صلح پایدار
پنج شنبه 3 / 3 / 1393برچسب:, :: 23:40 :: نويسنده : ارادتمند ابن بابويه در آيه الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ تا آخر آيه از رسول اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم روايت كرده كه فرمود شبى كه مرا بآسمان بردند جبرئيل مرا به نهرى رسانيد كه نامش نور بود جبرئيل گفت اى محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم از اين نهر پر بركت عبور كن خداوند تعالى و پروردگار نور اين نهر را بسط داده و ديده ترا نورانى نموده است اين نهرى است كه نه فرشته مقرب و نه پيغمبر مرسلى از آن عبور نميكنند و فقط من هستم كه هر روز در اين نهر فرو رفته و بيرون ميآيم و عبور ميكنم پيغمبر اكرم فرمود از نهر عبور كردم تا رسيدم به حجب كه مجموعا پانصد حجاب است كه فاصله ميان هر حجابى تا حجاب ديگر پانصد سال راه ميباشد جبرئيل بمن گفت پيش برو گفتم اى جبرئيل پس چرا با من نميآئى؟ گفت من از اين مكان نميتوانم تجاوز كنم من پيش رفتم تا آنجائى كه خدا ميخواست و شنيدم كه پروردگار فرمود اى محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم من محمودم و تو محمدى و اسم ترا از اسم خودم مشتق نمودم هر كس بتو متصل شود من هم باو نزديك ميشوم و هر آنكه از تو جدا و بريده شود منهم رحمت خود را از او جدا سازم و از او دور شوم، بسوى بندگانم برگرد و آنانرا خبر بده كه شما را من گرامى داشتم و من هيچ پيغمبرى را مبعوث نكردم مگر آنكه وزيرى از براى او قرار دادم، و على را وزير تو معين نمودم. پيغمبر اكرم از آسمان فرود آمد و كراهت داشت كه آنچه خداوند فرموده بود ببندگان خبر بدهد از ترس آنكه نبادا مردم باور ننموده و نسبت دروغ باو بدهند تا آنكه شش روز از معراج پيغمبر گذشت خداوند اين آيه را نازل فرمود:فَلَعَلَّكَ تارِكٌ بَعْضَ ما يُوحى إِلَيْكَ وَ ضائِقٌ بِهِ صَدْرُكَ پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم باز صبر نمود تا روز هشتم شد خداوند اين آيه را نازل فرمود: يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَ اللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ. رسول خدا فرمود بعد از وعده دادن و ترسانيدن اين آيه تهديد است همانا امر پروردگار را اطاعت ميكنم تكذيب اين مردم بر من آسانتر است از اينكه در دنيا و آخرت مورد عقاب قرار بگيرم، جبرئيل بر على بن أبي طالب سلام نمود و بكلمه امير المؤمنين خطاب كرد آنحضرت گفت اى پيغمبر خدا سخنانى ميشنوم كه گوينده آنرا مشاهده نمينمايم؟! پيغمبر فرمود يا على اين جبرئيل است كه آمده تا گواه باشد آنچه را خداوند در باره تو بمن امر فرموده بمردم برسانم آنگاه رسول اكرم بيك يك از مردم امر كرد بعلى سلام نموده و بگويند اى امير المؤمنين و سپس آن خطبه معروف را قرائت فرموده و على را بروى دست بلند كرده چنانچه در سوره مائده مشروحا بيان گرديد و سلمان و مقداد و أبو ذر و عمار بن ياسر گفتند بخدا قسم هنوز شب نشده بود آن روز كه اين آيه نازل شد. الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَ رَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلامَ دِيناً و پيغمبر اكرم مكرر اين آيه را بر مردم قرائت فرموده و گفتند كامل بودن دين و اتمام نعمت و خوشنودى خداوند در رسانيدن امر ولايت امير المؤمنين و ولى بودن اوست بعد از من در ميان شما. و حضرت عسكرى عليه السّلام فرمود امير المؤمنين فرموده در آيه اول سوره انعام گفتار سه طايفه رد شده است يكى قول دهرى مسلكان كه ميگويند موجودات و آسمان و زمين از اول بوده است و كسى آنها را نيافريده خداوند در جواب آنها ميفرمايد الَّذِي خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ و فرمود وَ جَعَلَ الظُّلُماتِ وَ النُّورَ كه اين كلام رد بر آتش پرستان و زردشتيان و آنهائى است كه ميگويند نور و ظلمت هر دو مدبران امورند و بعد فرمود ثُمَّ الَّذِينَ كَفَرُوا بِرَبِّهِمْ يَعْدِلُونَ كه اين جمله رد بر مشركين عرب ميباشد كه ميگفتند بتهاى ما خدايانى هستند كه هرگز دست از پرستش آنان بر نميداريم.
پنج شنبه 1 / 3 / 1393برچسب:, :: 23:39 :: نويسنده : ارادتمند يَوْمُ يَنْفَعُ الصَّادِقِينَ صِدْقُهُم 119 ضريس از حضرت باقر عليه السّلام در معنى اين آيه روايت كرده فرمود زمانى كه روز قيامت شد مردم همه زنده شده براى حساب بعرصه محشر وارد و همگى در جد و جهد و تلاش هستند كه زودتر خلاص شوند، در عرصه محشر ميايستند و خداوند از فوق عرش چنان بر همه آنها احاطه پيدا ميكند كه قابل وصف نيست اولين صدائى كه منادى مينمايد و تمام خلايق ميشنوند آنست كه پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم را باسم محمد بن عبد اللّه بنى قرشى العربى صدا ميزنند و پيش ميآيد آنجناب تا اينكه در طرف راست عرش پروردگار توقف مينمايد پس از آن امير المؤمنين على بن أبي طالب را ندا ميكنند و آنحضرت در طرف چپ عرش قرار ميگيرد بعد امت پيغمبر را صدا ميزنند و در طرف چپ على عليه السّلام ميايستند سپس هر يك از انبياء و امت آنها را ندا ميدهند و در طرف چپ عرش ميايستند آنگاه اول كسى را كه در موقف سؤال حاضر ميكنند قلم است كه بصورت آدمى نزد عرش حاضر شده توقف ميكند. خداوند تبارك و تعالى ميگويد آيا در لوح آنچه را كه بتو وحى و الهام شده نوشتى؟ قلم ميگويد بلى اى خداوند تو ميدانى كه آنچه بمن وحى فرموده بودى در لوح نوشتم خداوند ميفرمايد شاهد بر صدق مدعايت كيست؟ جواب ميدهد پروردگارا آيا غير از ذات اقدست كسى بر اسرارت اطلاع يافته كه شاهد بر آن باشد خطاب ميرسد با اين حجت و بيانت رستگار شدى، بعد از قلم لوح بصورت آدمى حضور يافته و در كنار قلم توقف ميكند و باو ميفرمايد آيا قلم آنچه از وحى و الهام باو شده بود بر تو نوشت؟ لوح ميگويد آرى و من آنها را بفرشته اسرافيل رسانيدم آنگاه اسرافيل خوانده ميشود و آنهم بصورت آدمى آمده و پهلوى لوح و قلم ميايستد خداوند فرمايد آيا لوح آنچه را كه بر آن نوشته بود بتو رسانيد؟ عرض ميكند بلى و آنرا بفرشته جبرئيل رسانيدم جبرئيل خوانده ميشود و پيش ميآيد و در كنار اسرافيل ميايستد باو خطاب ميشود كه آيا اسرافيل آنچه را بايد بتو برساند رسانيد؟ ميگويد بلى و آنها را بسوى پيغمبرانت رسانيدم و تمام اوامر و نواهى كه امر و مقرر شده بود به پيغمبران يكى بعد از ديگرى ابلاغ نمودم و آخرين آنها كه وحى و حكمت و دانش و كتاب آسمانى قرآن را بوى رسانيدم محمد بن عبد اللّه عربى قرشى حرمى حبيب و دوستت بود حضرت باقر عليه السّلام فرمود اول كسى كه از فرزندان آدم را براى سؤال بخوانند محمد بن عبد اللّه صلّى اللّه عليه و آله و سلّم است كه خداوند باو جزا ميدهد و در آنروز در محضر كبريائى پروردگار مقربتر و نزديكتر از آنحضرت كسى نيست و خداوند ميفرمايد: اى محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم آيا جبرئيل آنچه وحى شده بود رسانيد و بسويت كتاب و حكمت و دانشى كه فرستاده بودم آورد؟ گويد بلى مجددا ميفرمايد گواه تو كيست؟ ميگويد ذات مقدس پروردگار شاهد و گواه است و نيز فرشتگان و نيكوكاران امتم گواه و شاهدند كه آنچه را بمن وحى و ابلاغ شده به بندگان و افراد امت رسانيدهام و اداى رسالت كردهام و البته گواهى خودت كافى است، آنگاه فرشتگان را براى گواهى بخوانند و گواهى دهند و امت را براى گواهى رسانيدن احكام بخوانند و گواهى دهند سپس ميفرمايد: اى محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم آيا در ميان امت بجاى خود كسى را گذاشتى كه حكمت و دانش را بپا داشته و قرآن و كتاب مرا تفسير و بيان كند و در مواقع بروز اختلاف در احكام دين باو مراجعه و پس از تو آن شخص حجت و جانشين من در روى زمين باشد؟ ميگويد بلى اى خداوند من على بن أبي طالب عليه السّلام برادر و وزير و وصى و بهترين امتم را در زمان حياتم بخلافت و جانشينى خود نصب كرده و امت را باطاعت و فرمانبردارى از او ملزم ساخته و از آنها بر اين امر بيعت گرفتم و عهد نمودند كه او را پيشوا و مقتداى خود بشناسند آنگاه على عليه السّلام را بخوانند و باو ميفرمايد آيا محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم در باره تو بامت وصيت نمود و براى جانشينى و خلافت تو از آنها عهد و پيمان گرفت و ترا در زمان حياة خود نشانه هدايت خلق قرار داد و آيا تو براى آن مقام ايستادگى و استقامت كردى؟ على عليه السّلام گويد بلى اى پروردگار، محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم مرا جانشين خود نمود و در زمان حياتش بخلافت نصب كرد ولى همينكه روح او را بسوى خودت قبض فرمودى امت منكر خلافت من شده و مكر و خدعه نمودند و مرا پيروى و تمكين نكرده و كسى كه مؤخر بود بر من مقدم داشته و مرا كه مقدم بودم مؤخر گذاردند و نزديك بود مرا بقتل برسانند و سخنان مرا نشنيده و اطاعت و فرمانبردارى نكردند تا جائيكه ناگزير به جنگ و جهاد شده و بالاخره در همين راه مرا كشتند خداوند ميفرمايد آيا بعد از خودت حجت و خليفه در ميان امت گذاشتى كه رهنماى بندگان در روى زمين باشند و آنها را بسوى دين من هدايت و رهبرى كنند؟ ميگويد بلى اى پروردگار حسن فرزندم كه فرزند دختر پيغمبرت بود در ميان امت بجا گذاشتم، لذا امام حسن عليه السّلام را بخوانند و از او سؤالى را كه از على عليه السّلام شده بود بنمايند و بعد از آن يك بيك امامان را خوانده و سؤال ميفرمايند و هر كدام حجت و دليل آورند مانند حجت پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم و خداوند عذر آنها را قبول فرموده و حجت و برهان آنها را ميپذيرد و ميفرمايد اين روزى استكه نفع ميدهد براستگويان سخنان و گفتار راست آنان پس ضريس راوى حديث گفت در اين جا فرمايشات حضرت باقر عليه السّلام صلوات اللّه عليه و على آبائه الطاهرين منقطع شد پنج شنبه 1 / 3 / 1393برچسب:, :: 23:38 :: نويسنده : ارادتمند در كافى روايت كرده در آيه وَ حَسِبُوا أَلَّا تَكُونَ فِتْنَةٌ 71 از حضرت صادق عليه السّلام فرمود زمانى كه پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم حياة داشت و در ميان مردم بود گمان كردند كه آزمايش نميشوند ولى كور و كر شدند وقتى كه آن حضرت رحلت فرمود از ميان آنها و همينكه امير المؤمنين عليه السّلام قيام فرمود و زمام امور را بدست مبارك گرفت خداوند توبه آنها را قبول نمود پس از آن باز كر و كور شدند و تا ساعت قيامت در وادى گمراهى سير نموده و سرگردان ميروند. و اين روايت را عياشى نيز ذكر نموده است. و فرمود حضرت صادق عليه السّلام معناى آيه آنستكه آنمردم گمان كردند آنها را بولايت امير المؤمنين عليه السّلام آزمايش نميكنند و در زمان پيغمبر اكرم هم كور شدند و نتوانستند مقام على را مشاهده كنند و هم كر شدند كه بسخنان پيغمبر گوش ندادند و بعد از پيغمبر و قيام امير المؤمنين بر آن كورى و كرى تا اينساعت و تا ظهور حضرت حجة عليه السّلام باقى بمانند.
حصين بن حمدان خصيبى و حسن بن ابو الحسن ديلمى صاحب كتاب ارشاد ديلمى هر دو از حضرت صادق عليه السّلام در ذيل آيه إِنَّمَا الْخَمْرُ وَ الْمَيْسِرُ وَ الْأَنْصابُ وَ الْأَزْلامُ رِجْسٌ مِنْ عَمَلِ الشَّيْطان 90 تا آخر آيه روايت كردهاند كه فرمود روزى امير المؤمنين على بن ابى طالب عليه السّلام ابو بكر را در محليكه سكه بنى نجار بود ملاقات كرد ابو بكر بآنحضرت سلام كرد و گفت اى ابو الحسن گمان ميكنم كه شما از اينكه مردم در سقيفه بنى ساعده جمع شده و مرا خليفه نمودهاند مكدر شدهايد بدانيد كه من مايل باين امر نبودم و نميتوانستم با آراء مردم مخالفت كنم و پيغمبر فرموده امت من بر خطا جمع نميشوند امير مؤمنان فرمود كدام امت بر خطا جمع نميشوند آنهائيكه اطاعت پيغمبر نموده و برهنمائى او هدايت يافته و در دين و امر خدا تغييرى نداده و بعهديكه خدا و رسولش در باره من از آنها گرفته وفا كردهاند يا مانند شما كه امر خدا را تغيير دادهايد ابو بكر گفت اى على بخدا قسم اگر كسيكه من باو وثوق دارم باين امر شهادت بدهد همانا امر خلافت را تسليم شما ميدارم امير المؤمنين فرمود كيستكه از پيغمبر موثق تر باشد كه در چهار مكان از تو و يارانت در باره ولايت من عهد گرفت و در بين ايشان عمر و عثمان هم حضور داشتند. يكى در بيعت الرضوان. در زير درخت. دوم- در خانه ام سلمه. سوم- در يوم الدار. چهارم- در روز غدير خم پس از مراجعت از حجة الوداع- كه شما تماما گفتيد شنيديم و اطاعت ميكنيم امر خدا و رسول او را و پيغمبر اكرم گواهى شما را بر خودتان حجت گرفت و گفتيد خدا و رسول او شاهد و گواه ما ميباشد و باز پيغمبر فرمود بايد حاضرين اين امر را بغائبين برسانند و بعضى از شما شاهد بعضى ديگر باشيد و همه شما ولايت مرا بمن تهنيت و تبريك گفته و عمر نزديك من آمده و دست خود را روى كتفم گذاشت و در حضور شما گفت: بخ بخ لك يا على اصبحت مولاى و مولى كل مؤمن و مؤمنة يا على صبح نمودى در حالتى كه تو مولاى من و مولاى مؤمنان هستى أبو بكر گفت اى ابو الحسن بيان امرى نمودى كه اگر من در حياة پيغمبر از آنحضرت ميشنيدم كاملا اطاعت ميكردم امير المؤمنين باو فرمود اى ابو بكر خدا و رسول شاهد بر تو ميباشند اگر پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم زنده شود و بفرمايد چرا در حق من ستم نمودى حقيكه خدا و رسول او براى من مقرر فرمودهاند، نه براى تو و ساير مسلمين ديگر، چه ميگوئى؟ و آيا حق مرا تسليم نموده و بكنار خواهى رفت؟ گفت آرى اگر پيغمبر را بعد از رحلت او مشاهده نموده و بمن امر كند خلافت را بشما واگذار خواهم كرد، امير المؤمنين دست ابو بكر را گرفته بجانب مسجد قبا برد و هر دو وارد مسجد شدند ابو بكر ديد رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم مشغول نماز است از ترس بصورت بزمين افتاد و غش كرد پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم صدا زد اى ابو بكر سر بردار از زمين اى گمراه حيلهگر و فتنهانگيز ابو بكر سر برداشت و گفت لبيك اى رسول خدا آيا پس از مرگ باز زندگانى و حياة است؟ پيغمبر فرمود واى بر تو اى ابو بكر آن خدائى كه زنده مينمايد همان خداست كه ميميراند و بهر كارى توانائى دارد ابو بكر ساكت شد پيغمبر اكرم بحالت غضبناك بر ابو بكر نظر نموده و فرمود اى ابو بكر واى بر تو عهدى كه در چهار موضع براى على در نزد خدا و رسولش كردى فراموش نموده؟ گفت فراموش نكردهام فرمود پس چرا حق على را غصب كرده و با او بمنازعه برخاستى؟ و تمام عملياتى كه ابو بكر مرتكب شده بود پيغمبر باو گوشزد فرمود و آنچه را كه قبلا امر فرموده بود مجددا بابو بكر تكرار نمود ابو بكر عرض كرد ايرسول خدا آيا توبه من قبول ميشود و اگر خلافت را بعلى واگذار كنم خداوند از گذشته من خواهد گذشت؟ فرمود بلى اگر تو چنانچه ميگوئى عمل نمائى من ضمانت خواهم نمود كه خداوند توبه ترا قبول فرمايد و بر عهد خود استوار باش و پيغمبر از نظر ابو بكر پنهان شد ابو بكر بامير المؤمنين عليه السّلام متوسل شده گفت واى بر من اى على با من بيائيد كه در مسجد پيغمبر رفته بالاى منبر پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم مشاهدات خود را بمردم بگويم كه چگونه پيغمبر را زيارت نموده و اوامر آنحضرت را كه بمن فرموده بمردم تذكر داده و خلافت را بشما تسليم كنم، امير المؤمنين فرمود من با شما خواهم آمد ولى شيطانى كه با تو هست نميگذارد اين كار را انجام دهى، ابو بكر گفت اگر شيطان مرا رها نكند من شيطان را رها مينمايم و از او اطاعت نخواهم كرد، امير المؤمنين فرمود من براى آنكه حجت را بر تو تمام كنم پيغمبر را بتو نشان دادم و اطمينان دارم كه برخلاف آنچه ميگوئى پيروى از شيطان خواهى نمود و از مسجد قبا خارج شده بطرف مسجد پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم روانه شدند ابو بكر در هر لحظه رنگش متغير ميشد و مردم هم كه بابو بكر نگاه ميكردند با خود ميگفتند چه حادثهاى روى داده كه ابو بكر آنقدر متوحش و ترسناك شده عمر او را ديد و گفت اى خليفه رسول خدا چه خبر است كه تا اين حد وحشت دارى؟ ابو بكر گفت اى عمر دست از من بدار بخدا قسم ديگر گفتههاى ترا قبول نميكنم، عمر گفت قصد كجا داريد؟ جواب داد ميخواهم بمسجد و بالاى منبر رفته امر مهمى را بمردم بگويم، عمر گفت اكنون وقت مسجد و منبر نيست!! ابو بكر گفت اى عمر مرا رها كن و من بسخنان تو احتياجى ندارم عمر گفت پيش از رفتن بمسجد لااقل براى تجديد وضو بخانه ما بيا ابو بكر بامير المؤمنين نظر نموده گفت اى ابو الحسن شما بمسجد رفته و نزد منبر بنشينيد تا من بسوى شما بيايم آنحضرت تبسمى كرد و فرمود نگفتم شيطان ترا رها نميكند و نميگذارد قصد خود را انجام دهى، امير المؤمنين بمسجد تشريف برد و ابو بكر و عمر هم بمنزل رفتند و و ابو بكر شرح قضاياى خود و ديدن پيغمبر و اينكه او امرنموده است خلافت را بامير المؤمنين تسليم دارد براى عمر بيان كرد و گفت على بمن گفته كه تو اى عمر شيطانى هستى و نميگذارى من بعهد خدا و رسولش عمل نمايم عمر بابو بكر گفت ترا بخدا قسم بياد ميآورى روز اول ماه رمضانى كه روزه بر ما واجب شده بود وقتى كه حذيفه يمانى و سهل بن حنيف و نعمان ازدى و خزيمة بن ثابت بسوى خانه تو آمده بودند كه قروض خود را تأديه كنند از پشت در صدائى شنيده و توقف كردند شنيدند كه عيالت ام بكر ميگويد آفتاب بلند شده برخيز و داخل خانه پنهان شو تا اصحاب محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم صداى ترا نشوند و خون ترا حلال نشمارند زيرا محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم خون كسى را كه مخالفت با امر خدا نموده و بدون علت مسافرت و بيمارى عمدا روزه رمضان را افطار كند حلال شمرده است بعيالت گفتى طعامى كه از شب مانده بياور و ظرفى از شراب پر كن عيالت طعام و شراب برايت آورده و در روز ماه رمضان شراب نوشيده مست شدى و اين اشعار را خواندى و آن جماعت از پشت در صداى تو را مىشنيدند ترجمه اشعار ابو بكر اين است اى ام بكر مرا بحال خودم واگذار- همانا مرگ ما را مانند گياه خشك و نابود ميسازد- قوم و عشيره ما هميشه سرگرم شرابند- پسر ابن ابى كبش بما ميگويد كه زود است زنده شويم- كجاست زنده شدن؟- زنده شدن پس از مرگ از موهومات و خيالاتست- آنچه محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم ميگويد باطل است و از سخنان بىپايه و زورگوئى است- آگاه باشيد آيا كسى هست از جانب من بخداى رحمن خبر رسانيده و بگويد كه من تارك ماه رمضانم و روزه آنرا افطار ميكنم و برساند باو كه هر چه به محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم وحى ميكند همه از افسانههاى پيشينيان است اگر راست ميگويند خدا مانع شراب خوردن من شود و دست مرا بگيرد كه در ماه رمضانش غذا نخورم و كار حكيم آنست كه اگر الاغى ديد بگردنش افسار مىاندازد». تمام اين اشعار و سخنان كفر آميزت را حذيفه و همراهانش از پشت در شنيده و ديدند كه پيغمبر را هجو ميكنى يكدفعه بخانهات هجوم آوردند و ترا اى ابو بكر ديدند كه كاسه پر از شراب را در دست گرفته و مينوشى بتو گفتند اى دشمن خدا و رسول اين چه حالت است؟ و ترا بمسجد برده كه در حضور پيغمبر اكرم قصه تو را با اشعارت بگويند و بعضى هم بتو ميگفتند بگو ديشب هم شراب خورده بودم و عقلم زايل شده تا حد بتو نزنند محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم بيرون آمده بسويت نظر كرده و فرمود واى بر تو مگر نميدانى كه شراب و مسكرات عقل را زايل ميكند؟ و ما گفتيم اى پيغمبر گرامى امرء القيس اشعارى در ذم شراب گفته است: «شربت الاثم حتى زال عقلى كذاك الخمر يفعل بالعقول» يعنى شراب خوردم تا عقلم زايل شد و همين كار را مسكرات با عقلها مينمايند. اى ابو بكر ترا چه شده آنوقت محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم را تكذيب مينمودى و اكنون او را تصديق ميكنى و حال آنكه باعتقاد ما محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم مردى دروغگو و ساحر بود؟ ابو بكر گفت اى عمر براى من شكى از آنچه ميگوئى نيست و قصه آن ماه رمضان و خوردن شراب و گفتن آن اشعار را بخوبى بخاطر دارم و الان بهمان عقيده باقى هستم بمسجد برو و بعلى بگو انتظار مرا نداشته باشد عمر بمسجد رفته و بعلى گفت در پى كار خويشتن برو و از فكر آنكه خلافت را بگيرى منصرف شو امير المؤمنين تبسمى فرمود و سپس گفت واى بر تو اى عمر و واى بر اين امت كه شما خليفه و پيشواى آنها باشيد عمر در پاسخ گفت اى على گفتههاى شما حق و راست است هر چه ميخواهى بگو و امير المؤمنين بجانب منزل خود برگشت. و اين روايت را طبرسى در احتجاج و ديگران با اندك اختلافى ذكر نمودهاند. و شيخ در تهذيب از حضرت صادق عليه السّلام روايت كرده كه فرمود بشارب خمر بايد حد بزنند چه كم آشاميده باشد چه زياد. و فرمود قدامة بن مظعون را كه شراب آشاميده بود نزد عمر آوردند و پس از گواهى شهود عمر از امير المؤمنين كسب نظر نمود امير المؤمنين فرمود كه هشتاد تازيانه بر او بزنند قدامه گفت يا على بر من نبايد حد زده شود چون من از اهل اين آيه ميباشم لَيْسَ عَلَى الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ جُناحٌ فِيما طَعِمُوا 93 امير المؤمنين فرمود تو از اهل اين آيه نيستى اهل اين آيه و طعام كه بيان شده مؤمنينى هستند كه عمل نيكو داشته و طعام حلال ميخورند نه حرام و شارب خمر نميدانند چه ميخورد و چه مىآشامد او را هشتاد تازيانه بزنيد و زدند. پنج شنبه 1 / 3 / 1393برچسب:, :: 23:36 :: نويسنده : ارادتمند وَ لَقَدْ قالُوا كَلِمَةَ الْكُفْرِ وَ كَفَرُوا بَعْدَ إِسْلامِهِمْ وَ هَمُّوا بِما لَمْ يَنالُوا يعنى بياناتى كفر آميز گفته و كافر شدند پس از اسلامشان و قصد كشتن پيغمبر را داشتند ولى موفق نشدند وَ ما نَقَمُوا إِلَّا أَنْ أَغْناهُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ مِنْ فَضْلِهِ فَإِنْ يَتُوبُوا يَكُ خَيْراً لَهُمْ وَ إِنْ يَتَوَلَّوْا يُعَذِّبْهُمُ اللَّهُ عَذاباً أَلِيماً فِي الدُّنْيا وَ الْآخِرَةِ وَ ما لَهُمْ فِي الْأَرْضِ مِنْ وَلِيٍّ وَ لا نَصِيرٍ سوره توبه آيه 75 پيغمبر اكرم وارد مدينه شد ماه محرم و نيمه اول صفر حال مباركش خوب بود و در نصفه دوم ماه صفر بيمار شده و در همان بيمارى روز بيست و هشتم ماه صفر رحلت فرمود. ابن مسعود روايت كرده گفت پيغمبر اكرم پس از مراجعت از حجة الوداع بمن فرمود اى پسر مسعود اجل من نزديك شده آيا ميدانى مولاى تو بعد از من كيست؟ نام عده زيادى را بردم پيغمبر اكرم متأثر شده فرمود گريه كنندگان در عزا و مرگت گريه كنند چرا از على بن أبي طالب تجاوز ميكنى و براى چه او را بر ديگران مقدم نميدارى اى پسر مسعود در روز قيامت براى اين امت پرچمهائى افراشته ميشود و مقدم آنها پرچم بزرگ منست با على بن أبي طالب عليه السّلام و جميع مردمان آرزو دارند كه بزير آن پرچم بروند منادى ندا ميكند اين فضيلت و بزرگى و فخرى است براى تو اى على بن أبي طالب عليه السّلام. و در كافى از حضرت باقر عليه السّلام روايت كرده فرمود خداوند بر مردم پنج امر واجب و مقرر فرمود كه يكى از آنها نماز است و مردم نميدانستند چگونه نماز بجا آورند جبرئيل نازل شد و دستور آن را پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم داد دوم زكوة بود كه جبرئيل به پيغمبر گفت تا بمردم بفهماند چطور بايد زكوة دهند، سوم روزه بود كه ماه رمضان را در ميان شعبان و شوال قرار داد چهارم حج بود كه مناسك آن را پيغمبر بمردم تعليم نمود. پنجم ولايت بود كه در عرفات و روز جمعه آيه ولايت نازل شد، و تفصيل آن را در آيه الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ بيان كرديم و حضرت باقر عليه السّلام فرمود مردم بچهار امر واجب عمل كردند و پنجمين امر كه ولايت بود ترك نمودند و ما در ذيل آيه الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ چند خبر بيان كرديم و از طرق اماميه و عامه در اينباب اخبار بسيارى است و خبر غدير خم و همچنين معناى يا أَيُّهَا الرَّسُولُ از اخبار متواتره ميان جميع فرق اسلامى و از ضروريات مذهب است كه انكار كننده آن كافر ميباشد. و ابن بابويه بسند خود از حضرت باقر عليه السّلام روايت كرده فرمود پدرم ميفرمود روزى پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم سواره از مدينه منوره بيرون ميرفت و امير المؤمنين پياده همراه آنحضرت طى طريق مينمود پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم فرمود يا ابو الحسن يا سوار شو و يا بمدينه بر گرد زيرا خداوند بمن امر نموده كه هر وقت من سوار شدم شما هم بايد سوار شويد و پياده راه برويد وقتى كه من پياده راه مىروم و بنشينى هرگاه من نشسته باشم مگر براى انجام حدى از حدود خداوند كه بايد ايستاده بجا آوريد و خداوند مرا بوجودت گرامى داشته است، مرا بنبوت و پيغمبرى برگزيده و ترا ولى و جانشين من قرار داده كه در حدود الهى و مشكلات احكام قيام مينمائى بآن خدائى كه مرا به پيغمبرى فرستاده هر كس ولايت ترا انكار نمايد اقرار بمن ندارد و هر آنكه شما را قبول نداشته باشد بمن اعتقاد ندارد، و فضيلت تو مانند فضيلت من است چنانچه خداوند ميفرمايد قُلْ بِفَضْلِ اللَّهِ وَ بِرَحْمَتِهِ فَبِذلِكَ فَلْيَفْرَحُوا هُوَ خَيْرٌ مِمَّا يَجْمَعُونَ مراد از فضل خدا نبوت پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم است و رحمت خداوند ولايت على بن أبي طالب ميباشد كه شيعه بايد بوجود محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم و على عليه السّلام خوشحالى كند چه در دنيا و چه در آخرت در صورتى كه معاندين در دنيا فقط بمال و اهل و فرزند خوشحال ميباشند بخدا قسم اى على بشر خلق نشده مگر براى عبادت پروردگار و شناسائى مقام ولايت در دين اسلام و بوسيله شما راه مستقيم هدايت را طى كنند و هر كه از تو برگردد گمراه شود و كسيكه بطريق ولايت نرود خداوند او را هدايت نكند و ميفرمايد إِنِّي لَغَفَّارٌ لِمَنْ تابَ وَ آمَنَ وَ عَمِلَ صالِحاً ثُمَّ اهْتَدى يعنى من آمرزنده كسى هستم كه از معاصى توبه كند و بمن ايمان بياورد و عمل نيك انجام دهد پس از آنكه بولايت شما هدايت پيدا كرد اى على و خداوند بمن امر فرموده كه بمردم ابلاغ كنم همانطوريكه حق من بر مردم واجب شده حق ترا نيز بمردم واجب فرموده و اگر آنچه در باره ولايت تو يا على از طرف پروردگار بمن امر شده بمردم نرسانم خداوند رسالت مرا ناقص شمرده و عمل مرا ضايع و فاسد گرداند و هر كه خداوند را بدون ولايت تو ملاقات نمايد عملش ضايع و فاسد شده و از بين برود و اين بيانات را از طرف خود نميگويم بلكه هر چه را خداوند در باره تو امر فرموده است ميگويم. و نيز از حضرت باقر عليه السّلام روايت كرده فرمود زمانى كه آيه يا أَيُّهَا الرَّسُولُ كه در باره ولايت است در غدير خم بر پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم نازل شد پيغمبر اكرم فرمود ايمردم مىترسم شما را دعوتى كنم و اجابت نكنيد آن وقت هم من مسؤل خدا باشم و هم شما در اينمورد چه مىگوئيد؟ عرض كردند ما همه شهادت ميدهيم كه شما تبليغ رسالت فرموده و پند داده و آنچه بر شما لازم بوده ادا كردهايد خداوند بهترين جزاء پيغمبران را بشما مرحمت نمايد آنگاه پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم فرمود خدا يا شاهد باش و بمردم فرمود ايمردم حاضرين بغايبين برسانند هر كس بمن ايمان دارد بايد در ولايت على ابن أبي طالب مرا تصديق كند ايمردم آگاه باشيد ولايت على ولايت من است و خداوند از من عهد گرفته در سه مرتبه كه ولايت او را بشما برسانم آيا شنيديد آنچه گفتم همه گفتند بلى اى رسول خدا. در بصائر الدرجات در ذيل آيه قُلْ يا أَهْلَ الْكِتابِ 68 از حضرت باقر عليه السّلام روايت كرده فرمود ما انزل ولايت امير المؤمنين عليه السّلام استكه در تورية و انجيل بر يهود و نصارى نازل نموده. پنج شنبه 1 / 3 / 1393برچسب:, :: 23:34 :: نويسنده : ارادتمند غدير خم قوله تعالى: يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَ اللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ إِنَّ اللَّهَ لا يَهْدِي الْقَوْمَ الْكافِرِينَ اين آيه در مراجعت پيغمبر اكرم از حجة الوداع نازل شد و آنحضرت از زمانى كه بمدينه هجرت فرمودند ده حج نمودند و حج دهم را حج وداع ميگويند چه پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم در همانسال رحلت فرمود، در حجة الوداع در منى خطبه تلاوت نمودند بعد از حمد الهى و ستايش پروردگار فرمود: ايمردم سخنان مرا بشنويد و در آن خوب تعقل كنيد زيرا بعد از سال جارى ديگر شما را ملاقات نميكنم فرمود كدام شهر از جهت احترام بزرگتر است؟ گفتند شهر مكه فرمود همانا خون و مال عرض شما بر شما محترم است مثل حرمت اين روز شما در اين شهرتان و در اينماه ذيحجه تا روز كه ملاقات نمائيد پروردگارتان را، و از كردارتان پرسش كند آگاه باشيد ايمردم اين سخن را درك نموديد و بمقصود و مفهوم آن رسيديد؟ عرض كردند بلى فرمود خدايا گواه باش سپس فرمود آگاه باشيد عادات و رسوم دوره جاهليت و يا خون و ماليكه در بين شما بود همه را زير پا گذاشته و از بين برداشتيم و هيچيك از شما بر ديگرى جز بتقوى برترى ندارد آيا اينسخنانرا دانستيد و بشما رسيد؟ عرض كردند بلى فرمود خدايا گواه باش باز فرمود آگاه باشيد هر حد و مكانى كه از زمان جاهليت محفوظ بود برطرف كردم و اول حديرا كه برداشتم جاى عباس بن عبد المطلب بود و آگاه باشيد هر خونى كه در زمان جاهليت ميان اشخاص بود برطرف كردم و اول خونى كه از آن صرف نظر نموده و برطرف كردم خون ربيعه بود آيا شنيديد؟ گفتند بلى فرمود خدايا گواه باش سپس فرمود آگاه باشيد شيطان مأيوس است از اينكه در اين سرزمين بيايد و لكن از اينكه شما عبادات خود را سبك ميشماريد خشنود ميشود بدانيد و آگاه باشيد چنانچه پيروى شيطان نموديد مثل آنستكه او را پرستش كردهايد و بدانيد مسلمانان برادر يكديگرند خون و مال مسلمانان بر كسى حلال نيست مگر ماليكه برضايت خاطر بكسى بخشيده شود و من شما را بجهاد كفار امر ميكنم تا اينكه كلمه توحيد را بر زبانشان جارى كنند كه در اين صورت آنان در حمايت و حفظ من هستند و جان و مالشان محترم است مگر از روى قصاص و حكم خداوند آيا شنيديد ايمردم؟ گفتند بلى فرمود خدايا گواه باش بعد فرمود سخنان مرا بدقت حفظ كنيد كه بعد از من بشما نفع ميرساند و آنها را خوب بدانيد و بفهميد تا پس از من ايمان خود را از دست نداده بكفر برنگرديد آيا هيچيك از شما براى خاطر امر دنيا گردن بعضى از يكديگر را ميزند اگر كسى مرتكب اينعمل شود و البته هستند كسانيكه بجا ميآورند يعنى گردن يكديگر را ميزنند زيرا در كتيبه و لوحى كه بين جبرئيل و ميكائيل بود ديدم كه من با شمشير بصورتهاى شما ميزنم و پس از آن متوجه سمت راست خود شده كمى ساكت شده سخنى نفرمود بعد از آن فرمود اگر خدا بخواهد على بن أبي طالب هم با شمشير بصورتهاى شما ميزند پس فرمود ايمردم آگاه باشيد من پس از خود دو چيز ميان شما جا ميگذارم كه اگر بآنها متوسل شده و چنگ بزنيد هرگز گمراه نخواهيد شد: يكى كتاب خدا قرآن و ديگرى عترت و اهلبيت من همانا پروردگار بينا و توانا بمن خبر داد كه قرآن و عترت هيچوقت و زمانى از يكديگر جدا نخواهند شد تا آنكه روز قيامت در كنار حوض كوثر بمن برسند كسانى كه آن دو رشته را محكم گرفتند نجات يابند و هر كه با آن دو مخالفت كند هلاك خواهد شد آيا شنيديد؟ گفتند بلى فرمود خدايا گواه باش بعد فرمود در قيامت عده از شما مردم ميخواهند در كنار حوض كوثر بمن ملحق شوند ولى آنها را دور نموده و بر ميگردانند من ميگويم پروردگارا اينها اصحاب من هستند، خطاب ميرسد اى محمد آنها بدعتهائى بعد از تو در دين وارد ساخته و سنت و طريقه ترا تغيير دادهاند ميگويم دور باشيد عذاب خدا بر شما باد و چون آخر ايام تشريق شد روز 13 ذى الحجه سوره إِذا جاءَ نَصْرُ اللَّهِ وَ الْفَتْحُ نازل شد پيغمبر اكرم فرمود مردم براى نماز در مسجد خيف كه در منى ميباشد جمع شدند بعد از نماز پيغمبر اكرم حمد و ثناى خدا را بجا آورده و فرمود خداوند يارى كند كسى را كه سخن مرا بشنود و حفظ نموده و برساند بكسانى كه نشنيدهاند چه بسيار حاملين علم و دانشى كه دانشمند نباشند و چه بسا بر دارنده علمى كه بدانشمندتر از خود علم را ميرساند سه طايفه هستند كه مورد خيانت واقع نشوند يكى مرد مسلمانى كه دل خود را در عمل و عبادت براى خداوند خالص كرده باشد دوم- نصيحت و پند دادن پيشواى مسلمانان سوم ملازمت با اجتماع آنها زيرا خداوند بآنها احاطه دارد- ديگر آنكه مؤمنين با يكديگر برادرند و خون و جان آن ها مساويست و بگردن يكديگر ذمهدار هستند، و در مقابل مردم خارج از اسلام و ايمان با هم متحد و هم آهنگ ميباشند ايمردم من پس از خود دو چيز سنگين و بزرگ بجاى ميگذارم عرض كردند اى رسول خدا آن دو چيز كدام است؟ فرمود كتاب خدا و عترت و اهلبيتم همانا خداوند دانا و مهربان بمن خبر داد كه آندو هرگز از هم جدا نخواهند شد تا اينكه در كنار حوض كوثر بر من وارد شوند مانند اين انگشت سبابه و وسطى و جمع كرد دو انگشت مبارك را و بمردم اشاره نمود در اين هنگام چند نفر از حاضرين با خود گفتند محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم ميخواهد امامت را در خانواده خود قرار دهد چهار نفر از آنها از منى بسوى مكه رفته و داخل خانه كعبه شده با يكديگر پيمان بسته و متعهد شدند كه اگر محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم فوت نمايد و يا كشته شود با تمام قوا كوشش نموده و نگذارند امامت باهل بيت پيغمبر منتقل شود كه اين آيه بر پيغمبر نازل شد. أَمْ أَبْرَمُوا أَمْراً فَإِنَّا مُبْرِمُونَ أَمْ يَحْسَبُونَ أَنَّا لا نَسْمَعُ سِرَّهُمْ وَ نَجْواهُمْ بَلى وَ رُسُلُنا لَدَيْهِمْ يَكْتُبُونَ (سوره زخرف آيه 79 و 80) پس بيرون آمد پيغمبر اكرم از مكه بسوى مدينه رهسپار شد در حالى كه در اين سفر حج كليه اعمال و مناسك حج را بمردم تعليم داده و توصيه و سفارشهاى لازمه را بعموم مسلمين حاضر در حج فرموده و شنواينده بودند همينكه بمنزلى كه به غدير خم موسوم بود رسيدند جبرئيل نازل شد و اين آيه را آورد. يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَ اللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ 67 لذا پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم در آن محل توقف فرمود و دستور داد كسانى كه رفته بودند بر گردند همينكه تمام حاضر شدند منبرى ترتيب داده بر فراز منبر تشريف برده خطبهاى قرائت و پس از ذكر حمد و ثناى خداوند فرمود ايمردم آيا ميدانيد ولى شما كيست؟ عرض كردند بلى خدا و رسول او، فرمود آيا ميدانيد كه من اولى تر از نفس شما بشما هستم؟ عرض كردند ميدانيم، فرمود خدايا گواه باش همين جمله را تا سه مرتبه تكرار فرمود و مردم ميگفتند بلى ميدانيم و آن بزرگوار ميفرمود خدايا شاهد و گواه باش. آنگاه دست امير المؤمنين را گرفته و آن جناب را بلند كرد بطوريكه سفيد زير بغل آنحضرت پيدا شد بعد فرمود آگاه باشيد هر كسرا من ولى او ميباشم اين على ولى و مولاى اوست خدايا دوست بدار دوستداران على را و دشمن بدار دشمنان على را و يارى كن هر كه يارى نمايد على را و خوار ذليل گردان هر كسيرا كه على را خوار كند، پس فرمود خدايا شاهد و گواه باش بر اين مردم و خود من هم از شاهدان و گواهان هستم عمر از ميان اصحاب برخاست و عرض كرد يا رسول اللّه اينكه على را بولايت نصب فرمودى از طرف خداوند است و يا از جانب شما است؟ فرمود بخدا قسم كه از جانب اوست و منهم راضى هستم چه خداوند فرمود على امير المؤمنين و امام متقين و پيشرو پيشانى سفيدان ميباشد، و خداوند او را در روز قيامت روى پل صراط مينشاند كه دوستانش را داخل بهشت و دشمنانش را داخل جهنم ميكند، يكعده از مردم كه بعد از پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم مرتد شدند گفتند كه محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم اين بيان را در مسجد خيف هم كرد و اينجا هم ابلاغ نمود اگر بمدينه برسيم از ما براى على بيعت ميگيرد چهارده نفر از ايشان بر كشتن پيغمبر با هم متفق شده و در عقبه كه بين جحفة و الواء است هفت نفر سمت راست و هفت نفر طرف چپ راه كمين كردند تا اينكه در موقع عبور پيغمبر شتر را رم داده و برانند تا بزمين افتاده و بقتل برسانند، شب كه تاريكى جهانرا فرا گرفته بود پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم در ميان كاروان مسلمين تشريف داشته و در كمال اطمينان شترش را ميراند چون به عقبه نزديك شدند جبرئيل ندا در داد كه اى محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم فلان و فلان در كمين نشسته و مهياى قتل تو هستند، پيغمبر اكرم به عقب سر توجه فرموده پرسيد كيست همراه و پشت سر من حذيفه يمانى گفت اى رسول خدا من هستم فرمود صداى جبرئيل را شنيدى؟ عرض كرد بلى فرمود اين راز را پنهان دار پيغمبر بعقبه رسيد و يك يك آن اشخاص را بنام صدا كرد چون صداى پيغمبر را شنيدند از كمينگاه خارج شده و بميان لشكر رفته و خود را پنهان كردند ولى بارهاى خود را بسته و مركب سوارى خود را رها كرده بودند مردم به پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم ملحق شده و پيغمبر براحله آن اشخاص عبور كرده و آنها را شناخت همينكه بمنزل بعدى فرود آمدند پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم فرمود چطور است حال كسانيكه در خانه كعبه با هم هم قسم شده و پيمان بستند كه اگر محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم بميرد و يا كشته شود نگذارند امر ولايت و خلافت در اهلبيت من باشد اشخاص مزبور خدمت پيغمبر آمده قسم خوردند كه ما چنين قصدى نداشته و اراده كشتن ترا هم نكرديم اين آيه نازلشد يَحْلِفُونَ بِاللَّهِ ما قالُوا يعنى قسم بخدا خوردند كه نگذارند خلافت در اهلبيت رسولخدا بماند. پنج شنبه 1 / 3 / 1393برچسب:, :: 23:33 :: نويسنده : ارادتمند در احتجاج از حضرت عسكرى روايت كرده در حديث امير المؤمنين عليه السّلام فرمود منافقين حضور پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم عرض كردند آيا واجبى ديگر هست بر ما كه هنوز پروردگار او را نرسانيده تا بدانيم بعد از آن چيزى باقى نيست و بيش از اين تكليفى نداريم خداوند اين آيه را نازل فرمود قُلْ إِنَّما أَعِظُكُمْ بِواحِدَةٍ همانا سفارش ميكنم شما را بولايت سپس آيه إِنَّما وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلاةَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكاةَ وَ هُمْ راكِعُونَ نازل شد و اختلافى در ميان امة نيست كه اين آيه در شأن امير المؤمنين عليه السّلام نازل شده و كسى جز آن حضرت در حال ركوع صدقه و زكوة نداده و علت آنكه خداوند در قرآن نام آن بزرگوار را ذكر نكرده صراحتا براى آنستكه اگر ذكر مينمود منافقين اين آيه را از قرآن ساقط و تحريف ميكردند و همينطور است در آيات ديگر كه بطريق رمز فرموده و ما ائمه رموزات آنرا بيان كردهايم و اين معنا لطفى است از جانب خداوند تا ندانند معناى آنرا آن اشخاصيكه در صدد تحريف و اسقاط قرآن بيرون آمدند و تا ما ائمه برسانيم آن رموزات را بشما و امثال شما و در باره ولايت امير المؤمنين خداوند آيه الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ را نازل كرد قوله تعالى: وَ مَنْ يَتَوَلَّ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ الَّذِينَ آمَنُوا فَإِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْغالِبُونَ ابن شهر آشوب از حضرت باقر عليه السّلام روايت كرده فرمود اين آيه نازل شده در شأن امير المؤمنين عليه السّلام و مراد از وَ الَّذِينَ آمَنُوا آنحضرت ميباشد و حزب خدا شيعيان آن بزرگوار هستند كه بر تمام بندگان غالب شوند و در اين آيه نيز مانند آيه پيش خداوند ابتداء نموده بذات خويش سپس بنام پيغمبرش بعد از آن بنام ولى خود امير المؤمنين عليه السّلام عياشى از حضرت صادق عليه السّلام روايت كرده فرمود بعد از آنكه آيه ولايت نازل شد و پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم مردم را در غدير خم جمع نمود و فرمود بآنها هر كس را كه من مولاى او ميباشم على نيز مولايش باشد و فرمود پروردگارا دوست بدار هر كه على را دوست داشته و دشمن بدار كسيكه على را دشمن داشته سپس امر نمود مردم با آنحضرت بيعت كنند تمام مردم بيعت كردند و كسى حرفى نزد جز عمر و ابو بكر وقتى خواستند بيعت كنند عرض كردند ايرسول خدا اين بيعت از طرف شماست يا پروردگار؟ فرمود از طرف پروردگار امر شده بمن تا بيعت بگيرم از شما براى امير المؤمنين عليه السّلام آن دو نفر بيعت كردند و از ميان جمعيت بيرون رفتند و با خود نجوى ميكردند طولى نكشيد عمر برگشت حضور پيغمبر اكرم عرض كرد ايرسول خدا من از ميان جمعيت خارج رفتم براى حاجتى مشاهده كردم مرد نيكو منظرى كه بهتر از او هرگز نديدم لباس سفيدى در بر داشت و ميگفت پيغمبر خدا از اين مردم عهد و پيمان گرفته بود بولايت و و خلافت على عليه السّلام و كسى اين عهد را نمىشكند و بهم نميزند مگر آنكه كافر ميشود فرمود ايعمر ندانستى كه بود آن مرد؟ عرض كرد خير گفت آن جبرئيل امين بود ايعمر بترس از خدا و نبوده باش اول كسيكه اين عهد را نقض و بشكنى سپس، فرمود حضرت صادق عليه السّلام در غدير خم دوازده هزار مرد با امير المؤمنين بيعت كردند و شهادت دادند بحقانيت آنحضرت با اينوصف حق آن بزرگوار را ندادند و از براى شما مالى است اگر دو نفر شهادت بدهند ميتوانيد آنمال را بگيريد و فرمود و آيه فَإِنَّ حِزْبَ اللَّهِ در شأن آنحضرت نازل شد.
عياشى روايت كرده در آيه وَ لَوْ أَنَّهُمْ أَقامُوا التَّوْراةَ 66 از حضرت باقر عليه السّلام فرمود مراد از ما أُنْزِلَ ولايت على و ائمه است كه خداوند در تورات و انجيل بر آنها نازل فرمود و مراد از فوق باران و منظور از تحت نباتات است. و نيز عياشى در آيه مِنْهُمْ أُمَّةٌ مُقْتَصِدَةٌ از ابى صهباء بكرى روايت نموده گفت شنيدم امير المؤمنين از رأس الجالوت و اسقف نصارى دعوتى كرده و فرمود من با آنكه از شما داناترم سؤال ميكنم و خدا را بر شما گواه ميگيريم كه راست بگوئيد بحق آن خدائى كه انجيل را بر عيسى عليه السّلام نازل فرمود و آنرا با بركت و مايه شفاى بيماران و زنده كننده مردگان قرار داد شما پس از حضرت عيسى عليه السّلام بچند فرقه و دسته منشعب شدهايد؟ گفتند يك فرقه امير المؤمنين فرمود بخدا دروغ ميگوئيد نصارى هفتاد دو فرقه هستند و يك فرقه از آنها نجات يافته و هفتاد و يك فرقه ديگر در آتش روند و آيه را تلاوت نمود و فرمود أُمَّةٌ مُقْتَصِدَةٌ همان فرقه ناجيه ميباشد.
پنج شنبه 1 / 3 / 1393برچسب:, :: 23:32 :: نويسنده : ارادتمند عياشى در آيه يُرِيدُونَ أَنْ يَخْرُجُوا مِنَ النَّارِ 37 از حضرت صادق عليه السّلام روايت كرده فرمود دشمنان امير المؤمنين عليه السّلام در آتش جاويد و هميشه معذب خواهند بود و خداوند ميفرمايد وَ ما هُمْ بِخارِجِينَ مِنْها 37 آن دشمنان هرگز بيرون نخواهند آمد از آتش جهنم.
طبرسى از حضرت باقر عليه السّلام و حضرت صادق عليه السّلام روايت كرده فرمودند آيه مَنْ يَرْتَدَّ مِنْكُمْ عَنْ دِينِهِ فَسَوْفَ يَأْتِي اللَّهُ بِقَوْمٍ يُحِبُّهُمْ وَ يُحِبُّونَهُ 54 در باره امير المؤمنين و اصحاب باوفايش كه در جنگ بصره در ركاب آنحضرت جهاد ميكردند نازل شده و اين آيه خطاب به اصحاب پيغمبر است آنهائيكه غصب نمودند حقوق آل محمد را و از دين اسلام خارج شدند بزودى اصحاب حضرت حجة عليه السّلام بيايند و با آنها جهاد كنند و از هيچ چيز ترس و واهمه ندارند عياشى از سليمان بن هارون روايت كرده گفت عرض كردم حضور حضرت صادق عليه السّلام بعضى از مردم گمان ميكنند كه شمشير پيغمبر اكرم نزد عبد اللّه ميباشد فرمود بخدا قسم نميدانند و نديدهاند او را مگر در حضور حضرت امام حسين عليه السّلام و صاحب شمشير معين است نبرند شما را اين مردم بطرف راست و چپ بخدا قسم اگر اهل آسمانها و زمين جمع بشوند و بخواهند آن شمشير را از اهلش كه حضرت حجة بن الحسن عليه السّلام روحى و روح العالمين له الفداء باشد بگيرند قدرت و توانائى ندارند و اگر تمام اهل عالم كافر شوند خداوند بوجود مقدس آنحضرت انتقام از آنها خواهد كشيد سپس فرمود آيا نميشنوى قول خداوند را و آيه را تلاوت كرد آنحضرت و ثعلبى كه از علماء عامه است در تفسيرش از طرف خودشان روايت كرده كه اين آيه نازل شده در حق امير المؤمنين عليه السّلام
خاتم بخشى امير المؤمنين در حال نماز و نزول آيه إِنَّما وَلِيُّكُمُ اللَّهُ 55 در شان آنحضرت در كافى از حضرت صادق عليه السّلام روايت كرده در معناى: يَعْرِفُونَ نِعْمَتَ اللَّهِ ثُمَّ يُنْكِرُونَها نحل 83 فرمود چون آيه: إِنَّما وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ تا آخر آيه نازل شد جمع شدند عده از اصحاب پيغمبر در مسجد مدينه و بعضى ببعض ديگر گفتند در مورد اين آيه چه ميگوئيد اگر آيه را انكار كنيم بتمام آيات و احكام اسلام كافر ميشويم و اگر آنرا تصديق نموده و ايمان بياوريم على را بر خود تفوق داده و مسلط كنيم زيرا اين آيه صريحا بر ولايت على عليه السّلام دلالت دارد؟ همه آنها گفتند ما ميدانيم محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم راست ميگويد لكن امر او را در باره على اطاعت نميكنيم لذا اين آيه نازل شد كه ميفرمايد اين مردم ولايت على عليه السّلام را دانستند پس از آن انكار ولايت نموده و كافر شدند ابن بابويه از حضرت باقر عليه السّلام روايت كرده كه جمعى از يهوديان منجمله عبد اللّه بن سلام و اسيد بن ثعلبه و ابن يامين و ابن صوريا اسلام آورده خدمت پيغمبر شرفياب شدند عرض كردند اى رسول خدا موسى پس از خود بيوشع بن نون وصيت كرد وصى بعد از شما كيست؟ آنوقت آيه إِنَّما وَلِيُّكُمُ اللَّهُ نازل شد پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم بانها فرمود برويم بمسجد؟ همينكه خواستند داخل مسجد شوند سائلى را مشاهده نمودند پيغمبر از او پرسيد آيا كسى در مسجد چيزى بتو عطا ننموده؟ عرض كرد بلى ايرسول خدا آن مردى كه مشغول نماز است، فرمود در چه حالى بتو عطا نمود؟ عرض كرد در حال ركوع، پيغمبر تكبير گفت و مردم همه تكبير گفتند پيغمبر رو بمردم كرد و فرمود پس از من على وصى منست و ولى شما است كسانى كه حضور داشتند گفتند راضى هستيم به پروردگار يكتا و به اين كه اسلام دين ما و محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم پيغمبر و على بن أبي طالب ولى و امام ما باشد، لذا خداوند اين آيه را نازل فرمود وَ مَنْ يَتَوَلَّ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ الَّذِينَ آمَنُوا فَإِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْغالِبُونَ 56 از عمر بن خطاب روايت كردند گفت بخدا قسم چهل مرتبه در نماز و حالت ركوع انگشتر صدقه دادم تا در باره من هم مانند آيهاى كه در باره على نازل شده نازل شود ابدا نازل نشده در احتجاج طبرسى از امير المؤمنين عليه السّلام روايت كرده جمعى از منافقين حضور پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم عرض كردند آيا از واجبات چيزى باقى است كه نفرموده باشيد؟ اين آيه نازل شد قُلْ إِنَّما أَعِظُكُمْ بِواحِدَةٍ سبا 46 يعنى بولايت امير المؤمنين سپس آيه إِنَّما وَلِيُّكُمُ اللَّهُ 55 نازل شد و اين موضوع در تمام فرق مسلمين مورد اتفاق است كه در آن روز جز على عليه السّلام در ركوع كسى صدقه نداده است و اگر در آيه نام على ذكر ميشد منافقين آنرا اسقاط مينمودند و اين آيه و نظائر آن از رموزى است كه در قرآن ذكر شده تا تحريف كنندگان نتوانند بآن دست بزنند تا برسد بامثال شما مردم بعد از آن زمان و پس از آن آيه غدير و بعد از آن آيه الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُم 3 نازل شد. عمار ساباطى از حضرت صادق عليه السّلام روايت كرده كه فرمود انگشترى كه امير المؤمنين عليه السّلام در نماز و در حالت ركوع صدقه داد حلقه آن چهار مثقال نقره داشت و نگينش پنج مثقال از ياقوت سرخ بود و معادل خراج شامات ميارزيد كه قريب سيصد بار شتر نقره و چهار بار شتر طلا ميشود و انگشتر مزبور متعلق به مروان بن طوق بود كه بدست امير المؤمنين عليه السّلام در يكى از جنگها بقتل رسيده و على عليه السّلام انگشتر او را حضور پيغمبر اكرم آورده و تسليم نمود مانند ساير غنائم جنگى و چون مختصات كفار مقتول بمسلمانى كه او را كشته اختصاص داشت پيغمبر آنرا بخود آن حضرت داد انگشتر در دست مبارك او بود تا در حال ركوع بسائل صدقه دادند شيخ طوسى روايت كرده كه اين عمل در روز بيست و چهارم ذى الحجه واقع شده و همان روز مباهله بوده است در كافى از حضرت باقر عليه السّلام روايت كرده فرمود امر كرد خداوند به پيغمبر اكرم ولايت على را و نازل كرد بر آنحضرت آيه إِنَّما وَلِيُّكُمُ اللَّهُ را و واجب نمود بر مردم ولايت اولى الامر را آنمردم ندانستند اولى الامر چه اشخاصى هستند خداوند به پيغمبرش محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم دستور داد تا تفسير كند براى آنها اولى الامر و ولايت ايشان را چنانچه تفسير فرمود نماز و زكوة و حج و روزه را براى آن مردم وقتى امر خداوند به پيغمبرش ابلاغ شد مترسيد از آن مردم كه از دين برگردند و تكذيب كنند فرمايش او را، وحى رسيد باو اى پيغمبر برسان ولايت امير المؤمنين عليه السّلام را بر مردم اگر ابلاغ نكنى مانند آنست كه هيچ كدام از احكام ما را ابلاغ نكرده باشى، ما تو را از شر اين مردم حفظ مينمائيم پس پيغمبر آنحضرت را بخلافت نصب فرمود فرمود حضرت باقر عليه السّلام واجبات يكى پس از ديگرى از جانب خداوند نازل ميشد و آخر واجبى كه نازل شد ولايت امير المؤمنين عليه السّلام بود سپس آيه الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ نازل شد كه ميفرمايد خداوند دين شما را كامل كردم و بعد از اين واجبى نازل نكنم شيخ مفيد در كتاب اختصاص از ابى علا روايت كرده گفت عرض كردم حضور حضرت صادق عليه السّلام آيا اوصياء و امامان اطاعتشان واجب است؟ فرمود بلى خداوند ميفرمايد در باره ايشان أَطِيعُوا اللَّهَ وَ أَطِيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي الْأَمْرِ مِنْكُم نسا 59 و آن امامان كسانى هستند كه اين آيه را خداوند در شأن آنان نازل كرده و ميفرمايد إِنَّما وَلِيُّكُمُ اللَّهُ تا آخر آيه پنج شنبه 1 / 3 / 1393برچسب:, :: 23:30 :: نويسنده : ارادتمند روايت كرده عياشى از جابر در آيه وَ مَنْ يَكْفُرْ بِالْإِيمانِ فَقَدْ حَبِطَ عَمَلُهُ وَ هُوَ فِي الْآخِرَةِ مِنَ الْخاسِرِينَ 5 گفت از حضرت باقر عليه السّلام تفسير آنرا سؤال نمودم؟ فرمود مراد از ايمان ولايت على عليه السّلام است هر كس بولايت على عليه السّلام كافر شود در آخرة از جمله زيانكاران است و اين روايت را در محاسن و در كتاب روضه نيز ذكر نمودند و آن حضرت فرمود تفسير اين آيه در خود قرآنست و مراد از كفر هم تكذيب ولايت على عليه السّلام ميباشد و ولايت على باتفاق ايمان مىباشد و عياشى بسند خود از حضرت صادق عليه السّلام روايت كرده فرمود كمترين چيزى كه شخص را از اسلام خارج ميكند آنستكه رأى بر خلاف حق بدهد و در رأى خود پايدارى نمايد و اين آيه را تلاوت فرمود، پس از آن فرمود: كافر كسى است كه بآنچه خداوند فرموده عمل نكرده و بامر خدا راضى نشده است.
در مجمع روايت كرده از ابى جارود گفت سؤال كردم از حضرت باقر عليه السّلام معنى آيه وَ اذْكُرُوا نِعْمَةَ اللَّهِ عَلَيْكُمْ وَ مِيثاقَهُ الَّذِي واثَقَكُمْ بِهِ 7 فرمود مراد از ميثاق چيزهائى استكه پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم براى مردم در حجة الوداع بيان فرموده از تحريم محرمات و واجبات و چگونگى طهارت و واجب بودن ولايت امير المؤمنين و فرزندانش بر مردم و در روايت على بن ابراهيم از آنحضرت فرمود مراد بميثاق كه پيغمبر از مردم گرفت و محكم نمود او را بر آنها ولايت امير المؤمنين است و مردم آنروز گفتند ما شنيديم فرمايشات شما را و قبول داريم و اطاعت ميكنيم سپس نقض كردند و شكستند آن عهد و ميثاق را
على بن ابراهيم ذيل آيه وَ جَعَلْنا قُلُوبَهُمْ قاسِيَةً يُحَرِّفُونَ الْكَلِمَ عَنْ مَواضِعِه 13 از صادقين عليه السّلام روايت كرده فرمودند مراد آنستكه باز داشتند امير المؤمنين عليه السّلام را از موضع خلافت و دليل بر آنكه مقصود از كلمه امير المؤمنين عليه السّلام است قول خداوند ميباشد كه ميفرمايد وَ جَعَلَها كَلِمَةً باقِيَةً فِي عَقِبِهِ زخرف 28 يعنى قرار داديم امامة را كلمه باقيه در فرزندان آنحضرت. و نيز روايت كرده از آنحضرت ذيل آيه يا أَهْلَ الْكِتابِ قَدْ جاءَكُمْ رَسُولُنا يُبَيِّنُ لَكُمْ كَثِيراً مِمَّا كُنْتُمْ تُخْفُونَ 15 فرمود پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم بيان كرد براى يهود و نصارى چيزهائى را كه آنها پنهان ميكردند از تورات چه از احكام يا اخباريكه در ظهور آنحضرت بود در كافى ذيل آيه قَدْ جاءَكُمْ مِنَ اللَّهِ نُورٌ وَ كِتابٌ مُبِينٌ 15 از حضرت صادق عليه السّلام روايت كرده فرمود مراد از نور پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم و امير المؤمنين عليه السّلام و ائمه ميباشند.
قوله تعالى: إِنَّما جَزاءُ الَّذِينَ يُحارِبُونَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ يَسْعَوْنَ فِي الْأَرْضِ فَسادا 33 تا آخر آيه اين آيه نازلشده در حق اشخاصيكه با پيغمبر عهد بسته بودند سپس آنعهد را شكسته و فساد در روى زمين كردند: در كافى از حضرت صادق عليه السّلام روايت كرده فرمود طايفهاى از بنى ضبه مريض شده بودند خدمت پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم شرفياب شده آنحضرت بآنها فرمود توقف كنيد در مدينه زمانى كه بهبودى حاصل كرديد روانه ميكنم شما را بمحل خودتان، گفتند در بيرون مدينه توقف و سكونت مىنمائيم پيغمبر دستور داد آنها را ببرند بمكانيكه شتران صدقه را در آنجا نگاهدارى ميكنند و از شير شتران بايشان بدهند تا تندرست شوند هنگاميكه بهبودى يافتند و قوى شدند سه نفر از شتربانان را بقتل رسانيده و شتران را بغارت بردند خبر برسول اكرم دادند امير المؤمنين عليه السّلام را در تعقيب آنها فرستاد آن حضرت آنانرا يافت در بيابانى نزديك يمن متحير شدند و توانائى نداشتند كه فرار كنند گرفت ايشانرا و بحضور پيغمبر آورد اين آيه نازلشد لذا آنها را بقتل رساندند و اينحديثرا در تهذيب نيز نقل نموده.
قوله تعالى: يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ ابْتَغُوا إِلَيْهِ الْوَسِيلَةَ 35 ابن شهر آشوب در معنى آيه از امير المؤمنين عليه السّلام روايت كرده فرمود آنحضرت وسيله من و فرزندانم ميباشيم هر گاه شخصى از خداوند چيزى درخواست كند ما را واسطه و وسيله درخواست خود در درگاه ربوبى قرار دهد تا خداوند حاجات او را بر آورد و انجام دهد و اينحديث را صفار در بصائر الدرجات بسند خود از سلمان فارسى روايت كرده. طبرسى از پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم روايت كرده فرمود ايمردم هر گاه چيزيرا از خدا بخواهيد مرا واسطه و وسيله قرار دهيد حضور پروردگار، و وسيله درجهاى باشد در بهشت كسى نميرسد باو جز من كه پيغمبر شما هستم. و بسند ديگر از اصبغ بن نباته روايت كرده گفت فرمود امير المؤمنين عليه السّلام در بهشت دو قبه از لؤلؤ باشد كه منتهى ميشود بعرش پروردگار و در هر يك از آنها هفتاد هزار غرفه باشد يكى سفيد است و ديگرى زرد رنگ، سفيد درجات و وسيلههائى است براى محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم و اهل بيت او و زرد تعلق دارد بابراهيم و اهلبيتش. پنج شنبه 1 / 3 / 1393برچسب:, :: 23:29 :: نويسنده : ارادتمند عياشى بسند خود از حضرت باقر عليه السّلام روايت كرده فرمود امير المؤمنين عليه السّلام فرموده سوره مائده سه ماه قبل از رحلت پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم نازل شد و فرمود قسمتى از قرآن ناسخ بعضى احكام قرآن ميباشد و فرمايشات آخر ايام عمر پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم در اين قبيل احكام حجت و مأخذ واقع ميشود، و چون سوره مائده از آخرين سورههاى نازله قرآن است بعضى احكام بموجب آيات اين سوره نسخ شده ولى از احكام مقرره در سوره مائده چيزى نسخ نگرديده است. و فرمود روزى پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم سوار بر قاطر سفيد و سياهى شده بودند كه اين سوره را جبرئيل نازل نمود و سنگينى اين وحى بطورى بود كه نزديك شد شكم آنحيوان بزمين برسد و رسول اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم را بيهوشى فرا گرفت و دستهاى مبارك را بدوش شيبة بن وهب جهنى نهاد تا بزمين نيفتد پس از لحظه سر مبارك را برداشت و سوره مائده را قرائت فرمود و رسول اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم بآن عمل نمود و ما هم بر طبق احكام اين سوره عمل كرديم. قوله تعالى: يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَوْفُوا بِالْعُقُودِ أُحِلَّتْ لَكُمْ بَهِيمَةُ الْأَنْعامِ 1 عياشى از ابن عباس روايت كرده گفت شنيدم از رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم فرمود نازل نشده هيچ آيه يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا مگر آنكه رئيس و شريف آنها امير المؤمنين على بن ابى طالب عليه السّلام ميباشد. و اينحديث را عامه باسانيد متعدده نقل نمودهاند. و در صحيفه حضرت رضا عليه السّلام است كه فرمود هر چه در قرآن آيه يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا ميباشد همه در حق ما ائمه اهل بيت نازل شده. در كافى از حضرت صادق عليه السّلام روايت كرده فرمود مراد از أَوْفُوا بِالْعُقُودِ 1 آنست كه بعهد و ميثاقى كه بين خود بستهايد وفا كنيد. و بسند ديگر از حضرت باقر عليه السّلام روايت كرده فرمود پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم در دوازده مورد عقد بسته بر ذمه مردم نسبت بولايت و خلافت امير المؤمنين عليه السّلام قوله تعالى: الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ 3 طبرسى از حضرت صادق عليه السّلام روايت كرده فرمود وقتى كه اين آيه نازل شد پيغمبر اكرم فرمود اللّه اكبر بزرگ است خداوند بر اتمام دين و تكميل نمودن نعمت خود و بر راضى بودنش بر دين اسلام و رسالت من و ولايت على بن أبي طالب عليه السّلام بعد از من، و فرمود هر كه را من مولاى او هستم على مولاى اوست پروردگارا دوست بدار هر كسى را كه على را دوست بدارد و دشمن بدار هر آنكه على را دشمن ميدارد. شيخ در امالى از حضرت صادق عليه السّلام روايت كرده كه فرمود امير المؤمنين عليه السّلام فرموده خداوند بمن هفت چيز عطا نموده كه بهيچ پيغمبرى جز محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم عطا نفرموده است راهها را براى من گشوده است و علم منايا و بلايا و انساب را بمن تعليم داده و عطا فرموده بمن فصل خطاب را و من با اجازه پروردگار بسوى ملكوت آسمانها و زمين نظر نمودم و حوادث گذشته و وقايع آينده تا روز قيامت بر من مكشوف گرديد و بولايت من خداوند دين اين امت را كامل و نعمت خود را بر آنان تمام نمود و بدين اسلام از ايشان راضى گرديد، وقتى كه در روز غدير و تعيين ولايت براى محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم فرمود اى محمد خبر بده بامت كه من بولايت و خلافت على دين آنها را كامل نمودم و آيه را تا آخر قرائت نموده فرمودند تمام اينها از جانب خداوند بمن عطا شده است و شكر و سپاس ميكنم چنين خدائى را كه باين مواهب مرا سر افراز فرموده. روايت كرده شيخ ابو على محمد بن احمد بن على معروف بابن فارسى كه از اجله قدماء اماميه ميباشد از حضرت باقر عليه السّلام در روايت مفصلى كه آنحضرت فرمود پيغمبر اكرم قصد حج نمود از مدينه منوره در حالتى كه تمام احكام شريعت اسلام را بجز احكام حج و ولايت براى مردم بيان فرموده بود جبرئيل نازل شد گفت خداوند بتو سلام ميرساند و ميفرمايد من هيچ پيغمبرى را قبض روح نكردم مگر آنكه دين او را كامل نمودم و حجت خود را مؤكد ساختم و باقى نمانده بر تو از واجبات احكام دين و شريعت مگر دو امر واجب كه بايد آنها را بمردم برسانى يكى واجبات حج است و ديگرى ولايت واجبه و خلافت بعد از خودت ميباشد، زيرا من هرگز زمين را خالى از حجت خود نميگذارم و خداوند ترا امر مينمايد بحج بروى و امر كنى هر كس از مردم شهر مدينه و اطراف آن و ساير شهرهاى ديگر كه استطاعت دارند حج بروند و احكام حج را بآنها ياد بدهيد: منادى فرمان پيغمبر اكرم را بمردم رسانيد و قريب هفتاد هزار نفر از مردم در ركاب پيغمبر بحج رفتند بعدد اصحاب حضرت موسى كه براى هرون از آنها بيعت گرفت پيغمبر هم از اين هفتاد هزار نفر براى امير المؤمنين عليه السّلام بيعت گرفت اينها هم شكستند بيعت خدا و رسولش را و مانند اصحاب موسى گوساله و سامرى اين امة را پيروى نمودند جمعيتى كه در راه حج بود چنان بهم متصل و فشرده شده بود كه ذكر تلبيه ميان مدينه و مكه را پر كرده بگوش ميرسيد چون حضرت بعرفات رسيد باز جبرئيل نازل شد و گفت خداوند سلام ميرساند و ميفرمايد اجل تو نزديك شده است و امر ميكنم بتو امر ولايت و خلافت على را مقدم بدارى و وصيت باو نمائى و هر چه از علوم و ميراث پيغمبران پيشين نزد تو هست بعلى تسليم بدارى و بمردم برسانى كه على خليفه منست بعد از تو و عهد و ميثاق مرا بمردم ابلاغ نمائى و من هيچ پيغمبرى را قبض روح ننمودم مگر آنكه كامل و تمام كردم دين را بولايت اولياء خود و دشمنى نمودن با دشمنانم و ولايت كمال توحيد و يگانگى منست و وسيله اتمام نعمت بر بندگانم ميباشد هر كس على را اطاعت كند مرا اطاعت نموده و هر كس از او تمرد كند از من تمرد كرده است هر كه او را بشناسد مؤمن است و هر كه منكر او باشد كافر و هر كه مرا در روز قيامت با ولايت على ملاقات نمايد به بهشت داخل كنم و اگر با دشمنى على مرا ملاقات كند بجهنم وارد شود برخيز اى محمد و على را بولايت و خلافت و حجت بين خلايق منصوب نما و عهد و ميثاق از آنها بگير و بآنها تذكر بده كه ولايت على دين كامل و توحيد و يگانگى من ميباشد نعمت كامل و تمام من بر بندگان پيروى كردن از ولايت على بوده و امروز كامل گردانيدم بر شما نعمت خود را و راضى شدم كه اسلام با ولايت على دين شما باشد، پيغمبر اكرم ترسيد كه مبادا منافقين تفرقه اندازند و برگردانند مردم را بطرف جاهليت و چون دشمنى مردم را نسبت بعلى ميدانست از جبرئيل درخواست نمود كه از خداوند نگهبانى و حفاظت و عصمت او را مسئلت نمايد و فرمود اى جبرئيل من بيم آن دارم كه مردم مرا تكذيب نموده و قول مرا در باره على قبول ننمايند جبرئيل بآسمان بالا رفت و دو مرتبه در منى و مسجد خيف نازل شد و امر نمود كه فرمان حق را در باره على اجرا نما از جبرئيل پرسيد كه آيا عصمت هم آوردهاى؟ گفت خير اين بار هم پيغمبر نسبت بنصب على اقدام نفرمود براى دفعه سوم در كراع الغميم كه بيابانى است بين مكه و مدينه جبرئيل نازل شد و موضوع ولايت على را گوشزد نمود و چون عصمت نياورده بود پيغمبر فرمود ميترسم كه مردم مرا تكذيب كنند چهارمين دفعه جبرئيل در غدير خم كه در سه ميلى به جحفه است و مكان معلومى است پنج ساعت از روز گذشته نازل شد آيه شديد و عتاب آميز يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ فى على وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَ اللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ را نازل كرد اول قافله حاج از غدير گذشته و به جحفه نزديك شده بود پيغمبر امر فرمود كه آنها را برگردانند و تمام هفتاد هزار نفر در آنجا اجتماع نمودند، آنگاه امر پروردگار را بمردم ابلاغ فرمود و على را بروى دست بلند كرده بمردم نشان داد و خطبه مفصلى ايراد و قرائت فرمود تا آنجائى كه فرمود: اى مردم بدانيد خداوند بمن فرموده اگر امر ولايت على را بشما نرسانم هيچ تبليغ رسالت نكردهام و من اكنون سبب نزول اين آيه را براى شما بيان ميكنم جبرئيل تا بحال چند بار بر من نازل شد و مرا از جانب پروردگار مأمور نصب خلافت و معرفى على نمود كه در اين محل توقف كرده و به هر كس كه حضور دارد از شما اعم از سياه و سفيد بشناسانم كه على بن أبي طالب عليه السّلام برادر و وصى و خليفه و امام بعد از من ميباشد و او نسبت بمن مانند هرون است نسبت بموسى جز آنكه بعد از من پيغمبرى نخواهد بود، و شروع فرمود بقرائت آياتى كه در شأن امير المؤمنين عليه السّلام نازل شده يك بيك آنها را تلاوت نمود و فرمود ايمردم بدانيد و بفهميد كه خداوند على را بامامت و خلافت واجب الاطاعه بر عموم شما مهاجر و انصار و تابعين و شهرى و دهاتى و بيابانى و حاضر و غايب و عرب و عجم و ترك و روم و بنده و آقا كوچك و بزرگ و سفيد و سياه شما نصب و تعيين فرموده و حكم على در باره تمام شما نافذ است هر كه با على مخالفت نمايد ملعونست و هر كه مطيع و فرمانبردار او باشد آمرزيده شود ايمردم اين آخرين مكانى است كه من در حضور تمام شما و چنين جمعيتى ميباشم، امر پروردگار خود را بشنويد و اطاعت كنيد كه پروردگار شما صاحب و مولاى شماست و پس از امر حق اطاعت رسولش محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم را كه در برابر شما ايستاده سخن ميگويد و پس از من على بامر پروردگار امام شماست و بعد از على امامت در ذريه من كه از صلب على است ميباشد تا روز كه ملاقات كنيد خدا و رسول او را چيزى حلال نيست مگر آنكه خدا آنرا حلال كرده باشد و حرامى نيست مگر آنكه خدا حرام نموده است خداوند حلال و حرام را بمن شناسانيد و من بشما رسانيدم و تمام آنها را بعلى ياد دادم و خداوند علمى را را بمن نياموخت مگر آنكه آنرا بعلى تعليم نمودم و نيست علمى مگر آنكه خداوند آنرا شمرده و در امام مبين محدود فرموده و على آن امام مبين است ايمردم نسبت بعلى تعدى نكنيد و از ولايت على استنكاف ننمائيد او مردم را بسوى حق هدايت و رهبرى كند و بحق عمل مينمايد و باطل را از بين ميبرد شما بملامت ملامت كنندگان دست از على نكشيد و توبه كسى را كه منكر على باشد قبول ننموده و همواره معذب باشد اى مردم دورى بجوئيد از اينكه امر مرا در مورد على مخالفت كنيد كه آتشى بشما مى رسد كه هيزمش سنگ گوگرد و بدن مردم است و خداوند آنرا براى كفار مهيا نموده، ايمردم بخدا قسم خداوند مرا بشارت داده بوجود پيغمبران گذشته و من آخرين آنها هستم كه حجت بر تمام آفرينش اولين و آخرينم از اهل آسمان و زمين، و هر كس بمن شك كند كافر است و هر كه در گفتارم بعلى شك نمايد شك در تمام پيغمبران و احكام خداوند كرده شك كننده در اينها در آتش جهنم است، ايمردم مقدم بداريد على را كه او بعد از من از هر مرد و زنى افضل است، بواسطه ما خداوند ارزاق شما را نازل گردانيد، و ملعونست ملعون مغضوب خداست مغضوب من است هر كه رد كند اين گفتار مرا در باره على، آگاه باشيد كه جبرئيل مرا باين گفتار خبر داد تا آنجا كه فرمود: ايمردم تفكر در قرآن بنمائيد و آياتش را بفهميد و بمحكمات آن عمل كنيد و از متشابهاتش پيروى ننمائيد بخدا قسم على براى شما متشابهات قرآن را بيان مىكند و تفسير قرآن نمىكند مگر اين على كه من او را بر سر دست گرفتم و بالاى منبر آورده و شما او را مشاهده ميكنيد و او معلم شماست هر كه را كه من مولاى او هستم على نيز مولاى اوست آگاه باشيد ايمردم خداوند فرمود على و اولادش يكى از دو چيز سنگين و پربها مىباشد و قرآن هم يكى از ثقلين دوم است و هر كدام از اين دو، بيان كننده يكديگر است و هرگز از هم جدا نشوند تا وارد شوند بر من كنار حوض كوثر. آگاه باشيد حلال و جائز نيست گفتن امير المؤمنين بكسى بعد از من مگر بعلى، و على را چنان بر سر دست بلند نمود كه سفيدى زير بغل مباركش آشكار شد و اين روايت بسيار مفصل است هر كه بخواهد تمام آنرا به بيند بكتاب روضه نگاه كند يا به تفسير برهان كه آن روايت را عينا از اول تا آخر ذكر نموده است و روايت غدير خم از طرق اماميه و نيز از طريق عامه زياد و متواتر است و خداوند حجت را بر مخالفين تمام فرموده تا نگويند ما روايت غدير را ملاحظه نكرديم، سپس امر فرمود بتمام مردم و رؤساى آنها تا با امير المؤمنين بيعت نمودند و بعد پيغمبر اكرم فرمود شما را دعوت نمودم تا در حضور پروردگار شاهد باشيد كه من امر او را در باره على بشما رسانيدم اينك اگر عمل كنيد يا نكنيد خداوند از شما موأخذه و سؤال ميفرمايد و در امالى از ابى حمزه ثمالى روايت كرده گفت فرمود حضرت باقر عليه السّلام فرستاد خداوند جبرئيل امين را بر پيغمبر اكرم تا شهادت دهد بولايت امير المؤمنين عليه السّلام و سلام كند بآنحضرت و تهنيت بگويد او را و دستور بدهد كه مردم خطاب كنند بآنحضرت يا امير المؤمنين عليه السّلام و فرمود آنحضرت پيغمبر اكرم هفت نفر از آنقوم را خواند و بآنها فرمود شما گواه باشيد در روى زمين بولايت على، مختاريد اقامه شهادت كنيد يا كتمان نمائيد پاداش و كيفر او را خواهيد ديد اول آنها ابا بكر بود پيغمبر فرمود باو خطاب كن بعلى امير المؤمنين و سلام كن بآنحضرت، ابا بكر گفت از جانب خدا و رسولش اين امر را انجام دهم؟ فرمود بلى ابابكر از جاى خود بلند شد و دست امير المؤمنين را گرفت و بيعت كرد سپس عمر از جاى بلند شد و بيعت و سلام كرد بعد مقداد و ابى ذر و حذيفه يمانى و ابن مسعود و بريده بيعت كردند سپس پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم بآنها فرمود: شما گواه باشيد بر ولايت على و مختاريد كتمان كنيد يا اظهار نمائيد در هر دو صورت بكيفر و پاداش خواهيد رسيد. و اينحديث از متواترات شيعه و سنى است. و در احتجاج از حضرت باقر عليه السّلام روايت كرده فرمود روز غدير خم مردم مشاهده كردند شخصى بسيار نيكو و با هيبت ميگفت من نديدم هرگز محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم در امرى آنقدر اصرار ورزد و تأكيد كند مگر در ولايت على عليه السّلام و اين عهد را چنان محكم بسته كه جز كافر بخدا او را نقض نكند، واى بحال كسانيكه اين عهد را بشكنند و بهم زنند، در آن هنگام عمر متوجه بآنشخص شد و كلام او را شنيد از منظره و هيبت و بزرگى او تعجب كرد، عرض كرد به پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم ايرسول خدا گفتار اين شخص را شنيديد؟ فرمود پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم اى عمر ميدانى او كيست؟ عرض كرد نميدانم، فرمود او جبرئيل امين است ايعمر شنيدى كلام او را پس از عهد شكنى دورى بجو، هر كه عهد ولايت على را بهم بزند و نقض كند خدا و رسول و فرشتگان و مؤمنين از او بيزارى جويند و تا قيامت او را لعنت كنند. و فرمود حضرت صادق عليه السّلام حقوق مردمان با دو شاهد عادل ثابت ميشود، ولى نزد منافقين حق امير المؤمنين عليه السّلام و حضرت فاطمه عليه السّلام با چند هزار ثابت نشد و نيست بعد از حق جز گمراهى روشن و آشكارا، سپس اين آيه را تلاوت فرمودند كَذلِكَ حَقَّتْ كَلِمَةُ رَبِّكَ عَلَى الَّذِينَ فَسَقُوا أَنَّهُمْ لا يُؤْمِنُونَ و در بصائر الدرجات از زيد شحام روايت كرده گفت حضور حضرت صادق عليه السّلام بودم مرد معتزلى وارد شد سؤالاتى از آنحضرت كرد جواب شنيد، سپس آنحضرت بآن مرد فرمود چيزى نيست كه فرزندان آدم باو محتاج باشند مگر آنكه حكم آن از طرف خدا و رسولش وارد شده و اگر وارد نشده باشد در يك موضوع حكمى، خداوند بر ما حجت نميآورد، آن معتزلى عرض كرد حضورش خداوند بچه حجت بر ما تمام كرده و آورده؟ فرمود بقولش كه ميفرمايد الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ و كامل نمود دين را بولايت على و اولادش و اگر كامل نبود خداوند اين بيان را نمىفرمود.
در كافى از محمد بن مسلم روايت كرده گفت فرمود حضرت باقر عليه السّلام آخرين واجبيكه خداوند بر پيغمبرش نازل كرد ولايت امير المؤمنين عليه السّلام و ائمه معصومين بود و ديگر بعد از آن حكمى ابلاغ نفرمود تا از دار دنيا رحلت نموده سپس آيه الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ نازل شد در غدير خم بعد از آنكه امير المؤمنين عليه السّلام را بر خلافت و ولايت منصوب كرد. و جمله فَمَنِ اضْطُرَّ جمله معترضه است
پنج شنبه 25 / 2 / 1393برچسب:, :: 17:21 :: نويسنده : ارادتمند در كافى بسند خود ذيل آيه كُلُّ نَفْسٍ ذائِقَةُ الْمَوْتِ 185 از سليمان ديلمى و او از ابى بصير روايت كرده گفت فرمود حضرت صادق عليه السّلام روز قيامت كه ميشود ميخوانندپيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم را و باو لباسى از لباسهاى بهشتى ميپوشانند و طرف راست عرش ميايستد آنگاه ابراهيم را ميخوانند و او را نيز بلباس سفيد رنگ بهشتى پوشانيده جانب چپ پيغمبر قرار ميگيرد پس از آن على عليه السّلام را ميخوانند و او را هم بلباسى ملبس نموده طرف راست پيغمبر ميايستد بعد اسمعيل را ميخوانند و سمت چپ على عليه السّلام ميايستد امام حسن عليه السّلام را ميخوانند جانب راست على عليه السّلام ميايستد امام حسين عليه السّلام را ميخوانند در طرف راست امام حسن قرار ميگيرد و تمام ائمه را ميخوانند و هر يك را بلباس بهشتى پوشانيده و طرف راست امام پيش از خود ميايستد پس از آن شيعيان را مى خوانند و آنها جانب امامشان ميايستند سپس حضرت فاطمه و ذريه آن سيده عالميان را ميخوانند و بدون حساب داخل بهشت ميگردانند پس منادى از جانب عرش از طرف پروردگار صدا ميزند چقدر خوبست پدرت ابراهيم خليل اى پيغمبر و چه اندازه نيكوست برادرت على بن أبي طالب و چقدر زيبا هستند دو فرزندت امام حسن و امام حسين و چقدر خوبست فرزندت محسن كه از مادرش سقط شده و چه بسيار نيكو است ائمه اطهار پيشوايان و راهنمايان از ذريهات و چقدر خوبست شيعيانت اى پيغمبر آگاه باشيد اى اهل محشر كه محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم و وصى او على عليه السّلام و دو فرزندش حسن و حسين و ائمه كه از ذريه امام حسين عليه السّلام است اينها رستگارانند سپس بآنها امر شود كه داخل بهشت شوند و اين است مراد آيه شريفه فَمَنْ زُحْزِحَ عَنِ النَّارِ 185 كه بيان شد.
ابن بابويه بسند خود از حضرت باقر عليه السّلام روايت كرده فرمود امير المؤمنين بعد از آنكه از جنگ خوارج نهروان مراجعت نمود خطبه قرائت كرد و بيان فرمود در آنخطبه اسامى خود را كه خداوند بيان فرموده در قرآن براى آنحضرت و فرمود از جمله آن اسامى اسم ذاكر است و مراد از آن من ميباشم در آيهايكه ميفرمايد الَّذِينَ يَذْكُرُونَ اللَّهَ قِياماً وَ قُعُوداً وَ عَلى جُنُوبِهِمْ 191
خوابيدن امير المؤمنين در فراش پيغمبر اكرم شيبانى در كتاب نهج البيان بسند خود از حضرت باقر عليه السّلام و حضرت صادق عليه السّلام روايت كرده كه فرمودهاند آيات آخر سوره آل عمران در شأن مولا امير المؤمنين عليه السّلام و جمعى از اصحاب آنحضرت نازلشده و چگونگى آن از اينقرار است كه وقتى كه أبو طالب وفات نمود مشركين قريش هم قسم شدند كه در يكشب با هم بخانه پيغمبر اكرم ريخته و وقتى كه آن حضرت در خواب هستند او را بقتل برسانند تا قاتل مشخصى وجود نداشته باشد و خداوند به پيغمبر اكرم عليه السّلام امر فرمود تا امير المؤمنين على عليه السّلام را بجاى خود در بستر خوابانيده و خودش بسوى مدينه هجرت نمايد پيغمبر بنا بفرمان حق شبانه از مكه خارج شد و بامير المؤمنين دستور داد كه بعدا عيالات او را بمدينه حركت بدهد مشركين كه بقصد قتل پيغمبر وارد خانه شده آنحضرت را نيافتند و على عليه السّلام را بجايش خفته ديدند دانستند كه كيد و مكرشان باطل شده و سر افكنده خارج شدند چند روز بعد كه امير المؤمنين زنان و دختران پيغمبر را بطرف مدينه حركت داد ابو سفيان مطلع شده جمعى را فرستاد كه مانع حركت آنها گشته و ايشان را برگردانند از جمله غلام سياهى بود كه بسيار دلير و جنگجو بود ابو سفيان بغلامش امر كرد كه زودتر حركت نموده و از رفتن امير المؤمنين جلوگيرى كند تا بقيه قريش برسند غلام بسرعت طى طريق نمود و راه را بر آنحضرت بسته و گفت از اين مكان نبايد حركت كنى تا آقاى من و قريش بيايند امير المؤمنين باو فرمود واى بر تو بطرف مولايت برگرد و گر نه كشته خواهى شد غلام دست بشمشير نموده بر حضرت حمله نمود كه آنحضرت پيشدستى نموده و گردنش را جدا كرده و براه خود ادامه داد ابو سفيان و يارانش وقتى در بين راه غلام خود را كشته ديد بسرعت حركت افزود تا بامير المؤمنين عليه السّلام رسيد گفت اى على دختر عموى ما را از مكه خارج كرده و بدون اجازه ما حركت ميدهى و غلام و فرستاده ما را ميكشى فرمود عيالات پيغمبر اكرم عليه السّلام را باذن و اجازه او حركت دادهام و مداخله شما در امر آنها بيمورد است و شايستهآنست كه از پى كار خود روى بالاخره كار بجدال كشيد و ابو سفيان بناى جنگ را گذاشت تمام آنروز را امير المومنين بجنگ آنها مشغول شد و نتوانستند بر آنحضرت غلبه نموده و او را برگردانند ابو سفيان و يارانش با كمال ذلت و خوارى برگشتند امير المؤمنين عليه السّلام با همراهان چون از پيكار خسته بودند توقف نموده قدرى استراحت نمايند لذا پياده شده تا صبح بذكر خداوند و عبادت مشغول گرديدند و فرداى آنروز بسوى مدينه حركت نمودند جبرئيل بر پيغمبر اكرم نازلشده و حال امير المؤمنين و اصحابش را حكايت نموده و آن آياترا نازل كرد و همينكه امير المؤمنين بمدينه وارد و بحضور پيغمبر شرفياب شدند آنحضرت فرمود يا على اين آيات در شأن تو و يارانت نازل شده است و شيخ مفيد اين روايت را در كتاب اختصاص خود ذكر نموده است.
عياشى از حضرت صادق عليه السّلام روايت كرده در آيه رَبَّنا إِنَّنا سَمِعْنا مُنادِياً 193 فرمود ندا كننده امير المؤمنين عليه السّلام است كه از آسمان صدا ميزند اى مردم به پيغمبر ايمان پيدا كنيد:
عياشى بسند خود از اصبغ بن نباته و او را از امير المؤمنين عليه السّلام روايت كرده در قول خداوند وَ ما عِنْدَ اللَّهِ خَيْرٌ لِلْأَبْرارِ 198 فرمود رسول اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم بمن فرمود اى على تو ثوابى از جانب خداوند و اصحاب تو ابرار و نيكو كارانند پنج شنبه 25 / 2 / 1393برچسب:, :: 17:19 :: نويسنده : ارادتمند ابن بابويه بسند خود از جابر روايت كرده گفت از حضرت باقر عليه السّلام معناى آيه وَ لَئِنْ قُتِلْتُمْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ أَوْ مُتُّمْ لَمَغْفِرَةٌ 157 را سؤال نمودم فرمود ميدانى سبيل اللّه چيست عرض كردم خير فرمود كشته شدن در راه خدا مراد راه ولايت على عليه السّلام و ذريه او ميباشد چه هر كس در راه ولايت على عليه السّلام كشته شود در راه خدا كشته شده و نيست كسى كه باين آيه ايمان آورده باشد مگر آنكه براى او هم كشته شدن و هم مردن است يعنى اگر كسى كشته شود دوباره زنده گرديد و بميرد و اگر مرد زنده شود تا او را بكشند
عياشى از عمار بن مروان روايت كرده گفت از حضرت صادق عليه السّلام از آيه أَ فَمَنِ اتَّبَعَ رِضْوانَ اللَّهِ كَمَنْ باءَ بِسَخَطٍ مِنَ اللَّهِ 162 تا آخر آيه را سؤال نمودم فرمود مراد از كسانى كه پيروى از رضايت و خوشنودى خداوند مينمايند ائمه هستند و بموالات و معرفت در حق ائمه حسنات مؤمنين زياد شده و خداوند درجات آنها را بلند ميكند و مراد از كَمَنْ باءَ بِسَخَطٍ 162 بخدا قسم آنها هستند كه منكر ولايت امير المؤمنين عليه السّلام و ائمه طاهر بن ميباشند و از اينجهت قدم بر نميدارند مگر بسوى غضب خداوند
در كافى از حضرت باقر عليه السّلام روايت كرده در آيه وَ لا تَحْسَبَنَّ الَّذِينَ قُتِلُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ 169 فرمود روزى امير المؤمنين عليه السّلام بابو بكر فرمود شهادت ميدهم كه پيغمبر اكرم شهيد شده و همانا زنده است و ميآيد بسوى تو اى ابو بكر و يقين بدان كه او خود پيغمبر است و هرگز شيطان بصورت پيغمبر و امام جلوه نميكند و نميآيد و دست ابو بكر را گرفت او را بمسجد قبا برد پيغمبر را مشاهده كرد كه باو گفت اى أبو بكر بعلى و يازده فرزندش ايمان پيدا كن اطاعت آنها چون اطاعت من واجب است واى أبو بكر توبه كن از خلافتى كه غصب نمودهاى زيرا آن حق تو نميباشد و پس از آن پيغمبر تشريف برد و از نظر أبو بكر پنهان شد.
عياشى بسند خود ذيل آيه الَّذِينَ اسْتَجابُوا لِلَّهِ وَ الرَّسُولِ 173 از جابر انصارى روايت كرده گفت فرمود حضرت باقر عليه السّلام هنگاميكه خواست پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم امير المؤمنين عليه السّلام و عمار بن ياسر را بفرستد بجانب اهل مكه منافقين گفتند آيا مانند على را كه طفل است بسوى بزرگان مكه ميفرستى سپس پيش خود گفتند بخدا قسم كافر بودن ما بهتر است از دين اسلام و امير المؤمنين را از اهل مكه ترسانيدند آنحضرت فرمود حَسْبُنَا اللَّهُ وَ نِعْمَ الْوَكِيلُ وقتى آنحضرت وارد مكه شد خداوند خبر داد پيغمبر را بگفتار منافقين و پاسخ دادن امير المؤمنين بآنها و نازل كرد اين آيه را با ذكر اسامى آنها
پنج شنبه 25 / 2 / 1393برچسب:, :: 17:18 :: نويسنده : ارادتمند عياشى در آيه أَيْنَ ما ثُقِفُوا إِلَّا بِحَبْلٍ مِنَ الله 112 از حضرت صادق عليه السّلام روايت كرده فرمود ريسمان از طرف خدا قرآنست و ريسمان از جانب مردم على بن أبي طالب عليه السّلام است لَيْسَ لَكَ مِنَ الْأَمْرِ شَيْءٌ أَوْ يَتُوبَ عَلَيْهِمْ أَوْ يُعَذِّبَهُمْ فَإِنَّهُمْ ظالِمُونَ (128) عياشى از جابر جعفى روايت كرده گفت حضور حضرت باقر عليه السّلام اين آيه لَيْسَ لَكَ مِنَ الْأَمْرِ شَيْءٌ 128 را قرائت نمودم فرمود بخدا قسم براى پيغمبر خصائص و اختياراتى است و معناى اين آيه آنچه را كه مردم ميگويند نيست كه بدست پيغمبر اختيارى در حلال و حرام و ساير امور نيست بلكه معنايش آنست كه خداوند به پيغمبر امر فرمود ولايت على را بمردم تبليغ و اظهار بدارد فكر نمود كه قريش با على عليه السّلام دشمنى و كينه توزى خواهند نمود چون خداوند على را بر تمام مخلوقات فضيلت و برترى داده و تقوى و دانش او را كسى ندارد و اول كسى است كه بخدا و رسولش ايمان آورده و كسى نميتواند اوصاف او را بشمرد و فشار اين افكار سينه پيغمبر اكرم را خسته مينمود لذا خداوند در ذيل اين آيه به پيغمبر خبر داد كه امر ولايت و خلافت على از طرف تو نيست و اين منصب و مقام از طرف خدا و راجع بخداست كه على را وصى و صاحب امر تو قرار داده است و اينست معناى آيه لَيْسَ لَكَ مِنَ الْأَمْرِ شَيْءٌ و خداوند امر حلال و حرامرا به پيغمبرش تفويض فرموده و در قرآن ميفرمايد ما آتاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ ما نَهاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا جابر ميگويد حضورش عرض كردم آيا پيغمبر اراده نكرده بود كه على وصى او باشد فرمود اى جابر پيغمبر بىاندازه شايق و مايل بود كه على جانشين او باشد آيا ممكن است پيغمبر اكرم ارادهاش بر خلاف اراده خداوند باشد و مفهوم آيه آنست كه ولايت از طرف تو نيست كه مردم حرفهائى بزنند آيا در قرآن نگفتم من مردم را بصرف آنكه گويند مسلمان هستيم رها نميكنيم تا مورد امتحان و آزمايش قرار ندهيم.
در كافى بسند خود از حضرت باقر عليه السّلام روايت كرده در آيه وَ ما مُحَمَّدٌ إِلَّا رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ تا آخر آيه آنحضرت فرمود مردم بعد از وفات پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم جز سه نفر مقداد بن اسود أبو ذر غفارى و سلمان فارسى مرتد شدند و بعد اندكى از آنها معرفت پيدا نموده و از ارتداد برگشتند و نيز بسند خود از عمرو بن ابى المقدام روايت كرده گفت حضور حضرت صادق عليه السّلام عرض نمودم عامه گمان ميكنند كه بيعت با أبو بكر چون بر اثر اجتماع مردم بوده مورد رضايت خداوند بوده و خداوند امت محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم را بعد از وفات آنحضرت امتحان نميكند حضرت صادق عليه السّلام فرمود آنها قرآن خدا را تلاوت نكردند آيا خداوند نميفرمايد وَ ما مُحَمَّدٌ إِلَّا رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ تا آخر آيه بآنحضرت گفتم آنها اين آيه را بعقيده خودشان تفسير ميكنند فرمود آيا خداوند خبر نداده است از امتهاى پيشين كه بعد از آنكه آيات و بنيات و دلايل روشن براى آنها نازل شد باز هم اختلاف نمودند چنانچه ميفرمايد وَ آتَيْنا عِيسَى ابْنَ مَرْيَمَ الْبَيِّناتِ وَ أَيَّدْناهُ بِرُوحِ الْقُدُسِ تا آنجا كه ميفرمايد فَمِنْهُمْ مَنْ آمَنَ وَ مِنْهُمْ مَنْ كَفَرَ اصحاب محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم هم بعد از آنحضرت اختلاف كردند بعضى كافر و مرتد شده و بعضى ايمان آوردند و بر طبق روايت كافى جز سه نفر همگى مرتد شدند و از دين برگشتند عياشى بسند خود از حضرت باقر عليه السّلام روايت كرده فرمود هنگاميكه پيغمبراكرم رحلت نمود تمام مردم برگشتند بسوى جاهلية اولى خودشان مگر چهار نفر امير المؤمنين و مقداد و أبو ذر شخصى حضورش عرض كرد عمار چه داخل آنها نبود فرمود اگر اراده كنى آنهائيكه شك و شبهاى برايشان واقع نشد فقد همين سه نفر سلمان مقداد أبو ذر بتنهائى بودند. و نيز بسند خود از اصبغ بن نباته روايت كرده گفت شنيدم امير المؤمنين ميفرمود باصحاب جمل اى مردم بدانيد خداوند تبارك و تعالى هيچ پيغمبرى را از دار دنيا نبرد مگر آنكه در ميان امة او شخصى را بجاى آن رسول نصب فرمود تا مردم را هدايت كند و سنة آن پيغمبر را ميان مردم اجرا و برقرار نمايد و آنها را بسوى حق دعوت كند سپس آيه وَ ما مُحَمَّدٌ إِلَّا رَسُولٌ 144 را تلاوت فرمود و روايت كرده شيخ مفيد در كتاب اختصاص ذيل آيه وَ كَأَيِّنْ مِنْ نَبِيٍّ قاتَلَ 146 تا آخر آيه از ابن داب در مناقب امير المؤمنين گفت مراجعت كرد آنحضرت از جنگ احد در حاليكه هشتاد جراحت و زخم وارد شده بود بر آنحضرت پيغمبر اكرم وقتى مشاهده نمود آن جراحاترا گريه نمود مردى از اصحاب عرض كرد تمام اين جراحاترا تحمل نموده آنحضرت براى رضاى خداوند و بر خداست آنچه بخواهد باو كرامت كند فرمود امير المؤمنين عليه السّلام پدر و مادرم فداى تو باد اى پيغمبر گرامى خدا را سپاسگزارم كه من در جنگ پشت نكردم و فرار ننمودم لكن تأسف ميخورم چرا از فيض شهادت محروم ماندم فرمود پيغمبر اكرم شهادتت انشاء اللّه بعد ازاين خواهد بود پنج شنبه 25 / 2 / 1393برچسب:, :: 17:16 :: نويسنده : ارادتمند عياشى بسند خود از ابن يزيد روايت كرده گفت سؤال نمودم از حضرت موسى بن جعفر عليه السّلام معناى آيه وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِيعاً را فرمود على بن أبي طالب امير المؤمنين عليه السّلام حبل و رشته محكم خدا است. و محمد بن نعمان در كتاب غيبة بسند خود از حضرت امام زين العابدين روايت كرده فرمود روزى پيغمبر اكرم در مسجد نشسته بود و اصحاب دور آنحضرت را گرفته بودند فرمود الحال وارد ميشود شخصى از درب مسجد كه از اهل بهشت ميباشد و سؤال ميكند از چيزيكه اعانت ميكند او را ناگاه وارد شد مرد بلند قامتى شبيه بود بمردمان اهل مصر سلام كرد برسول اكرم و ايستاد گفت ايرسول خدا شنيدم كه خداوند ميفرمايد در اين آيه وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِيعاً وَ لا تَفَرَّقُوا «1» حضورت شرفياب شدم تا سؤال كنم ريسمان و رشته خدا چيست كه ما را امر نموده پروردگار بآن توسل جسته و چنگ بزنيم و هرگز از آن جدا نشويم؟ پيغمبر سر مبارك را بزير افكند سپس بلند نمود و اشاره كرد بدست مبارك جانب امير المؤمنين و فرمود حبل اللّه على ميباشد هر كس در دنيا باو توسل و تمسك جويد در دنيا سالم بماند و هرگز در آخرت گمراه نشود فورا آنمرد بغل كرد امير المؤمنين را و گفت تمسك جستم بحبل خدا و رسولش سپس از مسجد خارج شد مردى از انصار عرض كرد ايرسول خدا اجازه ميفرمائيد بروم بدنبال آن مرد و درخواست كنم از او طلب مغفرت كند براى من؟ اجازه فرمود آن مرد رفت و از او درخواست خود را نمود پاسخ او گفت مگر نفهميدى سؤال مرا از پيغمبر و جوابى كه آنحضرت بمن فرمود؟ گفت چرا آنشخص گفت بآن مرد اگر متمسك و متوسل بشوى بحبل خدا كه امير المؤمنين است خداوند تو را بيامرزد و اگر توسل نجوئى قطعا پروردگار نخواهد آمرزيد تو را.
كيفيت ورود مردم در قيامت حضور پيغمبر اكرم على بن ابراهيم بسند خود از ابى ذر روايت كرده گفت وقتى اين آيه نازل شد پيغمبر اكرم فرمود روز قيامت بر من وارد ميشوند امتم با پنج پرچم يكى از آنها با پرچم مردم گوساله پرست وارد ميشوند از آنها سؤال ميكنم بعد از من با قرآن و عترتم چگونه رفتار نموديد؟ ميگويند قرآن را سوزانيديم و احكام آنرا پشت سر انداخته و با عترتت دشمنى كرده و بايشان جور و ستم نموده بغض آنانرا در دل گرفتيم بآنان ميگويم برويد بسوى آتش دوزخ با لب تشنه و روى سياه و با پرچم دوم فرعونيان امت وارد ميشوند از آنها ميپرسم كه با قرآن و عترت بعد از من چطور سلوك كرديد؟ گويند اما از قرآن حذف و ساقط نموده مخالفت با آن كرديم و با عترتت دشمنى كرده آنها را بقتل رسانيديم بآنها نيز گويم برويد بسوى آتش در حالتى كه رو سياه و تشنه باشيد پرچم سوم با سامرى اين امت و تابعينش وارد ميشوند بآنها ميگويم شما با قرآن و عترت چگونه رفتار نموديد؟ گويند ما قرآن را ترك نموده و مخالفت و سرپيچى از آن كرديم و عترتت را خوار و ذليل كرده و آنان و مقامشانرا پست شمرديم و با آنها رفتارى ناهنجار و قبيح نموديم بآنها هم گويم شما نيز بجهنم برويد با لبهاى تشنه پرچم چهارم با طايفه «ذى الثديه» رئيس خوارج با اولين و آخرين خوارج يعنى كسانيكه تابع خوارج نهروان ميشوند تا تا زمان ظهور امام عصر عليه السّلام از حيث گفتار و كردار و توهين كنندگان باحاديث و اخبار و روات اهل عصمت و طهارت و بدعت گذاران برأى و اجتهاد پس از آنها در باره رفتار با قرآن و عترت بعد از رحلتم پرسش كنم در پاسخ گويند اما قرآن را جويده و بيزارى از آن جستيم و عترتت را بقتل رسانيديم و با آنها و پيروانشان جنگ و جدال نموديم ميگويم شما هم با صورتهاى سياه و بدنهاى خسته و لبهاى تشنه بآن سه طايفه ملحق شويد در آتش جهنم آنگاه وارد شود بر من پرچم و علامتى كه با اوست پيشواى پرهيزكاران و بزرگ اوصياء و جانشينان خدا در روى زمين و پيشرو پيشانى سفيدان و وصى بلا واسطه من على ابن أبي طالب عليه السّلام و پيروانش بآنها ميگويم بعد از آنكه برحمت ايزدى پيوسته و از بين شما رفتم با قرآن و عترتى كه بجاى خود گذاشتم و سفارش آن دو متاع سنگين را بشما نمودم چه معامله كرديد؟ گويند اى پيغمبر راستگو از قرآن پيروى و دستورهاى آنرا اطاعت و باحكامش عمل نموديم و نام عترتت را زنده و تجليل كرده و با آنها دوستى نموده و خود و قبورشانرا زيارت مينموديم و از آنها يارى ميكرديم تا جائيكه خونهاى خود را در راه نصرت و احياى طريقه حقه آنها ايثار و بذل نموديم ميگويم وارد بهشت شويد و در آن جاويدان باشيد با صورت و چهرههاى سفيد و باز در حالتى كه سيراب هستيد بدون غم و اندوه سپس آيه يَوْمَ تَبْيَضُّ وُجُوهٌ وَ تَسْوَدُّ وُجُوهٌ 106 را تا آخر آيه تلاوت فرمود. پنج شنبه 25 / 2 / 1393برچسب:, :: 17:12 :: نويسنده : ارادتمند عياشى بسند خود از حضرت صادق عليه السّلام در تفسير آيه ما كانَ إِبْراهِيمُ يَهُودِيًّا وَ لا نَصْرانِيًّا 67 روايت كرده كه آنحضرت فرمود ابراهيم يهودى نبود كه بطرف مغرب نماز كند و نصرانى نبود كه بسمت مشرق نماز بگذارد و او بر طريق محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم بود. قوله تعالى: فِيهِ آياتٌ بَيِّناتٌ 97 تا آخر آيه آيات و علامات آشكاريكه خداوند در كعبه قرار داده بسيار است از آن جمله حجر الاسود ميباشد. در فقيه بسند خود از حضرت صادق عليه السّلام روايت كرده فرمود علة آنكه مردم بايد مس كنند و ببوسند حجر را آنستكه خداوند عهد و ميثاق بندگان را در او وديعه گذاشته هنگاميكه خداوند در عالم ذر عهد و پيمان گرفت از مردم بربوبيت خود و نبوت محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم و ولايت امير المؤمنين و اولادش تمام فرشتگان و موجودات ترسيدند كه نتوانند وفاى بعهد كنند اول موجوديكه پيشى گرفت بر اقرار نمودن سنگ حجر الاسود بود لذا خداوند برگزيد او را و ميثاق مردم را باو سپرد روز قيامت كه ميشود بسخن در آيد و در محضر پروردگار گواهى دهد براى آنانيكه وفاى بعهد خداوند نمودند و براى اين جهة آن مكان قرار داده او را كه در آنجا از مردم عهد گرفته شده و خداوند آن سنگ را از بهشت بيرون آورد و در كعبه نصب نمود تا آدم و ذريه او فراموش نكنند عهد و پيمانى كه از آنها گرفته شده و بياد آورند آنچرا كه فراموش كردند حبل الله امير المؤمنين ميباشد سيد رضى در كتاب خصائص بسند خود از موسى بن جعفر عليه السّلام روايت كرده در آيه وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِيعا 103 فرمود كه پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم در مرض وفاتش عمويش عباس و امير المؤمنين عليه السّلام را بخواند و بآنها تكيه نموده و بمسجد تشريف برد نماز را با مردم نشسته بجا آورد سپس بمنبر تشريف برده و تمام اهل مدينه از مهاجر و انصار حاضر بودند بعضى گريه ميكردند و عدهاى ساكت بودند پيغمبر اكرم ساعتى خطبه ميخواند و ساعتى استراحت مينمود و از جمله فرمايشاتش اين بود فرمود اى كسانيكه در اين روز و اين ساعت از جن و انس و مهاجر و انصار در اينجا حاضريد حاضرين بغائبين برسانيد من پس از خود در ميان شما دو ثقل بزرگ بجاى ميگذارم اول قرآن خدا كه كتاب هدايت و بيان احكام واجب الهى كه حجت بالغه خدا و من است بر شما، دوم نشانه بزرگ و علم اكبر و مطهر و مظهر دين و نور رهنمائى و چراغ هدايت و حبل اللّه اعظم على بن أبي طالب عليه السّلام كه رشته محكم خداست وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِيعاً تمام شما بايد بدامن على كه رشته اتصال ميان شما و خداست چنگ زده و از اطرافش متفرق نشويد كه على از پرتگاه آتش جهنم نجات دهد شما را و آيات خدا را براى شما بيان كند تا هدايت يافته و رستگار شويد ايمردم هر كس امروز و بعد از اين روز على را دوست بدارد بر عهد خداوند وفا نموده و هر كس امروز يا پس از اين او را دشمن بدارد روز قيامت كور و كر بمحشر بيايد و حجتى نزد پروردگار ندارد در كتاب مناقب بسند خود از ابى المبارك بن مسرور از ابن عباس روايت كرده گفت حضور پيغمبر بودم شخص اعرابى وارد شد و بآنحضرت عرض كرد حبل اللّه چيست كه ما متمسك بآن شده و باو چنگ بزنيم؟ پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم دست على را گرفت و فرمود بدامن اين على چنگ بزنيد كه رشته محكم خداست اعرابى بدور امير المؤمنين ميگرديد و فرياد ميزد خدايا شاهد باش من چنگ زدم بريسمان محكم پيغمبر اكرم فرمود هر كس ميخواهد مردى از اهل بهشت را مشاهده كند بسوى اين اعرابى نظر نمايد. ابن شهر آشوب بسند خود از پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم و نيز از حضرت باقر عليه السّلام اين روايت را عينا نقل كرده است. پنج شنبه 25 / 2 / 1393برچسب:, :: 17:11 :: نويسنده : ارادتمند
تفسير جامع، ج1، ص: 439 مباهله پيغمبر اكرم بانصار اى نجران در كافى بسند خود از ابن سنان روايت كرده گفت حضرت صادق عليه السّلام فرمود وقتى كه نصاراى نجران خدمت پيغمبر رسيدند بزرگان آنها «اهتم و عاقب و سيد بودند» براى نماز گذاردن ميخواستند ناقوس بزنند اصحاب پيغمبر خدمتش عرض كردند نصارى قصد دارند در مسجد شما براى انجام مراسم مذهبى خود ناقوس بنوازند فرمود آنها را بخوانيد همينكه خدمت پيغمبر شرفياب شدند سؤال كردند منظور از احضار و دعوت ما چه بود؟ فرمود براى آنكه شهادت بدهيد بوحدانيت خدا و رسالت من و به اين كه عيسى يكى از بندگان آفريده خداست مانند ساير افراد بشر ميخورد و ميآشاميد و محدث ميشد گفتند اگر او چون يكى از افراد و مخلوقات بوده پس پدرش كيست آيه إِنَّ مَثَلَ عِيسى عِنْدَ اللَّهِ نازل شد پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم بآنها فرمود نظر شما در باره آدم ابو البشر چيست؟ آيا او مخلوق و بنده خدا بود و مثل ساير مردم ميخورد و ميآشاميد و با زن هم بستر ميشد يا خير؟ عرض كردند بلى فرمود بگوئيد پدر او كه بوده؟ نصارى مبهوت شده و سخن نگفتند سپس پيغمبر فرمود بيائيد با هم مباهله كنيم اگر من در ادعاى خود صادق و راستگو باشم لعنت خدا بر شما باد و چنانچه دروغ ميگويم بر من باد گفتند انصاف دارى و حاضريم روز بعد را براى مباهله معين نموده و بمنزل خود رفتند بزرگان نجران گفتند اگر فردا پيغمبر با اصحابش حضور يافت حتما پيغمبرنيست و مباهله ميكنيم و چنانچه با اهلبيت خود حاضر شد مباهله نخواهيم كرد زيرا اهلبيت خودش را مقدم نميدارد مگر آنكه راستگو باشد چون صبح شد براى مباهله آمدند ديدند پيغمبر است و با او امير المؤمنين عليه السّلام و حضرت فاطمه و حسن و حسين صلوات اللّه عليهم هستند نصارى از مسلمين سؤال كردند همراهان پيغمبر چه اشخاصى هستند؟ بآنها گفته شد اين على پسر عم و داماد و وصى اوست و آن زن دخترش و آن دو طفل فرزندان دخترش ميباشند همينكه دانستند آنها پيغمبر و خاندان گرامى او هستند به پيغمبر عرض كردند ما مباهله نميكنيم ولى حاضر به پرداخت جزيه ميباشيم بقدرى كه راضى شويد پيغمبر اكرم جزيه براى آنها مقرر فرمود و آنها مراجعت كردند شيخ مفيد در كتاب اختصاص از حضرت موسى بن جعفر عليه السّلام در آيه تَعالَوْا نَدْعُ أَبْناءَنا وَ أَبْناءَكُمْ روايت كرده فرمود تمام فرق اسلامى از عامه و خاصه عادل و منافق اتفاق دارند كه در قضيه مباهله پيغمبر اكرم با نصاراى نجران غير از پيغمبر و على و و فاطمه و حسن و حسين كسى نبود و مراد از ابنائنا حسن و حسين و نسائنا فاطمه و انفسنا على بن أبي طالب عليهم صلوات اللّه بوده و متفق عليه تمام مسلمين است و نيز در همان كتاب در حديث مفصلى روايت كرده كه سيد و اهتم و عاقب بزرگان نصاراى نجران پس از آنكه حقانيت پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم را درك كردند گفتند ما تمام اوصاف و علائم اين پيغمبر را در كتاب انجيل ديدهايم بآنها گفته شد پس چرا ايمان نميآوريد؟ گفتند آيا نمىبينيد نصارى چگونه ما را تعظيم و تكريم مينمايند براى ما كليسا بنا نموده و با صداى بلند نام ما را بزبان جارى ميكنند چطور ممكن است از اين رياست و مقام دل بر كنيم و صرف نظر از بزرگى و تنعم كرده داخل در دين اسلام شويم كه بزرگ و كوچك و شريف و پست همه يكسان باشند وقتى كه پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم پيشنهاد مباهله داد فرمود بيائيد مباهله كنيم كه با وجيهترين افراد خانوادهام على و فاطمه و حسن و حسين در درگاه خداوند كه در روى زمين بيمانند هستند دست بدعا و نفرين برادريم تا حق آشكار شود و لعنت خداوند بر دروغگوى باشد بزرگ نصارى از شنيدن اين سخن چنان اندامش بلرزه افتاد كه فورا گفت ايرسول گرامى با ما مباهله مكن ما همه ساله هزار شمشير و هزار زره و هزار دينار بشما جزيه ميدهيم پيغمبر گفت قبول كردم اما آگاه باشيد بآن خدائى كه مرا بپيغمبرى برگزيده است اگر من با همين اهلبيتم كه در زير اين عبا هستند با شما مباهله مينمودم خداوند تمام اين بيابان را آتش نموده و بسر شما فرود ميآورد و در يك چشم بهم زدن همه ميسوختيد در همين موقع جبرئيل بر پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم نازل شد و گفت اى محمد پروردگارت سلام ميرساند و ميفرمايد بعزت و جلال خودم اگر بتوسط على و فاطمه و حسن و حسين با تمام اهل زمين و آسمان مباهله كنى همانا آسمانها را فرو ريزم و زمين و قطعه قطعه چون پشم زده شده گردانم كه ابدا موجودى روى آن قرار نگيرد آنگاه پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم سر مبارك را بلند نمود بسوى آسمان و دو دستهاى شريفش را چنان بلند كرد كه سفيدى زير بغل او نمايان شد و فرمود خدايا لعنت و نفرين تو باد بر آن كسانى كه بعلى و فاطمه و حسن و حسين ظلم و ستم كنند و حق و اجر آنها را از آنچه واجب و لازم و مقرر فرموده كم و يا غصب نمايند تا روز قيامت. خلاصه آنكه اخبار عامه و خاصه در موضوع مباهله زياد است كه تمام آنها باتفاق شأن و جلالت انوار خمسه طيبه را بطور مفصل بيان نمودهاند و ما بهمين مقدار اكتفا كرديم پنج شنبه 25 / 2 / 1393برچسب:, :: 17:9 :: نويسنده : ارادتمند ابن بابويه در آيه إِذْ قالَتِ الْمَلائِكَةُ يا مَرْيَمُ 45 تا آخر آيه از مفضل بن عمر روايت كرده كه گفت حضور حضرت صادق عليه السّلام عرض كردم مرا از فرمايشات پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم كه فرمود فاطمه سيده زنان دو جهان است آگاه فرمائيد بدانم آيا او سيده زنان زمان خود بوده است؟ آنحضرت فرمود مريم سيده زنان زمان خود بود اما فاطمه سيده زنان دو جهان از اولين و آخرين است. شيخ طوسى بسند خود از حذيفه يمانى روايت كرده گفت زمانى كه جعفر بن أبي طالب از حبشه وارد بمدينه شد پيغمبر در جنگ خيبر بود ظرفى پر از غاليه (كه عطر مخصوصى است) و قطيفهاى براى پيغمبر اكرم سوقات آورد پيغمبر فرمود من اين قطيفه را بكسى ميدهم كه خدا و رسول او را دوست دارند و او نيز خدا و رسولش را دوست دارد اصحاب پيغمبر همه گردن كشيدند پيغمبر فرمود على كجاست عمار ياسر بسرعت دنبال امير المؤمنين عليه السّلام رفت و او را بحضور پيغمبر آورد پيغمبر قطيفه را باو داد آنحضرت گرفت و بطرف بقيع كه بازار مدينه بود رفت و آنرا به هزار مثقال طلا فروخت و تمام آنوجه را ميان فقراى مهاجر و انصار قسمت كرد و چيزى با خود بمنزل نبرد فرداى آنروز پيغمبر با جمعى از اصحاب بامير المؤمنين رسيد فرمود يا على از هزار مثقال طلائى كه گرفتى امروز غذائى براى من و اين اصحاب فراهم كن و امير المؤمنين در آنروز چيزى از طلا و نقره نداشت و از راه شرم و حيا عرض كرد اطاعت ميكنم بفرمائيد اى رسول خدا منزل تعلق بشما دارد حذيفه گفت ما پنج نفر از اصحاب سلمان و اباذر و مقداد و عمار با آنحضرت وارد خانه على شديم امير المؤمنين وارد حجره حضرت فاطمه شد تا ببيند طعامى فراهم ميشود در وسط حجره ظرفى پر از طعام مشاهده نمود كه بخار از آن بلند شده و بوى مطبوعى از آن بمشام ميرسيد كه تمام حجره را پر كرده بود آن ظرف طعام را حضور پيغمبر آورد ما با آنحضرت تناول كرده همه سير شديم نه كم بود و نه زياد آمد، پيغمبر از جاى خود برخواست و بحجره دخترش فاطمه داخل شد باو فرمود ايدختر عزيزم اين طعام را از كجا آوردى به پيغمبر اكرم گفت و ما همه صدايش را شنيديم اى پدر مهربان اين طعام از جانب پروردگار رسيده بود خدا بهر كس بخواهد روزى بيحساب ميدهد پيغمبر اكرم فرمود سپاس خداى را كه من نمردم تا از دخترم ديدم آنچه را كه زكريا در مورد مريم مشاهده كرد و آن مائده بهشتى است و از اين قبيل روايت در فضيلت حضرت فاطمه عليها السلام زياد است: پنج شنبه 25 / 2 / 1393برچسب:, :: 17:6 :: نويسنده : ارادتمند تفسير جامع، ج1، ص: 406 راسخون در علم ائمه معصومين ميباشند قوله تعالى هُوَ الَّذِي أَنْزَلَ عَلَيْكَ الْكِتابَ مِنْهُ آياتٌ مُحْكَمات 7 در كافى بسند خود از سليم بن قيس هلالى روايت كرده گفت فرمود امير المؤمنين عليه السّلام در حديث مفصلى بمعوية اى معويه قرآن بر حق است و نوريست براى راهنمائى مردمان و شفاء است براى مؤمنان، و آنهائيكه ايمان ندارند كرند و گوشهاى آنان صداى قرآن را نميشنود و قرآن بر ايشان سبب ضلالت و گمراهى است (يعنى هر چه از آيات قرآن بشنوند بيشتر طغيان و سركشى و تمرد ميكنند) ايمعويه خداوند رها نكرده هيچ طايفهاى از گمراهان و خوانندگان بسوى جهنم را مگر آنكه رد نموده گفتار و سخنان باطل آنها را و حجت آورده قرآن را براى آنان و نهى نموده مردمان را از پيروى كردن ايشان و نازل فرموده آيهاى از آيات قرآن را در حقشان ميداند او را هر كه بايد بداند و نداند و نفهمد او را كسى كه نبايد بداند و بفهمد من شنيدم از پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم ميفرمود نيست آيهاى از آيات قرآن جز آنكه براى او ظاهر و باطنى است و نباشد حرفى از حروفات قرآن مگر آنكه بر آيش حدى و مطلعى است ظاهر قرآن حد اوست و مطلع قرآن باطن او است و نميداند تاويل و باطن قرآن را مگر خداوند و راسخون در علم كه ما ائمه ميباشيم و امر فرموده خداوند بامت كه ايمان بما آورند و بگويند هر يك ايمان آورديم بآنچه از جانب پروردگار نازل شده و نيز امر نموده خداوند بامت كه تسليم امر ما ائمه باشند و اينكه رجوع كنند در آنچه اختلاف كردند و در فهم قرآن بسوى من و ذريه من و فرموده :وَ لَوْ رَدُّوهُ إِلَى الرَّسُولِ وَ إِلى أُولِي الْأَمْرِ مِنْهُمْ لَعَلِمَهُ الَّذِينَ يَسْتَنْبِطُونَهُ مِنْهُمْ 83 نسا و بايد از ما ائمه طلب كنند فهم قرآن را. و عياشى بسند خود از فضيل بن يسار و او از حضرت باقر عليه السّلام و بسند ديگر از ابى بصير و او از حضرت صادق عليه السّلام روايت كردند فرمودند بخدا قسم ما ائمه هستيم راسخون در علم و ما ميدانيم تاويلات متشابهات قرآن را و در كافى از حضرت باقر عليه السّلام در معناى آيه هُوَ الَّذِي أَنْزَلَ عَلَيْكَ الْكِتابَ مِنْهُ آياتٌ مُحْكَمات 7 روايت كرده كه فرمود مردمانى هستند كه در باره قرآن اظهار عقيده مىنمايند بدون آنكه علم و دانش قرآن را دريافته باشند تاويل قرآن را جز راسخون در علم كه ائمه ميباشند نميدانند و نيز از حضرت صادق عليه السّلام روايت كرده بسند خود كه مراد از ام الكتاب امير المؤمنين عليه السّلام و ائمه طاهرين بوده و منظور از متشابهات منافقين و غرض از فَأَمَّا الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ زَيْغٌ 7 اصحاب و دوستان منافقين ميباشد و نيز فرمود راسخون در علم امير المؤمنين عليه السّلام و ائمه هستند عياشى از حضرت باقر عليه السّلام روايت كرده در ذيل جمله إِنَّ الدِّينَ عِنْدَ اللَّهِ الْإِسْلامُ 19 كه مراد باسلام امام است و ابن شهر آشوب بسند خود از آنحضرت روايت نموده كه اسلام يعنى تسليم شدن بولايت امير المؤمنين على بن أبي طالب عليه السّلام دو شنبه 26 / 11 / 1392برچسب:, :: 1:2 :: نويسنده : ارادتمند
در كافى از حضرت باقر عليه السّلام روايت كرده در آيه: يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا ادْخُلُوا فِي السِّلْمِ كَافَّةً 208 فرمود مراد ولايت ما است كه بايد داخل شويد. و عياشى از ابى بصير روايت كرده گفت حضرت صادق عليه السّلام بمن فرمود آيا ميدانى سلم چيست؟ عرض كردم شما دانا هستيد فرمود مراد ولايت على عليه السّلام و ائمه بعد از ايشان است و فرمود خطوات شيطان بخدا قسم دوستى و پيروى از منافقين است.
حافِظُوا عَلَى الصَّلَواتِ وَ الصَّلاةِ الْوُسْطى وَ قُومُوا لِلَّهِ قانِتِينَ 238 از زراره روايت كرده گفت حضرت باقر عليه السّلام مىفرمود نماز وسطى نماز ظهر است در آنوقت خداوند نماز جمعه را واجب فرمود و در آن ساعت هيچ بنده مؤمنى حضور پروردگار خود نمىايستد مگر آنكه هر چيزى را بخواهد باو عطا ميفرمايد و نيز روايت كرده از آن حضرت و حضرت صادق عليه السّلام فرمود مراد بنماز رسول اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم و امير المؤمنين و فاطمه و حسن و حسين و مراد از وسطى امير المؤمنين عليه السّلام و منظور از قانتين ائمه معصومين مىباشد در احتجاج بسند خود از حضرت صاحب زمان عليه السّلام روايت كرده فرمود جايز نيست در طرف راست و چپ و مقابل امام نماز بخوانند چه مقدم بر امام نميتوان شد يا مساوى بر آن، و بايد عقب قبر امام نماز را بجا آورند و عمده شرط در نماز داشتن ولايت امير المؤمنين و ائمه طاهرين ميباشد چنانچه كرارا بيان شد. آيات 243 تا 252 عروة الوثقى امير المؤمنين و فرزندانش ميباشند 255 ابن بابويه از عبد اللّه بن عباس روايت كرده گفت پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم فرمود هر كس دوست داشته باشد كه بريسمان محكم خدا تمسك جويد كه هرگز بريده نشود بايد توسل جويد بولايت برادرم و وصيم على بن أبي طالب عليه السّلام زيرا هلاك نشود كسى كه دوست داشته باشد او را و نجات نيابد هر كه على عليه السّلام را دشمن بدارد. و نيز بسند ديگر روايت كرده فرمود رسول خدا، عروة الوثقى على و حسن و حسين و ائمه از فرزندان حسين ميباشند هر كس اطاعت آنها كند خدا را اطاعت كرده و هر كس معصيت و نافرمانى آنها را بنمايد معصيت خدا را نموده است و آنها وسيله معرفت خدا ميباشند. و نيز بسند خود از حذيفة بن اسيد روايت كرده گفت فرمود پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم بمن اى حذيفه حجة خدا بر شما مسلمانان بعد از من على بن أبي طالب است كافر باو كافر بخدا است شريك قرار دادن براى على شريك قرار دادن براى خداست ايمان بعلى ايمان بخداست شك نمودن بعلى شك نمودن بخداست و انكار على مانند انكار خداست چه على برادر رسول خدا و وصى او و امام امة است على رشته محكم خداست و عروة الوثقى ميباشد كه هرگز گسستنى براى او نيست زود است كه هلاك بشوند دو طايفه در باره على: طايفه اول آنهائيكه غلو كنند در باره او (يعنى خدا بخوانند على را) طايفه دوم كسانى باشند كه تقصير در باره على كردند ايحذيفه جدا نشو از على كه از من جدا شدهاى مخالفت با او نكن كه مخالفت با من نمودى على از من و من از على ميباشم هر كس او را بغضب آورد مرا بغضب آورده و آنكه على را خوشنود گرداند مرا خوشنود نموده است. و از طرق عامه روايت زيادى است كه از آن جمله روايت كرده موفق بن احمد بسند خود از ابن ابى ليلى گفت فرمود پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم بعلى بن ابى طالب عروة الوثقى و رشته محكم خدا شما ميباشيد ابن بابويه بسند خود از ابن شاذان روايت كرده گفت فرمود حضرت رضا عليه السّلام، پيغمبر اكرم فرموده زود باشد كه بعد از من فتنه و فساد بر پا شود و عالم را تاريك گرداند هر كه بخواهد از آن فتنه و فساد سالم و محفوظ بماند بايد چنگ زند برشته محكم خدا گفتم ايفرزند رسول خدا عروة الوثقى چه باشد؟ فرمود ولايت سيد الوصيين و امير المؤمنين و مولاى مسلمين فرموده پيغمبر: امام بعد از من در ميان امة على بن أبي طالب است و او ميباشد عروة الوثقى. در كافى از عبد اللّه بن ابى يعفور روايت شده گفت حضور حضرت صادق عليه السّلام عرض كردم من با مردم معاشرت و آميزش دارم و بسيار متعجب هستم از كسانى كه شما اهلبيت عصمت و خاندان نبوت را دوست نداشته و بمخالفين شما ارادت ميورزند و آنها در وفا و دوستى خود بمنافقين پايدار و استوارتر از دوستى و وفادارى دوستان شما ميباشند؟! گفت تا اين سخن را گفتم ديدم مثل آنكه آنحضرت متغير شده و غضبناك بمن نگاه نمود و فرمود كسيكه اعتقاد بولايت ما ندارد دين ندارد و پيرو امام و پيشواى ستمكارى است كه از جانب خدا نيست و اگر كسى متدين باشد بولايت امام عادل كه از جانب خداست بر او باسى نيست گفتم ميفرمائيد آنها دين ندارند؟ فرمود آيا نمىشنوى قول خداوند را كه در قرآن ميفرمايد اللَّهُ وَلِيُّ الَّذِينَ آمَنُوا يُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ يعنى خداوند اينگونه اشخاص را از تاريكى گناه بسوى نور توبه و مغفرت بر اثر ولايت ما و قبول پيشوائى امامان عادل و منصوب از طرف پروردگار رهبرى و هدايت فرموده وَ الَّذِينَ كَفَرُوا أَوْلِياؤُهُمُ الطَّاغُوتُ يُخْرِجُونَهُمْ مِنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُماتِ 258 بعد فرمود آيا ميدانى براى كفار چه نورى است كه خداوند آنها را از آن نور خارج و بظلمت و تاريكى سوق ميدهد؟ همانا خداوند قصد كرده از آن نور به آنكه آنان بر نور اسلام بودند همينكه دوستى و ولايت پيشوايان ستمكار را دارا شدند خداوند آنها را براى آن ولايت خطا و غلط از نور اسلام خارج و بسوى ظلمات كفر رها ساخت پس بر آنان واجب گرديد آتش همانطور كه آتش بر مشركين و كفار واجب بود أُولئِكَ أَصْحابُ النَّارِ هُمْ فِيها خالِدُونَ اينها اصحاب آتشند و در دوزخ جاويد بمانند و در روايت ديگر آنحضرت فرمود خداوند آنها را از نور آل محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم بيرون كرد و بسوى ظلمت و تاريكى كه از براى دشمنان آل محمد ميباشد داخل نمود. و فرمود مراد كسانى هستند كه بولايت على كافر شدند و دوست داران آنها كسانى هستند كه اولى و دومى و سومى را پيشوايان خود ميدانند
عياشى بسند خود از حضرت باقر عليه السّلام روايت كرده كه فرمود آيه وَ مَثَلُ الَّذِينَ يُنْفِقُونَ أَمْوالَهُمُ ابْتِغاءَ مَرْضاتِ اللَّهِ 265 در شأن امير المؤمنين عليه السّلام نازل شده است. ابن بابويه بسند خود از حضرت رضا عليه السّلام روايت كرده فرمود رسول اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم فرمود آيه الَّذِينَ يُنْفِقُونَ أَمْوالَهُمْ بِاللَّيْلِ وَ النَّهارِ سِرًّا وَ عَلانِيَةً 274 در حق امير المؤمنين عليه السّلام نازل شده و شيخ مفيد در كتاب اختصاص بسند خود از رسول اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم روايت كرده كه بامير المؤمنين عليه السّلام فرمود يا على آيا ديشب عمل نيكوئى از شما سر زده؟ گفت يا رسول اللّه از چه رو ميفرمائيد؟ فرمود خداوند در حقت آيه نازل فرموده به چهار معنى على عليه السّلام گفت اى پيغمبر گرامى از ثروت موجود چهار درهم داشتم يك درهم در شب و يكى در روز يك درهم از آنرا به پنهانى و ديگرى را آشكارا در راه خدا صدقه دادهام، فرمود پيغمبر كه اين آيه در شان تو اى على نازل شده و اين روايت را عينا موفق بن احمد در كتاب مناقب ذكر نموده و نيز ابن مغازلى آنرا از ابن عباس روايت كرده و اين دو نفر از علماى بزرگ مخالفين اماميه هستند. و ابن شهر آشوب بسند خود از سدى و مجاهد و كلبى و ابى صالح و واحدى و طوسى و ثعلبى و طبرى و ماوردى و قشيرى و ثمالى و نقاش و فتال و على بن الحسين و على بن حرب الطائى و آنها از ابن عباس روايت كردهاند كه ابن عباس گفت بودم نزد على ابن أبي طالب كه چهار درهم نقره تصدق داد يكى را در شب و ديگرى را در روز سومى را در پنهانى چهارمى را آشكارا پس از آن اين آيه نازل شد در حق آن بزرگوار و ناميده شد هر درهمى بمال و خداوند بشارت قبول باو فرمود و تمام اينهائيكه ذكر شد از علماء مخالفين ميباشند. شيخ مفيد بسند خود از حضرت صادق عليه السّلام روايت كرده كه فرمود پس از رحلت نبى اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم مردى يهودى وارد مدينه شد مسائلى چند از امير المؤمنين عليه السّلام پرسيد از آن جمله اين بود زمانى كه پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم از معراج مراجعت كرد آيا فرمودهاند كه اولين سخن او در حضور پروردگارش چه بوده است امير المؤمنين جواب داد اول سخن حضرت در محضر خداوندى تلاوت آيه آمَنَ الرَّسُولُ بِما أُنْزِلَ إِلَيْهِ مِنْ رَبِّهِ 208 بود يهودى گفت مقصود و منظور من غير از اينست، فرمود امريست پنهان و مستور يهودى گفت آيا شما نيستى كه در باره تو سخن گفته شده اگر چنين است مرا از آن سر پنهان مطلع گردان فرمود چون تو جد نمودهاى و اراده فهميدن اين موضوع را دارى اينك بيان نمايم، بدان اى يهودى همينكه پيغمبر بساحت و پيشگاه قرب خداوندى رسيد و حجاب و پرده برداشته شد و منادى صدا زد اى احمد عرض كرد لبيك منادى ندا داد كه پروردگارت سلام ميرساند و ميفرمايد سلام مرا بر ولى و سيد ما برسان رسول اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم پرسيد كه سيد و ولى كيست؟ خطاب رسيد على بن أبي طالب عليه السّلام است يهودى گفت اى على بخدا راست گفتى و من اين معنى را در كتاب پدرم يافتم و آن يهودى از فرزندان حضرت داود بود. حضرت صادق عليه السّلام فرمود بخدا قسم ولايت امير المؤمنين در شب معراج مشافهة به پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم وحى و نازل گرديده و پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم فرمود هر كس اين دو آيه را كه سوره بقره بآن ختم ميشود در منزل قرائت كند شيطان داخل آن منزل نخواهد شد
دو شنبه 26 / 11 / 1392برچسب:, :: 1:1 :: نويسنده : ارادتمند
عياشى بسند خود روايت نموده از حضرت صادق عليه السّلام در آيه: إِنَّ الَّذِينَ يَكْتُمُونَ ما أَنْزَلْنا 159 فرمود مراد از هدى و بينات امير المؤمنين عليه السّلام است نيز روايت نموده از منصور بن حازم گفت عرض نمودم حضور حضرت صادق عليه السّلام كه وَ ما هُمْ بِخارِجِينَ مِنَ النَّارِ 167 چه اشخاصى هستند؟ فرمود دشمنان على عليه السّلام ميباشند كه هميشه در آتش جاويدان بمانند.
ابن بابويه از بعضى از اصحاب اماميه روايت كرده كه زنى نزد عمر آمد و گفت من زناكارم حدود خدا را در باره من جارى كن، عمر خواست او را سنگسار كند امير المؤمنين عليه السّلام بعمر فرمود از آنزن سؤال كن چگونه مرتكب زنا شده است؟ پس از پرسش گفت از بيابانى مى گذشتم عطش بر من مستولى شد و از شدت تشنگى طاقت حركت نداشتم از دور خيمه بنظرم رسيد بجانب آن رفته عربى در آن منزل داشت از او تقاضاى جرعه آب نمودم گفت آب ندهم مگر آنكه با تو درآميزم از كلام عرب متغير شده مأيوس برگشتم چون گامى چند طى طريق نمودم قدرت از من سلب گرديد و مرگ را در پيش چشم خود ديدم و نزديك بود چشمانم از حدقه خارج شود مجددا بطرف خيمه برگشته و با آشاميدن آب ناچار تسليم مرد اعرابى شدم، امير المؤمنين فرمود اين زن مصداق آيه فَمَنِ اضْطُرَّ غَيْرَ باغٍ وَ لا عاد173 ميباشد اى عمر او را رها كن و حدى بر او نيست عمر گفت اگر على اينجا نبود من هلاك ميشدم.
در احتجاج از حضرت امام زين العابدين عليه السّلام در تفسير آيه: وَ لَكُمْ فِي الْقِصاصِ حَياةٌ 179 روايت كرده فرمود هرگاه كسى قصد كشتن ديگرى را بنمايد و بداند بر اثر اين قتل خودش را بقصاص خواهند كشت محققا از كشتن صرف نظر خواهد كرد لذا قصاص سبب حياة قاتل و مقتول فرضى ميشود، و هم باعث حياة و زندگانى اجتماع مردم است، زيرا ميدانند كه قصاص واجب است و از ترس آنكه مبادا مرتكب بقتل را بكشند مبادرت بكشتن نمينمايند سپس فرمود آنحضرت بمردم آيا خبر بدهم شما را بچيزى كه بزرگتر و بالاتر از قتل نفس است و با قصاص هم جبران نميشود؟ اصحاب عرض كردند بفرمائيد آنحضرت فرمود هر كس ديگرى را گمراه كند و سوق بدهد مردم را از راه نبوت پيغمبر اكرم و ولايت على براه دشمنان ايشان يا حقى از حقوق على و آل او را پايمال كند و منكر فضيلتى از فضائل ائمه طاهرين عليه السّلام باشد چنين شخصى براى هميشه مخلد در آتش جهنم خواهد بود.
در محاسن بسند خود از حضرت باقر عليه السّلام روايت كرده در تفسير يُرِيدُ اللَّهُ بِكُمُ الْيُسْرَ 185 فرمود يسر ولايت امير المؤمنين عليه السّلام است و عسر دوست داشتن دشمنان آن حضرت است و مراد از تكبير در آيه تعظيم و راهنمائى بولايت على عليه السّلام است. و در كافى از حضرت صادق عليه السّلام روايت كرده فرمود آگاه باشيد در شب فطر تكبيرى است لكن مستحب است راوى عرض كرد در چه وقت و بچه ترتيب فرمود بعد از نماز مغرب و عشاء و نماز صبح و نماز عيد ميگوئيد الله اكبر- الله اكبر- لا اله الا الله و الله اكبر و لله الحمد الله اكبر على ما هدانا و مراد آيه كه فرمود وَ لِتُكْمِلُوا الْعِدَّةَ 185 همين است على بن ابراهيم از حماد روايت كرده در آيه: وَ إِذا سَأَلَكَ عِبادِي عَنِّي 186 گفت از حضرت صادق عليه السّلام سؤال نمودم من مشغول دعا براى برادران و دوستداران و محبين امير المؤمنين هستم اين دعا چه صورت دارد؟ فرمود خداوند مستجاب ميكند دعاء غايب را از براى غايب و هر كس دعا كند از براى مؤمنين و مؤمنات از دوستان ما خداوند بر ميگرداند باو از زمان آدم تا روز قيامت براى هر مؤمنى كه دعا نموده يك حسنه
در احتجاج بسند خود از اصبغ ابن نباته روايت كرده گفت حضور امير المؤمنين نشسته بودم ابن كواء بر آنحضرت وارد شد گفت يا امير المؤمنين معناى اين آيه كه ميفرمايد: لَيْسَ الْبِرُّ بِأَنْ تَأْتُوا الْبُيُوتَ مِنْ ظُهُورِها 189 تا آخر آيه چيست؟ فرمود مائيم خانههائى كه خداوند امر فرموده از درهاى خانهها داخل شويد مائيم درهاى قرب خدا و خانههاى او كه بسوى آن خانه ميرود كسى كه با ما بيعت كند و بولايت و امامت ما اقرار نمايد مثل آنست كه چنين شخصى داخل خانه خدا شده باشد از در آن و هر كسى با ما مخالفت كند و ديگرى را بر ما مقدم بدارد مثل آنستكه ميخواهد از عقب خانه داخل شود.
در كتاب امالى از حضرت امام زين العابدين عليه السّلام روايت نموده كه فرمود اين آيه وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ يَشْرِي نَفْسَهُ 207 در حق امير المؤمنين عليه السّلام نازل شده است هنگاميكه در رختخواب پيغمبر اكرم خوابيد و از ابن عباس روايت كرده گفت شبى كه پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم از ترس كفار و مشركين از مكه معظمه بيرون رفت على عليه السّلام در فراش آنحضرت خوابيد تا قريش را از پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم منصرف كند و اين آيه در حق على عليه السّلام نازل شد و اين روايت را بيشتر مخالفين نقل نمودند قصه آن از اينقرار است كه قريش هم قسم شدند كه از هر قبيله يكنفر جمع شده و شبانه بمنزل پيغمبر ريخته و هر يك از آنها يك ضربت بزنند و پيغمبر را بقتل برسانند و باين ترتيب خون آنحضرت ميان قبيلههاى عرب منتشر شده بنى هاشم توانائى انتقام و طلب خون او را نداشته باشند جبرئيل نازلشد و به پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم خبر داد و دستور داد على بجاى او در فراش آن حضرت بخوابد و خود بسوى مدينه هجرت فرمايد همينكه كفار بخانه ريختند على عليه السّلام را بجاى آنحضرت خفته ديدند و برگشتند و خداوند پيغمبرش را از شر و مكر آنها نجات داد. و احاديث متواتر است از عامه و خاصه كه اين آيه نازل شده در شان امير المؤمنين در آنوقتيكه در رختخواب پيغمبر خوابيد.
دو شنبه 26 / 11 / 1392برچسب:, :: 1:0 :: نويسنده : ارادتمند تفسیرجامع ص246 آزمايش حضرت ابراهيم قوله تعالى: وَ إِذِ ابْتَلى إِبْراهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِماتٍ 124 از اين آيه بطور اجمال شروع ميشود بقصه حضرت ابراهيم. ابن بابويه بسند خود از حضرت صادق عليه السّلام روايت كرده كه در تفسير همين آيه فرمود مراد از كلمات همان چيزى است كه خداوند بآدم تعليم فرمود كه با خواندنش توبه او قبول شد و آن عبارت است از: «اللهم انى اسئلك بحق محمد و على و فاطمة و الحسن و الحسين الّا تبت علىّ پس توبه او قبول شد و خداوند توبه پذير و مهربانست.
إِنِّي جاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِماما 124 در امالى بسند خود روايت كرده كه رسول اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم فرمود من دعوت پدرم ابراهيم خليل هستم اصحاب عرض كردند چطور ايرسول خدا؟ فرمود بابراهيم از جانب خداوند وحى رسيد كه من ترا براى مردم امام قرار دادم، ابراهيم را فرح و خوشحالى فرا گرفت از پروردگار درخواست نمود كه بذريه من هم منصب امامت عطا فرما، خطاب رسيد كه من عهدى كه وفا نميكنم بتو عطا ننمايم، عرض كرد خدايا آن چه عهديست كه وفا نمينمائى؟ فرمود عهد من امامت است و آنرا بفرزندان ستمكارت تفويض نخواهم كرد عرض كرد فرزندان ستمكار من كيستند؟ فرمود هر كس غير از من بيت و يا چيزهاى ديگرى سجده كرده باشد هرگز او و يا ذريه او را امام مردم ننمايم، پيغمبر اكرم فرمود آن تقاضاى ابراهيم منتهى شد بمن و على كه هيچيك از ما هرگز بغير خدا سجده نكردهايم، لذا خدا مرا بپيغمبرى مبعوث و على را امام و وصى من فرمود و عجب اين است كه اين روايت را عامه هم نقل نمودهاند. ابن مغازلى شافعى در كتاب مناقب بسند خود از عبد اللّه بن مسعود روايت كرده كه گفت پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم فرمود من دعوت پدرم ابراهيم هستم تا آخر روايت عينا ذكر نموده كه فرمود من و على هرگز سجده براى غير خدا نكرديم و خداوند مرا بپيغمبرى و على را بامامت و ولايت و وصايت من برگزيد. (و از اين آيه هفت چيز استفاده ميشود اول معصوم بودن امام عليه السّلام، دوم امام را خداوند بايد معين بفرمايد و مجعول است بجعل الهى، سوم زمين هرگز خالى از حجت خدا نيست چهارم امام مؤيد است از جانب خداوند پنجم اعمال بندگان بر امام پوشيده نيست، ششم امام واجب است دانا باشد بآنچه مردم محتاج هستند از امور دين و دنيا، هفتم محال است كسى از جهت فضيلت نفسانى بر امام برترى داشته باشد
وَ وَصَّى بِها إِبْراهِيمُ بَنِيهِ وَ يَعْقُوبُ يا بَنِيَّ إِنَّ اللَّهَ اصْطَفى لَكُمُ الدِّينَ فَلا تَمُوتُنَّ إِلَّا وَ أَنْتُمْ مُسْلِمُونَ 132 يعنى بولايت امير المؤمنين راضى و تسليم شويد.كلينى بسند خود از حضرت امام زين العابدين عليه السّلام روايت كرده در تفسير آيه: وَ إِذْ قالَ إِبْراهِيمُ رَبِّ اجْعَلْ هذا بَلَداً آمِناً 126 فرمود مراد از اهل ما ائمه و شيعيان ما ميباشيم و منظور از و من كفر كسانى هستند كه منكر ولايت ما ميباشند.
نيز در كافى روايت كرده در آيه فَإِنْ آمَنُوا بِمِثْلِ ما آمَنْتُمْ بِهِ 137 كه حضرت باقر فرمود مراد از آن ايمان بعلى و فاطمه و حسن و حسين عليه السّلام و ائمه ميباشد كه اگر ايمان بياورند هدايت ميشوند و اگر از آنها دورى بجويند بر باطل خواهند بود و اين روايت را نيز عياشى عينا از آنحضرت نقل نموده است
روايت كرده در كافى از حضرت صادق عليه السّلام در آيه صِبْغَةَ اللَّهِ 138 فرمود مؤمنين رنگ فطرت ايمان و سيرت بولايت گرفتند در عالم ذر پس خداوند فرمود اگر ايمان به محمد و على و حسن و حسين و ائمه بياوريد هدايت خواهيد شد و در روايت ديگر آن حضرت فرمود رنگ فطرت اسلام گرفتيد.
از طريق عامه موفق بن احمد كه از بزرگان علماى آنهاست بسند خود از ابن عباس روايت كرده كه گفت رسول خدا فرموده نيست در قرآن آيه يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا 153 مگر آنكه على امير المؤمنين عليه السّلام رئيس و امير و شريف آنانست، و نيز عياشى بسند خود از حضرت صادق عليه السّلام روايت نموده فرمود صبر روزه است.
دو شنبه 25 / 11 / 1392برچسب:, :: 23:59 :: نويسنده : ارادتمند
أَمْ تُرِيدُونَ أَنْ تَسْئَلُوا رَسُولَكُم108 شأن نزول اين آيه آن بود كه ده نفر از يهوديان قصد نمودند كه از پيغمبر سؤالاتى نموده و مجادله و عناد كنند در آن هنگام كه آنها بحضور پيغمبر آمدند و ميخواستند پرسشهاى خود را بكنند عرب بيابانى كه سوسمارى در عباى خود پنهان كرده بود رسيده و حضور پيغمبر اظهار داشت كه اى محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم سؤالى دارم جواب آنرا بمن بازگوى؟ آنحضرت فرمود اين يهودىها قبل از تو آمده و سؤالاتى دارند و بر تو مقدم هستند، عرب عرض كرد من غريب و رهگذر هستم و آنها اهل شهر ميباشند فرمود پس تو چون غريب هستى مقدم ميباشى اعرابى گفت اين يهودىها كتابى دارند كه مدعى هستند بر حق است ولى من بآن ايمان ندارم و ميدانم آنها چيزى موافق گفتار شما نميگويند و تصديق گفتار شما را نمىنمايند تا مردم را از دين خود منحرف بسازند و من باين سخنان قانع نميشوم مگر آنكه دليل روشنى براى من بياوريد پيغمبر فرمود على بن أبي طالب عليه السّلام كجاست همينكه على عليه السّلام شرفياب شد عرب گفت اى محمد من با على كارى ندارم و سؤالى از شخص شما داشتم فرمود سؤالت را بكن بين من و على جدائى نيست و على داراى بيان كافى است و من شهر علمم و عليم در است هر كه بخواهد بشهرى وارد شود بايد از دروازه آن داخل گردد آنگاه با صداى رسا فرمود اى بنده خدا هر كس بخواهد نظر كند در جلالت آدم و بحكمت شيث و هيبت ادريس و بشكر گذارى نوح و بدوستى و وفاى ابراهيم و در بغض موسى بدشمنان خدا و به محبت و دوستى و حسن معاشرت عيسى و معجزاتش نظر كند به على بن أبي طالب اين فرمايش پيغمبر باعث افزايش ايمان مؤمنين و بغض منافقين شد. اعرابى گفت با اين مدحيكه شما براى على فرموديد معلوم ميشود شرف او شرف شما و عزت او عزت شماست من اين بيانات شما را تصديق نكنم مگر بشهادت چيزيكه يقين كنم شهادت او از روى غرض و فساد نيست و آن شهادت سوسمارى است كه ميان عباى من پنهان است، فرمود آنرا بيرون بياور تا شهادت دهد بر نبوت من و ولايت و فضيلت على، عرب گفت با تلاش بسيار آنرا صيد كردهام اگر از عبا خارج شود ميترسم فرار نموده از دستم برود، پيغمبر فرمود: اگر فرار كند اولا تو مرا تكذيب نموده و در ثانى من عوض بهتر از آن بتو خواهم داد، اعرابى سوسمار را از ميان عبا بيرون آورد و بر زمين نهاد سوسمار در برابر پيغمبر توقف نموده صورت خود را بخاك ماليد سپس سرش را بلند كرد خداوند او را بسخن در آورده گفت شهادت ميدهم بر آنكه نيست خدائى جز خداى يكتا و گواهى ميدهم كه محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم بنده او و پيغمبر برگزيده خداست، و بهترين خلايق و بزرگ و خاتم پيغمبران است، و گواهى ميدهم على بن أبي طالب امام است و همانطور است كه پيغمبر او را وصف فرموده و دوستان على در بهشت و و دشمنانش در جهنم خواهند بود، اعرابى بگريه در آمد و گفت منهم شهادت ميدهم بآن چيزيكه اين سوسمار شهادت داد من شنيدم و ديدم چيزى را كه ديگر عذرى برايم نيست كه ايمان نياورم و قبول كنم، پس آن عرب رو به يهوديان نموده و گفت واى بر شما چه معجزه بالاتر از اين ميخواهيد يا بايد ايمان بياوريد و يا تن بهلاكت دهيد، آن ده نفر يهودى ايمان آورده و قبول اسلام نموده گفتند ايمان ما از بركت سوسمار تو بود پيغمبر باعرابى فرمود اى برادر عرب سوسمار را آزاد كن من ضامن ميشوم كه خداوند عوض آنرا بتو بدهد، زيرا اين سوسمار ايمان بخدا و رسول و على داد و شهادت بحق داد همانطور كه شايسته و سزاوار بود، خوب نيست اين سوسمار اسير باشد و چون خداوند باو تفضل فرموده و نعمت ايمان بخشيده امير سوسمارها است، سوسمار بسخن آمده گفت اى رسول خدا بفرمائيد مرا رها و آزاد بسازد تا من عوض خود را باو بدهم، عرب بسوسمار گفت تو از كجا ميتوانى بمن عوض بدهى؟ باو جواب داد بطرف سنگى كه مرا از آنجا گرفتى برو زير آن سنگ ده هزار دينار و هشتصد هزار درهم ميباشد بيرون بياور .......... و بقيه داستان
حضرت عسكرى عليه السّلام در تفسير آيه وَدَّ كَثِيرٌ 109 فرمود مراد از اهل كتاب يهود و نصارى ميباشند كه ميخواستند با القاء شبهات از روى حسد و بغضى كه نسبت به پيغمبر اكرم و على و آل او داشتند و پس از آنكه معجزات بسيارى مشاهده كرده بودند مؤمنين و مسلمين را از ايمان منحرف و بكفر برگردانند خداوند خطاب به رسول خود ميفرمايد از ظلم و ستمى كه بشما وارد مينمايند در گذريد و مدارا و مماشات نموده با حجتهاى خدا دفع باطل آنها را بنمائيد تا فرمان الهى در باره جنگ يا صلح برسد و البته خداوند بهمه چيزى تواناست.
و نيز آنحضرت در مورد آيه: وَ أَقِيمُوا الصَّلاةَ وَ آتُوا الزَّكاةَ 110 فرمود بپا داريد نماز را با مراعات مقدمات صحيح از وضو و تكبير و صحت قيام و ركوع و سجود و ساير حدود و زكوة را به مستحق بدهيد و دقت كنيد به منافق و كافر داده نشود چه پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم فرمود هر كس بدشمنان ما صدقه بدهد مانند كسى است كه در خانه خدا دزدى كرده و هر ماليكه در راه اطاعت اوامر خداوند انفاق شود براى شما مفيد و قانع بوده و موجب بلند شدن حسنات و درجات شود و البته خداوند بآنچه ميكنيد آگاه است و پاداش و جزاى شما را ميدهد پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم فرمود كليد نماز طهارت و وضو است و تحريم آن تكبيرة الاحرام و تحليلش سلام است نماز شخص بىطهارت و صدقه مردم خيانت كار قبول نميشود و بزرگترين طهارت كه نماز و ساير طاعات بدون آن مقبول درگاه ربوبى نيست موالات محمد عليه السّلام و ولايت على و اولاد اوست و دشمنى كردن با دشمنان خاندان رسالت ميباشد. یک شنبه 25 / 11 / 1392برچسب:, :: 23:57 :: نويسنده : ارادتمند
آيات 99 تا 104 تفسير جامع، ج1، ص: 224 حضرت عسكرى عليه السّلام در تفسير آيه: وَ لَقَدْ أَنْزَلْنا إِلَيْكَ آيات 99 فرمود خداوند بمحمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم ميفرمايد اى پيغمبر من علائم و دلايل نبوت تو و امامت على عليه السّلام را بيان نمودم تا كسى در نبوت شما و امامت برادرت على شك ننمايد يا يكى را بپذيرد و ديگرى را قبول نداشته باشد و كسى منكر و كافر باين آيات كه دلالت بر پيغمبرى شما و امامت على دارد نميشود مگر دستهاى از زيانكاران و جمعى از يهوديهاى دروغگو و ناصبىهائى كه خود را بغلط مسلمان قلمداد مينمايند.
و نيز آنحضرت در مورد آيه: أَ وَ كُلَّما عاهَدُوا 100 فرمود خداوند ميفرمايد يهوديان و ناصبيانى كه ذكرشان بعمل آمد بر عهدى كه بر ايمان بمحمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم و على بسته بودند پايدار نمانده نقض عهد كرده و پيمان شكنى و مخالفت امر خدا را نمودند و با آنهمه معجزه كه از پيغمبر مشاهده نمودند باز بر عناد خود باقى و نافرمانى كردند بيشتر آنها در آينده هم توبه نكنند و ايمان نياورند.
وَ اتَّبَعُوا ما تَتْلُوا الشَّياطِين 102 پيروى كردن يهود از سحر و شعبده حضرت عسكرى عليه السّلام در تفسير اين آيه فرمود آن يهودىها و ناصبىها از سحر و شعبده كه شياطين ميخواندند پيروى كرده و گمان ميكردند اين امور از سليمان پيغمبر بوده كه با استفاده از آن بمقام سلطنت و پادشاهى رسيد و بواسطه آنها راه كتاب خدا را بر مردم بستند و چون از پيغمبر فضائل على را شنيده و از هر دو بزرگوار معجزاتى و خارق عاداتى كه خداوند بدست ايشان ظاهر فرموده ديده بودند، بعضىها بيكديگر ميگفتند محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم ميخواهد با سحر و شعبده مانند سليمان بن داود دنيا را مسخر كند، ما هم اگر سحر و شعبده و جادوگرى بياموزيم ميتوانيم مانند محمد ادعاى معجزه نموده و از پيروى كردن محمد و على آسوده شويم، خداوند ايشان را با اين آيه مورد سرزنش قرار داده مذمت ميكند و ميفرمايد قرآن كتاب آسمانى، و محمد و على را پشت سر گذاشته، و بدنبال تلاوت كفرهاى شياطين از قبيل سحر و جادو و شعبده و نيز نجات رفته و مدعى بودند سليمان كافر و ساحر ماهرى بود و اگر بسلطنت رسيد و قدرت و توانائى بدست آورد بواسطه سحرى بود كه ميدانست. خداوند در اين آيه ميفرمايد سليمان كافر نشد و سحر نميكرد چنانچه اين كافران ميگويند، لكن شياطين كافر شده و سحرى را كه بسليمان نسبت ميدادند بمردم ياد داده و هر چه بهاروت و ماروت دو فرشته كه در بابل بودند نازل شده باشخاص تعليم ميكردند. حضرت عسكرى عليه السّلام در تفسير آيه: ما يَوَدُّ الَّذِينَ ميفرمايد حضرت رضا عليه السّلام فرمود خداوند در اين آيه يهوديها و مشركين را مذمت مينمايد كه آنها دوست ندارند و مايل نيستند از جانب پروردگار خيرى بر شما نازل شود از آيات داله بر فضيلت آل محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم و على عليه السّلام و آنها دوست ندارند معجزاتى از دست محمد و على سر بزند و بيم آن دارند كه همكيشان آنها با مشاهده آن معجزات و كرامات بآئين اسلام بگروند و يا مقام رؤساى ايشان متزلزل گردد و از اين رو ملاقات با پيغمبر را ممنوع ميكردند و در خارج شهرت ميدادند كه محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم ساحر است و خداوند ميفرمايد ما هر كه را بخواهيم مشمول رحمت خود نموده و توفيق درك ولايت امير المؤمنين عليه السّلام باو عنايت مينمائيم. و ديلمى در كتاب ارشاد بسند خود از حضرت موسى بن جعفر عليه السّلام روايت كرده كه آنحضرت فرمود مختصين برحمت خداوند پيغمبر و على و عترت او ميباشند و خداوند يكصد رحمت خلق و ايجاد فرموده كه نود و نه رحمت آن بمحمد و آل او اختصاص داشته و در يك رحمت ديگر نيز با تمام مردم شريك و سهيم ميباشند. یک شنبه 25 / 11 / 1392برچسب:, :: 23:56 :: نويسنده : ارادتمند تفسير جامع، ج1، ص: 221 توبيخ و سرزنش يهوديان حضرت عسكرى عليه السّلام در تفسير آيه قُلْ إِنْ كانَتْ لَكُمُ الدَّارُ الْآخِرَةُ 14 فرمود خداوند وقتى كه با زبان پيغمبرش يهوديان را توبيخ و سرزنش نمود و عذر آنها را برطرف نمود و براى آنها حجتها و دلايل واضح بيان كرد كه محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم بزرگ پيغمبران و على سيد امامان و پاكان از اولاد او قوام دين و پيشواى مسلمين هستند و آنها نتوانستند هيچگونه ايراد و دليلى بر رد و تكذيب پيغمبر بياورند شروع به لجاج و مكابره و زورگوئى نموده گفتند اى محمد ما نميدانيم چه ميگوئيد بهشت بتنهائى و منحصرا از براى ماست نه ترا در آن نصيبى هست و نه اهلبيت و امتت از بهشت بهره و نصيب دارند دوست خالص و بندگان نيكوكار خدا مائيم كه دعاهاى ما مستجاب ميشود و هيچيك از درخواستهاى ما از پيشگاه خداوند رد نميگردد چون اين سخنان را گفتند خطاب رسيد اى محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم باين يهوديها بگو اگر بهشت و نعيم اخروى منحصر بشماست و شما بمحمد و ذريه او مبتلا شدهايد و از طرفى مدعى هستيد كه بقول خودتان دعاى شما مستجاب شده و رد نمى شود پس آرزو بكنيد و از خداوند مرگ دروغگويان را مسئلت كنيد. و پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم فرمود كسى از آنها آرزوى مرگ را نميكند و درخواست از خدا نمينمايد مگر آنكه فورا و در همانجائى كه هست مرگ او را دريابد و خود يهوديها ميدانستند كه خودشان دروغ ميگفتند و پيغمبر و على راستگو بودند خداوند فرمود اى پيغمبر يهوديها حريصترين مردم بزندگانى دنيا هستند، زيرا آنها از آخرت مأيوس ميباشند و حتى حرص آنها از مشركين هم زيادتر است چون غير از مال دنيا براى خود نعمتى تصور نميكنند و هر يك از آنها آرزو دارد كه هزار سال عمر كند و هرگز از عذاب خدا خلاصى پيدا ننمايند اگر چه آن مدت را در دنيا زندگانى كنند و خداوند بهر چه مردم ميكنند آگاه است و چون يهوديان از محاجه با رسول اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم عاجز شدند گفتند اى محمد آيا شما و على ادعا داريد كه خداوند دعايتان را اجابت مينمايد؟ فرمود بلى گفتند فرزند رئيس ما مبتلا بمرض جذام و برص شده و هميشه تب مينمايد دعا كنيد كه خداوند او را شفا دهد. فرمود برويد او را بياوريد، رفتند و آن جوان را آوردند، فرمود يا على تو دعا كن چون خداوند دعاى ترا رد نمينمايد. امير المؤمنين دعا نمود و آن جوان فورا شفا يافت و از اول بهتر شد پيغمبر اكرم باو فرمود ايمان بياور بآن خدائى كه ترا شفا بخشيد و جوان ايمان آورد و مسلمان نيكوكارى شد، پدر آن جوان گفت اى محمد بر من ستم كردى كه پسرم را مؤمن نموده از من جدا ساختى اى كاش بهمان مرض جذام و برص باقى بود و بدين شما داخل نميشد، پيغمبر باو فرمود از خدا بترس و از خداوند طلب عافيت بنما و متعرض بلا و چيزى كه طاقت آنرا ندارى نشو و بر نعمتهاى خداوند شكر گذار باش چه هر كس كفران نعمتها نمايد خداوند سلب نعمت از او كند و هر كس شاكر باشد بركت و خير و رحمت بيشترى نصيبش ميشود. يهودى گفت شفاى مرض فرزندم اتفاقى بود اگر براستى على مستجاب الدعوه است دعا كند و از خداوند بخواهد همان بيمارى پسرم را بمن مستولى نمايد. پيغمبر فرمود يا على كفر اين يهودى بسر حد طغيان رسيده و از خدا بخواه كه خداوند او را بهمان مرض مبتلا فرمايد. امير المؤمنين دعا فرمود و فورا آن مرد مبتلا بجذام و برص گرديد فرياد و زارى كرد و گفت اى پيغمبر خدا، دانستم كه راست ميگوئى مرا شفا ده فرمود اگر بآنچه ميگوئى ايمان و يقين دارى كه خداوند بيقين تو عالم است و البته ترا شفا خواهد داد اما چون يقين ندارى و دروغ ميگوئى انتظار شفا نداشته باش. آن يهودى تا چهل سال با همان بيمارى زنده بود و پسرش تا هشتاد سالگى صحيح و سالم زندگانى كرد تا عبرت مردم و علامت و حجت بر پيغمبر باشد. سپس پيغمبر اكرم توجهى باصحاب خود نمود و فرمود اى بندهگان خدا بر شما باد بدورى از كفران نعمت زيرا شوم و بد عاقبت ميباشد و نزديكى بجوئيد بپروردگار بعبادت و اطاعت اوامر او تا خداوند هم پاداش زيادى بشما عطا بفرمايد و كوتاه كنيد عمرهاى خود را بجهاد و كارزار با دشمنان خدا تا برسيد بنعمتهاى هميشگى آخرت و بخشش كنيد باموال خودتان تا غنى گرديد در بهشت. جمعى از اصحاب عرض كردند اى رسول خدا ما بدنهايمان ضعيف است و اموالى نداريم چه عملى بجا آوريم در عوض جهاد رفتن و احسان نمودن؟. فرمود راستى و صداقت شما بايد با زبان و هم از روى خلوص و پاكى دل باشد عرض كردند چگونه باشيم؟ فرمود دلهاى خود را از تعلق و پيوندهاى دنيوى آزاد ساخته و منحصرا دوستى و محبت خدا و پيغمبر و على و فرزندانش را در دل خود جاى دهيد و از دشمنى و بغض و كينه توزى با آل محمد پرهيز كنيد و زبان را بذكر خدا و صلوات بر محمد و آلش مشغول بداريد تا خداوند شما را بمقام ارجمند و ثواب بزرگ نائل فرمايد. یک شنبه 25 / 11 / 1392برچسب:, :: 23:55 :: نويسنده : ارادتمند
وَ لَمَّا جاءَهُمْ كِتابٌ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ مُصَدِّقٌ لِما مَعَهُمْ وَ كانُوا مِنْ قَبْلُ يَسْتَفْتِحُونَ عَلَى الَّذِينَ كَفَرُوا فَلَمَّا جاءَهُمْ ما عَرَفُوا كَفَرُوا بِهِ فَلَعْنَةُ اللَّهِ عَلَى الْكافِرِينَ (89) انتظار يهوديان بظهور محمد (ص) و در كافى از حضرت صادق عليه السّلام در تفسير آيه وَ كانُوا مِنْ قَبْلُ يَسْتَفْتِحُونَ عَلَى الَّذِينَ كَفَرُوا روايت كرده كه آنحضرت فرمود يهوديان در تورات تلاوت كرده بودند كه هجرت محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم در ميان عير واحد ميباشد و در آنجا سكونت اختيار فرمايد يهوديان از منازل و ديار خودشان بيرون آمدند در جستجوى عير واحد بودند عبور كردند از طرف كوهى كه ناميده شده بود بحداد گفتند حداد واحد يكى است لذا در آن اطراف متفرق شدند بعضى از آنها در تيما و بعضى ديگر در فدك طايفهاى در خيبر ساكن شدند آنهائيكه بتيما قرار گرفته بودند مشتاق شدند بديدار بعضى ديگر بروند، مركوباتى از عربهاى بنى قيس اجاره نمودند، عربها بيهوديان گفتند آيا از طرف عير (كوهى بود در اطراف مدينه) يا احد عبور كنيم؟ يهوديان بعربها گفتند از هر دو مكان عبور نمائيم و هر وقت رسيديم بعير ما را خبر بدهيد وقتى رسيدند بزمين مدينه گفتند اينجا عير است و يكفرسخ بعد از آن احد باشد يهوديان از شتران پياده شدند گفتند رسيديم بمقصود خود و ديگر احتياج بسير و رفتن نداريم نامهاى نوشتند ببرادران خودشان كه در خيبر و فدك جاى گرفته بودند بيائيد بطرف ما كه زمين عير را پيدا نموديم يهوديان فدك و خيبر در پاسخ نامه آنها نوشتند ما در اينجا آب و ملك تحصيل كرديم و مال و ثروت بهم زدهايم و چندان دور از شما نيستيم هر وقت آفتاب نبوت محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم و كوكب اختر ولايت على طالع و درخشان شد بزودى شرفياب حضورشان ميشويم آنطايفهايكه در مدينه ساكن شدند اموال فراوانى بدست آوردند خبر آنها بتبع كه يكى از پادشاهان حمير بود رسيد در صدد جنگ با آنان بر آمد و محاصره كرد ايشان را، چون تاريكى شب آنها را فرا گرفت يهوديان خرما و آرد جو بناتوانان لشكر تبع رسانيدند وقتى تبع از اين واقعه اطلاع يافت خرم و خوشحال شد و امان داد يهوديان را و گفت من از ديار شما دلشادم ميخواهم در آنجا سكونت كنم بپادشاه گفتند روا نباشد اينجا را محل سكونت خود قرار بدهى ما هم بقصد اقامت در اينجا توقف نكرديم بلكه براى يارى پيغمبر آخر زمان كه داراى اين صفات است هجرت نموديم و وقتى ظهور نمود در خدمتش مشرف خواهيم شد، پادشاه گفت پس من هم بعضى از ياران خود را نزد شما ميگذارم تا يارى كنند پيغمبر را بعضى از طايفه اوس و خزرج را در آنجا گذاشت اين دو طايفه وقتى جمعيتشان زياد شد در صدد اذيت و آزار يهوديان بر آمدند و مال ثروت آنها را مىربودند يهوديها گفتند وقتى محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم و على عليه السّلام ظهور كردند شما را از شهر و ديار خود خارج خواهيم نمود و چون پيغمبر مبعوث شد و بجانب مدينه هجرت فرمود يهوديان آنحضرت را مانند فرزندان خود شناختند و بآن جناب كافر شدند با آنكه هجرت نموده بودند از ديار خود براى يارى پيغمبر و اشخاصيكه كافر بودند به پيغمبر ايمان آورده و انصار او شدند اينست معناى فَلَمَّا جاءَهُمْ ما عَرَفُوا كَفَرُوا بِهِ و اينحديث را عياشى نيز بعينه نقل نموده. و نيز عياشى بسند خود از جابر روايت نموده كه گفت تفسير آيه را از حضرت باقر عليه السّلام سؤال كردم فرمود ايجابر باطن آيه اينست وقتى پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم آياتى از طرف خداوند در باره ولايت و امامت على عليه السّلام آورد منافقين و بنى اميه فهميدند و شناختند على را بامامت و ولايت و به اين كه آنحضرت امير المؤمنين است، و پس از شناختن و اقرار نمودن كافر شدند بامامت و ولايت على عليه السّلام و مراد از كافرين كه خداوند در اين آيه بآنها لعنت نموده بنى اميه و هر كه منكر و مخالف امير مؤمنين است ميباشد.
توسل جستن يهوديان بر محمد (ص) و آل او حضرت عسكرى عليه السّلام در تفسير آيه وَ لَمَّا جاءَهُمْ كِتابٌ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ فرمود مذمت نموده يهوديان را كه چون قرآن از نزد خداوند نازل شد و آن تصديق كننده تورات بود و در تورات هم بيان شده بود كه محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم امى از نسل اسماعيل است و تقويت ميشود ببهترين خلايق على ولى خدا عليه السّلام و آنها قبل از ظهور آنحضرت از خداوند مسئلت مينمودند كه محمد را بر كفار فتح و نصرت عطا كند. همينكه حضرتش مبعوث شد و بر كفار غلبه نمود يهودىها آنچه كه از اوصاف پيغمبر در تورات خوانده و ميشناختند انكار نموده و از راه بغض و حسد بر محمد و على ستم نمودند.
حضرت عسكرى عليه السّلام در تفسير آيه وَ لَقَدْ جاءَكُمْ مُوسى بِالْبَيِّناتِ 92 فرمود خداوند بيهودىهاى سابق الذكر ميفرمايد موسى براى شما آيات و دلايلى بر شناسائى نبوت محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم و فضيلت او بيان نمود و ولايت على عليه السّلام و اولادش را بر شما ثابت نموده و شناسانيد پس از آنكه هرون را بجاى خود گذاشت و بميقات رفت شما گوساله پرست شده و با اين عمل بنفس خود ستم كرديد و كافر شديد.
حضرت عسكرى عليه السّلام در تفسير آيه: وَ إِذْ أَخَذْنا مِيثاقَكُمْ وَ رَفَعْنا 93 فرمود خداوند بيهوديان ميفرمايد بياد آوريد زمانى كه كوه طور را بالاى سر شما بلند نموديم چون آنچه را كه موسى از احكام و فضائل محمد و على براى شما آورده بود قبول نميكرديد و بدان وسيله تهديد بمرگ شده بوديد بموسى از روى ترس و اكراه گفتيد اوامرت را اطاعت مينمائيم و بعد از آن در باطن معصيت نموده و مخالفت با موسى كرده و از آبى كه براده گوساله را در آن ريخته بودند تا آزمايش كنند كدام گوساله پرست شدهايد، آشاميديد و اين حكايت وصف حال پيشينيان يهود است كه خداوند براى يهوديان زمان محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم بيان ميفرمايد.
یک شنبه 25 / 11 / 1392برچسب:, :: 23:53 :: نويسنده : ارادتمند
آيات 63 تا 66 تفسير جامع، ج1، ص: 178 عهد و پيمانى كه از بنى اسرائيل گرفته شد «1» حضرت عسكرى عليه السّلام در تفسير آيه وَ إِذْ أَخَذْنا مِيثاقَكُمْ 63 تا آخر آيه ميفرمايد يعنى اى بنى اسرائيل بياد آوريد زمانى كه از شما عهد و پيمان گرفتيم كه بتورات عمل كنيد و بآنچه از فرقان براى اقرار بنبوت محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم و ولايت على عليه السّلام و اولادش بشما نازل كرديمايمان آورده و بفرزندان خودتان و آنها ببعد از خودشان همينطور تا آخر دنيا برسانند كه آل محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم اشرف مخلوقات هستند و تسليم امر ايشان شوند و شما تكبر ورزيده و از قبول عهد و پيمان امتناع نموديد آنگاه بجبرئيل امر نموديم قطعه از كوه فلسطين كه مساحت آن از چهار جهت يكفرسخ در يكفرسخ بود بلند گرداند بالاى سر شما و موسى گفت اگر ولايت و دوستى محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم و آل محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم را قبول نكنيد اين كوه بر سرتان فرود خواهد آمد جز معدودى كه از راه حقيقت و واقع قبول نمودند ما بقى با اكراه پذيرفتيد و سجده كه گرديد و صورتهاى خود را كه بخاك ماليدند بيشتر شما قصد خضوع و تواضع را براى خدا نداشتيد و پيوسته نگران بوديد كه آنكوه بر سرتان فرود ميآيد يا نه.
حضرت عسكرى عليه السّلام در آيه وَ مِنْهُمْ أُمِّيُّونَ لا يَعْلَمُونَ الْكِتابَ 78 فرمود خداوند بپيغمبرش ميفرمايد اى محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم بعضى از يهوديها خواندن و نوشتن را نميدانند و راست و دروغ كتاب را تميز نميدهند و اگر كسى كتابى براى آنها بخواند و بگويد اين كتاب خداست اگر چه بر خلاف هم باشد نمىفهمند، و اگر تكذيب نبوت شما و امامت على عليه السّلام را مينمايند صرفا تقليد بزرگان خود را نموده و خودشان هم ميدانند كه اين تقليد حرام است. در تفسير آيه بَلى مَنْ كَسَبَ سَيِّئَةً 81 فرمود گناهى كه انسانرا احاطه ميكند چيزى است كه يا باعث خروج شخص از دين خدا شود چون مخالفت با ولايت امير المؤمنين عليه السّلام و يا مورد سخط و غضب الهى واقع گردد چون كفر بخدا و رسول و ائمه و چنين شخصى داخل در جهنم ميشود. و در كافى بسند خود از حضرت صادق عليه السّلام روايت نموده كه آنجناب فرمود هر كس امامت امير المؤمنين عليه السّلام را انكار نمايد آن شخص در آتش جهنم جاويد بماند. و ابن بابويه بسند خود در كتاب امالى از پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم در ذيل همين آيه روايت كرده از آنحضرت سؤال نمودند اصحاب جهنم كيانند؟ فرمود هر كس بعد از من با على جنگ كند كافر است و اهل جهنم ميباشد آگاه باشيد ايمردم على پاره تن منست هر كس با على دشمنى كند دشمنى با من كرده و خدا را بغضب درآورده بعد بعلى خطاب كرده فرمود يا على دشمنى با تو دشمنى با منست و دوستى با تو دوستى با منست و تو در ميان امت من حجت خدائى. فرمود حضرت عسكرى عليه السّلام پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم فرموده خداوند در قرآن كريم تأكيد در احسان نسبت بپدر و مادر نموده (در قولش كه ميفرمايد) وَ بِالْوالِدَيْنِ إِحْسانا 83 بدانيد بهترين والدين شما محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم و على عليه السّلام است حق ايشان را اداء نموده و شكر و سپاسگزارى كنيد. حضرت امام حسن مجتبى عليه السّلام ميفرمايد محمد و على والدين اين امت هستند خوشا بحال كسيكه عارف بحق آنها باشد و مطيع و فرمانبردار، و باوامر نواهى ايشان تمكين كند. حضرت امام حسين عليه السّلام فرموده هر كس حق بهترين والدين خود يعنى محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم و على عليه السّلام را شناخته و اطاعت ايشان كند در روز قيامت باو گفته ميشود ورود تو ببهشت حلال شد از هر درى كه ميل دارى داخل شو حضرت امام زين العابدين عليه السّلام فرمود هر كه بخواهد بداند در پيشگاه پروردگار چه منزلت و مقامى دارد نظر كند و ببيند قدر و منزلت بهترين والدينش يعنى محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم و على عليه السّلام در نزد او تا چه حد و پايه است. حضرت باقر عليه السّلام فرموده هر كس رعايت حقوق برترين والدين خود محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم و على عليه السّلام را بنمايد تضييع حق ابوين خود را نكرده است زيرا پدر و مادرش بوسيله محمد و على از آن فرزند راضى خواهند شد. حضرت موسى بن جعفر عليه السّلام فرموده عظمت ثواب صلوات بر بهترين والدين محمد و على برابر قدر و منزلت صلوات فرستنده است. و آنحضرت فرموده آيا مىپسنديد از شما نفى سمت فرزندى والدين شده و بگويند مثلا شما فرزند فلان و فلانه نيستيد؟ عرض كردند خير، پس فرمود سعى و كوشش نمائيد كه شما را از بهترين والدين خود محمد و على نفى و سلب نكنند. حضرت جواد عليه السّلام فرمود هر كس والدين روحانى و حقيقى خود محمد و على را گرامىتر از پدر و مادر نداند چنين شخصى در حلال و حرام و زياد و كم احكام خدا وارد نبوده و چيزى نميفهمد. حضرت عسكرى عليه السّلام ميفرمود اى مسلمانان بر شما باد باحسان باقرباء و والدين خود محمد و على اگر چه پست نموده باشيد اقرباء نسبى خود را و بر شما باد كه از تضييع حق اقرباء محمد و على دورى و احتراز كنيد چه اگر ايشان راضى بودند و نزد پدر دينى و روحانى شما محمد و على سپاسگزارى و اظهار رضايت نمايند آنها هم موجبات رضايت پدر و مادر صلبى شما را فراهم ميسازند (مراد از اقرباء محمد، سادات هستند) حضرت امام زين العابدين عليه السّلام فرموده حق قرابت و خويشى پدرى دينى و روحانى ما آل محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم اوليتر است از حق قرابت پدر و مادر صلبى زيرا والدين روحانى و دينى پدر و مادر نسبى را راضى ميفرمايند ولى پدر و مادر نميتوانند جلب رضايت ابوين دينى را بكنند. حضرت باقر عليه السّلام فرمود هر كس اقرباى والدين دينى خود محمد و على را برترى دهد بر اقرباى سببى و نسبى خود خداوند باو ميفرمايد چون برترى دادى افضل را ما هم تو را بر ساير مخلوقات برترى خواهيم داد. حضرت جواد عليه السّلام فرمود هر كه اختيار كند و فضيلت بدهد قرابات والدين دينى خود، محمد و على را بر قرابات پدر و مادرى خود، خداوند او را در روز قيامت برگزيند و در حضور تمام مردم خلعت و كرامتى كه باو عطا شده بنماياند. و اما على النقى عليه السّلام ميفرمايد اختيار نمودن و برترى دادن اقرباى دينى خود محمد و على موجب تعظيم حضرت حق ميشود و هر كه اقرباى نسبى خود را بر اقرباء محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم و على عليه السّلام مقدم بدارد نسبت بمقام شامخ خداوندى اهانت روا خواهد داشت. حضرت عسكرى عليه السّلام فرمود مرد فقيرى بود كه با عائلهاش در كمال عسرت زندگى ميكرد روزى براى تلاش معاش و تهيه نان و غذائى از منزلش خارج و بهر طرف سرگردان ميگرديد و با كوشش زيادى كه بعمل آورد فقط يك درهم فراهم نمود و خواست با آن وجه اندك مختصر قوتى تهيه نموده بمنزل برگردد در بين راه ناگاه بزن و مردى از خاندان آل عصمت برخورد و آثار ناتوانى بر چهره ايشان بديد با خود انديشيد كه اقرباء محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم بر عائلهام برترى دارند گرچه عيال و اولادم گرسنه بوده و چشم براه دارند كه براى آنها نان ببرم ولى اينها سزاوارتر از عيالاتم ميباشند و آنچه از نان و غذا تهيه نموده بود بآنها تقديم كرده و آهسته آهسته بطرف خانه رهسپار شد بفكر آن بود كه بزن و بچه خود چه بگويد، همينطور كه مشغول تفكر بود و راه ميرفت ناگاه چشمش بجمعيتى افتاد كه در جستجوى او بوده و بطلب او ميآمدند بمحض ملاقات، نامه و پانصد درهم بدست او دادند و گفتند اين بهاى مال التجاره است كه در بين مكه و مدينه داشتى بعلاوه قسمتى از درآمد تو را هم در مصر نگاهداشتهاند كه بعدا برايت خواهند فرستاد. آن مرد از آنوجوه زندگى عائله خود را سر و صورتى داده و بصرف ما يحتاج آنها رسانيد و در همان شب پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم و على عليه السّلام را در خواب ديد كه باو فرمودند ديدى چگونه بر اثر مقدم داشتن اقرباى ما بر عيال و اولادت تو را غنى و مالدار نموديم و ديد آن دو بزرگوار باشخاصى كه آن مرد مطالباتى از آنها داشته و از تأديه خوددارى نموده بودند امر فرمودند كه بايد تا فردا طلب اين شخص را بپردازيد و گر نه هلاك خواهيد شد صبح روز بعد همه مديونين بدهى خود را پرداختند حتى سهم الارثى كه سالها در نزد پسر عمويش داشته و نمىپرداخت آنروز آورد و باو پرداخت و در حدود صد هزار دينار مال برايش جمع شده بود. باز شب بعد پيغمبر و على عليه السّلام را در خواب ديد كه باو فرمودند ما مديونين ترا تهديد و امر نموديم كه اموالت را بتو برسانند و بحاكم مصر هم دستور داديم املاكت را فروخته و بهاى آنرا برايت بفرستد. و چند روز بعد سيصد هزار درهم پول اموالى كه حاكم مصر فروخته بود رسيد و آن مرد از غنىترين افراد مدينه شد باز شب ديگرى پيغمبر را در خواب ديد و فرمود: اى بنده خدا اين جزاى دنيائى بود كه نسبت بفرزندان من محبت و نيكى نموده و آنها را بر بستگان خودت تقدم و برترى دادى البته در آخرت چندين هزار برابر پاداش اين نيكى را خداوند بتو عطا ميفرمايد. و نيز حضرت عسكرى عليه السّلام فرمود بيچارهترين يتيمها كسى است كه دسترسى بامام زمان خود نداشته و از احكام دين خود بىاطلاع باشد هر كس از شيعيان داناى بعلوم ما، اين قبيل يتيمهاى جاهل را هدايت نمايد، در بهشت همنشين ما خواهد بود. حضرت عسكرى عليه السّلام فرمود پدرانم از پيغمبر اينحديث را نقل نمودهاند كه امير المؤمنين عليه السّلام فرمود هر يك از شيعيان ما كه بشريعت ما دانا و آگاه بوده و شيعيان ضعيف و جاهل را از تاريكى جهل و نادانى بسوى نور علم و دانشى كه ما باو عطا كردهايم رهبرى و هدايت نمايد، روز قيامت ميآيد در حالتى كه تاجى از نور بسر او ميدرخشد و اهل محشر را روشنى ميبخشد. پس از جانب پروردگار منادى ندا ميكند اين عالم از شاگردان مكتب آل محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم است ايمردم هر كه در دنيا بواسطه علم او از وادى جهالت و نادانى نجات يافته بنور او چنگ بزند تا از حيرانى و تاريكى محشر بيرون آيد. ناگاه كليه كسانى كه از آن عالم چيزى ياد گرفته و مشكلى از مسائل خود را روشن نموده و قلبش بنور معرفت آل محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم منور و رفع اشتباه از او شده است بسوى بهشت رهبرى ميشود. و آن حضرت فرمود عالمى كه بنور علم خويش متكفل ايتام مسلمانان شده و شيعيان آل محمد را از وادى جهالت و نادانى بشاهراه علم و دانش هدايت مينمايد فضيلتش بمراتب بالاتر از كسى است كه تكفل يتيمى را بعهده گرفته و باو لباس و خوراك بدهد.
و روايت كرده در كافى بسند خود از سدير صيرفى گفت عرض كردم حضور حضرت صادق عليه السّلام آيا بسائليكه نميدانيم مسلمان است يا خير چيزى عطا كنيم؟ فرمود بلى عطا و احسان نما ببينوايانيكه نميدانى و نمىشناسى آنان داراى ولايت امير المؤمنين هستند يا خير خداوند ميفرمايد قُولُوا لِلنَّاسِ حُسْناً لكن بدشمنان ما ائمه اگر چه ناتوان و بينوا باشند چيزى ندهيد و همچنين كسانيكه منكر حق باشند بآنان نيز احسان ننمائيد.
یک شنبه 25 / 11 / 1392برچسب:, :: 23:51 :: نويسنده : ارادتمند
آيات 55 تا 57 حضرت عسكرى عليه السّلام در تفسير آيه وَ إِذْ قُلْتُمْ يا مُوسى 55 فرمود زمانى كه موسى از بنى اسرائيل بفرقان عهد گرفت يعنى بنبوت محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم و امامت على عليه السّلام تا كافر از مؤمن ظاهر و جدا شود گفتند ما بتو ايمان نياوريم تا آن خدائى را كه باين فرقان تو را امر كرده آشكارا و بچشم مشاهده نموده و ما را باين امر خبر بدهد ناگاه صاعقه آنها را فرا گرفت***********موسى بكسانى كه تا آنوقت بر اثر صاعقه هلاك نشده بودند گفت چه ميگوئيد اگر قبول ننموده و اعتقاد نكنيد شما هم بهلاك شدگان ملحق خواهيد شد و مشمول عذاب خدا ميشويد گفتند ايموسى ما نميدانيم گروهى كه گرفتار عذاب شدند براى چه بوده شايد از نكبات و حوادث روزگار دچار بليه و عذاب شدهاند اگر بواسطه آن بوده كه ايمان بنبوت محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم و على عليه السّلام و ذريه او نياورده و رد كردهاند ولايت ايشانرا خداوند را بجاه محمد و آلش بخوان و از خدا بخواه كه آنها را زنده گرداند تا از آنها سؤال كنيم كه عذاب آنها براى چه بوده موسى دعا نمود و خداوند آنها را زنده كرد. موسى گفت حال از ايشان بپرسيد، آنها از چگونگى امر سؤال نمودند براى چه شما گرفتار عذاب شديد گفتند اى بنى اسرائيل چون ما پس از پذيرفتن نبوت محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم به امامت على عليه السّلام تسليم نشده و قبول ولايت او و اولاد او را ننموديم هلاك شديم بعد از هلاكت مشاهده كرديم در ملكوت آسمان و عرش و كرسى و حجب و بهشت و جهنم نديديم كسى را كه امرش نافذ و بزرگتر باشد از محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم و على عليه السّلام و فاطمه و حسن و حسين و همينكه بر اثر عذاب صاعقه مرديم ما را بردند كه بجهنم برسانند ناگاه ديديم محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم و على عليه السّلام فرشتگان موكل بر ما را صدا زدند كه دست از عذاب اينها برداريد بايد ايشان مجددا زنده شوند زيرا درخواست كننده خداوند را بحق ما و آل ما قسم داد كه آنها را زنده كنند و ما را زنده كردند و بجهنم بردن ما را بتاخير افكندند بدعائى كه تو اى موسى با توسل بمحمد و آل او كردى. پس خداوند بيهوديان زمان پيغمبر ميفرمايد ديديد كه بدعاى محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم و آل محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم تاريكى عذاب از پيشينيان شما مرتفع گرديد اينك بر شما لازم است كه مرتكب همان معاصى كه باعث هلاكت آنان شد و مجددا زنده شدند نشويد و بر خود ستم روا نداريد.
آيات 58 تا 62 باب حطه محمد (ص) و آل او ميباشد حضرت عسكرى عليه السّلام در تفسير وَ إِذْ قُلْنَا ادْخُلُوا تا آخر آيه فرمود خداوند ببنى اسرائيل زمان پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم فرمود بياد آوريد زمانى كه بپيشينيان شما گفتيم داخل قريه اريحا كه يكى از شهرهاى ايالت شام است بشويد بعد از آنكه از بيابان تپه بيرون آمده بودند و از نعمتهاى او برخوردار شده و هر چه خواهيد بدون زحمت و مشقت تناول نموده و با حال خضوع و فروتنى داخل درگاه قرب خداوند شويد، و خداوند محمد و على عليه السّلام را بدر مثل زده و امر بسجده كردن بنى اسرائيل براى عظمت و احترام محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم و على عليه السّلام بود و فرمود بموسى ولايت آنها را تذكر داده و از بنى اسرائيل براى محمد و على عهد و ميثاق بگير در قولش كه فرمود وَ قُولُوا حِطَّةٌ يعنى بگوئيد اى بنى اسرائيل سجده نمودن ما براى خدا تعظيم است بمثال محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم و على عليه السّلام و اعتقاد نمودن ما بولايت آندو سرور است و اين تعظيم و اعتقاد محو ميكند گناهان ما را چه خداوند فرمود هرگاه متذكر باين كلام شويد ما هم بخاطر اين عمل و گفتار گناهان گذشته شما را بيامرزيم و پاداش نيكوكاران كه در نبوت محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم و ولايت على عليه السّلام ترديد ننموده و مخالفت ايشان نكردهاند زياد گردانيم سپس خداوند فرمود سجده نكرديد بر آنچه امر نمودم بشما و آنچه گفته بودم بگوئيد نگفتيد لكن گفتيد «هطا سمقانا» گندم قرمزى كه قوت ماست بهتر است از سجده نمودن و گفتن اين سخنان. خداوند فرمود ما هم بواسطه نافرمانى و عصيان و تغيير دادن آنچه را كه امر كرديم اطاعت كنيد از ايمان بخدا و نبوت محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم و امامت على عليه السّلام و ذريه آن بزرگوار مرض طاعون را بر شما مسلط كرديم و در يك روز يكصد و بيست هزار نفر از آنها تلف شدند و چون خداوند ميدانست كه از صلب آنها كسى بوجود نخواهد آمد كه بوحدانيت خدا و پيغمبرى رسول اكرم و ولايت على و اولادش اعتقاد داشته باشد لذا آنان را مبتلا بمرض طاعون نموده و يكدفعه هلاك شدند.
و خداوند ببنى اسرائيل فرمود بياد بياوريد زمانى كه پيشينيان شما نزديك بود از شدت تشنگى در بيابان تيه هلاك شوند و ناله و فرياد ميكردند موسى دست بدعا برداشته و گفت الهى بحق محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم بزرگ پيغمبران و بحق على بزرگ اوصياء و بجاه فاطمه بزرگ زنان و بمقام حسن بزرگ اولياء و بحق حسين بزرگ شهيدان و بحق ذريه او اين بندگانت را سيراب نما خطاب رسيد ايموسى عصاى خود را بر سنگ بزن تا دوازده چشمه از آن جارى شود و هر يك از طوايف دوازده گانه چشمه انتخاب نموده و از آب آن بياشامند و خداوند بآنها فرمود بنوشيد و بخوريد از روزى كه بشما عطا گرديده و در روى زمين فساد و معصيت ننمائيد لكن آنها نافرمانى نموده و مرتكب گناه و معصيت شدند. و فرمود آنحضرت رسول اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم فرموده هر كس كه بر ولايت ما اهل بيت پايدار بماند خداوند او را از جام محبت خود سيراب كند و چنين كسى هرگز ستم نكند و غير خدا را نخواهد و خداوند مهمات او را كفايت فرمايد و حافظ و نگهبانش باشد و هر كس كه بر مكروهات و ناملايماتيكه از جهت دوستى ما بر او رسد صبر كند خداوند او را در روز قيامت در حمايت خود قرار داده و بدرجات عاليه ميرساند كه هيچ چشمى قدرت مشاهده مقامات او را نداشته باشد و باو بگويند بپاداش پايدارى در مقابل مكروهاتى كه در راه دوستى محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم و آل او نموده امروز خداوند تو را از تمام سختىها و عقبههائى كه بمردم ميرسد خلاصى بخشيد و اينك شفاعت كن از هر كه بتو خدمتى نموده و داخل بهشت شو و در هر مقام كه دلخواهت ميباشد قرار بگير و ببين كسانيكه بتو رنج و سختى دادند و در راه دوستى و محبت محمد و آل محمد ترا بيازردند چگونه در قعر جهنم و در ميان آتش معذب بوده و ناله و فرياد ميكنند یک شنبه 25 / 11 / 1392برچسب:, :: 23:50 :: نويسنده : ارادتمند
50 تا 54 تفسير جامع، ج1، ص: 163 حضرت عسكرى عليه السّلام در تفسير آيه وَ إِذْ فَرَقْنا بِكُمُ الْبَحْر 50 فرمود وقتى كه موسى بلب دريا رسيد از طرف خداوند باو وحى رسيد كه ببنى اسرائيل بگو تجديد و تازه كنند اقرار بوحدانيت و يگانگى من و ايمان بياورند در قلب خود بنبوت محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم و تكرار كنند بر نفس خود ولايت على عليه السّلام و ائمه از اولاد او را و بگويند خداوندا بجاه محمد و آل محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم ما را از اين دريا بسلامت عبور بده تا آب شكافته شده زمين نمايان گردد تا عبور نمائيد موسى بآنها گفت اين ذكر را بگوئيد و از آب عبور كنيد
و آن حضرت در تفسير آيه 53 وَ إِذْ آتَيْنا مُوسَى الْكِتابَ 53 فرموده همينكه خداوند كتاب تورات را بموسى نازل نمود و باو فرمود ايمان آوريد و اطاعت پروردگار نمائيد وحى رسيد بموسى كه ايموسى باقى مانده است فرقان كه بر تو نازل نمائيم تا مؤمن و كافر را از هم جدا كنى زيرا بذات خود قسم ياد كرديم كه ايمان و عمل هيچكس را قبول نكنيم مگر آنكه بفرقان ايمان داشته باشد موسى عرض كرد پروردگارا فرقان چيست خطاب رسيد كه فرقان آنست كه از بنى اسرائيل عهد و ميثاق بگيرى تا بدانند محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم بهترين و بالاترين و آخرين پيغمبران است و وصى او على و اولادان على امامان و پيشوايان خلق بوده و شيعيان آنها كه مطيع و پيرو و فرمانبردار ايشان ميباشند پادشاهان بهشت هستند. موسى از بنى اسرائيل بر نبوت محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم و ولايت على و فرزندانش عهد و پيمان گرفت بعضى از ايشان از روى حقيقت و خلوص عهد كرده و اعتقاد پيدا نمودند و گروهى فقط بزبان اقرار نموده ولى بدل عقيده نداشتند كسانى كه بدل و زبان اعتقاد داشتند از جبين آنها نورى ظاهر شد و هر كس بزبان اظهار عقيده كرده بود فاقد آن نور شد و اين همان فرقان بود كه خداوند بموسى وحى فرمود كه بين مؤمن و منافق فرق پيدا شده و اهل حق از باطل جدا گرديد.
حضرت عسكرى در آيه وَ إِذْ قالَ مُوسى لِقَوْمِهِ فرمود كه خداوندى بيهودىهاى زمان پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم ميفرمايد بياد آوريد زمانى كه موسى بپيشينيان شما گفت بنفس خودتان ستم كرديد كه گوساله پرست شديد توبه كنيد باين ترتيب كه بعضى از شما عده ديگرى را بكشد و اين كشته شدن و كشتن از زندگى كردن در دنيا براى شما بهتر است كه خدا شما را نيامرزد و بجهنم برويد.............مقتولين ناچار تسليم شدند و قاتلين ميگفتند مصيبت ما از شما بزرگتر است زيرا با دست خود پدر يا پسر و يا برادران خود را بايد بكشيم و حال آنكه ما پرستش گوساله نكردهايم. بموسى خطاب رسيد كه بآنها بگوئيد ما ميخواهيم شما را امتحان كنيم چرا آن وقت كه آنها گوساله پرستيدند از ميانشان خارج نشديد و ايشان را ترك نكرديد و بآنان بگو هر كس بمحمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم و آل محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم خدا را بخواند و دعا كند آن قتل را بر او آسان نمايد و احساس دردى نكند و آنها دعا كردند بهمان ترتيب كشتن و كشته شدن برايشان آسان شد و آنان جمعا ششصد هزار نفر بودند و دوازده هزار نفر آنها گوساله نپرستيدند و خداوند ببعضى توفيق داد كه ببعض ديگر گفتند آيا خداوند توسل بمحمد و آل محمد را وسيله نجات هر چيزى قرار نداده است پس چرا ما متوسل نميشويم جمع شدند و ناله و فرياد كشيده گفتند خداوندا بجاه محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم اكرم و بجاه على افضل و اعظم و بجاه فاطمه مكرم و بجاه حسن و حسين بزرگان و آقايان جوانان اهل بهشت و بجاه ذريه طيبين و طاهرين از آل طه و يس صلّى اللّه عليه و آله و سلّم ما را بيامرز و گناهان ما را ببخش و اين كشتار را از ميان ما بردار ناگاه منادى از آسمان بموسى ندا در داد كه كشتن ايشان كافى است چه آنها دعا نمودند و مرا بمحمد و آل محمد قسم دادند كه از آنها بگذرم و اگر آنان قبل از پرستش گوساله مرا بمحمد و آلش ميخواندند و قسم ميدادند البته آنها را از معصيت و ارتكاب شرك حفظ مينمودم و اگر فرعون و نمرود هم مرا براى نجات از غرق شدن بمحمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم و آل محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم قسم ميدادند آنها را نيز نجات مىبخشيدم و اگر شيطان قبل از نافرمانى و معصيت مرا بآنها قسم ميداد او را هدايت مينمودم. پس بنى اسرائيل ميگفتند وا حسرتا كجا بوديم ما و اين توسل بمحمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم و آل محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم و اگر از اول توسل جسته بوديم خداوند ما را حفظ مينمود و از فتنه و شر و كشتار نگاه ميداشت. یک شنبه 25 / 11 / 1392برچسب:, :: 23:49 :: نويسنده : ارادتمند و حضرت عسكرى عليه السّلام فرمود آيه وَ لا تَلْبِسُوا الْحَقَّ بِالْباطِلِ 42 خطاب بيهوديانى است كه گمان ميكردند محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم پيغمبر و على امام است و لكن پانصد سال ديگر ميآيند پيغمبر بآنها فرمود آيا حكميت تورات خودتان را بين من و خودتان قبول داريد عرض كردند بلى و تورات آوردند و بر خلاف آنچه كه نازل شده بود قرائت كردند خداوند آن طومارى كه تورات را بر خلاف نزول واقعى نوشته بودند بصورت اژدها گردانيد كه داراى دو سر بود هر يك از آن سرها شروع بجاويدن دست راست كسى كه طومار در دست او بود نمودند و آنمرد ناله و فرياد ميزد طومارهاى موجوده بسخن در آمده بآن دو نفر گفتند شما در عذاب هستيد تا اينكه تورات را همان طور كه نازل شده بخوانيد تا معلوم شود صفات محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم و على عليه السّلام چگونه بيان شده. آنها هم ناگزير شدند تورات را بدرستى و مطابق آنچه كه نازل شده بود قرائت نمودند و بر نبوت رسول اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم و امامت على عليه السّلام ولى خدا و وصى رسول ايمان آوردند و آنها بر اين معنى واقف بوده و ميدانستند پيغمبر همانست كه در توراتنوشته شده و جانشين و وصى او را مىشناختند ولى با گفتار باطل خود حق را پنهان ميكردند و انكار مينمودند و با اينكه خداوند اخبار خودشان را حجت قرار داده بود لكن همان اخبار را هم منكر ميشدند اما توانائى نداشته كه بر قهر و سطوت خداوند غالب شوند.
عياشى روايت كرده بسند خود از حضرت باقر عليه السّلام در معناى آيه وَ لا تَكُونُوا أَوَّلَ كافِرٍ بِهِ 41 فرمود مراد باول كافر اولى و دومى ميباشد و هر كه آندو را پيروى نمايد يعنى آن دو نفر اول انكار ولايت و امامت على را نموده و كافر شدند.
44 تا 49 فرمود حضرت عسكرى عليه السّلام در آيه وَ اسْتَعِينُوا بِالصَّبْرِ وَ الصَّلاةِ 45 فرمود خداوند بمسلمانان و يهوديان و كافرين ميفرمايد استقامت و بردبارى كنيد از فعل حرام و امانات مردم را رد نمائيد و از رياستهاى باطله دورى جوئيد و اعتراف كنيد بنبوت محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم و ولايت على عليه السّلام و در خدمت آنها پايدار باشيد تا خداوند را خشنود نموده و مستحق بهشت شويد و با نظر كردن بر عترت محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم كه بزرگترين مردم جهانند و ذريه على لذت برده و محفوظ شويد زيرا نظر كردن بر روى آنها روشنائى چشم شما را زياد خواهد كرد و موجب خوشحالى و مسرت و مايه اكمال دين شماست و نيز پايدارى كنيد بر نمازهاى پنج وقت و بدرود و صلوات بر محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم و آل او كه سبب رسيدن شما ببهشت همين نمازها و درود بر محمد و آل او و پيروى از اوامر آنهاست در ظاهر و باطن و ترك مخالفت ايشان است و البته اين كار بسيار دشوار و سخت است مگر بر خاضعين و فروتنان و كسانى كه از جهت مخالفت اوامر الهى پيوسته ترسان ميباشند و رسول اكرم ميفرمود مرد مؤمن هميشه از عاقبت خود در بيم و هراس است و نميداند كه در موقع جان دادن و حاضر شدن فرشته كه موكل بقبض روح اوست توفيق و سعادت شامل حال او ميشود تا جلب رضايت و خشنودى خدا را بنمايد يا خير
فرمود حضرت عسكرى عليه السّلام در آيه يا بَنِي إِسْرائِيلَ اذْكُرُوا 47 فرمود يعنى بياد بياوريد اى بنى اسرائيل زمانى كه موسى و هرون را نزد پدران و پيشينيان شما فرستاديم كه آنها را راهنمائى كنند از آنها بنبوت محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم و امامت على عليه السّلام و ائمه طاهرين عهد گرفتيم و گفتيم اگر بعهد خود وفا كنيد در بهشت پادشاهانى هستيد و شما را فضيلت و برترى بر مردمان زمان خودتان خواهيم داد در بهشت و در دنيا هم بجهت قبول كردن نبوت و ولايت محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم و على عليه السّلام و آل آنها شما را برترى ميدهيم و برترى دنيائى شما همين است كه بوسيله ابر بر سر شما سايه افكنديم و مرغ بريان و ترنجين بر شما فرو فرستاديم و سيراب كرديم شما را از دوازده چشمه كه از سنگى شكافته و ظاهر نموديمو براى عبور شما و نجات از شر فرعونيان و دشمنانتان دريا را خشكانيديم كه شما سالم مانده و فرعونيان هلاك شدند و با اين چيزها شما را از مردم زمان خودتان كه طريقه آنها بر خلاف مذهب شما بود برترى داديم. یک شنبه 25 / 11 / 1392برچسب:, :: 23:48 :: نويسنده : ارادتمند
آيات 35 تا 38 حضرت امام حسن عسكرى عليه السّلام در بيان آيه فَتَلَقَّى آدَمُ مِنْ رَبِّهِ كَلِماتٍ 37 فرمود زمانى كه آدم معصيت خداوند را نمود و بمعصيت خود اقرار كرد و گفت خداوندا توبه مرا قبول كن و عذر مرا بپذير و مرا بمكان خود برگردان و درجه مرا بلند نما خطاب باو رسيد اى آدم آيا فراموش كردى كه گفتم هر وقت بسختى و زحمتى رسيدى مرا بنام محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم و آل او بخوان تا از تو رفع آن زحمت و سختى بنمايم. آدم عرض كرد اينك بيادم آمد، خداوند فرمود بمن متوسل شو بنام محمد و على و فاطمه و حسن و حسين و باسامى آنها مرا بخوان تا دعاى ترا اجابت نموده و توبهات را قبول كنم عرض كرد پروردگارا بقرب و منزلتى كه محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم و آل او در نزد تو دارند توبه مرا قبول كن و مرا بيامرز من همان كسى هستم كه مرا در بهشت خود جاى دادى و حوا را بمن تزويج فرمودى و بفرشتگان امر نمودى كه بمن سجده كنند و خدمتمرا باحترام انجام دهند خداوند فرمود اى آدم اينكه بفرشتگان امر نمودم بر تو سجده كنند نه فقط براى شخصيت خودت بود بلكه از آن جهت مسجود فرشتگان شدى كه تو حامل نور محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم و آل او بودى و چنانچه قبل از نافرمانى و ارتكاب معصيت توسل بذيل عنايت انوار طيبه مينمودى و مرا بحرمت و مقام آنها ميخواندى كه از خدعه و فريب شيطان محفوظت بدارم البته اجابت مينمودم لكن معصيت شما در لوح محفوظ جارى شده بود و من بهر چه حادث شود دانا هستم. الآن بخوان مرا و بمحمد و آل او توسل بجو تا اجابت نمايم، آنوقت آدم گفت خدايا بجاه محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم و على و فاطمه و حسن و حسين عليه السّلام و پاكيزگان از اولاد آنها بر من تفضل نما و توبه مرا قبول كن و گناهان مرا بيامرز و مرا بهمان مرتبه و كرامتى كه عطا فرموده بودى برگردان، خداوند فرمود اى آدم توبه تو را پذيرفتم و نعمتهاى خود را بتو عطا نمايم و ترا بمرتبه اوليه برگردانم و كرامت بيشمار بر تو به بخشم. اين بود كلماتى كه خداوند بآدم تعليم نمود و سبب قبولى توبه او شد.
فرشتگان شخص آدم را سجده نكردند فرمود حضرت عسكرى عليه السّلام فرشتگان آدم را سجده نكردند بلكه آدم را قبله سجده نمودن خدا قرار دادند از نظر تعظيم انوار محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم و آل او كه حامل آن انوار بود و پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم فرمود اگر سجده كردن براى غير خدا جايز بود همانا امر ميكردم كه مردم سجده كنند على بن أبي طالب عليه السّلام را بواسطه علم و دانشى كه خداوند باو عطا فرموده و براى خاطر دوستى با بهترين خلق خدا ديگر آنحضرت فرمود شيطان معصيت كرد خدا را و هلاك شد چون عصيانش مقرون با تكبر بود، و آدم معصيت نمود ولى هلاك نشد زيرا معصيت او با تكبر مقرون نبود
آيات 39 تا 43 حضرت عسكرى عليه السّلام در آيه وَ الَّذِينَ كَفَرُوا 39فرمود آنانكه پيغمبر را تكذيب نمودند در آنچه در فضيلت امير المؤمنين فرموده در باره نصب خلافت و ولايت او و ائمه بعد از آن حضرت همگى در آتش جهنم جاويد باشند فرمود حضرت عسكرى عليه السّلام در تفسير آيه يا بنى اسرائيل مراد از بنى اسرائيل اولاد يعقوب ميباشند و خداوند ميفرمايد چون محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم را مبعوث نموده و در ميان شهر شما جاى داديم كه براى درك محضرش رنج سفر بخود راه نداده و بزحمت نيفتيد و علائم نبوتش را واضح و آشكار نموديم و دلايل راستگوئى او را در تورات شما شرح داديم كه حال آن پيغمبر بر شما مشتبه نشود و بعهدى كه از پدرانتان در باره تصديق پيغمبرى آنحضرت گرفته شده عمل كنيد و امر نموديم كه آن عهد را بشما برسانند تا بمحمد (ص) عربى و قرشى هاشمى ايمان بياوريد با معجزات و آياتى كه از او مشاهده نموديد از قبيل سخن گفتن دست گوسفندى كه آنرا آلوده بزهر نموده بوديد و تكلم نمودن گرگ و زياد شدن طعام اندك و نرم كردن سنگهاى سخت و محكم و منجمد شدن آبهاى رونده و جارى و معجزهاى بهيچ پيغمبر نداديم مگر آنكه بالاتر آنرا باين پيغمبر دادهايم ترديد و شك ننمائيد و يكى از بزرگترين آيات اين پيغمبر وجود وصى و خليفه چون وجود مقدس على بن أبي طالب عليه السّلام است كه رفيق مؤيد و ياور و برادر اوست بعهدى كه بشما واجب نمودم وفا كنيد تا منهم بعهدى كه كردم تا شما را ببهشت داخل كنم وفا نمايم و از نقض عهد و خلاف امر من بر حذر باشيد در اينكه با محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم مخالفت و ستيزه نمائيد و من قادر و توانايم كه دشمنان شما را از بين برده و كسانى كه با شما دشمنى ميكنند دفع نمايم و آنها ناچيزتر از آن هستند كه در صورت مخالفت با عهد و پيمان من از انتقام و سخط و قهر و استيلاى من رهائى يافته و در امان بمانند. حضرت عسكرى عليه السّلام در آيه وَ آمِنُوا بِما أَنْزَلْتُ مُصَدِّقاً 41 فرمود- خداوند فرمود اى يهودىها آنچه بر محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم از امامت على و اولادش نازل نموديم در كتاب تورات شما هم بيان شده است و كتاب تورات صحت اين قرآن را تأئيد و گواهى مينمايد و ميرساند كه اين پيغمبر پيغمبر آخرين و وصى او على فاروق اين امت و باب مدينه و در علم آن پيغمبر است، آثار و آيات نبوت و امامت را بثمن اندك نفروشيد و منكر نبوت و امامت از براى اغراض دنيوى نشويد و بترسيد از اينكه امر نبوت و امامت را پنهان و مخفى كنيد.
یک شنبه 25 / 11 / 1392برچسب:, :: 23:47 :: نويسنده : ارادتمند
آيات 26 تا 29 تفسير جامع، ج1، ص: 125 عهد خداوند از مردم فرمود حضرت امام حسن عسكرى عليه السّلام در آيه الَّذِينَ يَنْقُضُونَ عَهْدَ اللَّهِ 27 عهدى كه خداوند از مردم گرفت اقرار بپروردگارى و ربوبيت خود و اعتقاد به نبوت و پيغمبرى محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم و تسليم بولايت و امامت على عليه السّلام بود و با اينكه اين عهد را محكم نموده بود گروهى از منافقين نقض عهد نموده و رشته آن پيمان را بريدند و با دورى و بيزارى جستن از آل محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم در روى زمين فساد نموده و با آنكه بآنها امر شده بود حقوق آل محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم را ادا كنند و ذريه و رحم پيغمبر را بر رحمهاى خود مقدم بدارند عصيان و عناد نمودند و پيرو دشمنان خدا و رسول و وصى او گشتند و از امامانى كه خداوندبراى آنان معين فرموده تجاوز نموده و برگشتند آنحضرت فرمود هر كس باين صفات باشد بنفس و اهل خود زيان نموده است روايت كرده در كافى بسند خود از حضرت صادق عليه السّلام در آيه إِنَّ اللَّهَ لا يَسْتَحْيِي 26 فرمود مراد از بعوضه در اين آيه امير المؤمنين است و مراد از فَما فَوْقَها 26 پيغمبر اكرم ميباشد و شاهد بر اين گفتار ذيل آيه است كه ميفرمايد فَأَمَّا الَّذِينَ آمَنُوا فَيَعْلَمُونَ أَنَّهُ الْحَقُّ 26 يعنى آنانكه ايمان آوردهاند ميدانند امير المؤمنين بر حق است و پيغمبر اكرم عهد و پيمان گرفت از مردم براى ولايت آنحضرت.
آيات 30 تا 34 اسمائيكه بآدم تعليم نمود حضرت امام حسن عسكرى عليه السّلام فرمود مراد از اسماء كه در آيه وَ عَلَّمَ آدَمَ الْأَسْماءَ بيان شده است اسامى انبياء و اسم محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم و على عليه السّلام و فاطمه و حسن و حسين و نه نفر از اولاد حسين و ذريه او و شيعيان و دشمنان آنها بود سپس عرضه داشت محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم و على عليه السّلام و ائمه را بر فرشتگان يعنى انوار آن وجودهاى مقدس را كه در سايه عرش مشغول تسبيح و تقديس ذات مقدس پروردگار بودند گفتند خداوندا ما اين اسماء شريفه را نميدانيم آنوقت خطاب رسيد كه اى آدم بفرشتگان اسامى پيغمبران و ائمه را خبر بده چون اسامى را خبر داد از فرشتگان عهد و پيمان گرفت بايمان آوردن آنها به پيغمبران و ائمه و برترى دادن محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم و ائمه هدى را از همه آنها.
گفتن خليفه چهارم بامير المؤمنين ابن بابويه بسند خود از حضرت امام زين العابدين عليه السّلام روايت كرده گفت آن حضرت بابن شاذان فرمود امير المؤمنين عليه السّلام فرموده هر كس اعتقاد نداشته باشد كه من خليفه چهارم خداوند در روى زمين هستم لعنت خدا بر او باد، راوى ميگويد حضورش عرض كردم شما ميفرموديد آنحضرت خليفه اول پيغمبر است فرمود راست است لكن مراد از چهارمين خليفه خدا كه آنحضرت فرموده آنست خداوند در قرآن ميفرمايد إِنِّي جاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَلِيفَةً 30 آدم اول خليفه خداوند در روى زمين بود و باز ميفرمايد يا داوُدُ إِنَّا جَعَلْناكَ خَلِيفَةً فِي الْأَرْضِ 26 ص و هرون خليفه سوم و امير المؤمنين خليفه چهارم خدا در روى زمين و اول خليفه محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم است اين بود معناى آنچه كه آنحضرت فرمود در كافى بسند خود روايت كرده از حضرت موسى بن جعفر عليه السّلام فرمود زمانى كه پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم در خواب ديد تيم و عدى و بنى اميه بر منبر آنحضرت بالا رفتند غمگين شده و بر آنحضرت گران آمد خداوند قرآن را نازل فرمود تا او تأسى بپروردگار خود نمايد و آيه اسْجُدُوا لِآدَمَ 30 را توجه نموده اندوهناك نشود، كه وقتى من امر بسجده نمودم شيطان مخالفت امر من نمود و اينكه منافقين معصيت من و نافرمانى ترا در باره وصايت و ولايت على نمودهاند اولين خلاف نيست پس غمگين مباش درباره وبلاگ به وبلاگ من خوش آمدید آخرین مطالب پيوندها
نويسندگان
|
||||||||||||||||||||||||||
![]() |