللَّهِ يُكْفَرُ بِها وَ يُسْتَهْزَأُ بِها تا آخر آيه از حضرت رضا عليه السّلام فرمود هر گاه شنيديد كه شخصى انكار حق و تكذيب او را مينمايد و از اهل طايفه شماست از نزد او بلند شويد و ترك مراوده نمايند. و در روايت كشى از آنحضرت است كه بمحمد بن عاصم فرمود اى محمد بمن خبر داده‏اند كه تو با واقفى‏ها مجالست مينمائى (واقفى‏ها كسانى هستند كه در امامت حضرت موسى بن جعفر عليه السّلام توقف كرده‏اند) عرض كرد بلى فدايت شوم لكن من با عقيده آنها مخالف هستم فرمود با آنها مجالست نكنيد خداوند اين آيه را براى شما نازل كرده أَنْ إِذا سَمِعْتُمْ آياتِ اللَّهِ يُكْفَرُ بِها هر گاه شنيديد كه بعضى از ائمه شما را تكذيب و سخريه ميكنند با آنها مراوده و مجالست نكنيد و گر نه شما هم مانند آنان باشيد و مراد از كافرين در اين آيه واقفيه و هر آنكه منكر يكى از ائمه است ميباشد و مراد از آيات اللّه ائمه طاهرين عليه السّلام است.

عياشى روايت كرده از مفضل بن عمر در آيه وَ إِنْ مِنْ أَهْلِ الْكِتابِ إِلَّا لَيُؤْمِنَنَّ بِهِ گفت از حضرت صادق عليه السّلام مفهوم آيه را سؤال نمودم فرمود اين آيه در باره ما خاندان نبوت نازل شده اى مفضل هيچ يك از فرزندان و ذرارى فاطمه نيست كه بميرد و از دنيا خارج شود مگر آنكه اقرار بامامت ائمه معصومين و امام زمان خود نمايد چنانچه فرزندان يعقوب بيوسف اعتراف و اقرار كردند وقتى كه گفتند لَقَدْ آثَرَكَ اللَّهُ عَلَيْنا        91  يوسف بخدا قسم خداوند ترا از ميان ما برادران به پيغمبرى برگزيد.

 

و نيز از حضرت باقر عليه السّلام روايت كرده فرمود هيچيك از افراد يهودى و نصارى و ساير اديان باطله ديگر نمى‏باشند مگر آنكه هنگام مرگ پيغمبر و امير المؤمنين را مشاهده نمود و بفهمند كه آن دو بزرگوار بر حق بوده و آنها برسول و امير المؤمنين كافر هستند.


 

 

جمعه 9 / 3 / 1396برچسب:, :: 19:30 ::  نويسنده : ارادتمند

 

 تفسير جامع، ج‏2، ص: 97

در اختلاف بايد بصاحبان امر رجوع كرد

شيخ مفيد در كتاب اختصاص بسند خود از حضرت صادق عليه السّلام روايت كرده در تفسير وَ لَوْ رَدُّوهُ إِلَى الرَّسُولِ وَ إِلى‏ أُولِي الْأَمْرِ مِنْهُمْ‏83  فرمود مثل على بن أبي طالب عليه السّلام و مثل ما ائمه بعد از آنحضرت مانند حكايت موسى و آن عالم (خضر) است كه موسى خضر را ملاقات و در خواست نمود كه اجازه بدهد با او رفاقت كند بطوريكه خداوند در قرآن بيان ميفرمايد قالَ لَهُ مُوسى‏ هَلْ أَتَّبِعُكَ عَلى‏ أَنْ تُعَلِّمَنِ مِمَّا عُلِّمْتَ رُشْداً آيه 65 سوره كهف چون خداوند بموسى فرمود من ترا از ميان مردم براى پيغمبرى برگزيده و به تكلم نمودن سر افرازت كرده ام عطاياى ما را بگير و سپاسگزار باش و در اين الواح از هر چيزى براى تو نوشته‏ايم موسى گمان ميكرد تمام علوم و چيزهائى كه در نبوت احتياج دارد در الواح نوشته شده است در صورتى كه بمضمون فَوَجَدا عَبْداً مِنْ عِبادِنا آتَيْناهُ رَحْمَةً مِنْ عِنْدِنا وَ عَلَّمْناهُ مِنْ لَدُنَّا عِلْماً (آيه 64 سوره كهف) نزد آن بنده خدا و عالمى كه ديده بود علومى مشاهده نمود كه در الواح نوشته نشده بود مدعيان علم هم خيال ميكنند دانشمند و فقيه هستند و تمام چيزهائى كه مردم بآن احتياج دارند از فقه و علم دين ميدانند و آنچه كه ميدانند و حفظ كرده‏اند صحيح است و رسول خدا بآنها ياد داده است و حال آنكه آن علوم از رسول خدا نيست و اگر بعضى هم از آن حضرت باشد ايشان نمى‏فهمند و معناى آنرا نميدانند و شاهد بر اينكه تمام آن علوم از رسول خدا نميباشد آنست كه اگر مسئله‏اى از حلال و حرام، مردم از آنها بپرسند خبرى و علمى از پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم نزدشان نيست و حاضر باعتراف هم نيستند كه بگويند ما نميدانيم و كراهت دارند كه موضوع را از اهلش سؤال كنند و از معدن و مركز علم ياد بگيرند، لذا برأى و قياس عمل ميكنند و بر طبق نظر خود رفتار مينمايند و بدعت در دين خدا ميگذارند و نميخواهند بموجب روايات وارده از حجت‏ها و ائمه طاهرين عمل نمايند و حال آنكه پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم فرموده هر بدعتى گمراهى است و اگر مسائلى از دين خدا از ايشان پرسيده ميشد و از رسول خدا خبرى ندانسته و در صدد تحقيق  از ما آل محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم بر ميآمدند محققا ياد ميگرفتند و اين عدم مراجعه بخاندان عصمت فقط ناشى از حسادت و كينه‏اى است كه نسبت بآل محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم دارند بخدا قسم موسى با آنكه پيغمبر زمان خود بوده و باو وحى نازل ميشد در برابر عالم زمان خود حسد نبرده پس از آنكه او را شناخت و بعلمش اقرار نمود در خواست كرد كه باو اجازه دهد پيروى از وى نمايد و اخذ معارف و علوم كند و او با آنكه ميدانست موسى طاقت رفاقت او را ندارد و تحمل علوم او را نداشت و صبر نميكرد و باو گفت إِنَّكَ لَنْ تَسْتَطِيعَ مَعِيَ صَبْراً باز موسى باكمال خضوع و فروتنى باو گفت انشاء اللّه مرا از صبر كنندگان خواهى يافت و نافرمانى نميكنم تا از فيوضات علمى بهره‏مند گردم- ولى اين امت رغبت بما نداشته و علماء و فقها طاقت تحمل علم ما را ندارند و حاضر نيستند كه از ما اخذ علم كنند و جاهلين بر مقام ما كراهت دارند كه از علم و دانش ما استفاده نموده و حقايق دين خدا را ياد بگيرند و حال آنكه علم ما نزد خداوند بر حق و حقيقت است.

 

عياشى ذيل آيه وَ لَوْ رَدُّوهُ إِلَى الرَّسُولِ وَ إِلى‏ أُولِي الْأَمْرِ مِنْهُمْ 83 از عبد اللّه بن جندب روايت كرده گفت نوشت بسوى من حضرت رضا عليه السّلام نامه‏اى و مرقوم داشته بود در آن نامه خداوند رحمت كند ترا اين طايفه‏اى را كه وصف نمودى ديشب برادران شما بودند امروز با شما دشمن هستند و از شما بيزارى ميجويند، بر خلاف شما سير ميكنند آنها كسانى هستند كه توقف نمودند در حياة پدرم موسى بن جعفر عليه السّلام صلوات اللّه عليه و در آخر نامه نوشته بودند: اينقوم را شيطان وسوسه كرده و مغرور شدند بشبهاتى چند و دين بر آنها مشتبه نيست براى آنكه احكام ديانت واضح و روشن است آنان فريب خوردند و دروغ ميگويند بر عالم و دانشمندان خود و ميخواهند از پيش خود هدايت و راهنمائى يابند لذا هر چرا براى آنان بگوئى جواب دهند از كجا اينطور باشد؟ و براى چه فلان چيز واجب يا حرام است؟ هلاكت بر ايشان وارد شد از آنجائيكه بايد احتياط كنند و سبب اين هلاكت اعمالى است كه خود آنها بدست خويش انجام داده‏اند و پروردگار هيچوقت ستم بكسى نخواهد كرد بلكه واجب بود بر آنها توقف كنند در آنچيزهائيكه نميدانند يا شك و تحير دارند و برگردانند آنها را بسوى عالم و اهلش خداوند ميفرمايد و اگر بر گردانيد آنها را بسوى رسول و اولى الامر هر آينه ياد ميدهند شماها را و عالم آل محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم هستند آن آل استنباط ميكنند و بيرون ميآورند امورات را از قرآن و مى‏شناسانند بشما حلال و حرام را و آل محمد حجتهاى خداوند ميباشند بر مخلوقاتش.

 

 تفسير جامع، ج‏2، ص: 100

و نيز ذيل آيه وَ لَوْ لا فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكُمْ وَ رَحْمَتُهُ 83   از حضرت باقر عليه السّلام و حضرت صادق عليه السّلام روايت كرده فرمود فضل خدا رسول اكرم و رحمت او ولايت ائمه ميباشد.

و بسند ديگر از حضرت موسى بن جعفر روايت كرده فرمود فضل خدا رسول اكرم و رحمت او على بن أبي طالب است‏

 

 

جمعه 8 / 3 / 1396برچسب:, :: 19:27 ::  نويسنده : ارادتمند

                        تفسير جامع، ج‏2، ص: 89

نعمت داده شدگان آل محمد هستند

قوله تعالى: وَ مَنْ يُطِعِ اللَّهَ وَ الرَّسُولَ فَأُولئِكَ مَعَ الَّذِينَ أَنْعَمَ اللَّهُ   69  در كتاب مصباح الانوار از انس بن مالك روايت كند كه در صبح يكى از روزها نماز را با رسول اكرم بجا آورديم سپس آنحضرت متوجه ما گرديد من حضورش عرض كردم اگر ميل داريد تفسير آيه را بيان فرمائيد؟ فرمود مراد از نبيين من هستم و صديقين برادرم على بن أبي طالب و شهداء عم حمزه و صالحون دخترم فاطمه و فرزندانش حسن و حسين ميباشند عباس حاضر بود بجانب حضرت رسول آمد و عرض كرد آيا من و شما و على و فاطمه و حسن و حسين از يك طايفه نيستيم؟ فرمود پيغمبر چطور اى عمو؟ عباس عرض كرد شما على و فاطمه و حسين و حسين را معرفى ميكنيد و نامى از من ذكر نكرديد پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم لبخندى زده فرمود اينكه گفتيد ما از يك طايفه نيستيم چرا همگى از يك طايفه ميباشيم لكن اى عمو بدان كه خداوند من و على و فاطمه و حسن و حسين را آفريد پيش از آنكه آدم را خلق نمايد وقتى كه نه آسمان و نه زمين و نه ماه و نه آفتاب و نه جهنم و نه ظلمت و نورى بود عباس گفت پس چگونه بوده خلقت شما؟ فرمود  اى عمو زمانى كه خداوند اراده فرمود ما را بيافريند تكلم فرمود بكلمه‏اى و نورى خلق شد سپس بكلمه ديگرى تكلم فرمود و از آن روحى ايجاد شد آنگاه آن روح و نور را با هم مخلوط نمود مرا و على و فاطمه و حسن و حسين را آفريد ما تسبيح و و تقديس مينموديم خداوند را در وقتى كه تقديس و تسبيح كننده‏اى نبود و چون خدا خواست مصنوعات خود را بيافريند نور مرا شكافت و از آن عرش را بيافريد پس عرش از نور من است و نور من از نور خداست و نور من بالاتر از نور عرش خدا ميباشد پس از آن شكافت نور على را و از آن فرشتگان را آفريد پس ملائكه از نور على است و نور على از نور خدا است و على بالاتر از ملائكه است بعد نور فاطمه را شكافت و از آن آسمان و زمين را آفريد پس آسمان و زمين از نور دخترم فاطمه است و نور فاطمه از نور خدا است و فاطمه بالاتر از آسمان و زمين است بعد نور فرزندم حسن را شكافت و از آن ماه و آفتاب را آفريد پس آفتاب و ماه از نور حسن است و نور فرزندم حسن از نور خدا است و حسن از ماه و آفتاب بالاتر است بعد از آن نور فرزندم حسين را شكافت و از آن بهشت و حور العين را بيافريد بنابراين بهشت و حور از نور حسين و نور فرزندم حسين از نور خدا است و حسين بالاتر از بهشت و حور العين ميباشد آنگاه بظلمات امر كرد كه بتاريكى خود بپوشاند آسمانها را پس ظلمت آسمانها را فرا گرفت و فرشتگان را در ظلمت و تاريكى قرار داد آنها با تسبيح و تقديس خود فريادشان بلند شده  گفتند پروردگار از زمانى كه ما را آفريدى و اين اشباح را بما شناسانيدى ما هيچگونه زحمتى نديديم پروردگار را بحق اين اشباح و ارواح مقدسه اين تاريكى را از ما بر طرف ساز، پس خداوند از نور دخترم فاطمه قنديل‏هائى بيرون آورده و بعرش آويزان نمود از نور آن قنديلها آسمان و زمين روشن و ظاهر گشت بدين جهت دخترم ملقب بزهرا شد فرشتگان گفتند پروردگارا اين نور كه موجب روشنائى آسمان و زمين گرديد از چيست؟ وحى فرمود بآنها اين نورى است كه بيرون آوردم از نور جلال خود براى كنيزم فاطمه دختر حبيبم محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم و زوجه وليم و برادر پيغمبرم و پدر حجت‏هاى خودم بر بندگانم اى فرشتگان گواه باشيد من ثواب تسبيح و تقديس شما را قرار دادم براى فاطمه و شيعيان و دوستدارانش تا روز قيامت عباس چون اين بيانات را از رسول خدا شنيد از جاى خود بلند شد و ميان دو چشمان امير المؤمنين عليه السّلام را بوسيد و گفت يا على بخدا قسم تو حجت بالغه خدائى براى كسانيكه بخدا و روز قيامت ايمان بياورند

 

 

تفسير جامع، ج‏2، ص: 95

در كافى ذيل آيه مَنْ يُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطاعَ اللَّهَ  80  از حضرت باقر عليه السّلام روايت كرده فرمود مفتاح هر چيزى خوشنودى خداوند و اطاعت نمودن از امام و شناختن او ميباشد خداوند ميفرمايد مَنْ يُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطاعَ اللَّهَ وَ مَنْ تَوَلَّى فَما أَرْسَلْناكَ عَلَيْهِمْ حَفِيظاً  80  اگر شخصى تمام شبها را بعبادت مشغول باشد و تمام روزها را روزه بگيرد و جميع اموال خود را صدقه بدهد و هر سال بحج رود و امام و حجت خدا را نشناسد تا او را دوست داشته و اعمالش براهنمائى آن امام بوده باشد در نزد خدا اجر و پاداشى نخواهد داشت و از اهل ايمان نيست و اينحديث را عياشى نيز نقل نموده.

و بسند ديگر از ابى اسحق نحوى روايت كرده گفت شنيدم مى‏فرمود حضرت صادق عليه السّلام خداوند تربيت داد پيغمبر خود را بر محبت خود و فرموده إِنَّكَ لَعَلى‏ خُلُقٍ عَظِيمٍ سپس واگذار نمود احكام و امورات را بآن جناب و فرموده ما آتاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ ما نَهاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا و فرمود مَنْ يُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطاعَ اللَّهَ و رسول اكرم تفويض نمود آنها را بعلى و ائمه عليه السّلام شما اصحاب، تسليم ما ائمه شديد و ساير مردم انكار نمودند ما را، بخدا قسم ما دوست داريم شما سخن بگوئيد در هر چه ما سخن گفتيم و ساكت باشيد در آنچه ما نگفته‏ايم واسطه ميان شما و خدا ما ائمه هستيم سوگند بخدا خير و نيكوئى براى كسى نيست هرگاه مخالفت كند اوامر خدا و ما را

 

 

جمعه 7 / 3 / 1396برچسب:, :: 19:23 ::  نويسنده : ارادتمند

 تفسير جامع، ج‏2، ص: 82

در كافى از ابى مسروق روايت كرده گفت حضور حضرت صادق عليه السّلام عرض كردم ما با مردم سخن ميگوئيم و بآيه أَطِيعُوا اللَّهَ وَ أَطِيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ 59    براى آنها حجت ميآوريم ميگويند اين آيه در حق مؤمنين نازل شده و حجت ميآوريم براى آنها بآيه قُلْ لا أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْراً إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبى‏ ميگويند اين آيه هم در باره قرابات و ارحام مسلمين نازل شده و هر چيزى را كه براى مخالفين حجت آوريم براى هر يك تاويلات باطل كنند، فرمود هر گاه كار به اين جا رسيد كه بدلائل و حجت‏هاى شما تسليم نشوند آنها را بمباهله دعوت نموده و نفرين كنيد عرض كردم چطور مباهله كنيم؟ فرمود نفس خود را تا سه روز پاكيزه و اصلاح كنيد و سه روز روزه بگيريد و با مدعى و مخالفين خود بيرون رويد بجانب كوه‏ها اگر دو نفر باشيد انگشت سبابه خود را در انگشت سبابه او شبكه نموده تا بنصفه خم كن و شروع كن ابتدا براى نفس خود و بخوان‏

 «اللهم رب السموات السبع و رب الارضين السبع عالم الغيب و الشهادة الرحمن الرحيم»

اگر ابو مسروق (خودش) حقى را انكار نموده و ادعاى باطلى ميكند آتشى از آسمان نازل و يا عذابى دردناك برسان آنوقت دعا را متوجه مدعى نموده و بگو خدايا اگر اين شخص منكر حقى است و يا ادعاى باطل ميكند بسوى او آتشى از آسمان نازل و يا عذاب دردناكى بفرست و بمن فرمود همينكه آثار نزول بلا را مشاهده نمودى ديگر در آن مكان توقف منما بخدا قسم كسى اين عمل را انجام ندهد مگر آنكه خداوند باجابت برساند مباهله و نفرين او را و فرمود وقت و ساعت مباهله بايد ما بين طلوع فجر و طلوع آفتاب باشد در ذيل اين آيه اين گونه روايات از طريق اماميه زياد است.

در كافى از ابى بصير روايت كرده گفت سؤال نمودم از حضرت صادق عليه السّلام معنى آيه أَطِيعُوا اللَّهَ وَ أَطِيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ را فرمود مراد از اولى الامر امير المؤمنين و فرزندانش ميباشد و در حق آنان اين آيه نازل شده، عرض كردم مردم ميگويند چنانچه آيه در حق آن بزرگواران نازل شده پس چرا خداوند آنها را بنام در قرآن بيان نفرموده؟ فرمود بمردم بگو خداوند در قرآن آيه أَقِيمُوا الصَّلاةَ وَ آتُوا الزَّكاةَ را نازل كرده و بيان نفرموده چگونگى نماز و تعداد ركعات او را و همچنين بيان نكرده مقدار زكوة را و پيغمبر اكرم تفسير نموده نماز و زكوة را براى مردم و حج را نازل نموده و بيان نكرده تعداد طواف و كيفيت حج را تمام آنها را پيغمبر تفسير كرده  براى مردم اين آيه را هم نازل كرده در حق امير المؤمنين و فرزندانش و پيغمبر بيان تفسير او را نموده و فرموده ايمردم بدانيد من هر كرا مولا و آقايم على نيز مولا و آقاى او است سفارش ميكنم شما را بكتاب خدا و اهل بيت خود و از خداوند در خواست نمودم كه جدائى نيفكند ميان آندو تا كنار حوض كوثر بر من وارد شوند پروردگار هم مسئول مرا اجابت فرمود ايمردم باهل بيت من ياد ندهيد چيزيرا زيرا آنها داناتر از همه شما باشند و هرگز از راه راست خارج نكنند كسى را و براه ضلالت و گمراهى وارد نكردانند اى ابى بصير اگر پيغمبر ساكت شده بود و بيان نمى‏فرمود مراد از اولى الامر را، همانا فلان و فلان مردم را بسوى خود دعوت نميكردند خداوند در قرآن نازل فرمود آيه تطهير را تا شاهد و گواه بر بيان پيغمبرش باشد و فرمود إِنَّما يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيراً روزى امير المؤمنين و دو فرزندانش حسن و حسين عليه السّلام و حضرت فاطمه عليه السّلام در خانه ام سلمة بودند پيغمبر عبائى طلبيد و آنها را زير عبا داخل نمود و گفت پروردگارا براى هر پيغمبر اهل و جانشينى باشد اينها هم بزرگان اهل بيت من ميباشند ام سلمه عرض كرد اى رسول خدا من هم از اهل بيت شما هستم؟ فرمود خير تو براه نيكو و پسنديده خواهى بود جبرئيل نازل شد و آيه تطهير را آورد هنگاميكه پيغمبر رحلت نمود امير المؤمنين اولى شد بمردم از خود آنها وقتى آنحضرت خواست اين دار فانى را وداع كند امام حسن اولى گرديد و هرگز نميتوانست و داخل نميكرد امير المؤمنين فرزندان ديگرش را در اهل بيت چه بفرض اينكار را مينمود حسن و حسين اعتراض ميكردند و ميفرمودند خداوند  اين آيه را فقط در حق ما چند نفر نازل فرموده چنانچه امام حسن عليه السّلام هم نميتوانست فرزندان خود را داخل در اهل بيت نمايد و بعد از حسن امام حسين ولى و اولى بمردم شد و هيچ كدام از فرزندانش جز حضرت امام زين العابدين ادعاء اهل بيتى و ولى را نكردند و آيه وَ أُولُوا الْأَرْحامِ بَعْضُهُمْ أَوْلى‏ بِبَعْضٍ فِي كِتابِ اللَّهِ در بيان اين موضوع نازل شده‏اى ابى بصير خداوند از اهل بيت پيغمبرش هر شك و پليدى را برداشت و آنها را پاكيزه نمود بخدا قسم هرگز ما ائمه اهل بيت پيغمبر شكى نياورده و نخواهيم آورد و در كتاب سليم بن قيس كه از اصحاب امير المؤمنين است از آنحضرت روايت كرده گفت سؤال نمودم اندك چيزيكه بنده مؤمن را از ايمان خارج و بكفر داخل مينمايد چيست؟ فرمود امير المؤمنين سؤالى كردى بفهم پاسخ او را اندك چيزيكه داخل گرداند بنده مؤمن را بسوى كفر آنستكه مرتكب نواهى خدا بشود و از او امر او سرپيچى كند و برأى خود دينى درست كند و بسازد و شيطان را پرستش كند و امام و حجت خدا و آنكسيكه اطاعت و دوستى او را بر مردم واجب كرده نشناسد و نداند ولى اگر خدا را شناخت و اقرار و اعتراف بفرمانبردارى او نمود و شناخت پيغمبر و امام را و دانست كه آنها حجت خدا هستند و اطاعت فرمان آنان واجب و لازم است چنين شخصى مؤمن باشد.

سليم گويد عرض كردم حضورش اگر چه آن شخص نادان باشد از چيزهاى ديگر؟

فرمود بلى هر گاه اوامر و نواهى خدا را انجام دهد تكرارا عرض كردم يا امير المؤمنين صفات امام و حجت خدا را بيان بفرمائيد تا او را شناخته و فرمانبردارش باشيم؟ فرمود همان كسى باشد امام و حجت كه خداوند نام او را با نام خود و پيغمبرش بيان نموده و ميفرمايد أَطِيعُوا اللَّهَ وَ أَطِيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ   59     عرض كردم واضح و روشن‏تر بيان فرمائيد؟ فرمود اما و حجت همان شخصى است كه پيغمبر فرمود در باره او «انى تارك فيكم امرين كتاب اللّه و عترتى اهل بيتى»

تا آخر حديث ثقلين و ما در آخر بخش اول بطور تفصيل آن را بيان نموديم.

 

در كافى از عبد اللّه بن عجلان روايت كرده گفت فرمود حضرت باقر عليه السّلام آيه أَطِيعُوا اللَّهَ   59     در حق امير المؤمنين عليه السّلام و فرزندانش نازل شد و خداوند آنها را بجاى پيغمبران قرار داده مگر آنكه ايشان حلال و حرامى را بيان نكنند جز آنچه پيغمبر آورده

 

 

عياشى ذيل آيه أَ لَمْ تَرَ إِلَى الَّذِينَ يَزْعُمُونَ    60     از حضرت صادق عليه السّلام روايت كرده فرمود هر كس ميان او و برادر دينى خودش نزاعى داشته و طرف خود را براى حكميت نزد برادران دينى و مؤمنين دعوت كند و او قبول ننموده و بمراجع حكام و سلاطين تمايل نمايد مانند كسى است كه به جبت و طاغوت مراجعه و توسل بجويد در صورتى كه خداوند امر فرموده كه به جبت و طاغوت كافر شوند.

جمعه 6 / 3 / 1396برچسب:, :: 19:15 ::  نويسنده : ارادتمند

 

تفسير جامع، ج‏2، ص: 71

 در كافى ذيل آيه فَكَيْفَ إِذا جِئْنا مِنْ كُلِّ أُمَّةٍ بِشَهِيدٍ 41   از حضرت صادق عليه السّلام روايت كرده فرمود اين آيه نازلشده در باره امت محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم به تنهائى كه در هر زمانى امامى از اهل بيت ميباشد كه گواه بر امت است و محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم در هر زمان گواه است بر ما ائمه.

و در بصائر الدرجات سعد بن عبد اللّه از امير المؤمنين عليه السّلام روايت كرده فرمود صاحبان صراط اوصياء و ائمه باشند توقف كنند در صراط، كسى از آنجا عبور نكند جز آنهائيكه امامان را شناخته و معرفت بحق آنان داشته باشند شناسانيده خداوند بائمه دوستدارانشان را و ائمه گواه بر مردم باشند و پيغمبر اكرم گواه بر ائمه است خدا عهد و ميثاق گرفته از مردم بر اطاعت و فرمانبردارى آنها از ائمه و اينست معناى آيه شريفه.

و نيز از بريد عجلى روايت كرده گفت از حضرت باقر عليه السّلام معناى آيه أَطِيعُوا اللَّهَ وَ أَطِيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ 59  را سؤال نمودم جواب فرمود بآيه أَ لَمْ تَرَ إِلَى الَّذِينَ أُوتُوا نَصِيباً  51   تا آخر آيه و فرمود مى‏گويند ائمه ضلال و گمراه كه بطرف جهنم رهبرى و دعوت ميكنند بهترند از آل محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم كه مردم را به بهشت هدايت ميكنند و مراد از أَمْ لَهُمْ نَصِيبٌ مِنَ الْمُلْكِ 53   امامت و خلافت است كه خداوند بما عطا فرموده و مائيم كه در مقابل اين عطاى خداوند مورد حسد مردم ميباشيم كه بغير ما بخلايق ديگر چنين عطائى نشده است و معناى فَقَدْ آتَيْنا آلَ إِبْراهِيمَ  54   آنست كه خداوند پيغمبران و امامان را از آل ابرهيم قرار داده و تعجب است كه مردم امامت را در آل ابرهيم تصديق نموده و اقرار دارند ولى براى آل محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم انكار مينمايند در صورتى كه آل محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم همان آل ابرهيم ميباشد.

و نيز از حضرت موسى بن جعفر عليه السّلام روايت كرده فرمود ما كسانى هستيم كه مردم بر ما حسد ميبرند و اين دو روايت را عياشى نيز بسند خود نقل نموده است.

 

   تفسير جامع، ج‏2، ص: 78

و در كتاب سليم بن قيس روايت كرده از امير المؤمنين عليه السّلام خطاب نمود بمعاويه و فرمود بدان رحمت و استغفار نيست بر تو و طلحه و زبير مگر لعنت و عذاب و نيستيد شما از جهت بدعت گذاردن در دين و معصيت و گناه كمتر از آنكسيكه وثوق باو داشته  و در صدد خون بهاى او قيام كرده‏ ايد (مراد عثمان است) شما و او بر ما اهل بيت ستم كرديد و مردم را بر ما جرئت داديد خداوند حال شما را در اين آيه بيان ميفرمايد أَ لَمْ تَرَ إِلَى الَّذِينَ أُوتُوا نَصِيباً مِنَ الْكِتابِ يُؤْمِنُونَ بِالْجِبْتِ وَ الطَّاغُوتِ   56   تا آخر آيه را تلاوت نمود و فرمود اى معاويه ما همان مردم هستيم كه حسد ميبرند بر ما اهل بيت و ما اشخاصى هستيم كه خداوند ميفرمايد در باره ما وَ آتَيْناهُمْ مُلْكاً عَظِيما  54  ً اى معاويه ملك و سلطنت بزرگ ما آنستكه خداوند اطاعت و فرمانبردارى از ما را اطاعت خود و نافرمانى بما را معصيت خود قرار داده اين مردم اقرار دارند باطاعت و فرمانبردارى آل ابراهيم و انكار ميكنند او را در آل محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم و حال آنكه آل محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم همان آل ابراهيم ميباشند اى معاويه اگر تو و پشينيان تو از اعراب قبيله ربيعه و مضر بما جفع كردند همانا خداوند طايفه‏اى را بيافريند كه ايمان بما ائمه خواهند داشت و هرگز كافر بما نخواهند بود عياشى بسند خود از داود بن فرقد روايت كرده گفت شنيدم حضرت صادق عليه السّلام تلاوت نمود آيه أَمْ يَحْسُدُونَ النَّاس  54  َ را اسمعيل فرزند آنحضرت كه در حضورش نشسته بود توجهى باو نمود و فرمود مراد از ملك عظيم اطاعت كردن از ما اهل بيت است كه خداوند بر مردم واجب كرده سپس تلاوت فرمود اينقسمت آيه را وَ مِنْهُمْ مَنْ صَدَّ عَنْه  55   ُ عرض كردم استغفار ميكنم و ندانستم كه مراد آل محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم هستند و فرمود حضرت بلى بعض از مردم بآل ابراهيم و فرزندان او كه ما ائمه هستيم ايمان آورند و بعضى ديگر رو بگردانند.

 

 تفسير جامع، ج‏2، ص: 81

روايت كرده در كافى از بريد عجلى گفت از حضرت باقر عليه السّلام آيه إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُكُمْ أَنْ تُؤَدُّوا الْأَماناتِ إِلى‏ أَهْلِها   58   را سؤال نمودم؟ فرمود خداوند از اين آيه ما را قصد نموده كه علم و سلاح را امام اول رها كند بدوم و دوم بسوم تا برسد بحجت عصر عليه السّلام امام دوازدهم.

 آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَ أَطِيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ گفت از جابر انصارى شنيدم زمانى كه اين آيه نازل شد حضور پيغمبر اكرم عرض كرديم شما شناسانيديد بما خدا و رسولش را كه خودتان ميباشيد اولى الامر كه اطاعت او در مرتبه خدا و رسول قرار گرفته كيست؟

فرمود ايجابر مراد از اولى الامر جانشينان من ميباشند كه اول آنها على بن أبي طالب عليه السّلام است بعد حسن سپس حسين بعد على بن الحسين بعد محمد بن على كه در تورات معروف بباقر است و تو او را درك كنى ايجابر هر وقت خدمتش رسيدى سلام مرا باو برسان بعد از او جعفر صادق بعد موسى بن جعفر و پس از او على بن موسى و بعد از او محمد بن على و بعد از او على بن محمد بعد از او حسن بن على بعد از او هم نام و هم كنيه من حجت خدا در روى زمين فرزند حسن بن على عسكرى آن امامى است كه خدا او را از نظر شيعيان پنهان و غايب ميكند و بدست او مشرق تا مغرب زمين فتح ميشود و خداوند بدست او نام خود را بتمام مردم برساند و خداوند آن امام را غايب نميگرداند مگر براى امتحان نمودن دلها و آزمايش مراتب ايمان آنها جابر گفت عرض كردم ايرسول خدا آيا در زمان غيبت او شيعيان از جنابش انتفاعى ميبرند؟ فرمود آرى بآن خدائى كه  جانم بدست قدرت اوست و مرا بسوى خلق فرستاده است شيعيان از نور او روشن ميشوند و از ولايت او منتفع و بهره‏مند شوند مانند آنكه مردم از آفتاب منتفع شوند و آفتاب در زير ابر باشد ايجابر اينها از مكنونات و سر خدا بود و از خزائن علم اوست و از غير اهلش اينها را پنهان كن.

جمعه 6 / 3 / 1396برچسب:, :: 19:9 ::  نويسنده : ارادتمند

تفسير جامع، ج‏2، ص: 10

در كافى روايت كرده بسند خود از حضرت رضا عليه السّلام در آيه وَ اتَّقُوا اللَّهَ الَّذِي تَسائَلُونَ بِهِ وَ الْأَرْحامَ   1  فرمود مراد از ارحام رحم‏هاى آل محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم مى‏باشند كه بساقه عرش چنگ زده و ميگويند پروردگارا صله كن با كسى كه با ما آل محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم صله ميكنيد و قطع كن هر آنكه با ما قطع ميكند و اين صله رحم در ارحام مؤمنين نسبت بيكديگر جاريست و اين آيه را تلاوت فرمود.

و ابن شهرآشوب از طريق عامه روايت كرده كه ابن عباس گفت اين آيه در حق اهلبيت و ارحام پيغمبر است زيرا پيغمبر فرمود روز قيامت هر سبب و نسبى قطع و بريده ميشود مگر سبب و نسب من.

 

 

 

 

 تفسير جامع، ج‏2، ص: 62

 

إِنْ تَجْتَنِبُوا كَبائِرَ ما تُنْهَوْنَ عَنْهُ نُكَفِّرْ عَنْكُمْ سَيِّئاتِكُمْ وَ نُدْخِلْكُمْ مُدْخَلاً كَرِيماً (31)

عياشى از ميسر روايت كرده در آيه إِنْ تَجْتَنِبُوا كَبائِرَ ما تُنْهَوْنَ عَنْهُ نُكَفِّرْ عَنْكُمْ تا آخر گفت من و علقمه حضرمى و ابو حيان عجلى و عبد اللّه بن عجلان بانتظار حضرت باقر عليه السّلام‏ بوديم همينكه تشريف آورد بسوى ما توجه نموده و فرمود مرحبا بخدا قسم من دوست دارم روح و بوى شما را كه بر دين خدا ميباشيد علقمه حضورش عرض كرد هر كس بر دين خدا باشد حضرتت شهادت ميدهى كه از اهل بهشت است؟ حضرت قدرى مكث نموده فرمود نفس خود را نورانى كنيد اگر مرتكب گناهان كبيره نشويد من براى شما شهادت ميدهم، حضورش عرض نموديم گناهان كبيره چند است؟ فرمود گناهان كبيره هفت است يكى شرك بخدا آوردن دوم مال يتيم خوردن سوم ربا خوارى چهارم عاق پدر و مادر پنجم فرار از جهاد ششم كشتن مرد يا زن مسلمان هفتم نسبت زنا دادن بزنان عفيفه مسلمان عرض كرديم ما بحمد اللّه مرتكب اين اعمال نشديم فرمود پس شما اهل بهشت هستيد.

و نيز روايت كرده از معاذ بن كثير گفت حضرت صادق عليه السّلام بمن فرمود اى معاذ گناهان كبيره هفت است و همه آنها را دشمنان ما نظر بعداوتى كه با ما داشتند مرتكب شده‏اند اول شرك بخداست آنچه را خداوند و رسولش فرمودند در باره ما ائمه آن دشمنان تكذيب كردند گفتار خدا و رسول را دوم قتل نفس كشتند امام حسين عليه السّلام و اصحاب او را سوم عاق والدين خداوند فرموده (النبى اولى بالمؤمنين من انفسهم و ازواجه امهاتهم و هو اب لهم) پس عاق رسول خدا شدند در باره ذريه و اهلبيت او پنجم نسبت ناشايسته دادن بزنان عفيفه و محصنه و در بالاى منبر بناموس كبرى و حضرت زهرا عليه السّلام نسبت بى‏جا داده‏اند ششم خوردن مال يتيم، انفال و حقوقى كه در قرآن براى ما از خمس واجب شده بود خوردند هفتم فرار از جهاد با امير المؤمنين‏

 از روى اختيار بيعت كرده و سپس از اطراف انحضرت فرار كردند و او را خوار نمودند و انكار حق ما نمودند و تمام گناهان كبيره را در مورد خاندان پيغمبر اكرم انجام دادند

 

  در كافى از حسن بن محبوب روايت كرده گفت از حضرت رضا عليه السّلام معنى آيه وَ لِكُلٍّ جَعَلْنا مَوالِيَ مِمَّا تَرَكَ الْوالِدانِ 33  را سؤال كردم؟ فرمود مراد از موالى در اين آيه ائمه معصومين از آل محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم مى‏باشد كه خداوند از براى آنها از شما مردم عهد و ميثاق گرفته‏

 

 

 

جمعه 5 / 3 / 1396برچسب:, :: 19:2 ::  نويسنده : ارادتمند

 

 تفسير جامع، ج‏1، ص: 466

 وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِيعاً وَ لا تَفَرَّقُوا103    در كتاب امالى بسند خود از حضرت صادق عليه السّلام روايت كرده فرمود ما ائمه ميباشيم حبل و رشته محكم خدا و عياشى بسند خود از جابر انصارى روايت كرده گفت فرمود حضرت باقر عليه السّلام آل محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم حبل و رشته خدا هستند كه پروردگار امر نموده توسل و تمسك بآنها بجويند مردم.

 

 تفسير جامع، ج‏1، ص: 471

يَوْمَ تَبْيَضُّ وُجُوهٌ وَ تَسْوَدُّ وُجُوهٌ 106

على بن ابراهيم بسند خود از ابى ذر روايت كرده گفت وقتى اين آيه نازل شد پيغمبر اكرم فرمود روز قيامت بر من وارد ميشوند امتم با پنج پرچم يكى از آنها با پرچم مردم گوساله پرست وارد ميشوند از آنها سؤال ميكنم بعد از من با قرآن و عترتم چگونه رفتار نموديد؟ ميگويند قرآن را سوزانيديم و احكام آنرا پشت سر انداخته و با عترتت دشمنى كرده و بايشان جور و ستم نموده بغض آنانرا در دل گرفتيم بآنان ميگويم برويد بسوى آتش دوزخ                        تفسير جامع، ج‏1، ص: 472

 با لب تشنه و روى سياه و با پرچم دوم فرعونيان امت وارد ميشوند از آنها ميپرسم كه با قرآن و عترت بعد از من چطور سلوك كرديد؟ گويند اما از قرآن حذف و ساقط نموده مخالفت با آن كرديم و با عترتت دشمنى كرده آنها را بقتل رسانيديم بآنها نيز گويم برويد بسوى آتش در حالتى كه رو سياه و تشنه باشيد پرچم سوم با سامرى اين امت و تابعينش وارد ميشوند بآنها ميگويم شما با قرآن و عترت چگونه رفتار نموديد؟

گويند ما قرآن را ترك نموده و مخالفت و سرپيچى از آن كرديم و عترتت را خوار و ذليل كرده و آنان و مقامشانرا پست شمرديم و با آنها رفتارى ناهنجار و قبيح نموديم بآنها هم گويم شما نيز بجهنم برويد با لبهاى تشنه پرچم چهارم با طايفه «ذى الثديه» رئيس خوارج با اولين و آخرين خوارج يعنى كسانيكه تابع خوارج نهروان ميشوند تا تا زمان ظهور امام عصر عليه السّلام از حيث گفتار و كردار و توهين كنندگان باحاديث و اخبار و روات اهل عصمت و طهارت و بدعت گذاران برأى و اجتهاد پس از آنها در باره رفتار با قرآن و عترت بعد از رحلتم پرسش كنم در پاسخ گويند اما قرآن را جويده  و بيزارى از آن جستيم و عترتت را بقتل رسانيديم و با آنها و پيروانشان جنگ و جدال نموديم ميگويم شما هم با صورتهاى سياه و بدنهاى خسته و لبهاى تشنه بآن سه طايفه ملحق شويد در آتش جهنم آنگاه وارد شود بر من پرچم و علامتى كه با اوست پيشواى پرهيزكاران و بزرگ اوصياء و جانشينان خدا در روى زمين و پيشرو پيشانى سفيدان و وصى بلا واسطه من على ابن أبي طالب عليه السّلام و پيروانش بآنها ميگويم بعد از آنكه برحمت ايزدى پيوسته و از بين شما رفتم با قرآن و عترتى كه بجاى خود گذاشتم و سفارش آن دو متاع سنگين را بشما نمودم چه معامله كرديد؟ گويند اى پيغمبر راستگو از قرآن پيروى و دستورهاى آنرا اطاعت و باحكامش عمل نموديم و نام عترتت را زنده و تجليل كرده و با آنها دوستى نموده و خود و قبورشانرا زيارت مينموديم و از آنها يارى ميكرديم تا جائيكه خونهاى خود را در راه نصرت و احياى طريقه حقه آنها ايثار و بذل نموديم ميگويم وارد بهشت شويد و در آن جاويدان باشيد با صورت و چهره‏هاى سفيد و باز در حالتى كه سيراب هستيد بدون غم و اندوه سپس آيه يَوْمَ تَبْيَضُّ وُجُوهٌ وَ تَسْوَدُّ وُجُوهٌ را تا آخر آيه تلاوت فرمود.

 

 تفسير جامع، ج‏1، ص: 520

ابن بابويه بسند خود از حضرت موسى بن جعفر عليه السّلام روايت كرده در آيه يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اصْبِرُوا وَ صابِرُوا 200   تا آخر آيه فرمود يعنى در مصائب صبر كنيد و بردبارى نمائيد در تقيه كردن و پيروى نموده و متصل شويد بامامانيكه پيشوايان شما ميباشند و نيز از حضرت باقر عليه السّلام روايت كرده فرمود صبر كنيد بر اداء واجبات و صبر نمائيد بر اذيت دشمنان و پيوند دهيد خودتان را باماميكه انتظار ظهور او را داريد كه حضرت حجت است.

و روايت كرده شيخ مفيد بسند خود از حضرت باقر عليه السّلام فرمود ابن عباس فرستاد نزد پدرم امام زين العابدين عليه السّلام و از آيه اصْبِرُوا وَ صابِرُوا وَ رابِطُوا وَ اتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ سؤال كرده بود پدرم در غضب شده بسؤال كننده فرمود چقدر ميل داشتم  كه ابن عباس كه تو را فرستاده با من مواجه و رو برو ميشد سپس فرمود اين آيه نازل شده در حق پدرم حضرت امام حسين عليه السّلام و در حق ما ائمه دين كه از فرزندان او او هستيم و ابدا ابن عباس ربطى به اين آيه ندارد و زود است كه اين پيوستگى و بردبارى در انساب ما مشهود شود كه مردم بآنها پيوسته و از صدمات دشمنان شكيبائى و بردبارى كنند و خداوند از صلب ابن عباس افرادى خلق مينمايد كه شايسته آتش جهنم بوده و جمع بسيارى را از دين خدا بيرون ميكنند و زود است كه زمين را از خون ذرارى و فرزندان پيغمبر رنگين كنند و آنها صبر و بردبارى پيشه سازند تا خداوند ميان آنها حكم فرمايد و او بهترين حكم كننده است.

عياشى از حضرت صادق عليه السّلام روايت كرده فرمود اصبروا يعنى بردبارى كنيد از معصيت و صابروا يعنى يكديگر را بر اداى واجبات سفارش كنيد وَ اتَّقُوا اللَّهَ يعنى امر بمعروف و نهى از منكر نمائيد سپس فرمود چه منكرى بدتر است از ستم نمودن در حق ما آل محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم و كشتن ما ميباشد و رابطوا يعنى سير كنيد و ارتباط حاصل كنيد با راه خدا و ما ائمه رابط ميان خدا و خلق بوده و محل پناه مردم هستيم و هر كس از طرف ما جهاد كند مانند آنستكه از طرف پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم جهاد نموده است و به آنچه پيغمبر اكرم از جانب خداوند آورده عمل كنيد شايد براى شما وسيله شود كه داخل بهشت شويد و حركت نمائيد بحركت كردن ما ائمه و طريقه ثابت و مستقيم دين خداوند تا رستگار و پيروز باشيد.

در كافى از ابن مسكان و او از حضرت صادق عليه السّلام روايت كرده كه فرمود اصبروا يعنى بردبارى نمائيد در مصيبتها و سختيها و صابروا يعنى شكيبا باشيد در اداء واجبات و رابطوا يعنى متصل شويد و ربط دهيد خودتان را بائمه اطهار

                

جمعه 4 / 3 / 1396برچسب:, :: 18:50 ::  نويسنده : ارادتمند

تفسير جامع، ج‏1، ص: 406

سوره آل عمران‏

در مدينه نازل شده و نزول آن بعد از انفال بوده سوره آل عمران در مدينه نازل شده و دويست آيه ميباشد و سه هزار و چهار صد و هشتاد كلمه و چهارده هزار و پانصد و بيست و پنج حرف است

 

تفسير جامع، ج‏1، ص: 407 

 هُوَ الَّذِي أَنْزَلَ عَلَيْكَ الْكِتابَ مِنْهُ آياتٌ مُحْكَماتٌ هُنَّ أُمُّ الْكِتابِ وَ أُخَرُ مُتَشابِهاتٌ فَأَمَّا الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ زَيْغٌ فَيَتَّبِعُونَ ما تَشابَهَ مِنْهُ ابْتِغاءَ الْفِتْنَةِ وَ ابْتِغاءَ تَأْوِيلِهِ وَ ما يَعْلَمُ تَأْوِيلَهُ إِلاَّ اللَّهُ وَ الرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ يَقُولُونَ آمَنَّا بِهِ كُلٌّ مِنْ عِنْدِ رَبِّنا وَ ما يَذَّكَّرُ إِلاَّ أُولُوا الْأَلْبابِ (7)

عياشى بسند خود از حضرت صادق عليه السّلام روايت كرده فرمود آيات قرآن بر دو بخش است محكم و متشابه اما آيات محكمات را ايمان باو داريم و عمل بر طبقش مينمائم و متدين بآن احكام هستيم و بآيات متشابهات عمل نكنيم ولى ايمان باو داريم كه از جانب خدا نازل شده تا بيان فرمايد مقصود و مراد از آنها را، و نيز بسند ديگر فرمود آنحضرت: محكمات آياتى هستند كه بايد عمل بآنها نمود و متشابهات آياتى باشند كه مشتبه است فهم او بر نادانان.

و در كافى بسند خود از سليم بن قيس هلالى روايت كرده گفت فرمود امير المؤمنين عليه السّلام در حديث مفصلى بمعوية اى معويه قرآن بر حق است و نوريست براى راهنمائى مردمان و شفاء است براى مؤمنان، و آنهائيكه ايمان ندارند كرند و گوشهاى آنان صداى قرآن را نميشنود و قرآن بر ايشان سبب ضلالت و گمراهى است (يعنى هر چه از آيات قرآن بشنوند بيشتر طغيان و سركشى و تمرد ميكنند) ايمعويه خداوند رها نكرده هيچ طايفه‏اى از گمراهان و خوانندگان بسوى جهنم را مگر آنكه رد نموده گفتار و سخنان باطل آنها را و حجت آورده قرآن را براى آنان و نهى نموده مردمان را از پيروى كردن ايشان و نازل فرموده آيه‏اى از آيات قرآن را در حقشان ميداند او را هر كه بايد بداند و نداند و نفهمد او را كسى كه نبايد بداند و بفهمد من شنيدم از پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم ميفرمود نيست آيه‏اى از آيات قرآن جز آنكه براى او ظاهر و باطنى است و نباشد حرفى از حروفات قرآن مگر آنكه برايش حدى و مطلعى است ظاهر قرآن حد اوست و مطلع قرآن باطن او است و نميداند تاويل و باطن قرآن را مگر خداوند و راسخون در علم كه ما ائمه ميباشيم و امر فرموده خداوند بامت كه ايمان بما آورند و بگويند هر يك ايمان آورديم بآنچه از جانب پروردگار نازل شده و نيز امر نموده خداوند بامت كه تسليم امر ما ائمه باشند و اينكه رجوع كنند در آنچه اختلاف كردند و در فهم قرآن بسوى من و ذريه من و فرموده (وَ لَوْ رَدُّوهُ إِلَى الرَّسُولِ وَ إِلى‏ أُولِي الْأَمْرِ مِنْهُمْ لَعَلِمَهُ الَّذِينَ يَسْتَنْبِطُونَهُ مِنْهُمْ)  83 نسا و بايد از ما ائمه طلب كنند فهم قرآن را.

 

و عياشى بسند خود از فضيل بن يسار و او از حضرت باقر عليه السّلام و بسند ديگر از ابى بصير و او از حضرت صادق عليه السّلام روايت كردند فرمودند بخدا قسم ما ائمه هستيم راسخون در علم و ما ميدانيم تاويلات متشابهات قرآن را

 

 در كافى از حضرت باقر عليه السّلام در معناى آيه هُوَ الَّذِي أَنْزَلَ عَلَيْكَ الْكِتابَ مِنْهُ آياتٌ مُحْكَماتٌ روايت كرده كه فرمود مردمانى هستند كه در باره قرآن اظهار عقيده مى‏نمايند بدون آنكه علم و دانش قرآن را دريافته باشند تاويل قرآن را جز راسخون در علم كه ائمه ميباشند نميدانند و نيز از حضرت صادق عليه السّلام روايت كرده بسند خود كه مراد از ام الكتاب امير المؤمنين عليه السّلام و ائمه طاهرين بوده و منظور از متشابهات منافقين و غرض از فَأَمَّا الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ زَيْغٌ اصحاب و دوستان منافقين ميباشد و نيز فرمود راسخون در علم امير المؤمنين عليه السّلام و ائمه هستند.

 


تفسير جامع، ج‏1، ص: 415

محمد بن حسن صفار بسند خود در كتاب بصائر الدرجات از حضرت موسى بن جعفر عليه السّلام روايت كرده در آيه شَهِدَ اللَّهُ   18   فرمود واجباتى بر ائمه هست كه بر شيعيان آنها واجب نيست و بر شيعيان او امرى است كه بر ائمه واجب نيست مثلا بر شيعيان واجب است كه از ما سؤال كنند وَ أُولُوا الْعِلْم   18  ِ ما هستيم كه قائم بعدل ميباشيم.

عياشى بسند خود از حضرت باقر عليه السّلام روايت كرده فرمود خداوند گواهى داده به نفس خويش و فرموده‏

 «شهد اللّه انه لا اله الا هو»

و فرشتگان نيز بيگانگى او شهادت دادند همانطور كه خداوند بذات خود شهادت داد و مراد از «أُولُوا الْعِلْمِ» پيغمبران و امامان ميباشند كه بعدل ظاهرى و باطنى قيام نموده‏اند و نيز از آنحضرت روايت كرده فرمود، صاحبان ذكر و صاحبان علم ما هستيم و علم حرام و حلال خدا نزد ما مى‏باشد

 

 عياشى از حضرت باقر عليه السّلام روايت كرده در ذيل جمله إِنَّ الدِّينَ عِنْدَ اللَّهِ الْإِسْلامُ كه‏مراد باسلام امام است و ابن شهر آشوب بسند خود از آنحضرت روايت نموده كه اسلام يعنى تسليم شدن بولايت امير المؤمنين على بن أبي طالب عليه السّلام‏

 

 قُلْ إِنْ كُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونِي يُحْبِبْكُمُ اللَّهُ 31  از بريد بن معاويه عجلى روايت كرده گفت حضور حضرت باقر عليه السّلام بودم ديدم مردى از اهالى خراسان با پاى پياده وارد حضور آنحضرت شد پاهاى او را مشاهده كرديم و ديديم پينه بسته بود گفت بخدا قسم از خراسان بمدينه نيامدم مگر بخاطر دوستى شما آل محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم حضرت بآنمرد خراسانى فرمود بخدا قسم اگر سنگى ما را دوست بدارد خداوند آن سنگ را با آل محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم محشور گرداند بخدا قسم دين نيست مگر دوستى با آل محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم و نيز از ربعى بن عبد اله روايت كرده گفت حضور حضرت صادق عليه السّلام عرض كردم ما نام فرزندان خود را از نام شما و پدران شما اقتباس نموده و نام گذارى ميكنيم آيا از اين رويه سودى عايد ما ميشود، فرمود آرى بخدا قسم نيست دين مگر محبت ما آل محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم و آيه را قرائت فرمود

 

 در كتاب امالى بسند خود از حضرت صادق عليه السّلام روايت كرده در آيه إِنَّ اللَّهَ اصْطَفى‏ آدَمَ وَ نُوحاً فرمود و

 «آل محمد على العالمين» را منافقين از آيه ساقط نموده ‏اند و طبرسى در مجمع البيان نيز روايت نموده كه در قرائت اهلبيت و آل محمد على العالمين ميباشد ابن بابويه بسند خود از أبا صلت روايت كرده گفت روزى حضرت رضا عليه السّلام در مجلس مأمون تشريف داشت مأمون از آن حضرت سؤال نمود آيا خداوند عترت پيغمبر اكرم را بر ساير مردم فضيلت داده است؟ حضرت فرمود خداوند در آيات محكمات قرآن فضل عترت پيغمبرش را بيان فرموده، مأمون گفت در كجا؟ حضرت آيه را تلاوت فرموده و سپس اضافه كردند عترت پيغمبر داخل در آل ابراهيم ميباشند زيرا پيغمبر از فرزندان ابراهيم است و مراد از دعاى حضرت ابراهيم چنانكه در سوره بقره بيان شد پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم است و از طريق عامه ثعلبى از ابى وائل روايت كرده گفت در قرآن ابن مسعود قرائت كردم ان الله اصطفى آدم و نوحا و آل ابراهيم و آل عمران و آل محمد على العالمين و بر طبق روايات عامه و خاصه مسلم است كه در موقع جمع آورى قرآن زمان خلفاى اولى و دومى و سومى آل محمد حذف شده‏

 

 

                         تفسير جامع، ج‏1، ص: 440

 

مباهله پيغمبر اكرم بانصار اى نجران‏

در كافى بسند خود از ابن سنان روايت كرده گفت حضرت صادق عليه السّلام فرمود وقتى كه نصاراى نجران خدمت پيغمبر رسيدند بزرگان آنها «اهتم و عاقب و سيد بودند» براى نماز گذاردن ميخواستند ناقوس بزنند اصحاب پيغمبر خدمتش عرض كردند نصارى قصد دارند در

 مسجد شما براى انجام مراسم مذهبى خود ناقوس بنوازند فرمود آنها را بخوانيد همينكه خدمت پيغمبر شرفياب شدند سؤال كردند منظور از احضار و دعوت ما چه بود؟ فرمود براى آنكه شهادت بدهيد بوحدانيت خدا و رسالت من و به اين كه عيسى يكى از بندگان آفريده خداست مانند ساير افراد بشر ميخورد و ميآشاميد و محدث ميشد گفتند اگر او چون يكى از افراد و مخلوقات بوده پس پدرش كيست آيه إِنَّ مَثَلَ عِيسى‏ عِنْدَ اللَّهِ نازل شد پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم بآنها فرمود نظر شما در باره آدم ابو البشر چيست؟ 

آيا او مخلوق و بنده خدا بود و مثل ساير مردم ميخورد و ميآشاميد و با زن هم بستر ميشد يا خير؟ عرض كردند بلى فرمود بگوئيد پدر او كه بوده؟ نصارى مبهوت شده و سخن نگفتند سپس پيغمبر فرمود بيائيد با هم مباهله كنيم اگر من در ادعاى خود صادق و راستگو باشم لعنت خدا بر شما باد و چنانچه دروغ ميگويم بر من باد گفتند انصاف دارى و حاضريم روز بعد را براى مباهله معين نموده و بمنزل خود رفتند بزرگان نجران گفتند اگر فردا پيغمبر با اصحابش حضور يافت حتما پيغمبرنيست و مباهله ميكنيم و چنانچه با اهلبيت خود حاضر شد مباهله نخواهيم كرد زيرا اهلبيت خودش را مقدم نميدارد مگر آنكه راستگو باشد چون صبح شد براى مباهله آمدند ديدند پيغمبر است و با او امير المؤمنين عليه السّلام و حضرت فاطمه و حسن و حسين صلوات اللّه عليهم هستند نصارى از مسلمين سؤال كردند همراهان پيغمبر چه اشخاصى هستند؟ بآنها گفته شد اين على پسر عم و داماد و وصى اوست و آن زن دخترش و آن دو طفل فرزندان دخترش ميباشند همينكه دانستند آنها پيغمبر و خاندان گرامى او هستند به پيغمبر عرض كردند ما مباهله نميكنيم ولى حاضر به پرداخت جزيه ميباشيم بقدرى كه راضى شويد پيغمبر اكرم جزيه براى آنها مقرر فرمود و آنها مراجعت كردند شيخ مفيد در كتاب اختصاص از حضرت موسى بن جعفر عليه السّلام در آيه تَعالَوْا نَدْعُ أَبْناءَنا وَ أَبْناءَكُمْ 61   روايت كرده فرمود تمام فرق اسلامى از عامه و خاصه عادل و منافق اتفاق دارند كه در قضيه مباهله پيغمبر اكرم با نصاراى نجران غير از پيغمبر و على و و فاطمه و حسن و حسين كسى نبود و مراد از ابنائنا حسن و حسين و نسائنا فاطمه و انفسنا على بن أبي طالب عليهم صلوات اللّه بوده و متفق عليه تمام مسلمين است و نيز در همان كتاب در حديث مفصلى روايت كرده كه سيد و اهتم و عاقب بزرگان نصاراى نجران پس از آنكه حقانيت پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم را درك كردند گفتند ما تمام اوصاف و علائم اين پيغمبر را در كتاب انجيل ديده‏ايم بآنها گفته شد پس چرا ايمان نميآوريد؟ گفتند آيا نمى‏بينيد نصارى چگونه ما را تعظيم و تكريم مينمايند براى ما كليسا بنا نموده و با صداى بلند نام ما را بزبان جارى ميكنند چطور ممكن است از اين رياست و مقام دل بر كنيم و صرف نظر از بزرگى و تنعم كرده داخل در دين اسلام شويم كه بزرگ و كوچك و شريف و پست همه يكسان باشند وقتى كه پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم پيشنهاد مباهله داد فرمود بيائيد مباهله كنيم كه با وجيه‏ترين افراد خانواده‏ام على و فاطمه و حسن و حسين در درگاه خداوند كه در روى زمين بيمانند هستند دست بدعا و نفرين برادريم تا حق آشكار شود و لعنت خداوند بر دروغگوى باشد بزرگ نصارى از شنيدن اين سخن چنان اندامش بلرزه افتاد كه فورا گفت ايرسول گرامى با ما مباهله مكن ما همه   ساله هزار شمشير و هزار زره و هزار دينار بشما جزيه ميدهيم پيغمبر گفت قبول كردم اما آگاه باشيد بآن خدائى كه مرا بپيغمبرى برگزيده است اگر من با همين اهلبيتم كه در زير اين عبا هستند با شما مباهله مينمودم خداوند تمام اين بيابان را آتش نموده و بسر شما فرود ميآورد و در يك چشم بهم زدن همه ميسوختيد در همين موقع جبرئيل بر پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم نازل شد و گفت اى محمد پروردگارت سلام ميرساند و ميفرمايد بعزت و جلال خودم اگر بتوسط على و فاطمه و حسن و حسين با تمام اهل زمين و آسمان مباهله كنى همانا آسمانها را فرو ريزم و زمين و قطعه قطعه چون پشم زده شده گردانم كه ابدا موجودى روى آن قرار نگيرد آنگاه پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم سر مبارك را بلند نمود بسوى آسمان و دو دستهاى شريفش را چنان بلند كرد كه سفيدى زير بغل او نمايان شد و فرمود خدايا لعنت و نفرين تو باد بر آن كسانى كه بعلى و فاطمه و حسن و حسين ظلم و ستم كنند و حق و اجر آنها را از آنچه واجب و لازم و مقرر فرموده كم و يا غصب نمايند تا روز قيامت.       

 

 

شنبه 2 / 3 / 1396برچسب:, :: 11:38 ::  نويسنده : ارادتمند

يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اسْتَعِينُوا بِالصَّبْرِ وَ الصَّلاةِ إِنَّ اللَّهَ مَعَ الصَّابِرِينَ (153)

 در صحيفه حضرت رضا عليه السّلام است كه فرمود نيست آيه در قرآن بلفظ يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا مگر آنكه در حق ما ائمه نازل شده است و از طريق عامه موفق بن احمد كه از بزرگان علماى آنهاست بسند خود از ابن عباس روايت كرده كه گفت رسول خدا فرموده نيست در قرآن آيه يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا مگر آنكه على امير المؤمنين عليه السّلام رئيس و امير و شريف آنانست‏

 

 تفسير جامع، ج‏1، ص: 277

 عياشى بسند خود روايت نموده از حضرت صادق عليه السّلام در آيه: إِنَّ الَّذِينَ يَكْتُمُونَ ما أَنْزَلْنا 159  فرمود مراد از هدى و بينات امير المؤمنين عليه السّلام است و نيز در روايت ديگر از حضرت باقر عليه السّلام نقل نموده كه فرمود در اين آيه قصد كرده ما ائمه را و حضرت عسكرى عليه السّلام فرمود حضور امير المؤمنين عرض كردند بهترين مردم  بعد از ائمه چه كسانى ميباشند؟ فرمود علماء هرگاه صالح باشند باز حضورش عرض نمودند بعد از شيطان چه اشخاصى بدتر هستند؟ فرمود علماء و دانشمندان هرگاه فاسد شوند و آنها ميباشند كه باطل را رواج ميدهند و حق را كتمان و پوشيده ميدارند خداوند در باره آنان فرموده أُولئِكَ يَلْعَنُهُمُ اللَّهُ وَ يَلْعَنُهُمُ اللَّاعِنُون 159  َ و طبرسى بسند خود در معناى آيه از پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم روايت كرده فرمود هرگاه از دانشمندى مسئله‏اى سؤال نمايند و بداند آن مسئله را و كتمان كند و اظهار ننمايد خداوند در روز قيامت با گردن بند آتش او را بجهنم بفرستد.

 

 

در احتجاج از حضرت امام زين العابدين عليه السّلام در تفسير آيه: وَ لَكُمْ فِي الْقِصاصِ حَياةٌ   179  روايت كرده فرمود هرگاه كسى قصد كشتن ديگرى را بنمايد و بداند بر اثر اين قتل خودش را بقصاص خواهند كشت محققا از كشتن صرف نظر خواهد كرد لذا قصاص سبب حياة قاتل و مقتول فرضى ميشود، و هم باعث حياة و زندگانى اجتماع مردم است، زيرا ميدانند كه قصاص واجب است و از ترس آنكه مبادا مرتكب بقتل را بكشند مبادرت بكشتن نمينمايند سپس فرمود آنحضرت بمردم آيا خبر بدهم شما را بچيزى كه بزرگتر و بالاتر از قتل نفس است و با قصاص هم جبران نميشود؟ اصحاب عرض كردند بفرمائيد آنحضرت فرمود هر كس ديگرى را گمراه كند و سوق بدهد مردم را از راه نبوت پيغمبر اكرم و ولايت على براه دشمنان ايشان يا حقى از حقوق على و آل او را پايمال كند و منكر فضيلتى از فضائل ائمه طاهرين عليه السّلام باشد چنين شخصى براى هميشه مخلد در آتش جهنم خواهد بود.

 

احمد بن محمد برقى در محاسن بسند خود از حضرت باقر عليه السّلام روايت كرده در آيه وَ أْتُوا الْبُيُوتَ مِنْ أَبْوابِها   189  فرمود كارها را از راه‏هاى خود انجام بدهيد.

و در كافى بسند خود از حضرت صادق عليه السّلام روايت كرده فرمود ائمه و اوصياء پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم درهاى خدايند كه بايد از آنجا داخل شد چه اگر ايشان نبودند خداوند شناخته نميشد و خداوند بوجود ائمه اتمام حجت فرموده بر خلايق.

محمد بن حسن صفار در كتاب بصائر الدرجات بسند خود از حضرت باقر عليه السّلام روايت كرده كه فرمود ما ائمه حجت و باب خدا هستيم ما زبان خدا و چشم خدا و راه خدا و از طرف خدا بر مخلوقات ولايت داريم.

 

 تفسير جامع، ج‏1، ص: 306

در احتجاج بسند خود از اصبغ ابن نباته روايت كرده گفت حضور امير المؤمنين نشسته بودم ابن كواء بر آنحضرت وارد شد گفت يا امير المؤمنين معناى اين آيه كه ميفرمايد: لَيْسَ الْبِرُّ بِأَنْ تَأْتُوا الْبُيُوتَ مِنْ ظُهُورِها 189  تا آخر آيه چيست؟ فرمود مائيم خانه‏هائى كه خداوند امر فرموده از درهاى خانه‏ها داخل شويد مائيم درهاى قرب  خدا و خانه‏هاى او كه بسوى آن خانه ميرود كسى كه با ما بيعت كند و بولايت و امامت ما اقرار نمايد مثل آنست كه چنين شخصى داخل خانه خدا شده باشد از در آن و هر كسى با ما مخالفت كند و ديگرى را بر ما مقدم بدارد مثل آنستكه ميخواهد از عقب خانه داخل شود.

سعد بن عبد اللّه قمى بسند خود از حضرت باقر عليه السّلام روايت كرده فرمود هر كس برود در خانه آل محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم و علم دانش از آنها ياد بگيرد و اخذ نمايد، از چشمه صافى آن دانش را گرفته است كه نيست براى آن چشمه انقطاعى و خداوند قرار داده آل محمد را راههائى كه ميرسانند مردم را بسوى خدا و اينست معناى قول خداوند كه ميفرمايد وَ أْتُوا الْبُيُوتَ مِنْ أَبْوابِها

 

تفسير جامع، ج‏1، ص: 320

در كافى از حضرت باقر عليه السّلام روايت كرده در آيه: يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا ادْخُلُوا فِي السِّلْمِ كَافَّةً     208 

فرمود مراد ولايت ما است كه بايد داخل شويد.

و عياشى از ابى بصير روايت كرده گفت حضرت صادق عليه السّلام بمن فرمود آيا ميدانى سلم چيست؟ عرض كردم شما دانا هستيد فرمود مراد ولايت على عليه السّلام و ائمه بعد از ايشان است و فرمود خطوات شيطان بخدا قسم دوستى و پيروى از منافقين است

 

پيامبران و ائمه داراى 5 روحند:

در كافى از اصبغ بن نباته روايت كرده در آيه تِلْكَ الرُّسُلُ فَضَّلْنا بَعْضَهُمْ عَلى‏ بَعْضٍ 253  گفت حضور امير المؤمنين عليه السّلام عرض كردم مردم گمان ميكنند كه بنده مؤمن زنا نميكند و دزدى و شرب خمر و ربا خوارى و خونريزى خلق بدون سبب از بنده مسلمان مؤمن سر نميزند، اين سخن بر من گران آمد و سينه من تنگ و خسته شد، زيرا اضطرارا با اين مردم ما معاشرت ميكنيم و با آنها وصلت ميكنيم و آنها بواسطه معصيت از ايمان خارج شده‏اند امير المؤمنين عليه السّلام فرمود بلى همينطور است از پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم شنيدم ميفرمود خداوند مردم را در قرآن بسه دسته تقسيم فرموده است اصحاب ميمنه و اصحاب مشأمه و السابقون اما سابقين پيغمبران مرسل و غير مرسل و ائمه باشند و خداوند در آنها پنج روح قرار داده يكى روح القدس دوم روح الايمان سوم روح شهوة چهارم روح قوة پنجم روح بدن با روح القدس پيغمبران را فرستاده و با آن روح تمام موجودات را ميدانند و بروح ايمان خدا را پرستش مينمايند و هرگز شرك باو نياورند و بروح قوه جهاد كنند با دشمنان خود و تهيه معاش كنند و بروح شهوت لذت طعام را چشيده و زنان را نكاح كنند و بروح بدن سير و حركت كنند اين پيغمبران آمرزيده‏اند و فرمود اين پيغمبران را بعضى بر بعض ديگر برترى داده و بروح القدس تقويت نموديم و در باره بعضى ميفرمايد وَ أَيَّدَهُمْ بِرُوحٍ مِنْهُ يعنى گرامى داشتيم و برترى داديم آنانرا بر غير خودشان. و عياشى بسند خود از حضرت صادق عليه السّلام روايت كرده فرمود مؤمنين بزيادتى ايمان برترى پيدا ميكنند بر حسب درجات بيكديگر در پيشگاه خداوند راوى ميگويد عرض كردم مگر براى ايمان درجات و منزلت‏هاى متفاوتى است در نزد خداوند؟

فرمود بلى عرض كردم براى من بيان فرمائيد، فرمود همان چيزيست كه خداوند اولياى خود را باو برترى داده و فرموده تِلْكَ الرُّسُلُ تا آخر آيه و نيز فرموده وَ لَقَدْ فَضَّلْنا بَعْضَ النَّبِيِّينَ عَلى‏ بَعْضٍ و فرموده انْظُرْ كَيْفَ فَضَّلْنا بَعْضَهُمْ عَلى‏ بَعْضٍ وَ لَلْآخِرَةُ أَكْبَرُ دَرَجاتٍ و فرمود هُمْ دَرَجاتٌ عِنْدَ اللَّهِ اين بيان خداست كه درجات ايمان را بيان فرمود.

 

 

 عياشى از معاوية بن عمار روايت كرده گفت بحضرت صادق عليه السّلام عرض كردم‏مراد از مَنْ ذَا الَّذِي يَشْفَعُ عِنْدَهُ إِلَّا بِإِذْنِهِ 255  چه اشخاصى ميباشند فرمود ما ائمه هستيم كه شفاعت ميكنيم.

 

  تفسير جامع، ج‏1، ص: 371

 لا إِكْراهَ فِي الدِّينِ قَدْ تَبَيَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَيِّ فَمَنْ يَكْفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَ يُؤْمِنْ بِاللَّهِ فَقَدِ اسْتَمْسَكَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقى‏ لا انْفِصامَ لَها وَ اللَّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ (256)

 عروة الوثقى امير المؤمنين و فرزندانش ميباشند

ابن بابويه از عبد اللّه بن عباس روايت كرده گفت پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم فرمود هر كس دوست داشته باشد كه بريسمان محكم خدا تمسك جويد كه هرگز بريده نشود بايد توسل جويد بولايت برادرم و وصيم على بن أبي طالب عليه السّلام زيرا هلاك نشود كسى كه دوست داشته باشد او را و نجات نيابد هر كه على عليه السّلام را دشمن بدارد.

و نيز بسند ديگر روايت كرده فرمود رسول خدا، عروة الوثقى على و حسن و حسين و ائمه از فرزندان حسين ميباشند هر كس اطاعت آنها كند خدا را اطاعت كرده و هر كس معصيت و نافرمانى آنها را بنمايد معصيت خدا را نموده است و آنها وسيله معرفت خدا ميباشند.

در كافى از عبد اللّه بن ابى يعفور روايت شده گفت حضور حضرت صادق عليه السّلام عرض كردم من با مردم معاشرت و آميزش دارم و بسيار متعجب هستم از كسانى كه شما اهلبيت عصمت و خاندان نبوت را دوست نداشته و بمخالفين شما ارادت ميورزند و آنها در وفا و دوستى خود بمنافقين پايدار و استوارتر از دوستى و وفادارى دوستان شما ميباشند؟! گفت تا اين سخن را گفتم ديدم مثل آنكه آنحضرت متغير شده و غضبناك بمن نگاه نمود و فرمود كسيكه اعتقاد بولايت ما ندارد دين ندارد و پيرو امام و پيشواى ستمكارى است كه از جانب خدا نيست و اگر كسى متدين باشد بولايت امام عادل كه از جانب خداست بر او باسى نيست گفتم ميفرمائيد آنها دين ندارند؟ فرمود آيا نمى‏شنوى قول خداوند را كه در قرآن ميفرمايد اللَّهُ وَلِيُّ الَّذِينَ آمَنُوا يُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ   257  يعنى خداوند اينگونه اشخاص را از تاريكى گناه بسوى نور توبه و مغفرت بر اثر ولايت ما و قبول پيشوائى امامان عادل و منصوب از طرف پروردگار رهبرى و هدايت فرموده‏

وَ الَّذِينَ كَفَرُوا أَوْلِياؤُهُمُ الطَّاغُوتُ يُخْرِجُونَهُمْ مِنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُماتِ بعد فرمود آيا ميدانى براى كفار چه نورى است كه خداوند آنها را از آن نور خارج و بظلمت و تاريكى سوق ميدهد؟ همانا خداوند قصد كرده از آن نور به آنكه آنان بر نور اسلام بودند همينكه دوستى و ولايت پيشوايان ستمكار را دارا شدند خداوند آنها را براى آن ولايت خطا و غلط از نور اسلام خارج و بسوى ظلمات كفر رها ساخت پس بر آنان واجب گرديد آتش همانطور كه آتش بر مشركين و كفار واجب بود أُولئِكَ أَصْحابُ النَّارِ هُمْ فِيها خالِدُونَ اينها اصحاب آتشند و در دوزخ جاويد بمانند و در روايت ديگر آنحضرت فرمود خداوند آنها را از نور آل محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم بيرون كرد و بسوى ظلمت و تاريكى كه از براى دشمنان آل محمد ميباشد داخل نمود. و فرمود مراد كسانى هستند كه بولايت على كافر شدند و دوست داران آنها كسانى هستند كه اولى و دومى و سومى را پيشوايان خود ميدانند

 

 تفسير جامع، ج‏1، ص: 387

در كافى از حضرت صادق عليه السّلام روايت كرده در آيه يُؤْتِي الْحِكْمَةَ مَنْ يَشاءُ وَ مَنْ يُؤْتَ الْحِكْمَةَ فَقَدْ أُوتِيَ خَيْراً كَثِيراً 269  

كه فرمود مراد از حكمت در اين آيه اطاعت خداوند و معرفت و شناختن امام است و اين روايت را عياشى در تفسير خود و برقى در محاسن ذكر نموده‏اند.

 

 

 

شنبه 2 / 3 / 1396برچسب:, :: 11:35 ::  نويسنده : ارادتمند

 

   تفسير جامع، ج‏1، ص: 260

 وَ إِذْ قالَ إِبْراهِيمُ رَبِّ اجْعَلْ هذا بَلَداً آمِناً وَ ارْزُقْ أَهْلَهُ مِنَ الثَّمَراتِ مَنْ آمَنَ مِنْهُمْ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ قالَ وَ مَنْ كَفَرَ فَأُمَتِّعُهُ قَلِيلاً ثُمَّ أَضْطَرُّهُ إِلى‏ عَذابِ النَّارِ وَ بِئْسَ الْمَصِيرُ (126)

كلينى بسند خود از حضرت امام زين العابدين عليه السّلام روايت كرده در تفسير آيه:

وَ إِذْ قالَ إِبْراهِيمُ رَبِّ اجْعَلْ هذا بَلَداً آمِناً فرمود مراد از اهل ما ائمه و شيعيان ما ميباشيم و منظور از و من كفر كسانى هستند كه منكر ولايت ما ميباشند.

 در كافى روايت كرده در آيه فَإِنْ آمَنُوا بِمِثْلِ ما آمَنْتُمْ بِهِ كه حضرت باقر فرمود مراد از آن ايمان بعلى و فاطمه و حسن و حسين عليه السّلام و ائمه ميباشد كه اگر ايمان بياورند هدايت ميشوند و اگر از آنها دورى بجويند بر باطل خواهند بود و اين روايت را نيز عياشى عينا از آنحضرت نقل نموده است‏

 

 

 فَإِنْ آمَنُوا بِمِثْلِ ما آمَنْتُمْ بِهِ فَقَدِ اهْتَدَوْا وَ إِنْ تَوَلَّوْا فَإِنَّما هُمْ فِي شِقاقٍ فَسَيَكْفِيكَهُمُ اللَّهُ وَ هُوَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ (137)

صِبْغَةَ اللَّهِ وَ مَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ صِبْغَةً وَ نَحْنُ لَهُ عابِدُونَ (138)

روايت كرده در كافى از حضرت صادق عليه السّلام در آيه صِبْغَةَ اللَّهِ فرمود مؤمنين رنگ فطرت ايمان و سيرت بولايت گرفتند در عالم ذر پس خداوند فرمود اگر ايمان به محمد و على و حسن و حسين و ائمه بياوريد هدايت خواهيد شد و در روايت ديگر آن حضرت فرمود رنگ فطرت اسلام گرفتيد.

 

   تفسير جامع، ج‏1، ص: 266

وَ كَذلِكَ جَعَلْناكُمْ أُمَّةً وَسَطاً لِتَكُونُوا شُهَداءَ عَلَى النَّاس‏(143)

ٌ 

در كافى از بريد عجلى روايت كرده گفت از حضرت صادق عليه السّلام از آيه وَ كَذلِكَ جَعَلْناكُمْ أُمَّةً وَسَطاً سؤال نمودم؟ فرمود ما امت وسطى هستيم و خداوند ما ائمه را گواه بر مخلوقات خود گرفته و ما حجت او در روى زمين ميباشيم.

و عياشى بسند خود از ابو عمر زبيرى روايت كرده گفت كه حضرت صادق عليه السّلام بمن فرمود اگر تو اى عمرو گمان كنى اين آيه مراد تمام اهل قبله است بر خدا افترا                     

 

 و دروغ بسته‏اى آيا كسانيكه در دنيا شهادت آنها نسبت بيك صاع از خرما پذيرفته نيست چگونه خداوند روز قيامت آنانرا براى شهادت طلب مينمايد و قبول ميفرمايد گواهى آنانرا در حضور تمام امتهاى پيغمبران گذشته؟! و مراد از امة ما ائمه ميباشيم‏

شنبه 1 / 3 / 1396برچسب:, :: 11:31 ::  نويسنده : ارادتمند

 

                       تفسير جامع، ج‏1، ص: 249

الَّذِينَ آتَيْناهُمُ الْكِتابَ يَتْلُونَهُ حَقَّ تِلاوَتِهِ أُولئِكَ يُؤْمِنُونَ بِهِ وَ مَنْ يَكْفُرْ بِهِ فَأُولئِكَ هُمُ الْخاسِرُونَ (121)

در كافى بسند خود از ابى ولاد روايت كرده گفت از حضرت صادق عليه السّلام معناى آيه الَّذِينَ آتَيْناهُمُ الْكِتابَ را سؤال نمودم، فرمودند مراد ائمه ميباشد.

 

وَ إِذِ ابْتَلى‏ إِبْراهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِمات 124  آزمايش حضرت ابراهيم «1»

قوله تعالى: وَ إِذِ ابْتَلى‏ إِبْراهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِماتٍ از اين آيه بطور اجمال شروع ميشود بقصه حضرت ابراهيم. ابن بابويه بسند خود از حضرت صادق عليه السّلام روايت كرده كه در تفسير همين آيه فرمود مراد از كلمات همان چيزى است كه خداوند بآدم تعليم فرمود كه با خواندنش توبه او قبول شد و آن عبارت است از:

 «اللهم انى اسئلك بحق محمد و على و فاطمة و الحسن و الحسين الّا تبت علىّ‏

پس توبه او قبول شد و خداوند توبه پذير و مهربانست‏

مفضل بن عمر كه راوى خبر است گفت حضورش عرض كردم اى پسر رسول خدا مراد از«فَأَتَمَّهُنَّ» چيست؟ آنحضرت فرمود يعنى تمام نمودن آن كلمات را تا حضرت حجت قائم عليه السّلام كه نهمين فرزند امام حسين عليه السّلام است و گويد باز حضورش عرض كردم جمله: جَعَلَها كَلِمَةً باقِيَةً فِي عَقِبِهِ  زخرف 28   يعنى چه؟ فرمود امامت را در ذريه و نسل حسين عليه السّلام تا روز قيامت مستقر ميداريم گفتم چرا امامت فقط منحصر با عقاب و ذريه امام حسين عليه السّلام شد و از فرزندان امام حسن عليه السّلام امام نشدند و حال آنكه هر دو فرزند رسول خدا بودند فرمود موسى و هارون هم هر دو برادر و پيغمبر بودند ولى خداوند از صلب هارون انبيائى قرار داد و از اولاد موسى پيغمبرى مبعوث نشد، و البته شايسته و جايز نباشد كه علت را تحقيق و بگويد چرا از ذريه يكى خداوند پيغمبرى قرار داد و از ديگرى قرار نداده است، همينطور امامت متصبى است كه خداوند حكيم و داناى بمصالح دنيا بمقتضياتى  در ذريه امام حسين عليه السّلام مقرر داشته و كسى حق آن ندارد كه از خداوند سؤالى بنمايد و خداوند افعال بندگان را سؤال خواهد فرمود.

و در كافى از حضرت صادق عليه السّلام روايت كرده كه فرمود حضرت ابراهيم پيغمبر بود لكن امام نبود تا آنكه خداوند فرمود: إِنِّي جاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِماماً و در روايت ديگر از آنحضرت نقل كرده كه فرمود خداوند ابراهيم را قبل از آنكه بپيغمبرى منصوب فرمايد بنده مخصوص خود گردانيد و بعد او را پيغمبر نمود پيش از آنكه بمقام رسالت برساند و پس از آن قبل از ترفيع بمقام خلت رسولش كرد و پيش از آنكه بامامت برسد رتبه خليلى باو عنايت كرده و پس از آنكه عطاياى مشروحه را باو مرحمت نمود با بيان إِنِّي جاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِماماً منصب امامت باو كرامت فرمود.

و نيز از حريز روايت كرده كه گفت بعضى از اصحاب حضرت باقر عليه السّلام در قول  خداوند كه ميفرمايد لا يَنالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ روايت نموده ‏اند كه آن حضرت فرمود امام از مردم ستمكار و اشخاص ظالم نميباشد.

هشام بن حكم از حضرت صادق عليه السّلام در تفسير: إِنِّي جاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِماماً روايت كرده كه فرمود اگر اسمى بالاتر و افضل‏تر از امام بود خداوند ما را بآن اسم ميناميد و در روايت سعد بن عبد اللّه است كه حضرت صادق عليه السّلام فرمود آيا اين مردم منكر اطاعت امام هستند و نميدانند كه خداوند اطاعت امام را واجب فرموده است بخدا قسم در روى زمين مقام و منزلتى بالاتر از مقام و منزلت امام نيست زمانى حضرت ابراهيم پيغمبر بود و از طرف پروردگار باو وحى ميرسيد خداوند خواست او را گرامى بدارد و بزرگ بشمارد خطاب فرمود كه ترا امام مردم نمودم و همينكه ابراهيم فضيلت و اهميت مقام امامت را دانست از خداوند درخواست نمود كه امامت را در ذريه من هم قرار بده  خطاب رسيد اى ابراهيم عهد من بستمكاران نرسد و حضرت صادق عليه السّلام فرمود امامت در نسل و ذريّه ماست و در غير ما نميباشد

 ابن بابويه بسند خود از عبد العزيز بن مسلم روايت كرده كه گفت ما در طوس خدمت حضرت رضا عليه السّلام بوديم در يكروز جمعه براى نماز جمعه در مسجد جامع جمع شديم و بين ما گفتگو از امر امامت شد و هر كسى برأى خود اظهاراتى مينمود از آنجا بيرون آمده خدمت حضرت شرفياب و چگونگى را عرض كردم، حضرت تبسمى فرموده و گفتند اى عبد العزيز جماعتى از مردم نادان فريب و گول خورده‏اند، خداوند پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم را قبض روح نفرمود مگر آنكه دين را براى مردم كامل فرمود، قرآن را كه كتاب آسمانى و حدود و احكام و بيان حلال و حرام است و تمام چيزهائى كه مردم بآن احتياج دارند نازل كرده، و فرموده است ما فَرَّطْنا فِي الْكِتابِ مِنْ شَيْ‏ءٍ يعنى هيچ چيزى را در قرآن فرو گذار نكرديم مگر آنكه آنرا بيان نموديم و در سال حجة الوداع كه پايان عمر پيغمبر اكرم بود آيه الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَ رَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلامَ دِيناً نازل شد كه اتمام دين را با ابلاغ امر امامت مدلل ميسازد و ميفهماند كه با امامت كمال دين حاصل گرديد و پيغمبر اكرم برحمت ايزدى نپيوست مگر آنكه تمام دين را براى امت خود بيان فرمود و راه دين را روشن ساخت و آنان را بر راه حق و و راستى رهبرى كرده و على امير المؤمنين عليه السّلام را بامامت منصوب و نشانه مردم قرار داد و چيزى كه مورد احتياج مردم بود فرو گذار ننمود و بيان كرد براى آنها، و هر كس بگويد خداوند دين را كامل و تمام ننموده، رد بر قرآن نموده و هر كه رد بر قرآن كند كافر است، آيا اين مردم قدر و منزلت امام را مى‏شناسند؟ و موقعيت امام را در ميان مردم تشخيص ميدهند؟ تا بتوانند خودشان امامى انتخاب كنند؟ اى عبد العزيز بدان شأن امام اجل و مقامش بالاتر از آنست كه مردم با عقل نارساى خود امام معين نمايند، امامت را خداوند پس از مقام پيغمبرى و خليلى و در مرتبه سوم شرافت و فضيلت بابراهيم عطا فرموده و خداوند در قول خود إِنِّي جاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِماماً اشاره بهمين فضيلت نموده و ميفرمايد: شخص من كه پروردگار جهانيان ميباشم ترا اى ابراهيم امام مردم مينمايم و ابراهيم از اين منصب خود خوشحال شد و از خداوند تقاضا نمود كه آن منصب را بفرزندانش هم عطا كند خداوند فرمود عهد من كه منصب امامت است باشخاص ظالم و ستمكار نميرسد اى عبد العزيز اين آيه باطل ميكند امامت هر ظالمى را و ثابت و مدلل ميدارد امامت برگزيدگان خداوند را و عياشى همين روايت را بسندهاى بسيارى از ائمه نقل نموده است در امالى بسند خود روايت كرده كه رسول اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم فرمود من دعوت پدرم ابراهيم خليل هستم اصحاب عرض كردند چطور ايرسول خدا؟ فرمود بابراهيم از جانب خداوند وحى رسيد كه من ترا براى مردم امام قرار دادم، ابراهيم را فرح و خوشحالى فرا گرفت از پروردگار درخواست نمود كه بذريه من هم منصب امامت عطا فرما، خطاب رسيد كه من عهدى كه وفا نميكنم بتو عطا ننمايم، عرض كرد خدايا آن چه عهديست كه وفا نمينمائى؟

فرمود عهد من امامت است و آنرا بفرزندان ستمكارت تفويض نخواهم كرد عرض كرد فرزندان ستمكار من كيستند؟ فرمود هر كس غير از من بيت و يا چيزهاى ديگرى سجده كرده باشد هرگز او و يا ذريه او را امام مردم ننمايم، پيغمبر اكرم فرمود آن تقاضاى ابراهيم منتهى شد بمن و على كه هيچيك از ما هرگز بغير خدا سجده نكرده‏ايم، لذا خدا مرا بپيغمبرى مبعوث و على را امام و وصى من فرمود و عجب اين است كه اين روايت را عامه هم نقل نموده ‏اند.

 

ابن مغازلى شافعى در كتاب مناقب بسند خود از عبد اللّه بن مسعود روايت كرده كه گفت پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم فرمود من دعوت پدرم ابراهيم هستم تا آخر روايت عينا ذكر نموده كه فرمود من و على هرگز سجده براى غير خدا نكرديم و خداوند مرا بپيغمبرى و على را بامامت و ولايت و وصايت من برگزيد. (و از اين آيه هفت چيز استفاده ميشود اول معصوم بودن امام عليه السّلام، دوم امام را خداوند بايد معين بفرمايد و مجعول است بجعل الهى، سوم زمين هرگز خالى از حجت خدا نيست چهارم امام مؤيد است از جانب خداوند پنجم اعمال بندگان بر امام پوشيده نيست، ششم امام واجب است دانا باشد بآنچه مردم محتاج هستند از امور دين و دنيا، هفتم محال است كسى از جهت فضيلت نفسانى بر امام برترى داشته باشد و دليل هر يك بجاى خود بيان خواهد شد

درباره وبلاگ

به وبلاگ من خوش آمدید
آخرین مطالب
پيوندها

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان صلح پایدار و آدرس 14klid.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





نويسندگان



نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

آمار وبلاگ:

بازدید امروز : 37
بازدید دیروز : 5
بازدید هفته : 43
بازدید ماه : 109
بازدید کل : 26126
تعداد مطالب : 460
تعداد نظرات : 0
تعداد آنلاین : 1

Google

در اين وبلاگ
در كل اينترنت