صلح پایدار
سه شنبه 5 / 8 / 1392برچسب:, :: 20:41 :: نويسنده : ارادتمند
قوله تعالى: وَ عاداً وَ ثَمُودَ وَ أَصْحابَ الرَّسِّ وَ قُرُوناً بَيْنَ ذلِكَ كَثِيرا 38 ابن بابويه از عبد السلام بن صالح هروى روايت كرده گفت حضرت رضا عليه السّلام از پدران بزرگوارش براى ما حديث فرمود كه مردى از اشراف بنى تميم موسوم بعمرو سه روز پيش از شهادت امير المؤمنين عليه السّلام حضورش شرفياب شده عرض كرد اى مولاى من تقاضا دارم داستان اصحاب رس را براى من بيان فرمائيد تا بدانم آنها در چه عصر و زمانى ميزيستند ديار ايشان در كدام سرزمين بوده پادشاهان آنها كيانند آيا خداوند پيغمبرى براى آنقوم مبعوث فرموده و سبب هلاكت آنها چه بوده است؟ زيرا در قرآن كريم از ايشان نام برده شده ولى شرح حال آنها بيان نگرديده است. امير المؤمنين عليه السّلام فرمودند پرسشى نمودى كه پيش از تو كسى از من سؤال ننموده و بعد از من نيز كسى خبر ايشان را بتو نخواهد گفت مگر آنكه از من حديث كند. بدان ايمرد در كتاب خدا هيچ آيهاى نيست مگر آنكه تفسير آنرا ميدانم و موقع نزول و شأن نزول آنرا مطلع هستم سپس بسينه مبارك اشاره نموده و فرمودند در اينجا علم و دانش بىپايانى است اما جويندگان و طالبانش بسيار كم است و بزودى وقتى كه ديگر مرا در بين خود نبينند پشيمان خواهند شد. اى تميمى اصحاب رس مردمى بودند كه درخت صنوبر را پرستش ميكردند و آن را در فارسى شاه درخت ميناميدند و آن درختى بود كه يافت بن نوح پس از طوفان در كنار چشمه آبى بنام روشناب كاشته است قوم مزبور بعد از عصر حضرت سليمان در روى زمين ميزيستند و دوازده شهر در كنار رود ارس در بلاد مشرق زمين بنا كرده بودند و بهمين مناسبت آنها را اصحاب رس ناميدهاند در آن زمان در روى زمين نهرى بهتر و پرآبتر و گواراتر از رود ارس وجود نداشت و هيچ شهر و ديارى معمورتر و بهتر از شهرهاى ايشان نبود نام دوازده شهر مزبور عبارت بود از: آبان- آذر- دى- بهمن- اسفندار- فروردين- ارديبهشت- خرداد- تير- مرداد- شهريور- مهر. مركز كشور و سلطنت آنها شهر بزرگ اسفندار و نام پادشاهان ايشان تركوذ بن غابور بن يارش بن ساذ بن نمرود بن كنعان بود. چشمه روشناب و اولين صنوبر در شهر اسفندار بود و اهالى يازده شهرستان ديگر از دانههاى صنوبر مزبور گرفته و بشهرهاى خود برده و غرس كرده بودند و درختهاى بسيارى از آن صنوبر پيدا شده بود مردم شهر اسفندار آب چشمه روشناب را ويژه صنوبر معبود خود دانسته و بر خود و چهارپايان حرام كرده بودند و اگر كسى جرعهاى از آن ميآشاميد محكوم بقتل ميشد و بقتل ميرسانيدند و عقيده داشتند اين آب حياة خداوندان ما است نبايد از آن آشاميد اصحاب رس در هر ماه عيدى داشتند كه در پيرامون درخت صنوبر اجتماع نموده و درخت را بانواع حليهها و زيورها ميآراستند و گاو و گوسفند بسيارى قربانى ميكردند و آتش افروخته قربانىها را در آتش ميافكندند و چون دود قربانيها بلند ميشد همگى بسجده افتاده و به نيايش خداى خود مشغول ميشدند و ميگفتند خداى ما از ما راضى شو، در اين وقت شيطان درخت صنوبر را مىجنبانيد و از ساق درخت صدائى بمانند آواى كودك برميخاست كه اى بندگان من از شما خشنود شدم مردم از شنيدن صداى مزبور خرم و خوشحال شده بلهو و لعب و شرب خمر مشغول و يكشب و يكروز در آن مكان توقف كرده و روز ديگر بجايگاه خود بازميگشتند و عيد هر شهرى منسوب بآن شهر بوده و ايرانيان نام دوازده ماه سال خود را از نام دوازده شهر مذكور اقتباس كرده بودند. در هر سال يكمرتبه اهالى دوازده شهر بسوى شهر اسفندار كه مركز كشور و جايگاه چشمه روشناب و صنوبر اصلى بوده ميرفتند و عيد بزرگ خود را در آنجا برگزار مينمودند بدين ترتيب كه در كنار صنوبر سراپرده مجلل و رفيعى از ديبا كه بانواع صورتهاى مزين شده بود ميزدند و بآن سراپرده دوازده در تعبيه كرده بودند كه اهالى هر شهرى از در مخصوص وارد ميشدند خارج سرا پرده به نيايش صنوبر پرداخته و قربانىها براى آن درخت خيلى بيش از ساير درختها ميآوردند آنگاه شيطان درخت را بشدت تكان ميداد و از ميان درخت بآواز بلند صدائى بلند ميشد و مردم را وعدهها و اميدوارىها ميداد مردم سر از سجده برداشته و بلهو و لعب و شرب خمر مشغول و مدت دوازده شبانه روز بعد تمام عيدهاى سال به عياشى و باده گسارى ميپرداختند و روز سيزدهم جشن پايان يافته و بشهرها و خانههاى خود باز ميگشتند چون كفر و طغيان آن قوم از حد گذشت و بت پرستى ايشان مدتى طول كشيد و دست از طريقه باطله خود برنداشتند پروردگار يكى از بنى اسرائيل از نسل يهودا فرزند يعقوب را برسالت مبعوث و براى هدايت آن قوم فرستاد مدت مديدى آن پيغمبر در ميان ايشان بود و ايشان را بخدا پرستى و معرفت پروردگار و عبادت خداى يگانه دعوت نمود آنها پيروى ننموده و اطاعت آن پيغمبر نكردند چون مردم آن سامان در كمال ضلالت و گمراهى و ادبار روزگار گذرانيده و بهيچ وجه از خواب غفلت و بيخبرى بيدار نشده و بجانب رشد و صلاح نميرفتند هنگام فرا رسيدن عيد بزرگشان آن پيغمبر در مقام مناجات با پروردگار برآمده و گفت خداوندا ميبينى كه اين مردم چگونه رسالت مرا تكذيب و از پرستيدن تو سر باز زده و درختى را كه هيچ سود و زيانى براى آنها ندارد ستايش و پرستش مينمايند الهى قدرت و سلطنت خود را بر اين قوم بنما و معبودشان را از بين ببر و درخت صنوبر را خشك كن. همينكه مردم صبح از خواب برخاستند ديدند تمام درختهاى مورد ستايش ايشان خشك شده مبهوت و متحير گشته جمعى بيكديگر گفتند اين مرد كه مدعى است از طرف خداى آسمان و زمين پيغمبر است براى آنكه از عبادت معبود خود منصرف و بخداى او توجه كنيم خدايان ما را بجادو و سحر خود به اين صورت درآورده عدهاى ميگفتند چون اين مرد پيوسته خدايان ما را تكذيب و مذمت مينموده خداهاى ما خشم و غضب كردهاند بايد او را بكيفربد انديشى خود برسانيم و با مجازات او انتقام خدايانمان را بگيريم سپس همگى تصميم بقتل و كشتن او گرفته ابتدا از سرب لولههائى چند ساخته و آنها را بيكديگر متصل و پيوند نمودند تا بعمق چشمه اصلى كه در كنار صنوبر بود رسيد آب ميان لوله را خالى نموده چاه عميقى در درون چشمه احداث كردند آنگاه پيغمبر را بدرون آن چاه افكنده و سنگ عظيمى روى آن انداخته و بعد لوله را از آب چشمه خارج ساختند و در عميقترين نقطه ممكن در بن چشمه او را مدفون كرده و گفتند اميدواريم ديگر خدايان از ما راضى و خشنود شوند زيرا ديگر بدخواه آنان نابود شده و ديگر كسى بآنها بد و ناسزا نخواهد گفت و بانتظار سرسبزى و خرمى مجدد صنوبرها باقى ماندند از آنطرف پيغمبر در دل آن گور وحشتزا با پروردگار خود مناجات نموده و ميگفت: اى خدا و اى مولاى من تنگى جا و شدت رنج و محنت مرا ميبينى بر بيكسى و بيچارگى من ترحم كن و هر چه زودتر مرا قبض روح نموده و بجوار رحمت خودت واصل كن دعايش باجابت مقرون و برحمت ايزدى پيوست از مصدر عزت و جلالت خطاب بجبرئيل شد كه اى جبريل اين قوم سركش بحدى مغرور و از عذاب من ايمنى يافتهاند كه غير مرا پرستيده و پيغمبر مرا كشته و بگمان خود با غضب و سخط من مقاومت مينمايند و تصور ميكنند كه از ملك و سلطنت و حيطه قدرت من خارج ميشوند بعزت خود سوگند انتقام پيغمبر خود را كشيده و ايشان را مايه عبرت و پند جهانيان خواهم كرد در همان موقعى كه مشغول برگزارى تشريفات عيد بودند ناگاه باد سرخى بايشان وزيد حيران و سرگردان شده بيكديگر پناه ميبردند خداوند زمين زير پاى آنها را بگوگرد افروختهاى مبدل ساخته و ابرى بالاى سر ايشان آمد كه آتش فشانى نمود و بدنهاى آن قوم را مانند سرب مذاب گداخته و از هم پاشيد و باين صورت و با بدترين و فجيعترين حالى نابود و از صفحه گيتى رخت بربستند
نظرات شما عزیزان:
درباره وبلاگ به وبلاگ من خوش آمدید آخرین مطالب پيوندها
نويسندگان
|
||||||||||||||||||||||||||
![]() |