صلح پایدار
جمعه 7 / 3 / 1396برچسب:, :: 19:23 ::  نويسنده : ارادتمند

 تفسير جامع، ج‏2، ص: 82

در كافى از ابى مسروق روايت كرده گفت حضور حضرت صادق عليه السّلام عرض كردم ما با مردم سخن ميگوئيم و بآيه أَطِيعُوا اللَّهَ وَ أَطِيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ 59    براى آنها حجت ميآوريم ميگويند اين آيه در حق مؤمنين نازل شده و حجت ميآوريم براى آنها بآيه قُلْ لا أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْراً إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبى‏ ميگويند اين آيه هم در باره قرابات و ارحام مسلمين نازل شده و هر چيزى را كه براى مخالفين حجت آوريم براى هر يك تاويلات باطل كنند، فرمود هر گاه كار به اين جا رسيد كه بدلائل و حجت‏هاى شما تسليم نشوند آنها را بمباهله دعوت نموده و نفرين كنيد عرض كردم چطور مباهله كنيم؟ فرمود نفس خود را تا سه روز پاكيزه و اصلاح كنيد و سه روز روزه بگيريد و با مدعى و مخالفين خود بيرون رويد بجانب كوه‏ها اگر دو نفر باشيد انگشت سبابه خود را در انگشت سبابه او شبكه نموده تا بنصفه خم كن و شروع كن ابتدا براى نفس خود و بخوان‏

 «اللهم رب السموات السبع و رب الارضين السبع عالم الغيب و الشهادة الرحمن الرحيم»

اگر ابو مسروق (خودش) حقى را انكار نموده و ادعاى باطلى ميكند آتشى از آسمان نازل و يا عذابى دردناك برسان آنوقت دعا را متوجه مدعى نموده و بگو خدايا اگر اين شخص منكر حقى است و يا ادعاى باطل ميكند بسوى او آتشى از آسمان نازل و يا عذاب دردناكى بفرست و بمن فرمود همينكه آثار نزول بلا را مشاهده نمودى ديگر در آن مكان توقف منما بخدا قسم كسى اين عمل را انجام ندهد مگر آنكه خداوند باجابت برساند مباهله و نفرين او را و فرمود وقت و ساعت مباهله بايد ما بين طلوع فجر و طلوع آفتاب باشد در ذيل اين آيه اين گونه روايات از طريق اماميه زياد است.

در كافى از ابى بصير روايت كرده گفت سؤال نمودم از حضرت صادق عليه السّلام معنى آيه أَطِيعُوا اللَّهَ وَ أَطِيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ را فرمود مراد از اولى الامر امير المؤمنين و فرزندانش ميباشد و در حق آنان اين آيه نازل شده، عرض كردم مردم ميگويند چنانچه آيه در حق آن بزرگواران نازل شده پس چرا خداوند آنها را بنام در قرآن بيان نفرموده؟ فرمود بمردم بگو خداوند در قرآن آيه أَقِيمُوا الصَّلاةَ وَ آتُوا الزَّكاةَ را نازل كرده و بيان نفرموده چگونگى نماز و تعداد ركعات او را و همچنين بيان نكرده مقدار زكوة را و پيغمبر اكرم تفسير نموده نماز و زكوة را براى مردم و حج را نازل نموده و بيان نكرده تعداد طواف و كيفيت حج را تمام آنها را پيغمبر تفسير كرده  براى مردم اين آيه را هم نازل كرده در حق امير المؤمنين و فرزندانش و پيغمبر بيان تفسير او را نموده و فرموده ايمردم بدانيد من هر كرا مولا و آقايم على نيز مولا و آقاى او است سفارش ميكنم شما را بكتاب خدا و اهل بيت خود و از خداوند در خواست نمودم كه جدائى نيفكند ميان آندو تا كنار حوض كوثر بر من وارد شوند پروردگار هم مسئول مرا اجابت فرمود ايمردم باهل بيت من ياد ندهيد چيزيرا زيرا آنها داناتر از همه شما باشند و هرگز از راه راست خارج نكنند كسى را و براه ضلالت و گمراهى وارد نكردانند اى ابى بصير اگر پيغمبر ساكت شده بود و بيان نمى‏فرمود مراد از اولى الامر را، همانا فلان و فلان مردم را بسوى خود دعوت نميكردند خداوند در قرآن نازل فرمود آيه تطهير را تا شاهد و گواه بر بيان پيغمبرش باشد و فرمود إِنَّما يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيراً روزى امير المؤمنين و دو فرزندانش حسن و حسين عليه السّلام و حضرت فاطمه عليه السّلام در خانه ام سلمة بودند پيغمبر عبائى طلبيد و آنها را زير عبا داخل نمود و گفت پروردگارا براى هر پيغمبر اهل و جانشينى باشد اينها هم بزرگان اهل بيت من ميباشند ام سلمه عرض كرد اى رسول خدا من هم از اهل بيت شما هستم؟ فرمود خير تو براه نيكو و پسنديده خواهى بود جبرئيل نازل شد و آيه تطهير را آورد هنگاميكه پيغمبر رحلت نمود امير المؤمنين اولى شد بمردم از خود آنها وقتى آنحضرت خواست اين دار فانى را وداع كند امام حسن اولى گرديد و هرگز نميتوانست و داخل نميكرد امير المؤمنين فرزندان ديگرش را در اهل بيت چه بفرض اينكار را مينمود حسن و حسين اعتراض ميكردند و ميفرمودند خداوند  اين آيه را فقط در حق ما چند نفر نازل فرموده چنانچه امام حسن عليه السّلام هم نميتوانست فرزندان خود را داخل در اهل بيت نمايد و بعد از حسن امام حسين ولى و اولى بمردم شد و هيچ كدام از فرزندانش جز حضرت امام زين العابدين ادعاء اهل بيتى و ولى را نكردند و آيه وَ أُولُوا الْأَرْحامِ بَعْضُهُمْ أَوْلى‏ بِبَعْضٍ فِي كِتابِ اللَّهِ در بيان اين موضوع نازل شده‏اى ابى بصير خداوند از اهل بيت پيغمبرش هر شك و پليدى را برداشت و آنها را پاكيزه نمود بخدا قسم هرگز ما ائمه اهل بيت پيغمبر شكى نياورده و نخواهيم آورد و در كتاب سليم بن قيس كه از اصحاب امير المؤمنين است از آنحضرت روايت كرده گفت سؤال نمودم اندك چيزيكه بنده مؤمن را از ايمان خارج و بكفر داخل مينمايد چيست؟ فرمود امير المؤمنين سؤالى كردى بفهم پاسخ او را اندك چيزيكه داخل گرداند بنده مؤمن را بسوى كفر آنستكه مرتكب نواهى خدا بشود و از او امر او سرپيچى كند و برأى خود دينى درست كند و بسازد و شيطان را پرستش كند و امام و حجت خدا و آنكسيكه اطاعت و دوستى او را بر مردم واجب كرده نشناسد و نداند ولى اگر خدا را شناخت و اقرار و اعتراف بفرمانبردارى او نمود و شناخت پيغمبر و امام را و دانست كه آنها حجت خدا هستند و اطاعت فرمان آنان واجب و لازم است چنين شخصى مؤمن باشد.

سليم گويد عرض كردم حضورش اگر چه آن شخص نادان باشد از چيزهاى ديگر؟

فرمود بلى هر گاه اوامر و نواهى خدا را انجام دهد تكرارا عرض كردم يا امير المؤمنين صفات امام و حجت خدا را بيان بفرمائيد تا او را شناخته و فرمانبردارش باشيم؟ فرمود همان كسى باشد امام و حجت كه خداوند نام او را با نام خود و پيغمبرش بيان نموده و ميفرمايد أَطِيعُوا اللَّهَ وَ أَطِيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ   59     عرض كردم واضح و روشن‏تر بيان فرمائيد؟ فرمود اما و حجت همان شخصى است كه پيغمبر فرمود در باره او «انى تارك فيكم امرين كتاب اللّه و عترتى اهل بيتى»

تا آخر حديث ثقلين و ما در آخر بخش اول بطور تفصيل آن را بيان نموديم.

 

در كافى از عبد اللّه بن عجلان روايت كرده گفت فرمود حضرت باقر عليه السّلام آيه أَطِيعُوا اللَّهَ   59     در حق امير المؤمنين عليه السّلام و فرزندانش نازل شد و خداوند آنها را بجاى پيغمبران قرار داده مگر آنكه ايشان حلال و حرامى را بيان نكنند جز آنچه پيغمبر آورده

 

 

عياشى ذيل آيه أَ لَمْ تَرَ إِلَى الَّذِينَ يَزْعُمُونَ    60     از حضرت صادق عليه السّلام روايت كرده فرمود هر كس ميان او و برادر دينى خودش نزاعى داشته و طرف خود را براى حكميت نزد برادران دينى و مؤمنين دعوت كند و او قبول ننموده و بمراجع حكام و سلاطين تمايل نمايد مانند كسى است كه به جبت و طاغوت مراجعه و توسل بجويد در صورتى كه خداوند امر فرموده كه به جبت و طاغوت كافر شوند.

جمعه 6 / 3 / 1396برچسب:, :: 19:15 ::  نويسنده : ارادتمند

 

تفسير جامع، ج‏2، ص: 71

 در كافى ذيل آيه فَكَيْفَ إِذا جِئْنا مِنْ كُلِّ أُمَّةٍ بِشَهِيدٍ 41   از حضرت صادق عليه السّلام روايت كرده فرمود اين آيه نازلشده در باره امت محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم به تنهائى كه در هر زمانى امامى از اهل بيت ميباشد كه گواه بر امت است و محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم در هر زمان گواه است بر ما ائمه.

و در بصائر الدرجات سعد بن عبد اللّه از امير المؤمنين عليه السّلام روايت كرده فرمود صاحبان صراط اوصياء و ائمه باشند توقف كنند در صراط، كسى از آنجا عبور نكند جز آنهائيكه امامان را شناخته و معرفت بحق آنان داشته باشند شناسانيده خداوند بائمه دوستدارانشان را و ائمه گواه بر مردم باشند و پيغمبر اكرم گواه بر ائمه است خدا عهد و ميثاق گرفته از مردم بر اطاعت و فرمانبردارى آنها از ائمه و اينست معناى آيه شريفه.

و نيز از بريد عجلى روايت كرده گفت از حضرت باقر عليه السّلام معناى آيه أَطِيعُوا اللَّهَ وَ أَطِيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ 59  را سؤال نمودم جواب فرمود بآيه أَ لَمْ تَرَ إِلَى الَّذِينَ أُوتُوا نَصِيباً  51   تا آخر آيه و فرمود مى‏گويند ائمه ضلال و گمراه كه بطرف جهنم رهبرى و دعوت ميكنند بهترند از آل محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم كه مردم را به بهشت هدايت ميكنند و مراد از أَمْ لَهُمْ نَصِيبٌ مِنَ الْمُلْكِ 53   امامت و خلافت است كه خداوند بما عطا فرموده و مائيم كه در مقابل اين عطاى خداوند مورد حسد مردم ميباشيم كه بغير ما بخلايق ديگر چنين عطائى نشده است و معناى فَقَدْ آتَيْنا آلَ إِبْراهِيمَ  54   آنست كه خداوند پيغمبران و امامان را از آل ابرهيم قرار داده و تعجب است كه مردم امامت را در آل ابرهيم تصديق نموده و اقرار دارند ولى براى آل محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم انكار مينمايند در صورتى كه آل محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم همان آل ابرهيم ميباشد.

و نيز از حضرت موسى بن جعفر عليه السّلام روايت كرده فرمود ما كسانى هستيم كه مردم بر ما حسد ميبرند و اين دو روايت را عياشى نيز بسند خود نقل نموده است.

 

   تفسير جامع، ج‏2، ص: 78

و در كتاب سليم بن قيس روايت كرده از امير المؤمنين عليه السّلام خطاب نمود بمعاويه و فرمود بدان رحمت و استغفار نيست بر تو و طلحه و زبير مگر لعنت و عذاب و نيستيد شما از جهت بدعت گذاردن در دين و معصيت و گناه كمتر از آنكسيكه وثوق باو داشته  و در صدد خون بهاى او قيام كرده‏ ايد (مراد عثمان است) شما و او بر ما اهل بيت ستم كرديد و مردم را بر ما جرئت داديد خداوند حال شما را در اين آيه بيان ميفرمايد أَ لَمْ تَرَ إِلَى الَّذِينَ أُوتُوا نَصِيباً مِنَ الْكِتابِ يُؤْمِنُونَ بِالْجِبْتِ وَ الطَّاغُوتِ   56   تا آخر آيه را تلاوت نمود و فرمود اى معاويه ما همان مردم هستيم كه حسد ميبرند بر ما اهل بيت و ما اشخاصى هستيم كه خداوند ميفرمايد در باره ما وَ آتَيْناهُمْ مُلْكاً عَظِيما  54  ً اى معاويه ملك و سلطنت بزرگ ما آنستكه خداوند اطاعت و فرمانبردارى از ما را اطاعت خود و نافرمانى بما را معصيت خود قرار داده اين مردم اقرار دارند باطاعت و فرمانبردارى آل ابراهيم و انكار ميكنند او را در آل محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم و حال آنكه آل محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم همان آل ابراهيم ميباشند اى معاويه اگر تو و پشينيان تو از اعراب قبيله ربيعه و مضر بما جفع كردند همانا خداوند طايفه‏اى را بيافريند كه ايمان بما ائمه خواهند داشت و هرگز كافر بما نخواهند بود عياشى بسند خود از داود بن فرقد روايت كرده گفت شنيدم حضرت صادق عليه السّلام تلاوت نمود آيه أَمْ يَحْسُدُونَ النَّاس  54  َ را اسمعيل فرزند آنحضرت كه در حضورش نشسته بود توجهى باو نمود و فرمود مراد از ملك عظيم اطاعت كردن از ما اهل بيت است كه خداوند بر مردم واجب كرده سپس تلاوت فرمود اينقسمت آيه را وَ مِنْهُمْ مَنْ صَدَّ عَنْه  55   ُ عرض كردم استغفار ميكنم و ندانستم كه مراد آل محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم هستند و فرمود حضرت بلى بعض از مردم بآل ابراهيم و فرزندان او كه ما ائمه هستيم ايمان آورند و بعضى ديگر رو بگردانند.

 

 تفسير جامع، ج‏2، ص: 81

روايت كرده در كافى از بريد عجلى گفت از حضرت باقر عليه السّلام آيه إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُكُمْ أَنْ تُؤَدُّوا الْأَماناتِ إِلى‏ أَهْلِها   58   را سؤال نمودم؟ فرمود خداوند از اين آيه ما را قصد نموده كه علم و سلاح را امام اول رها كند بدوم و دوم بسوم تا برسد بحجت عصر عليه السّلام امام دوازدهم.

 آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَ أَطِيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ گفت از جابر انصارى شنيدم زمانى كه اين آيه نازل شد حضور پيغمبر اكرم عرض كرديم شما شناسانيديد بما خدا و رسولش را كه خودتان ميباشيد اولى الامر كه اطاعت او در مرتبه خدا و رسول قرار گرفته كيست؟

فرمود ايجابر مراد از اولى الامر جانشينان من ميباشند كه اول آنها على بن أبي طالب عليه السّلام است بعد حسن سپس حسين بعد على بن الحسين بعد محمد بن على كه در تورات معروف بباقر است و تو او را درك كنى ايجابر هر وقت خدمتش رسيدى سلام مرا باو برسان بعد از او جعفر صادق بعد موسى بن جعفر و پس از او على بن موسى و بعد از او محمد بن على و بعد از او على بن محمد بعد از او حسن بن على بعد از او هم نام و هم كنيه من حجت خدا در روى زمين فرزند حسن بن على عسكرى آن امامى است كه خدا او را از نظر شيعيان پنهان و غايب ميكند و بدست او مشرق تا مغرب زمين فتح ميشود و خداوند بدست او نام خود را بتمام مردم برساند و خداوند آن امام را غايب نميگرداند مگر براى امتحان نمودن دلها و آزمايش مراتب ايمان آنها جابر گفت عرض كردم ايرسول خدا آيا در زمان غيبت او شيعيان از جنابش انتفاعى ميبرند؟ فرمود آرى بآن خدائى كه  جانم بدست قدرت اوست و مرا بسوى خلق فرستاده است شيعيان از نور او روشن ميشوند و از ولايت او منتفع و بهره‏مند شوند مانند آنكه مردم از آفتاب منتفع شوند و آفتاب در زير ابر باشد ايجابر اينها از مكنونات و سر خدا بود و از خزائن علم اوست و از غير اهلش اينها را پنهان كن.

جمعه 6 / 3 / 1396برچسب:, :: 19:9 ::  نويسنده : ارادتمند

تفسير جامع، ج‏2، ص: 10

در كافى روايت كرده بسند خود از حضرت رضا عليه السّلام در آيه وَ اتَّقُوا اللَّهَ الَّذِي تَسائَلُونَ بِهِ وَ الْأَرْحامَ   1  فرمود مراد از ارحام رحم‏هاى آل محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم مى‏باشند كه بساقه عرش چنگ زده و ميگويند پروردگارا صله كن با كسى كه با ما آل محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم صله ميكنيد و قطع كن هر آنكه با ما قطع ميكند و اين صله رحم در ارحام مؤمنين نسبت بيكديگر جاريست و اين آيه را تلاوت فرمود.

و ابن شهرآشوب از طريق عامه روايت كرده كه ابن عباس گفت اين آيه در حق اهلبيت و ارحام پيغمبر است زيرا پيغمبر فرمود روز قيامت هر سبب و نسبى قطع و بريده ميشود مگر سبب و نسب من.

 

 

 

 

 تفسير جامع، ج‏2، ص: 62

 

إِنْ تَجْتَنِبُوا كَبائِرَ ما تُنْهَوْنَ عَنْهُ نُكَفِّرْ عَنْكُمْ سَيِّئاتِكُمْ وَ نُدْخِلْكُمْ مُدْخَلاً كَرِيماً (31)

عياشى از ميسر روايت كرده در آيه إِنْ تَجْتَنِبُوا كَبائِرَ ما تُنْهَوْنَ عَنْهُ نُكَفِّرْ عَنْكُمْ تا آخر گفت من و علقمه حضرمى و ابو حيان عجلى و عبد اللّه بن عجلان بانتظار حضرت باقر عليه السّلام‏ بوديم همينكه تشريف آورد بسوى ما توجه نموده و فرمود مرحبا بخدا قسم من دوست دارم روح و بوى شما را كه بر دين خدا ميباشيد علقمه حضورش عرض كرد هر كس بر دين خدا باشد حضرتت شهادت ميدهى كه از اهل بهشت است؟ حضرت قدرى مكث نموده فرمود نفس خود را نورانى كنيد اگر مرتكب گناهان كبيره نشويد من براى شما شهادت ميدهم، حضورش عرض نموديم گناهان كبيره چند است؟ فرمود گناهان كبيره هفت است يكى شرك بخدا آوردن دوم مال يتيم خوردن سوم ربا خوارى چهارم عاق پدر و مادر پنجم فرار از جهاد ششم كشتن مرد يا زن مسلمان هفتم نسبت زنا دادن بزنان عفيفه مسلمان عرض كرديم ما بحمد اللّه مرتكب اين اعمال نشديم فرمود پس شما اهل بهشت هستيد.

و نيز روايت كرده از معاذ بن كثير گفت حضرت صادق عليه السّلام بمن فرمود اى معاذ گناهان كبيره هفت است و همه آنها را دشمنان ما نظر بعداوتى كه با ما داشتند مرتكب شده‏اند اول شرك بخداست آنچه را خداوند و رسولش فرمودند در باره ما ائمه آن دشمنان تكذيب كردند گفتار خدا و رسول را دوم قتل نفس كشتند امام حسين عليه السّلام و اصحاب او را سوم عاق والدين خداوند فرموده (النبى اولى بالمؤمنين من انفسهم و ازواجه امهاتهم و هو اب لهم) پس عاق رسول خدا شدند در باره ذريه و اهلبيت او پنجم نسبت ناشايسته دادن بزنان عفيفه و محصنه و در بالاى منبر بناموس كبرى و حضرت زهرا عليه السّلام نسبت بى‏جا داده‏اند ششم خوردن مال يتيم، انفال و حقوقى كه در قرآن براى ما از خمس واجب شده بود خوردند هفتم فرار از جهاد با امير المؤمنين‏

 از روى اختيار بيعت كرده و سپس از اطراف انحضرت فرار كردند و او را خوار نمودند و انكار حق ما نمودند و تمام گناهان كبيره را در مورد خاندان پيغمبر اكرم انجام دادند

 

  در كافى از حسن بن محبوب روايت كرده گفت از حضرت رضا عليه السّلام معنى آيه وَ لِكُلٍّ جَعَلْنا مَوالِيَ مِمَّا تَرَكَ الْوالِدانِ 33  را سؤال كردم؟ فرمود مراد از موالى در اين آيه ائمه معصومين از آل محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم مى‏باشد كه خداوند از براى آنها از شما مردم عهد و ميثاق گرفته‏

 

 

 

جمعه 5 / 3 / 1396برچسب:, :: 19:2 ::  نويسنده : ارادتمند

 

 تفسير جامع، ج‏1، ص: 466

 وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِيعاً وَ لا تَفَرَّقُوا103    در كتاب امالى بسند خود از حضرت صادق عليه السّلام روايت كرده فرمود ما ائمه ميباشيم حبل و رشته محكم خدا و عياشى بسند خود از جابر انصارى روايت كرده گفت فرمود حضرت باقر عليه السّلام آل محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم حبل و رشته خدا هستند كه پروردگار امر نموده توسل و تمسك بآنها بجويند مردم.

 

 تفسير جامع، ج‏1، ص: 471

يَوْمَ تَبْيَضُّ وُجُوهٌ وَ تَسْوَدُّ وُجُوهٌ 106

على بن ابراهيم بسند خود از ابى ذر روايت كرده گفت وقتى اين آيه نازل شد پيغمبر اكرم فرمود روز قيامت بر من وارد ميشوند امتم با پنج پرچم يكى از آنها با پرچم مردم گوساله پرست وارد ميشوند از آنها سؤال ميكنم بعد از من با قرآن و عترتم چگونه رفتار نموديد؟ ميگويند قرآن را سوزانيديم و احكام آنرا پشت سر انداخته و با عترتت دشمنى كرده و بايشان جور و ستم نموده بغض آنانرا در دل گرفتيم بآنان ميگويم برويد بسوى آتش دوزخ                        تفسير جامع، ج‏1، ص: 472

 با لب تشنه و روى سياه و با پرچم دوم فرعونيان امت وارد ميشوند از آنها ميپرسم كه با قرآن و عترت بعد از من چطور سلوك كرديد؟ گويند اما از قرآن حذف و ساقط نموده مخالفت با آن كرديم و با عترتت دشمنى كرده آنها را بقتل رسانيديم بآنها نيز گويم برويد بسوى آتش در حالتى كه رو سياه و تشنه باشيد پرچم سوم با سامرى اين امت و تابعينش وارد ميشوند بآنها ميگويم شما با قرآن و عترت چگونه رفتار نموديد؟

گويند ما قرآن را ترك نموده و مخالفت و سرپيچى از آن كرديم و عترتت را خوار و ذليل كرده و آنان و مقامشانرا پست شمرديم و با آنها رفتارى ناهنجار و قبيح نموديم بآنها هم گويم شما نيز بجهنم برويد با لبهاى تشنه پرچم چهارم با طايفه «ذى الثديه» رئيس خوارج با اولين و آخرين خوارج يعنى كسانيكه تابع خوارج نهروان ميشوند تا تا زمان ظهور امام عصر عليه السّلام از حيث گفتار و كردار و توهين كنندگان باحاديث و اخبار و روات اهل عصمت و طهارت و بدعت گذاران برأى و اجتهاد پس از آنها در باره رفتار با قرآن و عترت بعد از رحلتم پرسش كنم در پاسخ گويند اما قرآن را جويده  و بيزارى از آن جستيم و عترتت را بقتل رسانيديم و با آنها و پيروانشان جنگ و جدال نموديم ميگويم شما هم با صورتهاى سياه و بدنهاى خسته و لبهاى تشنه بآن سه طايفه ملحق شويد در آتش جهنم آنگاه وارد شود بر من پرچم و علامتى كه با اوست پيشواى پرهيزكاران و بزرگ اوصياء و جانشينان خدا در روى زمين و پيشرو پيشانى سفيدان و وصى بلا واسطه من على ابن أبي طالب عليه السّلام و پيروانش بآنها ميگويم بعد از آنكه برحمت ايزدى پيوسته و از بين شما رفتم با قرآن و عترتى كه بجاى خود گذاشتم و سفارش آن دو متاع سنگين را بشما نمودم چه معامله كرديد؟ گويند اى پيغمبر راستگو از قرآن پيروى و دستورهاى آنرا اطاعت و باحكامش عمل نموديم و نام عترتت را زنده و تجليل كرده و با آنها دوستى نموده و خود و قبورشانرا زيارت مينموديم و از آنها يارى ميكرديم تا جائيكه خونهاى خود را در راه نصرت و احياى طريقه حقه آنها ايثار و بذل نموديم ميگويم وارد بهشت شويد و در آن جاويدان باشيد با صورت و چهره‏هاى سفيد و باز در حالتى كه سيراب هستيد بدون غم و اندوه سپس آيه يَوْمَ تَبْيَضُّ وُجُوهٌ وَ تَسْوَدُّ وُجُوهٌ را تا آخر آيه تلاوت فرمود.

 

 تفسير جامع، ج‏1، ص: 520

ابن بابويه بسند خود از حضرت موسى بن جعفر عليه السّلام روايت كرده در آيه يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اصْبِرُوا وَ صابِرُوا 200   تا آخر آيه فرمود يعنى در مصائب صبر كنيد و بردبارى نمائيد در تقيه كردن و پيروى نموده و متصل شويد بامامانيكه پيشوايان شما ميباشند و نيز از حضرت باقر عليه السّلام روايت كرده فرمود صبر كنيد بر اداء واجبات و صبر نمائيد بر اذيت دشمنان و پيوند دهيد خودتان را باماميكه انتظار ظهور او را داريد كه حضرت حجت است.

و روايت كرده شيخ مفيد بسند خود از حضرت باقر عليه السّلام فرمود ابن عباس فرستاد نزد پدرم امام زين العابدين عليه السّلام و از آيه اصْبِرُوا وَ صابِرُوا وَ رابِطُوا وَ اتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ سؤال كرده بود پدرم در غضب شده بسؤال كننده فرمود چقدر ميل داشتم  كه ابن عباس كه تو را فرستاده با من مواجه و رو برو ميشد سپس فرمود اين آيه نازل شده در حق پدرم حضرت امام حسين عليه السّلام و در حق ما ائمه دين كه از فرزندان او او هستيم و ابدا ابن عباس ربطى به اين آيه ندارد و زود است كه اين پيوستگى و بردبارى در انساب ما مشهود شود كه مردم بآنها پيوسته و از صدمات دشمنان شكيبائى و بردبارى كنند و خداوند از صلب ابن عباس افرادى خلق مينمايد كه شايسته آتش جهنم بوده و جمع بسيارى را از دين خدا بيرون ميكنند و زود است كه زمين را از خون ذرارى و فرزندان پيغمبر رنگين كنند و آنها صبر و بردبارى پيشه سازند تا خداوند ميان آنها حكم فرمايد و او بهترين حكم كننده است.

عياشى از حضرت صادق عليه السّلام روايت كرده فرمود اصبروا يعنى بردبارى كنيد از معصيت و صابروا يعنى يكديگر را بر اداى واجبات سفارش كنيد وَ اتَّقُوا اللَّهَ يعنى امر بمعروف و نهى از منكر نمائيد سپس فرمود چه منكرى بدتر است از ستم نمودن در حق ما آل محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم و كشتن ما ميباشد و رابطوا يعنى سير كنيد و ارتباط حاصل كنيد با راه خدا و ما ائمه رابط ميان خدا و خلق بوده و محل پناه مردم هستيم و هر كس از طرف ما جهاد كند مانند آنستكه از طرف پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم جهاد نموده است و به آنچه پيغمبر اكرم از جانب خداوند آورده عمل كنيد شايد براى شما وسيله شود كه داخل بهشت شويد و حركت نمائيد بحركت كردن ما ائمه و طريقه ثابت و مستقيم دين خداوند تا رستگار و پيروز باشيد.

در كافى از ابن مسكان و او از حضرت صادق عليه السّلام روايت كرده كه فرمود اصبروا يعنى بردبارى نمائيد در مصيبتها و سختيها و صابروا يعنى شكيبا باشيد در اداء واجبات و رابطوا يعنى متصل شويد و ربط دهيد خودتان را بائمه اطهار

                

جمعه 4 / 3 / 1396برچسب:, :: 18:50 ::  نويسنده : ارادتمند

تفسير جامع، ج‏1، ص: 406

سوره آل عمران‏

در مدينه نازل شده و نزول آن بعد از انفال بوده سوره آل عمران در مدينه نازل شده و دويست آيه ميباشد و سه هزار و چهار صد و هشتاد كلمه و چهارده هزار و پانصد و بيست و پنج حرف است

 

تفسير جامع، ج‏1، ص: 407 

 هُوَ الَّذِي أَنْزَلَ عَلَيْكَ الْكِتابَ مِنْهُ آياتٌ مُحْكَماتٌ هُنَّ أُمُّ الْكِتابِ وَ أُخَرُ مُتَشابِهاتٌ فَأَمَّا الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ زَيْغٌ فَيَتَّبِعُونَ ما تَشابَهَ مِنْهُ ابْتِغاءَ الْفِتْنَةِ وَ ابْتِغاءَ تَأْوِيلِهِ وَ ما يَعْلَمُ تَأْوِيلَهُ إِلاَّ اللَّهُ وَ الرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ يَقُولُونَ آمَنَّا بِهِ كُلٌّ مِنْ عِنْدِ رَبِّنا وَ ما يَذَّكَّرُ إِلاَّ أُولُوا الْأَلْبابِ (7)

عياشى بسند خود از حضرت صادق عليه السّلام روايت كرده فرمود آيات قرآن بر دو بخش است محكم و متشابه اما آيات محكمات را ايمان باو داريم و عمل بر طبقش مينمائم و متدين بآن احكام هستيم و بآيات متشابهات عمل نكنيم ولى ايمان باو داريم كه از جانب خدا نازل شده تا بيان فرمايد مقصود و مراد از آنها را، و نيز بسند ديگر فرمود آنحضرت: محكمات آياتى هستند كه بايد عمل بآنها نمود و متشابهات آياتى باشند كه مشتبه است فهم او بر نادانان.

و در كافى بسند خود از سليم بن قيس هلالى روايت كرده گفت فرمود امير المؤمنين عليه السّلام در حديث مفصلى بمعوية اى معويه قرآن بر حق است و نوريست براى راهنمائى مردمان و شفاء است براى مؤمنان، و آنهائيكه ايمان ندارند كرند و گوشهاى آنان صداى قرآن را نميشنود و قرآن بر ايشان سبب ضلالت و گمراهى است (يعنى هر چه از آيات قرآن بشنوند بيشتر طغيان و سركشى و تمرد ميكنند) ايمعويه خداوند رها نكرده هيچ طايفه‏اى از گمراهان و خوانندگان بسوى جهنم را مگر آنكه رد نموده گفتار و سخنان باطل آنها را و حجت آورده قرآن را براى آنان و نهى نموده مردمان را از پيروى كردن ايشان و نازل فرموده آيه‏اى از آيات قرآن را در حقشان ميداند او را هر كه بايد بداند و نداند و نفهمد او را كسى كه نبايد بداند و بفهمد من شنيدم از پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم ميفرمود نيست آيه‏اى از آيات قرآن جز آنكه براى او ظاهر و باطنى است و نباشد حرفى از حروفات قرآن مگر آنكه برايش حدى و مطلعى است ظاهر قرآن حد اوست و مطلع قرآن باطن او است و نميداند تاويل و باطن قرآن را مگر خداوند و راسخون در علم كه ما ائمه ميباشيم و امر فرموده خداوند بامت كه ايمان بما آورند و بگويند هر يك ايمان آورديم بآنچه از جانب پروردگار نازل شده و نيز امر نموده خداوند بامت كه تسليم امر ما ائمه باشند و اينكه رجوع كنند در آنچه اختلاف كردند و در فهم قرآن بسوى من و ذريه من و فرموده (وَ لَوْ رَدُّوهُ إِلَى الرَّسُولِ وَ إِلى‏ أُولِي الْأَمْرِ مِنْهُمْ لَعَلِمَهُ الَّذِينَ يَسْتَنْبِطُونَهُ مِنْهُمْ)  83 نسا و بايد از ما ائمه طلب كنند فهم قرآن را.

 

و عياشى بسند خود از فضيل بن يسار و او از حضرت باقر عليه السّلام و بسند ديگر از ابى بصير و او از حضرت صادق عليه السّلام روايت كردند فرمودند بخدا قسم ما ائمه هستيم راسخون در علم و ما ميدانيم تاويلات متشابهات قرآن را

 

 در كافى از حضرت باقر عليه السّلام در معناى آيه هُوَ الَّذِي أَنْزَلَ عَلَيْكَ الْكِتابَ مِنْهُ آياتٌ مُحْكَماتٌ روايت كرده كه فرمود مردمانى هستند كه در باره قرآن اظهار عقيده مى‏نمايند بدون آنكه علم و دانش قرآن را دريافته باشند تاويل قرآن را جز راسخون در علم كه ائمه ميباشند نميدانند و نيز از حضرت صادق عليه السّلام روايت كرده بسند خود كه مراد از ام الكتاب امير المؤمنين عليه السّلام و ائمه طاهرين بوده و منظور از متشابهات منافقين و غرض از فَأَمَّا الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ زَيْغٌ اصحاب و دوستان منافقين ميباشد و نيز فرمود راسخون در علم امير المؤمنين عليه السّلام و ائمه هستند.

 


تفسير جامع، ج‏1، ص: 415

محمد بن حسن صفار بسند خود در كتاب بصائر الدرجات از حضرت موسى بن جعفر عليه السّلام روايت كرده در آيه شَهِدَ اللَّهُ   18   فرمود واجباتى بر ائمه هست كه بر شيعيان آنها واجب نيست و بر شيعيان او امرى است كه بر ائمه واجب نيست مثلا بر شيعيان واجب است كه از ما سؤال كنند وَ أُولُوا الْعِلْم   18  ِ ما هستيم كه قائم بعدل ميباشيم.

عياشى بسند خود از حضرت باقر عليه السّلام روايت كرده فرمود خداوند گواهى داده به نفس خويش و فرموده‏

 «شهد اللّه انه لا اله الا هو»

و فرشتگان نيز بيگانگى او شهادت دادند همانطور كه خداوند بذات خود شهادت داد و مراد از «أُولُوا الْعِلْمِ» پيغمبران و امامان ميباشند كه بعدل ظاهرى و باطنى قيام نموده‏اند و نيز از آنحضرت روايت كرده فرمود، صاحبان ذكر و صاحبان علم ما هستيم و علم حرام و حلال خدا نزد ما مى‏باشد

 

 عياشى از حضرت باقر عليه السّلام روايت كرده در ذيل جمله إِنَّ الدِّينَ عِنْدَ اللَّهِ الْإِسْلامُ كه‏مراد باسلام امام است و ابن شهر آشوب بسند خود از آنحضرت روايت نموده كه اسلام يعنى تسليم شدن بولايت امير المؤمنين على بن أبي طالب عليه السّلام‏

 

 قُلْ إِنْ كُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونِي يُحْبِبْكُمُ اللَّهُ 31  از بريد بن معاويه عجلى روايت كرده گفت حضور حضرت باقر عليه السّلام بودم ديدم مردى از اهالى خراسان با پاى پياده وارد حضور آنحضرت شد پاهاى او را مشاهده كرديم و ديديم پينه بسته بود گفت بخدا قسم از خراسان بمدينه نيامدم مگر بخاطر دوستى شما آل محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم حضرت بآنمرد خراسانى فرمود بخدا قسم اگر سنگى ما را دوست بدارد خداوند آن سنگ را با آل محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم محشور گرداند بخدا قسم دين نيست مگر دوستى با آل محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم و نيز از ربعى بن عبد اله روايت كرده گفت حضور حضرت صادق عليه السّلام عرض كردم ما نام فرزندان خود را از نام شما و پدران شما اقتباس نموده و نام گذارى ميكنيم آيا از اين رويه سودى عايد ما ميشود، فرمود آرى بخدا قسم نيست دين مگر محبت ما آل محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم و آيه را قرائت فرمود

 

 در كتاب امالى بسند خود از حضرت صادق عليه السّلام روايت كرده در آيه إِنَّ اللَّهَ اصْطَفى‏ آدَمَ وَ نُوحاً فرمود و

 «آل محمد على العالمين» را منافقين از آيه ساقط نموده ‏اند و طبرسى در مجمع البيان نيز روايت نموده كه در قرائت اهلبيت و آل محمد على العالمين ميباشد ابن بابويه بسند خود از أبا صلت روايت كرده گفت روزى حضرت رضا عليه السّلام در مجلس مأمون تشريف داشت مأمون از آن حضرت سؤال نمود آيا خداوند عترت پيغمبر اكرم را بر ساير مردم فضيلت داده است؟ حضرت فرمود خداوند در آيات محكمات قرآن فضل عترت پيغمبرش را بيان فرموده، مأمون گفت در كجا؟ حضرت آيه را تلاوت فرموده و سپس اضافه كردند عترت پيغمبر داخل در آل ابراهيم ميباشند زيرا پيغمبر از فرزندان ابراهيم است و مراد از دعاى حضرت ابراهيم چنانكه در سوره بقره بيان شد پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم است و از طريق عامه ثعلبى از ابى وائل روايت كرده گفت در قرآن ابن مسعود قرائت كردم ان الله اصطفى آدم و نوحا و آل ابراهيم و آل عمران و آل محمد على العالمين و بر طبق روايات عامه و خاصه مسلم است كه در موقع جمع آورى قرآن زمان خلفاى اولى و دومى و سومى آل محمد حذف شده‏

 

 

                         تفسير جامع، ج‏1، ص: 440

 

مباهله پيغمبر اكرم بانصار اى نجران‏

در كافى بسند خود از ابن سنان روايت كرده گفت حضرت صادق عليه السّلام فرمود وقتى كه نصاراى نجران خدمت پيغمبر رسيدند بزرگان آنها «اهتم و عاقب و سيد بودند» براى نماز گذاردن ميخواستند ناقوس بزنند اصحاب پيغمبر خدمتش عرض كردند نصارى قصد دارند در

 مسجد شما براى انجام مراسم مذهبى خود ناقوس بنوازند فرمود آنها را بخوانيد همينكه خدمت پيغمبر شرفياب شدند سؤال كردند منظور از احضار و دعوت ما چه بود؟ فرمود براى آنكه شهادت بدهيد بوحدانيت خدا و رسالت من و به اين كه عيسى يكى از بندگان آفريده خداست مانند ساير افراد بشر ميخورد و ميآشاميد و محدث ميشد گفتند اگر او چون يكى از افراد و مخلوقات بوده پس پدرش كيست آيه إِنَّ مَثَلَ عِيسى‏ عِنْدَ اللَّهِ نازل شد پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم بآنها فرمود نظر شما در باره آدم ابو البشر چيست؟ 

آيا او مخلوق و بنده خدا بود و مثل ساير مردم ميخورد و ميآشاميد و با زن هم بستر ميشد يا خير؟ عرض كردند بلى فرمود بگوئيد پدر او كه بوده؟ نصارى مبهوت شده و سخن نگفتند سپس پيغمبر فرمود بيائيد با هم مباهله كنيم اگر من در ادعاى خود صادق و راستگو باشم لعنت خدا بر شما باد و چنانچه دروغ ميگويم بر من باد گفتند انصاف دارى و حاضريم روز بعد را براى مباهله معين نموده و بمنزل خود رفتند بزرگان نجران گفتند اگر فردا پيغمبر با اصحابش حضور يافت حتما پيغمبرنيست و مباهله ميكنيم و چنانچه با اهلبيت خود حاضر شد مباهله نخواهيم كرد زيرا اهلبيت خودش را مقدم نميدارد مگر آنكه راستگو باشد چون صبح شد براى مباهله آمدند ديدند پيغمبر است و با او امير المؤمنين عليه السّلام و حضرت فاطمه و حسن و حسين صلوات اللّه عليهم هستند نصارى از مسلمين سؤال كردند همراهان پيغمبر چه اشخاصى هستند؟ بآنها گفته شد اين على پسر عم و داماد و وصى اوست و آن زن دخترش و آن دو طفل فرزندان دخترش ميباشند همينكه دانستند آنها پيغمبر و خاندان گرامى او هستند به پيغمبر عرض كردند ما مباهله نميكنيم ولى حاضر به پرداخت جزيه ميباشيم بقدرى كه راضى شويد پيغمبر اكرم جزيه براى آنها مقرر فرمود و آنها مراجعت كردند شيخ مفيد در كتاب اختصاص از حضرت موسى بن جعفر عليه السّلام در آيه تَعالَوْا نَدْعُ أَبْناءَنا وَ أَبْناءَكُمْ 61   روايت كرده فرمود تمام فرق اسلامى از عامه و خاصه عادل و منافق اتفاق دارند كه در قضيه مباهله پيغمبر اكرم با نصاراى نجران غير از پيغمبر و على و و فاطمه و حسن و حسين كسى نبود و مراد از ابنائنا حسن و حسين و نسائنا فاطمه و انفسنا على بن أبي طالب عليهم صلوات اللّه بوده و متفق عليه تمام مسلمين است و نيز در همان كتاب در حديث مفصلى روايت كرده كه سيد و اهتم و عاقب بزرگان نصاراى نجران پس از آنكه حقانيت پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم را درك كردند گفتند ما تمام اوصاف و علائم اين پيغمبر را در كتاب انجيل ديده‏ايم بآنها گفته شد پس چرا ايمان نميآوريد؟ گفتند آيا نمى‏بينيد نصارى چگونه ما را تعظيم و تكريم مينمايند براى ما كليسا بنا نموده و با صداى بلند نام ما را بزبان جارى ميكنند چطور ممكن است از اين رياست و مقام دل بر كنيم و صرف نظر از بزرگى و تنعم كرده داخل در دين اسلام شويم كه بزرگ و كوچك و شريف و پست همه يكسان باشند وقتى كه پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم پيشنهاد مباهله داد فرمود بيائيد مباهله كنيم كه با وجيه‏ترين افراد خانواده‏ام على و فاطمه و حسن و حسين در درگاه خداوند كه در روى زمين بيمانند هستند دست بدعا و نفرين برادريم تا حق آشكار شود و لعنت خداوند بر دروغگوى باشد بزرگ نصارى از شنيدن اين سخن چنان اندامش بلرزه افتاد كه فورا گفت ايرسول گرامى با ما مباهله مكن ما همه   ساله هزار شمشير و هزار زره و هزار دينار بشما جزيه ميدهيم پيغمبر گفت قبول كردم اما آگاه باشيد بآن خدائى كه مرا بپيغمبرى برگزيده است اگر من با همين اهلبيتم كه در زير اين عبا هستند با شما مباهله مينمودم خداوند تمام اين بيابان را آتش نموده و بسر شما فرود ميآورد و در يك چشم بهم زدن همه ميسوختيد در همين موقع جبرئيل بر پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم نازل شد و گفت اى محمد پروردگارت سلام ميرساند و ميفرمايد بعزت و جلال خودم اگر بتوسط على و فاطمه و حسن و حسين با تمام اهل زمين و آسمان مباهله كنى همانا آسمانها را فرو ريزم و زمين و قطعه قطعه چون پشم زده شده گردانم كه ابدا موجودى روى آن قرار نگيرد آنگاه پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم سر مبارك را بلند نمود بسوى آسمان و دو دستهاى شريفش را چنان بلند كرد كه سفيدى زير بغل او نمايان شد و فرمود خدايا لعنت و نفرين تو باد بر آن كسانى كه بعلى و فاطمه و حسن و حسين ظلم و ستم كنند و حق و اجر آنها را از آنچه واجب و لازم و مقرر فرموده كم و يا غصب نمايند تا روز قيامت.       

 

 

شنبه 2 / 3 / 1396برچسب:, :: 11:38 ::  نويسنده : ارادتمند

يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اسْتَعِينُوا بِالصَّبْرِ وَ الصَّلاةِ إِنَّ اللَّهَ مَعَ الصَّابِرِينَ (153)

 در صحيفه حضرت رضا عليه السّلام است كه فرمود نيست آيه در قرآن بلفظ يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا مگر آنكه در حق ما ائمه نازل شده است و از طريق عامه موفق بن احمد كه از بزرگان علماى آنهاست بسند خود از ابن عباس روايت كرده كه گفت رسول خدا فرموده نيست در قرآن آيه يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا مگر آنكه على امير المؤمنين عليه السّلام رئيس و امير و شريف آنانست‏

 

 تفسير جامع، ج‏1، ص: 277

 عياشى بسند خود روايت نموده از حضرت صادق عليه السّلام در آيه: إِنَّ الَّذِينَ يَكْتُمُونَ ما أَنْزَلْنا 159  فرمود مراد از هدى و بينات امير المؤمنين عليه السّلام است و نيز در روايت ديگر از حضرت باقر عليه السّلام نقل نموده كه فرمود در اين آيه قصد كرده ما ائمه را و حضرت عسكرى عليه السّلام فرمود حضور امير المؤمنين عرض كردند بهترين مردم  بعد از ائمه چه كسانى ميباشند؟ فرمود علماء هرگاه صالح باشند باز حضورش عرض نمودند بعد از شيطان چه اشخاصى بدتر هستند؟ فرمود علماء و دانشمندان هرگاه فاسد شوند و آنها ميباشند كه باطل را رواج ميدهند و حق را كتمان و پوشيده ميدارند خداوند در باره آنان فرموده أُولئِكَ يَلْعَنُهُمُ اللَّهُ وَ يَلْعَنُهُمُ اللَّاعِنُون 159  َ و طبرسى بسند خود در معناى آيه از پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم روايت كرده فرمود هرگاه از دانشمندى مسئله‏اى سؤال نمايند و بداند آن مسئله را و كتمان كند و اظهار ننمايد خداوند در روز قيامت با گردن بند آتش او را بجهنم بفرستد.

 

 

در احتجاج از حضرت امام زين العابدين عليه السّلام در تفسير آيه: وَ لَكُمْ فِي الْقِصاصِ حَياةٌ   179  روايت كرده فرمود هرگاه كسى قصد كشتن ديگرى را بنمايد و بداند بر اثر اين قتل خودش را بقصاص خواهند كشت محققا از كشتن صرف نظر خواهد كرد لذا قصاص سبب حياة قاتل و مقتول فرضى ميشود، و هم باعث حياة و زندگانى اجتماع مردم است، زيرا ميدانند كه قصاص واجب است و از ترس آنكه مبادا مرتكب بقتل را بكشند مبادرت بكشتن نمينمايند سپس فرمود آنحضرت بمردم آيا خبر بدهم شما را بچيزى كه بزرگتر و بالاتر از قتل نفس است و با قصاص هم جبران نميشود؟ اصحاب عرض كردند بفرمائيد آنحضرت فرمود هر كس ديگرى را گمراه كند و سوق بدهد مردم را از راه نبوت پيغمبر اكرم و ولايت على براه دشمنان ايشان يا حقى از حقوق على و آل او را پايمال كند و منكر فضيلتى از فضائل ائمه طاهرين عليه السّلام باشد چنين شخصى براى هميشه مخلد در آتش جهنم خواهد بود.

 

احمد بن محمد برقى در محاسن بسند خود از حضرت باقر عليه السّلام روايت كرده در آيه وَ أْتُوا الْبُيُوتَ مِنْ أَبْوابِها   189  فرمود كارها را از راه‏هاى خود انجام بدهيد.

و در كافى بسند خود از حضرت صادق عليه السّلام روايت كرده فرمود ائمه و اوصياء پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم درهاى خدايند كه بايد از آنجا داخل شد چه اگر ايشان نبودند خداوند شناخته نميشد و خداوند بوجود ائمه اتمام حجت فرموده بر خلايق.

محمد بن حسن صفار در كتاب بصائر الدرجات بسند خود از حضرت باقر عليه السّلام روايت كرده كه فرمود ما ائمه حجت و باب خدا هستيم ما زبان خدا و چشم خدا و راه خدا و از طرف خدا بر مخلوقات ولايت داريم.

 

 تفسير جامع، ج‏1، ص: 306

در احتجاج بسند خود از اصبغ ابن نباته روايت كرده گفت حضور امير المؤمنين نشسته بودم ابن كواء بر آنحضرت وارد شد گفت يا امير المؤمنين معناى اين آيه كه ميفرمايد: لَيْسَ الْبِرُّ بِأَنْ تَأْتُوا الْبُيُوتَ مِنْ ظُهُورِها 189  تا آخر آيه چيست؟ فرمود مائيم خانه‏هائى كه خداوند امر فرموده از درهاى خانه‏ها داخل شويد مائيم درهاى قرب  خدا و خانه‏هاى او كه بسوى آن خانه ميرود كسى كه با ما بيعت كند و بولايت و امامت ما اقرار نمايد مثل آنست كه چنين شخصى داخل خانه خدا شده باشد از در آن و هر كسى با ما مخالفت كند و ديگرى را بر ما مقدم بدارد مثل آنستكه ميخواهد از عقب خانه داخل شود.

سعد بن عبد اللّه قمى بسند خود از حضرت باقر عليه السّلام روايت كرده فرمود هر كس برود در خانه آل محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم و علم دانش از آنها ياد بگيرد و اخذ نمايد، از چشمه صافى آن دانش را گرفته است كه نيست براى آن چشمه انقطاعى و خداوند قرار داده آل محمد را راههائى كه ميرسانند مردم را بسوى خدا و اينست معناى قول خداوند كه ميفرمايد وَ أْتُوا الْبُيُوتَ مِنْ أَبْوابِها

 

تفسير جامع، ج‏1، ص: 320

در كافى از حضرت باقر عليه السّلام روايت كرده در آيه: يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا ادْخُلُوا فِي السِّلْمِ كَافَّةً     208 

فرمود مراد ولايت ما است كه بايد داخل شويد.

و عياشى از ابى بصير روايت كرده گفت حضرت صادق عليه السّلام بمن فرمود آيا ميدانى سلم چيست؟ عرض كردم شما دانا هستيد فرمود مراد ولايت على عليه السّلام و ائمه بعد از ايشان است و فرمود خطوات شيطان بخدا قسم دوستى و پيروى از منافقين است

 

پيامبران و ائمه داراى 5 روحند:

در كافى از اصبغ بن نباته روايت كرده در آيه تِلْكَ الرُّسُلُ فَضَّلْنا بَعْضَهُمْ عَلى‏ بَعْضٍ 253  گفت حضور امير المؤمنين عليه السّلام عرض كردم مردم گمان ميكنند كه بنده مؤمن زنا نميكند و دزدى و شرب خمر و ربا خوارى و خونريزى خلق بدون سبب از بنده مسلمان مؤمن سر نميزند، اين سخن بر من گران آمد و سينه من تنگ و خسته شد، زيرا اضطرارا با اين مردم ما معاشرت ميكنيم و با آنها وصلت ميكنيم و آنها بواسطه معصيت از ايمان خارج شده‏اند امير المؤمنين عليه السّلام فرمود بلى همينطور است از پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم شنيدم ميفرمود خداوند مردم را در قرآن بسه دسته تقسيم فرموده است اصحاب ميمنه و اصحاب مشأمه و السابقون اما سابقين پيغمبران مرسل و غير مرسل و ائمه باشند و خداوند در آنها پنج روح قرار داده يكى روح القدس دوم روح الايمان سوم روح شهوة چهارم روح قوة پنجم روح بدن با روح القدس پيغمبران را فرستاده و با آن روح تمام موجودات را ميدانند و بروح ايمان خدا را پرستش مينمايند و هرگز شرك باو نياورند و بروح قوه جهاد كنند با دشمنان خود و تهيه معاش كنند و بروح شهوت لذت طعام را چشيده و زنان را نكاح كنند و بروح بدن سير و حركت كنند اين پيغمبران آمرزيده‏اند و فرمود اين پيغمبران را بعضى بر بعض ديگر برترى داده و بروح القدس تقويت نموديم و در باره بعضى ميفرمايد وَ أَيَّدَهُمْ بِرُوحٍ مِنْهُ يعنى گرامى داشتيم و برترى داديم آنانرا بر غير خودشان. و عياشى بسند خود از حضرت صادق عليه السّلام روايت كرده فرمود مؤمنين بزيادتى ايمان برترى پيدا ميكنند بر حسب درجات بيكديگر در پيشگاه خداوند راوى ميگويد عرض كردم مگر براى ايمان درجات و منزلت‏هاى متفاوتى است در نزد خداوند؟

فرمود بلى عرض كردم براى من بيان فرمائيد، فرمود همان چيزيست كه خداوند اولياى خود را باو برترى داده و فرموده تِلْكَ الرُّسُلُ تا آخر آيه و نيز فرموده وَ لَقَدْ فَضَّلْنا بَعْضَ النَّبِيِّينَ عَلى‏ بَعْضٍ و فرموده انْظُرْ كَيْفَ فَضَّلْنا بَعْضَهُمْ عَلى‏ بَعْضٍ وَ لَلْآخِرَةُ أَكْبَرُ دَرَجاتٍ و فرمود هُمْ دَرَجاتٌ عِنْدَ اللَّهِ اين بيان خداست كه درجات ايمان را بيان فرمود.

 

 

 عياشى از معاوية بن عمار روايت كرده گفت بحضرت صادق عليه السّلام عرض كردم‏مراد از مَنْ ذَا الَّذِي يَشْفَعُ عِنْدَهُ إِلَّا بِإِذْنِهِ 255  چه اشخاصى ميباشند فرمود ما ائمه هستيم كه شفاعت ميكنيم.

 

  تفسير جامع، ج‏1، ص: 371

 لا إِكْراهَ فِي الدِّينِ قَدْ تَبَيَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَيِّ فَمَنْ يَكْفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَ يُؤْمِنْ بِاللَّهِ فَقَدِ اسْتَمْسَكَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقى‏ لا انْفِصامَ لَها وَ اللَّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ (256)

 عروة الوثقى امير المؤمنين و فرزندانش ميباشند

ابن بابويه از عبد اللّه بن عباس روايت كرده گفت پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم فرمود هر كس دوست داشته باشد كه بريسمان محكم خدا تمسك جويد كه هرگز بريده نشود بايد توسل جويد بولايت برادرم و وصيم على بن أبي طالب عليه السّلام زيرا هلاك نشود كسى كه دوست داشته باشد او را و نجات نيابد هر كه على عليه السّلام را دشمن بدارد.

و نيز بسند ديگر روايت كرده فرمود رسول خدا، عروة الوثقى على و حسن و حسين و ائمه از فرزندان حسين ميباشند هر كس اطاعت آنها كند خدا را اطاعت كرده و هر كس معصيت و نافرمانى آنها را بنمايد معصيت خدا را نموده است و آنها وسيله معرفت خدا ميباشند.

در كافى از عبد اللّه بن ابى يعفور روايت شده گفت حضور حضرت صادق عليه السّلام عرض كردم من با مردم معاشرت و آميزش دارم و بسيار متعجب هستم از كسانى كه شما اهلبيت عصمت و خاندان نبوت را دوست نداشته و بمخالفين شما ارادت ميورزند و آنها در وفا و دوستى خود بمنافقين پايدار و استوارتر از دوستى و وفادارى دوستان شما ميباشند؟! گفت تا اين سخن را گفتم ديدم مثل آنكه آنحضرت متغير شده و غضبناك بمن نگاه نمود و فرمود كسيكه اعتقاد بولايت ما ندارد دين ندارد و پيرو امام و پيشواى ستمكارى است كه از جانب خدا نيست و اگر كسى متدين باشد بولايت امام عادل كه از جانب خداست بر او باسى نيست گفتم ميفرمائيد آنها دين ندارند؟ فرمود آيا نمى‏شنوى قول خداوند را كه در قرآن ميفرمايد اللَّهُ وَلِيُّ الَّذِينَ آمَنُوا يُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ   257  يعنى خداوند اينگونه اشخاص را از تاريكى گناه بسوى نور توبه و مغفرت بر اثر ولايت ما و قبول پيشوائى امامان عادل و منصوب از طرف پروردگار رهبرى و هدايت فرموده‏

وَ الَّذِينَ كَفَرُوا أَوْلِياؤُهُمُ الطَّاغُوتُ يُخْرِجُونَهُمْ مِنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُماتِ بعد فرمود آيا ميدانى براى كفار چه نورى است كه خداوند آنها را از آن نور خارج و بظلمت و تاريكى سوق ميدهد؟ همانا خداوند قصد كرده از آن نور به آنكه آنان بر نور اسلام بودند همينكه دوستى و ولايت پيشوايان ستمكار را دارا شدند خداوند آنها را براى آن ولايت خطا و غلط از نور اسلام خارج و بسوى ظلمات كفر رها ساخت پس بر آنان واجب گرديد آتش همانطور كه آتش بر مشركين و كفار واجب بود أُولئِكَ أَصْحابُ النَّارِ هُمْ فِيها خالِدُونَ اينها اصحاب آتشند و در دوزخ جاويد بمانند و در روايت ديگر آنحضرت فرمود خداوند آنها را از نور آل محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم بيرون كرد و بسوى ظلمت و تاريكى كه از براى دشمنان آل محمد ميباشد داخل نمود. و فرمود مراد كسانى هستند كه بولايت على كافر شدند و دوست داران آنها كسانى هستند كه اولى و دومى و سومى را پيشوايان خود ميدانند

 

 تفسير جامع، ج‏1، ص: 387

در كافى از حضرت صادق عليه السّلام روايت كرده در آيه يُؤْتِي الْحِكْمَةَ مَنْ يَشاءُ وَ مَنْ يُؤْتَ الْحِكْمَةَ فَقَدْ أُوتِيَ خَيْراً كَثِيراً 269  

كه فرمود مراد از حكمت در اين آيه اطاعت خداوند و معرفت و شناختن امام است و اين روايت را عياشى در تفسير خود و برقى در محاسن ذكر نموده‏اند.

 

 

 

شنبه 2 / 3 / 1396برچسب:, :: 11:35 ::  نويسنده : ارادتمند

 

   تفسير جامع، ج‏1، ص: 260

 وَ إِذْ قالَ إِبْراهِيمُ رَبِّ اجْعَلْ هذا بَلَداً آمِناً وَ ارْزُقْ أَهْلَهُ مِنَ الثَّمَراتِ مَنْ آمَنَ مِنْهُمْ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ قالَ وَ مَنْ كَفَرَ فَأُمَتِّعُهُ قَلِيلاً ثُمَّ أَضْطَرُّهُ إِلى‏ عَذابِ النَّارِ وَ بِئْسَ الْمَصِيرُ (126)

كلينى بسند خود از حضرت امام زين العابدين عليه السّلام روايت كرده در تفسير آيه:

وَ إِذْ قالَ إِبْراهِيمُ رَبِّ اجْعَلْ هذا بَلَداً آمِناً فرمود مراد از اهل ما ائمه و شيعيان ما ميباشيم و منظور از و من كفر كسانى هستند كه منكر ولايت ما ميباشند.

 در كافى روايت كرده در آيه فَإِنْ آمَنُوا بِمِثْلِ ما آمَنْتُمْ بِهِ كه حضرت باقر فرمود مراد از آن ايمان بعلى و فاطمه و حسن و حسين عليه السّلام و ائمه ميباشد كه اگر ايمان بياورند هدايت ميشوند و اگر از آنها دورى بجويند بر باطل خواهند بود و اين روايت را نيز عياشى عينا از آنحضرت نقل نموده است‏

 

 

 فَإِنْ آمَنُوا بِمِثْلِ ما آمَنْتُمْ بِهِ فَقَدِ اهْتَدَوْا وَ إِنْ تَوَلَّوْا فَإِنَّما هُمْ فِي شِقاقٍ فَسَيَكْفِيكَهُمُ اللَّهُ وَ هُوَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ (137)

صِبْغَةَ اللَّهِ وَ مَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ صِبْغَةً وَ نَحْنُ لَهُ عابِدُونَ (138)

روايت كرده در كافى از حضرت صادق عليه السّلام در آيه صِبْغَةَ اللَّهِ فرمود مؤمنين رنگ فطرت ايمان و سيرت بولايت گرفتند در عالم ذر پس خداوند فرمود اگر ايمان به محمد و على و حسن و حسين و ائمه بياوريد هدايت خواهيد شد و در روايت ديگر آن حضرت فرمود رنگ فطرت اسلام گرفتيد.

 

   تفسير جامع، ج‏1، ص: 266

وَ كَذلِكَ جَعَلْناكُمْ أُمَّةً وَسَطاً لِتَكُونُوا شُهَداءَ عَلَى النَّاس‏(143)

ٌ 

در كافى از بريد عجلى روايت كرده گفت از حضرت صادق عليه السّلام از آيه وَ كَذلِكَ جَعَلْناكُمْ أُمَّةً وَسَطاً سؤال نمودم؟ فرمود ما امت وسطى هستيم و خداوند ما ائمه را گواه بر مخلوقات خود گرفته و ما حجت او در روى زمين ميباشيم.

و عياشى بسند خود از ابو عمر زبيرى روايت كرده گفت كه حضرت صادق عليه السّلام بمن فرمود اگر تو اى عمرو گمان كنى اين آيه مراد تمام اهل قبله است بر خدا افترا                     

 

 و دروغ بسته‏اى آيا كسانيكه در دنيا شهادت آنها نسبت بيك صاع از خرما پذيرفته نيست چگونه خداوند روز قيامت آنانرا براى شهادت طلب مينمايد و قبول ميفرمايد گواهى آنانرا در حضور تمام امتهاى پيغمبران گذشته؟! و مراد از امة ما ائمه ميباشيم‏

شنبه 1 / 3 / 1396برچسب:, :: 11:31 ::  نويسنده : ارادتمند

 

                       تفسير جامع، ج‏1، ص: 249

الَّذِينَ آتَيْناهُمُ الْكِتابَ يَتْلُونَهُ حَقَّ تِلاوَتِهِ أُولئِكَ يُؤْمِنُونَ بِهِ وَ مَنْ يَكْفُرْ بِهِ فَأُولئِكَ هُمُ الْخاسِرُونَ (121)

در كافى بسند خود از ابى ولاد روايت كرده گفت از حضرت صادق عليه السّلام معناى آيه الَّذِينَ آتَيْناهُمُ الْكِتابَ را سؤال نمودم، فرمودند مراد ائمه ميباشد.

 

وَ إِذِ ابْتَلى‏ إِبْراهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِمات 124  آزمايش حضرت ابراهيم «1»

قوله تعالى: وَ إِذِ ابْتَلى‏ إِبْراهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِماتٍ از اين آيه بطور اجمال شروع ميشود بقصه حضرت ابراهيم. ابن بابويه بسند خود از حضرت صادق عليه السّلام روايت كرده كه در تفسير همين آيه فرمود مراد از كلمات همان چيزى است كه خداوند بآدم تعليم فرمود كه با خواندنش توبه او قبول شد و آن عبارت است از:

 «اللهم انى اسئلك بحق محمد و على و فاطمة و الحسن و الحسين الّا تبت علىّ‏

پس توبه او قبول شد و خداوند توبه پذير و مهربانست‏

مفضل بن عمر كه راوى خبر است گفت حضورش عرض كردم اى پسر رسول خدا مراد از«فَأَتَمَّهُنَّ» چيست؟ آنحضرت فرمود يعنى تمام نمودن آن كلمات را تا حضرت حجت قائم عليه السّلام كه نهمين فرزند امام حسين عليه السّلام است و گويد باز حضورش عرض كردم جمله: جَعَلَها كَلِمَةً باقِيَةً فِي عَقِبِهِ  زخرف 28   يعنى چه؟ فرمود امامت را در ذريه و نسل حسين عليه السّلام تا روز قيامت مستقر ميداريم گفتم چرا امامت فقط منحصر با عقاب و ذريه امام حسين عليه السّلام شد و از فرزندان امام حسن عليه السّلام امام نشدند و حال آنكه هر دو فرزند رسول خدا بودند فرمود موسى و هارون هم هر دو برادر و پيغمبر بودند ولى خداوند از صلب هارون انبيائى قرار داد و از اولاد موسى پيغمبرى مبعوث نشد، و البته شايسته و جايز نباشد كه علت را تحقيق و بگويد چرا از ذريه يكى خداوند پيغمبرى قرار داد و از ديگرى قرار نداده است، همينطور امامت متصبى است كه خداوند حكيم و داناى بمصالح دنيا بمقتضياتى  در ذريه امام حسين عليه السّلام مقرر داشته و كسى حق آن ندارد كه از خداوند سؤالى بنمايد و خداوند افعال بندگان را سؤال خواهد فرمود.

و در كافى از حضرت صادق عليه السّلام روايت كرده كه فرمود حضرت ابراهيم پيغمبر بود لكن امام نبود تا آنكه خداوند فرمود: إِنِّي جاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِماماً و در روايت ديگر از آنحضرت نقل كرده كه فرمود خداوند ابراهيم را قبل از آنكه بپيغمبرى منصوب فرمايد بنده مخصوص خود گردانيد و بعد او را پيغمبر نمود پيش از آنكه بمقام رسالت برساند و پس از آن قبل از ترفيع بمقام خلت رسولش كرد و پيش از آنكه بامامت برسد رتبه خليلى باو عنايت كرده و پس از آنكه عطاياى مشروحه را باو مرحمت نمود با بيان إِنِّي جاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِماماً منصب امامت باو كرامت فرمود.

و نيز از حريز روايت كرده كه گفت بعضى از اصحاب حضرت باقر عليه السّلام در قول  خداوند كه ميفرمايد لا يَنالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ روايت نموده ‏اند كه آن حضرت فرمود امام از مردم ستمكار و اشخاص ظالم نميباشد.

هشام بن حكم از حضرت صادق عليه السّلام در تفسير: إِنِّي جاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِماماً روايت كرده كه فرمود اگر اسمى بالاتر و افضل‏تر از امام بود خداوند ما را بآن اسم ميناميد و در روايت سعد بن عبد اللّه است كه حضرت صادق عليه السّلام فرمود آيا اين مردم منكر اطاعت امام هستند و نميدانند كه خداوند اطاعت امام را واجب فرموده است بخدا قسم در روى زمين مقام و منزلتى بالاتر از مقام و منزلت امام نيست زمانى حضرت ابراهيم پيغمبر بود و از طرف پروردگار باو وحى ميرسيد خداوند خواست او را گرامى بدارد و بزرگ بشمارد خطاب فرمود كه ترا امام مردم نمودم و همينكه ابراهيم فضيلت و اهميت مقام امامت را دانست از خداوند درخواست نمود كه امامت را در ذريه من هم قرار بده  خطاب رسيد اى ابراهيم عهد من بستمكاران نرسد و حضرت صادق عليه السّلام فرمود امامت در نسل و ذريّه ماست و در غير ما نميباشد

 ابن بابويه بسند خود از عبد العزيز بن مسلم روايت كرده كه گفت ما در طوس خدمت حضرت رضا عليه السّلام بوديم در يكروز جمعه براى نماز جمعه در مسجد جامع جمع شديم و بين ما گفتگو از امر امامت شد و هر كسى برأى خود اظهاراتى مينمود از آنجا بيرون آمده خدمت حضرت شرفياب و چگونگى را عرض كردم، حضرت تبسمى فرموده و گفتند اى عبد العزيز جماعتى از مردم نادان فريب و گول خورده‏اند، خداوند پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم را قبض روح نفرمود مگر آنكه دين را براى مردم كامل فرمود، قرآن را كه كتاب آسمانى و حدود و احكام و بيان حلال و حرام است و تمام چيزهائى كه مردم بآن احتياج دارند نازل كرده، و فرموده است ما فَرَّطْنا فِي الْكِتابِ مِنْ شَيْ‏ءٍ يعنى هيچ چيزى را در قرآن فرو گذار نكرديم مگر آنكه آنرا بيان نموديم و در سال حجة الوداع كه پايان عمر پيغمبر اكرم بود آيه الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَ رَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلامَ دِيناً نازل شد كه اتمام دين را با ابلاغ امر امامت مدلل ميسازد و ميفهماند كه با امامت كمال دين حاصل گرديد و پيغمبر اكرم برحمت ايزدى نپيوست مگر آنكه تمام دين را براى امت خود بيان فرمود و راه دين را روشن ساخت و آنان را بر راه حق و و راستى رهبرى كرده و على امير المؤمنين عليه السّلام را بامامت منصوب و نشانه مردم قرار داد و چيزى كه مورد احتياج مردم بود فرو گذار ننمود و بيان كرد براى آنها، و هر كس بگويد خداوند دين را كامل و تمام ننموده، رد بر قرآن نموده و هر كه رد بر قرآن كند كافر است، آيا اين مردم قدر و منزلت امام را مى‏شناسند؟ و موقعيت امام را در ميان مردم تشخيص ميدهند؟ تا بتوانند خودشان امامى انتخاب كنند؟ اى عبد العزيز بدان شأن امام اجل و مقامش بالاتر از آنست كه مردم با عقل نارساى خود امام معين نمايند، امامت را خداوند پس از مقام پيغمبرى و خليلى و در مرتبه سوم شرافت و فضيلت بابراهيم عطا فرموده و خداوند در قول خود إِنِّي جاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِماماً اشاره بهمين فضيلت نموده و ميفرمايد: شخص من كه پروردگار جهانيان ميباشم ترا اى ابراهيم امام مردم مينمايم و ابراهيم از اين منصب خود خوشحال شد و از خداوند تقاضا نمود كه آن منصب را بفرزندانش هم عطا كند خداوند فرمود عهد من كه منصب امامت است باشخاص ظالم و ستمكار نميرسد اى عبد العزيز اين آيه باطل ميكند امامت هر ظالمى را و ثابت و مدلل ميدارد امامت برگزيدگان خداوند را و عياشى همين روايت را بسندهاى بسيارى از ائمه نقل نموده است در امالى بسند خود روايت كرده كه رسول اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم فرمود من دعوت پدرم ابراهيم خليل هستم اصحاب عرض كردند چطور ايرسول خدا؟ فرمود بابراهيم از جانب خداوند وحى رسيد كه من ترا براى مردم امام قرار دادم، ابراهيم را فرح و خوشحالى فرا گرفت از پروردگار درخواست نمود كه بذريه من هم منصب امامت عطا فرما، خطاب رسيد كه من عهدى كه وفا نميكنم بتو عطا ننمايم، عرض كرد خدايا آن چه عهديست كه وفا نمينمائى؟

فرمود عهد من امامت است و آنرا بفرزندان ستمكارت تفويض نخواهم كرد عرض كرد فرزندان ستمكار من كيستند؟ فرمود هر كس غير از من بيت و يا چيزهاى ديگرى سجده كرده باشد هرگز او و يا ذريه او را امام مردم ننمايم، پيغمبر اكرم فرمود آن تقاضاى ابراهيم منتهى شد بمن و على كه هيچيك از ما هرگز بغير خدا سجده نكرده‏ايم، لذا خدا مرا بپيغمبرى مبعوث و على را امام و وصى من فرمود و عجب اين است كه اين روايت را عامه هم نقل نموده ‏اند.

 

ابن مغازلى شافعى در كتاب مناقب بسند خود از عبد اللّه بن مسعود روايت كرده كه گفت پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم فرمود من دعوت پدرم ابراهيم هستم تا آخر روايت عينا ذكر نموده كه فرمود من و على هرگز سجده براى غير خدا نكرديم و خداوند مرا بپيغمبرى و على را بامامت و ولايت و وصايت من برگزيد. (و از اين آيه هفت چيز استفاده ميشود اول معصوم بودن امام عليه السّلام، دوم امام را خداوند بايد معين بفرمايد و مجعول است بجعل الهى، سوم زمين هرگز خالى از حجت خدا نيست چهارم امام مؤيد است از جانب خداوند پنجم اعمال بندگان بر امام پوشيده نيست، ششم امام واجب است دانا باشد بآنچه مردم محتاج هستند از امور دين و دنيا، هفتم محال است كسى از جهت فضيلت نفسانى بر امام برترى داشته باشد و دليل هر يك بجاى خود بيان خواهد شد

شنبه 31 / 2 / 1396برچسب:, :: 11:26 ::  نويسنده : ارادتمند

حضرت عسكرى عليه السّلام در تفسير آيه وَ لَقَدْ جاءَكُمْ مُوسى‏ بِالْبَيِّنات    92   فرمود خداوند بيهودى‏هاى سابق الذكر ميفرمايد موسى براى شما آيات و دلايلى بر شناسائى نبوت محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم و فضيلت او بيان نمود و ولايت على عليه السّلام و اولادش را بر شما ثابت نموده و شناسانيد پس از آنكه هرون را بجاى خود گذاشت و بميقات رفت شما گوساله پرست شده و با اين عمل بنفس خود ستم كرديد و كافر شديد.

 

 

 قُلْ إِنْ كانَتْ لَكُمُ الدَّارُ الْآخِرَةُ عِنْدَ اللَّهِ خالِصَةً مِنْ دُونِ النَّاسِ فَتَمَنَّوُا الْمَوْتَ إِنْ كُنْتُمْ صادِقِينَ (94)

حضرت عسكرى عليه السّلام در تفسير آيه قُلْ إِنْ كانَتْ لَكُمُ الدَّارُ الْآخِرَةُ فرمود خداوند وقتى كه با زبان پيغمبرش يهوديان را توبيخ و سرزنش نمود و عذر آنها را برطرف نمود و براى آنها حجتها و دلايل واضح بيان كرد كه محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم بزرگ پيغمبران و على سيد امامان و پاكان از اولاد او قوام دين و پيشواى مسلمين هستند و آنها نتوانستند هيچگونه ايراد و دليلى بر رد و تكذيب پيغمبر بياورند شروع به لجاج و مكابره و زورگوئى نموده گفتند اى محمد ما نميدانيم چه ميگوئيد بهشت بتنهائى و منحصرا از براى ماست نه ترا در آن نصيبى هست و نه اهلبيت و امتت از بهشت بهره و نصيب دارند دوست خالص و بندگان نيكوكار خدا مائيم كه دعاهاى ما مستجاب ميشود و هيچيك از درخواست‏هاى ما از پيشگاه خداوند رد نميگردد چون اين سخنان را گفتند خطاب رسيد اى محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم باين يهوديها بگو اگر بهشت و نعيم اخروى منحصر بشماست و شما بمحمد و ذريه او مبتلا شده‏ايد و از طرفى مدعى هستيد كه بقول خودتان دعاى شما مستجاب شده و رد نمى شود پس آرزو بكنيد و از خداوند مرگ دروغگويان را مسئلت كنيد.

 

وَ لَمَّا جاءَهُمْ رَسُولٌ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ مُصَدِّقٌ لِما مَعَهُمْ نَبَذَ فَرِيقٌ مِنَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتابَ كِتابَ اللَّهِ وَراءَ ظُهُورِهِمْ كَأَنَّهُمْ لا يَعْلَمُونَ (101)

حضرت عسكرى عليه السّلام‏

در تفسير آيه: وَ لَمَّا جاءَهُمْ رَسُولٌ فرمود وقتى خداوند پيغمبر را با قرآنى كه تصديق كننده تورات بود براى هدايت و ارشاد يهود فرستاد، گروهى از يهوديان كتاب تورات را كه شرح فضائل آل محمد در آن بود پشت سر انداخته و گويا اصولا از تورات و مندرجاتش بى‏اطلاع بوده و هيچ نميدانند.

 

 

يَخْتَصُّ بِرَحْمَتِهِ مَنْ يَشاءُ وَ اللَّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِيمِ (105)

 ديلمى در كتاب ارشاد بسند خود از حضرت موسى بن جعفر عليه السّلام روايت كرده كه آنحضرت فرمود مختصين برحمت خداوند پيغمبر و على و عترت او ميباشند و خداوند يكصد رحمت خلق و ايجاد فرموده كه نود و نه رحمت آن بمحمد و آل او اختصاص داشته و در يك رحمت ديگر نيز با تمام مردم شريك و سهيم ميباشند.

 

 

 ما نَنْسَخْ مِنْ آيَةٍ أَوْ نُنْسِها نَأْتِ بِخَيْرٍ مِنْها أَوْ مِثْلِها أَ لَمْ تَعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ عَلى‏ كُلِّ شَيْ‏ءٍ قَدِيرٌ (106)

عياشى بسند خود از عمر بن يزيد روايت نموده كه گفت از حضرت صادق عليه السّلام معناى اين آيه را سؤال نمودم، فرمود مردم دروغ مى‏گويند و در اين آيه حرف الف و واو نيست و اينطور است:

ما ننسخ من آية او ننسها نأت بخير منها مثلها

يعنى نميرانيم امامى را كه ذكرش فراموش شود، مگر آنكه از صلب آن امام، شخص نيكوئى مانند آن امام سابق امامى بياوريم.

 

تفسير جامع، ج‏1، ص: 236

وَ أَقِيمُوا الصَّلاةَ وَ آتُوا الزَّكاةَ وَ ما تُقَدِّمُوا لِأَنْفُسِكُمْ مِنْ خَيْرٍ تَجِدُوهُ عِنْدَ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بِما تَعْمَلُونَ بَصِيرٌ (110)

حضرت عسكرى عليه السّلام‏

در مورد آيه: وَ أَقِيمُوا الصَّلاةَ وَ آتُوا الزَّكاةَ فرمود بپا داريد نماز را با مراعات مقدمات صحيح از وضو و تكبير و صحت قيام و ركوع و سجود و ساير حدود و زكوة را به مستحق بدهيد و دقت كنيد به منافق و كافر داده نشود چه پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم فرمود هر كس بدشمنان ما صدقه بدهد مانند كسى است كه در خانه خدا دزدى كرده و هر ماليكه در راه اطاعت اوامر خداوند انفاق شود براى شما مفيد و قانع بوده و موجب بلند شدن حسنات و درجات شود و البته خداوند بآنچه ميكنيد آگاه است و پاداش و جزاى شما را ميدهد پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم فرمود كليد نماز طهارت و وضو است و تحريم آن تكبيرة الاحرام و تحليلش سلام است نماز شخص بى‏طهارت و صدقه مردم خيانت كار قبول نميشود و بزرگترين طهارت كه نماز و ساير طاعات بدون آن مقبول درگاه ربوبى نيست موالات محمد عليه السّلام و ولايت على و اولاد اوست و دشمنى كردن با دشمنان خاندان رسالت ميباشد.

 

تفسير جامع، ج‏1، ص: 242

 وَ قالَتِ الْيَهُودُ لَيْسَتِ النَّصارى‏ عَلى‏ شَيْ‏ء  113  حضرت عسكرى عليه السّلام در آيه: وَ قالَتِ الْيَهُودُ لَيْسَتِ النَّصارى‏ عَلى‏ شَيْ‏ءٍ فرمود اين آيه وقتى نازل شده كه جمعى از يهود و نصارى حضور پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم شرفياب شده گفتند اى محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم ميان ما قضاوت و حكم فرمائيد، پيغمبر فرمود قصه متنازع فيه را بيان كنيد تا پس از استماع و وقوف بر چگونگى موضوع حكم كنم ميان شما، يهوديها گفتند ما بخداى يگانه ايمان داشته و دوستان خدا را دوست داريم و نصارى بر دين حق نيستند، نصارى نيز گفتند ما بخدا ايمان داريم و يهوديان دين ندارند، رسول اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم فرمود هر دوى شما فاسق و داراى عقيده باطل بوده و از دين خدا منحرف و خطاكار هستيد، يهوديان گفتند چگونه ما كافريم و حال آنكه كتاب توراة در                        

 دست ما است و بر طبق آن عمل مينمائيم؟ و نصارى هم گفتند چطور ما كافرين كه انجيل كتاب خدا در ميان ما بوده و آنرا قرائت ميكنيم؟ آنگاه رسول اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم فرمود اى يهود و نصارى همه شما مخالفت با كتاب خدا نموده و بر خلاف آن عمل ميكنيد اگر بكتاب خدا عمل ميكرديد يكديگر را تكفير نمى‏نموديد، زيرا خداوند كتب آسمانى را براى هدايت مردم و علاج نابينائى آنها و بيان احكام نازل فرمود و هر ملتى كه به كتاب آسمانى پشت پا زده و بر خلاف احكام و موازين و حجت خدا رفتار نمايد معصيت كار و مستوجب سخط و غضب پروردگار خواهد بود.

سپس پيغمبر به يهوديان توجه و خطاب فرمود از مخالفت با اوامر خداوند به پرهيزيد و چون پيشينيان خود بر خلاف كتاب رفتار ننمائيد كه در حق آنها فرمود فَبَدَّلَ الَّذِينَ ظَلَمُوا قَوْلًا غَيْرَ الَّذِي قِيلَ لَهُمْ و گرفتار عذابى شدند كه خداوند مى فرمايد: فَأَنْزَلْنا عَلَى الَّذِينَ ظَلَمُوا رِجْزاً مِنَ السَّماءِ يعنى بيمارى طاعون را بر آنها فرستاديم كه يكصد و بيست هزار نفر آنها هلاك شدند و يكبار ديگر عذابى بآنها نازل نموديم كه يكصد و بيست هزار نفر ديگر آنها بعلت مخالفت امر پروردگار نابود شدند و زمانى كه نزديك آن شهر كه قبلا بيان آن گذشت رسيدند و دروازه بسيار بلند آن را ديده گفتند ما ركوع و خضوع نميكنيم و تصور ميكردند كه بايد موقع ورود بشهر و گذشتن از دروازه بايد خم شوند ميگفتند ما محتاج بركوع نيستيم و چرا موسى  و وصى او يوشع بن نون ما را در كارهاى باطل تمسخر مينمايند و بجاى آنكه امر شده بود در موقع عبور از دروازه كلمه حطة را بگويند بآن اشاره نموده و ميگفتند هطا سمقانا يعنى گندم سرخ و تبديل نمودند كلامى را بكلمه ديگر و امير المؤمنين عليه السّلام فرمود براى بنى اسرائيل باب حطه مقرر و نصب گرديده و براى شما امت محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم باب حطه از آل محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم نصب و مقرر شد كه از آنها پيروى نموده و ملازم راه آنها شويد تا هدايت يافته و بسبب اطاعات از ائمه معصومين گناهان شما آمرزيده و حسنات شما زياد گردد و بايد بدانند باب حطه شما از باب حطه يهوديان افضل است زيرا باب حطه آنها از چوب بود و ما از جنس شمائيم و براستى سخن، گفته و رهبر مؤمنين و برترين مردم عالم هستيم و هم در اين معنى رسول اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم فرموده ايمردم اگر كسى بخواهد در دنيا مانند من زندگى كند و مثل من بميرد و در آخرت در بهشتى كه بفرمان پروردگار خلق و ايجاد شده جايگزين شود بايد ولايت على بن أبي طالب عليه السّلام را  داشته و دوستان او را دوست و دشمنانش را دشمن بدارد و ذريه على را دوست بدارد چه آنها از خميره من خلق شده‏اند و وارث علم و دانش من هستند و واى بحال كسى از امت من كه تكذيب فضائل آنها را بنمايد.

شنبه 31 / 2 / 1396برچسب:, :: 11:23 ::  نويسنده : ارادتمند

 [سوره البقرة (2): آيات 63 تا 66]

وَ إِذْ أَخَذْنا مِيثاقَكُمْ وَ رَفَعْنا فَوْقَكُمُ الطُّورَ خُذُوا ما آتَيْناكُمْ بِقُوَّةٍ وَ اذْكُرُوا ما فِيهِ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ (63) ثُمَّ تَوَلَّيْتُمْ مِنْ بَعْدِ ذلِكَ فَلَوْ لا فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكُمْ وَ رَحْمَتُهُ لَكُنْتُمْ مِنَ الْخاسِرِينَ (64) وَ لَقَدْ عَلِمْتُمُ الَّذِينَ اعْتَدَوْا مِنْكُمْ فِي السَّبْتِ فَقُلْنا لَهُمْ كُونُوا قِرَدَةً خاسِئِينَ (65) فَجَعَلْناها نَكالاً لِما بَيْنَ يَدَيْها وَ ما خَلْفَها وَ مَوْعِظَةً لِلْمُتَّقِينَ (66)

 

تفسير جامع، ج‏1، ص: 178

عهد و پيمانى كه از بنى اسرائيل گرفته شد «1»

حضرت عسكرى عليه السّلام در تفسير آيه وَ إِذْ أَخَذْنا مِيثاقَكُمْ تا آخر آيه ميفرمايد يعنى اى بنى اسرائيل بياد آوريد زمانى كه از شما عهد و پيمان گرفتيم كه بتورات عمل كنيد و بآنچه از فرقان براى اقرار بنبوت محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم و ولايت على عليه السّلام و اولادش بشما نازل كرديم‏

ايمان آورده و بفرزندان خودتان و آنها ببعد از خودشان همينطور تا آخر دنيا برسانند كه آل محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم اشرف مخلوقات هستند و تسليم امر ايشان شوند و شما تكبر ورزيده و از قبول عهد و پيمان امتناع نموديد آنگاه بجبرئيل امر نموديم قطعه از كوه فلسطين كه مساحت آن از چهار جهت يكفرسخ در يكفرسخ بود بلند گرداند بالاى سر شما و موسى گفت اگر ولايت و دوستى محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم و آل محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم را قبول نكنيد اين كوه بر سرتان فرود خواهد آمد جز معدودى كه از راه حقيقت و واقع قبول نمودند ما بقى با اكراه پذيرفتيد و سجده كه گرديد و صورتهاى خود را كه بخاك‏

ماليدند بيشتر شما قصد خضوع و تواضع را براى خدا نداشتيد و پيوسته نگران بوديد كه آنكوه بر سرتان فرود ميآيد يا نه.

رسول اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم فرمود اى گروه مسلمانان و شيعيان سجده كردن شما مانند كفار بنى اسرائيل براى غير خدا نباشد، و صميمانه بوحدانيت حق ايمان داشته و بشكرانه الطاف خداى سجده كنيد.

                        تفسير جامع، ج‏1، ص: 184

ذبح گاو و زنده كردن مقتول‏

حضرت عسكرى عليه السّلام در تفسير آيه وَ إِذْ قالَ مُوسى‏ لِقَوْمِهِ فرمود خداوند خطاب ببنى اسرائيل ميفرمايد كه بياد بياوريد زمانى كه ما بموسى وحى رسانيديم كه از ما بخواه تا قاتل را معرفى نموده و او را بكيفر قتل بكشيد و ديگران از تهمت و غرامت محفوظ و سالم بمانند و من ميخواهم بدينوسيله بمرد نيكوكارى از امتت توسعه رزق بدهم كه دين او صلوات فرستادن و برترى دادن محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم و على عليه السّلام و اولاد اوست بر تمام‏

مخلوقات و ميخواهم بپاداش اين عمل او را بى‏نياز گردانم تا بداند كه ثواب تعظيم و ولايت محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم و آل او چه اندازه است.

موسى عرض كرد بيان فرما خطاب رسيد ايموسى ببنى اسرائيل بگو گاوى باين صفت كه نه پير از كار افتاده و نه جوان كار نكرده و داراى رنگ زردى باشد كه بينندگان را فرح بخشد ذبح كنند و يكى از اجزاء گاو كشته شده را بمقتول بزنند زنده شود و از او قاتلش را سؤال كنند گفتند ايموسى چطور ميشود از زدن عضو مرده بمرده ديگر او زنده شود آيا ما را مسخره ميكنى موسى گفت پناه بخدا ميبرم از مسخرگى و نسبت دادن بخدا چيزى را كه نگفته باشد شما معارضه بامر خدا ميكنيد آيا نمى‏بينيد نطفه آب مرده بيش نيست ولى همينكه نطفه مرد و زن كه هر دو آب مرده هستند بيكديگر تلاقى نمودند خداوند از آن بشرى خلق ميفرمايد و اين تخمهائى كه در روى زمين مى‏پاشيد بر اثر رطوبت زمين باد ميكند و متعفن شده و ميميرد سپس خداوند از آن گندمهاى نيكو و درختان ميوه ايجاد مينمايد.

گفتند ايموسى آيا خداوند ما را بذبح چنين گاوى امر فرموده گفت آرى آنها گاوى بدان صفت نديدند مگر نزد آن جوان كه خداوند در شب و در عالم خواب نور محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم و على عليه السّلام و ائمه طاهرين را باو نشان داده بود و فرموده بودند چون تو دوست با وفاى ما هستى ميخواهيم از اجر و پاداش محبت خودمان در دنيا بتو بدهيم فردا براى خريد گاو تو خواهند آمد تو گاو را مفروش مگر باذن مادرت كه خداوند سخنى را باو تلقين فرموده كه با بيان آن شما ثروتمند و بى نياز خواهيد شد و آن جوان بسيار خوشحال شد همينكه صبح شد براى خريدارى گاو آمدند گفت ميفروشم بچهار دينار لكن با رضايت و اجازه مادرم قبول كردند از مادرش سؤال كرد گفت بگو هشت دينار ولى اختيار با مادرم است آنها راضى شدند و از مادرش پرسيدند مادر مرتبا قيمت را بالا ميبرد و آنها بنصف راضى ميشدند تا آنكه مادر گفت نميفروشم مگر آنكه پوست گاوى بزرگتر از گاو خودم را از طلا و مشك پر كنيد.

چون گاو ديگرى بآن مشخصات نيافتند ناگزير راضى شدند گاو را ذبح نموده و استخوان فقرات پشت آنرا بمقتول زده و گفتند پروردگارا بجاه محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم و آل محمد

 اين كشته را زنده نموده و بسخن درآور تا قاتل خود را معرفى نمايد فورا ميت از زمين صحيح و سالم برخاست و گفت اى پيغمبر خدا مرا پسر عمويم بقتل رسانيد براى خاطر دختر عمويم و مرا در فلان محله انداخت تا ديه قتل مرا از آن جماعت بگيرد موسى آندو نفر را گرفت و بقتل رسانيد پيش از آنكه زنده شود قطعه از آن گاو را بمقتول زدند و زنده نشد بموسى گفتند مگر وعده نداده بوديد كه با اين عمل مرده زنده خواهد شد پس چرا زنده نميشود؟

بموسى خطاب رسيد كه اى موسى من خلف وعده نميكنم بآنها بگو اول قيمت گاو جوان را بدهيد تا اين كشته زنده شود لذا اموال زيادى جمع كردند تا رسيد بمقدارى كه پوست يك گاو پر شد و بآن جوان دادند سپس زنده شد.

بنى اسرائيل بموسى عرض كردند نميدانيم كدام يك از اين دو امر عجيب‏تر است زنده شدن مرده يا غنى شدن اين جوان با اين مالهاى فراوان؟ بموسى وحى رسيد كه ببنى اسرائيل بگو هر كه از شما دوست دارد كه در دنيا زندگانى خوش و خرم داشته و در آخرت هم ببهشت برود محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم و آل او را در درگاه ما شفيع خود قرار دهد و همانطوريكه اين جوان ذكر محمد و آل او را از موسى شنيد و بر آنها صلوات فرستاد و آنان را بر تمام جن و انس مقدم داشت از اينجهت خداوند اين همه ثروت را باو عطا فرمود تا با آن مال لذت برد از غذاهاى پاكيزه و بارحام خود صله نمايد و براى خود از مؤمنين دوست بگيرد و دفع شر دشمنان خود نمايد.

سپس آن جوان بموسى عرض كرد اى پيغمبر خدا اين اموال را چگونه حفظ نمايم؟

موسى فرمود همانطور كه پيش از اين متذكر بذكر صلوات بودى، باين اموال هم صلوات بر محمد و آل او بخوان، همان كسيكه با ذكر صلوات اين اموال را روزى تو نموده است با اعتقاد داشتن تو آنها را هم حفظ ميفرمايد.

جوان گفت هرگز كسى بمن حسد نبرد و از مال من چيزى دزديده نشد و هر كس قصد دزديدن مال من مينمود پيش از دستبرد مبتلا و گرفتار ميشد و خداوند مرا از شر بدخواهان حفظ مينمود.

همينكه مقتول زنده شد و گفتگوى جوان و حضرت موسى را شنيد گفت خداوندا

 ترا قسم ميدهيم بآنچه كه اين جوان قسم داد و صلوات ميفرستم بر محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم و آل او و آنها را شفيع خود بدرگاهت قرار ميدهم مرا با دختر عمويم در دنيا باقى گذار كه با خوشى و خرمى از زندگانى بهره‏مند شويم و جزاء و كيفر دشمنان و حسودان را بده و روزى پاكيزه و زيادى بمن عطا فرما.

خطاب بموسى رسيد كه باو بگو پيش از كشته شدن او شصت سال از عمرش باقى بود هفتاد سال ديگر بآن افزوديم و يكصد و سى سال عمر با خوشى و سلامت باو عطا نموديم كه در اين دنيا با دختر عمويش زندگى كرده با هم بميرند و در آخرت با هم‏

 ببهشت بروند اى موسى اگر آن شقى قاتل هم بمحمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم و آل او متوسل شده بود و از ما درخواست مينمود البته او را حفظ ميكرديم و آن جوان را از راه ديگرى بينياز و غنى مينموديم بهمين مالى كه فعلا باو عطا كرده‏ايم و اگر قاتل ما را بحق محمد و آلش قسم ميداد او را مفتضح نمينموديم و از قصاصش صرف نظر ميكرديم سپس بنى اسرائيل خدمت موسى آمده گفتند شما قبيله ما را مبتلا بفقر و فاقه نمودى و بعلت لجاجت خودمان اموال زيادى را از ما گرفتى پس براى ما دعا كن تا خداوند روزى ما را زياد كند، موسى بآنها گفت چقدر دل شما تاريك است‏

 مگر دعاى جوان صاحب گاو و يا دعاى مقتول را نشنيديد و نديديد خداوند از بركت دعاى ايشان چه نعمت و مال و اعاده زندگى بآنها عطا فرمود؟ چرا خداوند را مانند آن جوان و شخص كشته نميخوانيد همگى آنان جمع شده و گفتند پروردگارا ما بسوى شما توجه نموده و تكيه‏گاه مائى خداوندا بجاه محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم و آل محمد و بحق على و فاطمه و حسن و حسين و اولاد حسين اين فقر و فاقه را از ما دور كن و وسعت رزق بما عطا فرما، بموسى وحى رسيد كه برؤساى آنها بگو بطرف فلان خرابه روند در موضع معين مقدارى بشكافند و از آنجا مليونها سكه طلا كه چند هزار برابر مالى است كه ببهاى گاو داده‏اند بيرون آورند و اين ثروت بى‏كران را در عوض توسلى كه بمحمد و آل محمد جستند عطا فرموديم.

رؤساى بنى اسرائيل بمحل موعود رفته و موضع مخصوص را شكافته و ذخاير بيشمارى بدست آوردند و مستغنى و بى‏نياز شدند.

 

 

شنبه 30 / 2 / 1396برچسب:, :: 11:21 ::  نويسنده : ارادتمند

تفسير جامع، ج‏1، ص: 173

وَ إِذْ قُلْنَا ادْخُلُوا هذِهِ الْقَرْيَةَ فَكُلُوا مِنْها حَيْثُ شِئْتُمْ رَغَداً وَ ادْخُلُوا الْبابَ سُجَّداً وَ قُولُوا حِطَّةٌ نَغْفِرْ لَكُمْ خَطاياكُمْ وَ سَنَزِيدُ الْمُحْسِنِينَ (58)

باب حطه محمد (ص) و آل او ميباشد

حضرت عسكرى عليه السّلام در تفسير وَ إِذْ قُلْنَا ادْخُلُوا تا آخر آيه فرمود خداوند ببنى اسرائيل زمان پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم فرمود بياد آوريد زمانى كه بپيشينيان شما گفتيم داخل قريه اريحا كه يكى از شهرهاى ايالت شام است بشويد بعد از آنكه از بيابان تپه بيرون آمده بودند و از نعمتهاى او برخوردار شده و هر چه خواهيد بدون زحمت و مشقت تناول نموده و با حال خضوع و فروتنى داخل درگاه قرب خداوند شويد، و خداوند محمد و على عليه السّلام را بدر مثل زده و امر بسجده كردن بنى اسرائيل براى عظمت و احترام محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم و على عليه السّلام بود و فرمود بموسى ولايت آنها را تذكر داده و از بنى اسرائيل براى محمد و على عهد و ميثاق بگير در قولش كه فرمود وَ قُولُوا حِطَّةٌ يعنى بگوئيد اى بنى اسرائيل سجده نمودن ما براى خدا تعظيم است بمثال محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم و على عليه السّلام و اعتقاد نمودن ما بولايت آندو سرور است و اين تعظيم و اعتقاد محو ميكند گناهان ما را چه خداوند فرمود هرگاه متذكر باين كلام شويد ما هم بخاطر اين عمل و گفتار گناهان گذشته شما را بيامرزيم و پاداش نيكوكاران كه در نبوت محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم و ولايت على عليه السّلام ترديد ننموده و مخالفت ايشان نكرده‏اند زياد گردانيم سپس خداوند فرمود سجده نكرديد بر آنچه امر نمودم بشما و آنچه گفته بودم بگوئيد نگفتيد لكن گفتيد «هطا سمقانا» گندم قرمزى كه قوت ماست بهتر است از سجده نمودن و گفتن اين سخنان.

خداوند فرمود ما هم بواسطه نافرمانى و عصيان و تغيير دادن آنچه را كه امر كرديم اطاعت كنيد از ايمان بخدا و نبوت محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم و امامت على عليه السّلام و ذريه آن بزرگوار مرض طاعون را بر شما مسلط كرديم و در يك روز يكصد و بيست هزار نفر از آنها تلف شدند و چون خداوند ميدانست كه از صلب آنها كسى بوجود نخواهد آمد كه بوحدانيت خدا و پيغمبرى رسول اكرم و ولايت على و اولادش اعتقاد داشته باشد لذا آنان را مبتلا بمرض طاعون نموده و يكدفعه هلاك شدند.

 

روايت كرده عياشى بسند خود از سليمان جعفرى در قول خداوند كه ميفرمايد وَ قُولُوا حِطَّةٌ نَغْفِرْ لَكُمْ تا آخر آيه گفت سليمان فرمود حضرت رضا عليه السّلام بخدا قسم ما ائمه باب حطه شما مردم ميباشيم.

و خداوند ببنى اسرائيل فرمود بياد بياوريد زمانى كه پيشينيان شما نزديك بود از شدت تشنگى در بيابان تيه هلاك شوند و ناله و فرياد ميكردند موسى دست بدعا برداشته و گفت الهى بحق محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم بزرگ پيغمبران و بحق على بزرگ اوصياء و بجاه فاطمه بزرگ زنان و بمقام حسن بزرگ اولياء و بحق حسين بزرگ شهيدان و بحق ذريه                      

 او اين بندگانت را سيراب نما خطاب رسيد ايموسى عصاى خود را بر سنگ بزن تا دوازده چشمه از آن جارى شود و هر يك از طوايف دوازده گانه چشمه انتخاب نموده و از آب آن بياشامند و خداوند بآنها فرمود بنوشيد و بخوريد از روزى كه بشما عطا گرديده و در روى زمين فساد و معصيت ننمائيد لكن آنها نافرمانى نموده و مرتكب گناه و معصيت شدند.

 فرمود آنحضرت رسول اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم فرموده هر كس كه بر ولايت ما اهل بيت پايدار بماند خداوند او را از جام محبت خود سيراب كند و چنين كسى هرگز ستم نكند و غير خدا را نخواهد و خداوند مهمات او را كفايت فرمايد و حافظ و نگهبانش                    

 باشد و هر كس كه بر مكروهات و ناملايماتيكه از جهت دوستى ما بر او رسد صبر كند خداوند او را در روز قيامت در حمايت خود قرار داده و بدرجات عاليه ميرساند كه هيچ چشمى قدرت مشاهده مقامات او را نداشته باشد و باو بگويند بپاداش پايدارى در مقابل مكروهاتى كه در راه دوستى محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم و آل او نموده امروز خداوند تو را از تمام سختى‏ها و عقبه‏هائى كه بمردم ميرسد خلاصى بخشيد و اينك شفاعت كن از هر كه بتو خدمتى نموده و داخل بهشت شو و در هر مقام كه دلخواهت ميباشد قرار بگير و ببين كسانيكه بتو رنج و سختى دادند و در راه دوستى و محبت محمد و آل محمد ترا بيازردند چگونه در قعر جهنم و در ميان آتش معذب بوده و ناله و فرياد ميكنند

 

 خداوند بباقى ماندگان بنى اسرائيل كه معاصر با پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم بودند فرمود بپيشينيان شما در شدايد و سختى‏ها خداوند را بحق محمد و آل او قسم داده و خداوند آن شدايد را از آنها برطرف مينمود حال كه شما بدرك محضر محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم نائل شده و ميدانيد غرض اصلى و افضل عبادات موالات محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم و آل اوست پس با تقرب جستن بمحمد و آل او بخداوند تقرب جوئيد و از غضب خداوند كه تجاوز از رعايت حقوق محمد و آل محمد است احتراز كنيد

شنبه 29 / 2 / 1396برچسب:, :: 11:19 ::  نويسنده : ارادتمند

 

سوره البقرة (2): آيات 55 تا 57]

وَ إِذْ قُلْتُمْ يا مُوسى‏ لَنْ نُؤْمِنَ لَكَ حَتَّى نَرَى اللَّهَ جَهْرَةً فَأَخَذَتْكُمُ الصَّاعِقَةُ وَ أَنْتُمْ تَنْظُرُونَ (55) ثُمَّ بَعَثْناكُمْ مِنْ بَعْدِ مَوْتِكُمْ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ (56) وَ ظَلَّلْنا عَلَيْكُمُ الْغَمامَ وَ أَنْزَلْنا عَلَيْكُمُ الْمَنَّ وَ السَّلْوى‏ كُلُوا مِنْ طَيِّباتِ ما رَزَقْناكُمْ وَ ما ظَلَمُونا وَ لكِنْ كانُوا أَنْفُسَهُمْ يَظْلِمُونَ (57)

 

 

 

 تفسير جامع، ج‏1، ص: 169

حضرت عسكرى عليه السّلام در تفسير آيه وَ إِذْ قُلْتُمْ يا مُوسى‏ لَنْ نُؤْمِنَ لَكَ حَتَّى نَرَى اللَّهَ جَهْرَةً فَأَخَذَتْكُمُ الصَّاعِقَةُ وَ أَنْتُمْ تَنْظُرُونَ (55)  فرمود زمانى كه موسى از بنى اسرائيل بفرقان عهد گرفت يعنى بنبوت محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم و امامت على عليه السّلام تا كافر از مؤمن ظاهر و جدا شود گفتند ما بتو ايمان نياوريم تا آن خدائى را كه باين فرقان تو را امر كرده آشكارا و بچشم مشاهده نموده و ما را باين امر خبر بدهد ناگاه صاعقه آنها را فرا گرفت در حاليكه بچشم خود عذابى كه نازل ميشد ملاحظه كردند خداوند بموسى فرمود كه من دوستان خود و كسانى كه ببرگزيدگانم اعتقاد دارند گرامى ميدارم و دشمنان خود و مردمى را كه حقوق برگزيدگانم را رعايت ننموده و آنها را تكذيب مينمايند عذاب مينمايم و باكى ندارم از هيچ كس.                        تفسير جامع، ج‏1، ص: 169

 موسى بكسانى كه تا آنوقت بر اثر صاعقه هلاك نشده بودند گفت چه ميگوئيد اگر قبول ننموده و اعتقاد نكنيد شما هم بهلاك شدگان ملحق خواهيد شد و مشمول عذاب خدا ميشويد گفتند ايموسى ما نميدانيم گروهى كه گرفتار عذاب شدند براى چه بوده شايد از نكبات و حوادث روزگار دچار بليه و عذاب شده‏اند اگر بواسطه آن بوده كه ايمان بنبوت محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم و على عليه السّلام و ذريه او نياورده و رد كرده‏اند ولايت ايشانرا خداوند را بجاه محمد و آلش بخوان و از خدا بخواه كه آنها را زنده گرداند تا از آنها سؤال كنيم كه عذاب آنها براى چه بوده موسى دعا نمود و خداوند آنها را زنده كرد.

موسى گفت حال از ايشان بپرسيد، آنها از چگونگى امر سؤال نمودند براى چه شما گرفتار عذاب شديد گفتند اى بنى اسرائيل چون ما پس از پذيرفتن نبوت محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم به امامت على عليه السّلام تسليم نشده و قبول ولايت او و اولاد او را ننموديم هلاك شديم بعد از هلاكت مشاهده كرديم در ملكوت آسمان و عرش و كرسى و حجب و بهشت و جهنم نديديم كسى را كه امرش نافذ و بزرگتر باشد از محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم و على عليه السّلام و فاطمه و حسن و حسين و همينكه بر اثر عذاب صاعقه مرديم ما را بردند كه بجهنم برسانند ناگاه ديديم محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم و على عليه السّلام فرشتگان موكل بر ما را صدا زدند كه دست از عذاب اينها برداريد بايد ايشان مجددا زنده شوند زيرا درخواست كننده خداوند را بحق ما و آل ما قسم داد كه آنها را زنده كنند و ما را زنده كردند و بجهنم بردن ما را بتاخير افكندند بدعائى كه تو اى موسى با توسل بمحمد و آل او كردى.

پس خداوند بيهوديان زمان پيغمبر ميفرمايد ديديد كه بدعاى محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم و آل محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم تاريكى عذاب از پيشينيان شما مرتفع گرديد اينك بر شما لازم است كه مرتكب همان معاصى كه باعث هلاكت آنان شد و مجددا زنده شدند نشويد و بر خود ستم روا نداريد.         

 

.

 در كافى بسند خود از حضرت موسى بن جعفر عليه السّلام روايت نموده كه در معناى وَ ما ظَلَمُونا وَ لكِنْ كانُوا أَنْفُسَهُمْ يَظْلِمُونَ 57   فرمود خداوند بزرگتر از آنست كه ستم نمايد و يا نسبت ظلم و ستم بخود دهد لكن ما را بنفس خويش درهم آميخته و ظلم كردن بما را ظلم نمودن بخود قرار داده و دوستى ما را دوستى خود فرض كرده و در قرآن فرموده وَ ما ظَلَمُونا تا آخر آيه.

راوى كه محمد بن فضيل است ميگويد حضور آن حضرت عرض كردم اين بيانى كه فرموديد تنزيل اين آيه است فرمود بلى و بسند ديگر عين اين روايت را از حضرت باقر عليه السّلام نقل نموده با زيادتى كه فرمود ولايت ما را ولايت خود قرار داده و در قرآن فرموده إِنَّما وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِينَ آمَنُوا كه مراد ما ائمه هستيم

 

 

شنبه 28 / 2 / 1396برچسب:, :: 11:4 ::  نويسنده : ارادتمند

 

سوره البقرة (2): آيات 50 تا 54

]

وَ إِذْ فَرَقْنا بِكُمُ الْبَحْرَ فَأَنْجَيْناكُمْ وَ أَغْرَقْنا آلَ فِرْعَوْنَ وَ أَنْتُمْ تَنْظُرُونَ (50) وَ إِذْ واعَدْنا مُوسى‏ أَرْبَعِينَ لَيْلَةً ثُمَّ اتَّخَذْتُمُ الْعِجْلَ مِنْ بَعْدِهِ وَ أَنْتُمْ ظالِمُونَ (51) ثُمَّ عَفَوْنا عَنْكُمْ مِنْ بَعْدِ ذلِكَ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ (52) وَ إِذْ آتَيْنا مُوسَى الْكِتابَ وَ الْفُرْقانَ لَعَلَّكُمْ تَهْتَدُونَ (53) وَ إِذْ قالَ مُوسى‏ لِقَوْمِهِ يا قَوْمِ إِنَّكُمْ ظَلَمْتُمْ أَنْفُسَكُمْ بِاتِّخاذِكُمُ الْعِجْلَ فَتُوبُوا إِلى‏ بارِئِكُمْ فَاقْتُلُوا أَنْفُسَكُمْ ذلِكُمْ خَيْرٌ لَكُمْ عِنْدَ بارِئِكُمْ فَتابَ عَلَيْكُمْ إِنَّهُ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحِيمُ (54)

 

 

    تفسير جامع، ج‏1، ص164

عبور كردن بنى اسرائيل از دريا

حضرت عسكرى عليه السّلام در تفسير آيه وَ إِذْ فَرَقْنا بِكُمُ الْبَحْرَ فَأَنْجَيْناكُمْ وَ أَغْرَقْنا آلَ فِرْعَوْنَ وَ أَنْتُمْ تَنْظُرُونَ (50) فرمود وقتى كه موسى بلب دريا رسيد از طرف خداوند باو وحى رسيد كه ببنى اسرائيل بگو تجديد و تازه كنند اقرار بوحدانيت و يگانگى من و ايمان بياورند در قلب خود بنبوت محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم و تكرار كنند بر نفس خود ولايت على عليه السّلام و ائمه از اولاد او را و بگويند خداوندا بجاه محمد و آل محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم ما را از اين دريا بسلامت عبور بده تا آب شكافته شده زمين نمايان گردد تا عبور نمائيد موسى بآنها گفت اين ذكر را بگوئيد و از آب عبور كنيد گفتند

 ما از مرگ و شر فرعونيان فرار نموده و به اين جا آمده‏ايم اينك ميخواهى باين كلمات ما را فريب داده و در دريا غرق كنى و از مرگى كه گريخته بوديم بدست مرگ ديگرى بسپارى

كالب بن يوحنا بر اسبى سوار بود گفت ايموسى آيا خدا ترا امر نموده كه بما بگوئى، اگر ما اين كلمات را بگوئيم از اين دريا (عرض آن دريا چهار فرسخ بوده) بسلامت عبور خواهيم نمود و تو اى پيغمبر خدا ما را باين كار امر ميدهى فرمود آرى كالب ايستاد و توحيد خداوند و نبوت محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم و ولايت على عليه السّلام و ائمه را تجديد و تكرار نموده و گفت خدايا بجاه محمد و آل محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم مرا از روى اين آب عبور بده و اسب خود را بميان آب براند ناگاه دريا مانند زمينى شد در زير پايش و عبور نموده بخشكى رسيد باز از آنطرف برگشت و رو ببنى اسرائيل نمود و گفت اطاعت كنيد امر خدا و امر موسى پيغمبر خدا را و بدانيد اين كلمات كليد بهشت و سپر جهنم و كليد روزى است بنى اسرائيل قبول نكردند و گفتند ما بايد ببينيم كه اين دريا خشك شده باشد.

خطاب بموسى شد كه با عصاى خود بدريا بزن و بگو خداوندا بجاه محمد و آل محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم دريا را بشكاف و زمين را نمايان كن.

پس از آنكه موسى آن كلمات را اداء نمود فورا زمين نمايان شد بنى اسرائيل گفتند تا زمين بكلى خشك نشود ما عبور نمينمائيم ممكن است گل زمين چسبنده باشد و مانع حركت ما شود.

بموسى خطاب رسيد كه بگو خدايا بجاه محمد و آل محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم گل اين زمين را بخشكان موسى گفت و خداوند بادى فرستاد و بر آن گلها بوزيد و آنرا خشك نمود باز هم داخل نشدند و گفتند ايموسى ما دوازده طايفه هستيم و بايد رديف و در عرض يكديگر عبور نمائيم باز بموسى وحى شد آن كلمات را بگو و عصاى خود را بدريا بزن موسى آن كلمات را گفت و عصا را بدريا زد دوازده راه نمايان شد و آنها عبور كردند همينكه آخرين نفر بنى اسرائيل از دريا خارج شد و همه فرعونيان داخل دريا شدند خداوند بدريا امر نمود كه بهم آيد و بنى اسرائيل مشاهده كردند                   

 كه همه فرعونيان غرق شدند خداوند در زمان پيغمبر خاتم ببنى اسرائيل خطاب نموده ميفرمايد نجات پدران و پيشينيان شما از فرعون و عبور از دريا بواسطه كرامت محمد و آل محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم و توسل جستن موسى بآل محمد بود، شما چرا تعقل نمينمائيد و در اين موقع كه درك محضر پيغمبر اكرم را نموده و حجت‏هاى بالغه خدا را مشاهده ميكنيد چرا بمحمد و آل محمد ايمان نميآوريد.

فرقانى كه بموسى عطا شد

و آن حضرت در تفسير آيهوَ إِذْ آتَيْنا مُوسَى الْكِتابَ وَ الْفُرْقانَ لَعَلَّكُمْ تَهْتَدُونَ (53) فرموده همينكه خداوند كتاب تورات را بموسى نازل نمود و باو فرمود ايمان آوريد و اطاعت پروردگار نمائيد وحى رسيد بموسى كه ايموسى باقى مانده است فرقان كه بر تو نازل نمائيم تا مؤمن و كافر را از هم جدا كنى زيرا بذات خود قسم ياد كرديم كه ايمان و عمل هيچكس را قبول نكنيم مگر آنكه بفرقان ايمان داشته باشد موسى عرض كرد پروردگارا فرقان چيست خطاب رسيد كه فرقان آنست كه از بنى اسرائيل عهد و ميثاق بگيرى تا بدانند محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم بهترين و بالاترين و آخرين پيغمبران است و وصى او على و اولادان على امامان و پيشوايان خلق بوده و شيعيان آنها كه مطيع و پيرو و فرمانبردار ايشان ميباشند پادشاهان بهشت هستند.

موسى از بنى اسرائيل بر نبوت محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم و ولايت على و فرزندانش عهد و پيمان گرفت بعضى از ايشان از روى حقيقت و خلوص عهد كرده و اعتقاد پيدا نمودند و گروهى فقط بزبان اقرار نموده ولى بدل عقيده نداشتند كسانى كه بدل و زبان اعتقاد داشتند از جبين آنها نورى ظاهر شد و هر كس بزبان اظهار عقيده كرده بود فاقد آن نور شد و اين همان فرقان بود كه خداوند بموسى وحى فرمود كه بين مؤمن و منافق فرق پيدا شده و اهل حق از باطل جدا گرديد.

 

 

    تفسير جامع، ج‏1، ص: 166

آزمايش گوساله پرستان‏

حضرت عسكرى در آيه وَ إِذْ قالَ مُوسى‏ لِقَوْمِهِ يا قَوْمِ إِنَّكُمْ ظَلَمْتُمْ أَنْفُسَكُمْ بِاتِّخاذِكُمُ الْعِجْلَ فَتُوبُوا إِلى‏ بارِئِكُمْ فَاقْتُلُوا أَنْفُسَكُمْ ذلِكُمْ خَيْرٌ لَكُمْ عِنْدَ بارِئِكُمْ فَتابَ عَلَيْكُمْ إِنَّهُ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحِيمُ (54  فرمود كه خداوندى بيهودى‏هاى زمان پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم ميفرمايد بياد آوريد زمانى كه موسى بپيشينيان شما گفت بنفس خودتان                   

 ستم كرديد كه گوساله پرست شديد توبه كنيد باين ترتيب كه بعضى از شما عده ديگرى را بكشد و اين كشته شدن و كشتن از زندگى كردن در دنيا براى شما بهتر است كه خدا شما را نيامرزد و بجهنم برويد و موسى بكسانى كه خداى يكتا را پرستش كرده و گوساله پرست نشده بودند امر نمود كه گوساله پرستان را بكشند گفتند ما گوساله را عبادت نكرديم خداوند بموسى فرمود طلاهاى گوساله را با سوهانى آهنين براده نموده و ريزه ريزه كرده بعد در آب بريزند و همه بنى اسرائيل از آن بياشامند هر كس بر اثر شرب آن آب لب و بينى او سياه شود معلوم خواهد شد كه گوساله پرستيده در نتيجه فقط دوازده هزار نفر از آنها گوساله نپرستيده بودند و بآنها امر شد كه ما بقى را بقتل برسانند»

و منادى ميان آنها صدا زد خداوند لعنت كند كسى را كه شمشير بسوى او آيد و با دست يا پا آنرا از خود رد كند و خداوند لعنت كند كسى را كه مسامحه و تامل نمايد در كشتن و رعايت كند كه مقتول او كيست رحم و پيوسته اوست و يا غريب است و با او قرابتى ندارد مقتولين ناچار تسليم شدند و قاتلين ميگفتند مصيبت ما از شما بزرگتر است زيرا با دست خود پدر يا پسر و يا برادران خود را بايد بكشيم و حال آنكه ما پرستش گوساله نكرده‏ايم.

بموسى خطاب رسيد كه بآنها بگوئيد ما ميخواهيم شما را امتحان كنيم چرا آن وقت كه آنها گوساله پرستيدند از ميانشان خارج نشديد و ايشان را ترك نكرديد و بآنان بگو هر كس بمحمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم و آل محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم خدا را بخواند و دعا كند آن قتل‏

 

را بر او آسان نمايد و احساس دردى نكند و آنها دعا كردند بهمان ترتيب كشتن و كشته شدن برايشان آسان شد و آنان جمعا ششصد هزار نفر بودند و دوازده هزار نفر آنها گوساله نپرستيدند و خداوند ببعضى توفيق داد كه ببعض ديگر گفتند آيا خداوند توسل بمحمد و آل محمد را وسيله نجات هر چيزى قرار نداده است پس چرا ما متوسل نميشويم جمع شدند و ناله و فرياد كشيده گفتند خداوندا بجاه محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم اكرم و بجاه على افضل و اعظم و بجاه فاطمه مكرم و بجاه حسن و حسين بزرگان و آقايان جوانان اهل بهشت و بجاه ذريه طيبين و طاهرين از آل طه و يس صلّى اللّه عليه و آله و سلّم ما را بيامرز و گناهان ما را ببخش و اين كشتار را از ميان ما بردار ناگاه منادى از آسمان بموسى ندا در داد كه كشتن ايشان كافى است چه آنها دعا نمودند و مرا بمحمد و آل محمد قسم دادند كه از آنها بگذرم و اگر آنان قبل از پرستش گوساله مرا بمحمد و آلش ميخواندند و قسم ميدادند البته آنها را از معصيت و ارتكاب شرك حفظ مينمودم و اگر فرعون و نمرود هم مرا براى نجات از غرق شدن بمحمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم و آل محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم قسم ميدادند آنها را نيز نجات مى‏بخشيدم و اگر شيطان قبل از نافرمانى و معصيت مرا بآنها قسم ميداد او را هدايت مينمودم.

پس بنى اسرائيل ميگفتند وا حسرتا كجا بوديم ما و اين توسل بمحمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم و آل محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم و اگر از اول توسل جسته بوديم خداوند ما را حفظ مينمود و از فتنه و شر و كشتار نگاه ميداشت

 

 [

شنبه 27 / 2 / 1396برچسب:, :: 11:1 ::  نويسنده : ارادتمند

 [سوره البقرة (2): آيات 44 تا 49]

أَ تَأْمُرُونَ النَّاسَ بِالْبِرِّ وَ تَنْسَوْنَ أَنْفُسَكُمْ وَ أَنْتُمْ تَتْلُونَ الْكِتابَ أَ فَلا تَعْقِلُونَ (44) وَ اسْتَعِينُوا بِالصَّبْرِ وَ الصَّلاةِ وَ إِنَّها لَكَبِيرَةٌ إِلاَّ عَلَى الْخاشِعِينَ (45) الَّذِينَ يَظُنُّونَ أَنَّهُمْ مُلاقُوا رَبِّهِمْ وَ أَنَّهُمْ إِلَيْهِ راجِعُونَ (46) يا بَنِي إِسْرائِيلَ اذْكُرُوا نِعْمَتِيَ الَّتِي أَنْعَمْتُ عَلَيْكُمْ وَ أَنِّي فَضَّلْتُكُمْ عَلَى الْعالَمِينَ (47) وَ اتَّقُوا يَوْماً لا تَجْزِي نَفْسٌ عَنْ نَفْسٍ شَيْئاً وَ لا يُقْبَلُ مِنْها شَفاعَةٌ وَ لا يُؤْخَذُ مِنْها عَدْلٌ وَ لا هُمْ يُنْصَرُونَ (48)

وَ إِذْ نَجَّيْناكُمْ مِنْ آلِ فِرْعَوْنَ يَسُومُونَكُمْ سُوءَ الْعَذابِ يُذَبِّحُونَ أَبْناءَكُمْ وَ يَسْتَحْيُونَ نِساءَكُمْ وَ فِي ذلِكُمْ بَلاءٌ مِنْ رَبِّكُمْ عَظِيمٌ (49)

 

 

تفسير جامع، ج‏1، ص: 160

استقامت در دين‏

فرمود حضرت عسكرى عليه السّلام در آيه وَ اسْتَعِينُوا بِالصَّبْرِ وَ الصَّلاةِ وَ إِنَّها لَكَبِيرَةٌ إِلاَّ عَلَى الْخاشِعِينَ (45)  خداوند بمسلمانان و يهوديان و كافرين ميفرمايد استقامت و بردبارى كنيد از فعل حرام و امانات مردم را رد نمائيد و از رياست‏هاى باطله دورى جوئيد و اعتراف كنيد بنبوت محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم و ولايت على عليه السّلام و در خدمت آنها پايدار باشيد تا خداوند را خشنود نموده و مستحق بهشت شويد و با نظر كردن بر عترت محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم كه بزرگترين مردم جهانند و ذريه على لذت برده و محفوظ شويد زيرا نظر كردن بر روى آنها روشنائى چشم شما را زياد خواهد كرد و موجب خوشحالى و مسرت و مايه اكمال دين شماست و نيز پايدارى كنيد بر نمازهاى پنج وقت و بدرود و صلوات بر محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم و آل او كه سبب رسيدن شما ببهشت همين نمازها و درود بر محمد و آل او و پيروى از اوامر آنهاست در ظاهر و باطن و ترك مخالفت ايشان است و البته اين كار بسيار دشوار و سخت است مگر بر خاضعين و فروتنان و كسانى كه از جهت مخالفت اوامر الهى پيوسته ترسان ميباشند و رسول اكرم ميفرمود مرد مؤمن

 هميشه از عاقبت خود در بيم و هراس است و نميداند كه در موقع جان دادن و حاضر شدن فرشته كه موكل بقبض روح اوست توفيق و سعادت شامل حال او ميشود تا جلب رضايت و خشنودى خدا را بنمايد يا خيرعياشى بسند خود از حضرت صادق عليه السّلام روايت كرده كه بمسمع فرمود اگر يكى از شماها گرفتار حزن و اندوهى شد و هم و غم دنيا بر او چيره گرديد وضو بگيرد و بمسجد رفته و دو ركعت نماز بجا آورده و دعا كند تا خدا آن غم را از آن زايل فرمايد نمى‏بينيد كه خداوند ميفرمايد وَ اسْتَعِينُوا بِالصَّبْرِ وَ الصَّلاةِ و در كافى بسند خود از آنحضرت روايت كرده فرمود هرگاه شما گرفتار شديد و پيش آمدى برايتان رخ داد روزه بگيريد آيا مشاهده نميكنيد كه خداوند ميفرمايد اسْتَعِينُوا بِالصَّبْرِ يارى بجوئيد بروزه گرفتن (و چون نماز روزه باطن آنها ائمه ميباشد چنانكه در مقدمه نهم بيان نموديم

و بنص حديثى كه شيخ طوسى بسند خود از داود بن فرقد روايت كرده گفت عرض كردم حضور حضرت صادق عليه السّلام آيا مراد از نماز و زكوة و حج در قرآن شما ائمه ميباشيد فرمود بلى اى داود مائيم نماز و روزه و حج و كعبه و مائيم وجه اللّه و آيات اللّه پس بايد بآن بزرگواران استعانت و توسل جست هنگام ابتلاآت و شدايد بموجب آيه شريفه

 

 

 تفسير جامع، ج‏1، ص: 161

برترى بنى اسرائيل بر مردمان زمان خودشان‏

فرمود حضرت عسكرى عليه السّلام در آيه يا بَنِي إِسْرائِيلَ اذْكُرُوا نِعْمَتِيَ الَّتِي أَنْعَمْتُ عَلَيْكُمْ وَ أَنِّي فَضَّلْتُكُمْ عَلَى الْعالَمِينَ (47) فرمود يعنى بياد بياوريد اى بنى اسرائيل زمانى كه موسى و هرون را نزد پدران و پيشينيان شما فرستاديم كه آنها را راهنمائى كنند از آنها بنبوت محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم و امامت على عليه السّلام و ائمه طاهرين عهد گرفتيم و گفتيم اگر بعهد خود وفا كنيد در بهشت پادشاهانى هستيد و شما را فضيلت و برترى بر مردمان زمان خودتان خواهيم داد در بهشت و در دنيا هم بجهت قبول كردن نبوت و ولايت محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم و على عليه السّلام و آل آنها شما را برترى ميدهيم و برترى دنيائى شما همين است كه بوسيله ابر بر سر شما سايه افكنديم و مرغ بريان و ترنجين بر شما فرو فرستاديم و سيراب كرديم شما را از دوازده چشمه كه از سنگى شكافته و ظاهر نموديم                

 و براى عبور شما و نجات از شر فرعونيان و دشمنانتان دريا را خشكانيديم كه شما سالم مانده و فرعونيان هلاك شدند و با اين چيزها شما را از مردم زمان خودتان كه طريقه آنها بر خلاف مذهب شما بود برترى داديم.

و اين معامله و رفتارى كه با پيشينيان شما شد براى آن بود كه آنها ولايت محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم و آل او را قبول كرده بودند اينك كه شما در عصر و زمان اين بعثت و ظهور نبوت صلّى اللّه عليه و آله و سلّم ميباشيد سزاوارتر است كه بعهد پدران خود وفا نموده و ايمان آوريد تا نعمتهاى بيشترى بشما عطا كنيم و بترسيد و بر حذر باشيد از روز كه در آنروز عذاب از شما دفع نشود و شفاعت كسى قبول نگردد كه مرگ را بتأخير اندازد و فدا هم نپذيرند كه يكى را بجاى كسى ديگر بميرانند و او را رها كنند.

حضرت صادق عليه السّلام فرمود آن روز روز مرگ است كه فدا و شفاعت قبول نشود ولى در قيامت ما ائمه در اعراف كه مكانى است بين جهنم و بهشت توقف مينمائيم و شيعيان خود را از جهنم و عرصات آن نجات ميدهيم و ناصبى‏ها و دشمنان ما آل محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم را فداء دوستان ما قرار ميدهند و آنها را ببهشت و دشمنان خود را بجهنم خواهيم فرستاد.

و نيز فرمود آنحضرت بخدا قسم اگر فرشتگان مقرب و پيغمبران مرسل در حق ناصبى شفاعت كنند پذيرفته نخواهد شد.

 

تفسير جامع، ج‏1، ص: 162

نجات بنى اسرائيل از عذاب فرعونيان‏

فرمود حضرت عسكرى عليه السّلام در تفسير آيهوَ إِذْ نَجَّيْناكُمْ مِنْ آلِ فِرْعَوْنَ يَسُومُونَكُمْ سُوءَ الْعَذابِ يُذَبِّحُونَ أَبْناءَكُمْ وَ يَسْتَحْيُونَ نِساءَكُمْ وَ فِي ذلِكُمْ بَلاءٌ مِنْ رَبِّكُمْ عَظِيمٌ (49 فرمود خداوند ميفرمايد اى بنى اسرائيل بياد بياوريد آنزمانى كه شما را از عذاب فرعونيان نجات داديم و عذاب آنها اين بود كه شما را واميداشتند بساختمان كردن و گل و آجر بردن بقصرهاى بلند و از ترس آنكه مبادا فرار كنيد شما را مى‏بستند و چه بسا مردمى كه در اثر بستن در حين گل و خاك كشيدن از قصرهاى بلند بزمين مى‏افتادند و هلاك ميشدند.

و خداوند بموسى وحى رسانيد كه بآنها بگويد شروع بكارى نكنند مگر آنكه بر محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم و آل او درود بفرستند تا آن كارها برايشان آسان و سبك شود و بآنها كه بزمين ميافتادند ميگفت صلوات بفرستند تا سالم بمانند و همينكه صلوات ميفرستادند                       

 سالم ميماندند و زمانى كه فرعون فرزندان آنها را ميكشت امر كرد قابله بخود راه نداده و هنگام وضع حمل بجانب كوه و صحرا شتافته و فرزندان خود را آنجا وضع حمل كنند و ده مرتبه صلوات بر محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم و آل او بفرستند و بر طفل بدمند كه خداوند فرشته را بفرستد و طفل را تربيت نمايد و از انگشت او شيرى جارى كند تا بياشامد و از انگشت ديگرى طعام نرم و لطيفى تراوش سازد كه خورده و بزرگ شود و باين ترتيب عده كثيرى از اطفال بنى اسرائيل نشو و نما نمودند بطوريكه عده كه سالم ماندند بيشتر از آنهائى بود كه فرعونيان كشته بودند.

اما زنهاى آنها را بى‏عصمت ميكردند و كنيز خود مينمودند چون بموسى شكايت كردند خطاب رسيد كه بآنها بگويد هرگاه فرعونيان بخواهند بآنان دست درازى كنند بر محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم و آل او صلوات بفرستند و در اثر فرستادن صلوات خداوند فرعونيان را بمرضى از امراض يا زمين گيرى مبتلا ساخته و قدرت آنكه آنها را بى‏عصمت كنند از ايشان                        تفسير جامع، ج‏1، ص: 163

 سلب ميشد و اين كار را مينمودند خداوند دفع شر مردان فرعون را از زنان بنى اسرائيل مينمود و خداوند ميفرمايد در اين ابتلاآت و دفع كردن آنها بسبب صلوات فرستادن بر محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم و آل او براى شما عبرتى است و اگر با توجه باحوال پيشينيان خود بمحمد و آل او ايمان بياوريد بشما نعمتى بيشتر و فضيلتى بالاتر عطا شود.

 

 

شنبه 26 / 2 / 1396برچسب:, :: 10:58 ::  نويسنده : ارادتمند

تفسير جامع، ج‏1، ص: 131

وَ عَلَّمَ آدَمَ الْأَسْماءَ كُلَّها ثُمَّ عَرَضَهُمْ عَلَى الْمَلائِكَةِ فَقالَ أَنْبِئُونِي بِأَسْماءِ هؤُلاءِ إِنْ كُنْتُمْ صادِقِينَ (31)

اسمائيكه بآدم تعليم نمود

حضرت امام حسن عسكرى عليه السّلام فرمود مراد از اسماء كه در آيه وَ عَلَّمَ آدَمَ الْأَسْماءَ بيان شده است اسامى انبياء و اسم محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم و على عليه السّلام و فاطمه و حسن و حسين و نه نفر از اولاد حسين و ذريه او و شيعيان و دشمنان آنها بود سپس عرضه داشت محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم و على عليه السّلام و ائمه را بر فرشتگان يعنى انوار آن وجودهاى مقدس را كه در سايه عرش مشغول تسبيح و تقديس ذات مقدس پروردگار بودند گفتند خداوندا ما اين اسماء شريفه را نميدانيم آنوقت خطاب رسيد كه اى آدم بفرشتگان اسامى پيغمبران و ائمه را خبر بده چون اسامى را خبر داد از فرشتگان عهد و پيمان گرفت بايمان آوردن آنها به پيغمبران و ائمه و برترى دادن محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم و ائمه هدى را از همه آنها.

ابن بابويه بسند خود روايت كرده از حضرت صادق عليه السّلام كه فرمود خداوند بآدم اسامى حجت‏هاى خود را تعليم نمود در حالى كه آنها ارواحى بودند بر فرشتگان عرضه داشته و بآنها فرمود اگر راست ميگوئيد كه شما سزاوارتريد بخلافت روى زمين اسماء اين ارواح را بيان كنيد فرشتگان گفتند ما نميدانيم و علم و دانش ما منحصر بهمان علومى است كه شما بما ياد داده‏ايد و چون آدم اسامى آنها را بفرشتگان اعلام كرد ملائكه ببزرگى و منزلت ائمه نزد پروردگار واقف شده و فهميدند كه آن پيغمبران و امامان حجت‏هاى خدا در نزد خلايق بوده و سزاوار هستند كه در روى زمين خليفه خدا باشند.

سپس ارواح طيبه معصومين را از نظر فرشتگان پنهان نموده و امر فرمود كه‏

آنها محبت و ولايت ائمه را دارا باشند و بدانيد كه من بر هر پنهان و آشكارى آگاه مى‏باشم.

 

 

خلقت ارواح پيش از اجساد

ابن بابويه بسند خود از حضرت صادق عليه السّلام روايت كرده فرمود خداوند ارواح را پيش از اجساد بدو هزار سال خلق فرمود و بالاترين و شريف‏ترين ارواح را ارواح محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم و على و فاطمه و حسن و حسين و ائمه از نسل حسين قرار داد و نور آنها تمام آسمان و زمين را فراگرفت.

خداوند بآسمان و زمين و كوه‏ها خطاب فرمود كه اينها اولياء و حجت من بر تمام مخلوقات هستند و هيچ مخلوقى را محبوبتر از آنها خلق ننموده‏ام براى آنها و دوستانشان بهشت را ايجاد نمودم و جهنم را براى دشمنان و مخالفين ايشان خلق كرده‏ام و هر كس ادعاى قرب و منزلت آنها را نمايد و بخواهد در محل و مكان آنها بوده و مقام ايشان را غصب كند بعذابى معذبش نمايم كه هيچكس را چنان عذابى ننمايم و در منتهاى جهنم جاى دهم و هر كس اقرار بولايت آنها نمود و مدعى مقام و منزلت ايشان را نكرد در بهشت خود او را جاى دهم.

پس ولايت و دوستى آنها امانت من نزد خلايق است اى آسمان و زمين كدام يك از شما امانت بزرگ مرا برميداريد و در نزد خود نگاهدارى مينمائيد آسمان و زمين امتناع از قبول امانت مزبور نمودند و ترسيدند كه نتوانند از آن نگاهدارى كنند همينكه خداوند آدم و حوا را خلق فرمود و در بهشت جاى داد توجه آنها بمنزلت و مقام محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم و على و فاطمه و حسن و حسين و ذريه آنها كه شريف‏ترين مقام و منزل‏هاى بهشت بود جلب شد و گفتند خداوندا اين منازل اختصاص بكدام آفريده شما دارد.

خطاب رسيد كه سرهاى خود را بلند نموده و بر ساق عرش نظر كنيد چون آدم و حوا سر خود را بلند نمودند ديدند كه بر ساق عرش اسامى محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم و على و فاطمه و حسن و حسين و ائمه عليهم السّلام بنورى از انوار الهى نوشته شده عرض كردند چقدر اين ذوات مقدسه در حضورت گرامى و مقربند فرمود براى خاطر آنها شما را خلق كردم و ايشان خزينه‏دار علم و امناى سر من هستند اى آدم و حوا بچشم حسادت بآنها نظر نكنيد و آرزوى مقام و منزلت آنها را ننمائيد كه نافرمانى شما موجب ستمكارى است.

گفتند پروردگارا ستمكاران چه اشخاصى هستند خداوند فرمود آنهائى باشند كه بدون استحقاق ادعاء مقام و منزلت محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم و آل او را كنند عرض كردند بار خدايا همانطور كه جايگاه ايشان را بنظر ما رسانيدى منزل دشمنان آنها را در دركات‏

جهنم بما نشان بده خداوند بجهنم امر فرمود كه تمام عذابها و اقسام مهالك خود را ظاهر سازد كه آدم و حوا مشاهده نمايند و مجددا تأكيد فرمود بآدم و حوا كه هرگز بچشم حسادت بمقام و منزلت حجت‏هاى بر حق نظر نكنند تا از جوار رحمت پروردگار دور نشوند و مستوجب سرزنش و ملامت نگردند.

شيطان آدم و حوا را وسوسه نمود تا آرزوى مقام و منزلت محمد و آل محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم را نموده و بديده حسادت بآن انوار طيبه نگريسته و از ميوه ممنوعه تناول كردند و خوار و ذليل شده لباسهاى بهشتى از تن آنها خارج شده و عريان ماندند و خطاب شد كه بيرون رويد و از محضر قرب من دور شويد زيرا هر كه نافرمانى و عصيان كند شايستگى و لياقت قرب جوار مرا ندارد آدم و حوا را از بهشت اخراج كردند در حالى كه خداوند آنها را بخودشان واگذاشته بود تا در تكاپوى روزى خود برآيند

 

 افضل بودن پيغمبر و آل او

ابن بابويه بسند خود از حضرت صادق عليه السّلام روايت كرده فرمود شخص يهودى خدمت پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم آمده بايستاد در مقابل آنحضرت و عميقانه بآنوجود مقدس نظر مينمود حضرت فرمود اى يهودى چه حاجت دارى عرض كرد شما افضل هستيد يا موسى بن عمران كه خداوند با او تكلم نموده تورات را بر او نازل فرمود و دريا را برايش شكافت و ابرها بر او سايه افكندند و عصا در دستش اژدها ميشد.

پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم فرمود براى انسان خوب نيست كه مدح خود گويد و صفات نيكوى خويشتن را بيان نمايد لكن واجب است كه تو پيغمبر آخر الزمان را بشناسى بدان زمانى كه آدم معصيت خدا را بجا آورد باين كلمات توبه نمود كه مقبول درگاه خدا واقع گرديد گفت‏

 «الهم انى اسئلك بحق محمد و آل محمد لما غفرت لى»

خدا او را آمرزيد و هنگامى كه نوح نبى سوار كشتى شد و ترسيد كشتى غرق شود گفت‏

 «اللهم انى اسئلك بحق محمد و آل محمد لما نجيتنى من الغرق»

خداوند كشتى او را از غرق شدن نجات بخشيد و حضرت ابراهيم را وقتى بآتش نمروديان انداختند عرض كرد

 «اللهم انى اسئلك بحق محمد و آل محمد لما نجيتنى منها»

خداوند آتش را بر او سرد و مايه رحمت قرار داد و حضرت موسى وقتى كه عصاى خود را انداخت و اژدها شد ترسيد كه آنرا بگيرد و گفت‏

الهم انى اسئلك بحق محمد و آل محمد لما نجيتنى»

خداوند فرمود نترس اى موسى و تو بر حق ميباشى.

اى يهودى اگر موسى در زمان من بود و ايمان بنبوت من نميآورد ايمان او بخدا سودى نداشت و پيغمبر بودنش براى او نفع نميرسانيد اى يهودى يكى از ذريه‏هاى من امام زمان مهديست زمانى كه ظاهر شود حضرت عيسى عقب سر او نماز ميخواند

و آن حضرت را يارى خواهد كرد.

 

 

حضرت صادق عليه السّلام فرمود بخدا قسم ما اسماء حسنى هستيم و خداوند عمل بندگانش را قبول نمينمايد مگر بواسطه معرفت پيدا كردن در حق ما چه ائمه وسيله شناختن و معرفت خدا ميباشند در ذات و وسائط ظهور صفات و ارباب انواع مخلوقات خدا هستند، و كسى علم بتمام اسماء خدا حاصل نكند مگر آنكه مظهر تمام آن اسماء بوده و با استعداد جبلى و ذاتى قبول تمام مظاهر را داشته باشد و بايد در جملات مذكور تفكر نمود تا اخبارى كه شرح داده شد بخوبى فهميده شود و نتيجه حاصل گردد.

 

شنبه 26 / 2 / 1396برچسب:, :: 10:58 ::  نويسنده : ارادتمند

تفسير جامع، ج‏1، ص: 131

وَ عَلَّمَ آدَمَ الْأَسْماءَ كُلَّها ثُمَّ عَرَضَهُمْ عَلَى الْمَلائِكَةِ فَقالَ أَنْبِئُونِي بِأَسْماءِ هؤُلاءِ إِنْ كُنْتُمْ صادِقِينَ (31)

اسمائيكه بآدم تعليم نمود

حضرت امام حسن عسكرى عليه السّلام فرمود مراد از اسماء كه در آيه وَ عَلَّمَ آدَمَ الْأَسْماءَ بيان شده است اسامى انبياء و اسم محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم و على عليه السّلام و فاطمه و حسن و حسين و نه نفر از اولاد حسين و ذريه او و شيعيان و دشمنان آنها بود سپس عرضه داشت محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم و على عليه السّلام و ائمه را بر فرشتگان يعنى انوار آن وجودهاى مقدس را كه در سايه عرش مشغول تسبيح و تقديس ذات مقدس پروردگار بودند گفتند خداوندا ما اين اسماء شريفه را نميدانيم آنوقت خطاب رسيد كه اى آدم بفرشتگان اسامى پيغمبران و ائمه را خبر بده چون اسامى را خبر داد از فرشتگان عهد و پيمان گرفت بايمان آوردن آنها به پيغمبران و ائمه و برترى دادن محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم و ائمه هدى را از همه آنها.

ابن بابويه بسند خود روايت كرده از حضرت صادق عليه السّلام كه فرمود خداوند بآدم اسامى حجت‏هاى خود را تعليم نمود در حالى كه آنها ارواحى بودند بر فرشتگان عرضه داشته و بآنها فرمود اگر راست ميگوئيد كه شما سزاوارتريد بخلافت روى زمين اسماء اين ارواح را بيان كنيد فرشتگان گفتند ما نميدانيم و علم و دانش ما منحصر بهمان علومى است كه شما بما ياد داده‏ايد و چون آدم اسامى آنها را بفرشتگان اعلام كرد ملائكه ببزرگى و منزلت ائمه نزد پروردگار واقف شده و فهميدند كه آن پيغمبران و امامان حجت‏هاى خدا در نزد خلايق بوده و سزاوار هستند كه در روى زمين خليفه خدا باشند.

سپس ارواح طيبه معصومين را از نظر فرشتگان پنهان نموده و امر فرمود كه‏

آنها محبت و ولايت ائمه را دارا باشند و بدانيد كه من بر هر پنهان و آشكارى آگاه مى‏باشم.

 

 

خلقت ارواح پيش از اجساد

ابن بابويه بسند خود از حضرت صادق عليه السّلام روايت كرده فرمود خداوند ارواح را پيش از اجساد بدو هزار سال خلق فرمود و بالاترين و شريف‏ترين ارواح را ارواح محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم و على و فاطمه و حسن و حسين و ائمه از نسل حسين قرار داد و نور آنها تمام آسمان و زمين را فراگرفت.

خداوند بآسمان و زمين و كوه‏ها خطاب فرمود كه اينها اولياء و حجت من بر تمام مخلوقات هستند و هيچ مخلوقى را محبوبتر از آنها خلق ننموده‏ام براى آنها و دوستانشان بهشت را ايجاد نمودم و جهنم را براى دشمنان و مخالفين ايشان خلق كرده‏ام و هر كس ادعاى قرب و منزلت آنها را نمايد و بخواهد در محل و مكان آنها بوده و مقام ايشان را غصب كند بعذابى معذبش نمايم كه هيچكس را چنان عذابى ننمايم و در منتهاى جهنم جاى دهم و هر كس اقرار بولايت آنها نمود و مدعى مقام و منزلت ايشان را نكرد در بهشت خود او را جاى دهم.

پس ولايت و دوستى آنها امانت من نزد خلايق است اى آسمان و زمين كدام يك از شما امانت بزرگ مرا برميداريد و در نزد خود نگاهدارى مينمائيد آسمان و زمين امتناع از قبول امانت مزبور نمودند و ترسيدند كه نتوانند از آن نگاهدارى كنند همينكه خداوند آدم و حوا را خلق فرمود و در بهشت جاى داد توجه آنها بمنزلت و مقام محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم و على و فاطمه و حسن و حسين و ذريه آنها كه شريف‏ترين مقام و منزل‏هاى بهشت بود جلب شد و گفتند خداوندا اين منازل اختصاص بكدام آفريده شما دارد.

خطاب رسيد كه سرهاى خود را بلند نموده و بر ساق عرش نظر كنيد چون آدم و حوا سر خود را بلند نمودند ديدند كه بر ساق عرش اسامى محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم و على و فاطمه و حسن و حسين و ائمه عليهم السّلام بنورى از انوار الهى نوشته شده عرض كردند چقدر اين ذوات مقدسه در حضورت گرامى و مقربند فرمود براى خاطر آنها شما را خلق كردم و ايشان خزينه‏دار علم و امناى سر من هستند اى آدم و حوا بچشم حسادت بآنها نظر نكنيد و آرزوى مقام و منزلت آنها را ننمائيد كه نافرمانى شما موجب ستمكارى است.

گفتند پروردگارا ستمكاران چه اشخاصى هستند خداوند فرمود آنهائى باشند كه بدون استحقاق ادعاء مقام و منزلت محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم و آل او را كنند عرض كردند بار خدايا همانطور كه جايگاه ايشان را بنظر ما رسانيدى منزل دشمنان آنها را در دركات‏

جهنم بما نشان بده خداوند بجهنم امر فرمود كه تمام عذابها و اقسام مهالك خود را ظاهر سازد كه آدم و حوا مشاهده نمايند و مجددا تأكيد فرمود بآدم و حوا كه هرگز بچشم حسادت بمقام و منزلت حجت‏هاى بر حق نظر نكنند تا از جوار رحمت پروردگار دور نشوند و مستوجب سرزنش و ملامت نگردند.

شيطان آدم و حوا را وسوسه نمود تا آرزوى مقام و منزلت محمد و آل محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم را نموده و بديده حسادت بآن انوار طيبه نگريسته و از ميوه ممنوعه تناول كردند و خوار و ذليل شده لباسهاى بهشتى از تن آنها خارج شده و عريان ماندند و خطاب شد كه بيرون رويد و از محضر قرب من دور شويد زيرا هر كه نافرمانى و عصيان كند شايستگى و لياقت قرب جوار مرا ندارد آدم و حوا را از بهشت اخراج كردند در حالى كه خداوند آنها را بخودشان واگذاشته بود تا در تكاپوى روزى خود برآيند

 

 افضل بودن پيغمبر و آل او

ابن بابويه بسند خود از حضرت صادق عليه السّلام روايت كرده فرمود شخص يهودى خدمت پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم آمده بايستاد در مقابل آنحضرت و عميقانه بآنوجود مقدس نظر مينمود حضرت فرمود اى يهودى چه حاجت دارى عرض كرد شما افضل هستيد يا موسى بن عمران كه خداوند با او تكلم نموده تورات را بر او نازل فرمود و دريا را برايش شكافت و ابرها بر او سايه افكندند و عصا در دستش اژدها ميشد.

پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم فرمود براى انسان خوب نيست كه مدح خود گويد و صفات نيكوى خويشتن را بيان نمايد لكن واجب است كه تو پيغمبر آخر الزمان را بشناسى بدان زمانى كه آدم معصيت خدا را بجا آورد باين كلمات توبه نمود كه مقبول درگاه خدا واقع گرديد گفت‏

 «الهم انى اسئلك بحق محمد و آل محمد لما غفرت لى»

خدا او را آمرزيد و هنگامى كه نوح نبى سوار كشتى شد و ترسيد كشتى غرق شود گفت‏

 «اللهم انى اسئلك بحق محمد و آل محمد لما نجيتنى من الغرق»

خداوند كشتى او را از غرق شدن نجات بخشيد و حضرت ابراهيم را وقتى بآتش نمروديان انداختند عرض كرد

 «اللهم انى اسئلك بحق محمد و آل محمد لما نجيتنى منها»

خداوند آتش را بر او سرد و مايه رحمت قرار داد و حضرت موسى وقتى كه عصاى خود را انداخت و اژدها شد ترسيد كه آنرا بگيرد و گفت‏

الهم انى اسئلك بحق محمد و آل محمد لما نجيتنى»

خداوند فرمود نترس اى موسى و تو بر حق ميباشى.

اى يهودى اگر موسى در زمان من بود و ايمان بنبوت من نميآورد ايمان او بخدا سودى نداشت و پيغمبر بودنش براى او نفع نميرسانيد اى يهودى يكى از ذريه‏هاى من امام زمان مهديست زمانى كه ظاهر شود حضرت عيسى عقب سر او نماز ميخواند

و آن حضرت را يارى خواهد كرد.

 

 

حضرت صادق عليه السّلام فرمود بخدا قسم ما اسماء حسنى هستيم و خداوند عمل بندگانش را قبول نمينمايد مگر بواسطه معرفت پيدا كردن در حق ما چه ائمه وسيله شناختن و معرفت خدا ميباشند در ذات و وسائط ظهور صفات و ارباب انواع مخلوقات خدا هستند، و كسى علم بتمام اسماء خدا حاصل نكند مگر آنكه مظهر تمام آن اسماء بوده و با استعداد جبلى و ذاتى قبول تمام مظاهر را داشته باشد و بايد در جملات مذكور تفكر نمود تا اخبارى كه شرح داده شد بخوبى فهميده شود و نتيجه حاصل گردد.

 

تفسير جامع، ج‏1، ص: 125

 

الَّذِينَ يَنْقُضُونَ عَهْدَ اللَّهِ مِنْ بَعْدِ مِيثاقِهِ وَ يَقْطَعُونَ ما أَمَرَ اللَّهُ بِهِ أَنْ يُوصَلَ وَ يُفْسِدُونَ فِي الْأَرْضِ أُولئِكَ هُمُ الْخاسِرُونَ (27)

 

تسليم بامام و اظهار رأى ننمودن‏

حضرت باقر عليه السّلام فرمود ايمردم بدانيد و آگاه باشيد هر يك از شما در آن چيزيكه نمى‏فهميد و يا نميدانيد باعتماد اينكه ما دانا و بر حق هستيم. هرگاه تسليم امر ما بشويد و عقيده داشته باشيد كه ما هر چيزى را به بهترين دليل و حجت خداوند ميدانيم، در عوض اين ايمان و اعتماد خداوند در بهشت قصرهائى بشما عطا بكند كه مقدار و اندازه آنرا جز خدا كسى نداند.

و بدانيد هر كس در امور دين مجادله ننموده و برأى خود عمل نكند و اكتفا نمايد بر تسليم شدن بما و ترك كند مخالفت ما را خداوند او را بروى صراط نگاه ميدارد و همينكه فرشتگان ميآيند و در باره اعمالش با او مجادله و گفتگو نمايند و او را بر گناهانش واقف سازند ناگاه از مصدر پروردگار خطاب بفرشتگان رسد كه ايفرشتگان من اين بنده من برأى خود عمل نكرده و جدال ننموده و تسليم امر ائمه خود بوده با او در خصوص اعمالش جدال نكنيد و او را ببهشت نزد امامان خود هدايت نمائيد زيرا او در امورات خود بائمه خويش متوسل گشته و بآنها نزديك شده است در دنيا پس در اين عالم آخرت نيز او را بقرب جوار ائمه ببريد.

اما كسانى كه ميگفتند براى چه واجب است و چرا بايد ما بگفتار امامان تسليم شويم و چرا بتنهائى مطيع امر آنها شويم و خود ما نيز داراى عقل و هوش هستيم، فرشتگان بآنها ميگويند اعمال و كردار خودتان را اطلاع بدهيد و در باره آن اعمال بحث و مجادله منمائيد همانطور كه در احكام خدا و اوامر ائمه هدى در دنيا مجادله مينموديد و هر چه از ائمه براى شما حديث مينمودند اعتنا نكرده و برأى خود عمل ميكرديد، ناگاه از مصدر پروردگار خطاب ميرسد كه اى ملائكه شما راست ميگوئيد با اينها همان معامله را كنيد كه با ائمه خود انجام داده‏اند همانطور كه آنها فرمايشات ائمه خود را اعتنا نكرد اينك شما حساب ايشانرا دقيقا رسيدگى و سختگيرى كنيد.

 

آنوقت است كه منافقين پشيمانى بسيار حاصل و حسرت زياد ميخورند و جز رحمت خدا هيچ وسيله نجاتى ندارند و اگر در تمام امور از پيروى ائمه سر باز زده و طاغى و ياغى بوده در وسط آتش جهنم قرار خواهند گرفت.

 

 

 

سه شنبه 13 / 4 / 1395برچسب:, :: 19:27 ::  نويسنده : ارادتمند

تفسیر جامع، ج‏1، ص: 93

امير المؤمنين فرمود هرگاه بشما حزنى دست بدهد و يا كارى پيش آمد نمايد از روى خلوص دل بگوئيد بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ و با دل پاك توجه تام بخدا نمائيد تا خداوند حاجات شما را در دنيا برآورد و يا آنكه نزد خود ذخيره كند و البته هر چه نزد پروردگار ذخيره شود براى مؤمن بهتر است.                       

 در كتاب فقيه بسند خود از حضرت رضا عليه السّلام روايت كرده فرمود خداوند قرائت حمد را در نمازها بمردم امر فرموده تا قرآن ترك نشود و محفوظ بماند و بيكديگر تعليم نمايند و براى نماز حمد را از تمام سوره ‏هاى قرآن اختيار فرمود چه در قرآن سوره‏ اى كه مانند حمد جامع باشد نيست زيرا حمد واجد تمام خير و حكمت است و گفتن الْحَمْدُ لِلَّهِ را در موقع شكرگزارى بر مخلوقات واجب فرموده كه آنها موفق بخيرات و عمل نيكو شده‏ اند و رَبِّ الْعالَمِينَ توحيد و حمد است از براى خداوند و اقرار به اين كه او به تنهائى خالق مخلوقات و مالك بندگان است نه غير او      

الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ بيان نعمت‏هاى اوست بر تمام موجودات

و مالِكِ يَوْمِ الدِّينِ گواهى دادن بقيامت و حشر خلايق و حساب آنها و روز پاداش و كيفر مردم ميباشد و همانطور كه پادشاه دنياست پادشاه آخرتست.

إِيَّاكَ نَعْبُدُ ميل كردن و نزديكى جستن بسوى ذكر خداست و خالص نمودن عبادات فقط براى اوست نه غير آن.

وَ إِيَّاكَ نَسْتَعِينُ طلب زيادتى توفيق و دوام نعمت و يارى جستن از خداوند است اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقِيمَ درخواست رهنمائى بدين او و چنگ زدن بريسمان محكم و افزونى معرفت بعظمت پروردگار است.

صِراطَ الَّذِينَ أَنْعَمْتَ عَلَيْهِمْ تأكيد در سؤال و تمايل بدرخواست‏هاى گذشته است.

غَيْرِ الْمَغْضُوبِ عَلَيْهِمْ پناه بردن بخداست از اينكه شخص از جمله كفار و معاندين بوده و اوامر و نواهى خدا را استخفاف نموده و سبك بشمرد.

وَ لَا الضَّالِّينَ توسل نمودن بعنايت حق است از اينكه جزء گمراهان و دور شدگان از راه دين خدا نبوده همانهائيكه معرفت بامامت ائمه هدى پيدا نكرده‏ اند و تصور نموده ‏ا ند گمراهى راه خوبى است و گمان ميكنند كارهاى خوب بجا ميآورند:

حضرت صادق‏ ع

و فرمود مغضوب عليهم ناصبيها و ضالين نصارى ميباشند و در روايت ديگر فرمود ضالين گمراهانند و آنها كسانى باشند كه شك در امامت ائمه دارند و امام زمان خود را نميشناسند و نيز روايت كرده از آنحضرت فرمود شيطان در دو جا ناله و فرياد نمود يكى وقتى كه پيغمبر مبعوث شد ديگر زمانى كه سوره حمد نازل شد

معناى صراط 

ابن بابويه بسند خود از حضرت صادق عليه السّلام روايت كرده كه مفضل بن عمر از آنحضرت معناى صراط را سؤال نمود فرمود صراط عبارت از راهى است بسوى معرفت پروردگار و اين راه دو تاست يكى راه دنيا و ديگرى راه آخرتست اما راه دنيا شناختن و معرفت امام است كه بر هر كس واجب است در دنيا امام خود را شناخته و اطاعت او را نمايد و او را پيشواى خود دانسته و براهنمائى آنها از صراطى كه پل جهنم است بخوبى عبور كند و هر كه در دنيا امام زمان خود را نشناسد قدمهايش در صراط بلغزد و بجهنم واصل گردد.

و بسند ديگر از آنحضرت روايت نموده فرمود صراط المستقيم وجود مقدس امير المؤمنين عليه السّلام ميباشد.

و بروايت ديگر آنحضرت فرمود صراط المستقيم يعنى ما را براهى كه بسوى دوستى تو اى خداوند منتهى شود هدايت فرما و مانع شو از راهى كه پيروى هواى نفس خود كرده و بزحمت برسيم و يا برأى خود عمل نموده و هلاك شويم.

و روايت كرده ابن بابويه در كتاب معانى از حضرت امام زين العابدين عليه السّلام فرمود نيست ميان خداوند و حجتهاى او حجاب و پرده‏اى و نمى‏باشد از براى خداوند سواى حجتهاى او حجابى و ما ائمه راه خدا و طريق راست او هستيم و ما خزانه‏دار علم و دانش خدا و مترجم وحى او و اركان توحيد و محل اسرار پروردگار ميباشيم و نيز روايت كرده از حضرت صادق عليه السّلام فرمود صراط المستقيم عبارت از راهى است كه خداوند بمحمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم و ذريه او عطا كرده.

 على ع فرمود نعمتى كه خداوند بآنها لطف و كرامت نموده مال و اولاد و تندرستى نيست گرچه تمام اينها هم از نعمت‏هاى خداوند ميباشد ولى آيا نمى‏بينى اين نعمت‏ها را خداوند بكفار هم عطا ميفرمايد بلكه اينها چيزى نيست كه از خداوند مسئلت نمايند و مراد نعمت ايمان بخدا و تصديق برسول او و اقرار بولايت آل محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم و نگاه داشتن از شر دشمنان و از معصيت پروردگار و اذيت مؤمنين و رعايت حقوق برادران دينى است و اين روايت را ديگران بعينه با اندك زيادتى كه در روايت حضرت عسكرى است نقل نمودند

 

سه شنبه 13 / 4 / 1395برچسب:, :: 17:35 ::  نويسنده : ارادتمند

سوره مبارکه سباء

در احتجاج از ابى حمزه ثمالى روايت كرده گفت حضور حضرت باقر عليه السّلام بودم حسن بصرى وارد شد عرض كرد يا ابا جعفر ميخواهم تفسير چند آيه از قرآن از حضرتت سؤال نمايم آنحضرت فرمود تو فقيه اهل بصره نيستى؟ عرض كرد بلى فرمود از كسى در بصره كسب علم و دانش نموده‏اى؟ گفت خير فرمود پس تمام اهل بصره علم و دانش خود را از تو فرا ميگيرند عرض كرد بلى فرمود عجب ادعاى بزرگى مينمائى بمن خبر داده‏اند كه ميگوئى خداوند خلايق را آفريده و امور آنها را بخودشان واگذار نموده چنانچه خداوند در قرآن بكسانى بگويد شما ايمن هستيد آيا بعد از فرموده پروردگار خوف و ترس بر آن اشخاص جايز و روا است گفت بعد از فرموده خداوند خوف و ترس نشايد و جايز نيست فرمود پس چرا دروغ ميگوئى و آيه «وَ جَعَلْنا بَيْنَهُمْ وَ بَيْنَ الْقُرَى الَّتِي بارَكْنا فِيها قُرىً ظاهِرَةً وَ قَدَّرْنا فِيهَا السَّيْرَ سِيرُوا فِيها لَيالِيَ وَ أَيَّاماً آمِنِينَ»  سبا 18   را بمكه تفسير مينمائى و بر خلاف حقيقت و واقع و از روى رأى و هواى نفس خود سخن ميگوئى آيا مردمان مسافر و اهل مكه از شر دزدها و راه زنان در امان هستند و خوف و ترسى ندارند و اموالشان را راهزنان نمى‏ربايند عرض كرد چرا فرمود پس چگونه حجاج و اهل مكه در امن و امان ميباشند اى حسن خداوند در قرآن مثلهائى زده و براى هوشيارى و فهم مردم مثلهائى آورده چنانچه در اين آيه اهل بيت پيغمبر صلى اللّه عليه و آله را بقرى التى باركنا و فقها و ناقلين احاديث ايشان را بقرى ظاهره و علم و دانش را بسير مثل زده پروردگار امر فرموده بآنهائيكه اقرار و اعتقاد بفضل ما ائمه دارند روز و شب از خانه و ديار خود حركت نموده بسوى ما آيند و مسائل حلال و حرام و احكام و اوامر و نواهى الهى را از ما ائمه هدى اخذ كنند و ياد بگيرند و بشيعيان ما برسانند تا از شك و ضلالت و گمراهى در امان باشند چه علم و دانش را از معدن و سر چشمه‏اى كه خداوند واجب نموده گرفته و اخذ نموده‏اند ما اهل بيت وارث علم و دانش پيغمبران از آدم تا خاتم هستيم تمام دانش و حكمت را خداوند بما ائمه عطا فرموده تو و امثال تو اى حسن بهره‏اى از علم نداريد و از جمله جاهلين و نادانان هستيد سخن و گفتار خودت گواهى ميدهد بر اين كلام اى حسن از عقيده مفوضه دورى بجو خداوند هرگز امور مردم را بخودشان واگذار ننموده و ايشان را بر گناه و معصيت اجبار و اكراه نميفرمايد

یک شنبه 7 / 3 / 1393برچسب:, :: 23:59 ::  نويسنده : ارادتمند

در كافى ذيل آيه يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اسْتَجِيبُوا لِلَّهِ وَ لِلرَّسُولِ  24   از حضرت صادق عليه السّلام روايت كرده فرمود اين آيه در ولايت امير المؤمنين عليه السّلام نازل شده است.

و از طريق مخالفين ابن مردويه روايت كرده از صحابه پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم كه اين آيه نازل شد در ولايت على بن أبي طالب عليه السّلام.

و فرمود حضرت باقر عليه السّلام بابى جارود در تفسير آيه شريفه‏اى ابى جارود پيروى كردن از على عليه السّلام و داراى ولايت آنحضرت بودن براى شما بهتر از هر چيزيست و بعدالت نزديكتر ميباشد.

 

و در تفسير آيه وَ اتَّقُوا فِتْنَةً لا تُصِيبَنَّ الَّذِينَ ظَلَمُوا مِنْكُمْ خَاصَّةً   25   از حضرت صادق عليه السّلام روايت كرده فرمود همينكه خداوند پيغمبر اكرم را قبض روح فرمود فتنه‏اى بمسلمين روى داد و مردم امير المؤمنين عليه السّلام را رها كرده و با غير آنحضرت بيعت كردند و خداوند مردم را مورد آزمايش قرار داد بامرى كه بوسيله رسولش مردم را به پيروى از على عليه السّلام تاكيد نموده كه دست از على عليه السّلام و اولادش بر ندارند.

و از طريق عامه از محمد بن على السراج از ابن مسعود روايت كرده كه گفت زمانى كه اين آيه نازل شد پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم فرمود اى ابن مسعود من اين سخنان را بوديعه و امانت ميان شما ميگذارم و باين گفتار من شنوا باشيد از هم كنون كه در اين مجلس نشسته‏ام هر كس بعلى عليه السّلام ظلم و ستم روا دارد مانند كسى است كه منكر نبوت و پيغمبرى من و پيغمبران پيشين شده باشد.

 

عياشى و على بن ابراهيم از حضرت صادق عليه السّلام روايت كرده‏اند فرمود آنحضرت آيه در حق اصحاب جمل و طلحه و زبير كه با امير المؤمنين عليه السّلام جنگ نمودند نازل شده چه آنها مورد آزمايش قرار گرفتند و در حق آنحضرت ظلم و ستم روا داشتند.

 

طبرسى بسند خود از حذيفه يمانى روايت كرده گفت فرمود پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم بعد از من فتنه‏هائى مانند تاريكى شب بشما مسلمانان روى آورد و هلاك شوند در آن فتنه‏ها ابطال و مردان شجاع و هر خطيب فصيح و بليغى. و در حديث ابى ايوب انصارى فرمود پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم بعمار: اى عمار بعد از وفات من بزودى آشوب و فتنه‏هائى بر پا شود بطوريكه مسلمين در ميان خود شمشير بكشند و بعضى بعض ديگر را بقتل برسانند و از يكديگر دورى و بيزارى بجويند هر گاه چنان روزى را مشاهده نمودى بر تو باد به پيروى كردن از على بن ابى طالب عليه السّلام اگر تمام مردم براهى بروند و على بتنهائى راه ديگر به پيمايد سير كن بر راه على و راه مردم را واگذار ايعمار على عليه السّلام تو را از راه بر نميگرداند و هرگز بگمراهى نكشاند اى عمار اطاعت على اطاعت من باشد و فرمانبردارى از من فرمانبردارى از خدا است.

 

 

یک شنبه 7 / 3 / 1393برچسب:, :: 1:10 ::  نويسنده : ارادتمند

عیاشى در آيه يا أَيُّهَا النَّبِيُّ حَرِّضِ الْمُؤْمِنِينَ عَلَى الْقِتالِ تا آخر از عمرو بن ابى المقدام روايت كرده گفت جدم بپدرم ميگفت در تمام عمر روزى بدتر از دو روز بر من نگذشت يكى روز وفات و رحلت پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم و دوم روزى بود كه بخدا قسم در سقيفه بنى ساعده طرف راست ابو بكر نشسته بودم و مردم با او بيعت ميكردند عمر گفت تا وقتى كه على را براى بيعت حاضر نكنى بيعت اين مردم هيچ ارزشى ندارد ابو بكر قنفذ را نزد على عليه السّلام فرستاد و او را براى بيعت بمسجد دعوت نمود قنفذ شرفياب حضور آنحضرت شده به قنفذ فرمودند بابو بكر بگو پيغمبر خدا جانشينى جز من ندارد قنفذ پيام آنحضرت را رسانيد براى مرتبه دوم او را روانه نمودند كه بگويد بايد حتما بمسجد آمده و مانند ساير مسلمانان بيعت نمائيد حضرت فرمود بآنها بگو بموجب وصيت پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم بايد پس از دفن رسول خدا از خانه خارج نشوم تا كتاب خدا و قرآن را كه در جريده‏هاى خرما و روى كنف‏هاى شتر نوشته شده جمع‏آورى نمايم قنفذ مراجعت كرده و فرموده‏هاى آنحضرت را ابلاغ نمود عمر ابو بكر را وادار نمود تا باتفاق او و عثمان و خالد بن وليد و مغيرة بن شعبه و ابو عبيدة بن جراح و سالم مولاى ابى حذيفه و قنفذ و من (راوى) و جمعى ديگر از اطرافيان و رجاله و اوباش بدر خانه فاطمه عليه السّلام رفتيم در بسته بود و فاطمه گمان نميكرد كسى بدون اجازه داخل خانه شود عمر آتش خواست و در خانه را آتش زد همينكه نيم سوخته شد با لگد محكم بدر كوبيد در شكسته شد و فاطمه عليها سلام كه عقب در بود بين در و ديوار مصدوم گرديد و جمعيت بى محابا وارد خانه شده على عليه السّلام را بدون ردا از خانه بيرون كشيدند چون زهرا سلام اللّه عليها چنان ديد كمربند شوهر گرامى خود را گرفت و گفت نميگذارم شوهرم را با اين حالت بمسجد ببريد و عمر به قنفذ دستور داد تا بضرب تازيانه فاطمه را از على جدا ساخت و بر اثر لطمات وارده بيهوش شد چون بهوش آمد حسنين را برداشته و روانه مسجد شد تا در كنار قبر پدر بزرگوارش رفته و شكايت نموده و از خداوند طلب عذاب نمايد امير المؤمنين عليه السّلام آثار نزول بلا را مشاهده نمود بسلمان فرمود خود را بفاطمه برسان بخدا قسم اگر نزد قبر پدرش برسد و موى خود را پريشان نموده و نفرين كند احدى در مدينه زنده نخواهد ماند سلمان خود را بآن مجلله رسانيده عرض كرد ايدختر رسول خدا پدرت رحمة للعالمين بود مبادا لب بنفرين بگشائى فرمود اى سلمان چگونه صبر و تحمل نمايم كه ميخواهند على را بقتل برسانند سلمان عرض كرد من بفرموده امير المؤمنين خدمت رسيده و ايشان بمن امر نموده‏اند كه از شما تقاضا كنم بمنزل برگرديد و كسى را نفرين نكنيد فاطمه فرمود اينك كه شوهرم على امر مينمايند بخانه برميگردم و چون فاطمه برگشت امير المؤمنين بقبر پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم توجهى نموده و اين آيه را تلاوت فرمود: ابْنَ أُمَّ إِنَّ الْقَوْمَ اسْتَضْعَفُونِي وَ كادُوا يَقْتُلُونَنِي   65تا آخر ابو بكر بالاى منبر نشسته بود عمر تكليف بيعت على عليه السّلام نمود على عليه السّلام فرمود اگر بيعت نكنم چكار خواهيد كرد؟ جواب داد با شمشير گردنت را ميزنم فرمود در اينصورت بنده خدا و برادر پيغمبر خود را خواهيد كشت؟ خبر بعباس عموى پيغمبر رسيد شتابان خود را بمسجد رسانيد و گفت دست از على برداريد بعهده من كه على بيعت نمايد عباس دست على و ابو بكر را مسح نموده و همين عمل را بيعت تلقى نموده و على را با حالتى خشمناك رها كردند على عليه السّلام فرمود خداوندا فرموده بودى إِنْ يَكُنْ مِنْكُمْ عِشْرُونَ صابِرُونَ يَغْلِبُوا مِائَتَيْنِ 65    خداوندا تو شاهد باش كه من بيست نفر ياور نداشتم كه اقدام بجهاد كنم و پيغمبرت هم بمن فرمود اگر بيست نفر ياور داشته باشى با دشمنان خود جهاد كن و سپس بخانه خود مراجعت فرمود.

 

عياشى در آيه وَ أُولُوا الْأَرْحامِ بَعْضُهُمْ أَوْلى‏ بِبَعْضٍ فِي كِتابِ اللَّهِ  75    از حضرت صادق عليه السّلام روايت كرده فرمود روزى امير المؤمنين بديدار پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم رفت و آنحضرت بيمار و بحالت اغماء و بيهوشى بود و سر مباركش در دامن جبرئيل كه بصورت دحيه كلبى مجسم شده بود قرار داشت جبرئيل همينكه امير المؤمنين را ديد گفت سر پسر عمت را بدامن بگذار تو سزاوارتر از من ميباشى زيرا خداوند ميفرمايد وَ أُولُوا الْأَرْحامِ بَعْضُهُمْ أَوْلى‏ بِبَعْضٍ فِي كِتابِ اللَّهِ امير المؤمنين سر مقدس پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم را بدامن گرفت تا موقع غروب آفتاب پيغمبر بهوش آمد فرمود يا على جبرئيل كجا است؟ عرض كرد من دحيه كلبى را در اينجا ديدم كه بمن گفت سر شما را بدامن بگيرم كه من اوليتر از او هستم پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم فرمود آيا نماز عصر را بجا آورده؟ گفت خير چون شما بيهوش بوديد راضى نشدم سر مباركت را بزمين گذارده و براى نماز برخيزم فرمود خداوندا على بپاس حرمت و طاعت رسولت نماز را تاخير انداخته آفتاب را بر گردان تا على نمازش را در وقت خود بجا آورد بقدرت پروردگار آفتاب بمحل عصر باز گشت و عصر نورانى و سفيدى جلوه‏گر شد و تمام مردم مدينه متوجه رد شمس شده و دانستند كه در آنساعت امير المؤمنين بنماز عصر مشغول است و پس از فراغت آن حضرت آفتاب غروب كرد و مردم نماز مغرب خود را بجا آوردند

یک شنبه 7 / 3 / 1393برچسب:, :: 1:7 ::  نويسنده : ارادتمند

ما كانَ اللَّهُ لِيُعَذِّبَهُمْ وَ أَنْتَ فِيهِمْ    33يعنى اى پيغمبر گرامى مادامى كه شما در بين اين امت باشى آنها را خداوند عذاب نخواهد كرد پيغمبر اكرم بحارث فرمود يا بر ولايت على عليه السّلام ثابت باش يا از شهر خارج شو پاسخ داد اى محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم تمام صفات نيكو و مقام و منزلت عالى عرب و عجم را به بنى هاشم اختصاص داده و بقيه مردم قريش را زير دست مينمائى؟ فرمود علو مرتبت و جلالت قدر على را خداوند مقرر فرموده و از طرف من نيست حارث به تمسخر گفت پس ميفرمائى كه من از گفتار خودم توبه كنم ابدا توبه نميكنم و هم اكنون از نزد شما ميروم و فورا اسب سوارى خود را حاضر نموده و سواره از مدينه بيرون رفت چيزى نگذشت كه سنگى از آسمان بر سرش اصابت نمود و مغزش را متلاشى و بدرك واصل گرديد و جبرئيل نازل و آيه سئل سائل بعذاب واقع را تا آخر آورد پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم باصحاب و منافقين فرمود از مدينه بيرون برويد تا به بينيد رفيقتان چگونه از خدا طلب عذاب كرد و خداوند براى او عذابى فرستاد و هلاكش فرمود.

 

قوله تعالى: وَ اعْلَمُوا أَنَّما غَنِمْتُمْ مِنْ شَيْ‏ءٍ فَأَنَّ لِلَّهِ خُمُسَهُ 41   در كافى از سليم بن قيس روايت كرده گفت امير المؤمنين عليه السّلام، خطبه‏اى قرائت نمود و در آن فرمود: بخدا سوگند پروردگار ما را قصد كرده از ذوى القربى و ما را قرين خود و رسولش قرار داده در آيه اولى الامر و ابن سبيل و يتامى و مساكين از ما است بتنهائى نه از ساير مردمان و قرار نداده خداوند از براى ما چيزى را از زكوة و گرامى داشته رسول خدا و ما اهل بيت را از آن چه زكوة اوساخ مردمان است و اين مردم قول خدا و رسولش را تكذيب كرده‏اند و انكار كنند كه ما ائمه قرآن ناطق خدا هستيم و منع ميكنند حقى را كه پروردگار واجب فرموده از خمس براى ما و اينحديث را در تهذيب نيز روايت كرده.

 

 وَ إِمَّا تَخافَنَّ مِنْ قَوْمٍ خِيانَة    58 عياشى و قمى از حضرت صادق عليه السّلام روايت كرده‏اند كه فرمود آيه مزبور در حق معويه نازلشده زيرا او بامير المؤمنين خيانت كرد.

 

در كافى از حضرت صادق عليه السّلام روايت كرده فرمود مراد از سلم در آيه وَ إِنْ جَنَحُوا لِلسَّلْمِ‏61  داخل شدن و تسليم در امر ما ائمه ميباشد.

و ابن بابويه از ابى هريره روايت كرده در ذيل آيه هُوَ الَّذِي أَيَّدَكَ بِنَصْرِهِ وَ بِالْمُؤْمِنِينَ  61   تا آخر گفت رسول اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم فرمود كه بر ساق عرش نوشته شده  :انا الله لا اله الا انا وحدى لا شريك لى محمد عبدى و رسولى و ايدته بعلى‏

نزول آيه دلالت بر آن دارد كه خداوند پيغمبر را به على نصرت داد و هم آن جناب با ساير مؤمنين شريك در نصرت و يارى نبى مكرم هستند

 

 ابو نعيم در كتاب حلية الاولياء بسند خود از ابى هريره ذيل آيه يا أَيُّهَا النَّبِيُّ حَسْبُكَ اللَّهُ وَ مَنِ اتَّبَعَكَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ   64    روايت كرده كه فرمود رسول اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم آيه نازل شده در حق على بن ابى طالب عليه السّلام و مراد بمؤمنين در آيه آنحضرت ميباشد.

 

عي

یک شنبه 7 / 3 / 1393برچسب:, :: 1:5 ::  نويسنده : ارادتمند

 ابن بابويه از ابو يقظان روايت كرده گفت پيغمبر اكرم در قبا داستان تهاجم قريش و خواباندن آنحضرت امير المؤمنين را بجاى خود براى ما بيان نموده و فرمودند خداوند وحى كرد بجبرئيل و ميكائيل من شما را دو برادر قرار دادم و عمر يكى را بر ديگرى افزودم كدام يك از شما حاضريد جان خود را نثار ديگرى بنمائيد؟ هيچيك آنها حاضر نشدند نفس خود را فداى ديگر كنند خطاب شد بآنان مشاهده كنيد كه چگونه على عليه السّلام جان خود را فداى محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم كرده و در جايگاه او خوابيده تا حفظ جان محمد را بنمايد اى جبرئيل و اى ميكائيل نزول كنيد بزمين و على را محافظت كنيد از دشمنان جبرئيل بطرف سر و ميكائيل بجانب پاى آنحضرت قرار گرفتند مى گفتند مرحبا بر تو اى على عليه السّلام كيست مانند تو خداوند فخريه و مباهات ميفرمايد بوجود تو بر فرشتگان خود و آيه وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ يَشْرِي نَفْسَهُ ابْتِغاءَ مَرْضاتِ اللَّهِ    و آيات آخر سوره آل عمران در شأن آنحضرت نازل شد و ما شرح حركت دادن امير المؤمنين عيالات پيغمبر را ذيل آيه 191 تا 195 سوره آل عمران در بخش اول بيان نموديم.                     

 و بعد از ورود امير المؤمنين عليه السّلام بقبا حضور پيغمبر اهالى آنجا درخواست كردند اجازه دهد مسجدى بنا كنند رسول خدا دستور داد امير المؤمنين سوار شترش بشود و عنانش را رها كند هر جا ناقه توقف نمود آنمكان را مسجد بنا كنند و مسجد قبا اول مسجديست كه در مدينه منوره ساخته شد و آنحضرت در آنجا نماز خواند و آيه لَمَسْجِدٌ أُسِّسَ عَلَى التَّقْوى‏ در شأن آن نازلشد سپس پيغمبر اكرم از قبا حركت نمودند بطرف مدينه از هر كوى و ديارى عبور مينمودند اهل آن زمام ناقه آنحضرت را ميگرفتند عرض ميكردند اى رسول خدا بر ما فرود آئيد بسر و جان اطاعت كنيم و فرمانبردار باشيم ميفرمود رها كنيد زمام ناقه را بآن جا كه مأمور است زانو خواهد زد و طى مسافت نمود تا بموضعيكه الحال مسجد آنحضرت است برسيد و ناقه خوابيد انصار فرود آمدند شتر برخواست از جا و چند قدم ديگر رفت تا بموضع منبر رسيد رسول خدا پياده شدند.

ابو ايوب انصارى پيش آمد عرض كرد منزل من باين مكان نزديكتر است مسئول او باجابت مقرون گشت ابو ايوب شاد شده زاد و راحله آنحضرت را بسراى خود برد مادر ابو ايوب از هر دو ديده نابينا بود بدر سراى دويد شادى كنان گفت ايكاش مرا ديدگان روشن بودى و جمال سيد خود را مشاهده مينمودم پيغمبر بحالت او رقت كرد دست مبارك را بر چشم او كشيد فورا بينا شد و كام دل از ديدار پيغمبر بگرفت محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم با كمال اشتياق و احترام در يثرب پذيرائى شد و اهالى آن شهر بافتخار آنحضرت نام قديمى شهرشان را به مدينه رسول تبديل كردند.

 

آنحضرت زمام امور و نظم شهر را بدست گرفت و در همانجا بدرخت خرمائى و بعد از چندى روى يك منبر ساده و بى‏زينتى تكيه مينمود و در مستمعين خود چنان روح غيرت و ارادت و فداكارى ميدميد چه در ميدان جنگ و چه در بيرون دروازه‏هاى شهر مسافرينى كه از مكه مراجعت مينمودند اعتراف ميكردند كه حضرتش از سلاطين ايران و قيصر روم بيشتر مورد احترام و تكريم است و جمعيت فرمان او را بيشتر و بهتر اطاعت ميكنند و پس از چندى جبرئيل نازل شد و گفت خداوند ميفرمايد بايد محل فرود ناقه را مسجدى با گل سنگ بنا كنى پيغمبر امر پروردگار را اجرا نمود و آنمحل را  از صاحبش بده مثقال زر سرخ خريدارى نمود مسجدى بنا كرد كه الحال موجود است و خانه‏اى براى خود و امير المؤمنين عليه السّلام در اطراف مسجد ساخت و سه در از براى مسجد قرار داد يكى مخصوص پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم و اهل بيت او و ديگرى براى عموم مردم در سوم را باب الرحمه نام گذاشتند به اين صورت هجرت آنحضرت از مكه بسوى مدينه خاتمه يافت.

 

 

قوله تعالى وَ إِذْ قالُوا اللَّهُمَّ إِنْ كانَ هذا هُوَ الْحَقَّ مِنْ عِنْدِكَ   32    تا آخر، اين آيه بيان گفتار حارث بن عمرو است يعنى بياد آور ايمحمد زمانى كه حارث گفت خدايا اگر آنچه محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم در باره على عليه السّلام آورده حق است و از جانب تو ميباشد پس بر سر ما سنگ ببار چنانچه بر قوم لوط باريدى.

 

در كافى ذيل آيه وَ إِذْ قالُوا اللَّهُمَّ از حضرت صادق عليه السّلام روايت كرده فرمود روزى پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم با جمعى از اصحاب نشسته بودند كه امير المؤمنين عليه السّلام شرفياب حضور مبارك شدند پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم بآنحضرت فرمود شما چون عيسى بن مريم ميباشى اگر بيم آن نبود كه عده‏اى در باره‏ات غلو كنند و همانطوريكه نصارى در باره عيسى ميگويند (مراد حضرت غلو نصارى است نسبت به عيسى بن مريم كه قائل بخدائى او هستند چنانچه على اللهى هم اين عقيده را دارند حقايقى در مرتبت و مقامت ميگفتم كه مردم رهگذر خاك پايت را بقصد تبرك و تيمن بردارند منافقين از اين فرمايش پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم غضبناك شدند مغيره به يارانش گفت عيسى بن مريم پيغمبر اولو العزم است و اينك محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم على را بآنحضرت تشبيه مينمايد كه در اينموقع آيات از 57 تا 63 سوره زخرف نازل شد كه ميفرمايد: وَ لَمَّا ضُرِبَ ابْنُ مَرْيَمَ مَثَلًا إِذا قَوْمُكَ مِنْهُ يَصِدُّونَ تا آنجا كه ميفرمايد إِنَّهُ لَكُمْ عَدُوٌّ مُبِينٌ حارث بن عمرو فهرى بطورى خشمگين گرديد كه از خداوند طلب عذاب نمود ولى اين آيه نازل شد

یک شنبه 7 / 3 / 1393برچسب:, :: 1:3 ::  نويسنده : ارادتمند

قوله تعالى: وَ اعْلَمُوا أَنَّما أَمْوالُكُمْ وَ أَوْلادُكُمْ فِتْنَةٌ 28

 خداوند در اين آيه بيان ميفرمايد بشر را بسبب اولاد و اموال مورد آزمايش قرار ميدهيم تا ظاهر شود كدام يك از آنها بقسمت و نصيبيكه براى آنان معين نموديم راضى ميباشند هر چند خداوند داناتر است بانها از نفس خودشان ولى ميخواهد اين معنى را بايشان ثابت گرداند تا مستحق ثواب و عقاب گردند و باين آيه امير المؤمنين عليه السّلام اشاره نموده و فرمود ايمردم نگوئيد پروردگارا پناه ميبريم بر تو از فتنه و آزمايش چه نباشد شخصى كه مورد آزمايش و امتحان قرار نگيرد و از آن آسوده و فارغ باشد و لكن پناه بريد بخداوند از لغزشها و گمراهيهاى امتحان كه مبادا در آزمايش گمراه شويد و لغزش كنيد سپس آيه را تلاوت فرمودند.

ابن باويه در امالى از عمار بن ياسر روايت كرده در حديث مفصلى گفت امير المؤمنين عليه السّلام فرمود پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم دستور جبرئيل را بمن ابلاغ نمود و فرمود الحال جبرئيل فرود آمد و آيه وَ إِذْ يَمْكُرُ بِكَ الَّذِينَ را آورده و خبر داد قريش اجتماع كرده امشب مرا بقتل برسانند من بغار پناه ميبرم مأمورم شما را بخوابگاه خود بگذارم تا بدينوسيله امر بر آنها مشتبه شود حاضر هستى؟ عرض كردم ايرسول خدا آيا در اثر خوابيدن من بجايگاه شما محفوظ و سالم ميمانيد؟ فرمود بلى سجده شكر بجا آوردم (اول كسيكه سجده شكر بجا آورد آنحضرت بود) سپس گفتم بهر چه مأمورى عمل بفرما نيست توفيق و توكل من جز بخدا آنحضرت بجاى پيغمبر خوابيد و برد يمانى  سبز رنگ را بروى خود كشيد پيغمبر فرمود ايعلى خبر ميدهم تو را همانا خداوند آزمايش ميكند اولياء خود را باندازه ايمان آنها و بمقدار قرب و منزلت ايشان نسبت بدين خود شديدترين امتحان براى پيغمبران و اوصياء امامان باشد سپس براى هر كه مقرب‏تر است ايفرزند مادرم (چون فاطمه بنت اسد مادر امير المؤمنين عليه السّلام، پرستارى مينمود پيغمبر را لذا آنحضرت خطاب بفرزند مادر فرمود) خداوند من و تو را آزمايش كند مانند آزمايش پدرمان حضرت ابراهيم و فرزندش اسمعيل صبر و بردباريرا پيشه خود قرار بده همانا رحمت پروردگار بنيكوكاران نزديك است.

سپس فرمود امير المؤمنين عليه السّلام پيغمبر مرا بغل كرد و گريه بسيارى نمود جبرئيل دست او را گرفت و از منزل بيرون برد در اثناء راه بابو بكر و هند بن ابى هاله برخورد نمود أبو بكر عرض كرد ايرسول خدا مرا همراه خود ببر ميترسم قريش مرا سوگند دهند و عاقبت سر شما را فاش كنم، آنحضرت از بيم آنكه ابو بكر وقتى ميان مردم برود خبر آنحضرت را بايشان بدهد همراه خود بغار برد شب بعد هنگاميكه تاريكى جهان را فرا گرفت امير المؤمنين عليه السّلام، باتفاق هند بن ابى هاله حضور پيغمبر در غار شرفياب شد آنحضرت بآنها دستور داد كه دو شتر خريدارى نموده حاضر و آماده سازند.

سحرگاه شب سوم امير المؤمنين عليه السّلام، شتران را با دليل بر در غار برد يكى را پيغمبر سوار شد أبو بكر را رديف خود سوار نمود ديگرى را عامر و عبد اللّه سوار شدند و از راه غير عادى سير نمودند روز ديگر فرود آمدند أبو بكر پوست گوسفندى در سايه درختى انداخت تا پيغمبر قدرى استراحت كند ناگاه بشبانى برخورد كه از بندگان قريش بود قدحى شير از او بگرفت نزد پيغمبر آورد ميل فرمودند و پس از استراحت حركت كرده بمنزل قديد رسيده بخيمه‏ام معبد عاتكه دختر خالد خزاعيه فرود آمدند او بانوئى مهمان نواز بود پيغمبر طعام از او طلبيد عرض كرد امسال در ميان ما قحطى پديد آمده گوسفند لاغرى را مشاهده نمود، فرمود مرا اجازه ميدهى آن را بدوشم؟ عرض كرد فدايت گردم از كثرت لاغرى شير او خشك شده رسول خدا دست بر پستان گوسفند كشيد گفت پروردگارا بركت ده اين گوسفند را فورا پستان آن پراز شير شد و چندان بدوشيدند كه تمام حاضرين سيراب شده و ظرفهاى او را نيز پر نمود.

ام معبد اين معجزه را كه از پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم مشاهده كرد عرضه داشت فرزند هفت ساله‏اى دارم مانند پاره گوشت سخن نگويد و راه نرود چه شود كه در حق او دعائى بفرمائى؟ فرمود بياور آنفرزند را آورد حضورش پيغمبر خرمائى جويد و بدهن طفل گذاشت فورا طفل مزبور شفا يافت تكلم نمود و براه افتاد.

آنحضرت از آنجا كوچ كرد پس از لحظه‏اى شوهر آن بانو وارد منزل شد حال طفل و گوسفند را مشاهده كرد تعجب نمود صورت حال را پرسش كرد عيال او گفت شخصى وارد شد كه صورتى داشت درخشان و نورانى و جسمى معتدل در نهايت وجاهت ديدگان سياه و مژگان بلند و ابروان پيوسته و كشيده شيرين سخن خوش بيان باوقار و هيبت گندم‏گون كامل تمام طفل را شفا داد و دستى بگوسفند گذاشت فورا شيرش جستن گرفت آنمرد گفت سوگند بخدا اين شخص صاحب قريش است مردم مدينه در انتظار قدومش روز شمارى ميكنند با اين معجزات يقين كردم كه پيغمبر راستگوئى است سپس عيالات خود را برداشت و روانه مدينه گشته حضورش شرفياب شدند و ايمان آوردند.

از آنطرف قريش اعلان كردند هر كس محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم را بكشد يا اسير كند دويست شتر باو جايزه خواهند داد سراقة بن مالك كه از قبيله بنى مدلج بود در صدد برآمد تا آنحضرت را بيابد و بقتل رساند از هر طرف بجستجو افتاد، مردى را ديد گفت جماعتى را مشاهده كردم از راه ساحل عبور مينمودند گمان دارم محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم و اصحاب او باشند سراقه چون اين سخن را شنيد بشتاب اسب خود را راند تا پيغمبر را بيابد و بقتل برساند و مژدگانى از قريش بگيرد ناگاه اسبش بزمين خورد با آنكه آنصورت را بفال بد گرفت از رفتن منصرف نشد تاخت كرد، عاقبت خود را بنزديك پيغمبر رسانيد بطوريكه صداى مبارك آنحضرت را مى‏شنيد پيغمبر باو التفاتى ننمود ابو بكر سخت مضطرب شد در آن هنگام هر دو دست اسب سراقه تا بزانو فرو رفت و او را از پشت سخت بزمين انداخت برخواست اسب را بيرون آورد و سوار شد چنان بآنحضرت نزديك گرديد كه بيش از يك نيزه فاصله نداشت

ابو بكر گريه كرد و گفت ايرسول خدا الان اسير ميشويم پيغمبر بجانب سراقه نظرى افكند گفت پروردگارا كفايت كن شر او را از ما بهر چه صلاح دانى آنا قائمه اسب او فرو رفت سراقه سخت ترسيد عرض كرد ايمحمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم دعا كن اسب من خلاص شود كه ديگر مرا با تو هيچ كارى نيست پيغمبر گفت پروردگارا اگر راست ميگويد اسب او را رها كن اسب از زمين بيرون آمد دانست كه آنحضرت بر دشمنان غلبه خواهد كرد پيش دويد و تيرى از جعبه بيرون آورد عرض كرد اين نشانه را از من بگيريد گوسفندان و شتران من سر راه شما هستند چون نشانه را بگماشتگان من دهيد هر چه بخواهيد از شما مضايقه نكنند پيغمبر فرمود ما را بتو هيچ حاجتى نيست سپس فرمود ايسراقه چگونه باشى وقتى كه لباس كسرى را بپوشى (وقتى مسلمانان ايران را فتح كردند عمر لباس كسرى و كمربند او را بسراقه داد) سراقه از آنحضرت تقاضاى أمان‏نامه نمود پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم بر پارچه ابريشمى خطى نوشت و باو مرحمت فرمود بعد از آن سراقه ايمان آورد.

ابو جهل از داستان سراقه با خبر شد چند شعر سرود و براى قبيله او فرستاد باين مضمون بنى مدلج انى اخاف سفيهكم سراقة يستغوى بنصر محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم عليكم به ان لا يفرق جمعكم فتصبح شتى بعد عز و سودد ايطايفه بنى مدلج مبادا بسفاهت سراقه اجتماع خودتان را پراكنده كنيد مبادا شما را سراقه گول بزند و وادارد بنصرت و يارى محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم و پس از عزت و بزرگى بذلت و خوارى گرفتارتان گرداند سراقه اين چند بيت را در پاسخ ابو جهل انشاء كرد و براى او فرستاد: ابا حكم و اللات انكنت شاهدا لامر جوادى اذ تسيخ قوائمه. عجبت و لم تشكك بان محمدا. نبى ببرهان فمن ذا يكاتمه. عليك بكف الناس عنه فاننى. ارى امره يوما ستبدوا معالمه. ابو جهل اگر دست پاى اسب مرا مشاهده ميكردى چگونه بر زمين فرو رفت همانا در پيغمبرى محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم شك و شبهه نمى‏كردى بزودى آثار نبوت او ظاهر شود و نميتواند كسى آن آثار و معجزات را پوشيده بدارد.

خلاصه پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم قدريكه طى مسافت نمود به بريده برخورد كرد او نيز قصد سوء بآنحضرت داشت وقتى شنيد قريش جايزه ميدهند بكسيكه محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم را بكشد و يا دستگير كند با هفتاد نفر سوار در تعقيب و جستجوى پيغمبر برآمد و عاقبت خود را بآنحضرت رسانيد همينكه مواجه آنحضرت شد سؤال كرد از او اسم تو چيست؟

عرض كرد بريده بابو بكر توجهى كرد و فرمود كار ما بصلاح آمد فرمود به بريده از كدام قبيله ميباشى؟ گفت از طايفه اسلم فرمود سلامت يافتيم بريده از فصاحت و شيرين كلامى آنحضرت در شگفت شد و عرض كرد شما كيستى؟ فرمود من محمد بن عبد اللّه بن عبد المطلب رسول خدا هستم بريده بدون تأمل شهادتين بزبان جارى نمود و اسلام اختيار كرد ملازمان او نيز مسلمان شدند و ملتزم ركاب حضرتش گرديدند.

سپس عرض كرد اى رسول خدا بسوى مدينه تشريف مى‏بريد بدون لوا و پرچمى اجازه بفرما پرچمى فراهم كنم آنحضرت اجازه داد بريده پارچه‏اى بر سر نيزه استوار كرد و از پيش روى آنحضرت حركت نمود و تقاضا نمود از آنحضرت كه در منزل من نزول اجلال فرمائيد فرمود شتر من بآن جا كه مأمور است از طرف خداوند فرود خواهد آمد.

پيغمبر فرمود به بريده بعد از من در شهرى كه برادرم ذو القرنين بنا كرده كه نام آن مرو است و بعدا بخراسان ناميده شود وفات خواهى كرد و در محشر نور اهل شرق و قائد ايشان خواهى بود (بريده با لشگر اسلام بخراسان رفت و در آنجا درگذشت او را در كوى تنوركران در جوار حكم بن عمر غفارى قاضى خراسان دفن كردند).

و چون خبر حركت پيغمبر از مكه باهل مدينه رسيد مردم هر روز باستقبال قدوم مباركش از شهر خارج ميشدند و بانتظار ورود آنحضرت بودند وقتى اثرى از تشريف فرمائى آنحضرت مشاهده نميكردند بمنزلهاى خود باز ميگشتند تا روز كه فرود آمد در حوالى مدينه از اهل باديه شخصى را پيش فرستاد تا مردم مدينه را آگهى دهد در آن اثناء مرد يهودى از بالاى قلعه ديدگانش بجمال آنحضرت افتاد بى‏اختيار فرياد زد اى اهل مدينه اينك بخت و اقبال شما كه در انتظار او بوديد رسيد مردم از شنيدن اين كلام شاد و خرم شدند سلاح جنگ بر تن پوشيده و مرد و زن باستقبال قدوم مبارك آنحضرت بشتاب بيرون رفتند جوانان اشعارى چند سروده و ميخواندندو

 هلهله و شادى ميكردند باين مضمون طلع البدر علينا وجب الشكر علينا ما دعى للّه داع ايها المبعوث فينا جئت بالامر المطاع و بعض ديگر ميگفتند نحن جوار من بنى نجار و حبذا محمد من جار رسول اكرم در قبا ميان قبيله بنى عمرو بن عوف بر كلثوم بن هدم فرود آمد و او هنوز اسلام اختيار نكرده بود غلامى داشت موسوم به نجيح او را صدا زد براى ما رطب بياور نجيح از نخله ام جردان رطب نيكوئى حضور پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم آورد آنحضرت ميل كرد و چون سعيد بن خثيمه عيال نداشت منزل او محل اجتماع و رفت آمد اصحاب قرار گرفت.

و پس از چند روز توقف در قبا ابو بكر عرض كرد: اهل مدينه انتظار دارند كه در شهر تشريف ببريد فرمود تا برادرم على عليه السّلام بمن ملحق نشود داخل مدينه نخواهم شد از آنوقت ابو بكر بر امير المؤمنين حسد برد اما آنحضرت پس از هجرت پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم سه روز در مكه توقف كرد و بمردم قريش اطلاع داد هر كس نزد محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم امانت گذارده بيايد آن را بگيرد پس از دادن امانات مردم با عيالات پيغمبر اكرم بعزم مدينه از مكه خارج و در قبا حضور آنحضرت شرفياب شد.

پنج شنبه 5 / 3 / 1393برچسب:, :: 23:57 ::  نويسنده : ارادتمند

در كافى ذيل آيه الَّذِينَ يَتَّبِعُونَ الرَّسُولَ النَّبِيَّ الْأُمِّيَّ الَّذِي يَجِدُونَهُ مَكْتُوباً عِنْدَهُمْ 157   تا آخر از حضرت صادق عليه السّلام روايت كرده فرمود مراد از نور در اين آيه‏امير المؤمنين عليه السّلام است.

 

 وَ لِلَّهِ الْأَسْماءُ الْحُسْنى‏180

 شيخ مفيد در كتاب اختصاص از حضرت باقر عليه السّلام روايت كرده فرمود جابر انصارى گفت روزى از رسول اكرم سؤال نموده و پرسيدم يا رسول اللّه در باره على امير المؤمنين عليه السّلام چه ميفرمائيد: فرمود على نفس من است عرض كردم حسن و حسين‏چطور؟ پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم فرمود حسن و حسين هر دو روح من و فاطمه جسم من است هر كه آنها را خوشحال كند موجب خشنودى و مسرت من شود و هر كه آنها را بيازارد مرا آزرده است خدا را گواه ميگيرم من دشمنم با دشمنان آنها و دوستم با دوستان آنها اى جابر هر وقت بخواهى دعا كنى كه مقرون باجابت شود خدا را باسامى آنها بخوان چه اسامى على و فاطمه و حسن و حسين در نزد خدا از هر اسمى محبوبتر است و آنها اسماء حسناى خداوند ميباشند.

 

 قوله تعالى: أَ وَ لَمْ يَتَفَكَّرُوا ما بِصاحِبِهِمْ مِنْ جِنَّة  184

در كافى از حضرت صادق عليه السّلام روايت كرده گفت امير المؤمنين عليه السّلام فرمود آگاه گردانيد دل خود را بفكر كردن در آيات خدا و پرهيز كنيد از عذاب پروردگار و از حسن صيقل روايت كرده گفت حضور حضرت صادق عليه السّلام عرض كردم روايت گردند از شما كه فكر نمودن يك ساعت بهتر است از عبادت يكشب چگونه  فكر كنم؟ فرمود عبور ميكنى بخرابه‏ها و خانهاى ويران پس ميگوئى با خود كجا هستند ساكنين اين ديار؟ چرا سخن نميگويند؟ اينست فكر نمودن، سپس فرمود آن حضرت بهترين عبادات بسيار فكر نمودن در آيات و قدرت خداوند است و نيز از معمر بن خلاد روايت كرده گفت ميفرمود حضرت رضا عليه السّلام عبادت و پرستش بزيادى نماز و روزه نيست بلكه بزياد فكر كردن در آيات خدا است و فرمود امير المؤمنين عليه السّلام فكر نمودن در آيات خدا ميكشاند انسان را بسوى عمل خير و احسان به برادران مؤمن

پنج شنبه 5 / 3 / 1393برچسب:, :: 23:56 ::  نويسنده : ارادتمند

 وَ نادى أَصْحابُ النَّارِ أَصْحابَ الْجَنَّةِ أَنْ أَفِيضُوا عَلَيْنا مِنَ الْماءِ أَوْ مِمَّا رَزَقَكُمُ اللَّهُ قالُوا إِنَّ اللَّهَ حَرَّمَهُما عَلَى الْكافِرِينَ (50

از ابى حمزه ثمالى روايت كرده گفت در خدمت حضرت باقر عليه السّلام سالى كه هشام بن عبد الملك با نافع مولى عمر بن الخطاب به حج رفته بود بحج مشرف شده بوديم نافع توجه كرد كه مردم در خانه كعبه ميان ركن و مقام اطراف حضرت باقر عليه السّلام اجتماع كرده‏اند بهشام گفت اى امير اين شخص كيست كه آنقدر مردم بدور او جمع شده‏اند؟ هشام به نافع گفت اين شخص محمد بن على بن حسين بن على بن أبي طالب عليه السّلام و پيغمبر اهل كوفه است نافع گفت هم اكنون نزد او رفته و مسائلى ميپرسم كه جز پيغمبر و جانشين او نتواند جواب بدهد گفت برو سؤال كن شايد او را حضور مردم خجالت بدهى، نافع آمد و مردم را شكافت تا بحضرت باقر عليه السّلام رسيد گفت اى محمد من تورات و انجيل و زبور و قرآن را خوانده و باحكام حلال و حرام آنها واقف گشته‏ام آمده‏ام از شما مسائلى چند بپرسم كه جواب آنها را جز پيغمبر يا وصى او نميتواند بدهد، حضرت سر مبارك را بلند نموده فرمود هر چه ميخواهى سؤال كن گفت بفرمائيد فاصله ميان عيسى و محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم چه مدت بوده؟ فرمود بآنچه تو عقيده دارى بگويم يا عقيده خودم را؟ گفت بهر دو فرمودند ما معتقديم پانصد سال ولى بعقيده تو ششصد است گفت مرا خبر ده از مفهوم اين آيه   وَ سْئَلْ مَنْ أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِكَ مِنْ رُسُلِنا أَ جَعَلْنا مِنْ دُونِ الرَّحْمنِ آلِهَةً يُعْبَدُونَ   زخرف 54   پيغمبر با فاصله كه بين او و عيسى بوده از چه كسى سؤال نموده است؟ حضرت آيه معراج را (سُبْحانَ الَّذِي أَسْرى‏)   اسرى 1    را تا آخر كه ميفرمايد لِنُرِيَهُ مِنْ آياتِنا را تلاوت نموده و فرمود از آياتى كه خداوند به پيغمبر نشان داد آن بود كه پيغمبران اولين و آخرين را در شب معراج محشور كرد و به جبرئيل فرمود كه اذان و اقامه بگويد و اذان را هر فصلى دوبار تكرار و در اقامه حى على خير العمل اضافه نمود پيغمبر جلو آمده و بنماز ايستاد و تمام پيغمبران بايشان اقتدا نموده و نماز بجا آوردند پس از فراغت از نماز خداوند فرمود اى محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم از اين پيغمبران كه پيش از تو بودند سؤال كن آيا بجز من خدائى براى پرستش مردم قرار داده‏اند؟ پيغمبر از آنها سؤال فرمود چه كسى را پرستش مينموديد و بر كه گواهى ميداديد؟ گفتند گواهى ميداديم كه خدائى نيست مگر خداى يكتا كه برايش مثل و مانند نيست و گواهى ميداديم كه حضرتت پيغمبر و فرستاده خدائى و خداوند بر اين گواهى از ما پيغمبران عهد و پيمان گرفته بوده، نافع گفت راست فرموديد اى ابا جعفر اينك بفرمائيد مراد از اين آيه يَوْمَ تُبَدَّلُ الْأَرْضُ غَيْرَ الْأَرْضِ وَ السَّماواتُ   ابراهيم 48   چيست؟ حضرت باقر عليه السّلام فرمود نان سفيدى است خلايق از آن ميخورند تا خداوند حساب بندگان را برسد نافع پرسيد آيا تمام خلايق مشغول خوردن هستند؟ فرمود يا مشغول خوردن ميباشند يا مقيم در آتش نافع گفت چگونه در آتش هستند؟ فرمود خداوند ميفرمايد وَ نادى‏ أَصْحابُ النَّار 50    تا آخر آيه و چون طعام بخواهند زقوم و همينكه آب بطلبند حميم بآنها بخورانند گفت راست گفتى اى پسر رسول خدا مجددا گفت مسئله ديگرى دارم فرمود سؤال كن گفت بفرمائيد بدانم خدا كجاست؟ فرمود واى بر تو بگو چه جائى نيست تا خبر بدهم آنجاست ستايش ميكنم خداوندى را كه نه جفت و نه فرزندى برايش نيست و بعد فرمود اى نافع خبر بده بمن از آنچه ميپرسم؟ نافع عرض كرد بفرمائيد فرمود چه ميگوئى در حق اصحاب نهروان اگر بگوئى كه امير المؤمنين عليه السّلام آنها را بحق كشته است همانا برگشته‏اى از كفرى كه داشتى باسلام و اگر بگوئى آنها را بى‏سبب كشته كافر شده‏اى؟ نافع جوابى نداد و گفت بخدا قسم كه از روى حق و حقيقت شما داناترين مردم هستى و از حضور آنحضرت نزد هشام رفت، هشام پرسيد اى نافع چه كردى؟ گفت واگذار سخنى كه گفتى برو او را خجالت بده، بخدا قسم دانشمندترين مردم است بحق و درستى و فرزند رسول خدا است و سزاوار و شايسته آنست كه اصحابش او را امام بدانند.

 

 وَ لا تُفْسِدُوا فِي الْأَرْضِ  56   در كافى از حضرت باقر عليه السّلام روايت كرده فرمود زمين را خداوند بوجود پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم و امير المؤمنين عليه السّلام اصلاح فرموده ولى پس از آنكه مردم آنحضرت و اولاد طيبين او را رها كردند فاسد گرديد.

پنج شنبه 5 / 3 / 1393برچسب:, :: 23:53 ::  نويسنده : ارادتمند

در كافى از حضرت صادق عليه السّلام در معناى آيه وَ قالُوا الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي هَدانا لِهذا   43  تا آخر روايت كرده فرمود روز قيامت كه شد پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم و امير المؤمنين عليه السّلام و ائمه را بخوانند و براى شيعيان نصب كنند و هر وقت شيعيان آنها را مشاهده   كنند گويند سپاسگزاريم خدائى كه ما را بسوى ولايت امير المؤمنين عليه السّلام و ائمه از اولادان بزرگوارش هدايت و رهبرى فرموده است.

طبرسى بسند خود از محمد بن حنفيه روايت كرده گفت پدرم على بن أبي طالب عليه السّلام فرمود من همان مؤذن هستم كه در قرآن خداوند ميفرمايد فَأَذَّنَ مُؤَذِّنٌ بَيْنَهُمْ أَنْ لَعْنَةُ اللَّهِ عَلَى الظَّالِمِينَ   اعراف 44      فرمود آگاه باشيد كه لعنت خداوند بر آن اشخاص ميباشد كه تكذيب ولايت مرا نموده و بحق من استخفاف كنند.

و از ابن عباس روايت كرده كه گفت براى على بن أبي طالب عليه السّلام در قرآن و كتاب خدا اسامى متعددى است كه اكثر مردم آنها را نميدانند از آن جمله مؤذن است و مراد از آن كلمه آنحضرت ميباشد.

در كافى از حضرت رضا عليه السّلام روايت كرده فرمود ندا كننده امير المؤمنين عليه السّلام است كه اعلان ميكند و تمام خلايق صداى آن بزرگوار را مى‏شناسند و آيه 3 سوره برائة كه ميفرمايد وَ أَذانٌ مِنَ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ   توبه 3     شاهد است كه ندا كننده امير المؤمنين عليه السّلام ميباشد و خود آنحضرت فرموده من هستم ندا كننده ميان مردم.

ابن بابويه از حضرت باقر عليه السّلام روايت كرده فرمود بعد از آنكه امير المؤمنين عليه السّلام از جنگ نهروان مراجعت نمود بآنحضرت گفتند معاويه ملعون شما را دشنام ميدهد و و اصحابت را بقتل ميرساند آن بزرگوار بالاى منبر تشريف برد خطبه قرائت نمود تا آنكه فرمود منم مؤذن در دنيا و آخرت كه خداوند ميفرمايد فَأَذَّنَ مُؤَذِّنٌ بَيْنَهُم  اعراف   44    و نيز ميفرمايد وَ أَذانٌ مِنَ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ   توبه 3      من هستم آنكسيكه ندا كنم ميان مردم لعنت خدا باد بر ستمكاران.

در كافى از حضرت صادق عليه السّلام روايت كرده در آيه وَ بَيْنَهُما حِجابٌ وَ عَلَى الْأَعْرافِ رِجالٌ يَعْرِفُونَ كُلًّا بِسِيماهُم  اعراف 46 فرمود ابن كوا خدمت امير المؤمنين عليه السّلام شرفياب شد و پرسيد معناى اين آيه چيست؟ آنحضرت فرمود مائيم آنمردان كه بر اعراف توقف مى‏كنيم و ياران خود را از سيماى آنها ميشناسيم و ما اعرافى هستيم كه شناخته نميشود خداوند مگر از راه معرفت ما و خداوند ما را روز قيامت بر پل صراط ميگذارد و كسى داخل بهشت نشود مگر آنكه ما را بشناسد و ما نيز او را بشناسيم و كسى داخل جهم نميشود جز آنكه ما را انكار كرده و ما نيز آنها را نشناسيم خداوند تبارك و تعالى اگر ميخواست نفس خويش را بمردم مى‏شناسانيد و مردم نيز خدا را شناخته و بسوى او ميرفتند لكن خداوند چنان خواسته كه ما را صراط و وسيله معرفت خود براى خلايق قرار داده پس هر كس از ولايت ما سرپيچى كرده و يا ديگرى را بر ما برترى دهد از راه خدا دور گشته و سرنگون شده است فانهم عَنِ الصِّراطِ لَناكِبُونَ   مومنون 74  و بآن جائى كه بخواهد برود و در لجن زارها غرق شود و هر كس بسوى ما آيد ميآشامد از چشمه صافى كه بامر پروردگار جاريست و هرگز خشك و نابود نشده و هيچوقت قطع نخواهد شد.

 

در كافى از بشر بن حبيب روايت كرده گفت سؤال كردم از حضرت صادق عليه السّلام معنى آيه وَ بَيْنَهُما حِجابٌ وَ عَلَى الْأَعْرافِ رِجالٌ   46  را فرمود توقفگاهى است ميان بهشت و جهنم در آنجا محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم و على عليه السّلام و حسن و حسين و فاطمه عليه السّلام و خديجه كبرى توقف نموده‏اند و ميگويند كجا هستند دوستان و شيعيان ما؟ جمعى پيش آيند كه اسامى آنها و پدرانشان را ميدانند دست آنان را گرفته و داخل بهشت گردانند،                       

پنج شنبه 3 / 3 / 1393برچسب:, :: 23:52 ::  نويسنده : ارادتمند

 

 وَ كَذلِكَ نُرِي إِبْراهِيمَ مَلَكُوتَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ لِيَكُونَ مِنَ الْمُوقِنِينَ (75)على بن ابراهيم ذيل آيه وَ كَذلِكَ نُرِي إِبْراهِيمَ از حضرت صادق عليه السّلام روايت كرده فرمود از براى ابراهيم زمين و آنچه بر روى آن بود ظاهر شد و آسمان و آنچه در او بود در نظرش مشهود و هويدا گرديد حتى فرشتگان حاملين عرش پروردگار  را ديد خداوند عين همين مكاشفات را براى پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم و امير المؤمنين عليه السّلام نيز ظاهر فرمود

 

در كافى ذيل آيه الَّذِينَ آمَنُوا وَ لَمْ يَلْبِسُوا إِيمانَهُمْ‏82   از حضرت صادق عليه السّلام روايت كرده فرمود مراد بظلم در اينجا شك است بعد از ايمان بخدا و در روايت ديگر فرمود مراد آنستكه ايمان بياورد بآنچه محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم از جانب خدا آورده در ولايت امير المؤمنين و ولايت خاندان رسول اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم و با دوستى كسانى كه ايمان خود را بظلم و ستم آلوده ساخته‏اند مخلوط نگرداند و هر كس مخلوط گرداند ايمان خود را با دوستى اولى و دومى و سومى او همان شخص باشد كه پوشانيده ايمان را بظلم و ستم.

 

عياشى در تفسير آيه فَمُسْتَقَرٌّ وَ مُسْتَوْدَعٌ 98   از احمد بن محمد روايت كرده گفت در خدمت حضرت رضا عليه السّلام در ميان طايفه بنى زريق بوديم كه حضرت با صداى بلند مرا مخاطب قرار داده فرمود اى احمد، عرض كردم لبيك فدايت شوم فرمود وقتى كه روح مقدس رسول اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم قبض شد منافقين كوشش بسيار نمودند كه نور خدا را خاموش كنند ولى خداوند مانع شد و نور خود را بوجود شريف امير المؤمنين عليه السّلام تكميل و تمام نمود و همينكه حضرت موسى بن جعفر عليه السّلام از دنيا رفت ابن ابى حمزه و يارانش تلاش و سعى ميكردند كه نور حق را خاموش كنند و ليكن خداوند نگذاشت و نور خود را بوسيله من (وجود مقدس حضرت رضا عليه السّلام) تمام كرد و اين شيوه و سيره اهل حق است كه اگر بآنها چيزى عطا شود خوشحال شوند و چنانچه چيزى از آنها گرفته شود جزع و زارى نميكنند زيرا آنها اهل ايمان بوده و بر يقين ميباشند اما كسانيكه بر راه باطل هستند اگر چيزى بآنها برسد مسرور شده و اگر چيزى از آنها گرفته شود فرياد و زارى و اظهار عجز ميكنند زيرا آنها گرفتار شك و ترديد هستند، خداوند ميفرمايد «فَمُسْتَقَرٌّ وَ مُسْتَوْدَعٌ» 98    بعد آن حضرت فرمود مستقر بمعناى ثابت و مستودع عاريه است. و در تهذيب از محمد بن سليمان ديلمى روايت كرده گفت حضور حضرت صادق عليه السّلام عرض كردم شيعيان شما ميگويند ايمان بر دو نوع است ثابت و عاريه بمن دعائى تعليم بفرمائيد كه مداومت بقرائت آن كنم تا ايمانم كامل و ثابت بماند، فرمودند در تعقيب نمازهاى واجب خود بخوان‏ : رضيت باللّه ربا و بمحمد صلى اللّه عليه و آل نبيا و بالإسلام دينا و بالقرآن كتابا و بالكعبة قبلة و بعلى عليه السّلام وليا و اماما و بالحسن و الحسين و الائمة من ولد الحسين صلوات اللّه عليهم ائمة اللهم انى رضيت بهم ائمة فارضنى لهم انك على كل شي‏ء قدير

عياشى از ابى بصير روايت كرده گفت عرض كردم حضور حضرت باقر عليه السّلام معنى آيه هُوَ الَّذِي أَنْشَأَكُمْ مِنْ نَفْسٍ واحِدَةٍ فَمُسْتَقَرٌّ وَ مُسْتَوْدَعٌ 98   چيست؟ فرمود اهل شهر شما چه معنى ميكنند آيه را؟ عرض كردم ميگويند مستقر چيزيست كه در رحم مادر است و مستودع در پشت پدر مراد ميباشد!! فرمود دروغ ميگويند مستقر آن ايمانى است كه در دل قرار گرفته و هرگز خارج نشود، و مستودع ايمان عاريه است كه زمانى باشد، سپس آن ايمان برطرف شود و بيرون آيد و زبير از آنهاست كه ايمانش عاريه بود و پس از مدتى از ايمان خارج شد و نيز فرمود زبير از كسانى بود كه روزى كه پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم وفات نمود شمشير خود را از غلاف بيرون آورده و ميگفت در غلاف نميكنم تا با على عليه السّلام بيعت كنند مردم، سپس همان شمشير را بعد از بيعت با آنحضرت  بروى آن بزرگوار كشيد و با امير المؤمنين صلّى اللّه عليه و آله و سلّم جنگ كرد در بصره پس ايمان او عاريه بود، در نور و روشنائى جمال امير المؤمنين از اول راه ميرفت سپس خداوند آن نور ايمان را از او گرفت و فرمود ايمان ثابت آن ايمانى است كه تا روز قيامت ثابت بماند و عاريه ايمانى است كه پيش از مرگ گرفته شود و بر طرف گردد

 

قوله وَ كَذلِكَ جَعَلْنا لِكُلِّ نَبِيٍّ   112     مراد آنستكه خداوند هيچ پيغمبرى را مبعوث برسالت نفرموده مگر آنكه در امت او شياطينى از جن و انس بوده و بيكديگر ميگفتند باين پيغمبر ايمان نياوريد كه سخنان مزخرف و گفتار وحى آنها دروغى ميباشد و حسين بن سعيد از حضرت صادق عليه السّلام روايت كرده كه فرمود خداوند پيغمبرى را نفرستاده مگر آنكه در امت او دو شيطان بودند كه آن پيغمبر را اذيت نموده و مردم را گمراه ميكردند شياطين همزمان نوح قيطيقوس و خرام شياطين هم عصر حضرت ابراهيم مكيل و رزام و شياطين زمان موسى سامرى و مرعتيا و هم عصر عيسى بولس و مريتون و شياطين زمان پيغمبر اكرم حبتر و زريق بودند كه كنايه از اولى و دومى است‏

 

در كافى از منصور بن يونس روايت كرده گفت سؤال كردم از حضرت باقر عليه السّلام معنى آيه أَ وَ مَنْ كانَ مَيْتاً فَأَحْيَيْناهُ 122    را؟ فرمود كسيكه بولايت امير المؤمنين پى نبرده و غافل بوده او را بولايت رهبرى نموديم و مراد او از فاحييناه ولايت است و كسيكه ولايت غير ائمه را دارا باشد مانند كسى است كه در تاريكى فرو رفته باشد.

 

قوله تعالى: قُلْ هَلُمَّ شُهَداءَكُمُ الَّذِينَ يَشْهَدُونَ أَنَّ اللَّهَ حَرَّمَ هذا 150 فرمود حضرت امام زين العابدين عليه السّلام والدين در اين آيه مراد پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم و امير المؤمنين عليه السّلام ميباشد

پنج شنبه 3 / 3 / 1393برچسب:, :: 23:50 ::  نويسنده : ارادتمند

عياشى در آيه وَ لَوْ رُدُّوا لَعادُوا لِما نُهُوا عَنْهُ از امير المؤمنين عليه السّلام روايت كرده فرمود آنمردمى را كه نگاه داشتند گويند پروردگارا ما را بدنيا بر گردان تا ديگر آيات ترا تكذيب نكنيم و از مؤمنين باشيم خداوند ميفرمايد آنها دروغ ميگويند و نيز بسند خود از جابر بن عبد اللّه انصارى روايت كرده گفت امير المؤمنين عليه السّلام را بيرون شهر كوفه ديدم بدنبال آنحضرت رفتم تا بقبرستان يهودى‏ها رسيد وسط قبرستان توقف فرمود و صدا زد يا يهود يا يهود ناگاه از ميان قبور صدائى بلند شد لبيك لبيك اى امير المؤمنين عليه السّلام امر شما مطاع است چه ميفرمائيد؟ آنحضرت فرمود عذاب خدا را چگونه مشاهده كرديد؟ جواب دادند ما بسبب نا فرمانى بشما معذب هستيم مانند نا فرمانى كردن نسبت به هرون و هر كس ترا اطاعت ننمايد و نافرمانى كند تا قيامت در عذاب است سپس چنان فريادى از آنها برخاست كه نزديك بود آسمان بزمين فرو ريزد و من از ترس بيهوش شدم و چون بهوش آمدم ديدم امير المؤمنين عليه السّلام جلوس فرموده بر تختى از ياقوت سرخ و تاجى از انواع جواهرات بر سر و لباسى سبز و زرد رنگ در بر داشت و صورت حضرتش چون قرص ماه ميدرخشيد حضورش عرض كردم اى امير المؤمنين عليه السّلام و اى مولاى من اينست سلطنت و پادشاهى بزرگ؟ فرمود بلى اى جابر سلطنت ما از سلطنت سليمان بن داود بزرگتر است سپس آنحضرت بطرف كوفه باز كشت و منهم عقب سر او آمدم داخل مسجد شدند و قدمها را آهسته بر ميداشت و ميفرمود نه  بخدا بجا نميآوريد و قبول نميكنيد حضورش عرض كردم با كه سخن ميگوئيد و مخاطب شما كيست منكه كسى را مشاهده نمينمايم؟ فرمود هم اكنون عالم برهوت بر من كشف شده و مى‏بينم اهل عالم را در ميان تابوت‏ها عذاب ميكنند و آنها را صدا ميزنند و ميگويند ما را بسوى دنيا بر گردان ما بفضيلت و ولايت شما اعتراف و اعتقاد خواهيم نمود بآنها ميگويم بخدا قسم دروغ ميگوئيد و هرگز اقرار نكنيد سپس آيه را تلاوت فرمود وَ لَوْ رُدُّوا لَعادُوا لِما نُهُوا عَنْهُ  انعام 28   اى جابر نيست كسى كه با من مخالفت بنمايد مگر آنكه خداوند او را در قيامت كور محشور نموده و در صحراى قيامت و عرصات سرگردان بماند قوله تعالى: وَ لَوْ تَرى‏ إِذْ وُقِفُوا عَلى‏ رَبِّهِمْ انعام 30   اين آيه گفتار كسانى را كه منكر قيامت هستند حكايت ميكند

 

                        ابى حمزه از حضرت باقر عليه السّلام روايت كرده گفت از آنحضرت معناى آيه فَلَمَّا نَسُوا ما ذُكِّرُوا بِهِ 44    را سؤال نمودم؟ فرمود هر وقت مردم با آنكه مأمور بقبول ولايت امير المؤمنين عليه السّلام هستند ترك ولايت آن جناب كنند درهاى دولت را بروى آنها باز نموده و آنان را به ثروت دنيا گرفتار سازيم تا آنكه قيام حضرت حجت عليه السّلام بر پا شود و آنها گمان داشتند كه هيچوقت پادشاه و پيشوائى براى ايشان نيست.

 عياشى از حضرت باقر عليه السّلام روايت كرده فرمود روزى قنبر غلام امير المؤمنين عليه السّلام وارد شد بر حجاج از او سؤال كرد اى قنبر چه كارهائى براى امير المؤمنين عليه السّلام انجام ميدادى؟ گفت آب وضوء آن حضرت را حاضر ميگردم پرسش كرد پس از فراغت از نماز چه آيه‏اى تلاوت ميفرمودند؟ عرض كرد اين آيه را فَلَمَّا نَسُوا ما ذُكِّرُوا تا آخر وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ   45   حجاج گفت آيا اين آيات را تاويل ميگرد بما بنى اميه؟ پاسخ داد آرى گفت حجاج اگر تو را بقتل برسانم چه كارى انجام ميدهى؟ عرض كرد در اينصورت شخص سعيدى را شقى بقتل رسانيده امر كرد گردن قنبر را زدند

پنج شنبه 3 / 3 / 1393برچسب:, :: 23:49 ::  نويسنده : ارادتمند

ابن بابويه از محمد بن نعمان در آيه وَ هُوَ اللَّهُ فِي السَّماواتِ وَ فِي الْأَرْضِ   3  انعام تا آخر آيه روايت كرده گفت از حضرت صادق عليه السّلام معناى آيه را سؤال نمودم؟ فرمود همچنانكه خداوند در آسمان و زمين ميباشد در همه جا و هر مكانى موجود است گفت حضورش عرض كردم در هر مكانى بذاته موجود است؟ فرمود واى بر تو اى پسر نعمان مكانها ظرف است و هر گاه بگوئى خداوند بذاته و در هر مكانى هست ناگزير ميشوى كه بگوئى خداوند محتاج بمكان است لكن خداوند بكليه مخلوقات خود احاطه علمى داشته و بر هر چه آفريده قدرت و سلطنت دارد و دانش او بزمين كمتر از علم او بآسمان نيست و چيزى از او دور نيست و تمام موجودات از نظر قدرت و احاطه در حضور او مساويست شيخ مفيد در كتاب ارشاد روايت كرده گفت جمعى از دانشمندان يهود نزد أبو بكر رفته و باو گفتند آيا تو خليفه پيغمبر هستى؟ گفت بلى گفتند ما در تورات ديده و خوانده‏ايم كه خليفه پيغمبر داناترين افراد امت است بما خبر بده كه خداوند در كجاست آيا در آسمان است يا در زمين؟ گفت خدا در آسمان و روى عرش قرار گرفته است يهوديان گفتند پس يا در زمين خالى از خداست و او در مكانى است غير از مكان ديگر؟ ابو بكر بآنها گفت اين سخنان زنادقه است از حضور من دور شويد و گر نه ميگويم شما را بقتل برسانند دانشمندان يهود پشت بابو بكر نموده و از بيانات او تعجب كرده و بناى استهزاء و مسخرگى را بدين اسلام گذاردند كه ناگاه امير المؤمنين رسيد بآنها فرمود ايجماعت يهود آنچه را كه از أبو بكر پرسيده بوديد و جوابى را كه او بشما داده است دانستم اينك بشنويد خداوند بزرگتر از آنست كه در مكانى باشد بدون آنكه در جاى ديگر نباشد او در همه جا هست لكن نه بطوريكه تماس پيدا كند و نزديك باشد بلكه بطور احاطه علمى و من الان از كتاب تورات خودتان آيه را بشما ميگويم كه شاهد اين سخنانم باشد اگر صحيح بود آيا شما ايمان مى‏آوريد؟ عرض كردند بلى فرمود آيا در كتاب تورات نديده‏ايد كه روزى موسى نشسته بود فرشته‏اى از جانب مشرق حضور او آمد موسى باو گفت از كجا مى‏آئى؟ گفت از حضور پروردگار فرشته ديگر از طرف مغرب آمد و موسى پرسيد از كجا ميآئى؟ گفت از حضور خداوند فرشته سوم آمد گفت از كجا ميآئى؟ گفت از آسمان هفتم و از حضور پروردگار آمده‏ام فرشته چهارم رسيد و گفت از هفتمين طبقه زمين و از نزد پروردگار ميآيم موسى گفت تقديس و تسبيح ميكنم خدائى را كه هيچ مكانى از او خالى نميباشد و بمكانى نزديكتر از مكان ديگر نيست يهوديان بوحدانيت خدا شهادت داده گفتند تو خليفه پيغمبر هستى و آن شخص حق ترا غصب نموده و بر شما غلبه كرده است.   سپس خداوند خبر ميدهد كه اگر علامت و نشانه بفرستيم و يا اگر فرشته هم نازل شود ايمان نميآوريد و بهلاكت خواهيد رسيد چه رويه حضرت حق در باره امم سالفه چنين بوده و پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم از نظر عطوفت و مهربانى كه بر امتش داشت از آيات معاف گرديد و باين جهت خداوند حق شفاعت را بآن حضرت اختصاص داد

 

در كافى از حضرت باقر عليه السّلام روايت كرده در آيه إِلَّا أَنْ قالُوا وَ اللَّهِ رَبِّنا ما كُنَّا مُشْرِكِينَ  23   فرمود مراد بشرك در اينجا شرك در ولايت امير المؤمنين است.

و عياشى از ابى معمر سعدى روايت كرده گفت مردى حضور امير المؤمنين آمد عرض كرد من در قرآن آياتى را مى‏بينم كه ناقض يكديگر بوده و بعضى از آنها بعض ديگر را تكذيب مينمايد و از اين نظر در مورد قرآن خداوند در شك افتاده‏ام                       

 امير المؤمنين بآن مرد فرمود مادرت بعزايت بنشيند در كجاى قرآن و بكدام آيه شك دارى؟ عرض كرد خداوند در يك جا ميفرمايد يَوْمَ يَقُومُ الرُّوحُ وَ الْمَلائِكَةُ صَفًّا لا يَتَكَلَّمُونَ إِلَّا مَنْ أَذِنَ لَهُ الرَّحْمنُ وَ قالَ صَواباً   نبا 38    و در جاى ديگر ميفرمايد در آنوقتيكه ضعيف شدند ميگويند وَ اللَّهِ رَبِّنا ما كُنَّا مُشْرِكِينَ   انعام  23     و در آيه ديگر ميفرمايد يَوْمَ الْقِيامَةِ يَكْفُرُ بَعْضُكُمْ بِبَعْضٍ وَ يَلْعَنُ بَعْضُكُمْ بَعْضاً   عنكبوت 25   و باز ميفرمايد إِنَّ ذلِكَ لَحَقٌّ تَخاصُمُ أَهْلِ النَّار  ص64    و نيز فرموده لا تَخْتَصِمُوا لَدَي   ق 28  و در آيه ديگرى ميفرمايد الْيَوْمَ نَخْتِمُ عَلى‏ أَفْواهِهِمْ وَ تُكَلِّمُنا أَيْدِيهِمْ وَ تَشْهَدُ أَرْجُلُهُمْ بِما كانُوا يَكْسِبُونَ.يس 65 

يكمرتبه ميگويد تكلم ميكنند و مرتبه ديگر ميفرمايد تكلم نميكنند و يك جا ميفرمايد دست و پا و پوست‏هاى بدن ايشان سخن ميگويد و در جاى ديگر ميفرمايند سخن نميگويند مگر بآنهائى كه اجازه سخن داده شده و سخن براستى و حق بگويند معناى اين آيات و تضاد آنها با يكديگر چيست؟ حضرت بآن مرد فرمود اين آيات مربوط بيك مكان و مورد نيست و مربوط بموارد بسيارى است در روز قيامت كه مقدارش پنجاه هزار سال است خداوند تمام خلايق را در يكجا جمع نمايد و همه يكديگر را شناخته بعضى از آنها با بعض ديگر سخن گويند و آنها كسانى هستند كه از پيغمبران اطاعت نموده و پيروى حق كرده و با يكديگر در نيكى و تقوى كمك و معاضدت داشته‏اند و اهل معصيت كه در دنيا معاصى خدا را بجا آورده و در ارتكاب معصيت بهمديگر يارى و همكارى نموده‏اند يكديگر را لعنت مينمايند سپس خداوند آنها را در جاى ديگرى جمع ميكند كه از يكديگر گريزان شده و فرار كنند چنانچه ميفرمايد يَوْمَ يَفِرُّ الْمَرْءُ مِنْ أَخِيهِ   عبس  34   تا آنجا كه فرمود يَوْمَئِذٍ شَأْنٌ يُغْنِيه عبس  37    بعد از آن در مكان سوم آنها را جمع مينمايد و چنان صيحه زنند كه اگر آن صيحه را در دنيا شنيده بودند بكلى از تمام كارها دست كشيده غافل ميشدند و چنان گريه ميكنند كه بجاى اشك خون خواهند گريست و پس از آن در محل چهارمى خلايق جمع ميشوند و آنها را بسخن ميآورند ولى بآنچه در دنيا مرتكب معصيت شده‏اند اقرار ننمايند و ميگويند وَ اللَّهِ رَبِّنا ما كُنَّا مُشْرِكِينَ   انعام 23   آنگاه بدهن‏هاى ايشان مهر زده ميشود و اعضاء بدن آنها را بسخن در آورند و بگناهانى كه نموده‏اند شهادت بدهند و همينكه مهر از دهانشان بر ميدارند باعضاى بدن خويش ميگويند چرا بر عليه ما شهادت داديد؟ اعضا جواب ميدهند خدائى كه هر چيزى را بسخن در ميآورد ما را به سخن در آورد باز در مكان پنجم آنها را جمع كنند و كسى سخن نميگويد مگر آنكه خداوند اجازه فرمايد و از آنجا بمكان ششم جمع نمايد و خلايق با هم مخاصمه كنند و تمام اين وقايع قبل از حساب است و همينكه مشغول بحساب شوند هيچكس در فكر ديگرى نيست و از خداوند مسئلت ميكنيم كه آنروز را بر ما آسان فرمايد. و سليم بن قيس هلالى در اصل خود از مولاى ما امير المؤمنين عليه السّلام روايت كرده كه فرمود طايفه ناجيه آنهائى هستند كه از من پيروى و اطاعت نموده و از دشمنان من بيزارى جويند و در تمام امور خود تسليم امر من باشند و حق مرا چنانچه خداوند در قرآن واجب فرموده بشناسند و در باره من شك نياوردند خداوند دل‏هاى ايشانرا از محبت ما نورانى گرداند و به ببهشت داخل كند و بدانيد اوصياء و امامان بعد از من تا روز قيامت آنهائى هستند كه خداوند اطاعت آنها را باطاعت خود مقرون فرموده در آيات بسيارى از قرآن و ما را پاكيزه فرموده و حجت بر خلايق و گواه آنان كرده در روى زمين و ما را با قرآن و قرآن را با ما قرار داده كه از يكديگر هرگز جدا نميشويم تا در كنار حوض كوثر حضور پيغمبر خاتم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم برسيم.

درباره وبلاگ

به وبلاگ من خوش آمدید
آخرین مطالب
پيوندها

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان صلح پایدار و آدرس 14klid.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





نويسندگان



نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

آمار وبلاگ:

بازدید امروز : 3
بازدید دیروز : 67
بازدید هفته : 200
بازدید ماه : 187
بازدید کل : 26508
تعداد مطالب : 460
تعداد نظرات : 0
تعداد آنلاین : 1

Google

در اين وبلاگ
در كل اينترنت