صلح پایدار
شنبه 23 / 7 / 1392برچسب:, :: 20:23 ::  نويسنده : ارادتمند

إِنَّ الَّذِينَ هُمْ مِنْ خَشْيَةِ رَبِّهِمْ مُشْفِقُونَ 57  - آن مؤمنانى كه از خوف خدا ترسانند محمد بن عباس از حضرت موسى بن جعفر عليه السلام روايت كرده فرمود آيات فوق در حق امير المؤمنين عليه السلام و فرزندان گرامش نازلشده چه آنحضرت و فرزندانش سه شب افطار خود را به فقير و يتيم و اسير دادند و ميفرمودند إِنَّما نُطْعِمُكُمْ لِوَجْهِ اللَّهِ لا نُرِيدُ مِنْكُمْ جَزاءً وَ لا شُكُوراً ما فقط براى رضاى خدا بشما طعام ميدهيم و از شما هيچ پاداش و سپاسى نمى‏طلبيم ما از قهر پروردگار خود در آنروزيكه از رنج و سختى آن رخسار خلايق در هم و غمگين است ميترسيم‏

 

 وَ لَوِ اتَّبَعَ الْحَقُّ أَهْواءَهُمْ لَفَسَدَتِ السَّماواتُ وَ الْأَرْضُ  71-    بعضى از مفسرين خاصه گفته‏اند مراد بحق در آيه رسول خدا و امير المؤمنين است و شاهد بر اين آيه قَدْ جاءَكُمُ الرَّسُولُ بِالْحَقِّ مِنْ رَبِّكُمْ باشد يعنى پيغمبر شما از جانب پروردگار ولايت امير المؤمنين عليه السلام را آورد برايتان

 وَ إِنَّكَ لَتَدْعُوهُمْ إِلى‏ صِراطٍ مُسْتَقِيمٍ اى پيغمبر تو اين مردم را براه ولايت امير المؤمنين عليه السلام و خدا پرستى دعوت مينمائى مردم منافقيكه بخدا و روز قيامت ايمان نميآورند از راه راست و ولايت ائمه دين منحرف ميشوند

 در بصائر الدرجات ذيل آيه حَتَّى إِذا فَتَحْنا عَلَيْهِمْ باباً ذا عَذابٍ شديد   77- از حضرت باقر عليه السلام روايت كرده فرمود منظور از اين باب و در كه گشوده خواهد شد على بن ابى طالب عليه السلام است در زمان رجعت و بازگشت بسوى دنيا

 

محمد بن عباس ذيل آيه أَ لَمْ تَكُنْ آياتِي تُتْلى‏ عَلَيْكُمْ فَكُنْتُمْ بِها تُكَذِّبُونَ   105-  از حضرت موسى بن جعفر عليه السلام روايت كرده فرمود مراد از آيات امير المؤمنين عليه السلام است كه منافقين حضرتش را تكذيب نمودند.

 

 إِنِّي جَزَيْتُهُمُ الْيَوْمَ بِما صَبَرُوا أَنَّهُمْ هُمُ الْفائِزُونَ 111-   ابن شهر آشوب ذيل آيه فوق از ابن مسعود روايت كرده گفت پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم فرمود اين آيه در شأن على بن أبي طالب و حضرت فاطمه و حسنين عليهم السلام نازلشده چه آنها بر بلاها و طاعت پروردگار در دنيا صبر نمودند و در عالم آخرت رستگار ميباشند.

 

 

 

 

 

شنبه 23 / 7 / 1392برچسب:, :: 20:21 ::  نويسنده : ارادتمند

مومنون

خلاصه مطالب اين سوره عبارت است از بيان اوصاف مؤمنين و آفرينش انسان و داستان نوح و كشتى ساختن او و اشاره اجمالى بداستان پيغمبران بعد از نوح و بيان حال و گفتار كفار و منافقين و دلايل توحيد و خداشناسى و حال كفار و منافقين در دوزخ و توبيخ و نكوهش آنان و آنكه انسانى عبث و بازيچه آفريده نشده‏

 

شيخ در كتاب مجالس در آيه (قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ) بسند خود از حضرت صادق عليه السلام روايت كرده فرمود عباس بن عبد المطلب گفت من و يزيد بن قعنب و جمعى از طايفه بنى هاشم و طايفه عبد العزى در مقابل خانه كعبه نشسته بوديم ناگاه فاطمه بنت اسد بن هاشم كه حامله بود و بيش از 9 ماه از مدت حملش ميگذشت وارد خانه كعبه شده و ايستاد يكدفعه درد مخاض او را فرا گرفت و آثار وضع حمل در خود مشاهده نمود سر بطرف آسمان بلند كرده گفت پروردگارا من مؤمنم بوحدانيت و يكتائى تو و بآنچه پيغمبران از جانب تو بدان مأمور بوده و بكتابهاى نازل شده بسوى ايشان و گواهى ميدهم بكلام جدم حضرت ابراهيم خليل كه اين خانه را براى پرستش ذات اقدست بنا نمود خداوندا بحق شرافت اين خانه و بحق آن كسيكه آنرا ساخته و بحق اين مولودى كه در شكم من است و با من سخن گفته و حديث مينمايد و يقين دارم كه اين فرزند يكى از حجت‏ها و آيات بالغه كبريائى تست زائيدن اين مولود را بر من سهل و آسان گردان عباس بن عبد المطلب گفت همينكه فاطمه لب از دعا بر بست بچشم خود ديديم ديوار خانه شكافته شد و فاطمه داخل بيت شد و بلافاصله ديوار خانه مجددا بسته شد ما براى آنكه چند تن از زنان را بيارى فاطمه داخل خانه كنيم تلاش و كوشش زيادى كرديم كه در را باز كنيم ميسر نشد دانستم باز نشدن در (شكافتن ديوار خانه) و دخول فاطمه و بهم برآمدن آن يكى از اسرار است و بامر خدا صورت پذير شده منتظر مانديم تا آنكه سه روز گذشت روز سوم همان موضع كه شكافته شده بود مجددا باز گرديد و فاطمه صحيح و سالم و طفل نوزادش خارج شد و با كمال نشاط و تفاخر گفت اى مردم همانطوريكه خداوند آسيه دختر مزاحم را بعلت آنكه در خلوت و نهان او را پرستش ميكرد و مريم دختر عمران را با ولادت عيسى فضيلت داده و او را در كنار نخله خرمائى خشكيده پناه داده و از آن چوب خشك رطب تازه برايش مهيا فرمود مراهم بچنين فضيلتى سر افراز و مفتخر فرمود كه داخل خانه و حرم كعبه پسرم متولد شد و در مدت سه روز از ميوه و مائده بهشتى بهره مند شدم و ارتزاق كردم و چون خواستم خارج شوم هاتفى ندايم داد كه اى فاطمه من على اعلى هستم و نام فرزند ترا از اسم خود مشتق كرده و او را على ناميده ام تو نيز اين نام را بر او بگذار و او را گرامى بدار كه او را بآداب خود مؤدب نموده‏ام و او اول شخصى است كه بر بالاى اين خانه نام مرا بعظمت ياد كند و بت‏ها را شكسته و خانه را از لوث اصنام پاك نمايد و بتقديس و تمجيد و تهليل من پردازد و او پس از حبيب من محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم كه پيغمبر خاتم است امام و وصى و جانشين ميباشد سعادتمند آنكه او را دوست بدارد و او را يارى نموده و اطاعت كند و واى بر كسى كه منكر ولايت او شده و نافرمانى نمايد و حق او را غصب كند چون أبو طالب فاطمه و پسرش را ديد بينهايت مسرور و خوشحال شد تا فرزند پدر را ديد با فصاحت هر چه تمامتر گفت سلام و رحمت خدا بر تو باد اى پدر گرامى ناگاه پيغمبر اكرم سر رسيدند على عليه السلام بچهره پيغمبر تبسمى نمود و سلام كرد پس از كمى تامل بفرمان خدا دهان گشوده گفت (بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ الَّذِينَ هُمْ فِي صَلاتِهِمْ خاشِعُونَ) پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم) فرمود يا على عليه السلام مؤمنين بتو رستگار خواهند شد و چون آيه را تا أُولئِكَ هُمُ الْوارِثُونَ الَّذِينَ يَرِثُونَ الْفِرْدَوْسَ هُمْ فِيها خالِدُونَ قرائت نمود پيغمبر فرمود بخدا قسم اى على تو امير آنها هستى و خداوند تو را واجد علوم بسيار فرمود و تو دليل و راهنماى مؤمنين ميباشى و بسبب تو آنها هدايت ميشوند سپس پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم بفاطمه فرمود بر و به حمزه عمويش مژده و بشارت نوزادت را برسان عرض كرد ميترسم فرزندم گرسنه بماند پيغمبر فرمود من او را سير مينمايم و على را در آغوش گرفته زبان خويش را دركامش نهاد فَانْفَجَرَتْ مِنْهُ اثْنَتا عَشْرَةَ عَيْناً مصداق پيدا كرده دوازده چشمه از معرفت و دانش در دهان على عليه السلام جارى شد و بدين مناسبت آن روز را ترويه نامند.

چون فاطمه از منزل حمزه مراجعت كرد ديد نورى از چهره فرزندش بآسمان بالا ميرود و تصميم گرفت دستهاى فرزندش را ببندد يكمرتبه با يك پارچه بست طفل آنرا باز نمود اين كار را تكرار كرد تا با پنج پارچه ابريشمى بسته و همه را باز نمود ناگاه باذن خدا گفت اى مادر از بستن دستهاى من منصرف شو من ميخواهم دستم را بسوى پروردگارم بلند كنم أبو طالب در شگفتى و تعجب فرو شد و گفت من چنين ميپندارم كه اين فرزند داراى شأن و منزلتى بس رفيع باشد و در آتيه منشأ آثار بزرگ شود روز بعد پيغمبر بخانه فاطمه آمد چون طفل چهره آنحضرت را مشاهده كرد تبسمى نموده و اشاره‏اى كرد كه او را مانند روز پيش از مادر گرفته و سير كند رسول اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم او را گرفته فاطمه گفت بخداى كعبه قسم همان روز على عليه السلام پيغمبر را شناخت و بهمين مناسبت آن روز را عرفه ناميده‏اند چون روز سوم شد أبو طالب دستور داد سيصد شتر و هزار گاو و گوسفند ذبح نموده وليمه مولود خود را فراهم كرد و اعلام نمود هر كس ميل دارد بوليمه فرزندم حاضر شود بايد هفت شوط در گرد خانه كعبه طواف نموده و بخانه من بيايد و بر فرزندم كه داراى چنان شرافتى از طرف پروردگار شده سلام كند و آن روز عيد قربان شد.

اين حديث را ابن شهر آشوب نيز از حضرت صادق عليه السلام روايت كرده و فرمود از آن روز وليمه دادن براى نوزاد مرسوم گرديد.

محمد بن عباس از حضرت موسى بن جعفر عليه السلام روايت كرده فرمود آيه فوق در شأن رسول اكرم و امير المؤمنين و حضرت فاطمه و حسنين صلوات اللّه عليهم اجمعين نازل شده‏

شنبه 23 / 7 / 1392برچسب:, :: 20:7 ::  نويسنده : ارادتمند

 

در كافى ذيل آيه وَ إِذا تُتْلى‏ عَلَيْهِمْ آياتُنا بَيِّناتٍ   72  از حضرت باقر عليه السلام روايت كرده فرمود هر وقت آيه‏اى در شأن و منزلت امير المؤمنين عليه السلام نازل ميشد و اطاعت و پيروى آنحضرت را مقرر و واجب ميكرد عده‏اى از منافقين از نزول آيات دلتنگ و غضبناك شده و قصد هلاك و نابودى و قتل پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم و امير المؤمنين عليه السلام را مينمودند بطوريكه در واقعه ليلة العقته عده‏اى از ايشان بحدى عصبانى و متغير شدند در پشت عقبه و تپه‏اى پنهان شدند تا پيغمبر را بقتل رسانند جبرئيل نازل و اين آيه را آورد

 

در كافى از بريد عجلى روايت كرده گفت سؤال نمودم از حضرت صادق عليه السلام معناى وَ افْعَلُوا الْخَيْرَ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ   77-  را فرمود فعل خير و كار نيكو اطاعت و پيروى كردن از امير المؤمنين عليه السلام است بعد از رسول اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم‏

 

لِيَكُونَ الرَّسُولُ شَهِيداً عَلَيْكُمْ وَ تَكُونُوا شُهَداءَ عَلَى النَّاس 78- 

 سليم بن قيس هلالى در كتاب اصل خود از سلمان فارسى روايت كرده گفت از پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم معناى آيه را سؤال نمودم فرمود مقصود از شهداء و گواهان من و على و يازده نفر از فرزندان على عليه السلام ميباشيم كه جمعا سيزده نفر هستيم و فرمود خداوند قرار داده گواهان و شهدائى از اهل بيت و عترت من بر امة كه در دنيا مثلى و نظيرى براى هيچ يك از آنها وجود ندارد چنانچه در دنيا نباشند زمين اهلش را فرو برد و هلاك گرداند.

 

 

 

شنبه 23 / 7 / 1392برچسب:, :: 20:5 ::  نويسنده : ارادتمند

از حضرت صادق عليه السلام روايت كرده‏اند روزى پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم گرسنه بودند نزد مرد انصارى تشريف برده باو فرمودند آيا طعامى در دسترس دارى كه سد جوع كنم؟ عرض كرد بلى فدايت شوم فورا گوسفندى كه داشت ذبح نموده و كبابى مهيا نموده حضور حضرتش آورد چون پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم طعام را ديدند آرزو كردند كه چه خوب بود امير المؤمنين عليه السلام و فاطمه و فرزندانش از آن كباب تناول مينمودند ناگاه أبو بكر و عمر آمدند و بعد از آن دو نفر على امير المؤمنين سر رسيد خداوند اين آيه را نازل فرمود وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِكَ مِنْ رَسُولٍ وَ لا نَبِيٍّ إِلَّا إِذا تَمَنَّى أَلْقَى الشَّيْطانُ فِي أُمْنِيَّتِهِ   52   يعنى آن دو نفر فَيَنْسَخُ اللَّهُ ما يُلْقِي الشَّيْطانُ يعنى با حضور على عليه السلام آن دو نسخ و محو و نابود شدند ثُمَّ يُحْكِمُ اللَّهُ آياتِهِ للناس يعنى خداوند امير المؤمنين عليه السلام يارى كند چه خداوند بحقايق امور جهان دانا بوده نظام عالم را بدرستى ميداند

 

 لِيَجْعَلَ ما يُلْقِي الشَّيْطانُ فِتْنَةً لِلَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ خداوند القائات شيطان را وسيله آزمايش كسانى قرار ميدهد كه به بيمارى نفاق و شك و كفر مبتلا و سنگدل و سرسخت شده‏اند و مقصود از شيطان در اين آيه اولى و دومى است وَ لِيَعْلَمَ الَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ أَنَّهُ الْحَقُّ مِنْ رَبِّكَ يعنى تا بدانند آنهائى كه دانش دارند على امير المؤمنين عليه السلام بر حق است و خلافت و امامت آن بزرگوار از طرف پروردگار نازل شده و باو ايمان آورند وَ لا يَزالُ الَّذِينَ كَفَرُوا فِي مِرْيَةٍ مِنْهُ حَتَّى تَأْتِيَهُمُ السَّاعَةُ بَغْتَةً منافقين كافر كيش پيوسته در شك و ترديد هستند كه آيا ولايت امير المؤمنين عليه السلام از طرف خدا نازل شده است تا وقتى كه نابهنگام مرگ را بچشم ديده و يا عذاب روز رستاخيز بر سرشان فرود آيد و عقيم روزى است كه مانند آنروز نيست در جهان و حكومت و سلطنت آنروز با خدا است كه بين خلايق حكم مينمايد فَالَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ فِي جَنَّاتِ النَّعِيمِ يعنى كسانيكه بولايت امير المؤمنين ايمان و اعتقاد دارند و كارهاى نيكى كرده‏اند در بهشت‏هاى پر نعمت مخلد خواهند بود و كسانيكه كافر شده و ايمان و اعتقاد بامير المؤمنين و ائمه معصومين ندارند گرفتار ذلت و خوارى شده و عذاب سخت خواهند ديد محمد بن عباس از عيسى بن داود روايت كرده گفت سؤال نمودم از حضرت موسى بن جعفر عليه السلام آيه وَ الَّذِينَ هاجَرُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ ثُمَّ قُتِلُوا أَوْ ماتُوا را فرمود آيه فوق در حق امير المؤمنين بتنهائى نازل شده‏

 

 

 محمد بن عباس ذيل آيه لِكُلِّ أُمَّةٍ جَعَلْنا مَنْسَكاً هُمْ ناسِكُوهُ   67-  از حضرت موسى بن جعفر عليه السلام روايت كرده فرمود موقعى كه اين آيه نازل شد پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم مهاجر و انصار را مخاطب قرار داده و فرمود خداوند ميفرمايد ما براى هر امتى مناسكى مقرر داشته و آنها را ملزم به پيروى نموديم و مراد از منسك امام است و هر زمانى براى راهنمائى خلق پيغمبرى مبعوث شده است و من كه پيغمبر خاتم ميباشم بموجب امر پروردگار بشما اعلام ميكنم كه پس از من امام و پيشواى شما على بن أبي طالب عليه السلام ميباشد دعوت من براه راست و هدايت است و على همان راه راست و دين خداست او را اطاعت نموده و رهبر و راهنما و مولاى خود بدانيد عده‏اى از منافقين از شنيدن فرمايش آنحضرت غضبناك شده و از جاى خود برخاستند و گفتند ما راضى باطاعت و فرمانبردارى از على نيستيم پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم متأثر و محزون شد اين آيه نازل گرديد:

ادْعُ إِلى‏ رَبِّكَ إِنَّكَ لَعَلى‏ هُدىً مُسْتَقِيمٍ وَ إِنْ جادَلُوكَ فَقُلِ اللَّهُ أَعْلَمُ بِما تَعْمَلُونَ اللَّهُ يَحْكُمُ بَيْنَكُمْ يَوْمَ الْقِيامَةِ فِيما كُنْتُمْ فِيهِ تَخْتَلِفُونَ أَ لَمْ تَعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ يَعْلَمُ ما فِي السَّماءِ وَ الْأَرْضِ إِنَّ ذلِكَ فِي كِتابٍ إِنَّ ذلِكَ عَلَى اللَّهِ يَسِيرٌ    70-67     سپس بيان حال آنها را ميكند و ميفرمايد                         اين منافقين و كفار بجاى خدا چيزى را ميپرستند و بجاى على عليه السلام ديگرى را امام قرار داده‏اند كه هيچگونه دليل و مدركى براى كار خود نداشته و خداى تعالى بآن حجتى نفرستاده و ايشان را بآن دانشى نيست چه ادعائى كه بر آن حجتى نباشد افاده علم نكند و براى ستمكاران يار و ياورى نخواهد بود.

شنبه 23 / 7 / 1392برچسب:, :: 20:4 ::  نويسنده : ارادتمند

 

هذانِ خَصْمانِ اخْتَصَمُوا فِي رَبِّهِمْ فَالَّذِينَ كَفَرُوا

 قُطِّعَتْ لَهُمْ ثِيابٌ مِنْ نارٍ يُصَبُّ مِنْ فَوْقِ رُؤُسِهِمُ الْحَمِيمُ   19  اين دو طايفه مؤمن و كافر كه در باره خدا و دين با هم مجادله ميكنند با يكديگر مخالف و دشمن هستند اما كافران براى آنها لباسى از آتش بريده شده و بر سرشان از آب تافته گرم و سوزان جهنم خواهد ريخت طبرسى از ابى ذر غفارى روايت كرده آيه فوق در باره عبيد بن حارث و حمزة بن عبد المطلب و على و امير المؤمنين عليه السلام و شيبه و عتبه پسران ربيعه و وليد بن عتبه نازل شده كه روز جنگ بدر با يكديگر قتال و كارزار كردند و در دين و راه خدا خصومت و جهاد نمودند حضرت حمزه عتبه را بقتل رسانيد و امير المؤمنين وليد و عبيدة بن حارث بن عبد المطلب شيبه را بقتل رسانيدند چنانچه شرحش در غزوه بدر مفصلا بيان شد و فرمود امير المؤمنين عليه السلام نخستين كسيكه روز قيامت قيام كند و با دشمنان خدا و رسول مخاصمه نمايد من باشم.

 

 وَ مَنْ يُرِدْ فِيهِ بِإِلْحادٍ بِظُلْمٍ نُذِقْهُ مِنْ عَذابٍ أَلِيم‏25

 از ابى حمزه روايت كرده گفت سؤال كردم از حضرت صادق عليه السلام آيه فوق در باره چه كسانى نازل شده؟ فرمود وارد شده در حق آنهائيكه ظلم و تعدى كردند نسبت بامير المؤمنين عليه السلام و فرزندانش و فرمود جمعى داخل خانه كعبه شده و با هم عهد بستند كه خلافت را نگذارند بامير المؤمنين عليه السلام و آل محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم برسد ايشان مردم را در شكنجه و رنج گذارند و بآل پيغمبر جور و ستم نمودند خداوند از رحمت خود آنان را دور بگرداند.

 

در كافى از سلام بن مستنير روايت كرده گفت معناى آيه الَّذِينَ أُخْرِجُوا مِنْ دِيارِهِمْ  40  را از حضرت باقر عليه السلام سؤال نمودم فرمود اين آيه در حق رسول اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم و امير المؤمنين و جعفر و حمزه نازل شده و در باره حضرت امام حسين عليه السلام جاريست

 

 در كافى از على بن جعفر روايت كرده گفت از برادرم حضرت موسى بن جعفر عليه السلام معنى بِئْرٍ مُعَطَّلَةٍ و قصر مشيد را سؤال نمودم فرمود بِئْرٍ مُعَطَّلَةٍ    45    امام صامت و قصر ميشد امام ناطق است و در حديث ديگر فرمود قَصْرٍ مَشِيدٍ امير المؤمنين عليه السلام وَ بِئْرٍ مُعَطَّلَةٍ حضرت فاطمه عليها السلام و فرزندان آن بزرگوار ميباشد.

ابن شهر آشوب از حضرت صادق عليه السلام روايت كرده فرمود رسول اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم فرموده قَصْرٍ مَشِيدٍ وَ بِئْرٍ مُعَطَّلَةٍ امير المؤمنين است.

 

 از حكم بن عينه در آيه وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِكَ مِنْ رَسُولٍ روايت كرده گفت حضرت امام زين العابدين عليه السلام بمن فرمود اى حكم آيا ميدانى امير المؤمنين عليه السلام باستناد كدام آيه از آيات قرآن حوادث مهم را ميدانست و حتى قاتل خود را مى‏شناخت و براى مردم حديث ميفرمود؟ عرض كردم نميدانم اين آيه وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِكَ   52  را قرائت فرمود حضورش عرض كردم آيا امير المؤمنين عليه السلام  محدث بودند؟ فرمود بلى هر يك از ما ائمه اهلبيت پيغمبر محدث هستيم و نيز از بريد عجلى روايت كرده گفت از حضرت باقر عليه السلام معناى رسول و محدث را پرسيدم فرمود رسول كسى است كه وحى باو رسيده و فرشته را ديده و وحى بمردم برساند و نبى شخصى است كه در خواب مشاهدتى دارد كه از طرف خداست و محدث كسى است كه بدون ديدن فرشتگان صداى آنها را مى‏شنود كه براى او حديث كرده و در قلب او جايگير شده و در گوش شنونده باقى ميماند.

و در محاسن از عبد اله بن ابى يعفور روايت كرده گفت از حضرت صادق عليه السلام پرسيدم آيا على امير المؤمنين عليه السلام چيزى را بگوش خود شنيده و بر قلب مباركش ثابت و برقرار ميشد يا خير؟ فرمود بلى آنحضرت محدث بودند چون توضيح بيشترى خواسته و تاكيد در بيان در شرح آن نمودم فرمود در روز جنگ بنى قريظه و بنى نضير جبرئيل طرف راست و ميكائيل در سمت چپ امير المؤمنين عليه السلام بودند و با آن حضرت حديث ميگفتند و اين حديث را بطرق زيادى روايت كرده و شيخ مفيد در اختصاص نيز نقل نموده است‏

 

شنبه 23 / 7 / 1392برچسب:, :: 19:59 ::  نويسنده : ارادتمند

سوره حج

خلاصه مطلب سوره حج عبارت است از بيان هول قيامت و سختى و شدت آن و بيان آنكه بعضى از مردم نادان در كار خدا جدال كنند و دنبال هر گمراه كننده روند و بيان حال منافقين نسبت بقرآن و پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم و عاقبت حال كفار و مؤمنين در قيامت و نداء حضرت ابراهيم خلايق را براى زيارت خانه كعبه و بيان مراسم و مناسك حج و دلايل توحيد و خداشناسى‏

 

لَهُ فِي الدُّنْيا خِزْيٌ وَ نُذِيقُهُ يَوْمَ الْقِيامَةِ عَذابَ الْحَرِيقِ 9

صادق عليه السلام روايت كرده فرمود آيه فوق در حق دومى و پيروانش و كسانيكه بغير ما آل محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم امامى براى خود اختيار نموده نازل شده على بن ابراهيم از امير المؤمنين عليه السلام ذيل آيه ثانِيَ عِطْفِهِ لِيُضِلَّ عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ روايت كرده فرمود اشاره باولى است و منظور از ثانى عطفه آنست كه از حق رو گردانيده و خلافت را براى دومى تثبيت نمود زيرا پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم ميفرمود على عليه السلام امام و علم است براى مسلمين ولى بخدا قسم اين مقام را براى على نميگذارند.

 

و در كافى در آيه وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ يَعْبُدُ اللَّهَ عَلى‏ حَرْفٍ   11   از ضريس روايت كرده گفت حضرت صادق عليه السلام فرمود اين آيه در حق دو شخص معلوم نازل شده و در باره تابعين و پيروان آنها نيز صدق ميكند راوى ميگويد حضورش عرض كردم هر كس غير از شما ائمه را بپيشوائى و امامت نصب كند مشمول مفاد اين آيه بوده و از كسانى است كه خداوند را بر يك حرف پرستش نموده؟ فرمود بلى حقيقتا اين شخص همانست‏

 

محمد بن عباس ذيل آيه مَنْ كانَ يَظُنُّ أَنْ لَنْ يَنْصُرَهُ اللَّهُ  15   از حضرت موسى بن جعفر عليه السلام روايت كرده فرمود روزى پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم در ضمن فرمايشات خود فرمود خداوند مرا بوسيله فرشتگان از اهل آسمانها و بتوسط على از اهلبيتم يارى و نصرت خواهد كرد مردم از اينكه على را پيغمبر اختصاص داده و او را پشتيبان و يار خود معرفى نموده سخت غضبناك شده غيظ و خشم شديدى بر آنها چيره گرديد خداوند اين آيه را نازل نموده و در تلو آن ميفرمايد بايد اين مردم خشمگين و متعصب طنابى بگردن خود بسته و يكسر آن را بسقف منزل خود متصل نموده و آنقدر بكشد تا خفه و هلاك شده و و پس از مرگ غيظ و خشم آنها بر طرف شود.

شنبه 23 / 7 / 1392برچسب:, :: 19:58 ::  نويسنده : ارادتمند

ابن بابويه ذيل آيه لَوْ كانَ فِيهِما آلِهَةٌ إِلَّا اللَّهُ لَفَسَدَتا از هشام بن حكم روايت كرده گفت از حضرت صادق عليه السلام سؤال كردم دليل آن كه خدا يكيست چيست؟

فرمود پيوسته بودن تدبير و تمام و كمال بودن صنعت و اين آيه را تلاوت نمودند و نيز از حنان بن سدير روايت كرده گفت از حضرت صادق عليه السلام چگونگى عرش و كرسى را پرسيدم بحث مفصلى فرمود تا جائى كه فرمودند يكى از اختلاف صفات عرش آنست كه ميفرمايد خداوند رب العرش همان خداى يكتاست كه او را نمى‏توان توصيف كرد ولى گروهى خدا را چنان وصف نموده‏اند كه داراى دست است گفتند يَدُ اللَّهِ مَغْلُولَةٌ دست خدا بسته است و جمعى بفكر ناقص خود براى خدا پا قائل شده ميگويند خداوند يك پاى خود را روى صخره و سنگ بيت المقدس گذارده و از آن جا بآسمان صعود نموده و طايفه ديگرى براى خدا انگشتان ثابت نموده و به پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم افترا بسته‏اند كه آن حضرت فرموده خداوند را دريافتم در حالى كه انگشت‏هاى خود را بر قلم گذاشته بود و براى خداوند جسم و دست و انگشت توهم كرده و ذات اقدس پروردگار را كه منزه از تمام اين اوهام است بساير مخلوقات شبيه كرده‏اند خداوند ميفرمايد فَسُبْحانَ اللَّهِ رَبِّ الْعَرْشِ عَمَّا يَصِفُونَ  22- خداوند عرش از آنچه كه وصف مينمايند منزه و مبرى است و براى او جل و جلاله مثل اعلى است كه بوهم نگنجد و تشبيه و توصيف نميشود و براى حضرتش شبيه و نظيرى ممكن نيست و داراى اسماء حسنى بوده كه كس ديگرى بآن اسامى ناميده نشود چنانچه فرموده وَ لِلَّهِ الْأَسْماءُ الْحُسْنى‏ فَادْعُوهُ بِها وَ ذَرُوا الَّذِينَ يُلْحِدُونَ فِي أَسْمائِهِ بغير علم و اين مردم نادان باسماء خدا و ذات او مشرك و كافر شده و بزعم خود گمان دارند كه كار خوبى ميكنند اين است كه ميفرمايد وَ ما يُؤْمِنُ أَكْثَرُهُمْ بِاللَّهِ إِلَّا وَ هُمْ مُشْرِكُونَ پس آنچنان كسانى كه باسماء خداوند كافر شده‏اند مشرك هستند و از روى نادانى و جهالت اسماء حق را در غير محل خود بكار برده‏اند خداوند فرموده مردم بايد دست بسوى اولياء و دوست و حجت خدا دراز نموده و پيروى از ايشان كنند و اولياء خدا كسانى هستند كه خداوند ايشان را بر ديگران فضيلت داده و صفات مخصوصى بآنها عطا كرده كه بغير آنان بديگرى عطا نفرموده و پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم را برسالت مبعوث و برهبرى خلق فرستاده تا دليل و راهنماى بسوى خدا باشد و پس از رحلت آن حضرت امير المؤمنين عليه السلام و ائمه راشدين از فرزندان آن جناب راهنمايان و هاديان امت بوده و ايشان اسماء حسنى پروردگار هستند و اين حديث مفصل است و در اين مقام مختصرى ذكر شد و مفصل آن بخواست خدا در تفسير رَبُّ الْعَرْشِ الْعَظِيمِ كه در سوره نمل است بيان خواهد شد انشاء اللّه.

 

محمد بن عباس ذيل آيه هذا ذِكْرُ مَنْ مَعِيَ وَ ذِكْرُ مَنْ قَبْلِي 24- از حضرت موسى بن جعفر عليه السلام روايت كرده فرمود ذكرى كه با پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم بود على بن أبي طالب عليه السلام است و ذكر پيش از آن حضرت پيغمبران و اوصياء پيشين مى‏باشند.

 

 سليم بن قيس هلالى در كتاب اصل خود روايت كرده كه روزى امير المؤمنين بمعاويه فرمود ما اهلبيتى هستيم كه خداوند براى ما آخرت را بجاى دنيا انتخاب فرموده و براى ما بدنيا راضى نشده كه فانى و عاريت است اى معاويه پيغمبر خدا زكريا را بوسيله اره شهيد نمودند و فرزندش يحيى را قومش با كمال قساوت سر بريدند در صورتى كه آنها را دعوت بستايش خداى يكتا مينمودند پيوسته پيروان و لشگريان شيطان با دوستان خدا در جنگ و جدال بوده و در قرآن كريم ميفرمايد بكسانى كه بآيات خدا كه مراد ائمه هستند كافر شده و پيغمبران و آنهائى را كه امر بمعروف مينمايند بقتل ميرسانند بكيفر و عذاب سخت پروردگار بشارت بده اى معاويه پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم بمن خبر داد كه زود است تو محاسن مرا از خون سرم رنگين نموده و خداوند ترا بشهادت من آزمايش كند و نيز بزودى فرزندم حسن را بظلم و ستم و خورانيدن زهر جفا بقتل برسانى و پسرت يزيد فرزندم حسين را بدست زنازاده ابن زياد بكشد و او و يارانش را با لب تشنه شهيد نمايد.                       

 در ذيل آيه لا يَحْزُنُهُمُ الْفَزَعُ الْأَكْبَرُ   103    از حضرت باقر عليه السلام روايت كرده فرمود چون قيامت شود و مشيت پروردگار بر آن تعلق گيرد كه خلايق را براى حساب حاضر فرمايد بمنادى امر ميفرمايد كه جن و انس را در محشر حاضر و صدا زند بيك چشم بهمزدن تمام بر انگيخته و حاضر ميشوند آنگاه بآسمان دنيا امر ميشود كه فرود آمده پشت سر خلايق قرار بگيرد و بهمين ترتيب آسمانهاى اول تا آخر فرود آمده در عقب يكديگر قرار مى‏گيرند سپس منادى خطاب بمردم ندا كند كه اى گروه جن و انس اگر قدرت و توانائى داريد از حيطه قدرت و سرزمين من بگريزيد و فرار كنيد و البته جز بفرمان پروردگار نميتوانيد بيرون برويد.

 راوى گفت آنحضرت پس از بيان اين مطلب گريه بسيارى نمودند همينكه آرامشى حاصل و ساكت شدند عرض كردم فدايت شوم در آنروز پيغمبر اكرم ص و امير المؤمنين و ائمه كجا هستند؟ فرمود آنها بر منبرى از نور قرار گرفته و بر خلاف تمام خلايق كه خائف و ترسان و محزون هستند حزنى ندارند و بيمناك نميباشند و اين آيه را تلاوت فرمودند مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ خَيْرٌ مِنْها وَ هُمْ مِنْ فَزَعٍ يَوْمَئِذٍ آمِنُونَ و اضافه كردند بخدا قسم مراد از حسنه در اين آيه ولايت امير المؤمنين (ع) است.

 

 

شنبه 23 / 7 / 1392برچسب:, :: 19:54 ::  نويسنده : ارادتمند

سوره انبياء

 خلاصه سوره انبياء عبارت است از تحريص و ترغيب خلايق بر مستعد شدن براى قيامت و حساب و كتاب و نجوى كفار در باره رسول خاتم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم و قرآن و امر بسؤال از اهل ذكر و بيان آنكه آسمان و زمين لغو و بيهوده آفريده نشده و ادله توحيد و ميزان اعمال در قيامت و شرح حال حضرت ابراهيم و محاجه آنحضرت و انداختن نمروديان او را در آتش و سرد شدن آتش بر آنحضرت و اشاره بداستان پيغمبران و اهل هر شهر و ديارى كه در عذاب پروردگار هلاك و نابود شوند از براى آنها بازگشت و رجعتى در دنيا نخواهد بود.

 

ابن بابويه ذيل آيه لَوْ كانَ فِيهِما آلِهَةٌ إِلَّا اللَّهُ لَفَسَدَتا از هشام بن حكم روايت كرده گفت از حضرت صادق عليه السلام سؤال كردم دليل آن كه خدا يكيست چيست؟

فرمود پيوسته بودن تدبير و تمام و كمال بودن صنعت و اين آيه را تلاوت نمودند و نيز از حنان بن سدير روايت كرده گفت از حضرت صادق عليه السلام چگونگى عرش و كرسى را پرسيدم بحث مفصلى فرمود تا جائى كه فرمودند يكى از اختلاف صفات عرش آنست كه ميفرمايد خداوند رب العرش همان خداى يكتاست كه او را نمى‏توان توصيف كرد ولى گروهى خدا را چنان وصف نموده‏اند كه داراى دست است گفتند يَدُ اللَّهِ مَغْلُولَةٌ دست خدا بسته است و جمعى بفكر ناقص خود براى خدا پا قائل شده ميگويند خداوند يك پاى خود را روى صخره و سنگ بيت المقدس گذارده و از آن جا بآسمان صعود نموده و طايفه ديگرى براى خدا انگشتان ثابت نموده و به پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم افترا بسته‏اند كه آن حضرت فرموده خداوند را دريافتم در حالى كه انگشت‏هاى خود را بر قلم گذاشته بود و براى خداوند جسم و دست و انگشت توهم كرده و ذات اقدس پروردگار را كه منزه از تمام اين اوهام است بساير مخلوقات شبيه كرده‏اند خداوند ميفرمايد فَسُبْحانَ اللَّهِ رَبِّ الْعَرْشِ عَمَّا يَصِفُونَ خداوند عرش از آنچه كه وصف مينمايند منزه و مبرى است و براى او جل و جلاله مثل اعلى است كه بوهم نگنجد و تشبيه و توصيف نميشود و براى حضرتش شبيه و نظيرى ممكن نيست و داراى اسماء حسنى بوده كه كس ديگرى بآن اسامى ناميده نشود چنانچه فرموده وَ لِلَّهِ الْأَسْماءُ الْحُسْنى‏ فَادْعُوهُ بِها وَ ذَرُوا الَّذِينَ يُلْحِدُونَ فِي أَسْمائِهِ بغير علم و اين مردم نادان باسماء خدا و ذات او مشرك و كافر شده و بزعم خود گمان دارند كه كار خوبى ميكنند اين است كه ميفرمايد وَ ما يُؤْمِنُ أَكْثَرُهُمْ بِاللَّهِ إِلَّا وَ هُمْ مُشْرِكُونَ پس آنچنان كسانى كه باسماء خداوند كافر شده‏اند مشرك هستند و از روى نادانى و جهالت اسماء حق را در غير محل خود بكار برده‏اند خداوند فرموده مردم بايد دست بسوى اولياء و دوست و حجت خدا دراز نموده و پيروى از ايشان كنند و اولياء خدا كسانى هستند كه خداوند ايشان را بر ديگران فضيلت داده و صفات مخصوصى بآنها عطا كرده كه بغير آنان بديگرى عطا نفرموده و پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم را برسالت مبعوث و برهبرى خلق فرستاده تا دليل و راهنماى بسوى خدا باشد و پس از رحلت آن حضرت امير المؤمنين عليه السلام و ائمه راشدين از فرزندان آن جناب راهنمايان و هاديان امت بوده و ايشان اسماء حسنى پروردگار هستند و اين حديث مفصل است و در اين مقام مختصرى ذكر شد و مفصل آن بخواست خدا در تفسير رَبُّ الْعَرْشِ الْعَظِيمِ كه در سوره نمل است بيان خواهد شد انشاء اللّه.

شنبه 23 / 7 / 1392برچسب:, :: 19:52 ::  نويسنده : ارادتمند

 

 وَ مَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِكْرِي فَإِنَّ لَهُ مَعِيشَةً ضَنْكاً  124 

 در كافى از آنحضرت روايت كرده فرمود مراد آنست كسى كه از ولايت امير المؤمنين اعراض نموده و دورى بجويد و فرمود چنين شخصى در قيامت كور ميشود بجهت آنست كه در دنيا كور باطن بوده و دلش نابيناست از ولايت امير المؤمنين و خداوند ميفرمايد من او را ترك نموده و در آتش جهنم خواهم افكند براى خاطر آنكه در دنيا ائمه دين را ترك نموده و اوامر آنها را اطاعت نكرده و فرموده‏هاى ايشان را گوش نگرفته و چون بآيات خداوند كه امير المؤمنين و ائمه معصومين هستند ايمان نياورده و بولايت بايشان توسل نجسته ائمه نيز در قيامت او را رها نموده و بعذاب سخت و دردناكى گرفتار ميشوند امير المؤمنين عليه السلام در نهج البلاغة فرموده منظور از مَعِيشَةً ضَنْكاً عذاب در قبر است.

 

در ذيل آيه وَ أْمُرْ أَهْلَكَ بِالصَّلاة  132 

از حضرت رضا عليه السلام روايت كرده فرمود وقتى باهل بيت سختى و مشقت در امور معاش ميرسيد پيغمبر عليه السلام بآنها ميفرمود نماز بجا آوريد چه پروردگار مرا امر بنماز فرموده و آيه را تلاوت ميفرمود خداوند در اين آيه به پيغمبر امر فرمود كه اهلبيت خود را مخصوصا بنماز امر فرمايد و ساير مردم را از آنها جدا ساخته زيرا اهلبيت محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم در پيشگاه ذات اقدس پروردگار قرب و منزلت خاصى است و چنانچه اهلبيت خود را در رديف ساير مسلمين محسوب و جنبه اختصاصى و امر خاص نميفرمود منزلت آنها معلوم نميشد و چون اين آيه بر پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم نازل شد هر روز صبح موقع نماز بدر خانه على ميرفت و بعلى عليه السلام و فاطمه دختر عزيزش سلام ميكرد و على و فاطمه و حسنين جواب عرض مينمودند آنگاه ميفرمود       الصلوة الصلوة    نماز نماز خداوند شما را رحمت كند خداوند اراده فرموده كه شما از هر پليدى پاك و منزه باشيد و تا موقع رحلت پيوسته پيغمبر اكرم با اهلبيت خود همين رفتار را ميكرد و ابو حمراء خادم پيغمبر ميگفت من مكرر در خدمت پيغمبر حضور داشتم كه صبح‏ها در خانه على عليه السلام ميآمد.

 

 ابن شهر آشوب از ابن عباس ذيل آيه فَسَتَعْلَمُونَ مَنْ أَصْحابُ الصِّراطِ السَّوِيِّ وَ مَنِ اهْتَدى‏   135   روايت كرده گفت بخدا قسم اصحاب صراط محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم و اهل بيت او هستند و مراد از من اهتدى اصحاب با وفاى پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم ميباشند كه مسلمين را بولايت امير المؤمنين على بن أبي طالب عليه السلام هدايت ميكنند

 

 

 

شنبه 23 / 7 / 1392برچسب:, :: 19:51 ::  نويسنده : ارادتمند

انِّي خَشِيتُ أَنْ تَقُولَ فَرَّقْتَ بَيْنَ بَنِي إِسْرائِيلَ وَ لَمْ تَرْقُبْ قَوْلِي  94 

 سليم بن قيس هلالى در اصل خود گفت اشعث بن قيس بامير المؤمنين عليه السلام عرض كرد اى پسر ابو طالب وقتى مردم با أبو بكر و عمر بيعت كردند چرا شمشير نكشيدى و قتال و كارزار ننمودى تا حق خود را بگيرى؟ فرمود اى پسر قيس سخنى گفتى پاسخ آن را گوش كن از گرفتن حق نترسيدم و باكى نداشتم از آنكه كشته شوم و با پروردگار خود ملاقات نمايم و ميدانستم آنچه نزد خدا است بهتر است از براى من از هر چه كه در دنيا موجود است لكن عهدى كه رسول خدا با من نمود مانع شد از آنكه دست بشمشير زنم و حق خود را بگيرم خبر داد مرا پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم آنچه امت بمن ظلم و ستم ميكنند و هر چه فرمود يقين داشتم و بعين مشاهده مينمودم گفتم ايرسول خدا عهد شما چيست و دستور چه ميفرمائيد؟ فرمود يا على عليه السلام اگر يار و معينى داشتى با ظالمين جهاد كن و الا در خانه خود بنشين و خون خود و اهل بيت و شيعيانت را حفظ نما اى على عليه السلام تو نسبت بمن بمنزله هرونى نسبت بموسى اين امت بعد از من مانند بنى اسرائيل باشند نسبت بهارون در غيبت موسى اندكى از آنها پيروى هرون نموده و بسيارى تابع سامرى شدند وقتى پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم وفات نمود مردم با أبو بكر و عمر بيعت كردند در حاليكه من مشغول بغسل و كفن و دفن رسول خدا بودم پس از آنهم عهد كرده عبا بر دوش نيندازم تا قرآن را جمع كنم قرآن را جمع نمودم سپس دست فاطمه عليه السلام و حسنين عليه السلام را گرفته و بخانه مهاجر و انصار بردم و از ايشان نصرت و يارى طلبيدم و خدا را بر آنها شاهد و گواه گرفتم كسى از آنها اجابت نكرد مرا جز زبير و سلمان و أبو ذر و مقداد از طايفه و عشيره خود هم كسى نبود كه مرا يارى كند چه حمزه در احد و جعفر در موته شهيد شده بودند و عباس و عقيل هم بتازگى اسلام اختيار كرده و بكفر نزديك تر بودند تا باسلام علاوه بر آنكه دو شخص ذليل و ناتوان بودند اين امت مرا خوار نموده و نزديك بود بقتل رسانند من بهارون شباهت نزديكى داشتم و باو تاسى نيكوئى نمودم و عهدى كه رسول خدا نمود قويترين حجتى بود براى من على بن ابى حمزه از حضرت صادق عليه السلام روايت كرده فرمود خداوند هيچ پيغمبرى را مبعوث نفرموده مگر آنكه دو شيطان هم زمان آن پيغمبر بوده او را آزار نموده و پيروانش را گمراه ميكردند و اين خبر در پايان سوره انعام مشروحا ذكر شده است‏

 در مورد پيغمبران اولو العزم بشرح زير دو شيطان معاصر نوح غنطيغوس و خرام و دو شيطان معاصر ابراهيم كسيل و زرام و دو شيطان زمان موسى سامرى و مرعقيسا همزمان عيسى بولس و مريتون بود و دو شيطان پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم حبتر و زريق بود كه كنايه از اولى و دومى بوده زيرا اولى در حيله و تزوير مانند روباه و دومى چشمان ازرق داشت‏

 

 يَوْمَئِذٍ يَتَّبِعُونَ الدَّاعِيَ لا عِوَجَ لَهُ  108  

 محمد بن عباس بسند خود از عيسى بن داود روايت كرده گفت سؤال نمودم از حضرت موسى بن جعفر عليه السلام معنى آيه را فرمود آنكسيكه براه راست دعوت مينمايد امير المؤمنين عليه السلام است.

و از حضرت باقر عليه السلام روايت كرده ذيل آيه وَ خَشَعَتِ الْأَصْواتُ لِلرَّحْمنِ فرمود روز قيامت تمام خلايق را خداوند برهنه و عريان در صحراى وسيعى گرد ميآورد و بقدرى در صحراى محشر ازدحام ميشود كه عرق بسيارى كنند و مدت پنجاه سال                         توقف و درنگ مينمايند آنگاه منادى از پيشگاه عرش پروردگار ندا ميكند كجا است پيغمبر امى و نبى رحمت كجاست محمد بن عبد اللّه صلّى اللّه عليه و آله و سلّم پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم بر اثر صداى مزبور جلوى مردم تشريف برده و در كنار حوض كوثر كه طولش بمسافت فاصله بين ايله و صنعا است ميايستد سپس منادى على امير المؤمنين عليه السلام را صدا ميزند آنحضرت نيز در كنار پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم قرار گرفته و بعد بخلايق امر و اجازه داده ميشود كه از برابر ايشان عبور كنند گروهى بسوى حوض كوثر متوجه ميشوند و جمع بسيارى از حوض منحرف و براه ديگرى عزيمت مينمايند كه از اثر آن پيغمبر رحمت متأثر و گريان شده و ميگويد پروردگارا اين جماعت شيعه على و دوستداران اهل بيت من هستند و اكنون از كوثر دور ميشوند فرشته‏اى حضور پيغمبر اكرم رسيده و علت گريه را سؤال مينمايند ميفرمايد براى دوستان اهلبيت خود گريه ميكنم كه آنها را بطرف جهنم سوق ميدهند و مانع شدند كه در كنار حوض كوثر بمن برسد خطاب ميرسد از طرف پروردگار اى محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم گناهان امتت را بتو بخشيده و ايشان را آمرزيدم و آنان را بتو ملحق كرديم‏

شنبه 23 / 7 / 1392برچسب:, :: 19:50 ::  نويسنده : ارادتمند

 

رَبِّ اشْرَحْ لِي صَدْرِي وَ يَسِّرْ لِي أَمْرِي وَ احْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِسانِي  25-27 

 حافظ ابو نعيم كه يكى از مخالفين و علماى اهل سنة است ذيل آيه فوق از ابن عباس روايت كرده كه روزى پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم دست من و على را گرفت و بجانب كعبه برد وارد خانه كعبه شديم چهار ركعت نماز بجا آورد و پس از اتمام دستهاى مبارك را بالا برد دعا كرد و فرمود پروردگارا موسى بن عمران پيغمبرت دعا نمود و گفت خدايا شرح صدرى بمن عطا فرما و كارم را آسان گردان و گره از زبانم بگشا تا گفتارم را مردم بفهمند و يكى از اهل مرا كمك من قرار ده و برادرم هرون را وزيرم كن و پشت مرا باو محكم كن پروردگارا محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم هم پيغمبر تو است از حضرتت مسئلت مينمايم على عليه السلام را كه از اهل بيت من است برادر و وزيرم قرار ده پشتم را باو محكم كن و در تبليغ و رسانيدن احكام او را شريك من بنما ابن عباس ميگويد دعاى پيغمبر هنوز باتمام نرسيده بود كه شنيدم منادى صدا زد اى محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم آنچه درخواست نمودى ما بتو عطا كرديم و برادرت على را خليفه و وزيرت قرار داديم‏

 

اذْهَبا إِلى‏ فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طَغى‏ 43 

 ما داستان كامل رفتن موسى و هارون بسوى فرعون را براى تبليغ و دعوت بخدا پرستى در سوره اعراف در بخش دوم تفسير بيان نموديم شيخ در تهذيب ذيل آيه فوق از عدى بن حاتم روايت كرده گفت در جنگ صفين ملتزم ركاب امير المؤمنين عليه السلام بودم وقتى كه سپاهيان آنحضرت بلشكريان معاويه رسيدند با صدائى رسا و بلند فرمودند بخدا قسم معاويه و يارانش را بقتل ميرسانم و سپس آهسته فرمود ان شاء اللّه اگر خدا بخواهد من چون نزديك حضرتش بودم عرض كردم چطور شما ابتدا قسم ياد نموده و بعد فرموديد اگر خدا بخواهد فرمود جنگ بدون خدعه نيست و من شخص دروغگوئى نيستم با گفتار خود ميخواستم اصحاب خود را بجنگ تحريك و تشويق كنم تا متوحش نشده و متفرق نگردند و اصحاب معاويه در آنها طمع نكنند و شما بعد از اين انشاء اللّه منتفع ميشويد مگر توجه ندارى وقتى كه خداوند موسى را بسوى فرعون فرستاد فرمود «فَقُولا لَهُ قَوْلًا لَيِّناً لَعَلَّهُ يَتَذَكَّرُ أَوْ يَخْشى‏» 44   در صورتى كه خدا ميدانست فرعون پند پذير نيست و متذكر نخواهد شد و ليكن كلمات فوق را آن چنان ابلاغ فرمود تا محرك و مشوق موسى براى اداى رسالت و اتمام حجت باشد

 

 ذلِكَ لَآياتٍ لِأُولِي النُّهى‏   54 

از مروان روايت كرده گفت حضرت صادق عليه السلام فرمود بخدا قسم مراد از اولى النهى ما هستيم گفتم فدايت شوم معناى آن چيست؟ فرمود همانست كه خداوند به پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم خبر داد كه بعد از رحلت او كسى بيايد مدعى خلافت شود و قيام بآن امر كند كه او ابن ابى قحافه است و ديگرى بعد از او و سومى بعد از دومى و بنى اميه بعد از آنها و پيغمبر خدا قبلا اين مطالب را اعلام داشت بعلى عليه السلام و آنحضرت بفرزندانش تا بما خبر دادند كه بعد از بنى اميه بنى عباس ادعاى خلافت خواهند كرد و ما در اجراى فرمان خداوند صبر كرديم و ما خزان دين خدا و حجت بر خلق ميباشيم و ما مأمور كتمان اين معنا هستيم همچنانكه پيغمبر اكرم تا صدور فرمان حق امر خود را پنهان داشت و از دشمنان مخفى نمود تا دستور مهاجرت از مكه ابلاغ شد و پس از آن با مشركين جهاد نمود ما هم بر طريقه رسول  خدا هستيم تا وقتى كه اجازه و رخصت برسد دين حق را اظهار و با شمشير دشمنان دين خدا را مغلوب نمائيم همانطور كه پيغمبر خدا در جنگ بدر رفتار فرمود

شنبه 23 / 7 / 1392برچسب:, :: 19:47 ::  نويسنده : ارادتمند

سوره مبارکه طه

خلاصه مطالب اين سوره عبارتست از نزول قرآن براى متنبه و آگاه نمودن خلايق بمبدأ و معاد و بيان توحيد و داستان بعثة موسى و فرعون و بنى اسرائيل و حكايت شيطان و فريب دادن آدم و بيان حشر و نشر و نبايد انسان از ياد خدا غفلت نمايد.

تفسير جامع، ج‏4، ص: 276

سعد بن عبد اللّه قمى در كتاب بصائر الدرجات خود بسند خود از كلبى روايت كرده گفت روزى حضرت صادق عليه السلام بمن فرمود اى كلبى در قرآن براى پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم چند نام ذكر شده؟ عرض كردم گمان ميكنم دو يا سه نام وجود دارد فرمود اى كلبى در قرآن ده اسم مختلف براى پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم بيان گرديده.  يكى صريحا محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم است در آنجا كه ميفرمايد وَ ما مُحَمَّدٌ إِلَّا رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ آيه 136 سوره آل عمران دوم احمد در آيه (6) سوره صف ميفرمايد وَ مُبَشِّراً بِرَسُولٍ يَأْتِي مِنْ بَعْدِي اسْمُهُ أَحْمَدُ يكى عبد اللّه بطورى كه در آيه 19 سوره جن فرموده وَ أَنَّهُ لَمَّا قامَ عَبْدُ اللَّهِ يَدْعُوهُ كادُوا يَكُونُونَ عَلَيْهِ لِبَداً و چهارم طه كه در اول اين سوره ذكر شده طه ما أَنْزَلْنا عَلَيْكَ الْقُرْآنَ لِتَشْقى‏ پنجم يس است كه ميفرمايد يس وَ الْقُرْآنِ الْحَكِيمِ إِنَّكَ لَمِنَ الْمُرْسَلِينَ ششم نون است كه فرموده ن وَ الْقَلَمِ وَ ما يَسْطُرُونَ ما أَنْتَ بِنِعْمَةِ رَبِّكَ بِمَجْنُونٍ هفتم مدثر است ميفرمايد يا أَيُّهَا الْمُدَّثِّرُ هشتم مزمل است در خطاب يا أَيُّهَا الْمُزَّمِّلُ نهم ذكر است بطوريكه در آيه سوره طلاق ميفرمايد قَدْ أَنْزَلَ اللَّهُ إِلَيْكُمْ ذِكْراً دهم بشير است آنگاه فرمود اى كلبى هر چه ميخواهى در مورد قرآن سؤال كن تا جواب كافى و شايسته بشنوى‏

تَنْزِيلًا مِمَّنْ خَلَقَ الْأَرْضَ وَ السَّماواتِ الْعُلى‏ اين قرآن فرستاده كسى است كه زمين و آسمانهاى مرتفع و بلند را خلق كرده است.

شيخ در كتاب امالى بسند خود از ابن عباس روايت كرده گفت روزى در محضر پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم نشسته بوديم كه جبرئيل بر آن حضرت نازل شد جام بلورين قرمزى كه پر از مشك و عنبر بود بياورد و گفت پروردگارت سلام ميرساند و اين تحفه را فرستاده‏اند كه بعنوان هديه بعلى عليه السلام و فرزندانش عطا كنيد پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم سه مرتبه تهليل و سه دفعه تكبير گفته با صدائى رسا و فصيح فرمودند بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ‏  طه ما أَنْزَلْنا عَلَيْكَ الْقُرْآنَ لِتَشْقى‏ مشك را بوئيده و بدست امير المؤمنين كه در كنارش نشسته بود مرحمت كردند چون جام بدست على عليه السلام رسيد فرمود بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ إِنَّما وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلاةَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكاةَ وَ هُمْ راكِعُونَ جام را استشمام نموده بحضرت امام حسن عليه السلام دادند آن حضرت جام را گرفته و فرمودند بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ عَمَّ يَتَساءَلُونَ عَنِ النَّبَإِ الْعَظِيمِ الَّذِي هُمْ فِيهِ مُخْتَلِفُونَ پس از بوئيدن آن را بدست برادر بزرگوارش حضرت امام حسين عليه السلام دادند امام حسين عليه السلام فرمود بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ قُلْ لا أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْراً إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبى‏ وَ مَنْ يَقْتَرِفْ حَسَنَةً نَزِدْ لَهُ فِيها حُسْناً إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ شَكُورٌ جام را بوئيده و به پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم رد كرد همينكه جام در دست پيغمبر قرار گرفت فرمودند بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ اللَّهُ نُورُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ.

ابن عباس گفت نفهميدم بعد از آن جام چه شد آيا بآسمان رفت و يا در زمين پنهان شد بقدرت خداى متعال.

 

 وَ ما تِلْكَ بِيَمِينِكَ يا مُوسى  17

 محمد بن حسن صفار در بصائر للدرجات از ابى بصير روايت كرده گفت حضرت باقر عليه السلام ميفرمود شب بسيار تاريكى امير المؤمنين عليه السلام در آن وقتى كه در رحبه تشريف داشتند بر اصحاب خود وارد شده و بآنها فرمودند امام شما با قميص آدم و انگشتر سليمان و عصاى موسى خارج شده و مقصودش از اين فرمايشات آن بود كه  مردم بدانند حضرتش وصى و وارث تمام پيغمبر آنست و خصايص ايشان نزد آن بزرگوار ميباشد و از عمر بن ابراهيم اوسى روايت كرده گفت رسول اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم فرمود شبى كه مرا جبرئيل بآسمان بالا برد در مقام خود توقف نمود قدمى تجاوز نكرد رسيدم بمكانيكه صداى فرشتگان را نمى‏شنيدم زندگان و مردگان در نزد من يكسان بود چنان اضطرابى از عظمة و قدرت پروردگار بمن رخ داد كه مرتعش شده بودم ناگاه صداى على بن أبي طالب عليه السلام را شنيدم كه ميگفت اى محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم توقف نما و گوش فرا دار پروردگارت درود ميفرستد عرض كردم چگونه پروردگار درود ميفرستد و حال آنكه ذات اقدسش از درود فرستادن مستغنى و بى‏نياز است و چگونه صداى على را در اين مقام ميشنوم در اين اثناء از مصدر جلالت و كبريائى خطاب رسيد اى محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم قرائت كن هُوَ الَّذِي يُصَلِّي عَلَيْكُمْ وَ مَلائِكَتُهُ لِيُخْرِجَكُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ ايرسول ما درود من عبارت از رحمتى است كه بسوى تو و امتانت ميفرستم و خطاب و تكلمى كه با تو مينموديم با صداى على بود تا اضطراب درونى تو را ساكن و آرام گردانيم و تاب تحمل گفتار و خطاب ما را داشته باشى و بدانى مفاد كلمات ما را چه على عليه السلام نزد تو از هر كس و هر چيز محبوب‏تر باشد و نزد برادرت موسى عصايش از همه چيز محبوب‏تر بود لذا هنگاميكه در كوه طور با ما مشغول مناجات بود عظمت وهيبه ما را كه مشاهده كرد ترسيد ما هم براى سكينه و وقارا و نخستين خطابى كه باو نموديم خطاب ما تِلْكَ بِيَمِينِكَ يا مُوسى‏ بود باو گفتيم اين چيست كه در دست دارى‏

شنبه 23 / 7 / 1392برچسب:, :: 19:45 ::  نويسنده : ارادتمند

 

 لا يَمْلِكُونَ الشَّفاعَةَ إِلَّا مَنِ اتَّخَذَ عِنْدَ الرَّحْمنِ عَهْدا

 در كافى ذيل آيه فوق از حضرت صادق عليه السلام روايت كرده فرمود پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم فرموده اگر كسى موقع مرگ وصيت نيكو ننمايد و بميرد مروتش ناقص است پرسيدند كه محتضر چگونه بايد وصيت كند؟ فرمود بايد مردم را پيرامون خود جمع نموده و بگويد

 «اللهم فاطر السموات و الارض عالم الغيب و الشهادة الرحمن» الرحيم انى اعهد اليك فى دار الدنيا

 (يعنى من در دار دنيا و در زمان حياة و سلامت خود عهد نموده گواهى ميدهم)

اشهد ان لا اله الا انت وحدك لا شريك لك و ان محمدا صلّى اللّه عليه و آله عبدك و رسولك و ان الجنة حق و ان البعث حق و الحساب حق و الميزان حق و ان الدين كما وصفت و ان الاسلام كما شرعت و ان القول كما حدثت و ان القرآن كما انزلت انك انت اللّه الملك الحق المبين جزى اللّه محمدا خير الجزاء و حيئى محمدا و اله بالسلام يا عدتى فى كربتى و يا صاحبى عند شدتى و يا وليى فى نعمتى يا الهى و آله الناس لا تكلنى الى نفسى طرفة عين فانك ان تكلنى الى نفسى اقرب من الشر و ابعد من الخير و أسر في الفتن و حدى و اجعل لى عهدا يوم القاك منشورا

سپس بهر چه ميخواهد وصيت كند و اين عهد ميت است و وصيت بر حق ميباشد كه بايد هر مسلمانى آنرا بداند و رعايت كند امير المؤمنين عليه السلام فرمود اين وصيت را پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم بمن تعليم نمود و جبرئيل آنرا به پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم ياد داده است.

 

ابن مغازلى شافعى بسند خود از ابن عباس روايت كرده گفت روزى پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم بهمراهى على عليه السلام چهار ركعت نماز بجا آورده سپس دست مبارك را براى دعا بآسمان بلند نمود فرمود پروردگار بدعائى كه موسى بن عمران در پيشگاه مقدست نموده منكه محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم هستم درخواست ميكنم كه شرح صدرى بمن عطا فرما و على را كه از اهل بيت من است وزير من و شريك در نشر و تبليغ احكام من قرار بده و او را پشتيبان من نموده و پشت مرا بوجود على محكم كن كه ناگاه از طرف پروردگار منادى صدا زد كه اى احمد دعاى ترا اجابت نموديم در باره على پس از آن پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم فرمود اى على تو نيز دست بدعا بردار و از خداوند بخواه كه براى من نزد خود عهدى مقرر دارد و دوستى مرا در قلوب مؤمنين جاى بده على عليه السلام بدستور پيغمبر اكرم دست بدعا برداشت خداوند آيه را بر پيغمبر نازل فرمود و پيغمبر اكرم آيه را تلاوت نمود و مايه تعجب گروه مؤمنين شد از سرعت اجابت دعاى آن حضرت پيغمبر اكرم فرمودند آيات قرآنى چهار قسم است يك جزء آن در شان ما و اهلبيت ما است و يك جزء در احكام حلال خدا و يك جزء ديگر در محرمات و جزء ديگر آن در فضائل و احكام است.

 

در كافى از حضرت صادق عليه السلام روايت كرده فرمود مراد از ود كه خداوند در آيه فوق فرمود سَيَجْعَلُ لَهُمُ الرَّحْمنُ وُدًّا ولاية امير المؤمنين است و از حضرت باقر عليه السلام روايت كرده فرمود نازلشده آيه فوق در شأن امير المؤمنين عليه السلام و نيست مؤمنى مگر آنكه در دل او محبت على عليه السلام و اهل بيت او بوده باشد                       

 قوله تعالى: فَإِنَّما يَسَّرْناهُ بِلِسانِكَ لِتُبَشِّرَ بِهِ الْمُتَّقِينَ وَ تُنْذِرَ بِهِ قَوْماً لُدًّا اى پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم ما حقايق قرآن را بزبان تو سهل و آسان نموديم تا مردم پرهيزكار را بشارت و مژده داده و مردم سرسخت و لجوج كافر را از عذاب ما بترسانى در كافى ذيل آيه فوق از ابى بصير روايت كرده گفت سؤال نمودم از حضرت صادق عليه السلام معناى آيه را فرمودند خداوند قرآن را سهل و آسان نمود بر زبان پيغمبر در آنوقتيكه امير المؤمنين عليه السلام را بر وى دست بلند نمود و او را بخلافت براى مردم معرفى كرد و انتصاب على عليه السلام بخلافت و وصايت بشارت و مژده‏اى بود از براى مؤمنين و پرهيزكاران و ترس وعيدى بود از براى كافران عنود و لجوج‏

 

شنبه 23 / 7 / 1392برچسب:, :: 19:44 ::  نويسنده : ارادتمند

سوره مبارکه مریم

تفسير جامع، ج‏4، ص: 249

در آيه يا يَحْيى‏ خُذِ الْكِتابَ بِقُوَّةٍ وَ آتَيْناهُ الْحُكْمَ صَبِيًّا از حضرت باقر عليه السلام روايت كرده فرمود قسم بحق خدا همچنانكه يحيى در كودكى بنور حكمت آراسته گرديد امير المؤمنين عليه السلام نيز از طفوليت و كودكى بدانش و حكمت امامت برخوردار و از تائيدات الهى مستفيض شده‏اند.

در كافى از بريد كناسى ذيل آيه قالَ إِنِّي عَبْدُ اللَّهِ آتانِيَ الْكِتابَ وَ جَعَلَنِي نَبِيًّا روايت كرده گفت از حضرت صادق عليه السلام معناى آيه را سؤال نمودم فرمود چون عيسى هفت ساله شد بر او وحى نازل گرديد و از همان موقع بر مردم و يحيى حجت گرديد و ممكن نيست يك روز زمين خالى از حجت باشد حضورش عرض كردم آيا در زمان پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم و حياة آنحضرت امير المومنين عليه السلام حجت بر خلق بوده است؟ فرمود بلى پيغمبر مردم را بولايت على عليه السلام دعوت فرموده و اطاعت آن جناب بر تمام مسلمين واجب بوده ولى تا موقعى كه پيغمبر حياة داشت آن حضرت ساكت بود و با وجود پيغمبر تكلم نمى‏فرمود با آنكه دانا و حكيم و وحيد دهر بود و بعد از وفات پيغمبر اكرم اطاعت خدا و رسول او بعلى عليه السلام انتقال و اختصاص يافته است.

بسند ديگر از حضرت باقر عليه السلام روايت كرده گفت سؤال نمودم از آن حضرت وقتى كه عيسى در گهواره سخن گفت براى مردم زمان خود حجت بود يا خير؟

فرمود بر طبق نص آيه كريمه كه ميفرمايد إِنِّي عَبْدُ اللَّهِ آتانِيَ الْكِتابَ وَ جَعَلَنِي نَبِيًّا عيسى در همان صباوت و كودكى نبى و پيغمبر بود لكن مرسل نبود علاوه بر زكريا و مريم هر كسى كه سخن آنحضرت را ميشنيد حجت بوده اما پس از آن تا مدت دو سال سكوت نموده و سخنى نگفت و در اين مدت زكريا حجت بر خلق بود تا فوت نمود و فرزندش كه طفل كوچكى بود وارث او شد و همينكه عيسى هفت ساله شد حجت بر خلق و يحيى گرديد زيرا عيسى پيغمبر اولو العزم و يحيى غير اولو العزم بود اول سخنى كه عيسى بزبان جارى كرد اقرار بعبوديت بود تا رد گفتار نصارى باشد كه ميگويند او پسر خدا است همچنين امير المؤمنين مكرر ميفرمود من بنده خدا و برادر رسول اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم هستم و باين فرمايش رد ميكرد معتقدات غلاة و ناصبيها را گفت من بنده خدا ميباشم تا جواب غالى مفرط باشد و در آنكه فرمود من برادر رسول خدايم رد كرد قول ناصبيها را كه مقصرند چه مرتبه برادرى از مرتبه خلافت بالاتر و برتر است آن حضرت هرگز بت نپرستيد و براى غير خدا سجده ننمود ايمان بپيغمبر آورد در حال طفوليت و ايمان او ايمان بعد از كفر نبود چنانچه مسلمين كه به پيغمبر ايمان آوردند ايمانشان پس از كفر بود خداوند آن حضرت را پيش از اوان بلوغ بر حسب خرق عادت كمال و دانش عطا فرمود و محل او قابل دعوت رسول بود پيش از وقت بلوغ قدم آن حضرت چنان مبارك بود كه بمقدم او همه قدم در اسلام نهادند او سابق بود و ديگران لاحق و از عصر آدم تا انقراض عالم كسى در يكجا و يك حال جمع ننمود ميان صلاة و زكوة چنانچه آنحضرت جمع نمود و آيه وَ يُؤْتُونَ الزَّكاةَ وَ هُمْ راكِعُونَ در شأن آن بزرگوار نازلشد عجب اينست بعضى حضرتش را العياذ بالله خدا دانند و بعضى ديگر ايمانش را قبول ندارند چه گويند ايمان او در حال صباوت بود و ايمان كودكان موقعى ندارد عيسى كه يك ساعت پيش از تولدش نميگذرد پيغمبرى او شايد و امكان دارد ولى ايمان امير المومنين عليه السلام در حال صباوت امكان ندارد اين طعنه در حقيقت برسول اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم است چه آنحضرت باحوال امير المومنين عليه السلام داناتر بود اگر ميدانست اهل دعوت نيست او را دعوت نمى‏نمود پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم در حق آن حضرت فرمود اگر نه آن بود كه ميترسيدم گروهى از امت من در حق تو اى على عليه السلام آن گويند كه نصارى در حق عيسى گفتند سخنى در جلالت و بزرگى تو ميگفتم كه بهيچ طائفه از امت من گذر نكنى مگر آنكه خاك زير قدمت را برميداشتند و بديدگان ميكشيدند

 از يونس بن عبد الرحمن روايت كرده گفت خدمت حضرت رضا عليه السلام شرفياب شده عرض كردم جمعى از من پرسيدند كه نام مبارك امير المؤمنين على عليه السلام در كجاى قرآن است؟ در جواب ايشان آيه‏ايكه در سوره مريم است وَ جَعَلْنا لَهُمْ لِسانَ صِدْقٍ عَلِيًّا را قرائت كردم فرمودند راست گفتى اين آيه صريح است در نام مبارك آنحضرت

 وَ إِذا تُتْلى‏ عَلَيْهِمْ آياتُنا بَيِّناتٍ قالَ الَّذِينَ كَفَرُوا لِلَّذِينَ آمَنُوا أَيُّ الْفَرِيقَيْنِ خَيْرٌ مَقاماً وَ أَحْسَنُ نَدِيًّا 73 

 كافى از ابى بصير روايت كرده گفت معنى آيه فوق را از حضرت صادق سؤال نمودم فرمود پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم قريش را بولايت و محبت ما اهل بيت دعوت نمود آنها رو برگردانيده و انكار كردند تمام ايشان در گمراهى و كفر غوطه ورند و ايمان بولايت امير المؤمنين عليه السلام و ولايت ما نياوردند پروردگار آنها را مهلت داده و در گمراهى رها كرده و از شهوات خود لذت برند تا مرگ ايشان را دريابد در آنوقت ميفهمند كه چگونه پست و حقير ميباشند ابى بصير گفت سؤال نمودم معنى «حَتَّى إِذا رَأَوْا ما يُوعَدُونَ» را فرمود مقصود از وعده‏ايكه خداوند بكفار داده ظهور حضرت حجة عليه السلام است و مراد از ساعت خروج آن بزرگوار ميباشد در آن روز ميفهمند مقام و منزلت امير المؤمنين عليه السلام و فرزندانش را و ميدانند كه بدترين مردمان عصر خود بوده و جايگاهشان آتش دوزخ باشد.

شنبه 23 / 7 / 1392برچسب:, :: 19:35 ::  نويسنده : ارادتمند

وَ اضْرِبْ لَهُمْ مَثَلًا رَجُلَيْنِ جَعَلْنا لِأَحَدِهِما جَنَّتَيْن‏

شيخ مفيد در كتاب اختصاص از حضرت صادق عليه السلام ذيل آيه فوق روايت كرده فرمود أبو بكر روزى بملاقات امير المؤمنين عليه السلام رفت بآن حضرت سلام كرد و گفت اى ابو الحسن رسول خدا بعد از غدير خم و روز ولايت نسبت بشما امرى نفرمود من گواهى ميدهم و اقرار دارم كه در عصر و زمان پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم حضرتت مولاى تمام ما امة بودى و من تسليم امر پيغمبر بودم و بشما سلام كردم و خطاب نمودم بامير المؤمنين عليه السلام و خبر داد ما را رسول خدا كه شما وصى و خليفه و وارث او هستيد نسبت باهل و عيالاتش و نفرمود كه خليفه او هستيد بر تمام امة و نبايد شما مكدر شويد از اينكه مردم در سقيفه بنى ساعده جمع شده و مرا خليفه كرده‏اند و گمان نميكنم در قبول نمودن خلافت گناهى مرتكب شده و نزد پروردگار معصيت كار و معاقب باشم فرمود امير المؤمنين عليه السلام اى أبو بكر اگر پيغمبر زنده شود و مشاهده نمائى او را و بفرمايد چرا در حق من ستم نمودى حقيكه خدا و رسول او براى من مقرر فرموده‏اند نه براى تو و ساير مسلمين ديگر چه ميگوئى آيا حق مرا تسليم نموده و بكنار خواهى رفت؟ عرض كرد اگر پيغمبر را مشاهده نمايم و بمن امر بفرمايد خلافت را بشما واگذار خواهم كرد امير المؤمنين عليه السلام دست أبو بكر را گرفته بجانب مسجد قبا برد وارد مسجد شدند أبو بكر رسول خدا را مشاهده نمود فرمود باو اى گمراه حيله‏گر و فتنه‏انگيز واى بر تو عهد مرا فراموش نموده و حق على عليه السلام را غصب كرده و با او بمخاصمه برخاستى و در مكان‏  نبوت جلوس كرده‏اى رها كن خلافت را و واگذار آن را بعلى و الا جايگاه تو هميشه در آتش جهنم خواهد بود و پيغمبر از نظر أبو بكر پنهان شد امير المؤمنين عليه السلام اين داستان را براى سلمان فارسى بيان فرمود سلمان عرض كرد اجازه ميفرمائى بمردم بگويم شايد أبو بكر خجالت كشيده و خلافت را بصاحبش واگذار كند آن حضرت تبسمى نمود و فرمود بخدا قسم او و رفيقانش از خلافت تا دم مرگ دست نخواهند كشيد أبو بكر عمر را ملاقات كرد و واقعه را براى او بيان كرد عمر گفت اى أبو بكر مگر عقل از سر تو ربوده شده نميدانى كه بنى هاشم مردم را سحر ميكنند.

 

در تفسير آيه أَ كَفَرْتَ بِالَّذِي خَلَقَكَ مِنْ تُراب   37  - از حضرت صادق عليه السلام روايت كرده فرمود وقتى كه امير المؤمنين عليه السلام را از خانه بيرون كشيده و بسوى مسجد ميبردند حضرت صداى مبارك را به تكبير بلند نموده و در كنار قبر پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم توقف كرده و فرمود ايرسول خدا و اى پسر عم بزرگوار عزيزم ببين چگونه اين امت مرا ذليل و خوار نموده و نزديك است بقتل برسانند كه ناگاه دستى شبيه بدست پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم از قبر بيرون آمده بسوى ابو بكر اشاره كرده و ندائى برخاست كه واى بر تو اى ابو بكر أَ كَفَرْتَ بِالَّذِي خَلَقَكَ مِنْ تُرابٍ تا آخر آيه‏

 ابن شهر آشوب از كتاب اسحق عدل روايت كرده گفت در زمان خلافت هشام بن عبد الملك مروان خطيبى بالاى منبر جسارت نموده سب امير المؤمنين عليه السلام مينمود كه ناگاه دستى بدون ذراع از قبر پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم خارج شد و صدائى شنيده شد و بخطيب فرمود واى بر تو أَ كَفَرْتَ بِالَّذِي خَلَقَكَ مِنْ تُرابٍ تا آخر آيه و دود كبودى از بالاى منبر برخاست و چون خطيب از منبر بزير آمد كور شده بود و پس از سه روز بجهنم واصل گرديد.

 

در كافى ذيل آيه هُنالِكَ الْوَلايَةُ لِلَّهِ الْحَقِّ   44   از عبد الرحمن بن كثير روايت كرده گفت معناى آيه را از حضرت صادق عليه السلام پرسيدم فرمود مراد از ولايت حقه امير المؤمنين عليه السلام ميباشد و بسندى ديگر از فضيل و او از حضرت باقر عليه السلام عين مضمون فوق را نقل كرده است.

 

ابن بابويه ذيل آيه الَّذِينَ كانَتْ أَعْيُنُهُمْ فِي غِطاءٍ عَنْ ذِكْرِي   101   - از عبد السلام بن صالح هروى روايت كرده گفت مأمون معنى اين آيه را از حضرت رضا عليه السلام سؤال كرد حضرت فرمود پوشانيدن چشم مانع ذكر خدا نيست زيرا ذكر خداوند نيازى بديدن چشم ندارد ولى مراد از آيه آنست كه منافقين و كافرين بولايت امير المؤمنين عليه السلام مانند كهنه و ساحرانى هستند نسبت بگفتار پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم تمكين ننموده و فرمايشات آنحضرت بر ايشان سنگين بود اين اشخاص هم طاقت و تحمل ولايت امير المؤمنين عليه السلام را نداشتند

شنبه 23 / 7 / 1392برچسب:, :: 19:26 ::  نويسنده : ارادتمند

كهف

خلاصه مطالب اين سوره داستان اصحاب كهف و بيان آنكه مال و فرزند از جمله متاع دنيا است و شرح حال موسى با خضر و مصاحبت آنها با يكديگر و قصه اسكندر و رفتن او بظلمات‏

 

 لِيُنْذِرَ بَأْساً شَدِيدا  2كهف 

 عياشى ذيل آيه فوق از حضرت باقر عليه السلام روايت كرده فرمود منظور از بأس شديد على بن ابى طالب است كه در ركاب پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم با دشمنان آنحضرت جهاد مينمود

 

 

 أَمْ حَسِبْتَ أَنَّ أَصْحابَ الْكَهْفِ وَ الرَّقِيم‏9 كهف

ابن شهر آشوب بسند خود از سالم بن ابى جعد روايت كرده گفت روزى در مجلس انس بن مالك در بصره حاضر بودم در اثنائى كه بيان احاديث مينمود مردى از حاضرين از جا برخاست و باو گفت اى مصاحب رسول خدا اين لك‏هاى صورت شما از چيست؟ پدرم از رسول اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم روايت ميكرد كه آنحضرت فرمود خداوند مؤمنين را بمرض برص و جذام مبتلا نمى‏كند چطور شما كه از اصحاب رسول خدا هستيد باين مرض مبتلا شده‏ايد؟ انس از شنيدن بيانات آن مرد سر بزير انداخت و چشمانش پر از اشك شده و گفت من بر اثر دعاى بنده صالح خدا امير المؤمنين على بن ابى طالب اينطور شدم مردم از اطرافش پراكنده شده و جمعى قصد آزارش نموده باو گفتند جريان واقعه را براى ما بيان نما و گر نه ترا بشدت عقوبت كنيم انس ناگزير شروع بسخن نمود گفت روزى خدمت پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم شرفياب شدم قطعه فرشى از مشرق زمين حضورش هديه آورده بودند پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم مرا فرستاد تا أبو بكر و عمر و عثمان و طلحه و زبير و سعد و سعيد و عبد الرحمن بن عوف زهرى را بخدمت حضرتش بياورم چون همگى حاضر شدند بعلى امير المؤمنين كه آنجا تشريف داشت فرمود بباد امر كن اينها را سير بدهد در حالى كه همه ما روى فرش نشسته بوديم امير المؤمنين فرمود اى باد باذن پروردگار ما را سير بده ناگاه مشاهده كرديم كه همگى در هوا سير ميكنيم پس از طى مسافتى كه جز خدا نميداند بباد امر فرمود كه ما را فرود آورد، جائى فرود آمديم كه نميدانستيم كجاست بما فرمود آيا ميدانيد در كدام سرزمين هستيم؟ گفتيم خدا و رسول و وصى او شما بهتر ميدانيد كجا هستيم فرمود اينجا غار اصحاب كهف و رقيم است اى اصحاب رسول خدا سلام كنيد بر آنها اول أبو بكر و عمر و بعد طلحه و زبير سلام كردند جوابى شنيده نشد انس گفت من و عبد الرحمن سلام كرده و گفتيم من انس خادم رسول خدايم جوابى ندادند پس از آن على بن أبي طالب عليه السلام سلام كرد فورا ندائى برخاست بر شما باد سلام و رحمت خدا اى وصى رسول خدا فرمود اى اصحاب كهف چرا جواب سلام اصحاب پيغمبر را نداديد؟ گفتند اى خليفه رسول خدا ما جوانانى هستيم كه بخداى يكتا ايمان آورده‏ايم و خداوند ما را هدايت نموده و ايمان ما را زياد فرموده ما اجازه نداريم جواب سلام كسى را رد كنيم مگر آنكه پيغمبر يا وصى پيغمبر باشد و شما وصى خاتم پيغمبران هستيد سپس امير المؤمنين رو باصحاب فرموده و گفتند آيا شنيديد بيان و سخن اصحاب كهف را كه شهادت بخليفه بودن من دادند؟ گفتيم بلى يا امير المؤمنين آنگاه فرمود در جاى خود قرار بگيريد سپس باد را امر فرمود كه بسير ما ادامه دهد مجددا بهوا برخواست تا جائى كه خدا ميداند سير نموديم موقع غروب آفتاب بباد فرمود ما را فرود بياور، بزمينى كه زعفرانى رنگ بود فرود آمديم كه ابدا داراى هيچگونه مخلوقى نبود و فاقد آب و نباتات بود گفتيم يا امير المؤمنين وقت نماز است و براى وضو آب نيست پاى مبارك بزمين زد چشمه آبى پديد آمد و از آب آن چشمه وضو ساختيم فرمود اگر عجله نكرده بوديد براى وضو آب بهشتى براى ما حاضر ميشد بهر حال نماز خوانده و تا نيمه شب در آن مكان بوديم و امير المؤمنين همچنان مشغول نماز بود پس از فراغت از نماز بما فرمود در جايگاه خود قرار بگيريد تا حركت نموده و يك ركعت از نماز صبح پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم را درك كنيم سپس باد را فرمود تا حركت دهد ناگاه ديديم در مسجد پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم هستيم و پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم يكركعت نماز را بجا آورده نماز را با پيغمبر گذارديم آنحضرت بما متوجه شده فرمود اى انس تو براى ما حديث ميكنى يا من براى شما بيان كنم؟ عرض كردم شما بفرمائيد تمام جريان سير و گردش ما را برابر آنچه واقع شده بود بدون كم و كاست بيان فرمودند مثل آنكه آنحضرت همراه ما بودند آنگاه پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم فرمود

اى انس آيا براى على شهادت خواهى داد وقتى كه از تو شهادت بخواهد؟ عرض كردم بلى بعد از رحلت پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم چون أبو بكر خود را متصدى امور نمود امير المؤمنين عليه السلام نزد أبو بكر بود و مردم پيرامون ايشان جمع بودند من هم حضور داشتم امير المؤمنين عليه السلام بمن فرمود اى انس جريان مشهودات خودت را بگو و فضيلت بساط و غار اصحاب كهف و روز چشمه آب را شهادت بده گفتم يا على بر اثر كهولت و پيرى وقايع آن روز را فراموش كرده‏ام و چيزى بخاطر ندارم فرمود اى انس مگر پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم از تو تعهد نگرفت كه هر وقت من از تو شهادت بخواهم كتمان نكنى چگونه پس از وفات رسول خدا وصيت و سفارش آنحضرت را فراموش كرده‏اى؟! سپس فرمود خدايا چهره اين مرد را مبتلاى برص كن و روشنائى ديدگانش را زايل بفرما و قرار نده طعام را در شكمش از آن مجلس                       

 خارج نشدم مگر آنكه بهر سه درد مبتلا گشتم و از آن زمان تاكنون چون غذا در معده‏ام قرار نمى‏گيرد نتوانسته‏ام روزه بگيرم راوى گويد انس تا موقع مردن بآن سه بيمارى مبتلا بود.

 

حسن بن ابى الحسن ديلمى با حذف اسناد از ابن عباس روايت كرده گفت در دوره عمر جمعى از دانشمندان يهود نزد او آمده گفتند آيا تو پس از پيغمبر اسلام ولى امر او هستى؟ گفت آرى گفتند ما مسائلى داريم از تو مى‏پرسيم اگر جواب گفتى ما ميدانيم كه ادعاى تو صحيح و دين اسلام بر حق و محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم پيغمبر و برگزيده خدا بوده و گر نه تو دروغگو هستى و دين اسلام باطل است عمر گفت سؤال كنيد يهوديان سؤال نمودند عمر در جواب عاجز ماند بامير المؤمنين عليه السلام گفت يا على جواب اين مردم را بده كه پاسخ ايشان نزد شماست امير المؤمنين عليه السلام بعلماى يهود فرمود جواب شما را بشرطى ميدهم كه اگر مطابق با مندرجات تورات شما بود اسلام بياوريد قبول كردند دو نفر از ايشان سؤالاتى نموده و پس از شنيدن جواب اسلام آوردند نفر سوم عرض كرد يا على من هم سؤالاتى دارم اگر جواب كافى و صحيح بدهى من هم اسلام اختيار خواهم كرد فرمود هر چه ميخواهى سؤال كن عرض كرد بفرمائيد قومى كه در اين دنيا زندگانى مينمودند و مدت سيصد و نه سال پس از فوت باذن پروردگار مجددا زنده شده و بدنيا باز گشتند آنها كه بود و چند نفرند و داستان ايشان چيست در زمان كدام پادشاه واقعه روى داده است؟ فرمود حبيبم محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم بمن فرموده:

در زمين روم شهرى بوده بنام افسوس پادشاهى عادل و نيكى داشت چون از دنيا رفت يكى از سلاطين فارس بنام دقيانوس مملكت او را تصرف كرد پس از استقرار و بسط قدرت خود در شهر مزبور قصر مجلل و بزرگى بمساحت يكفرسخ مربع بنا نمود و در قصر مزبور طالار وسيعى كه داراى چهار هزار ستون بود از آئينه و شيشه ايجاد كرد كه هزار قنديل طلا براى روشنائى و زينت آن بكار برده و هشتاد دريچه در آن طالار تعبيه كرده بود كه از هنگام طلوع آفتاب تا غروب اشعه زرين آفتاب داخل طالار را روشن و منور ميساخت تخت مرصع طلائى با پايه هاى سيمين در صدر طالار قرار داده و هشتاد كرسى مرصع زرين در سمت راست و هشتاد كرسى در طرف چپ قرار داده تاج مرصعى از طلاى مشبك با هفت رشته از لؤلؤ و مرواريد غلطان و درخشان كه در شب تار مانند چراغ ميدرخشد بر سر ميگذاشت و پنجاه غلام رومى ملبس بلباس ديبا و ابريشم سبز با خلخال‏هاى طلا پشت سر خود نگاه ميداشت و شش نفر از علماء و دانشمندان را وزير خود نموده بود سه نفر در سمت راست و سه نفر در طرف چپ تخت او بودند مرد يهودى پرسيد يا على اسامى وزراء چه بود؟ فرمود سه نفر طرف راست بنام تمليخا و مكسلمينا و محسمنا و سه نفر سمت چپ موسوم به مرطوس و كنيطوس و ساديبوس بودند كه مورد مشورت پادشاه قرار ميگرفتند روزى پادشاه مزبور در دربار خود جلوس بر تخت نموده و درباريان در حضورش جمع بودند سه نفر از غلامانش داخل در طالار شده در دست يكى از آنها جام طلائى پر از مشك و در دست ديگرى ظرفى از نقره پر از گلاب و در دست سومى پرنده زيباى سفيدى كه منقار قرمز رنگى داشت بوده پس از آنكه در برابر تخت پادشاه رسيدند يكى از غلامان صدائى كرد پرنده پرواز نمود روى ظرف مشك نشسته و پرهاى خود را بمشك بيالود و با صداى ديگرى روى ظرف گلاب پرواز نمود و پرهاى آلوده بمشك را بگلاب داخل نمود و با صداى سوم پرواز نموده بر سر پادشاه قرار گرفت و خاطر پادشاه را مسرور و مشعوف ساخت پادشاه در اين موقع دچار نخوت و غرورى عجيب شده و ادعاى الوهيت و خدائى نمود و حضار را بكرنش و سجده خود دعوت نمود هر كس امر او را پذيرفت و باطاعت برخاست مورد تفقد و عنايت او واقع و بدريافت خلعت و جايزه نائل ميشد و هر كه از امر پادشاه سرپيچى نموده و پيروى ننمود بقتل محكوم ميشد پادشاه آنروز را براى خود عيد رسمى قرار داده و جشن شاهانه گرفت ناگاه شخصى بحضور سلطان رسيد و خبر نابودى و هلاكت لشگريانش را در پارس كه مورد تهاجم واقع شده بودند اعلام كرد پادشاه چنان تحت تأثير خبر مزبور قرار گرفت كه از شدت غم و غصه بيهوش نقش بر زمين شده تاج از سرش افتاد يكى از وزراء شش‏گانه كه در حضور پادشاه بود بنام تمليخا از پيش آمد در اثر تغيير وضع و حال پادشاه بفكر فرو رفت  و با خود گفت اگر دقيانوس چنانچه مردم گمان ميكنند خدا بود چرا مانند ساير مخلوق دستخوش غم و شادى و رنج و تعب ميشد و مرتكب اعمالى شد كه شايسته مقام الوهيت و در خور شأن آن نيست و انديشه خود را بساير وزراء كه براى صرف غذا بمنزل او رفته بودند در ميان گذاشت و گفت من مدتى است كه در فكر اين مسائل هستم كه اين سقف بدون ستون آسمان را كه بر پا داشته و اين نيز اعظم و آفتاب جهانتاب را چه قدرتى از شرق بغرب جهان سير ميدهد و اين ماه تابان چگونه بصورت منظم و مرتب كره خاك را بنور روشن ميسازد اين كوههاى سر بفلك كشيده و اين درياها و رودخانه‏ها و اين همه شگرفى‏هاى موجودات بچه وسيله بوجود آمده‏اند بالاخره خود من و شما و ساير افراد بشر چگونه از اصلاب پدران و رحم مادران منتقل و پس از مدت معينى تولد يافته سير تدريجى تكامل از دوران كودكى و شيرخوارگى و صباوت و جوانى و شباب بعد پيرى را طى مينمائيم بطور قطع اين عوامل را مدير و مدبرى است غير از دقيانوس و دقيانوس سلطانى است از سلاطين روى زمين و بشرى بيش نيست تمام وزراء پس از شنيدن افكار

و نظريات تمليخا بدست و پاى او بوسه زده و گفتند اى تمليخا خداوند ما را بوسيله تو هدايت و رهبرى فرموده تدبيرى كن تا از شر دقيانوس برهيم و از اين شرك و پرستش مخلوق بجاى خالق آسوده شويم تمليخا گفت مقدارى خرما از نخلستان من آورده‏اند آنرا فروخته و قيمت حاصله را برداشته و باتفاق از شهر خارج شده و بگوشه آرام و خلوتى خواهيم رفت همگى رأى او را پسنديده سوار بر اسب و ترك مقام و منصب و شهر و ديار گفته سر ببيابان نهادند همين كه چند فرسخى از آبادى دور شدند از اسب‏ها پياده شده و با پاى پياده مقدارى راه پيمودند چوپانى را ديدند كه بچرانيدن گوسفند مشغول است از وى تقاضاى شير و خوراكى نمودند چوپان كمر بخدمت بسته از آنچه كه در دسترس داشت از ايشان پذيرائى نموده پس از صرف طعام چوپان گفت شما را در لباس بزرگان و اشراف مى‏بينم چگونه با اين حال جلاى وطن كرده‏ايد؟ مگر از حضور پادشاه دقيانوس فرار نموده‏ايد؟ گفتند اى شبان مهربان دروغ گفتن شعار ما نيست اگر قول ميدهى كه راز ما را فاش نسازى ترا از حال خود مطلع مينمائيم چوپان سوگند ياد نمود ايشان نيز داستان خود را بى‏كم و كاست بيان كردند چوپان بدست و پاى آنها افتاد تقاضا كرد تا كمى درنگ نمايند تا او گوسفندان را بصاحبانشان رسانيده و همراه آنها برود فورا بآبادى برده و تسليم صاحبان آنها نموده براى ملحق شدن بايشان مراجعت كرد سگ گله نيز در پى او روان شد و دنبال او آمد يهودى پرسيد يا على آن سگ چه  رنگ و نامش چه بوده؟ فرمود رنگش ابلق مايل بسياه و نامش قطمير بود چوپان و سگ بجوانان رسيدند همينكه سگ را همراه چوپان ديدند گفتند وجود سگ ممكن است باعث رسوائى ما شود و بر اثر صداى اين حيوان كسانى بمحل اختفاى ما پى برده و ايجاد ناراحتى كند سعى كردند سگ را رانده و از خود دور سازند ولى سگ از پيروى آنها خوددارى ننمود و هر چه او را با سنگ ميزدند باز براه خود ادامه ميداد و بالاخره بامر پروردگار بزبان آمده بوحدانيت خداى جهان شهادت داده و گفت اى جوانان بحق آن خدائى كه براى آن شريكى نيست اجازه دهيد تا من نيز همراه شما بوده و بنگهبانى و محافظت شما مشغول باشم پس از شنيدن بيانات سگ موافقت كردند كه سگ هم دنبال ايشان باشد چوپان آنها را بجانب كوه بلندى هدايت نمود كه در قله آن چشمه آب و درختان ميوه‏دار وجود داشت و از آب چشمه نوشيده و با ميوه سد جوع كردند همينكه تاريكى شب آنها را فرا گرفت در غارى كه در آن محل بوده رفته و خوابيدند در اين هنگام از طرف ذات پاك كردگار بعزرائيل خطاب شد كه همه آنها را قبض روح نمايد و دو فرشته هم مأمور شدند كه ايشان را از اين پهلو بآن پهلو بگردانند و آفتاب را امر فرمود غار را از نور خود روشن و منور سازد از آن طرف دقيانوس چون بخود آمد و باطراف خود نگريست جوانان را در پيرامون خود نديد پس از تحقيق معلوم شد كه هر شش وزير سواره از شهر خارج و ديگر مراجعت ننموده‏اند دقيانوس با سواران بيشمار در تعقيب وزراى فرارى بر آمده همه جا رفتند تا اثر ايشان را در آن كوه و غار مزبور يافتند و چون آنها را بحال مردگان ديدند از كيفر و مجازاتى كه در نظر گرفته بود منصرف شده دستور داد تا دهانه غار را با سنگ و آهك مسدود كنند و بطعنه گفت حالا بايد از خدائى كه بزعم ايشان در آسمان است بخواهند تا موجبات نجات و رهائى آنها را از اين غار فراهم ساخته و نجات حاصل كنند امير المؤمنين عليه السلام بيهودى فرمود جوانان مدت سيصد و نه سال در غار بودند خداوند اراده فرمود كه آنها را زنده نمايد اسرافيل را امر فرمود ارواح ايشان را بجسدها بدمد دهانه غار هم بامر پروردگار گشوده شد چون روح بجسم آنها دميد از خواب بيدار شده و آفتاب را مشاهده كردند بيكديگر گفتند ديشب خواب بر ما  چيره شد و از پرستش و عبادت پروردگار غافل شديم و اكنون آفتاب بلند است و روز گذشته ناگاه متوجه شدند كه درختان سبز و خرم نزديك غار خشكيده و چشمه آب از بين رفته تعجب كردند كه چگونه درمدت يكشب چنين تغييراتى روى داده و ضمنا احساس گرسنگى شديدى در خود نموده گفتند يكى از ما براى تهيه خوراكى و غذا بشهر برود بدون آنكه كسى را از وجود ما مطلع نمايد طعامى فراهم بياورد تمليخا گفت انجام اين خدمت بعهده من و از چوپان درخواست كرد لباسش را با لباس او تبديل و تعويض نمايد تمليخا لباس چوپان را پوشيده از پول خرمائى كه فروخته بود مختصرى برداشت و عازم شهر شد هر چه بيشتر طى طريق مينمود بر تعجب و نگرانى او ميافزود زيرا تمام معبر و برزن‏ها در نظرش غريب و ناشناس بوده و باور نميكرد كه جاده و راهى كه ميپيمايد بشهر منتهى شود اما چيزى نگذشت كه بدروازه شهر رسيد و بر فراز آن پرچمى ديد كه بر آن نوشته شده «لا اله الا اللّه عيسى رسول اللّه و روحه» چشمهاى خود را مى‏بست و باز ميكرد و حيرت بر حيرتش ميفزود كه اين چه شهر است آيا آنچه مى‏بينم در بيدارى است و يا خواب مى‏بينم بالاخره وارد شهر شده براى خريدن نان بدكان نانوائى نزديك شد از خباز پرسيد نام شهر شما چيست؟ گفت افسوس نام پادشاه را سؤال نمود جواب داد عبد الرحمن تمليخا گفت واعجبا من در خوابم نانوا گفت تو با من سخن ميگوئى چگونه در خوابى تمليخا با دادن سكه درخواست نان نمود يهودى پرسيد يا على وزن آن سكه و درهم چه بود؟ فرمود هر يك درهم آن زمان برابر ده درهم و ثلث درهم زمان ما بوده بارى نانوا چون سكه را از تمليخا گرفته و نظر كرد با تعجب فراوان گفت آيا تو گنجى بدست آورده‏اى؟ تمليخا گفت خرمائى داشتم فروخته‏ام و اين درهم از بهاى خرماى فروخته شده ميباشد و ما براى اينكه دقيانوس را پرستش ننموده و بعبادت خداى يگانه پردازيم از شهر فرار نموده‏ايم نانوا غضبناك گشته گفت پادشاه شرابخوارى را كه نام ميبرى بيش از سيصد سال است مرده و تو بايد از اين گنجى كه بدست آورده‏اى سهمى هم بمن بدهى و گر نه ترا رسوا و بدست مأمورين دولت مى‏سپارم تمليخا مضطربانه اظهار داشت من گنجى بدست نياورده‏ام  و از مردم همين شهر ميباشم او را بدربار پادشاه بردند پادشاه از تمليخا پرسش‏هائى نمود و از او خواست كه نام عده‏اى از اهالى شهر را كه مى‏شناسد بيان نمايد تمليخا ضمن معرفى خود نام بيش از هزار نفر را بيان نمود و البته حتى يكنفر از آن‏ها شناخته نشد پادشاه پرسيد آيا تو در اين شهر خانه و منزلى دارى؟ جواب مثبت داد و درخواست نمود همراه او بروند تا منزل خود را نشان دهد پادشاه با جمعى از نديمان خود سوار شده و براى ديدن خانه تمليخا حركت كردند بخانه مجللى رسيدند گفت اين خانه من است چون درب خانه را كوبيدند پيرمرد فرتوتى كه ابروانش بروى چشمها ريخته بود و دليل بر عمر طولانى وى بود درب خانه را بگشود و پرسيد كيست؟ تمليخا گفت اين خانه من است پيرمرد پرسيد نام تو چيست؟

گفت تمليخا فرزند قسطنطين پيرمرد از شنيدن نام او بخاك افتاد و پاى تمليخا را بوسه زد گفت بخداى كعبه قسم اين شخص پدر بزرگ من است كه در زمان سلطنت دقيانوس از شهر فرار نموده پادشاه از اسب فرود آمد دست در گردن او انداخته او را بوسيد مردم هم دور او را گرفته دست و پايش را ميبوسيدند پادشاه سؤال كرد دوستان و رفقايت كجا هستند؟ جواب داد در غار و صيد و باتفاق واليان شهر و جمع بسيارى بسوى غار رفتند تمليخا نزديك غار بهمراهان خود گفت اجازه بدهيد من پيش از شما بغار رفته دوستانم را خبر كنم ميترسم كه از صداى جمعيت مضطرب شده و گمان كنند لشگريان دقيانوس براى دستگيرى ايشان آمده‏اند مردم توقف كرده تمليخا روانه غار شد چون رفقايش او را ديدند دست بگردنش نموده بوسيده و گفتند خدا را شكر كه از شر دقيانوس نجات يافته و بسلامت مراجعت نمودى تمليخا گفت ديگر از دقيانوس و شر او راحت شده‏ايد شما كجا و دقيانوس كجا شما تصور ميكنيد كه چقدر خواب بوديد؟ گفتند يا يكروز يا كمتر از آن تمليخا گفت ما مدت سيصد و نه سال در خواب بوديم و سالهاست كه دقيانوس در گذشته و خداوند پيغمبر ديگرى را برهبرى خلق برگزيده و اكنون مردم خداى يگانه را ستايش مينمايند و پادشاه فعلى كشور و جمع كثيرى از مردم براى ديدن شما آمده‏اند گفتند اى تمليخا ميخواهى ما را فتنه عالم كنى پرسيد پس چه بايد بنمائيم؟ گفتند همگى رو بدرگاه خداوند نموده مسئلت كنيم كه ما را قبض روح فرموده و شب را در بهشت جاويد بسر بريم تمام آنها دست تضرع بدعا برداشته گفتند پروردگارا بحق آنچه از ايمان و دين بما عطا فرموده اى فرشته ملك الموت را امر بفرما روح ما را قبض كند خداوند دعاى ايشان را اجابت و امر بقبض روح آنها نموده و درب غار مسدود شد و اليان شهر مدت هفت روز پيرامون كوه گرديده درب غار را جستجو كردند اثرى نيافتند بالاخره تصميم  گرفتند بالاى كوه مزبور معبدى بيادگار بسازند

 

امير المؤمنين عليه السلام بيهودى فرمود آيا داستان اصحاب كهف با روايات تورات موافق هست يا خير؟ يهودى گفت بخدا قسم فرمايشات شما مطابق تورات است و شهادت ميدهم كه جز خداوند يكتا خدائى نيست و محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم پيغمبر برگزيده او و تو يا على وصى و خليفه بر حق ميباشى و اسلام آورد.

پنج شنبه 18 / 7 / 1392برچسب:, :: 23:5 ::  نويسنده : ارادتمند

قوله تعالى: وَ قُلْ جاءَ الْحَقُّ وَ زَهَقَ الْباطِلُ إِنَّ الْباطِلَ كانَ زَهُوقاً  - 81   بگو اى محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم دين حق و رسول او ظاهر شد و شرك و بت پرستى ضايع و باطل گرديد و نابودى شايسته و سزاوار باطل هست.                       

 ابن شهر آشوب از جابر بن عبد اللّه انصارى روايت كرده گفت هنگاميكه در ركاب پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم داخل مكه شديم و شهر مكه را فتح نمود در اطراف خانه كعبه سيصد شصت بت نهاده بودند و هر قومى متوجه بت خود بود آنحضرت چوبى در دست داشت آهنى در سر آن زده و در چشم و روى و پهلوى آن بتان ميزد آن بتها بروى ميافتادند و شكسته ميشدند بر بالاى خانه بتى بود بنام هبل پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم بامير المؤمنين فرمود يا على بر دوش من سوار شو آن بت را از بام خانه بزير انداز امير المؤمنين عليه السلام عرض كرد ايرسول خدا شما بر دوش من سوار شويد وقتى بر دوش على سوار شد آن حضرت تاب و توانائى بر داشتن حضرت رسالة را نداشت عرض كرد ايرسول خدا من بر دوش شما سوار ميشوم پيغمبر تبسمى فرمود و آن حضرت را بر دوش خود بالا برد بت هبل را بزير انداخت و فرمود سوگند بخدا اگر ميخواستم دستم را بآسمان برسانم از دوش پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم ميتوانستم در آنوقت آيه فوق نازلشد سپس پيغمبر فرمود يا على خداوند فضيلت و شرافت تو را زياد نمود در اثر بالا رفتن بدوش من پس از آن شانه مقدس را از زير پاى امير المؤمنين خارج نمود آنحضرت بزمين افتاد تبسمى نمود پيغمبر از او سؤال كرد چرا تبسم نمودى عرض كرد ايرسول خدا از بالاى خانه بزمين واقع شدم هيچگونه تألمى بمن رخ نداد فرمود چگونه متألم ميشوى و حال آنكه تو را محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم بالا برد و جبرئيل بزمين فرود آورد.

پنج شنبه 18 / 7 / 1392برچسب:, :: 23:4 ::  نويسنده : ارادتمند

قوله تعالى: وَ إِنْ كادُوا لَيَفْتِنُونَكَ عَنِ الَّذِي أَوْحَيْنا إِلَيْكَ لِتَفْتَرِيَ عَلَيْنا غَيْرَهُ  -73  ابو عبد اللّه بزاز معروف بابن حجام كه از بزرگان اهل حديث و اماميه است در كتاب ما نزل من القرآن كه آن ثقه جليل آياتيكه در قرآن در باره ائمه اطهار وارد شده جمع آورى و بيان نموده ذيل آيه فوق از حضرت باقر عليه السلام روايت كرده فرمود مراد از الَّذِي أَوْحَيْنا إِلَيْكَ امير المؤمنين عليه السلام است‏

 و نيز از حضرت موسى بن جعفر عليه السلام روايت كرده فرمود منافقين اصرار داشتند كه پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم را از ولايت و خلافت على عليه السلام منصرف بسازند حتى موفق شده بودند بعضى از عيالات آنحضرت را وادار كنند كه اين موضوع را از پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم درخواست نمايند بطوريكه نزديك بود آن حضرت راضى باين امر بشود آيه فوق بر پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم نازل شد و اگر چه در ظاهر آيه مخاطب شخص رسول اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم است ولى در واقع طرف خطاب تمام امة و مسلمين ميباشد.

 

 

قوله تعالى: سُنَّةَ مَنْ قَدْ أَرْسَلْنا قَبْلَكَ مِنْ رُسُلِنا وَ لا تَجِدُ لِسُنَّتِنا تَحْوِيلا - 77

عياشى ذيل آيه فوق از حضرت صادق عليه السلام روايت كرده فرمود سنة و طريقه پروردگار در اين امة مانند امتان گذشته است و هر چه در آنها واقع شده در اين امة نيز واقع خواهد شد خداى تعالى امر فرمود بموسى كه آيات و معجزاتى را به بنى اسرائيل ارائه دهد پس از آنكه آن همه آيات و علامات را مشاهده كردند هنگام خروج از دريا نظرشان بطائفه افتاد كه به پرستش بتها مشغول بودند گفتند اى موسى براى ما خدائى مانند خدايان بت‏پرستان قرار بده موسى گفت شما مردم نادانى هستيد موسى برادرش هرون را خليفه و جانشين خود قرار داده و بميقاتگاه رفت بنى اسرائيل بر عليه هرون قيام كرده سامرى گوساله زرين بساخت و مستضعفين بنى اسرائيل را وسوسه نموده و بشبهه انداخت و گفت اينست پروردگار شما و موسى آنها به پرستش گوساله مشغول شدند و آنرا سجده نمودند هارون هر چه ايشان را از اين عمل منع كرد نپذيرفته و قبول ننمودند او را رها كرده و گفتند ما اين گوساله را پرستش خواهيم كرد تا موسى باز آيد هارون بيچاره شد و سكوت اختيار نمود پروردگار داستان و شرح حال امة موسى و بنى اسرائيل را براى مسلمانان مثل آورده و آنچه واقع شده بر آنها بيان فرموده سپس فرمود حضرت صادق عليه السلام خداوند پيغمبر خاتم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم را قبض روح نفرمود و از دنيا نبرد مگر آنكه آنحضرت اعلام نمود و شناسانيد على امير المؤمنين عليه السلام را بولايت و خلافت خود، فرمود هر كس كه من ولى او ميباشم اين على عليه السلام ولى و مولاى او است و فرمود منزلت على نسبت بمن مانند منزلت هارون است بموسى جز آنكه پيغمبرى بعد از من نميباشد و در تمام غزوات امير المومنين پرچمدار بود و هميشه با پيغمبر بود و اول كسى است كه بآنحضرت ايمان آورده پس از رحلت پيغمبر اكرم ميان اين امة اختلاف افتاد عمر از مردم براى أبو بكر بيعت گرفت هنوز جسد مطهر پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم را دفن نكرده بودند كه مردم با أبو بكر بيعت كردند امير المؤمنين چون اين موضوع را مشاهده نمود ترسيد چنانكه قيام كند فتنه و فساد و خونريزى واقع شود لذا بگوشه خلوت نشست و مشغول جمع‏آورى قرآن شد أبو بكر فرستاد حضور آنحضرت كه بيايد و بيعت كند امير المؤمنين عليه السلام فرمود تا قرآن را جمع آورى نكنم از منزل خارج نشوم عمر قنفذ را فرستاد تا آنحضرت را بمسجد ببرد حضرت فاطمه عليها السلام مانع شد قنفذ با تازيانه دختر پيغمبر را زد عمر دستور داد آتشى بياورند و خانه را با امير المؤمنين عليه السلام و حضرت فاطمه و حسنين عليهم السلام آتش بزنند (و روايات اهل سنة و جماعت در آتش زدن عمر خانه دختر پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم را بيش از رواياتى است كه خاصه و اماميه نقل نموده‏اند).

 

قوله تعالى: أَقِمِ الصَّلاةَ لِدُلُوكِ الشَّمْسِ إِلى‏ غَسَقِ اللَّيْلِ وَ قُرْآنَ الْفَجْرِ إِنَّ قُرْآنَ الْفَجْرِ كانَ مَشْهُوداً -78 

و از سعيد بن مسيب روايت كرده گفت سؤال كردم از حضرت زين العابدين عليه السلام چه وقت نماز باين كيفيت واجب شد؟ فرمود از موقعيكه اسلام در مدينه قوت گرفت چه نخستين نمازى كه پيغمبر با امير المؤمنين بجا آورد در مكه معظمه نماز ظهر و آن دو ركعت بود و در مدت ده سال كه آنحضرت در مكه تشريف داشت نمازهاى ظهر و عصر و مغرب و عشاء و صبح همه دو ركعت بود كه آنحضرت و مسلمين بجا ميآوردند وقتى كه بمدينه هجرت فرمود و اسلام در اثر دعوت حضرتش قوت گرفت و جهاد بر مسلمين واجب شد آن بزرگوار هفت ركعت بر نمازها افزود بهر يك از ظهر و عصر و عشا دو ركعت و به نماز مغرب يك ركعت و صبح را بحالت اول واگذاشت از براى تعجيل نزول فرشتگان روز و حضور فرشتگان شب چه بامداد وقت نزول فرشتگان روز و صعود فرشتگان شب باشد و نماز صبح را فرشتگان شب در آخر ديوان عمل و فرشتگان روز در اول ديوان انسان بنويسند هرگاه آنرا در اول وقت بجا آورد.

 

ابن شهر آشوب ذيل آيه رَبِّ أَدْخِلْنِي مُدْخَلَ صِدْقٍ  -80  از ابن عباس روايت كرده گفت اين آيه در روز فتح مكه هنگام ورود بمكه نازل شده و مراد از سلطانا نصيرا دعاى پيغمبر است كه خداوند آنرا اجابت فرمود و عطا نمود به پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم على ابن أبي طالب عليه السلام را كه سلطانى باشد و حضرتش را براى غلبه بر دشمنان يارى كند و اينحديث را عينا عياشى از زيد بن على ابن الحسين و او از پدرش امام زين العابدين عليه السلام روايت كرده.

 

پنج شنبه 18 / 7 / 1392برچسب:, :: 23:3 ::  نويسنده : ارادتمند

إِنَّ عِبادِي لَيْسَ لَكَ عَلَيْهِمْ سُلْطانٌ وَ كَفى‏ بِرَبِّكَ وَكِيلًا -65 

 عياشى ذيل آيه فوق از حضرت صادق عليه السلام روايت كرده فرمود روز غدير خم پس از آنكه پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم امير المؤمنين را بولايت و خلافت منصوب نمود شيطان فرياد عجيبى كرد تمام شياطين جمع شدند گفتند چه شده اى بزرگ و سرور ما؟ شيطان بآنها گفت واى بر شما امروز مانند روز تولد حضرت عيسى ميباشد سوگند بخدا خلايق را نسبت بعلى گمراه خواهم كرد آيه (20) سوره سبا را پروردگار نازل فرمود وَ لَقَدْ صَدَّقَ عَلَيْهِمْ إِبْلِيسُ ظَنَّهُ فَاتَّبَعُوهُ إِلَّا فَرِيقاً مِنَ الْمُؤْمِنِينَ شيطان گمان باطل خود را بصدق و حقيقت در نظر مردم جلوه داد همه او را تصديق كرده و پيرو او شدند جز اندكى از مؤمنين براى مرتبه دوم باز شيطان فرياد زد شياطين كه جمع شدند بآنها گفت واى بر شما خداوند سخن مرا در قرآن حكايت فرمود سپس گفت بعزت و جلال پروردگار سوگند آن مؤمنين اندك را هم بساير مردم ملحق ميسازم و وقتى آيه إِنَّ عِبادِي لَيْسَ لَكَ عَلَيْهِمْ سُلْطانٌ نازل شد باز فريادش بلند شد شياطين جمع شدند گفتند چه خبر است؟ شيطان گفت فريادم از دست شيعيان على است اما بعزت و جلال پروردگار قسم معاصى و گناهان را بر آنها زينت ميدهم تا مبغوض پروردگار بشوند

 

در كتاب محاسن از يعقوب بن شعيب روايت كرده گفت سؤال كردم از حضرت صادق عليه السلام معنى آيه يَوْمَ نَدْعُوا كُلَّ أُناسٍ بِإِمامِهِمْ-71   را فرمود روز قيامت مردم هر عصر و زمانى را از اين امة با امام و رهبران هر عصر در محكمه عدل الهى دعوت ميكنند حضورش عرض كردم آيا پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم با مردم زمان خود و امير المؤمنين عليه السلام با معاصرين خود و حسنين با مردمان زمان عصر خود و هر امامى با مردم آن عصر بمحشر حاضر ميشوند فرمود بلى.

 

عياشى از ابى بصير روايت كرده گفت فرمود حضرت صادق عليه السلام روز قيامت مردم هر عصرى را با امام آنعصر كه در زمان او وفات كرده احضار كنند هر كه امام خود را در دنيا شناخته و باو اعتقاد داشته نامه عملش را بدست راست او بدهند و كوچكترين ستمى بر او وارد نخواهد شد و هر آنكه امام زمان خود را نشناخته نامه عملش را بدست چپ او بدهند و جزء اصحاب شمال باشد كه خداوند در باره آنها ميفرمايد وَ أَصْحابُ الشِّمالِ ما أَصْحابُ الشِّمالِ فِي سَمُومٍ وَ حَمِيمٍ وَ ظِلٍّ مِنْ يَحْمُومٍ.

و از ابن عباس روايت كرده كه رسول اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم فرمود روز قيامت پروردگار ائمه هدى امير المؤمنين و حضرت امام حسن و امام حسين عليهم السلام و فرزندان امام حسين را احضار نموده بايشان ميفرمايد شما و شيعيانتان از پل صراط عبور كرده داخل بهشت شويد بدون حساب سپس ائمه و پيشوايان اهل فسق را احضار نمايد و بآنها بفرمايد دست پيروان خود را گرفته و بدون حساب وارد دوزخ شويد

 شيخ مفيد دركتاب اختصاص از اصبغ بن نباته روايت كرده گفت روزى امير المؤمنين بما امر فرمود كه بحوالى كوفه برويم براى حاجتى هنگاميكه از شهر خارج شديم عمرو بن حريث و هفت نفر ديگر از رفقايش سوسمارى را مشاهده كردند عمرو آن سوسمار را گرفت دستش را باز نمود برفقايش گفت اين امير المؤمنين است بيائيد با او بيعت كنيد آن هفت نفر از روى تمسخر با آن سوسمار بيعت كردند پس از آنكه بكوفه مراجعت نموديم وارد مسجد شديم امير المؤمنين عليه السلام مشغول تلاوت خطبه روز جمعه بود نظرش بعمرو بن حريث و اصحابش افتاد فرمود ايمردم بدانيد كه رسول اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم در حين وفاتش هزار سر كه كليد درهاى هزار باب علم و دانش است بمن آموخت كه از هر درى از آن هزار در ديگر از دانش باز ميشود و من ميشنوم كه خداوند در قرآن ميفرمايد روز قيامت هر طايفه از مردم را با امام آنها احضار نموده و ميخوانيم براى حساب بخدا سوگند روز قيامت پروردگار هشت نفر از شما را احضار نمايد در حالتى كه امامشان سوسمارى باشد و اگر بخواهم نام آن هشت نفر را اسم برى ميكنم اصبغ بن نباته ميگويد وقتى آنحضرت اين فرمايشات را فرمود عمرو بن حريث و اصحابش از شدت ترس رنگ از صورتشان پريد و مانند مار گزيده بهم مى‏پيچيدند.

 

پنج شنبه 18 / 7 / 1392برچسب:, :: 22:58 ::  نويسنده : ارادتمند

خلاصه مطالب سوره اسرى عبارت است از بيان معراج رسول اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم و شرح حالات بنى اسرائيل از جهت ترقى و تنزل و انحطاط و پند و اندرز بمسلمانان و پيروى نكردن آنها از يهود در ارتكاب معاصى و كردار زشتى كه سبب سخط و غضب الهى ميگردد و بيان آنكه هر چه در آسمانها و زمين است همه بذكر و تسبيح پروردگار اشتغال دارند.

 

در بصائر الدرجات از حضرت صادق عليه السلام روايت كرده فرمود پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم را يكصد و بيست مرتبه بمعراج بردند در هر مرتبه خداوند فضيلت و شرافت و ولايت و مقام و منزلت على امير المؤمنين عليه السلام و فرزندانش را به پيغمبر سفارش و امر و تأكيد فرمود و هيچ واجبى را باندازه ولايت سفارش و تأكيد نمى‏نمود و اين حديث را عياشى نيز روايت كرده.

 

ابن بابويه در امالى از انس بن مالك روايت كرده كه رسول اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم ميفرمود در شب معراج چنان بقرب جوار پروردگار نزديك شدم كه از نقطه دو قوس هم نزديك‏تر بودم پروردگار خطاب نمود اى محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم از ميان امة چه كسى را بيشتر دوست ميدارى؟ عرض كردم على عليه السلام را فرمود نظر كن بيمين خود برگشتم بطرف يمين على بن ابى طالب را مشاهده كردم و از ابن عباس روايت كرده گفت پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم ميفرمود در شب معراج على و فاطمه و حسن و حسين عليهم السلام را در آسمان مشاهده كردم پس از آنكه در زمين ايشان را وداع نموده و جا گذاشتم و بآنها سلام كردم.

 

در كافى از حضرت صادق عليه السلام ذيل آيه وَ قَضَيْنا إِلى‏ بَنِي إِسْرائِيلَ فِي الْكِتابِ لَتُفْسِدُنَّ فِي الْأَرْضِ مَرَّتَيْنِ -4   روايت كرده فرمود مراد از دو مرتبه فساد كردن يكى بقتل رسانيدن امير المؤمنين عليه السلام است و ديگرى طعنه و نيزه زدن بامام حسن عليه السلام ميباشد و منظور از وَ لَتَعْلُنَّ عُلُوًّا كَبِيراً خبر حادثه شهادت امام حسين عليه السلام است.

 

و در كافى از حضرت صادق عليه السلام در معناى آيه إِنَّ هذَا الْقُرْآنَ يَهْدِي لِلَّتِي هِيَ أَقْوَمُ 9 - روايت كرده فرمود قرآن شما را بسوى امام رهبرى و هدايت مينمايد و اين حديث را عياشى روايت نموده و بسند ديگر از حضرت باقر عليه السلام روايت كرده كه فرمود قرآن مؤمنين را بولايت امير المؤمنين و ائمه هدى رهبرى و هدايت ميكند.

 

 

وَ لا تَقْفُ ما لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ إِنَّ السَّمْعَ وَ الْبَصَرَ وَ الْفُؤادَ كُلُّ أُولئِكَ كانَ عَنْهُ مَسْؤُلا-36

ابن بابويه از حضرت عبد العظيم روايت كرده فرمود حديث كرد مرا حضرت جواد عليه السلام از پدرانش كه پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم بابو بكر فرمود اى ابو بكر تو بمنزله گوش هستى و عمر بمانند چشم و عثمان بمثل قلب بزودى سؤال ميكنند از شما ولايت و خلافت و دوستى وصى من على بن أبي طالب را سپس تلاوت نمود آيه فوق را و فرمود بعزت و جلال پروردگارم سوگند كه تمام امة را در روز قيامت نگاه دارند و از آنها ولايت على و فرزندانش را سؤال ميكنند و اينست معناى قول پروردگار كه ميفرمايد در سوره صافات آيه 24 وَ قِفُوهُمْ إِنَّهُمْ مَسْؤُلُونَ.

 

قوله تعالى: وَ لَقَدْ صَرَّفْنا فِي هذَا الْقُرْآنِ لِيَذَّكَّرُوا وَ ما يَزِيدُهُمْ إِلَّا نُفُورا- 41 

 عياشى ذيل آيه فوق از حضرت باقر عليه السلام روايت كرده مراد از ذكر در اين آيه امير المؤمنين عليه السلام است چون منافقين مقام ولايت و امامت آنحضرت را در قرآن ميشنيدند اظهار تنفر كرده و تكذيب مينمودند

 

درباره وبلاگ

به وبلاگ من خوش آمدید
آخرین مطالب
پيوندها

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان صلح پایدار و آدرس 14klid.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





نويسندگان



نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

آمار وبلاگ:

بازدید امروز : 34
بازدید دیروز : 5
بازدید هفته : 40
بازدید ماه : 106
بازدید کل : 26123
تعداد مطالب : 460
تعداد نظرات : 0
تعداد آنلاین : 1

Google

در اين وبلاگ
در كل اينترنت