صلح پایدار
پنج شنبه 10 / 3 / 1397برچسب:, :: 17:55 ::  نويسنده : ارادتمند

تفسير جامع، ج‏6، ص: 183

سوره شورى‏

سوره شورى سوره شورى در مكه نازل شده و داراى پنجاه و سه آيه و هشتصد و شصت و شش كلمه و سه هزار و پانصد و هشتاد و هشت حرف است‏

خلاصه مطالب سوره شورى عبارت است از مهلت دادن كفار پس از انذار آنها و اينكه معبودى جز خداى يكتا قابل پرستش نيست و شرح حال كسانيكه با  پيغمبر (ص) و مسلمانان در توحيد و خداشناسى جدال و مخاصمه مينمودند و توضيح اين مطلب كه دنياطلبان حظ و نصيبى در آخرت ندارند و امر بمحبت و دوستى اقربا و آل رسول (ص) و بشارت بمؤمنين و فرمانبرداران و تهديد مشركين و معصيت كاران و حال ظالمين و ستم كنندگان و اينكه بزرگترين نعمتيكه پروردگار به بندگان خود عطا فرموده فرستادن پيغمبران و ائمه است.

 

تفسير جامع، ج‏6، ص: 186

خلاصه مطالب سوره شورى عبارت است از مهلت دادن كفار پس از انذار آنها و اينكه معبودى جز خداى يكتا قابل پرستش نيست و شرح حال كسانيكه با   پيغمبر (ص) و مسلمانان در توحيد و خداشناسى جدال و مخاصمه مينمودند و توضيح اين مطلب كه دنياطلبان حظ و نصيبى در آخرت ندارند و امر بمحبت و دوستى اقربا و آل رسول (ص) و بشارت بمؤمنين و فرمانبرداران و تهديد مشركين و معصيت كاران و حال ظالمين و ستم كنندگان و اينكه بزرگترين نعمتيكه پروردگار به بندگان خود عطا فرموده فرستادن پيغمبران و ائمه است

 

                        تفسير جامع، ج‏6، ص: 188

وَ كَذلِكَ أَوْحَيْنا إِلَيْكَ قُرْآناً عَرَبِيًّا لِتُنْذِرَ أُمَّ الْقُرى  7    ‏ وَ مَنْ حَوْلَها ما اين چنين قرآن فصيح عربى را بتو وحى كرديم تا مردم شهر مكه و اطراف آن را از خشم خدا بترسانى «ام القرى» مكه است بمناسبت آنكه اول زمينى است كه خداوند خلق فرموده چنانچه ميفرمايد إِنَّ أَوَّلَ بَيْتٍ وُضِعَ لِلنَّاسِ لَلَّذِي بِبَكَّةَ مُبارَكاً لذا بدين نام ملقب گرديده، و غرض از «وَ مَنْ حَوْلَها» ساير نقاط گيتى است.

وَ تُنْذِرَ يَوْمَ الْجَمْعِ لا رَيْبَ فِيهِ فَرِيقٌ فِي الْجَنَّةِ وَ فَرِيقٌ فِي السَّعِيرِ تا خلايق را از سختى و شدت روز قيامت بترسانى كه هيچ شك و شبهه‏اى در وقوع آن نيست در آنروز همه مردم را جمع و محشور كنند طايفه‏اى در بهشت جاويدان و فرقه‏اى در آتش دوزخ جايگزين خواهند شد.

على بن ابراهيم ذيل آيه فوق از حضرت صادق (ع) روايت كرده فرمود چون بامير المؤمنين (ع) خبر رسيد كه معاويه با صد هزار سپاهى براى جنگ ميآيد فرمود همراهان او از چه قومى هستند عرض كردند از قرار اطلاع اهل شام ميباشند فرمود نگوئيد اهل شام بلكه از مردمان شوم از نسل مضرند كه بزبان داود پيغمبر لعن و  نفرين شدند و بغضب خداوند مبتلا و بصورت بوزينه و خنزير مسخ گرديدند سپس امير المؤمنين (ع) نامه‏اى نوشته و براى معاويه ارسال داشتند كه چرا بى‏سبب باعث كشتار جمعى مردم بى‏گناه ميشوى اگر تو با من سر پيكار دارى شخصا بميدان نبرد حاضر شو تا من و تو با يكديگر بقتال پردازيم چنانچه تو بدست من كشته شوى بجهنم و اصل شوى و مردم از شر گمراهى تو رهائى مى‏يابند و اگر من كشته شوم به بهشت ميروم و از شمشيرهائى كه براى رفع مكر و حيله‏هاى تو بايد بزنم آسوده خواهم شد من كسى هستم كه خداوند نام مرا در تورات و انجيل بمساوات و برادرى با رسول اكرم (ص) ياد فرموده و من همان شخصى هستم كه در زير درخت بطورى كه خداوند در قرآن بيان فرموده لَقَدْ رَضِيَ اللَّهُ عَنِ الْمُؤْمِنِينَ إِذْ يُبايِعُونَكَ تَحْتَ  الشَّجَرَةِ

 با پيغمبر اكرم (ص) بيعت نموده‏ام.

معاويه چون نامه حضرت را دريافت كرد و قرائت نمود عده‏اى كه پيرامونش بودند گفتند اى معاويه بخدا قسم على (ع) با تو از در انصاف درآمده است معاويه گفت هرگز راه انصاف نپيموده زيرا من مبارز با على نيستم چونكه خودم از رسول خدا شنيدم كه ميگفت يا على اگر اهل مشرق و مغرب با تو مبارزه كنند از عهده همگى شخصا بر ميآئى و همه را بقتل ميرسانى حاضرين گفتند پس چه چيز باعث بر آنست كه تو با او بمخالفت و ستيز برخاسته‏اى و با صد هزار مرد به پيكار او ميروى زيرا هر كس با على جنگ و پيكار كند از دين خدا و رسولش خارج و بضلالت و گمراهى داخل خواهد شد معاويه گفت خدا و رسولش خبر داده‏اند كه هر كه با على جنگ كند از دين حق بيرون و از طريق هدايت و نجات منحرف و خارج است بخدا قسم من و پيروانم نميتوانيم اين ضلالت را از خود دور كنيم زيرا در علم خدا گذشته است كه ما از گمراهان و مضلين باشيم.

حضرت صادق (ع) فرمود خبر جنگ معاويه با امير المؤمنين (ع) به امپراطور روم رسيد و باو گفتند براى امر خلافت مسلمين بين دو نفر از مدعيان پيكار سختى در گرفته است پرسيد اين دو نفر از چه محل هستند جواب دادند يكى از شام و ديگرى از كوفه قيام نموده سؤال كرد هم اكنون زمام امور مسلمين در دست كيست گفتند بدست على (ع) كه در كوفه است بوزير خود دستور داد تحقيق و تجسس بعمل آورد تا از مردم شام و عراق كسى در روم ساكن هست يا خبر. بر اثر تحقيق دو نفر تاجر يكى از تجار عراق و ديگرى از شام بدست آورده حضور پادشاه آوردند او از هر دو نفر پرسشهائى بعمل آورد و آنها شمه‏اى از اوصاف على امير المؤمنين (ع) و معاويه را باو گفتند سپس دستور داد كه از خزائن در باره مجسمه‏هائى حاضر نمودند و پس از مشاهده و دقت نظر در آنها پادشاه روم گفت شامى گمراه و باطل و كوفى هادى و بر حق است آنگاه نامه‏اى بعلى (ع) و معاويه نوشت كه براى من مشكلى روى داده خواهش دارم داناترين افراد خانواده و اهلبيت خود را نزد من گسيل داريد تا مسائلى چند طرح كنم و سخنان و پاسخ او را بشنوم و با مندرجات انجيل تطبيق كرده و حق را تشخيص دهم معاويه يزيد و على (ع) حضرت امام حسن (ع) را بروم فرستادند يزيد چون بدربار امپراطور روم وارد شد دست پادشاه را بوسه داده و سر او را نيز ببوسيد اما همينكه امام حسن (ع) داخل محفل پادشاه شد با صدائى رسا و بلند فرمود خدائى را سپاس و ستايش ميكنم كه مرا نه يهودى و نه نصرانى و نه مجوس و آفتاب و ماه پرست و نه مشرك و نه گاوپرست نفرموده بلكه مرا بنور هدايت اسلام رهبرى كرد و مسلمان و پاك و پاكيزه قرار داد ستايش و تكريم و عظمت شايسته پروردگار بزرگ و صاحب عرش اعظم است. پس جلوس فرمود بدون آنكه با طراف خود نظرى افكند و سر مبارك را بزير انداخت پادشاه دستور داد امام حسن را بمحلى بردند و يزيد را در حضور خويش نگاه داشت و دستور داد از خزانه سيصد و سيزده صندوق كه محتوى تمثال و تصوير انبياء و اوصياء بود حاضر نموده و يكايك آنها را به يزيد ارائه داد و نام صاحب آنها را پرسيد، يزيد هيچيك از آنها را نشناخت و پاسخ مثبت نداد سپس پرسيد ارزاق خلايق چگونه بآنها ميرسد و ارواح مؤمنين و كفار بعد از مرگ در كجا جمع ميشوند يزيد اظهار بى‏اطلاعى نمود پادشاه حضرت امام حسن (ع) را احضار كرد و باو گفت قبل از تو آنچه ميخواستم از يزيد فرستاده معاويه سؤال كردم تا اينكه بر خودش ثابت شود چيزى نميداند تو آنچه او نميداند ميدانى همانطورى كه پدرش آنچه پدرت ميداند نميداند من وقتى كه اوصاف پدر تو و پدر او را شنيدم و با مراجعه بانجيل و آثارى كه در دست داشتم دانستم كه محمد (ص) رسول خدا و پدرت على وزير و وصى و جانشين محمد (ص) است حضرت امام حسن (ع) فرمود اى پادشاه هر چه ميخواهى از من سؤال كن خواه از مندرجات تورات و انجيل و يا آنچه كه در قرآن كتاب آسمانى ماست و بخواست خداوند جواب شايسته و كافى بشنوى.

پادشاه شروع بارائه مجسمه‏ها و تمثال‏ها و تصاوير انبياء و اوصيا نمود اول صورت آدم ابو البشر و سپس تمثال حوا مادر بشر را ارائه داد حضرت امام حسن آنها را شناخته و نام هر يك را گفت بعد تصوير شيث پسر آدم و بعد صورت نوح نبى را ارائه داد و حضرت امام حسن (ع) فرمود اين صورت شيث است كه عمرش يكهزار     و چهل سال بود و اين تصوير از نوح پيغمبر صاحب كشتى است عمر او يكهزار و چهار صد سال بود و مدت نهصد و پنجاه سال با سمت پيغمبرى بارشاد قوم خود پرداخت پادشاه تمثال ديگرى را نشان داد فرمود اين تصوير خليل الرحمن حضرت ابراهيم است پس صورت ديگرى را ارائه نمود و حضرت فرمود اين تصوير اسرائيل اللّه يعقوب است بعد تصاوير اسمعيل و يوسف را آوردند بعد تمثال داود نبى و شعيب و زكريا و يحيى را آوردند كه آنجناب يكى يكى را معرفى فرمود آنگاه صورتى آوردند كه حضرت امام حسن (ع) فرمود اين تصوير عيسى بن مريم روح اللّه و كلمة اللّه است كه عمرش در دنيا سى و سه سال بود و خداوند بنا بمشيت ازلى او را بآسمان برد و در آخر زمان بشهر دمشق فرود آيد و دجال را بقتل ميرساند. همچنين يكايك تمثال‏ها و صورت‏ها را   ارائه داده و حضرت امام حسن (ع) نام صاحبان صورتها را ميفرمود پادشاه دستور داد تصاوير ديگرى از خزانه آوردند و نشان دادند حضرت فرمود اين صورت‏ها مربوط به انبياء و اوصياء و اولياء نيست و در زبور و تورات و انجيل نامى از ايشان برده نشده و يقينا تصوير سلاطين و پادشاهان گذشته است پادشاه گفت شهادت ميدهم كه شما خاندان محمد (ص) وارثان علم آن پيغمبر محترم هستيد و خداوند علوم اولين و آخرين را بشما اعطا فرموده و شما زبور و تورات و انجيل را از صاحبان آن اديان بهتر ميدانيد آنگاه پادشاه روم صورت ديگرى را خواسته و ارائه نمود چون امام حسن (ع) تصوير را ديد گريه بر او مستولى گرديد و در پاسخ پرسش پادشاه فرمود اين شمايل جدم پيغمبر اكرم (ص) است كه نيكو منظر و بديع شمايل و نيكو كلام و فصيح زبان و همواره معطر و خوشبو بود عمر شريفش شصت و سه سال بود و در پيشرفت امر دين خدا از هيچ فداكارى دريغ نكرد و پيوسته امر بمعروف و نهى از منكر ميفرمود و چون از اين جهان رخت بر بست مالى بجا نگذاشت مگر انگشترى كه بر او كلمه طيبه‏

 «لا اله الا اللّه محمد رسول اللّه»

نقش شده بود و شمشيرى و جبه و عبائى.

پادشاه گفت از اخبار و آيات انجيل چنين دريافته‏ايم كه آن بزرگوار املاك خود را در زمان حياة به يگانه دختر خود بخشيده است آيا چنين بوده حضرت امام حسن (ع) تصديق فرمود پادشاه پرسيد آيا املاك مزبور تا كنون در اختيار شما فرزندان آن بانو هست يا خير در جواب فرمود خير پادشاه گفت بطورى كه من ميدانم ظاهرا اول فتنه‏اى كه در اسلام و امت جدت حادث گشته همان است كه دو نفر بنام ابو بكر و عمر بر پدرت ستم نموده آن املاك را كه پيغمبر بشما عطا كرده بود غصب و پدرت را خانه نشين كردند و خلافت امت را هم غاصبانه بدست ميگيرند در صورتى كه حق رهبرى و پيشوائى امت بعد از جدت بدست ذريه و اهلبيت او بايستى داده ميشد حضرت امام حسن اظهارات پادشاه روم را تصديق و تأييد فرمود سپس پادشاه از آنحضرت سؤال كرد آن هفت موجودى كه بدون قرار گرفتن در رحم بوجود آمده‏اند كدامند؟

در جواب فرمود اول آدم دوم حوا سوم گوسفندى كه جبرئيل فداى اسمعيل و نزد حضرت ابراهيم خليل آورد چهارم ناقه صالح پيغمبر پنجم شيطان ششم مار هفتم كلاغى است كه خداوند او را فرستاد تا نعش كلاغ ديگرى را در زمين دفن كرد تا پسر آدم در باره دفن برادر مقتول خود از او تعليم گرفت.

آنگاه پادشاه از ارزاق خلايق پرسيد فرمود ارزاق خلايق در آسمان چهارم    است كه باندازه و مقدارى كه خداوند مقرر و مقدر فرموده نازل و بين افراد بشر تقسيم ميشود پس از آن از محل اجتماع ارواح مؤمنين و كفار سؤال نمود فرمود ارواح مؤمنين در بيت المقدس كه عرش كوچك خداست جمع شده و از آن محل محشور ميشوند ولى ارواح كفار در وادى حضرموت كه در پشت يمن است متمركز گشته و از آنجا محشور خواهند شد مؤمنين از طرف راست صخره بيت المقدس بسوى بهشت و كفار از جانب چپ بجهنم ميروند و اينست معناى آيه شريفه فَرِيقٌ فِي الْجَنَّةِ وَ فَرِيقٌ فِي السَّعِيرِ چون گفتار پادشاه روم و حضرت امام حسن پايان پذيرفت پادشاه رو به يزيد نموده و گفت آيا فهميدى كه نميدانى ولى آنچه را كه اين شخص گفت نميداند آنها را مگر پيغمبر يا وصى و وزيرش كه خداوند او را گرامى فرموده و بخلعت خلافت و وصايت آراسته و بافتخار برادرى پيغمبر مفتخر گشته هر كس بر عليه او قيام نمايد و دست بجدال و پيكار گشايد دنيا را بر آخرت ترجيح داده و مغلوب هواى نفس گشته و در دنيا و آخرت مورد غضب خداوند و مستحق كيفر و عذاب است.

يزيد ملعون ساكت ماند و در كمال شرمندگى از حضور پادشاه خارج شد و پادشاه حضرت امام حسن (ع) را گرامى داشت و هدايا و تحفه‏هائى تقديمش نموده از حضرتش تقاضا كرد تا در باره او دعا كند تا داخل دين اسلام گردد زيرا حب دنيا و مقام سلطنت مانع آنست كه رسما و علنا قبول اسلام نمايد.

سپس پادشاه روم نامه‏اى بمعاويه نوشت و در طى آن تشريح كرد كه بعد از پيغمبر اسلام هر كس بتواند بر طبق مندرجات و محتويات زبور و تورات حكم نموده و بعلوم صحف آسمانى و انجيل و قرآن آگاه باشد حق خلافت و ولايت و پيشوائى مسلمين را دارد و در نامه ديگرى كه بامير المؤمنين نوشت تصديق كرده بود كه خلافت و ولايت امور مسلمين حق شماست و بعد از پيغمبر اسلام شما خاندان رسالت وارثان آن پيغمبر خاتم هستيد و بايد با هر كس بجنگ تو آيد جنگ كنى و ما از آثار پيشينيان خود چنين درك نموده‏ايم كه هر كس در صدد پيكار و ستيزه با تو باشد خداوند او و يارانش را عذاب ميفرمايد و در جهنم مخلد در آتش مانده و بلعنت  پروردگار و فرشتگان و تمام اهل زمين و آسمان تا روز قيامت گرفتار شود.

 

 محمد بن عباس ذيل آيه وَ لكِنْ يُدْخِلُ مَنْ يَشاءُ فِي رَحْمَتِهِ  8   از حضرت باقر (ع) روايت كرده فرمود مراد از رحمة در اين آيه ولايت امير المؤمنين (ع) و منظور از «وَ الظَّالِمُونَ» كسانى هستند كه در حق آل محمد (ص) ستم نموده‏اند كه در روز قيامت ياور و يارى كننده‏اى ندارند.

 

 

 

 

پنج شنبه 10 / 3 / 1397برچسب:, :: 17:54 ::  نويسنده : ارادتمند

تفسير جامع، ج‏6، ص: 170

إِنَّ الَّذِينَ قالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقامُوا ...30 

آنانكه گفتند پروردگار ما ذات اقدس الهى است و در اين گفتار خود راسخ بوده و ثابت و استوار ماندند فرشتگان رحمت هنگام مرگ بر ايشان فرود آيند گويند مترسيد و بيم بر خود راه ميدهيد و غمگين مباشيد و بر گذشته خود نگران و خائف مباشيد اينك شما را ببهشت جاويدان كه خدا وعده داده بود مژده ميدهيم.

در كافى ذيل آيه فوق از محمد بن مسلم روايت كرده گفت از حضرت صادق معناى آيه را سؤال نمودم فرمود مراد از استقامت آنست كه بر امامت ائمه يكى بعد از ديگرى معتقد بوده و بر اعتقاد خود استوار و پايدار باشند. 

 و از حضرت باقر (ع) روايت كرده فرمود مقصود از استقامت آن باشد كه اطاعت خداوند و فرمانبردارى از پيغمبر و ولايت آل محمد (ص) را بحد كمال برسانند فرشتگان بر چنين مردمى در وقت مرگ و روز قيامت فرود آمده و آنها را بشارت بهشت دهند.

و از حضرت عسكرى (ع) روايت كرده فرمود پيغمبر اكرم (ص) فرموده پيوسته مؤمن از عاقبت خود خوفناك است و يقين پيدا نكند بخشنودى و رضايت پروردگار از خود تا وقت جان كندن و هنگام مرگ كه فرشتگان بر او فرود آيند در آن موقعى كه از همه چيز مأيوس شده و سينه‏اش بتنگ آمده و از عقبات مرگ و گناهان خود در حالت اضطراب است ملك الموت باو ميگويد چرا اين قدر مضطربى آيا شخص عاقل بخاطر آنكه دستش از دنيا و مال آن كوتاه شده اين اندازه غصه و غم ميخورد نگران مباش پروردگار چندين برابر در آخرت بتو عطا خواهد فرمود بالاى سر خود را نگاه كن و جايگاهت را ببين اين قصور و درجات و منازليكه مى‏بينى تمام آنها بتو تعلق دارد دوستان و اقربا و فرزندان صالح تو در آنجا با تو خواهند بود پس از آن باو گويد مشاهده كن محمد (ص) و على (ع) و آل او و ائمه معصومين را اين بزرگواران و سادات همنشينان تو ميباشند آيا اينها بهتر از اهل و عيال تو نيستند آيا راضى نيستى حضرات ائمه انيس و مونس تو باشند در آنوقت آن مؤمن عرض ميكند پروردگارا راضى و خشنود شدم خطاب ميرسد تمام اينها بخاطر استقامت و پايدارى بود كه در دنيا نمودى فرشتگان باو گويند ما در دنيا و آخرت از دوستدارانت بوده و هستيم و در بهشت هر چه دلخواهت بوده و آرزوى آنرا دارى مهيا و آماده است اين سفره احسان و ميهمانى باشكوه را خداوند بخشنده و مهربان براى تو گسترده و فراهم ساخته است.

و از حضرت صادق (ع) روايت كرده فرمود كسى از دوستان و يا دشمنان ما نمى‏ميرد مگر آنكه پيغمبر اكرم (ص) و امير المؤمنين (ع) و امام حسن و امام حسين (ع) در بالين و بستر مرگ او حاضر شوند اگر از دوستان باشد او را بشارت دهند و چنانچه دشمن باشد وضع بد او را مى‏بينند. و مؤيد صحت اينحديث فرمايش  خود امير المؤمنين (ع) است كه به حارث همدانى فرمود

 «يا حار همدان من يمت يرنى من مؤمن او منافق قبلا»

اى حارث همدان بدان هر كس كه بميرد خواه مؤمن باشد و يا منافق پيش از تسليم مرا خواهد ديد.

 

 

 

وَ مَنْ أَحْسَنُ قَوْلًا مِمَّنْ دَعا إِلَى اللَّهِ وَ عَمِلَ صالِحاً وَ قالَ إِنَّنِي مِنَ الْمُسْلِمِينَ  33    عياشى ذيل آيه فوق از جابر روايت كرده گفت از حضرت باقر (ع) معناى آيه را سؤال كردم فرمود چون پيغمبر اكرم (ص) على بن أبي طالب (ع) و عمار ياسر را بسوى اهل مكه فرستاد صناديد قريش و بزرگان مكه على را صبى ميناميدند زيرا يكى از اسماء آنحضرت در قرآن صبى بود و آيه اينطور است: و من احسن قولا ممن دعا الى الله و عمل صالحا و هو صبى و قال اننى من المسلمين بزرگان مكه چون نسبت بفرستاده پيغمبر اكرم (ص) اعتراض نمودند اين آيه در جواب آنها نازل شد.

ابن شهر آشوب از ابن عباس روايت كرده گفت رسول اكرم (ص) فرمود بعد از من على (ع) باب هدايت و دعوت كننده مردم است بسوى پروردگار و صالح مؤمنين است و آيه وَ مَنْ أَحْسَنُ قَوْلًا مِمَّنْ دَعا إِلَى اللَّهِ  33    در باره على (ع) وارد شده.

 

 

و در كافى ذيل آيه وَ لا تَسْتَوِي الْحَسَنَةُ وَ لَا السَّيِّئَةُ ادْفَعْ بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ 34    از حضرت صادق (ع) روايت كرده فرمود مراد از «حسنه» تقيه كردن و منظور از «سيئه» تقيه نكردن است ادْفَعْ بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ   34    يعنى با عمل بتقيه دفع شر و فساد كنيد. اين حديث در محاسن نيز نقل شده است.

و محمد بن عباس بسند خود از حضرت صادق (ع) روايت كرده فرمود زمانى كه اين آيه بر رسول اكرم (ص) نازل شد حضرت مأمور بر تقيه شده و تا مدت ده سال تقيه نمود تا آيه فَاصْدَعْ بِما تُؤْمَر  حجر 94   ُ نازل گرديد و بعد از آنحضرت ائمه مأمور به تقيه شدند تا قيام قائم آل محمد (ص) كه در آن موقع تقيه ساقط و شمشير جارى شود.

و نيز بسند خود از حضرت موسى بن جعفر (ع) روايت كرده فرمود مراد از «حسنه» ما ائمه هستيم و منظور از «سيئه» بنى اميه و ساير منافقين و دشمنان ما اهلبيت مى‏باشند.      

                

تفسير جامع، ج‏6، ص: 181

سَنُرِيهِمْ آياتِنا فِي الْآفاقِ وَ فِي أَنْفُسِهِمْ حَتَّى يَتَبَيَّنَ لَهُمْ أَنَّهُ الْحَقُّ 53 

 

در كافى ذيل آيه فوق از حضرت صادق (ع) روايت كرده كه آنحضرت فرمود آيات آفاق خسوف و كسوف و زلزله و مسخ است و مراد از «حق» ظهور حضرت قائم (ع) است. و در حديث ديگر آنحضرت فرموده‏اند كدام آيه در آفاق و اكناف جهان از ما آل محمد (ص) بزرگتر و با اهميت‏تر است كه خداوند ما را به بندگان خود ارائه فرمود.

پنج شنبه 10 / 3 / 1397برچسب:, :: 17:53 ::  نويسنده : ارادتمند

تفسير جامع، ج‏6، ص: 163

حَتَّى إِذا ما جاؤُها شَهِدَ عَلَيْهِمْ سَمْعُهُمْ وَ أَبْصارُهُمْ وَ جُلُودُهُمْ بِما كانُوا يَعْمَلُونَ  20   و چون همه حاضر شدند گوش و چشم و پوست بدن آنها بتمام كارهائى كه در دنيا نموده‏اند گواهى و شهادت ميدهند.

در كافى ذيل آيه فوق از حضرت صادق (ع) روايت كرده فرمود اين آيه در باره كسانى نازل شده كه چون اعمالشان را بر آنان عرضه ميدارند ميگويند ما اين كارها را نكرده‏ايم و چون فرشتگان موكل بر آنها كه اعمال ايشان را مينوشتند بر كردار آنها گواهى دهند زبان باعتراض گشوده ميگويند پروردگارا اينان بر عليه ما و بنفع تو گواهى ميدهند و بدروغ قسم ميخورند كه ما چنين كارهائى نكرده‏ايم، حضرت صادق (ع) فرمود آنان اشخاصى هستند كه خلافت امير المؤمنين (ع) را غصب كرده و حق آل عصمت را پايمال نموده‏اند، همينكه آنها بگواهى فرشتگان اعتراض كنند خداوند زبانهاى ايشان را مهر ميزند و تمام اعضاء و جوارح حتى پوست بدنشان بآنچه از ايشان سر زده است شهادت و گواهى ميدهند، گوش بشنيدن لهو و لعب و چشم بر نظر كردن بر محرمات و پوست به تماس با نامحرمان و پا برفتن باماكن فساد و بستم كردن و برداشتن مال غير، آنگاه زبان آنها باعضاء بدن گويند چرا بضرر ما گواهى داديد لِمَ شَهِدْتُمْ عَلَيْنا؟ ميگويند خدائى كه هر ناطقى را بسخن                        تفسير جامع، ج‏6، ص: 164

 ميآورد ما را گويا فرمود تا گواهى بحق بدهيم.

    

                        تفسير جامع، ج‏6، ص: 167

وَ قالَ الَّذِينَ كَفَرُوا رَبَّنا أَرِنَا الَّذَيْنِ أَضَلَّانا مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ نَجْعَلْهُما تَحْتَ أَقْدامِنا ...29 فصلت

كافران ميگويند پروردگارا بما نشان بده آن دو كس را از جن و انس كه باعث گمراهى ما شده بودند تا ما آنها را زير پاى خود لگدمال نموده و انتقام خود را از ايشان بكشيم تا از پست‏ترين و ذليل‏ترين مردم شوند و در درك اسفل عذابشان سخت‏تر باشد.

در كافى ذيل آيه فوق از سورة بن كليب روايت كرده گفت از حضرت صادق (ع) معناى آيه را سؤال نمودم سه مرتبه فرمود بخدا قسم اى سوره الَّذَيْنِ أَضَلَّانا آن دو نفر معلوم ميباشند و شيطان فلان است آنگاه فرمود ما ائمه خازنان علم خداوند در آسمان و زمين هستيم.

محمد بن قولويه در كتاب كامل الزيارات از حضرت صادق (ع) روايت كرده كه آنحضرت در وصف حال آن دو نفر فرمود روز قيامت آن دو و رفيقشان را وارد محشر                        تفسير جامع، ج‏6، ص: 168

 ميكند در حالتى كه آنها را با تازيانه آتشين ميزنند كه اگر يكى از آن تازيانه‏ها بر دريا اصابت كند تمام آب دريا بجوش آيد و اگر بكوه‏ها زده شود همانا كوهها خاكستر شود با اينحالت آنها را در محشر حاضر نموده و امير المؤمنين (ع) براى خصومت در محضر عدل الهى بايستد پروردگار امر كند اولى و دومى و سومى را در چاهى از دوزخ بنام جب ببرند و در آن را مسدود كنند كسى آنها را نه بيند و ايشان احدى را مشاهده نكنند در آنوقت دوستان آنها ميگويند پروردگارا ايشان را بما نشان بده تا زير پاى خويش لگدمال كنيم چه اينان باعث گمراهى ما شده بودند از مصدر جلال پروردگار بآنها خطاب ميشود اين داد و فريادها امروز بحال شما سودى نبخشد چه شما ستمكار بوديد و اينك با آنها در عذاب و كيفر شركت داريد.

على بن ابراهيم از حضرت موسى بن جعفر (ع) روايت كرده فرمود مقصود از جن در آيه شيطان است چه او كفار را تحريص و ترغيب نمود بر كشتن پيغمبر اكرم (ص) و بعد از وفات آنحضرت اول كسى بود كه با ابو بكر بيعت كرد و مراد از انس دومى است.

 

              

پنج شنبه 10 / 3 / 1397برچسب:, :: 17:51 ::  نويسنده : ارادتمند

تفسير جامع، ج‏6، ص: 148

سوره فصلت‏

سوره حم سجده كه به فصلت نيز موسوم است در مكه نازل شده و داراى پنجاه و چهار آيه و هفتصد و نود و شش كلمه و سه هزار و سيصد و پنجاه حرف ميباشد.

خلاصه سوره سجده مشتمل است بر بيان آنكه قرآن مژده ميدهد و ميترساند در حاليكه بيشتر مردم از احكام آن سرپيچى و اعراض ميكنند و بنصايح آن عمل نمى‏نمايند و مشركين را از ايمان نداشتن بعالم آخرت مذمت ميكند و نيز مشتمل است بر تهديد كفار و شمه‏اى از شرح احوال و هلاكت گذشتگان و بيان گواهى دادن اعضاء و جوارح انسان بتمام كارهائى كه در دنيا نموده‏اند و سخنان مشركين  در باره قرآن و عاقبت كفار و كيفر آنها و دلايل توحيد و خداشناسى و اينكه پروردگار هرگز به بندگان ظلم و ستم نميكند و بيان اين مطلب كه خو و طبيعت آدمى آنست كه چون نعمتى باو عطا شود كفران ورزد و خدا را فراموش كند و همينكه گرفتار بليه و آسيبى شود رو بسوى خدا كند و پيوسته زبان بدعا گشايد.

 

 

تفسير جامع، ج‏6، ص: 152

حم (1) تَنْزِيلٌ مِنَ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ (2) كِتابٌ فُصِّلَتْ آياتُهُ قُرْآناً عَرَبِيًّا لِقَوْمٍ يَعْلَمُونَ (3) بَشِيراً وَ نَذِيراً فَأَعْرَضَ أَكْثَرُهُمْ فَهُمْ لا يَسْمَعُونَ (4)

وَ قالُوا قُلُوبُنا فِي أَكِنَّةٍ مِمَّا تَدْعُونا إِلَيْهِ وَ فِي آذانِنا وَقْرٌ وَ مِنْ بَيْنِنا وَ بَيْنِكَ حِجابٌ فَاعْمَلْ إِنَّنا عامِلُونَ (5) قُلْ إِنَّما أَنَا بَشَرٌ مِثْلُكُمْ يُوحى‏ إِلَيَّ أَنَّما إِلهُكُمْ إِلهٌ واحِدٌ فَاسْتَقِيمُوا إِلَيْهِ وَ اسْتَغْفِرُوهُ وَ وَيْلٌ لِلْمُشْرِكِينَ (6)

 

محمد بن عباس ذيل آيه فوق بسند خود از حضرت صادق (ع) روايت كرده كه بداود رقى فرمود كدام يك از شما بآسمان ميرسيد بخدا قسم ارواح ما و ارواح پيغمبران هر شب جمعه دور عرش طواف مى‏كنند اى داود پدرم امام محمد باقر (ع) حم سجده را قرائت كرد تا بكلمه «فَهُمْ لا يَسْمَعُونَ» رسيد سپس فرمود جبرئيل بر رسول اكرم (ص) نازل شد و گفت بعد از حضرتت على بن أبي طالب (ع) امام و پيشواى مسلمين است بعد گفت حم تَنْزِيلٌ مِنَ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ كِتابٌ فُصِّلَتْ آياتُهُ قُرْآناً عَرَبِيًّا لِقَوْمٍ يَعْلَمُونَ تا رسيد بآيه‏

فاعرض اكثرهم عن ولاية على فهم لا يسمعون‏

تا وَ وَيْلٌ لِلْمُشْرِكِينَ يعنى كسانى كه بر خلاف آنچه خداوند فرموده عمل مى‏كنند و از ولايت امير المؤمنين (ع) اعراض مينمايند بر اثر اين مخالفت با فرمان خداوند مشرك ناميده ميشوند و بكيفر شرك خويش ميرسند.    

 

                        تفسير جامع، ج‏6، ص: 153

َ وَيْلٌ لِلْمُشْرِكِينَ (6) الَّذِينَ لا يُؤْتُونَ الزَّكاةَ وَ هُمْ بِالْآخِرَةِ هُمْ كافِرُونَ (7)

 ابان بن تغلب گفت حضرت صادق (ع) بمن فرمود اى ابان چگونه خداوند از جمعى زكوة اموالشان را طلب ميكند و حال آنكه ايشان مشرك هستند و غير خدا را عبادت و پرستش مينمايند؟ حضورش عرض كردم فدايت شوم آيه را برايم بيان و تفسير كنيد فرمود واى بر احوال مشركين همان كسانيكه بامامت على بن أبي طالب (ع) تمكين ننموده و از ولايت آنحضرت اعراض كرده و مشرك شده‏اند و در خلافت و امامت براى آنحضرت قائل بشريك هستند همانا خداوند مردم را بايمان بخدا و رسول و ائمه دعوت فرمود و هر كس به يكتائى خدا و رسالت پيغمبر اكرم و ولايت و امامت ائمه معصومين ايمان بياورد تمام واجبات دين بر او واجب ميگردد و اگر كسى يكى از فرائض و واجبات را ترك كند عملش باطل و ايمانش نقض ميگردد و مشمول    مفاد آيه فوق ميباشد.

و در حديث ديگر آنحضرت فرموده مراد از زكوة در آيه تزكيه نفس است از شرك چه پروردگار فرمود مشركين نجسند و هر كس بامام شرك آورد به پيغمبر شرك آورده و آنكس كه به پيغمبر شرك آورده بخدا مشرك شده و اين مردم بولاية اهل بيت شرك آورده‏اند چه بولايت ايشان اعمال بندگان در قيامت پاك و پاكيزه مى‏گردد.

 

 

پنج شنبه 10 / 3 / 1397برچسب:, :: 17:50 ::  نويسنده : ارادتمند

 

                      تفسير جامع، ج‏6، ص: 135

إِنَّا لَنَنْصُرُ رُسُلَنا وَ الَّذِينَ آمَنُوا فِي الْحَياةِ الدُّنْيا وَ يَوْمَ يَقُومُ الْأَشْهادُ  51 البته ما رسولان خود و كسانيكه ايمان آورده‏اند هم در دنيا يارى و نصرت دهيم و هم در روز قيامت كه گواهان بشهادت قيام مينمايند.

سعد بن عبد اللّه از جميل بن دراج روايت كرده گفت معناى آيه فوق را از  حضرت صادق (ع) سؤال نمودم فرمود بخدا قسم تأويل اين آيه در زمان رجعت خواهد بود آيا نمى‏بينى پروردگار در دنيا بسيارى از پيغمبران را يارى نفرموده آنها و ائمه آل محمد (ص) كشته شدند و هنوز يارى و نصرت پيدا نكردند البته پروردگار ايشان را در رجعت و بازگشت بدنيا يارى خواهد فرمود. و از ابى بصير روايت كرده گفت حضور حضرت باقر (ع) آيه را تلاوت نمودم فرمود حضرت امام حسين (ع) كشته شده و كسى به خون‏خواهى حضرتش قيام ننموده و او را يارى نكرده است البته بدنيا بازگشت ميفرمايد و از قاتلين انتقام ميكشد

 

در كافى ذيل آيه هُوَ الْحَيُّ لا إِلهَ إِلَّا هُوَ فَادْعُوهُ مُخْلِصِينَ لَهُ الدِّينَ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِين 65 َ از ابان بن تغلب روايت كرده گفت حضرت صادق (ع) بمن فرمود اى ابان چون وارد كوفه شدى اين حديث را روايت كن كه هر كس از روى اخلاص شهادت بدهد به‏

 «ان لا اله الا اللّه»

بر او بهشت واجب ميشود حضورش عرض كردم از فرقه‏هاى مختلف نزد من ميآيند براى تمام آنها اين حديث را بگويم فرمود بلى حديث كن زيرا همينكه روز قيامت شود خداوند جميع اولين و آخرين را در عرصه محشر حاضر مينمايد و از آنها

 «لا إِلهَ إِلَّا اللَّهُ»

را ميگيرد مگر كسانى كه داراى ولايت ما اهلبيت آل محمد (ص) هستند اينست معنى اخلاص.

 

 

و كافى در ذيل آيه: ذلِكُمْ بِما كُنْتُمْ تَفْرَحُونَ فِي الْأَرْضِ بِغَيْرِ الْحَقِّ وَ بِما كُنْتُمْ تَمْرَحُونَ 75 از ضريس كناسى روايت كرده گفت حضور حضرت باقر (ع) عرض كردم فدايت شوم مسلمانانى كه اقرار به نبوت پيغمبر اكرم (ص) نموده و قبل از درك امام مرده و ضمنا گناهكار هم بوده‏اند چه خالى خواهند داشت زيرا آنها امامى نشناخته و ولايت شما را نداشته‏اند فرمودند اين قبيل مسلمين را چون در قبر گذارند از بهشتى كه خداوند در مغرب زمين آفريده است درى بقبرش ميگشايند و تا روز قيامت روحانيت آن بهشت در قبر او خواهد بود و در قيامت او را براى حساب حاضر نموده و حسنات و سيئاتش را مى‏سنجند آنگاه يا بسوى بهشت ميرود و يا جهنم و اينها براى امر خداوند تا روز قيامت متوقف خواهند بود و همينطور است حال ضعيفان و ابلهان و اطفال و اولاد مسلمين كه پيش از بلوغ بميرند و اما ناصبين از اهل قبله را چون داخل قبر كنند از جهنمى كه خداوند در مشرق زمين آفريده است شكافى و درى بقبر او باز شود و شعله و دودى بقبر او داخل گرديده تا روز قيامت بحسابش رسيدگى شده و با ذلت و خوارى وارد جهنم خواهد شد پس از آن پروردگار پيغمبرش را مخاطب قرار داده و ميفرمايد اى محمد (ص) تو بر اذيت و آزار قوم و تكذيب آنها صبور و بردبار باش همانا وعده پروردگار بنصرت و ظفر تو بر آنها حق است اگر ما بتو بنمائيم بعض از كيفر و عذاب آنها را در دنيا و در برابر خشم تو بكيفر از اعمال بدشان برسانيم يا نرسانيم يا آنكه تو را بجوار رحمت خود بريم يكسان است زيرا بازگشت همه آنها بسوى ما خواهد بود و بعذاب ابدى مجازات خواهند شد.

 

                 تفسير جامع، ج‏6، ص: 147

ابن بابويه ذيل آيه فَلَمَّا رَأَوْا بَأْسَنا قالُوا آمَنَّا بِاللَّهِ وَحْدَهُ ... 84

از ابراهيم بن محمد همدانى روايت كرده گفت حضور حضرت رضا (ع) عرض كردم چرا فرعون با آنكه ايمان آورد و بتوحيد و يگانگى خدا اقرار نمود غرق شد؟ فرمود وقتى كه راه نجاتى نديد و مأيوس شد ايمان آورد و ايمان در موقع يأس پذيرفته نميشود و اين حكم خدا از دوران قديم جارى بوده و خواهد بود.

و در كافى از جعفر بن رزق روايت كرده گفت مردى نصرانى را نزد متوكل عباسى آوردند تا بجرم آنكه با زن مسلمانى زنا كرده بود مجازات كنند وقتى خواستند حد بر او جارى نمايند اسلام اختيار نمود يحيى بن اكثم قاضى القضات گفت قبول اسلام حكم شرك و زنا كردن او را از بين برد عده‏اى معتقد بودند كه بايد حد بر او جارى شود و جمعى ديگر عقايد گوناگون اظهار كردند متوكل امر نمود نامه‏اى خدمت حضرت امام على النقى (ع) نوشته و حكم مسئله را از ايشان سؤال كردند حضرت در جواب مرقوم فرموده بودند بايد آنقدر مرد نصرانى را بزنند تا بميرد      

 يحيى و چند نفر ديگر از علماى مخالف اين حكم را عادلانه ندانسته و گفتند اى خليفه از آن حضرت سؤال كن كه اين حكم را بر طبق قرآن و يا سنت داده و يا برأى خويش زيرا ما مدركى بر صحت آن نمى‏بينم چون پرسشنامه بحضرتش رسيد در جواب نوشتند:

 «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ فلما احسوا بأسنا قالوا آمنا باللّه وحده و كفرنا بما كنا به مشركين فلم يك ينفعهم ايمانهم لما رأوا بأسنا سنة اللّه التى قد خلت فى عباده و خسر هنالك الكافرون».

متوكل دستور داد نصرانى زناكار را آنقدر زدند تا مرد و يحيى و علماى ديگر از مخالفين شرمنده شدند.

 

 

 

 

 

پنج شنبه 10 / 3 / 1397برچسب:, :: 17:49 ::  نويسنده : ارادتمند

 

                      تفسير جامع، ج‏6، ص: 124

على بن ابراهيم ذيل آيه يَوْمَ تُوَلُّونَ مُدْبِرِينَ ما لَكُمْ مِنَ اللَّهِ مِنْ عاصِمٍ 33 از حضرت صادق (ع) روايت كرده فرمود در آتش جهنم آتشهائى است كه بعضى از آنها يكديگر را ميخورند و آن آتش‏ها را نيافريده مگر براى متكبرين ستمكار و كسانى كه بروز قيامت ايمان ندارند و براى ناصبين و دشمنان ما آل محمد (ص)

در كافى از يونس بن عمار كه به بيمارى و مرض مبتلا شده بود روايت كرده گفت حضور حضرت صادق (ع) عرض كردم مردم گمان ميكنند اين مرضى كه من بآن مبتلا شده‏ام هيچ كس از بندگان مؤمن بخدا بآن مبتلا نشده فرمود چنين نيست مؤمن  آل فرعون بر اثر جذام انگشتانش افتاده بود و با همان انگشتان قطع شده بمردم اشاره ميكرد و آنها را پند و نصيحت مينمود پس از آن گفت ثلث آخر شب از جاى خود بلند شو وضو بگير و در مصلاى خود برو دو ركعت نماز بجا آور در سجده اين دعا را بخوان‏

 «يا على يا عظيم يا رحمن يا رحيم يا سامع الدعوات يا معطى الخيرات صل على محمد و آل محمد و اعطنى من خير الدنيا و الاخرة ما انت اهله و اصرف عنى من شر الدنيا و الاخرة ما انت اهله و اذهب عنى هذا الوجع»

و نام آن مرض را ذكر كن و بگو

 «فانه قد غاظنى و احزننى»

و اصرار كن در دعا خداوند عافيت بتو عطا خواهد فرمود يونس ميگويد بدستور آنحضرت عمل نمودم هنوز بكوفه موطن خود نرسيده بودم كه اثر آن مرض بكلى برطرف شد و از بين رفت.

 

 

 

                       تفسير جامع، ج‏6، ص: 130

تقيه‏

و در آيه فَوَقاهُ اللَّهُ سَيِّئاتِ ما مَكَرُوا وَ حاقَ بِآلِ فِرْعَوْنَ سُوءُ الْعَذابِ  45 از حضرت عسكرى (ع) روايت شده فرمود يكى از مخالفين در محضر حضرت صادق (ع) بمردى از شيعيان گفت نظر تو در باره ده نفر صحابى معروف پيغمبر اكرم (ص) چيست؟ گفت در باره آنها از خداوند طلب خير كنم تا بر اثر گفتارم خداوند گناهانم را بيامرزد و بدرجاتم بيفزايد آن مخالف گفت خدا را شكر ميكنم كه نسبت بتو بغض و كينه نورزيده و ضررى بتو نرسانيدم من خيال ميكردم تو رافضى هستى و صحابه را بدو مبغوض ميدانى مرد شيعه گفت خداوند لعنت كند كسى را كه بغض يكى از صحابه را داشته باشد آن مرد گفت شايد تو تأويل ميكنى چه ميگوئى در كسى كه ده نفر صحابى را مبغوض بدارد جواب داد هر كس ده نفر صحابى را مبغوض بدارد لعنت خدا بر او باد و همچنين لعنت فرشتگان و جميع خلايق. مرد مخالف از جابر خاسته سر او را بوسه داد و گفت مرا از سوء ظنى كه بتو داشتم حلال كن مرد شيعه باو گفت امروز تو در حليت من هستى و برادر من ميباشى و آن مرد مخالف برفت حضرت صادق (ع) باو گفت رحمت خدا بر تو باد فرشتگان در آسمانها از توريه و طرز سخن گفتن تو در تعجب شدند كه به بهترين وجهى از دست مخالف خود رهائى يافته و صدمه‏اى بدين و عقيده‏ات نرسيد و خداوند عمى بر مخالفين ما زياد نمود و مانع از قصد سوء دوستان ما شد بعضى از حاضرين و اصحاب حضورش عرض كردند يا بن رسول اللّه ما سخنان اين مرد شيعى را نفهميديم ظاهرا موافق عقيده آن شخص ناصبى

 سخن گفت فرمود اگر نفهميديد اكنون من براى شما توضيح ميدهم تا بدانيد خداوند چگونه دوستان ما را بر دشمنان غالب ميسازد و آنها را موفق ميدارد كه طورى با مخالفين خود صحبت كنند كه هم طرف را خشنود نمايند و هم آنكه دينش محفوظ و سالم بماند:

رفيق شما بآن مرد مخالف گفت هر كس يكى از اصحاب را مبغوض بدارد لعنت خدا بر او باد مرادش از يكى امير المؤمنين (ع) بود.

در مرتبه دوم گفت هر كس تمام ده نفر اصحابى را مبغوض بدارد و سب نمايد بر او لعنت خدا باد و اين بيان و كلام مشعر بر آنست كه اگر تمام آنها را سب نمايد على (ع) را سب نموده كه آنحضرت يكى از آنهاست و براى حزقيل مؤمن آل فرعون هم مثل اين توريه صورت وقوع يافته است حزقيل مردم را بتوحيد و يكتاپرستى خدا و نبوت موسى و بيزارى جستن از فرعون دعوت ميكرد و محمد (ص) را بر جميع انبياء و پيغمبران تفضيل ميداد و على بن أبي طالب را برتر از تمام اوصياء مى‏شناخت جمعى از حزقيل نزد فرعون سعايت كردند كه او با تو مخالفت نموده و مردم را بر عليه تو دعوت مينمايد فرعون ميگفت حزقيل پسر عمو و جانشين من است و وليعهد كشور ميباشد اگر دعوى شما راست باشد چون كفران نعمت و حقوق من نموده مستوجب كيفر و عذاب سخت است و چنانچه شما دروغ گفته باشيد مستحق شديدترين مجازات ميباشيد زيرا ميخواستيد ميان من و حزقيل فساد كنيد دستور داد حزقيل را حاضر نموده و باو گفتند آيا تو خدائى فرعون پادشاه را انكار نموده و كفران نعمت او مينمائى؟ حزقيل بفرعون گفت اى پادشاه آيا تا بحال از من دروغى شنيده‏اى فرعون گفت خير گفت پس اى پادشاه از اين مردم سؤال كن پروردگارتان كيست گفتند فرعون دوباره پرسيد خالق شما و متكفل ارزاق شما كيست جواب دادند فرعون حزقيل گفت اى ملك شاهد باش و هر كس كه در اين محفل است شاهد باشد كه من ميگويم پروردگار آنها پروردگار من و خالق آنها خالق من و رازق آنها رازق منست و نيست پروردگار و خالق و رازقى براى من غير از پروردگار و خالق و رازق آنها و من از سواى آن بيزارم حزقيل اين اظهارات را كه بيان نمود                       

 مقصودش خداى جهانيان بود نه فرعون و نگفت آن خدائى كه آنها ميگويند خداى منست گفت خداى آنها خدا و پروردگار منست و اين معنى بر فرعون پوشيده بود فرعون و ساير حاضرين تصور ميكردند مراد حزقيل شخص فرعون است فرعون بكسانى كه سعايت كرده بودند غضب نموده و گفت اى مردم بدكردار و مفسد ميخواستيد در كشور من آشوب و فتنه برپا ساخته و حزقيل را كه بمنزله بازوى من است از من جدا ساخته و او را بهلاكت برسانيد اكنون بايد بكيفر اين فتنه‏انگيزى برسيد دستور داد آنها را بچهار ميخ كشيده و گوشت بدنشان را قطعه قطعه نمودند و حزقيل از شر آن مردم نجات يافت اين است معناى آيه شريفه كه ميفرمايد «فَوَقاهُ اللَّهُ»45  يعنى خداوند حزقيل را از گزند و بديها حفظ نمود وَ حاقَ بِآلِ فِرْعَوْنَ سُوءُ الْعَذابِ  45 كه مراد از همان توطئه كنندگان قوم فرعون بودند كه سعايت حزقيل را بفرعون نموده و خود گرفتار عذاب شدند

 

 

پنج شنبه 10 / 3 / 1397برچسب:, :: 17:44 ::  نويسنده : ارادتمند

تفسير جامع، ج‏6، ص: 94

 وَ لَقَدْ أُوحِيَ إِلَيْكَ وَ إِلَى الَّذِينَ مِنْ قَبْلِكَ لَئِنْ أَشْرَكْتَ لَيَحْبَطَنَّ عَمَلُك 65 

در كافى از ابى حمزه روايت كرده گفت تفسير آيه فوق را از حضرت باقر (ع) سؤال نمودم فرمود تفسير آيه اينست اى پيغمبر اگر بولايت و خلافت كسى با وجود ولايت امير المؤمنين (ع) امر نمائى اعمالت محو و نابود ميشود.

و از حضرت صادق (ع) روايت كرده فرمود تأويل آيه آنست اگر در ولايت غير على (ع) را با على شريك قرار بدهى اعمالت محو شود و از زمره زيانكاران خواهى                 

 بود. محمد بن عباس از ابى موسى رغابى روايت كرده گفت جمعى از اهل كوفه معناى آيه مزبور را از حضرت صادق (ع) سؤال نمودند آنحضرت فرمود وحى پروردگار به پيغمبرش رسيد كه بايد على امير المؤمنين (ع) را بولايت و خلافت و وصايت منصوب نمائى معاذ بن جبل حضورش عرض كرد اى رسول خدا اگر اولى و دومى را با على در ولايت و خلافت شريك قرار بدهيد مردم فرمايشات شما را پذيرفته و قبول ميكنند و چون آيه يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّك  مايده 67  نازل شد پيغمبر اكرم بجبرئيل فرمود ميترسم چنانچه على را منصوب كنم امة مرا تكذيب كرده و گفتارم را نپذيرند آيه فوق نازل شد اى پيغمبر اگر در ولايت و خلافت ديگرى را با على شريك نمائى اعمالت محو و نابود ميشود و از زمره زيانكاران خواهى بود.

ابن شهر آشوب از حضرت باقر (ع) و حضرت صادق (ع) روايت كرده فرمودند آيه مزبور پس از امر پروردگار به پيغمبرش كه بايد على را بخلافت و ولايت منصوب بدارد نازل شد و معنايش آنست كه شريكى براى على (ع) در ولايت و خلافت قرار  مده و پيوسته خدا را پرستش نموده و از امر و فرمان او تجاوز مكن و سپاس‏گزار باش بخاطر آنكه پروردگار تو را تقويت و يارى نمود به برادر و پسر عمويت على امير المؤمنين (ع).

 

تفسير جامع، ج‏6، ص: 99

وَ أَشْرَقَتِ الْأَرْضُ بِنُورِ رَبِّها   69 در آن موقع زمين بنور پروردگار روشن مى‏شود على بن ابراهيم از مفضل بن عمر روايت كرده گفت آيه فوق را از حضرت صادق (ع) سؤال نمودم فرمود

رب الارض‏

امام است روز قيامت مردم از نور خورشيد و ماه بى‏نياز باشند و خلايق بوسيله نور امام سير ميكنند.

 

وَ وُضِعَ الْكِتابُ وَ جِي‏ءَ بِالنَّبِيِّينَ وَ الشُّهَداءِ وَ قُضِيَ بَيْنَهُمْ بِالْحَقِّ وَ هُمْ لا يُظْلَمُونَ   69 و دفتر اعمال مردم گذارده ميشود، پيغمبران و شهود براى گواهى حاضر گشته و ميان خلق بحق حكم كنند و بر هيچ كس تعدى و ستم نخواهد شد.

 

 

شهداء در آيه ائمه معصومين ميباشند و شاهد بر اين آيه 78 سوره حج است كه ميفرمايد لِيَكُونَ الرَّسُولُ شَهِيداً عَلَيْكُمْ وَ تَكُونُوا شُهَداءَ عَلَى النَّاسِ.

 

 

                      تفسير جامع، ج‏6، ص: 101

وَ تَرَى الْمَلائِكَةَ حَافِّينَ مِنْ حَوْلِ الْعَرْشِ 75  ابن شهر آشوب ذيل آيه فوق بسند خود از قتاده و او از انس بن مالك روايت كرده گفت رسول اكرم (ص) فرمود شبى كه مرا بمعراج بردند بزير عرش نظر كردم ناگاه ديدم على بن أبي طالب (ع) جلوى من ايستاده و به تسبيح و تقديس خداوند مشغول است بجبرئيل گفتم آيا على پيش از من بمعراج آمده است گفت خير لكن اينك

 شما را از سرى آگاه ميكنم خداوند از بالاى عرش رحمت و ثناى بسيارى بعلى بن أبي طالب (ع) ميفرستد فرشتگان شايق زيارت آن بزرگوار شدند خداوند فرشته‏اى بصورت آن حضرت در زير عرش خلق فرمود تا عرشيان و فرشتگان پيرامون عرش بسوى او نظر كرده و التهاب و اشتياق خود را با زيارت مثال على (ع) فرو نشانند و ثواب تسبيح و تقديس اين فرشته كه بصورت على (ع) است براى محبين و دوستان و شيعيان اوست.

 

رواياتى كه دلالت بر آن دارد كه خداوند فرشته‏اى بصورت على (ع) خلق فرموده تا عرشيان و فرشتگان باو نظر كنند و آرامش حاصل نمايند هم از طرف خاصه و هم از جانب عامه بسيار است و ما بعنوان نمونه يكى از آنها را آنهم از طرف مخالفين نقل نموديم تا همه بدانند مخالفين على (ع) باتمام لجاج و عنادى كه دارند نتوانسته‏اند از ذكر فضائل على (ع) خوددارى و صرف نظر نمايند.

پنج شنبه 10 / 3 / 1397برچسب:, :: 17:44 ::  نويسنده : ارادتمند

تفسير جامع، ج‏6، ص: 102

سوره مؤمن‏

در مكه نازل شده و داراى هشتاد و پنج آيه و يكهزار و يكصد و نود و نه كلمه و چهار هزار و نهصد و شصت حرف است‏

سوره مؤمن مشتمل است بر قبول توبه و بيان حال كفار كه در آيات قرآن مجادله نموده بعث و نشور را در عالم دنيا قبول ندارند و اقرار و اعترافشان بقيامت در آخرت و امر بتفكر و تدبر در آيات الهى و داستان مؤمن آل فرعون و احوال   كفار و منافقين در دوزخ و نزاع و جدال آنان با رؤساى خود و دلايل توحيد و خدا شناسى و مذمت كفار و منكرين توحيد.

 

تفسير جامع، ج‏6، ص: 112

 الَّذِينَ يَحْمِلُونَ الْعَرْشَ وَ مَنْ حَوْلَهُ يُسَبِّحُونَ بِحَمْدِ رَبِّهِمْ (وَ يُؤْمِنُونَ بِهِ) وَ يَسْتَغْفِرُونَ لِلَّذِينَ آمَنُوا رَبَّنا وَسِعْتَ كُلَّ شَيْ‏ءٍ رَحْمَةً وَ عِلْماً فَاغْفِرْ لِلَّذِينَ تابُوا وَ اتَّبَعُوا سَبِيلَكَ وَ قِهِمْ عَذابَ الْجَحِيمِ رَبَّنا وَ أَدْخِلْهُمْ جَنَّاتِ عَدْنٍ الَّتِي وَعَدْتَهُمْ وَ مَنْ صَلَحَ مِنْ آبائِهِمْ وَ أَزْواجِهِمْ وَ ذُرِّيَّاتِهِمْ إِنَّكَ أَنْتَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ وَ قِهِمُ السَّيِّئاتِ وَ مَنْ تَقِ السَّيِّئاتِ يَوْمَئِذٍ فَقَدْ رَحِمْتَهُ وَ ذلِك  9-7 

على بن ابراهيم از حضرت باقر (ع) روايت كرده فرمود مراد از «يَحْمِلُونَ الْعَرْشَ» رسول اكرم (ص) و ائمه معصومين ميباشند و منظور از «وَ مَنْ حَوْلَهُ» فرشتگان هستند.

على بن ابراهيم از حضرت باقر (ع) روايت كرده فرمود مراد از «يَحْمِلُونَ الْعَرْشَ» رسول اكرم (ص) و ائمه معصومين ميباشند و منظور از «وَ مَنْ حَوْلَهُ» فرشتگان هستند.

حماد از حضرت صادق (ع) روايت كرده گفت از آنحضرت سؤال نمودم كه آيا فرشتگان بيشترند يا اولاد آدم؟ فرمود بحق آن خدائى كه جانم بدست قدرت اوست فرشتگان خدا از عدد ذرات خاك زمين بيشترند زيرا بر هر موجودى از موجودات چه انسان و چه حيوان و نبات و ميوه درختان فرشته‏اى موكل است و هر روز عمل آنها به پيشگاه مقدس پروردگار عرضه ميدارند و خدا داناتر است بآنها.

و نيست فرشته‏اى از فرشتگان مگر آنكه براى دوستان ما اهلبيت و كسانى  كه بولايت ما رو مى‏كنند استغفار نمايد و لعنت كند دشمنان ما را و از خداوند درخواست نمايد كه بسوى دشمنان ما اهلبيت عذاب بفرستد.

و مراد از «فَاغْفِرْ لِلَّذِينَ تابُوا» يعنى كسانى كه از دوستى و پيروى منافقين و بنى اميه بيزارى جسته و توبه نموده و از حضرت على (ع) امير المؤمنين و ائمه معصومين پيروى كنند.

 

تفسير جامع، ج‏6، ص: 116

 ذلِكُمْ بِأَنَّهُ إِذا دُعِيَ اللَّهُ وَحْدَهُ كَفَرْتُم‏12

محمد بن حمدان در تفسير اين آيه از حضرت صادق (ع) روايت كرده فرمود چون خداوند امر بولايت امير المؤمنين (ع) به تنهائى ميفرمايد از او سرپيچى نموده و منكر ولايت او ميشويد و چون مردم ديگران را شريك در ولايت ميسازند قبول ولايت آنها را نموده و از ايشان پيروى كرده و از طريقه حقه منحرف ميشويد.

 

هُوَ الَّذِي يُرِيكُمْ آياتِهِ وَ يُنَزِّلُ لَكُمْ مِنَ السَّماءِ رِزْقاً وَ ما يَتَذَكَّرُ إِلَّا مَنْ يُنِيبُ 13  پروردگار خدائى است كه آيات با عظمت خود را كه دلالت بر توحيد و كمال قدرت او ميكند بر شما آشكار ساخت و از آسمان باران رحمت خود را كه روزى شماست و بوسيله آن نباتات و اشجار روئيده ميشود فرستاد و كسى متذكر لطف و اين آيات نشود و فكر و انديشه نكند جز آنكه دل او پيوسته متوجه بدرگاه حق باشد. و مراد از آيات وجود مقدس ائمه معصومين است كه پروردگار آنها را به بندگان خود نشان داد. پس از آن امر ميفرمايد مؤمنين را بتوحيد و اخلاص در عبادت هر چند توحيد و كمال اخلاص بر خلاف ميل كافرانست.

 

تفسير جامع، ج‏6، ص: 123

در كافى ذيل آيه وَ قالَ رَجُلٌ مُؤْمِنٌ مِنْ آلِ فِرْعَوْنَ ...28

از عبد اللّه بن سليمان روايت كرده گفت حضور حضرت باقر (ع) بودم مردى از اهالى بصره بنام عثمان خدمت آنحضرت عرض كرد كه حسن بصرى ميگويد هر كس كتمان علم كند اهل جهنم از تعفن بوى شكم او در رنج افتند حضرت باقر (ع) فرمود اگر اينطور باشد پس بايد مؤمن آل فرعون هلاك شود زيرا زمان فرعون علم خود را كتمان كرده بود بخدا قسم حسن هر كجا كه برود چه بجنوب و يا شمال علم بدست نميآورد مگر از سينه من‏

 

 

پنج شنبه 10 / 3 / 1397برچسب:, :: 17:42 ::  نويسنده : ارادتمند

   تفسير جامع، ج‏6، ص: 78

وَ يُخَوِّفُونَكَ بِالَّذِينَ مِنْ دُونِهِ 36 اى محمد (ص) ترا از غير خدا ميترسانند. مشركين عرب به پيغمبر ميگفتند ما ميترسيم اين خدايان ما بر اثر طعن و لعنى كه بآنها مى‏كنى بتو آفت و مضرتى برسانند  

 اگر از طعن ايشان باز نه‏ايستى ترا ديوانه كنند يا رنجى بتو رسانند پروردگار در جواب آنها فرمود هر كه را خداوند در حالت گمراهى رها كند هيچكس نميتواند او را هدايت و راهنمائى كند و كسى را كه خداوند هدايت نموده و توفيق مرحمت بفرمايد ديگرى نميتواند او را گمراه سازد آيا خداوند مقتدر غالب و منتقم نيست؟

اين استفهام نيز تقريريست يعنى خداوند مقتدر غالب و انتقام كشنده است از كفار و دشمنانى كه كفران نعمتش ميكنند. و تأويل آيه آن بود كه منافقين به پيغمبر اكرم (ص) ميگفتند ما را از خلافت و ولايت امير المؤمنين (ع) معاف بدار و گر نه از اسلام خارج و بكفار ملحق ميشويم.

 

در كافى ذيل آيه فوق از ابى بصير روايت كرده گفت حضرت صادق (ع) فرمود خداوند شما شيعان را در قرآن آنجا كه ميفرمايد قُلْ يا عِبادِيَ الَّذِينَ أَسْرَفُوا عَلى‏ أَنْفُسِهِمْ   53  ذكر كرده قسم بخداوند كه در اين آيه غير شما را اراده نفرموده است و اين آيه در باره فرزندان حضرت فاطمه (ع) و شيعيان امير المؤمنين (ع) بتنهائى نازل شده و اينحديث را اين بابويه و محمد بن عباس و ديگران نيز روايت كرده‏اند. 

 

تفسير جامع، ج‏6، ص: 88

أَنْ تَقُولَ نَفْسٌ يا حَسْرَتى‏ عَلى‏ ما فَرَّطْتُ فِي جَنْبِ اللَّهِ وَ إِنْ كُنْتُ لَمِنَ السَّاخِرِين‏56

 در كافى ذيل آيه فوق از حضرت موسى بن جعفر (ع) روايت كرده فرمود مراد از جنب اللّه امير المؤمنين و ائمه طاهرين (ع) ميباشند.

ابن بابويه از حضرت صادق (ع) روايت كرده فرمود امير المؤمنين (ع) در يكى از خطبه‏هاى خود فرموده‏اند منم هادى منم مهدى و منم پدر يتيمان و شوهر بيوه‏زنان و تكيه‏گاه هر ناتوانى و پناهگاه هر پارسائى و منم قائد و پيشواى مؤمنين بسوى بهشت و ريسمان محكم خدا و عروة الوثقى و كلمة التقوى و منم عين اللّه و يد اللّه و لسان اللّه و جنب اللّه و منم دست رحمت و مغفرة گشوده خداوند بر بندگانش و منم باب حطه هر كس كه مرا و حق مرا شناخت خدا را شناخته است زيرا من وصى پيغمبر و حجت خدا هستم در روى زمين و هر كه مرا رد كند خدا و رسولش را رد و تكذيب نموده است.

 

و از جابر بن عبد اللّه انصارى روايت كرده گفت جماعتى از اهل يمن حضور حضرت پيغمبر اكرم (ص) شرفياب شده عرض كردند اى رسول خدا وصى و جانشين شما كيست فرمود همانشخصى است كه پروردگار امر كرده شما باو تمسك و توسل بجوئيد و فرموده وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِيعاً وَ لا تَفَرَّقُوا تمام شما مسلمين بريسمان محكم خدا تمسك جسته و از آن جدا نشويد مجددا عرض كردند اى رسول خدا بيان فرمائيد حبل اللّه چه كسى است فرمود همانشخصى است كه پروردگار فرمود

إِلَّا بِحَبْلٍ مِنَ اللَّهِ وَ حَبْلٍ مِنَ النَّاسِ‏حبل از طرف خداى تعالى قرآن است و حبل از جانب مردم وصى من ميباشد و همانست كه آيه أَنْ تَقُولَ نَفْسٌ يا حَسْرَتى‏ عَلى‏ ما فَرَّطْتُ فِي جَنْبِ  اللَّهِ‏ و آيه وَ يَوْمَ يَعَضُّ الظَّالِمُ عَلى‏ يَدَيْهِ يَقُولُ يا لَيْتَنِي اتَّخَذْتُ مَعَ الرَّسُولِ سَبِيلًا در حق او نازل شده عرض كردند اى رسول خدا بحق پروردگارى كه شما را بحق و حقيقت مبعوث كرده او را بما نشان بدهيد فرمود خداى تعالى او را براى صاحبان فراست علامت قرار داده اگر بديده دل و حقيقت بسوى وصى من نظر كنيد همچنانكه مرا ميشناسيد او را خواهيد شناخت جستجو كنيد و گردش نمائيد ميان اين مردم دل شما بهر كه مشتاق شد و ميل نمود آنكس وصى من است چه پروردگار فرموده فَاجْعَلْ أَفْئِدَةً مِنَ النَّاسِ تَهْوِي إِلَيْهِمْ آن جماعت توجهى بتمام صحابه نمودند تا رسيدند بامير المؤمنين (ع) دست آنحضرت را گرفته عرض كردند اى رسول خدا قلوب ما بسوى اين بزرگوار اشتياق دارد و هواى او در سر ماست پيغمبر اكرم (ص) فرمود شما از بندگان خالص و نخبه پروردگار هستيد چه حجة خدا و وصى مرا پيش از آنكه او را معرفى كنم شناختيد بمن بگوئيد بچه سبب دانستيد على امير المؤمنين (ع) وصى و جانشين من است عرض كردند اى رسول خدا نظر بتمام اصحاب افكنديم شوق و هواى هيچ يك از ايشان در دل ما پديدار نشد جز على بن أبي طالب و صداهاى خود را بگريه بلند نمودند و گفتند اى پيغمبر گرامى محبت على (ع) در دل ما جايگزين شد و ديدگانمان بر اثر مشاهده جمالش روشن شد و قلوبمان در سينه‏ها به طپش افتاد گويا حضرتش براى ما پدر و ما فرزندان او ميباشيم فرمود پيغمبر اكرم (ص) شما سبقت گرفتيد در نيكوئى و از آتش دوزخ دور شديد شما را به بهشت بشارت ميدهم اين را بدانيد كه در ركاب امير المؤمنين (ع) شهيد خواهيد شد. ايشان در جنگ جمل و صفين در خدمت آنحضرت بودند و تمام آنها در آن جنگ بدرجه شهادت رسيدند رحمهم اللّه جميعا.

و از حضرت صادق (ع) روايت كرده فرمود سوگند بخدا پروردگار ما را از نور جنب و قرب خود بيافريد و در تأييد فرمايش خود اين آيه را تلاوت نمود و فرمود روز قيامت دشمنان ما فرياد وا حسرتا برميكشند و ميگويند چگونه راه افراط پيموده و از ولايت امير المؤمنين (ع) تخلف و عصيان ورزيده و حضرتش را استهزاء و مسخره ميكرديم.

طبرسى از حضرت صادق (ع) روايت كرده فرمود از جمله رموزى كه پروردگار  در قرآن بيان فرموده كه غير از پيغمبر و ائمه آن را نميدانند آيه يا حَسْرَتى‏ عَلى‏ ما فَرَّطْتُ فِي جَنْبِ اللَّهِ است چه پروردگار ميدانست دشمنان دين اسامى امير المؤمنين (ع) و ائمه معصومين را از قرآن حذف و اسقاط مينمايند تا امر را بر مردم مشتبه كرده و باطل خود را ميان مسلمين رواج دهند لذا نام آن بزرگواران را با رمز بيان فرمود و ديدگان دشمنان نابينا شده آن رموز را نفهميدند تا بنفع خود حذف و اسقاط نمايند عياشى از حضرت باقر (ع) روايت كرده فرمود جنب اللّه ما ائمه ميباشيم.

 

تفسير جامع، ج‏6، ص: 91

أَوْ تَقُولَ لَوْ أَنَّ اللَّهَ هَدانِي لَكُنْتُ مِنَ الْمُتَّقِين 57 َ يعنى اين بيان و انذار براى آنست تا كسى از شدت پشيمانى نگويد اگر خداوند مرا بلطف خويش راهنمائى ميفرمود من از پرهيزگاران ميشدم.

ابن شهرآشوب ذيل آيه مزبور از حضرت باقر (ع) روايت كرده فرمود مراد  از هدايت ولايت امير المؤمنين (ع) است.

 

تفسير جامع، ج‏6، ص:91 

 

أَوْ تَقُولَ حِينَ تَرَى الْعَذابَ لَوْ أَنَّ لِي كَرَّةً فَأَكُونَ مِنَ الْمُحْسِنِينَ 58   تا موقع مشاهده عذاب نگويد اگر بار ديگر بدنيا بازمى‏گشتم ولايت امير المؤمنين (ع) را قبول كرده و از جمله نيكوكاران ميشدم پروردگار قول و گفتار مدعيان را با بيان اين آيه رد ميفرمايد بَلى‏ قَدْ جاءَتْكَ آياتِي فَكَذَّبْتَ بِها وَ اسْتَكْبَرْتَ وَ كُنْتَ مِنَ الْكافِرِين 59  َ آرى همينكه آيات قرآن و حجتهاى مرا كه براى رهبرى و هدايت شما آمد آنها را تكذيب نموده سركشى و تكبر پيشه خود كرده و از جمله كافران شديد. على بن ابراهيم ذيل آيه مزبور از حضرت صادق (ع) روايت كرده فرمود مراد از آيات در اين آيه ائمه معصومين عليهم السلام ميباشند.

پنج شنبه 10 / 3 / 1397برچسب:, :: 17:38 ::  نويسنده : ارادتمند

على ابراهيم ذيل آيه إِنْ يُوحى‏ إِلَيَّ إِلَّا أَنَّما أَنَا نَذِيرٌ مُبِينٌ   70  از اسمعيل جعفى روايت كرده گفت در مسجد الحرام نشسته بودم و حضرت باقر (ع) نيز تشريف داشتند  ناگاه سر مبارك را بسوى آسمان فرموده و سپس بكعبه نظر افكندند و سه مرتبه اين آيه را قرائت كردند سُبْحانَ الَّذِي أَسْرى‏ بِعَبْدِهِ لَيْلًا مِنَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ إِلَى الْمَسْجِدِ الْأَقْصَى   اسرا 1   بعد بسوى من متوجه شده و فرمودند اى عراقى مردم عراق در معناى اين آيه چه ميگويند؟ عرض كردم ميگويند پيغمبر اكرم (ص) از اينجا بمسجد اقصى كه بيت المقدس است تشريف بردند فرمود چنين نيست كه ميگويند بلكه از اينجا تشريف بردند بآسمان و بدست مبارك اشاره بآسمان كرده و فرمودند ميان اين حرم تا بالا حرم است و فرمود همينكه پيغمبر اكرم (ص) بسدرة المنتهى رسيدند جبرئيل از حضرتش جدا شد رسول اكرم (ص) فرمود اى جبرئيل چگونه مرا در چنين موضعى تنها ميگذارى جواب داد اى پيغمبر خدا پيش برويد بخدا قسم بجائى رسيده‏ايد كه هيچ آفريده‏اى پيش از حضرتت بآن جا نرسيده پيغمبر اكرم فرمود من بمقام قرب چنان نزديك شدم كه نور پروردگار را مشاهده كردم و ميان من و خداوند تسبيحه‏اى حائل بود جعفى ميگويد عرض كردم تسبيحه چيست؟

فرمودند از مصدر ذات اقدس پروردگارى سه مرتبه خطاب شد يا محمد (ص) گفتم لبيك اى پروردگار بعد خطاب رسيد كه در ملاء اعلى در چه چيزى مخاصمه و حكومت ميشود عرض كردم ترا ستايش ميكنم مرا جز آنچه تعليم فرموده‏اى دانشى نيست بناگاه دست قدرت را در سينه‏ام يافتم بطورى كه سردى آنرا از پشت كتفم احساس نمودم و از آن پس سؤال نكردند از من چيزى را از گذشته و آينده مگر آنكه آنرا ميدانستم دوباره ندائى شنيدم اى محمد (ص) در چه چيز در ملاء اعلى مخاصمه ميشود عرض كردم پروردگارا در درجات و حسنات و كفارات پس ندائى رسيد اى محمد همينكه عمرت بآخر رسد و دوره حيات دنيوى پايان رسد وصيت كيست عرض كردم پروردگارا من تمام خلقت را آزمودم و در ميان آنها كسى را فرمانبردارتر از على (ع) نديدم و آنچه تجسس كردم محبوب‏تر از على (ع) هيچ بشرى را نيافتم خطاب رسيد آرى همينطور است على نزد من نيز محبوب‏ترين خلايق است اى محمد (ص) باو بشارت بده كه چراغ هدايت اولياى منست و پرچمدار افراد مؤمن و صالح است و نور است براى كسانى كه اطاعت اوامر مرا مينمايند و براى اشخاص  با تقوى كلمه باقيه است كه ملازم آنها باشد.

اى محمد (ص) هر كه على (ع) را دوست بدارد مرا دوست داشته و هر كسى با على خصومت ورزد با من دشمنى و پيكار نموده است من بعلى (ع) خصايصى داده‏ام كه كسى جز او شايستگى آنرا نداشته است پيغمبر اكرم (ص) فرمود من عرض كردم پروردگارا على (ع) برادر و وزير و وارث و صاحب من است خطاب آمد كه اينها امورى است كه قضا و قدر بر آنها سبقت گرفته او امتحان شده و جميع خلايق باو امتحان ميشوند بعلى (ع) چهار چيز عطا كرده‏ام كه كسى پرده از روى آن برنخواهد داشت.

 

 

تفسير جامع، ج‏6، ص: 46

 ابن بابويه از ابى سعيد خدرى روايت كرده گفت حضور پيغمبر اكرم (ص) بودم شخصى معناى آيه أَسْتَكْبَرْتَ أَمْ كُنْتَ مِنَ الْعالِين  75  َ را از حضرتش سؤال نمود و عرض كرد اى رسول خدا بزرگواران و آنهائيكه داراى مرتبه بلند و مقام شامخ هستند چه اشخاصى مى‏باشند كه از فرشتگان برتر و بالاترند پيغمبر اكرم (ص) در جواب سؤال او فرمود من و على و فاطمه و حسن و حسين هستيم كه در سرادق عرش پروردگار مشغول تسبيح خداى تعالى بوديم و فرشتگان تسبيح مينمودند پروردگار را بتوسط و وسيله تسبيح ما پيش از آنكه آدم را بيافريند بدو هزار سال و چون آدم آفريده شد امر نشدند فرشتگان بسجده كردن آدم مگر براى خاطر ما پروردگار در مقام توبيخ بشيطان فرمود آيا تو از آن اشخاصى بودى كه نامهايشان در سرادق عرش نوشته شده. ما راه خدا هستيم بواسطه ما مردم هدايت ميشوند هر كس ما را دوست بدارد خدا او را دوست داشته و داخل بهشت گرداند و هر آنكه ما را دشمن بدارد خداوند دشمن اوست و او را در دوزخ وارد كند و دوست نميدارد ما را مگر آنهائيكه حلال‏زاده و پاك و پاكيزه هستند.

و از يونس بن ظبيان روايت كرده گفت حضور حضرت صادق (ع) شرفياب شده عرض كردم اى فرزند رسول خدا شنيدم مالك و اصحاب او ميگويند پروردگار مانند بشر دست و صورت دارد بدليل آيه لِما خَلَقْتُ بِيَدَيَّ و بعضى از آنها مى‏گويند خداى تعالى جوانى است مانند جوانان سى ساله شما چه ميفرمائيد اى فرزند رسول خدا آنحضرت از اين گفتار حالشان تغيير كرد و سه دفعه گفتند

اللهم عفوك عفوك عفوك‏

سپس فرمود اى يونس هر كس گمان كند پروردگار مانند بشر داراى صورت و شكل است مشرك است و كسيكه بگويد خداوند داراى اعضاء و جوارح است مانند مخلوقات كافر است مقصود از وجه اللّه اولياء و پيغمبران و ائمه مى‏باشند و مراد از خلقت بيدى دست قدرت او است و هر كس گمان كند خداوند حلول كرده در چيزى يا بر چيزى است يا تحول و انتقال نموده از شى‏ء بشى‏ء يا در مكانى است دون مكانى وصف كرده او را بصفات مخلوقات پروردگار، آفريدگار موجودى است كه قياس بمخلوقات نميشود و شباهت بمردم ندارد و خالى نيست مكانى از او و در جايگاه   معينى قرار نگرفته نزديك است در عين دورى او و دور است در عين نزديكى اوايست اوصاف پروردگار يگانه و يكتا، نيست پروردگارى جز آن پروردگار هر كس چنين پروردگارى را ستايش كند از جمله موحدين است و كسيكه خدا را بغير اين صفات دوست داشته باشد پروردگار و ما از او تبرى و دورى ميجوئيم آنگاه فرمود آنحضرت خردمندان و صاحبان عقل كسانى هستند كه شغل و پيشه آنها تدبير و تفكر است چه هر وقت دوستى پروردگار بدل اثر كرد و رسيد آن دل نورانى شود و محل لطف و الطاف خدا گردد و چون محل لطف واقع شد از اهل فوائد گردد و چون اهل فوائد شد بحكمت سخن ميگويد زمانى كه تكلم نمود بحكمت از اهل فطن گردد چون از اهل فطن شد قدرت در او عمل كند و چون از اهل قدرت شد در طبقات هفت‏گانه عمل كند چون باين مقام و منزلت رسيد در لطف و بيان و حكمت فرو رود در آنوقت محبت و شهوت او منحصر است در خالق و آفريدگار و پروردگار خود و اين مقام و منزلت بسيار بزرگى است و در اين مقام است كه پروردگار را بدل مشاهده مينمايد و حاصل كرده حكمت را بغير آنراهى كه حكما تحصيل نموده‏اند و عالم و دانشمند گرديده نه از آن راهى كه علماء و دانشمندان دانشمند شده‏اند و از جمله صديقين شده نه از راهى كه صديقون بآن رسيده‏اند چه حكما از راه صمت و سكوت بحكمت ميرسند و دانشمندان از راه تحصيل و طلب بعلم و دانش ميرسند و صديقون از راه خشوع و طول در عبادت بصدق و صفا ميرسند و كسانيكه از اين راه بحكمت و علم و صدق ميرسند يا ترقى ميكنند و يا تنزل و بسيارى از ايشان تنزل ميكنند زيرا مراعات فرموده‏هاى خدا را و عمل باوامر و نواهى او نمى‏نمايند و اين صفت كسانى است كه پروردگار را بآنطوريكه سزاوار است نشناخته‏اند و دوست نميدارند خدا را آنطريقى كه سزاوار است و بايد شايد دوست بدارند پس فريب و گول نزند شما را نماز و روزه و روايات و علوم اينگونه اشخاص ايشان بمانند الاغهائى هستند كه از شير درنده فرار ميكنند پس از آن فرمود اى يونس اگر علم و دانش صحيح و درست ميخواهى فقط نزد اهل بيت است چه پروردگار بما ارث داده و شرح حكمت و فصل خطاب بما اهل بيت عطا فرموده يونس ميگويد عرض كردم حضورش تمام اهل بيت  مانند شما هستند و ارث از حضرت فاطمه (ع) و امير المؤمنين (ع) مى‏برند فرمود فقط ائمه دوازده‏گانه اينطور باشند تقاضا نمودم از حضرتش اسامى ايشان را برايم بيان فرمايند فرمود اول آنها على بن أبي طالب و بعد از آن حسن و حسين و على بن الحسين و محمد بن على بعد از او من و بعد از من فرزندم موسى بن جعفر و فرزندش على بن موسى الرضا و محمد بن على و على بن محمد و حسن بن على و بعد از حسن حجة عصر است پروردگار ما را پاك و پاكيزه گردانيده و برگزيده و عطا كرده بما چيزهائى كه باحدى از جهانيان عطا ننموده عرض كردم حضورش فرزند عبد اللّه بن مسعود روز گذشته همين سؤالات مرا از حضرتت پرسش كرده جواب ديگرى فرموده بوديد باو فرمود اى يونس ما به هر كس بقدر وسع و توانائى او جواب ميگوئيم و تو اهل بودى براى آنچه بيان كردم اين موضوعات را از غير اهلش پنهان بدار ولى از اهل آن كتمان مدار.

 

تفسير جامع، ج‏6، ص: 49

 و نيز در آيه  قُلْ ما أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ مِنْ أَجْرٍ وَ ما أَنَا مِنَ الْمُتَكَلِّفِينَ إِنْ هُوَ إِلَّا ذِكْرٌ لِلْعالَمِينَ   87-86   روايت كرده كه حضرت باقر (ع) فرمود مراد از ذكر امير المؤمنين (ع) است و مردم بعد از خروج و ظهور حضرت قائم بخوبى اين موضوع را خواهند فهميد.

 

 

 

پنج شنبه 10 / 3 / 1397برچسب:, :: 17:38 ::  نويسنده : ارادتمند

تفسير جامع، ج‏6، ص: 50

سوره زمر

در مكه نازل شده داراى هفتاد و پنج آيه و يكهزار و صد و نود دو كلمه و چهار هزار و هفتصد و هشت حرف است.

خلاصه سوره زمر مشتمل است بر عظمت قرآن و تحريص مكلفين بر عمل و فرمان بردارى از اوامر و نواهى آن و كمال قدرت پروردگار و خلوص در عبادت و نبى از شرك و بت‏پرستى و دلايل توحيد و خداشناسى و عذاب و كيفر امم گذشته از جهة شرك و تكذيب نمودن از پيغمبران و بيان حال كفار و احوال بندگان در قيامت و روز محشر.

 

 

تفسير جامع، ج‏6، ص: 58

وَ إِنْ تَشْكُرُوا يَرْضَهُ لَكُمْ‏7  

 اگر شكر گزار باشيد مورد رضايت و پسند خاطر حضرتش خواهيد شد و اين جمله از آيه دليل بر آنست كه طاعات بندگان مورد نظر خداى تعالى بوده و از معصيت بيزار است در محاسن ذيل آيه فوق از حضرت صادق (ع) روايت كرده فرمود مراد از شكر در اين آيه ولايت امير المؤمنين (ع) و ائمه معصومين است و كفر خلاف شكر و نشناختن مقام ولايت و امامت ميباشد.

 

 تفسير جامع، ج‏6، ص: 62

قُلْ هَلْ يَسْتَوِي الَّذِينَ يَعْلَمُونَ وَ الَّذِينَ لا يَعْلَمُونَ إِنَّما يَتَذَكَّرُ أُولُوا الْأَلْباب  9  ِ اى رسول گرامى بگو آيا مردم خردمند و دانا با نادان و غافل برابر هستند؟

كسانيكه عقل سليم دارند متذكر اين حقيقت شده و عبرت خواهند گرفت. در كافى از جابر انصارى روايت كرده گفت حضرت باقر (ع) ميفرمود الَّذِينَ يَعْلَمُون 9 َ ما ائمه هستيم و مراد از الَّذِينَ لا يَعْلَمُونَ دشمنان ما آل محمد (ص) ميباشند و أُولُوا الْأَلْبابِ شيعيان ما هستند.

و از محمد بن سليمان روايت كرده گفت حضور حضرت صادق (ع) شرفياب                      

 بودم ابو بصير وارد شد آنحضرت باو فرمود اى ابا محمد خداوند ذكر ما و شيعيان ما را در آيه قرآن بيان نموده مقصود از الَّذِينَ يَعْلَمُونَ ما ائمه هستيم و منظور از الَّذِينَ لا يَعْلَمُونَ دشمنان ما و أُولُوا الْأَلْبابِ شيعيان هستند

 

تفسير جامع، ج‏6، ص: 64

وَ الَّذِينَ اجْتَنَبُوا الطَّاغُوتَ أَنْ يَعْبُدُوها وَ أَنابُوا إِلَى اللَّهِ لَهُمُ الْبُشْرى‏17

سعد بن عبد اللّه ذيل آيه فوق از حضرت صادق (ع) روايت كرده فرمود منظور از آن بندگان اشخاصى هستند كه تسليم اوامر آل محمد (ص) شده‏اند هر وقت حديثى از ما بشنوند بدون كم و زياد و همانطوريكه شنيده‏اند از طرف ما آل محمد (ص)  نقل مينمايند.

 

تفسير جامع، ج‏6، ص: 74

ابن بابويه ذيل آيه وَ رَجُلًا سَلَماً لِرَجُلٍ هَلْ يَسْتَوِيانِ مَثَلًا  29  از امير المؤمنين (ع)                       

 روايت كرده كه آنحضرت در خطبه معروفى كه اسامى قرآنى خود را بيان ميفرمايد فرموده‏اند از جمله نام‏هائى كه در قرآن براى حضرتش ذكر شده «سلم» ميباشد و مراد آنست كه حضرتش براى رسول خدا سلم محض بوده‏اند.

و از حضرت باقر (ع) نقل نموده است كه فرمود مراد از «رَجُلًا سَلَماً» على (ع) ميباشد و «مُتَشاكِسُونَ» كسانى هستند كه در ولايت امير المؤمنين (ع) اختلاف كرده‏اند و البته اصحاب امير المؤمنين (ع) همگى بر ولايت آن حضرت متفق القول ميباشند اين حديث را عياشى و طبرسى و ابن شهر آشوب (در كتاب مناقب) نقل كرده‏اند

 

تفسير جامع، ج‏6، ص: 76

فَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنْ كَذَبَ عَلَى اللَّهِ وَ كَذَّبَ بِالصِّدْقِ إِذْ جاءَهُ 32  پس در آنروز هرگز ستمكارتر از كسيكه بر خدا دروغ بسته و وعده راست پيغمبران را تكذيب نموده و دروغ پنداشته يافت نميشود. مراد بصدق قرآن وجود مقدس امير المؤمنين (ع) است.

ابن بابويه ذيل جمله «كَذَّبَ بِالصِّدْقِ» از حضرت موسى بن جعفر (ع) روايت كرده فرمود كسانيكه راست را دروغ پنداشته‏اند همانهائى هستند كه امر و گفتار خدا و رسولش را در باره خلافت و ولايت امير المؤمنين (ع) رد كرده‏اند. و از حضرت صادق (ع) روايت كرده كه فرمود مفهوم و مراد آيه آنست كه آنچه پيغمبر اكرم (ص) از جانب پروردگار در باره ولايت و حق امير المؤمنين (ع) آورد معاندين در مقام تكذيب برآمده خدا و رسولش را تصديق نكردند. اينحديث را مخالفين نيز نقل نموده‏اند.

 

 

   تفسير جامع، ج‏6، ص: 77

وَ الَّذِي جاءَ بِالصِّدْقِ وَ صَدَّقَ بِهِ أُولئِكَ هُمُ الْمُتَّقُون 33 َ كسيكه صدق و راستى آورد و آنكه آنرا تصديق نمود محققا اهل تقوى بوده و رستگار است. مفسرين در اين آيه اختلاف كرده‏اند بعضى گفتند «جاءَ بِالصِّدْقِ» جبرئيل و «صَدَّقَ بِهِ» رسول اكرم (ص) است چه آنچه جبرئيل نازل كرد آنحضرت بسمع قبول 

 تلقى كرد. طايفه‏اى ديگر ميگويند «جاءَ بِالصِّدْقِ» پيغمبر اكرم (ص) وَ صَدَّقَ بِهِ» مؤمنين هستند.

طبرسى و ابن شهر آشوب از حضرت باقر و حضرت صادق و موسى بن جعفر و حضرت رضا عليهم السلام روايت كرده‏اند كه فرمودند مقصود از «جاءَ بِالصِّدْقِ» پيغمبر اكرم (ص) و مراد از «وَ صَدَّقَ بِهِ» امير المؤمنين (ع) است.

و در امالى از امير المؤمنين (ع) روايت شده كه فرمود آنچه پيغمبر براستى و صدق آورد ولايت ما اهل بيت پيغمبر است. و اينحديث را ابن مغازل شافعى و مخالفين ديگر نقل نموده‏اند:

و در امالى از امير المؤمنين (ع) روايت شده كه فرمود آنچه پيغمبر براستى و صدق آورد ولايت ما اهل بيت پيغمبر است. و اينحديث را ابن مغازل شافعى و مخالفين ديگر نقل نموده‏اند:

 

در شب معراج برسول اكرم (ص) امر شد اى محمد (ص) آنچه مشاهده نمودى قومت را خبر ده عرض كرد پروردگارا مرا تكذيب كنند و دروغگو بدانند خطاب رسيد ترا صديق اكبر على بن ابى طالب (ع) تصديق كند. و دليل بر آنكه مراد از وَ الَّذِي جاءَ بِالصِّدْقِ وَ صَدَّقَ بِهِ پيغمبر اكرم (ص) و امير المؤمنين (ع) است جمله أُولئِكَ هُمُ الْمُتَّقُونَ ميباشد چه آنكس كه خداى تعالى بر تقوى و پرهيزگارى او گواهى بدهد جز معصوم نيست‏

پنج شنبه 10 / 3 / 1397برچسب:, :: 17:37 ::  نويسنده : ارادتمند

        تفسير جامع، ج‏6، ص: 42

هذا فَوْجٌ مُقْتَحِمٌ مَعَكُمْ لا مَرْحَباً بِهِمْ إِنَّهُمْ صالُوا النَّارِ.59

اينها فوج و دسته‏اى هستند كه با شما بدوزخ درآمدند و مقصود از اين فوج و دسته بنى عباس و پيروان آنها باشند. بنى اميه بايشان گويند بدا بحال شما كه بدوزخ و آتش فروزان درآمديد بنى عباس و اهل دوزخ به بنى اميه و رؤساى خود جواب دهند بدا بحال شما كه زودتر و مقدم بر ما بآل محمد (ص) ستم نموده و بدوزخ افتاديد كه بدترين قرارگاه و منزل است.

آنگاه بنى اميه بدرگاه خدا توجه نموده و ميگويند پروردگارا كسانيكه اين عذاب را براى ما فراهم نموده‏اند و مقدم ما بودند در ظلم و ستم نمودن بآل محمد (ص) و ما را بظلم و ستم وارد نمودند عذابشان را در آتش دو چندان كن و مقصود آنها منافقين دوره پيغمبر هستند كه سر منشاء ظلم و ستم و فساد بوده‏اند چه بنى اميه در ظلم و ستم بايشان اقتدا كرده و از آنها پيروى نمودند

سپس دشمنان آل محمد (ص) در آتش دوزخ بيكديگر ميگويند: ما لَنا لا نَرى‏ رِجالًا كُنَّا نَعُدُّهُمْ مِنَ الْأَشْرارِ أَتَّخَذْناهُمْ سِخْرِيًّا أَمْ زاغَتْ عَنْهُمُ الْأَبْصار  63-62    ُ چه شده است كه ما آنهائى را كه از اشرار محسوب ميكرديم يعنى شيعيان و دوستان آل محمد (ص) را در دوزخ نمى‏بينيم آنكسانى را كه ما در دنيا مسخره ميكرديم اينجا نيستند يا آنكه بچشم ما ديده نميشوند.

 

در كافى ذيل آيه فوق از ميسر روايت كرده گفت حضور حضرت صادق (ع) شرفياب شدم آنحضرت از حال دوستان سؤال نمودند حضورشان عرض كردم فدايت گردم ما دوستان شما آل محمد (ص) در انظار اين مردم بدتر از يهود و نصارى و مجوس و مشركين هستيم فرمود سوگند بخدا شما داخل دوزخ نخواهيد شد اين مردم شما را در دوزخ مى‏طلبند و يكنفر از شما دوستان ما را نمى‏يابند و آيه فوق را در تاييد فرمايشات خود تلاوت نمودند.

و از محمد بن سليمان روايت كرده گفت حضور حضرت صادق (ع) بودم ابو بصير وارد شد آنحضرت باو فرمود اى ابا محمد پروردگار شما را در قرآن ياد فرموده در آنجا كه حكايت مينمايد از قول دشمنانتان و ميفرمايد وَ قالُوا ما لَنا لا نَرى‏ رِجالًا كُنَّا نَعُدُّهُمْ مِنَ الْأَشْرارِ 62  و فرمود بخدا قسم اراده نكرده‏اند مگر شما دوستان ما را در عالم دنيا شما در انظار اين مردم از اشرار محسوب ميشويد ولى در آخرت كه در بهشت قرار و آرام گرفته‏ايد دشمنان شما را در آتش جهنم طلب و جستجو ميكنند.

اين بابويه از سماعة روايت كرده گفت حضرت صادق (ع) سؤال نمود اى سماعه شرورترين مردم چه اشخاصى ميباشند حضورش عرض كردم ايفرزند رسول خدا ما دوستان شما هستيم آنحضرت متغير شد بطوريكه رنگ مباركش تغيير نمود گفتم سوگند بخدا دروغ نگفتم ما شرورترين مردم هستيم در انظار آنها زيرا ايشان ما را كفار و رافضى مى‏نامند آنحضرت توجهى نمود و فرمود چگونه است حال شما در آن وقتى كه داخل بهشت ميشويد و اين مردم را بسوى جهنم ميكشانند در آتش جهنم فرياد ميزنند چه شده است كه ما آنهائى را كه از اشرار محسوب ميكرديم در دوزخ   نمى‏بينيم آنكسانى را كه ما در دنيا مسخره ميكرديم اينجا نيستند يا آنكه آنها بچشم ما ديده نميشوند اى سماعه هرگاه از دوستان ما لغزشى سر بزند ما آل محمد (ص) حضور پروردگار از آنها شفاعت مينمائيم.

 

 

إِنَّ ذلِكَ لَحَقٌّ تَخاصُمُ أَهْلِ النَّارِ  64  اى اهل ايمان و دوستان ما اهل بيت بدانيد كه اين مخاصمه و منازعه اهل دوزخ حتمى و محقق خواهد بود.

 

 

قُلْ هُوَ نَبَأٌ عَظِيمٌ أَنْتُمْ عَنْهُ مُعْرِضُونَ   68-67  اى رسول گرامى با من بگو على امير المؤمنين (ع) و قرآن خبر بزرگيست و شما مردم از ايشان اعراض نموده و دورى ميجوئيد و تدبير و تفكر نميكنيد تا صدق نبوت من بر شما ظاهر شود در كافى از ابى حمزه روايت كرده گفت حضور حضرت باقر (ع) عرض كردم شيعيان سؤال ميكنند از تفسير نباء عظيم فرمود نباء عظيم امير المؤمنين (ع) است خود آنحضرت ميفرمود نيست پروردگار را آيتى بزرگتر از من و نه خبرى عظيم‏تر از من ولى مردم از وجود مقدسش اعراض نموده و دورى مى‏جويند.

پنج شنبه 10 / 3 / 1397برچسب:, :: 17:36 ::  نويسنده : ارادتمند

تفسير جامع، ج‏6، ص: 5

سوره ص‏

 سوره ص در مكه نازل شده داراى هشتاد و هشت آيه و هفتصد و سى و دو كلمه و سه هزار و بيست و نه حرف ميباشد

سوره ص مشتمل است بر آياتى چند در تهديد كفار و حكايت گفتار آنها و خبر دادن از شكست و مغلوب شدن قريش و عذاب و هلاكت پيشينيان در اثر تكذيب پيغمبران و داستان داود و سليمان و ايوب و گفتگوى اهل بهشت با يكديگر و وصف بهشت و دوزخ‏

 

 

 

وَ شَدَدْنا مُلْكَهُ وَ آتَيْناهُ الْحِكْمَةَ وَ فَصْلَ الْخِطاب  20  ِ ما سلطنت داود را تقويت نموده و باو حكمت عطا كرديم تا درك حقايق نموده و حق را از باطل تميز بدهد در عهد داود پادشاهى از او قوى‏تر نبود هر شب اطراف محرابش سى و سه هزار نفر پاس ميدادند و حضرتش شخصى بود شجاع و با هيبت جنود و لشگر بسيارى داشت و مراد از حكمت نبوت و پيغمبرى است و مقصود از فصل الخطاب علم و فهم و دانش او است بقضاوت و حكومت بين مردم و ما بخشى از قضاوتش را در تفسير سوره سبابيان نموديم بآن جا مراجعه شود.

ابن بابويه ذيل آيه فوق از ابى صلت هر وى روايت كرده گفت حضرت رضا (ع) بزبانهاى مختلفه تكلم مينمود و در هر زبانى فصيح‏تر از اهل آن سخن ميفرمود روزى حضورش عرض كردم اى فرزند رسول خدا تعجب دارم از شما كه بهمه لغات و زبانها واقف بوده و با مردم هر ديارى بزبان خود آنها تكلم ميفرمائيد فرمود اى ابى صلت من حجت خدا هستم بر مخلوقات او و هر حجت خدائى زبان تمام مخلوقات را ميداند آيا فرمايش جدم امير المؤمنين (ع) بشما نرسيده كه ميفرمود خداوند بمن فصل خطاب عطا فرموده و مراد از فصل خطاب معرفت و آشنائى بزبانهاى مخلوقات است.

 

 

 فَغَفَرْنا لَهُ ذلِكَ وَ إِنَّ لَهُ عِنْدَنا لَزُلْفى‏ وَ حُسْنَ مَآب  25  ٍ ما از تقصير او در گذشتيم و او را عفو نموديم چه داود نزد ما بسيار مقرب و نيكو منزلت است اين معنى و داستان از چيزهائى است كه شك و شبهه‏اى نيست در فساد آن زيرا اين گونه نسبتها ضرر و زيان بعدالت شخص ميرساند تا چه رسد بساحت قدس پيغمبران كه امين وحى پروردگار هستند و واسطه و سفير بين او هستند و بين مخلوقات و بندگان و اين گونه اوصاف در هر شخصى باشد شهادت او مقبول نيست و مردم از شنيدن چنين صفاتى نفرت دارند امير المؤمنين (ع) فرمود هر كس چنين نسبتى بداود دهد من او را دو حد ميزنم حدى براى پيغمبرى او وحد ديگر براى اسلام.

 

و از عبد الرحمن بن كثير روايت كرده گفت معناى آيه مزبور را از حضرت صادق (ع) سؤال نمودم فرمود مقصود از أَمْ نَجْعَلُ الَّذِينَ آمَنُوا28   امير المؤمنين (ع) و پيروان آنحضرت و مراد از كَالْمُفْسِدِينَ فِي الْأَرْضِ حبتر و زريق كه كنايه از اولى و دومى و اصحاب آنهاست مى‏باشد.

ابن شهر آشوب از ابن عباس روايت كرده گفت صدر آيه در شأن امير المؤمنين و شيعيان آنحضرت نازل شده و ذيل آيه در باره دشمنان اهل بيت است.

 

 

                     تفسير جامع، ج‏6، ص: 32

كِتابٌ أَنْزَلْناهُ إِلَيْكَ مُبارَكٌ لِيَدَّبَّرُوا آياتِهِ  29  اين قرآن بزرگ كتابى مبارك و عظيم الشأن است كه بر تو نازل كرديم تا امت در آياتش تفكر كنند و صاحبان مقام عقل متذكر حقايق آن شوند مراد از آيات 

 و أُولُوا الْأَلْبابِ  29  امير المؤمنين (ع) و ائمه معصومين ميباشند و امير المؤمنين (ع) باين آيه افتخار ميكرد و ميفرمود خداوند نه پيش از من و نه بعد از من مثل آن چيزى كه بمن عطا فرموده بكسى عطا نكرده‏

 

 

پنج شنبه 10 / 3 / 1397برچسب:, :: 17:31 ::  نويسنده : ارادتمند

 

 

وَ إِنَّ مِنْ شِيعَتِهِ لَإِبْراهِيم  83  َ على بن ابراهيم ذيل آيه فوق از ابى بصير روايت كرده فرمود زود است كه شما را مورد اهانت قرار دهند عرض كردم فدايت شوم بچه چيز ما را مورد اهانت قرار خواهند داد فرمود باسم شيعه آيا قول خداوند را نخوانده‏اى كه ميفرمايد:                        تفسير جامع، ج‏5، ص: 507

 وَ إِنَّ مِنْ شِيعَتِهِ لَإِبْراهِيم 83  َ و شرف الدين نجفى روايت كرده كه جابر بن يزيد جعفى تفسير آيه را از حضرت صادق عليه السّلام سؤال كرد آنحضرت در جواب او فرمود چون خداوند ابراهيم را خلق فرمود پرده از برابر چشمش برداشت و ابراهيم پيرامون عرش را نظر كرده نورهائى ديد در شگفت شد و عرض كرد پروردگارا اين چه نورى است؟ خطاب رسيد اين نور حبيب من محمد صلى اللّه عليه و آله است نور ديگرى در كنار آن نور بود فرمود اين نور على عليه السّلام يارى كننده دين منست و اين سه نور ديگر نور فاطمه و فرزندانش حسن و حسين عليهم السلام و آن نه نور ديگر انوار فرزندان على و فاطمه عليهم السلام از صلب حسين هستند و اسامى تمام چهارده نور پاك را خداوند يك بيك براى ابراهيم بيان فرمود ابراهيم عرض كرد نورهاى بيشمارى در اطراف اين انوار مشاهده ميكنم كه تعداد آنها معلوم نيست خطاب رسيد اى ابراهيم اين انوار شيعيان على ميباشند ابراهيم سؤال كرد شيعيان على چگونه شناخته ميشوند خطاب شد شيعيان على در شبانه روز پنجاه و يكركعت نماز واجب و مستحب ميخوانند «و بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ- الرَّحِيمِ»   1قاتحه را بلند ميگويند و در دست راست خود انگشتر ميكنند و در نمازهاى خود پيش از ركوع قنوت ميخوانند ابراهيم درخواست نمود كه او را از شيعيان على قرار دهد خداوند در اين آيه ميفرمايد «وَ إِنَّ مِنْ شِيعَتِهِ لَإِبْراهِيمَ».

 

 «وَ فَدَيْناهُ بِذِبْحٍ عَظِيمٍ»  107  و معناى «وَ تَرَكْنا عَلَيْهِ فِي الْآخِرِينَ»  10

 ابراهيم وقتى ديد كه پروردگار گوسفندى بقربانى او فدا ساخته آرزو كرد ايكاش پروردگار گوسفند را نميفرستاد و اسمعيل را قربانى مينمود قلب مباركش در اثر فراق فرزند بدرد ميآمد خداوند باو اجر و پاداش بزرگ و بسيارى مرحمت ميفرمود.

چون اين تمنى را كرد خطاب رسيد باو اى ابراهيم از ميان بندگان من كدام يك از آنها را بيشتر دوست ميدارى عرض كرد پروردگارا هيچيك از ايشان نزد من محبوب‏تر از حبيب تو محمد صلى اللّه عليه و آله و سلّم نيست خداى تعالى فرمود اى ابراهيم محمد صلى اللّه عليه و آله را بيشتر دوست ميدارى يا نفست را؟ عرض كرد محمد صلى اللّه عليه و آله را فرمود فرزند محمد را بيشتر دوست ميدارى يا فرزند خود را گفت پروردگارا فرزند محمد (ص) را فرمود ذبح فرزند محمد بدست دشمنان از روى ظلم و ستم دلت را ميسوزاند تا ذبح فرزندت اسماعيل بدست خودت عرض كرد اگر فرزند محمد از روى طعم و ستم كشته نشده بيشتر دلم را ميسوزاند فرمود اى ابراهيم بدان بهمين زودى طايفه‏اى كه گمان ميكنند از امة محمد صلى اللّه عليه و آله هستند حسين فرزند محمد (ص) را بظلم و ستم ميكشند و مانند گوسفند او را ذبح ميكنند آن مردم مستحق عذاب و سخط من شوند حضرت ابراهيم محزون گرديد و دلش براى قتل حضرت امام حسين عليه السّلام سوخت گريه بسيارى كرد وحى شد باو اى ابراهيم فدا داديم حسين را بفرزندت تا دل تو بيشتر بسوزد و ما درجات و پاداش تو را در اثر مصيبت حسين (ع) فرزند محمد (ص) بالا برده و زياد كنيم.

 و اينست معناى آيه «وَ فَدَيْناهُ بِذِبْحٍ عَظِيمٍ»  107  و معناى «وَ تَرَكْنا عَلَيْهِ فِي الْآخِرِينَ»  108  و مراد حضرت امام حسين است كه از فرزندان ابراهيم هم ميباشد.

 

 سَلامٌ عَلى إِلْ‏ياسِينَ (130) إِنَّا كَذلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنِينَ (131

ابن بابويه ذيل آيه «سلام على آل ياسين» از حضرت رضا عليه السّلام روايت كرده فرمود مراد از يس محمد صلى اللّه عليه و آله است و ما آل ياسين ميباشيم.

طبرسى بسند خود از امير المؤمنين عليه السّلام روايت كرده كه فرمود خداوند پيغمبرش را برمز ياسين ناميد زيرا ميدانست اگر بصراحت نام محمد صلى اللّه عليه و آله را بيان ميفرمود از طرف منافقين اسقاط ميشد همانطورى كه در موارد ديگرى چنين عملى را انجام داده‏اند.

ابن بابويه از عبد بن ميسره روايت كرده گفت حضور حضرت صادق عليه السّلام عرض كردم ما ميگوئيم:

اللهم صل على محمد (ص) و آل محمد (ص) و بعضى از مردم ادعا نموده و ميگويند ما آل محمد صلى اللّه عليه و آله هستيم فرمود دروغ ميگويند آل محمد صلى اللّه عليه و آله و سلّم كسانى هستند كه خداوند زنهاى آنها را بر محمد صلى اللّه عليه و آله و سلّم حرام فرموده است.

و در روايت ديگر از سليمان بن ديلمى روايت كرده گفت حضور حضرت صادق عليه السّلام عرض كردم مراد از آل محمد صلى اللّه عليه و آله و سلّم چه كسانى هستند فرمود ذريه آنحضرت را آل محمد صلى اللّه عليه و آله و سلّم گويند مجددا سؤال كردم اهلبيت محمد صلى اللّه عليه و آله كيانند فرمود ائمه معصومين عليه السّلام ميباشند.

 

 

                      تفسير جامع، ج‏5، ص: 530

وَ إِنَّ يُونُسَ لَمِنَ الْمُرْسَلِينَ إِذْ أَبَقَ إِلَى الْفُلْكِ الْمَشْحُونِ فَساهَمَ فَكانَ مِنَ الْمُدْحَضِينَ فَالْتَقَمَهُ الْحُوتُ وَ هُوَ مُلِيم  139-142   ٌ از ابو حمزه ثمالى روايت كرده كه روزى عبد اللّه بن عمر حضور حضرت امام زين العابدين عليه السّلام رسيده و گفت اى فرزند امام حسين عليه السّلام شنيده‏ام كه شما گفته‏ايد يونس بن متى بدانجهت در شكم ماهى زندانى شده كه موقع پذيرش ولايت آل محمد صلى اللّه عليه و آله توقف نموده و در قبول ولايت ترديد نموده است حضرت فرمود آرى اين گفته من است مقصود تو از اين بيان چيست؟ عرض كرد اگر راست ميگوئيد دليلى بر صحت مدعاى خود بياوريد حضرت امر فرمود يكى از حاضرين چشمهاى عبد اللّه بن عمر را بسته و بديگران نيز فرمود چشمهاى خود را بستند پس از چندى فرمود چشمها را گشوده و خود را در كنار دريائى ديديم كه امواج خروشانى داشت عبد اللّه بن عمر بآنحضرت گفت اگر من تلف شوم خونم بگردن شما است فرمود اطمينان داشته باش من ميخواهم براى صدق گفتار خودم برهان و حجت و دليلى بياورم   

 آنگاه با صداى بلند ماهى مخصوصى را بنام صدا زدند كه يكمرتبه ماهى بزرگى چون كوه سر از آب خارج و با صداى رسا و زبان فصيح گفت «لبيك» اى ولى خدا آنحضرت فرمود تو كيستى عرض كرد من ماهى يونس هستم حضرت فرمود داستان يونس را بيان كن گفت خداوند تبارك و تعالى از زمان آدم تا زمان جدت خاتم هيچ پيغمبرى از پيغمبران را مبعوث نفرموده مگر آنكه از ايشان براى ولايت شما اهلبيت پيمان گرفته است هر كدام كه فورا قبول ولايت نموده‏اند از ابتلائات مصون بوده و هر يك كه تأمل كرده و از چگونگى پرسش و تحقيق نموده‏اند مبتلا شدند از آن جمله چون خداوند يونس را برسالت برگزيد باو وحى شد كه ولايت و دوستى على بن أبي طالب عليه السّلام و ائمه راشدين از فرزندانش را بپذير عرض كرد پروردگارا چگونه دوستى كسانى را كه نديده‏ام در دل جاى دهم و داستان او در تفسير سوره يونس به تفصيل بيان گرديد يونس خشمگين بجانب دريا رفت از جانب خداوند بمن امر شد او را ببلعم ولى استخوانهايش را نشكنم مدت چهل روز يونس در شكم من بود و من در درياها گردش مينمودم يونس پيوسته در مناجات بود و مى‏گفت:

لا إِلهَ إِلَّا أَنْتَ سُبْحانَكَ إِنِّي كُنْتُ مِنَ الظَّالِمِينَ   انبيا   87   پروردگارا من ولايت امير المؤمنين عليه السّلام و ائمه معصومين را پذيرفتم پس از آنكه   ايمان بولايت شما آورد پروردگارم امر فرمود: او را بسلامت بساحل رسانيده و از دريا خارج ساختم.

 

محمد بن عباس ذيل آيه «وَ إِنَّا لَنَحْنُ الصَّافُّونَ- وَ إِنَّا لَنَحْنُ الْمُسَبِّحُونَ»    165-166   از عبد اللّه بن عباس روايت كرده گفت روزى حضور پيغمبر اكرم صلى اللّه عليه و آله و سلّم بوديم كه ناگاه امير المؤمنين عليه السّلام وارد شد همينكه چشم پيغمبر باو افتاد تبسمى نموده و فرمود مرحبا بكسى كه چهل هزار سال پيش از خلقت آدم خلق شده است حضور پيغمبر اكرم صلى اللّه عليه و آله و سلّم عرض كردم چگونه ممكن است كه على عليه السّلام چهل هزار سال پيش از آفرينش پدرش خلق شده باشد و وجود پيدا كند فرمود بلى چنين است خداوند من و على را چهل هزار سال قبل از خلقت آدم آفريد من و على نور واحدى بوديم خداوند آنرا بدو قسمت فرمود مرا از قسمتى و على را از قسمت ديگر بيافريد پيش از آنكه موجودى را خلق كرده باشد سپس ساير موجودات را بيافريد و آنها در ظلمت و تاريكى بودند آنها را با نور من و على نورانى گردانيد و ما را سمت راست عرش جاى داد

 

پس از آن فرشتگان را بيافريد و ما به تسبيح و تهليل و تكبير پروردگار پرداختيم فرشتگان نيز بما اقتدا نموده و به تسبيح و تهليل و تكبير مشغول شدند و من و على عليه السّلام آنها را تعليم داديم و در علم سابق خداوند گذشته بود كه دوستان من و على عليه السّلام را داخل جهنم نگرداند.

اى ابن عباس بدان و آگاه باش خداوند فرشتگانى را برگزيده كه در دست آنها ابريقى از نقره است و داخل آن ابريقها پر از آب زندگانى از فردوس اعلى است و چون شيعيان على عليه السّلام كه پاك و پاكيزه هستند بخواهند با عيالات خود هم بستر شوند  

 يكى از فرشتگان بامر پروردگار ميآيد و قدرى از آن آب را از ابريقى كه در دست دارد داخل ظرف آن شخص ميريزد و آن زن و شوهر از آن آب آشاميده و آثار آن در خلقت نوزاد و فرزند شيعه مؤثر واقع گشته و ايمان و ولايت اهلبيت در قلب آنها ميرويد همچنانكه نباتات و رستنى‏ها بر اثر آب باران نمو كرده و روئيده ميشوند.

پس شيعيان على عليه السّلام بر بينه‏اى از طرف پروردگار و رسولش و وصى من و از طرف دخترم زهراء و حسنين و ائمه از اولاد حسين عليه السّلام ميباشند.

ابن عباس ميگويد حضور پيغمبر اكرم صلى اللّه عليه و آله و سلّم عرض كردم مراد از ائمه كيانند فرمودند آنها از نسل من و على ميباشند.

آنگاه پيغمبر اكرم صلى اللّه عليه و آله و سلّم فرمود حمد و ستايش خدائى را كه ايمان و محبت على را سبب نجات از آتش جهنم و وسيله دخول بهشت فرموده است.

 

 

 

پنج شنبه 10 / 3 / 1397برچسب:, :: 17:29 ::  نويسنده : ارادتمند

تفسير جامع، ج‏5، ص: 494

سوره الصافات‏

سوره صافات در مكه نازل شده داراى يكصد و هشتاد و دو آيه ميباشد و هشتصد و بيست كلمه و سه هزار و هشتصد و بيست و سه حرف دارد.

خلاصه سوره صافات عبارت است از بيان توحيد و خداشناسى و حال كفار و دوزخيان و نعمتهائيكه پروردگار به بندگان خاص عطا فرموده و حال اهل بهشت و عاقبت كسانيكه پيغمبران را تكذيب كرده‏اند و داستان نوح و ابراهيم و ذبح اسمعيل و شرح حال موسى و هرون و الياس و لوط و توبيخ كفار و مشركين.

 

 

طبرسى از رسول اكرم صلى اللّه عليه و آله و سلّم روايت كرده فرمود مقصود از «الَّذِينَ ظَلَمُوا وَ أَزْواجَهُمْ»   22   اشخاصى است كه بآل محمد صلى اللّه عليه و آله ظلم كرده و حق ايشان را غصب نمودند و منظور از ازواج امثال و تابعين آنها است تا روز قيامت.

 

 

                    تفسير جامع، ج‏5، ص: 500

وَ قِفُوهُمْ إِنَّهُمْ مَسْؤُلُونَ ما لَكُمْ لا تَناصَرُونَ   24-25  اين تبه‏كاران را بازداشت كنيد كه بسيار مسئول ميباشند بچه علت امروز يكديگر را يارى نميكنيد آرى در چنين روزى همگى تسليم امر ما و ذليل هستيد.

طبرسى از ابن عباس روايت كرده گفت رسول اكرم صلى اللّه عليه و آله فرمود فرداى قيامت رها نكنند كسى را كه قدم از قدم بردارد تا پنج چيز از او بپرسند.

يكى از جوانى كه در چه مصرف نموده ديگر از عمرش كه در چه چيز تلف و نابود كرده و از مالش كه از كجا تحصيل و كسب نموده و در چه راهى خرج و مصرف كرده و چگونه عمل نموده آنچه را ميدانسته و علم باو داشته و از ولايت اهل بيت من.

ابن بابويه ذيل آيه «وَ قِفُوهُمْ إِنَّهُمْ مَسْؤُلُونَ»  24  از حضرت امام حسين عليه السّلام روايت كرده فرمود روزى جد بزرگوارم رسول اكرم صلى اللّه عليه و آله فرموده بودند ابو بكر بمنزله گوش و عمر در حكم چشم و عثمان مانند قلب است فرداى آن روز حضرت امام حسين عليه السّلام   

 بر پيغمبر اكرم صلى اللّه عليه و آله وارد شده و امير المؤمنين عليه السّلام نيز حضور جدم بود پس از عرض ادب سؤال كردم مقصود از فرمايشات ديروز شما در مورد اين اشخاص چه بود؟ فرمود اينها اشاره بابو بكر و عمر و عثمان نموده در حكم گوش و چشم و قلب ميباشند آنگاه روى مبارك را بپدرم نموده فرمود زود است كه از آن گوش و چشم و قلب از ولايت اين وصيم امير المؤمنين عليه السّلام سؤال كنند و اين آيه را قرائت فرمودند:

إِنَّ السَّمْعَ وَ الْبَصَرَ وَ الْفُؤادَ كُلُّ أُولئِكَ كانَ عَنْهُ مَسْؤُلًا    اسرا 36   سپس فرمود بعزت و جلال پروردگار قسم كه روز قيامت تمام امت مرا نگاه داشته و از ايشان در باره ولايت امير المؤمنين عليه السّلام سؤال مينمايد چنانچه ميفرمايد:

وَ قِفُوهُمْ إِنَّهُمْ مَسْؤُلُونَ   24  اين حديث شريف را ابن شهر آشوب و محمد بن عباس و ديگران از خاصه نقل نموده‏اند و از طريق عامه يكى موفق بن احمد در كتاب مناقب بسه طريق يكى از ابن عباس و ديگرى از ابى سعيد خدرى و نيز از ابن اسحق و همه آنها از پيغمبر عينا اينحديث را نقل نموده‏اند و ديگر ابن شيرويه و ثعلبى و ابو القاسم قشيرى در تفسير خودشان حديث مزبور را بيان كرده‏اند و اين اشخاص از بزرگان علماى سنت ميباشند.

در امالى از پيغمبر اكرم صلى اللّه عليه و آله روايت كرده فرمود روز قيامت كه پل صراط را روى جهنم نصب كنند عبور نكند از صراط مگر كسيكه جواز ولايت امير المؤمنين داشته باشد و از ابى سعيد خدرى روايت كرده گفت رسول اكرم صلى اللّه عليه و آله و سلّم فرمود روز قيامت پروردگار امر ميكند بدو فرشته كه بر صراط توقف كنند و نگذارند كسى از آن عبور كند مگر از امير المؤمنين عليه السّلام برات داشته باشند و هر كس برات نداشته باشد او را بصورت در آتش افكنده ابى سعيد ميگويد حضورش عرض كردم فدايت كردم ايرسول خدا معناى برات امير المؤمنين چيست فرمود نامه‏ايست كه در آن نوشته شده.

 

لا اله الا الله محمد رسول الله و امير المؤمنين على بن أبي طالب وصى رسول الله و حجة الله على خلقه‏

پنج شنبه 10 / 3 / 1397برچسب:, :: 17:28 ::  نويسنده : ارادتمند

 

 

ابن بابويه ذيل آيه إِنْ كانَتْ إِلَّا صَيْحَةً واحِدَةً فَإِذا هُمْ خامِدُونَ 29  از رسول اكرم صلى اللّه عليه و آله و سلّم روايت كرده فرمود سه نفر بودند كه حتى يك چشم بهمزدن كافر بوحى نشدند مؤمن آل يس و على بن أبي طالب و آسيه عيال فرعون اين سه نفر صديقون هستند و افضل ايشان على عليه السّلام است و اينحديث را ثعلبى نيز كه از مخالفين است در تفسيرش نقل نموده.

 

تفسير جامع، ج‏5، ص: 477

 وَ آيَةٌ لَهُمُ اللَّيْلُ نَسْلَخُ مِنْهُ النَّهارَ فَإِذا هُمْ مُظْلِمُون‏37

در كافى ذيل آيه فوق از حضرت صادق عليه السّلام روايت كرده رسول اكرم صلى اللّه عليه و آله بمنافقين ميفرمود اگر از طرف خداوند مأذون بودم از مكنونات خاطر شما كه پيوسته مرگ مرا در دل خود آرزو داريد پرده برداشته و ميگفتم كه تا چه حد آماده آزار و اذيت اهلبيت من هستيد شما مانند آن مردمى هستيد كه آتشى برافروخته و پيرامون آن نشسته و از روشنائى آن اخگر فروزان استفاده مى‏كنند ولى از جهالت و نادانى از خدا ميخواهند كه نور آن اخگر را منتفى و تاريك سازد يعنى شما ميخواهيد نور محمد صلى اللّه عليه و آله و سلّم را كه شمس حقيقت است و يا على كه در حكم قمر است از بين برده و تاريكى جهل و ظلمت شرك شما را بپوشاند مگر نمى‏بينى كه خداوند ميفرمايد:

هُوَ الَّذِي جَعَلَ الشَّمْسَ ضِياءً وَ الْقَمَرَ نُوراً يونس 5  و نيز فرموده:

وَ آيَةٌ لَهُمُ اللَّيْلُ نَسْلَخُ مِنْهُ النَّهارَ فَإِذا هُمْ مُظْلِمُونَ  37  و در آيه ديگر ميفرمايد:

ذَهَبَ اللَّهُ بِنُورِهِمْ وَ تَرَكَهُمْ فِي ظُلُماتٍ لا يُبْصِرُونَ بقره 17   كه مفهوم آيات چنين است اگر خداوند محمد صلى اللّه عليه و آله و سلّم را قبض روح فرمايد تاريكى و ظلمت ظاهر شده و فضيلت و منزلت اهلبيت پنهان گردد و بمصداق:

وَ إِنْ تَدْعُوهُمْ إِلَى الْهُدى‏ لا يَسْمَعُوا وَ تَراهُمْ يَنْظُرُونَ إِلَيْكَ وَ هُمْ لا يُبْصِرُونَ  اعراف 198   ديگر چشم آنها نمى‏بيند و گوششان حقايق دين را نمى‏شنود و از هدايت محروم باشند

 

على بن ابراهيم ذيل آيه 39 «وَ الْقَمَرَ قَدَّرْناهُ مَنازِلَ حَتَّى عادَ كَالْعُرْجُونِ الْقَدِيمِ» 39   مينويسد: مراد از عرجون طلع درخت خرما است كه از نخل پديد ميآيد و در موقع بيرون آمدنش بشكل هلال است. داود بن محمدى روايت كرده گفت ابو سعيد مكارى كه از مخالفين و منافقين بود روزى حضور حضرت رضا (ع) رسيده گفت تو مانند پدرت ادعا ميكنى آنچه را كه پدرت مدعى بود يعنى تو نيز ميگوئى من فرزند پيغمبرم حضرت فرمود خداوند نورت را خاموش و فقر و مسكنت را بخانه‏ات داخل كند آيا نميدانى كه خداوند بعمران وحى فرستاد كه بتو پسرى عطا خواهم كرد اما مريم را باو داد و از مريم عيسى بوجود آمد پس عيسى از مريم و مريم هم از عيسى است و هر دو در حكم واحد ميباشند                        تفسير جامع، ج‏5، ص: 480

 من از پدرم و پدرم از منست و ما نور واحديم آنگاه ابو سعيد گفت سؤالى دارم اجازه ميدهى كه مطرح نموده و جوابش را بگوئيد فرمود مسئله خود را بيان كن گرچه اطمينان دارم هرگز تو كسى نيستى كه بامامت و ولايت من معتقد شوى گفت چه ميفرمائيد در باره كسى كه موقع مرگ وصيت مينمايد پس از فوت من آنچه بنده قديمى دارم در راه خدا آزاد كنيد بنده‏هاى قديمى اين شخص شامل كدام يك از غلامان و بنده‏هايش ميشود فرمود هر بنده‏اى كه از شش ماه قبل مالك بوده بايد آزاد شود زيرا خداوند در قرآن ميفرمايد:

وَ الْقَمَرَ قَدَّرْناهُ مَنازِلَ حَتَّى عادَ كَالْعُرْجُونِ الْقَدِيمِ مراد از عرجون قديم شاخه‏هائى از نخل خرما است كه بيش از شش ماه عمر نموده‏اند و هر شاخه‏اى كه شش ماه از آن بگذرد قديمى است زيرا ماه پس از آنكه شش منزل سير كرد از آنجا بر ميگردد و از نصف دايره بمركز اوليه عود مينمايد و خداوند در اين آيه عود ماه را از شش منزلى بقديم تعبير فرموده است.

راوى گفت ابو سعيد از خدمت حضرت رضا عليه السّلام بيرون رفت پس از مدت كمى فقير و نابينا شد و بسختى روزگار گذرانيد تا بدرك واصل گرديد.

 

 

تفسير جامع، ج‏5، ص: 483

در كافى ذيل آيه «هذا ما وَعَدَ الرَّحْمنُ وَ صَدَقَ الْمُرْسَلُونَ» 52   از ابى شاذان واسطى روايت كرده گفت نامه‏اى حضور حضرت رضا عليه السّلام نگاشته و از مردم واسط شكايت نموده بودم كه اين مردم نادان مرا اذيت و آزار ميرسانند و پيروان حزب عثمان زمانى مرا راحت نميگذارند.

بخط شريف خويش جواب مرقوم داشتند كه اى ابى شاذان بدان و آگاه باش خداوند از اولياء خود عهد و ميثاق گرفته كه در ايام دولت باطل صبور و شكيبا باشند پس در اجراء پيمان و فرمان پروردگار صبر كن تا آنكه سيد خلايق قيام نمايد و آنها گويند چه كسى ما را از خوابگاه برانگيخت اين همان وعده خداوند است كه بوسيله پيغمبران راستگو بما ابلاغ شده بود.

 

 

 

 

 

 

پنج شنبه 10 / 3 / 1397برچسب:, :: 17:26 ::  نويسنده : ارادتمند

 

تفسير جامع، ج‏5، ص: 450

ابن بابويه ذيل آيه «وَ قالُوا الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي أَذْهَبَ عَنَّا الْحَزَنَ» 35-34فاطر     از ابى ذر روايت كرده گفت ديدم كه سلمان و بلال پيش آمدند كه پيغمبر اكرم صلى اللّه عليه و آله و سلّم را ببوسند پيغمبر فرمود اى سلمان عملى كه عجم‏ها با پادشاهان خود ميكنند با من نكنيد من چون شما بنده‏اى از بندگان خدا ميباشم همانطور كه همه غذا ميخورند من هم طعام تناول ميكنم و مانند همه نشست و برخاست مينمايم سلمان عرض كرد بحق خداوند از فضيلت و عظمت حضرت فاطمه عليها السّلام در روز قيامت مرا مطلع نمائيد پيغمبر اكرم صلى اللّه عليه و آله و سلّم با صورت بشاش فرمود بآن خدائى كه جانم در دست قدرت اوست فاطمه عليها السّلام از صحراى محشر عبور ميكند در حالى كه سوار بر ناقه‏اى است كه سرش از خشية اللّه خلق شده و چشمانش از نور خدا و پشتش از جلال خدا و گردنش از بهاء خدا و كتفش از رضوان خدا و دهنش از قدس خدا و پاهايش از مجد خدا برويش از نور هودجى است و درون هودج زنى است مانند حور العين جمع شده و خلق و ساخته شده از سه قسمت جزء اول از مشك و قسمت دوم از عنبر و جزء آخر از زعفران كه با آب زندگى عجين و خمير شده كه آن آب بقدرى شيرين است كه اگر در آب هفت درياى تلخ ريخته ميشد آب آنها شيرين و گوارا ميگرديد و اگر انگشت خود را از هودج بسوى دنيا دراز كند نور خورشيد و ماه را بپوشاند جبرئيل از طرف راست ناقه و ميكائيل در طرف چپ و امير المؤمنين عليه السّلام پيشاپيش او و امام حسن و امام حسين عليه السّلام از عقب خداوند او را با جلال و عظمت هر چه تمامتر وارد محشر ميگرداند ناگاه منادى از طرف حق صدا زند كه اى اهل محشر چشمها را بسته و سرها را بزير افكنيد اينك فاطمه عليها السّلام دختر محمد صلى اللّه عليه و آله و زوجه على عليه السّلام امام شما و مادر سبطين حسن و حسين عليهما السلام از صراط عبور ميكند و همينكه داخل بهشت شد و وعده‏هاى خداوندى را كه باو كرامت شده مشاهده نمود ميفرمايد:

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي أَذْهَبَ عَنَّا الْحَزَنَ إِنَّ رَبَّنا لَغَفُورٌ شَكُورٌ الَّذِي أَحَلَّنا دارَ الْمُقامَةِ مِنْ فَضْلِهِ لا يَمَسُّنا فِيها نَصَبٌ وَ لا يَمَسُّنا فِيها لُغُوبٌ  35-34 

پس از جانب خداوند بسوى آنحضرت وحى ميشود كه اى فاطمه عليهما سلام هر چه ميخواهى از ما بخواه كه بتو عطا كنيم ميفرمايد خداوندا منتهى آمال و آرزوى من تو                        تفسير جامع، ج‏5، ص: 451

 هستى ولى از پيشگاه با فضل و كرمت تمنى دارم كه دوستان من و دوستان عترتم را عذاب نفرمائى خطاب ميرسد اى فاطمه بعزت و جلال و بزرگى خود قسم كه دو هزار سال پيش از خلقت آسمان‏ها و زمين بر خود لازم و حتم نموده‏ام كه دوستان شما و دوستان عترتت را عذاب نكنم.

 

 

وَ الَّذِينَ كَفَرُوا لَهُمْ نارُ جَهَنَّمَ لا يُقْضى‏ عَلَيْهِمْ فَيَمُوتُوا وَ لا يُخَفَّفُ عَنْهُمْ مِنْ عَذابِها 36  در اين آيه شمه‏اى از كيفر و مجازات كفار و مخالفين و دشمنان آل محمد صلى اللّه عليه و آله و سلّم را بيان نموده و ميفرمايد:

كسانى كه كافر شدند بعذاب آتشى در جهنم گرفتار ميشوند كه نه پايان پذير است كه بميرند و از عذاب رهائى يافته و آسوده شوند و نه آنكه كيفر ايشان تخفيف مى‏يابد و اين كفار سر سخت لجوج را چنان مجازات خواهيم كرد كه از آتش سوزان دوزخ دست تضرع و استغاثه دراز نموده و با ناله و فرياد ميگويند پروردگارا ما را از اين ورطه هولناك و دوزخ سوزان بيرون بياور تا كارهاى شايسته نموده و بر خلاف گذشته باعمال صالحه و نيكو مشغول شويم خطاب ميرسد آيا يك عمر بشما مهلت نداده و براى هدايت و تذكر شما انبياء و رسولانى نفرستاديم تا پند گرفته و ايمان بياوريد اكنون عذاب دوزخ را بچشيد كه ديگر هيچگونه يارى بستمكاران نميشود.

 

«أَ وَ لَمْ نُعَمِّرْكُمْ ما يَتَذَكَّرُ فِيهِ مَنْ تَذَكَّرَ»37 

محمد بن عباس از امير المؤمنين عليه السّلام روايت كرده فرمود روزى پيغمبر اكرم صلى اللّه عليه و آله بمن فرمودند يا على ميان كسانى كه تو را دوست دارند و ميان آنچه كه از ديدنش                        تفسير جامع، ج‏5، ص: 452

 ديدگانش روشن شود فاصله‏اى جز مرگ وجود ندارد و همينكه مرگ آنها فرا رسد بآن مقام خواهند رسيد و در تأييد فرمايش خود آيه فوق را تلاوت نموده و فرمود يا على دشمنانت از درون آتش دوزخ فرياد و ناله نموده و ميگويند پروردگارا ما را از اين آتش دوزخ نجات بخش تا بجبران گذشته اعمال شايسته بجا آورده و على و فرزندانش را دوست بداريم.

 

وَ لا يَحِيقُ الْمَكْرُ السَّيِّئُ إِلَّا بِأَهْلِه  41   

 امير المؤمنين عليه السّلام در نامه‏اى كه خروج عايشه و حركتش را بسوى بصره و نافرمانى و عصيان طلحه و زبير را باطلاع شيعيان خود مرقوم داشته و نوشته بود كدام گناه بزرگتر از آنست كه طلحه و زبير عيال پيغمبر (ص) را از خانه خودش بيرون آورده و عيالات خود را در پرده حفاظت مستور و محفوظ داشته‏اند و علنا مخالفت خدا و رسولش را كرده و مرتكب سه معصيت گشتند كه ضرر و زيان آن بسوى مردم عايد گرديد اول ظلم دوم مكر و حيله سوم نقص عهد و بيعت كه كيفر و عقاب هر سه در قرآن و كتاب خدا تصريح و بيان شده.

خداوند ميفرمايد:

يا أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّما بَغْيُكُمْ عَلى‏ أَنْفُسِكُمْ (آيه 24 از يونس) و در نقض عهد فرموده:

فَمَنْ نَكَثَ فَإِنَّما يَنْكُثُ عَلى‏ نَفْسِهِ (آيه 10 سوره فتح) و در مورد مكر و فريب ميفرمايد:

وَ لا يَحِيقُ الْمَكْرُ السَّيِّئُ إِلَّا بِأَهْلِهِ (آيه 41 فاطر) و آنها مرتكب بغى و ظلم بمن شده و بيعت مرا نقض نموده و عهد شكنى كرده و نسبت بمن مكر و تزوير روا داشتند.

 

 

 

پنج شنبه 10 / 3 / 1397برچسب:, :: 17:26 ::  نويسنده : ارادتمند

تفسير جامع، ج‏5، ص: 457

سوره يس‏

 سوره يس سوره يس در مكه نازل شده داراى هشتاد و سه آيه و هفتصد و بيست و نه كلمه و سه هزار حرفست.

خلاصه مطالب سوره يس عبارت است از بعثت پيغمبر اكرم صلى اللّه عليه و آله و سلّم براى انذار و ترسانيدن مردم از عذاب خدا و ايمان نياوردن كفار و منافقين و منتفع نشدن آنها بآيات الهى و داستان رسولان و مؤمن آل يس در شهر انطاكيه و تهديد كفار و تنزيه ذات اقدس پروردگار از هر گونه نقص و عيبى و دلايل توحيد و خداشناسى و نفخه صور و قدرت پروردگار بر هلاك نمودن كفار و مشركين و ادله بعث و نشور

                  

تفسير جامع، ج‏5، ص: 461

 در كافى ذيل آيه «فَهُمْ لا يُؤْمِنُونَ»7   از حضرت صادق عليه السّلام روايت كرده فرمود يعنى بامامت امير المؤمنين عليه السّلام و اوصياء بعد از آنحضرت ايمان ندارند و كسانى كه بولايت امير المؤمنين عليه السّلام و ائمه اقرار ننموده و منكر آن انوار طيبه ميباشند در قيامت نابينا محشور شده و در آتش جهنم غوطه‏ور خواهند شد.

 

طبرسى در احتجاج ذيل آيه «وَ جَعَلْنا مِنْ بَيْنِ أَيْدِيهِمْ سَدًّا وَ مِنْ خَلْفِهِمْ سَدًّا»   9   از حضرت موسى بن جعفر عليه السّلام روايت كرده فرمود يكى از علماى يهود ضمن بحث بامير المؤمنين عليه السّلام گفت حضرت ابراهيم با سه حجاب از نمرود محجوب گرديد امير المؤمنين عليه السّلام باو پاسخ داد اما محمد صلى اللّه عليه و آله و سلّم با پنج حجاب از نظر كسانى كه قصد قتل آنحضرت را داشتند مستور  و پنهان گرديد سه حجاب از آن برابر با سه حجاب ابراهيم و دو حجاب ديگر مايه فخر و فضيلت محمد (ص) است اما شرح پنج حجاب خداوند در قرآن ميفرمايد «وَ جَعَلْنا مِنْ بَيْنِ أَيْدِيهِمْ سَدًّا»   9   اين يك حجاب «وَ مِنْ خَلْفِهِمْ سَدًّا»  9  حجاب دوم «فَأَغْشَيْناهُمْ فَهُمْ لا يُبْصِرُونَ» حجاب سوم «فَهِيَ إِلَى الْأَذْقانِ فَهُمْ مُقْمَحُونَ»  8  حجاب چهارم «جَعَلْنا بَيْنَكَ وَ بَيْنَ الَّذِينَ لا يُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ حِجاباً مَسْتُوراً» (آيه 47 سوره اسرى) حجاب پنجم.

 

وَ سَواءٌ عَلَيْهِمْ أَ أَنْذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنْذِرْهُمْ لا يُؤْمِنُون  10  َ مخاطب باين آيه پيغمبر اكرم (ص) است ميفرمايد ايرسول ما براى اين مردم منافق مساوى و يكسانست، چه بترسانى آنها را و يا نترسانى هرگز بخدا و اسلام و ولايت امير المؤمنين (ع) و ائمه معصومين ايمان نمى‏آورند.

 

  تفسير جامع، ج‏5، ص: 464

تفسير جامع، ج‏5، ص: 464 قوله تعالى: إِنَّا نَحْنُ نُحْيِ الْمَوْتى‏ وَ نَكْتُبُ ما قَدَّمُوا وَ آثارَهُمْ وَ كُلَّ شَيْ‏ءٍ أَحْصَيْناهُ فِي إِمامٍ مُبِينٍ  12  در كافى ذيل آيه فوق از حضرت موسى بن جعفر عليه السّلام روايت كرده فرمود به پدر بزرگوارم عرض كردم آيا نويسنده وصيتنامه پيغمبر اكرم (ص) امير المؤمنين (ع) نبود رسول خدا املا فرمود و آن حضرت نوشت و جبرئيل و فرشتگان مقرب شاهد بر آن بودند اندكى تأمل نمود و سر مبارك را بزير انداخت پس از آن فرمود چنين است اى فرزندم ابو الحسن فرشتگان شاهد بر وصيت بودند ولى وصيتنامه پيغمبر اكرم (ص) كتاب مسجل و نامه نوشته شده‏اى بود كه جبرئيل با خيل فرشتگان مقرب براى پيغمبر اكرم (ص) آورده و گفت اى رسول خدا جز وصى و برادرت على هر كسى كه در محضر مقدست هستند بخارج بفرست تا آنكه وصيتنامه را على دريافت نمايد رسول خدا حضار را غير از على مرخص فرمود و آنگاه جبرئيل گفت اى رسول خدا حقت سلام ميرساند و ميفرمايد اين مكتوب و وصيتنامه عهد منست و شرايطى است كه با شما نموده‏ام و خودم و فرشتگان مقرب گواه آنيم و گواه خود من بر صحت اين عهد نامه كافى است.

حضرت صادق (ع) فرمود پيغمبر اكرم (ص) از شنيدن پيام جبرئيل لرزيده و گفت اى جبرئيل بر ذات اقدس پروردگار سلام باد كه از او بسوى او سلام برميگردد تصديق  و تأييد ميكنم كه وصيتنامه پروردگار بمن رسيد و آنرا از جبرئيل گرفته و بعلى (ع) داد و فرمود يا على اين مكتوب را حرف بحرف و كلمه بكلمه قرائت كن اين نامه عهد و شروط پروردگار با من است و اينك امانت خدا را بدست تو مى‏سپارم امير المؤمنين عرض كرد پدر و مادرم فدايت باد منهم شهادت داده و گواهى ميكنم كه تو اى رسول خدا اين وصيت نامه و پيمان خدا را بمن رسانيدى تمام اعضاء و جوارح من مصدق و مؤيد اين امر هستند جبرئيل گفت من هم براى هر دو نفر شما گواهى ميدهم.

پيغمبر فرمود يا على (ع) وصيتنامه مرا گرفتى و از مضمونش آگاه شده و در پيشگاه خدا و در حضور من ضامن اجراى آن شدى بايد قول بدهى كه بآنچه در اين نامه است وفا كنى امير المؤمنين (ع) عرض كرد اى رسول خدا من تعهد ميكنم كه بر اين عهد وفادار باشم و از خداوند مدد و يارى مى‏طلبم كه مرا موفق بدارد بر طبق آن عمل كرده و حق آن را ادا كنم.

پيغمبر اكرم (ص) فرمود يا على (ع) اينك جبرئيل و جمعى از فرشتگان مقرب ميان من و شما شاهد ميباشند زيرا خداوند آنها را فرستاده كه شاهد بر ابلاغ وصيت من بشما باشند امير المؤمنين (ع) عرض كرد بلى يا رسول اللّه من قبول ميكنم و شما هم آنها را شاهد بر اين اعتراف من بنمائيد.  سپس پيغمبر اكرم (ص) فرمود يا على اينك در حضور جبرئيل و فرشتگان مقرب از تو ميخواهم بآنچه در اين مكتوب نوشته شده وفادار بوده با دوستان خدا و رسول او دوستى و با دشمنان آنها دشمنى كنى و بيزارى بجوئى و صبر و شكيبائى شعار خود ساخته و غيظ خود را فرو برى اگر چه نسبت به تضييع حق و غصب مقام و هتك حرمت خود و اهل بيت شما قيام و اقدام شود امير المؤمنين (ع) گفت قسم بآن خدائى كه مرا خلق نموده و دانه را در دل خاك مى‏شكافد و از زمين بيرون ميآورد بآنچه فرمودى صبر كنم جبرئيل به پيغمبر گفت بعلى بگو كار هتك حرمت بجائى ميرسد كه از خون سرت ريش مباركت را رنگين ميكنند چون بيان جبرئيل بگوش على (ع) رسيد عرض كرد اى رسول خدا آن چنان صبر كنم كه اگر انواع مصائب را بر من وارد سازند و تمام سنت‏هاى پيغمبر را تعطيل كنند و يا آنكه خانه كعبه را خراب و نامه و كتاب خدا را زير پا گذارده و محاسنم را از خون سرم خضاب نمايند هيچگونه معارضه نكرده و صبر خواهم نمود تا حضورت شرفياب شوم.

بعد پيغمبر اكرم (ص) فاطمه عليها سلام و امام حسن و امام حسين عليهما السلام را طلبيد و مضمون وصيت نامه و سفارشى كه بامير المؤمنين عليه السّلام فرموده بود بايشان ابلاغ و امر بصبر و شكيبائى نمود آنها نيز قبولى خود را اعلام و گفتند آنچه خداوند مقرر داشته و اراده ميفرمايد مورد قبول و رضاى ما است وصيت نامه را مهر فرموده و تسليم امير المؤمنين عليه السّلام نمود.

راوى ميگويد حضور حضرت موسى بن جعفر (ع) عرض كردم آيا ممكن است بعضى از مندرجات وصيت‏نامه را بفرمائيد؟ فرمود سنت‏هاى خدا و رسول در مكتوب مزبور درج شده و مخالفت‏هائى كه نسبت بامير المؤمنين (ع) از طرف منافقين صورت وقوع يافت جزء بجزء تشريح گرديده بود همچنانكه خداوند ميفرمايد:

إِنَّا نَحْنُ نُحْيِ الْمَوْتى‏ وَ نَكْتُبُ ما قَدَّمُوا وَ آثارَهُمْ وَ كُلَّ شَيْ‏ءٍ أَحْصَيْناهُ فِي إِمامٍ مُبِينٍ 12   بخدا قسم پيغمبر اكرم صلى اللّه عليه و آله و سلّم تمام صدمات و مصائب را كه مردم بامير المؤمنين (ع) و فرزندش زهرا (ع) وارد نمودند بيان فرمودند و ايشان رضا و بردبارى و صبر بر آنها را بعرض آنحضرت رسانيدند.

ابن بابويه از حضرت باقر (ع) روايت كرده فرمود چون اين آيه نازل شد «وَ كُلَّ شَيْ‏ءٍ أَحْصَيْناهُ فِي إِمامٍ مُبِينٍ»   12  ابو بكر و عمر خدمت پيغمبر اكرم (ص) آمده گفتند اى رسول خدا آيا منظور از امام مبين تورات است؟ فرمود خير عرض كردند آيا انجيل است؟

فرمود خير باز پرسيدند آيا مراد قرآن است فرمود خير در همين موقع امير المؤمنين وارد شد پيغمبر اكرم (ص) فرمود آن امام مبين كه خداوند همه چيز را در آن بيان فرمود على (ع) است كه پروردگار علم هر چيزى را در وجود برادر و وصى و خليفه بعد از من على (ع) بوديعه نهاده است.

و نيز از عمار روايت كرده گفت در يكى از غزوات و جنگ‏ها كه در خدمت امير- المؤمنين (ع) بودم از بيابانى عبور ميكرديم كه مملو از مورچه بود گفتم اى مولاى من آيا كسى هست كه شماره اين مورچگان را بداند فرمود بلى اى عمار من ميدانم و ميتوانم تعداد آنرا تعيين كنم گفتم يا امير المؤمنين (ع) تعداد اينها را از كجا ميدانيد فرمود اى عمار مگر سوره «يس» را نخوانده‏اى آنجائى كه ميفرمايد:

 «وَ كُلَّ شَيْ‏ءٍ أَحْصَيْناهُ فِي إِمامٍ مُبِينٍ» عرض كردم بلى فدايت شوم اين سوره را مكرر خوانده‏ام فرمود اى عمار منظور از امام مبين كه خداوند فرموده است منم:

 

و اين حديث را برسى از ابن عباس و او از پيغمبر اكرم (ص) نقل نموده با زيادتى اين جمله كه پيغمبر اكرم (ص) فرمود سعيد كسى است كه على را در حياة و مماة دوست بدارد و شقى شخصى است كه بغض على را چه در حال حياة و چه در حال وفاتش در دل داشته باشد.

پنج شنبه 10 / 3 / 1397برچسب:, :: 17:24 ::  نويسنده : ارادتمند

تفسير جامع، ج‏5، ص: 446

 فَمِنْهُمْ ظالِمٌ لِنَفْسِهِ وَ مِنْهُمْ مُقْتَصِدٌ وَ مِنْهُمْ سابِقٌ بِالْخَيْراتِ بِإِذْنِ اللَّهِ   32  گروهى از بندگان راه افراط پيموده و بخويشتن ستم كردند و بعضى حد اعتدال را رعايت نمودند و برخى ديگر در اجراى فرمان خداوند در هر كار خيرى پيشقدم شده و بر ديگران سبقت گرفتند.

در كافى ذيل آيه فوق از حضرت باقر عليه السّلام روايت كرده فرمود مراد از سابق بخيرات امام و منظور از مقتصد عارف بامام و ظالم بنفس كسى است كه امام را نشناسد.

ابن بابويه از ابى حمزه ثمالى روايت كرده كه گفت باتفاق حضرت باقر عليه السّلام در مسجد الحرام نشسته بوديم دو نفر از اهالى بصره حضورش شرفياب شده و عرض كردند اى فرزند رسول خدا آيه «ثُمَّ أَوْرَثْنَا الْكِتابَ» در باره چه اشخاصى نازل شده آيا شامل جميع امت ميشود يا بطائفه معينى اختصاص دارد؟ حضرت فرمودند اين آيه در شأن ما آل محمد (ص) نازل شده است.

ابى حمزه گفت حضورش عرض كردم پدر و مادرم بفدايت ظالم بنفس از سلسله شما و ذريه پيغمبر اكرم صلى اللّه عليه و آله و سلّم چه كسانى ميباشند؟ فرمود هر كه از ذريه ما حسنات و سيئات اعمالش  با هم برابر باشد بخويشتن ستم كرده و مقتصد از ما كسى است كه پيوسته و در همه حال به پرستش پروردگار خود مشغول است تا مرگش برسد و سابق بخيرات آنهائى هستند كه مردم را بسوى خدا سوق داده و امر بمعروف و نهى از منكر ميكنند و هرگز بحكم فاسقين راضى نشده و بخائنين كمك نكرده و گمراه كنندگان را يارى و معاونت نمى‏نمايند و در احتجاج از ابى بصير روايت كرده گفت معناى آيه را از حضرت صادق عليه السّلام سؤال نمودم فرمود اين آيه در باره فرزندان حضرت فاطمه عليها سلام نازل شده ولى آن عده از اولاد آنحضرت كه شمشير كشيده و مردم را بسوى خود دعوت نموده و باعث گمراهى ايشان شده‏اند داخل اين آيه نيستند عرض كردم پس آيه چه كسانى را شامل ميشود فرمود ظالم بنفس آنهائى هستند كه بدعوت مردم قيام نمى‏كنند نه براه راست و نه بطريق ضلالت و مقتصد كسى است كه عارف بامام باشد و در حق امام زمان خود معرفت حاصل كرده و منظور از سابق بخيرات ائمه هستند.

و از ابى هاشم جعفرى روايت كرده گفت معنى آيه را از حضرت امام حسن عسكرى عليه السّلام سؤال نمودم فرمود آيه در حق آل محمد صلى اللّه عليه و آله و سلّم نازلشده و ظالم بنفس از ذريه پيغمبر اكرم صلى اللّه عليه و آله كسانى هستند كه اقرار و اعتراف بامامت ندارند و مقتصد اشخاصى هستند كه عارف بامام باشند و در حق امام زمان خود معرفت حاصل كرده و مقصود از    سابق بخيرات ائمه هستند.

ابى هاشم ميگويد گريه مرا گرفت و اشكم جارى شد و پيش خود فكر ميكردم در باره آنچه كه خداوند بآل محمد صلى اللّه عليه و آله و سلّم عطا فرموده آنحضرت توجهى بمن نمود و فرمود عظمت شأن و بزرگى مقام و منزلت ما آل محمد (ص) بيش از آنست كه من براى تو بيان كرده‏ام شكر و سپاس پروردگار را بجا آور.

و بذيل عنايت آل محمد (ص) تمسك بجوى اى ابا هاشم روز قيامت كه ميشود هر طايفه و قومى را با امام و پيشواى خود در محشر حاضر ميكنند بتو مژده و بشارت ميدهم كه در آنروز تو سعادتمند و بخير و نيكوئى هستى.

و از حضرت صادق عليه السّلام روايت كرده كه خداوند بحرمت و عظمت شان و منزلت حضرت فاطمه اطهر (ع) آتش را بر ذريه آنحضرت حرام فرموده و نيز آيه «ثُمَّ أَوْرَثْنَا الْكِتابَ» در حق ذريه فاطمه عليها السّلام نازل شده است.

و در كتاب عيون الاخبار از حضرت رضا عليه السّلام روايت كرده فرمود مقصود از وارثين در آيه مزبور عترت طاهره پيغمبر خاتم صلى اللّه عليه و آله است و اگر تمام امت مورد نظر بود ميبايست تمام امت داخل بهشت شوند و حال آنكه ممكن نيست تمام امت بسعادت دخول بهشت نائل گردند زيرا فرمود:  فَمِنْهُمْ ظالِمٌ لِنَفْسِهِ وَ مِنْهُمْ مُقْتَصِدٌ وَ مِنْهُمْ سابِقٌ بِالْخَيْراتِ 32

پس وراثت را پروردگار مخصوص عترت پيغمبر اكرم صلى اللّه عليه و آله فرموده است نه غير آنها.

ابن بابويه ذيل آيه «جَنَّاتُ عَدْنٍ يَدْخُلُونَها يُحَلَّوْنَ فِيها مِنْ أَساوِرَ مِنْ ذَهَبٍ وَ لُؤْلُؤاً وَ لِباسُهُمْ فِيها حَرِيرٌ» 33  از حضرت صادق عليه السّلام روايت كرده فرموده‏اند «ظالم بنفس و مقتصد و سابق بخيرات» وارد بهشت ميشوند.

 

طبرسى از پيغمبر اكرم صلى اللّه عليه و آله و سلّم روايت كرده فرمود سابقين بخيرات بدون حساب وارد بهشت ميشوند و از مقتصدين اندكى حساب مى‏كشند بعد از آنها داخل بهشت مينمايند ولى ظالمين بنفس را چندى در مقام بازداشت و حبس نگاهداشته پس از آن اجازه دخول بهشت بايشان ميدهند و همينكه وارد بهشت شدند ميگويند خدا را شكر و سپاس ميگوئيم كه غم و اندوه را از ما بر طرف كرد و ما را از رنج و حرمان رهائى بخشيد و ما ميدانستيم كه خداى ما بسيار بخشنده و آمرزنده است و پاداش شكر گذاران را ميدهد ما خدائى را شكر ميكنيم كه بلطف و كرم خويش ما را بمنزل دائمى و بهشت جاويد وارد فرمود كه ديگر رنج و المى بما نخواهد رسيد و هرگز دچار فتور و سستى نخواهيم شد.

پنج شنبه 10 / 3 / 1397برچسب:, :: 17:22 ::  نويسنده : ارادتمند

 

تفسير جامع، ج‏5، ص: 424

سوره فاطر

سوره فاطر در مكه نازل شده و داراى چهل و پنج آيه و هفتصد و نود و هفت كلمه و سه هزار و يكصد و سى حرفست‏

خلاصه سوره فاطر مشتمل است بر قسمتى از حمد و ثناى پروردگار و بيان نعمت‏هاى ذات اقدس حق و معرفى شيطان كه دشمن بشر است و بندگان خدا بايد شيطان را دشمن خود بدانند و شرح حال بعضى از مردم كه از روى نادانى و خودخواهى كارهاى زشت خود را نيك تصور كرده و معايب اعمال و افعال خود را درك نمى‏كنند و شمه‏اى از عظمت و سلطنت و عدل پروردگار و دلايلى در توحيد و يكتا شناسى خدا و ذكر اين معنى كه آنچه بر پيغمبر اكرم صلى اللّه عليه و آله و سلّم وحى نازل شده همه بر حق و حقيقت است و آياتى چند كه مؤمنين را بشارت بهشت و كفار و منافقين را بعذاب و دوزخ وعده فرموده‏اند

 

 

و در ذيل آيه «إِلَيْهِ يَصْعَدُ الْكَلِمُ الطَّيِّبُ»   10    از حضرت صادق عليه السّلام روايت كرده فرمود مراد از «الْكَلِمُ الطَّيِّبُ» كلمه اخلاص و اقرار بآنچه از جانب خداوند آمده است ميباشد از واجبات و نيز ولايت امير المؤمنين عليه السّلام عمل صالح و نيكو را بلند كرده و بسوى خدا ميبرد.

 

 «إِنَّما يَخْشَى اللَّهَ مِنْ عِبادِهِ الْعُلَماءُ»28 

و از ابن عباس روايت كرده كه ميگفت امير المؤمنين عليه السّلام مكرر در مكرر از خوف خدا غش ميكرد و بيهوش ميشد و در جهاد در راه خدا چون كوه ثابت و برقرار بود و از واجبات فوق العاده مراقبت ميفرمود و در تمام كارها رضاى پروردگار را در نظر داشت و كسى بيشتر از آنحضرت با مشركين قتال و كارزار ننموده است.

 

قوله تعالى: ثُمَّ أَوْرَثْنَا الْكِتابَ الَّذِينَ اصْطَفَيْنا مِنْ عِبادِنا 32  ما قرآن را به بندگان برگزيده خود بارث عطا نموده‏ايم.

اين آيه در باره اهلبيت و عترت پيغمبر اكرم صلى اللّه عليه و آله نازل شده و از چند جهت امامت امير المؤمنين عليه السّلام و فرزندان گرامش را اثبات مينمايد:

يكى آنكه ميفرمايد ما قرآن و كتاب را بارث داده‏ايم و ميراث يا بنسب تعلق ميگيرد و يا بسبب و البته نسب از سبب قوى‏تر است و چون نسب و سبب در كسى جمع شود از ديگران اوليتر و مقدم‏تر است و وجود مقدس و شريف امير المؤمنين عليه السّلام صاحب شرفين و جامع طرفين است و از دو جانب حائز شرافت گشته از نسب پيوندش با پدر رسول اكرم صلى اللّه عليه و آله و سلّم و از سبب بستگى بدختر پيغمبر صلى اللّه عليه و آله و سلّم يعنى شوهرى زهراى اطهر و پس از پيغمبر صلى اللّه عليه و آله و سلّم ميراث گرانبهايش يعنى قرآن و خلافت و جانشينى حضرتش جز به برادر و داماد آنحضرت بكسى نميرسد.

بديهى است اگر شخصى مدعى وراثت كسى شود باو ميگويند اول نسب خود را ثابت كن سپس مطالبه ميراث بنما بسى جاى تعجب و تأسف است كه جمعى بى‏خبر از دين و عدالت با جعل اخبار و احاديث بى‏اساس و افترا بستن بخدا و پيغمبر كه ميگفتند آنحضرت فرموده ما جماعت پيغمبران را ميراث نباشد ميخواستند امير المؤمنين عليه السّلام را                        تفسير جامع، ج‏5، ص: 444

 از ميراث پيغمبر اكرم صلى اللّه عليه و آله و سلّم محروم سازند و اين گفتار مخالف ظاهر آيات قرآن و احاديث معتبره و صحيحه و حكم عقل است چه در قرآن صريحا ميفرمايد:

وَ وَرِثَ سُلَيْمانُ داوُدَ  نمل 16  و در آيه ديگر فرموده:

يَرِثُنِي وَ يَرِثُ مِنْ آلِ يَعْقُوبَ مريم 6    و در همين آيه مورد بحث ميفرمايد:

ثُمَّ أَوْرَثْنَا الْكِتابَ و رسول خدا در حديث متواتر فريقين ميراث و وارث را مقرون بهم كرد تا مردم بدانند و بگفتار منافقين وقعى نگذارند و فرمود:

انى مخلف فيكم الثقلين ما ان تمسكتم بهما لن تضلوا كتاب الله و عترتى اهل بيتى و ان اللطيف الخبير اخبرنى انهما لن يفترقا حتى يردا على الحوض‏

ديگر آنكه كلمه «اصْطَفَيْنا»32   را فرمود كه فقط اطلاق آن در خور پيغمبران و امامانست نه تمام مردم زيرا خداوند از بين خلايق جز پيغمبر و امام كسى را برنمى‏گزيند.

دليل سوم آنست كه خداوند جز معصوم شخص ديگرى را اختيار نميفرمايد زيرا كه خداوند بظاهر و باطن مردم علم دارد و اختيار نمى‏كند مگر كسى را كه ظاهر و باطنش صالح و نيكو است و تنها امام و معصوم است كه متصف باين اوصاف خدا پسندانه ميباشد.

دليل چهارم آنست كه در آيه لفظ «مِنْ عِبادِنا»32    را آورده و مراد از آنها بندگان خاص پروردگار ميباشد چنانچه در آيه ديگر ميفرمايد:

إِنَّ عِبادِي لَيْسَ لَكَ عَلَيْهِمْ سُلْطانٌ حجر 40   و از طرف شيطان نقل قول فرموده و ميفرمايد:

إِلَّا عِبادَكَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِينَ حجر 40  دليل پنجم آنكه اين آيه در حق كسانى نازل شد كه خداى تعالى گواهى فرموده كه ايشان اهل بهشت هستند و بديهى است كه تمام امت اهل بهشت نميباشند زيرا كه خبر دادن بآنكه غير معصوم از اهل بهشت است اغراء بقبيح بوده و هرگز از ذات اقدس پروردگار قبيح صادر نميشود.                        تفسير جامع، ج‏5، ص: 445

 دليل ششم آنست كه وارث كتاب بايد كسى باشد كه باحكام قرآن و كتاب آسمانى دانا و عالم بوده تا بتواند احكام را براى مردم بيان كند و غير از امير المؤمنين عليه السّلام و فرزندان گرامش كسى بتأويل قرآن و احكام آن دانا نيست چنانچه وجود مقدسش فرموده‏اند:

و الله لو سألتمونى لاخبرنكم بما فى كتاب الله و بينت لكم مكيها من مدنيها و محكمها من متشابهها و ناسخها من منسوخها و خاصها من عامها

امير المؤمنين عليه السّلام در بيان بالا ميفرمايد:

بخدا قسم اگر از من سؤال كنيد من از تمام آنچه كه در قرآن هست شما را باخبر ساخته و براى شما سوره‏ها و آيات مكى را از مدنى تفكيك و محكم و متشابه و ناسخ و منسوخ و خاص و عام آنرا بيان خواهم كرد.

ابن بابويه از ابا صلت هروى روايت كرده گفت ما جمعى از اهل عراق و خراسان در مجلس مأمون حضور داشتيم و حضرت رضا عليه السّلام نيز در آن مجلس تشريف داشتند مأمون از آنحضرت در باره آيه «ثُمَّ أَوْرَثْنَا الْكِتابَ»32   سؤال كرده و پرسيد اى فرزند رسول خدا اين آيه در باره چه اشخاص نازل شده خاص است يا عام جمعى از علماء عقيده دارند كه در حق جميع امت نازل گرديده؟ فرمود اين آيه در باره ما عترت پيغمبر صلى اللّه عليه و آله و سلّم نازل شده كسانى كه خلاف آنرا گفته‏اند بخطا رفته و ناروا ادعائى كرده‏اند زيرا اگر مقصود تمام امت بود لازم ميآيد كه تمام اهل بهشت باشند در صورتى كه تمام فرق مسلمين در اين قول متفق هستند كه همه امت اهل بهشت نميباشند و خداى تعالى وارثين قرآن را از بين بندگان خود برگزيده و راهنمائى و هدايت خلايق را بايشان محول فرموده و جز عترت پيغمبر صلى اللّه عليه و آله و سلّم كسى متصف باين اوصاف نيست و شاهد بر اين مدعا آيه ديگرى است كه ميفرمايد:

 

وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا نُوحاً وَ إِبْراهِيمَ وَ جَعَلْنا فِي ذُرِّيَّتِهِمَا النُّبُوَّةَ وَ الْكِتابَ فَمِنْهُمْ مُهْتَدٍ وَ كَثِيرٌ مِنْهُمْ فاسِقُون حديد 26  َ پس نبوت و كتاب را در هدايت يافتگان و راهنمايان قرار داده نه فاسقان و آنان آل محمد صلى اللّه عليه و آله و سلّم و عترت آن حضرت ميباشد.

جمعه 9 / 3 / 1397برچسب:, :: 12:2 ::  نويسنده : ارادتمند

 وَ ما أَرْسَلْناكَ إِلَّا كَافَّةً لِلنَّاسِ بَشِيراً وَ نَذِيراً وَ لكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لا يَعْلَمُون  28

ابن بويه ذيل آيه فوق از عبد اللّه بن بكير روايت كرده گفت از حضرت صادق عليه السّلام پرسيدم فدايت شوم آيا شما ما بين مشرق و مغرب را مى‏بينيد فرمود اى پسر بگير چگونه ممكن است كسى حجت بر تمام اهل زمين باشد ولى آنها را نبيند و چطور ممكن ميشود كه امامى بر مردم حكم كند و غائب از آنها باشد و نه مردم بامام دسترسى داشته باشند و نه امام بر مردم و بچه ترتيب حق خدا را ادا ميكند و چگونه شاهد بر تمام خلايق ميباشد در صورتى كه محجوب از آنها است و آيه كريمه صريح است.

وَ ما أَرْسَلْناكَ إِلَّا كَافَّةً لِلنَّاسِ و بعد از پيغمبر امام حجت خلق و قايم مقام پيغمبر و دليل و راهنماى خلايق است و بايد خداوند همان نيرو و قدرتى كه به پيغمبر عطا ميفرمايد بامام و جانشين او نيز مرحمت كند تا بتواند و قادر باشد كه در آنچه اختلاف و تشاجر و نزاع پيش آمد كند بحق و درستى داورى و قضاوت نموده و احقاق حق كند.

 

در كافى از ابو حمزه روايت كرده گفت از حضرت باقر عليه السّلام معناى آيه «قُلْ إِنَّما أَعِظُكُمْ بِواحِدَةٍ» 46  را پرسيد فرمود مراد از آن يك پند و نصيحت كه خداوند ميفرمايد همان دوستى و ولايت امير المؤمنين عليه السّلام است. و اينحديث را على بن ابراهيم و محمد بن عباس نيز روايت كرده‏اند.

 

طبرسى و محمد بن عباس از يعقوب بن يزيد روايت كرده‏اند گفت حضرت صادق عليه السّلام فرمود پروردگار احكام و واجبات را متدرجا بر مردم نازل نمود اول آنها شهادت بوحدانيت و برسالت پيغمبر اكرم (ص) بود سپس نماز و زكوة و روزه و جهاد و حج و خمس و صدقات و غير اينها نازل شد منافقين به پيغمبر اكرم (ص) گفتند اگر واجب ديگرى هست بجز اين واجبات بفرمائيد تا آسوده و خاطر جمع باشيم كه ديگر تكليفى نيست خداى تعالى آيه إِنَّما أَعِظُكُمْ بِواحِدَةٍ 46  را نازل نمود و مراد از آن ولايت امير المؤمنين (ع) است سپس آيه إِنَّما وَلِيُّكُمُ اللَّهُ 55 مائده   را فرو فرستاد و تمام امت اتفاق دارند كه بجز وجود مقدس على بن أبي طالب كسى در حال نماز زكوة و صدقه نداد و اگر اسم شريف آنحضرت را بيان ميفرمود در قرآن منافقين اسقاط و تحريف ميكردند آن را پروردگار در اين آيه و آيات ديگر نام مقدس امير المؤمنين را بر من بيان فرموده تا جهال و منافقين از ظاهر آيه تشخيص نداده ندانند و نفهمند و در صدد اسقاط و تحريف بر نيايند و تا بشما شيعيان برسد و در موضوع ولايت آيه «الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ»  مائده 3  را نازل نمود يعقوب ميگويد حضورش عرض كردم پس معناى «أَنْ تَقُومُوا لِلَّهِ مَثْنى‏ وَ فُرادى‏» 46سباء چيست؟ فرمود مثنى اطاعت پيغمبر (ص) و امير المؤمنين  عليه السّلام است و فرادى اطاعت و فرمانبردارى از ائمه از فرزندان آنحضرت است اى يعقوب سوگند بخدا معناى آيه غير از اين نيست.

 

 

   تفسير جامع، ج‏5، ص: 423

نعمانى ذيل آيه «وَ لَوْ تَرى‏ إِذْ فَزِعُوا فَلا فَوْتَ وَ أُخِذُوا مِنْ مَكانٍ قَرِيبٍ» از حضرت صادق عليه السّلام روايت كرده فرمود بخدا قسم مثل آنست كه مى‏بينيم حضرت قائم آل محمد (ص) بر حجر الاسود تكيه نموده و پس از شهادت بوحدانيت و عظمت خداوند بمردم ميفرمايد اى مردم هر كس با من در باره خداوند احتجاج كند من اولى هستم بخداوند و هر كس در باره انبياء سلف آدم و نوح و ابراهيم و موسى و عيسى و جد بزرگوارم محمد (ص) محاجه 

 كند من اولى هستم بتمام ايشان و هر كس در مورد قرآن با من محاجه نمايد بايد بداند من اولى و احق بر شناسائى قرآن و كتاب خدا هستم از ديگران آنگاه در مقام حضرت ابراهيم دو ركعت نماز بجا آورده و خدا را بشايستگى و عظمت ياد ميفرمايد.

 

ابو حمزه ثمالى روايت كرده گفت از حضرت باقر (ع) معناى «وَ أَنَّى لَهُمُ التَّناوُشُ» سباء  52   را سؤال كردم فرمود آنها هدايت را از طريقى جستجو مى‏كنند كه بدان نميرسند در صورتى كه اگر از راه و طريقه حقه طلب هدايت مينمودند بسهولت و آسانى بآن نائل ميشدند.

عياشى از حضرت باقر (ع) روايت كرده فرمود حضرت قائم آل محمد (ص) پس از ظهور مردم را بكتاب خدا و قرآن و سنة پيغمبر و ولايت امير المؤمنين دعوت ميكند و بآنها ميفرمايد از دشمنان آل محمد صلى اللّه عليه و آله و سلّم بيزارى بجوئيد در آنوقت سفيانى از شام خروج نموده و بسوى زمين بيدا ميرود و زمين آنها را بامر خدا فرو برده و خسف كرده و بگيرد دشمنان اهل بيت در آن هنگام ميگويند ما بقائم آل محمد (ص) ايمان آورده‏ايم و پيش از اين بآنحضرت كافر بوده او را تكذيب مينمودند در آنوقت بآنحضرت خطاب ميرسد كه تمام آنها را بقتل برسانيد تا بعد از اين فتنه و فسادى در روى زمين واقع نشود «وَ حِيلَ بَيْنَهُمْ وَ بَيْنَ ما يَشْتَهُونَ كَما فُعِلَ بِأَشْياعِهِمْ مِنْ قَبْلُ إِنَّهُمْ كانُوا فِي شَكٍّ مُرِيبٍ» سباء 54  روز ظهور حضرت قائم (ع) بين آنمردم و آنچه آرزو و مراد و دلخواه آنها است از قبول توبه و بر طرفشدن عذاب و رسيدن بثواب فاصله و حايل بسياريست همين طور با هم مسلكهاى آنها كه در امت‏هاى گذشته همواره در شك و ريب بسر ميبردند رفتار شده آنان نيز بعذاب سخت گرفتار گرديده‏اند

 

 

جمعه 9 / 3 / 1397برچسب:, :: 12:1 ::  نويسنده : ارادتمند

تفسير جامع، ج‏5، ص:410

محمد بن عباس ذيل آيه «إِنَّ فِي ذلِكَ لَآياتٍ لِكُلِّ صَبَّارٍ شَكُورٍ» 19   از حضرت باقر عليه السّلام روايت كرده فرمود مراد از صبر كنندگان كسانى هستند كه در دوستى ما ائمه شكيبا بوده و بآنچه از احكام سخت و آسان كه از طرف پروردگار نازل و بوسيله پيغمبر اكرم صلى اللّه عليه و آله و سلّم و ائمه ابلاغ شده تمكين و اطاعت نموده بولايت ما ائمه شكر گذار هستند.

 

 

  تفسير جامع، ج‏5، ص: 412

قوله تعالى: وَ لَقَدْ صَدَّقَ عَلَيْهِمْ إِبْلِيسُ ظَنَّهُ فَاتَّبَعُوهُ إِلَّا فَرِيقاً مِنَ الْمُؤْمِنِينَ 20  در كافى از زيد شحام روايت كرده گفت قتاده از حضرت باقر عليه السّلام معناى آيه فوق را سؤال نمود آنحضرت فرمود آيه مزبور در باره جمعى از منافقين نازل شده چون آيه‏

 «يا ايها الرسول بلغ ما انزل اليك من ربك فى على»

نازل شد و پروردگار امر فرمود به پيغمبر صلى اللّه عليه و آله و سلّم امير المؤمنين عليه السّلام را منصوب كند بخلافت و امامت آنحضرت روز غدير على عليه السّلام را بروى دست بلند كرد و بمردم معرفى نمود و فرمود هر آنكس كه من آقا و مولاى او هستم على نيز مولا و آقاى او است و شياطين بنزد شيطان بزرگ رفتند در حالتى كه خاك بسر و صورت خود ميريختند و فرياد ميزدند شيطان بآنها گفت اين چه حالت است كه شما را مشاهده مينمايم گفتند باو مگر نمى‏بينى پيغمبر خاتم صلى اللّه عليه و آله و سلّم از مردم عهد و پيمان گرفت بر امامت و خلافت امير المؤمنين عليه السّلام گمان نميكنيم هيچ انسانى بتواند نقض عهد كند و پيمان را بشكند شيطان بايشان گفت چنين نيست كه شما تصور كرده‏ايد در اطراف آنحضرت كسانى هستند كه نقض عهد كنند و هرگز وعده من بشما در اين موضوع تخلف ندارد چه شيطان از منافقين شنيد كه بيكديگر مى‏گفتند پيغمبر از روى هواى نفس سخن ميگويد در آن وقتى كه امير المؤمنين را بروى دست بلند كرده بود مانند اشخاص ديوانه بنظر ميرسيد لذا بشياطين گفت اين گمان شما كه عقيده داريد اين مردم نقض عهد نميكنند باطل است.

در اينوقت آيه فوق نازلشد و فرمود گمان شيطان نسبت بمنافقين و عقايد آنها راست و درست آمد و صورت حقيقت و واقع پيدا كرد و جز اندكى از مردم كه آنها شيعيان امير المؤمنين ميباشند بقيه آنها از شيطان پيروى نمودند و اين نقص عهد و پيمان شكنى منافقين وقتى ظاهر و آشكار شد كه پيغمبر اكرم صلى اللّه عليه و آله و سلّم از دار دنيا رحلت نمود و اولى و دومى حق امير المؤمنين و عترت پيغمبر را غصب نمودند و بجاى آنحضرت نشسته و بر مردم حكومت كردند در آنوقت شيطان لباس سلطنت پوشيد و لشكريان خود را بدورش جمع كرد و بالاى منبر رفت بآنها گفت شادى و سرور كنيد كه فرمانبرداران و اطاعت‏كنندگان خدا اندكند تا زمانى كه قائم آل محمد صلى اللّه عليه و آله و سلّم قيام كند و ظاهر گردد

 

 

  تفسير جامع، ج‏5، ص: 414

در كافى ذيل آيه «وَ لا تَنْفَعُ الشَّفاعَةُ عِنْدَهُ إِلَّا لِمَنْ أَذِنَ لَهُ» 23  از حضرت صادق عليه السّلام روايت كرده فرمود روز قيامت هيچيك از پيغمبران بدون اذن خداوند قيام بشفاعت نمى‏كنند مگر پيغمبر اكرم صلى اللّه عليه و آله و سلّم كه قبلا از طرف پروردگار مجاز بشفاعت ميباشند و شفاعت مختص بوجود مقدس آنحضرت و ائمه از فرزندان او است و پس از پيغمبر اكرم صلى اللّه عليه و آله و سلّم و ائمه معصومين عليه السّلام نوبت بساير انبياء و پيغمبران خواهد رسيد.

و از ابى العباس مكبر روايت كرده كه در محضر حضرت باقر عليه السّلام شرفياب بودم مردى بنام ابو ايمن حضور آنجناب آمده گفت اى ابا جعفر مردم مغرور شده و مدعى هستند كه براى امت مرحومه شفاعت پيغمبر اكرم صلى اللّه عليه و آله و سلّم كافى است حضرت سخت متغير و خشمگين شده بطورى كه آثار غضب از چهره مباركش هويدا گشت و فرمود واى بر تو اى ابا ايمن چگونه فكر ميكنند اين مردم كه مرتكب منكرات شده و شهوات خود را اعمال نموده و هر لقمه حرامى را خورده و دست درازى باموال و نواميس ديگران كرده و چشم بشفاعت  

 پيغمبر هم داشته باشند البته بايد دانست كسى از اولين و آخرين نيست مگر آنكه محتاج بشفاعت محمد صلى اللّه عليه و آله و سلّم و آل او ميباشند و براى پيغمبر است كه از امت خود شفاعت نمايد و ما شفاعت شيعيان خود را مينمائيم و آنها هم بشفاعت اهل بيت خود مى‏پردازند بطورى كه يكنفر مؤمن ميتواند باندازه قبيله ربيعه و مضر را از پيشگاه پروردگار شفاعت نمايد.

 

 

جمعه 9 / 3 / 1397برچسب:, :: 11:57 ::  نويسنده : ارادتمند

  تفسير جامع، ج‏5، ص: 392

 

 وَ يَرَى الَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ الَّذِي أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ هُوَ الْحَقَّ 6

مراد از كسيكه باو علم داده شده امير المؤمنين عليه السّلام است كه تصديق ميكند آنچه بر رسول اكرم صلى اللّه عليه و آله و سلّم نازلشده حق است.

يا جِبالُ أَوِّبِي مَعَهُ وَ الطَّيْرَ وَ أَلَنَّا لَهُ الْحَدِيدَ أَنِ اعْمَلْ سابِغاتٍ وَ قَدِّرْ فِي السَّرْدِ وَ اعْمَلُوا صالِحاً إِنِّي بِما تَعْمَلُونَ بَصِير11-10 

 از حضرت باقر عليه السّلام روايت كرده فرمود روزى امير المؤمنين عليه السّلام داخل مسجد كوفه شده ديدند جوانى بسوى حضرتش ميآيد و گريه ميكند جمعى از مردم اطرافش را گرفته و او را تسلى ميدهند آنحضرت سؤال فرمود ايجوان تو را چه ميشود عرض كرد يا امير المؤمنين عليه السّلام شريح قاضى حكمى بر عليه من كرده كه عقلم را از سر ربوده اين جماعت پدر مرا با خود بسفر بردند اكنون كه برگشته‏اند پدرم با آنها نيست احوال او را از ايشان ميپرسم ميگويند پدرت وفات كرده سؤال ميكنم مال او چه شد ميگويند مالى نداشته اينان را نزد شريح قاضى بردم شريح ايشان را قسم داد و رها نمود من ميدانم پدرم مال بسيارى با خود بسفر برده.

امير المؤمنين عليه السّلام امر فرمود شريح قاضى را حاضر كردند چون حضورش شرفياب 

 شد باو فرمود اى شريح اين چگونه حكمى است كه ميان اينها كرده‏اى عرض كرد يا امير المؤمنين اين جوان ادعا ميكند پدرم با آنها بسفر رفته و مال بسيار همراه خود داشته شاهد و گواهى هم بر مدعاى خود ندارد لذا منكرين را قسم دادم فرمود امير المؤمنين عليه السّلام هيهات در چنين واقعه‏اى باين نحو حكم ميكنى سوگند بخدا حكمى كنم در اين موضوع كه پيش از من بجز داود پيغمبر كسى حكم ننموده.

سپس فرمود اى قنبر پهلوانان لشكر را حاضر كن چون حاضر شدند بر هر يك از آن جماعت يكى از اميران لشكر را موكل نمود و فرمود بآنها شما گمان ميكنيد كه من نميدانم با پدر اين جوان چه كرده‏ايد اگر ندانم مرد نادانى هستم بعد از آن دستور داد ايشان را پراكنده كنند و هر يك را پشت ستونى از مسجد باز دارند و سرهايشان را بجامهاى خود بپوشانند تا يكديگر را نه‏بينند.

پس از آن عبد اللّه بن ابى رافع كاتب خود را طلبيده امر فرمود نامه و قلم دواتى حاضر كرد وجود مقدسش در مسند قضاوت جلوس فرمود مردم اطراف حضرتش را احاطه كردند فرمود بآن مردم هر گاه من اللّه اكبر گفتم تمام شما صداهاى خود را باللّه اكبر بلند نمائيد   يكى از آن جماعت را تنها طلبيد مقابل خود نشانيد و رويش را گشود بكاتب فرمود آنچه من ميگويم بنويس سپس شروع نمود بسئوال كردن از آن مرد كه چه روز از خانه‏هاى خود بيرون رفتيد و پدر اينجوان با شما بود گفت در فلان روز فلان ماه فرمود در كدام منزل فرود آمديد و در خانه چه كسى جاى گرفتيد گفت فلان منزل و فلان خانه فرمود پدر او چه مرض داشت و چند روز بيمار بود و چه روز وفات كرد و كى او را غسل داد و كفن كرد و بر او نماز خواند و بقبر سپرد چون همه اينها را سؤال نمود و جواب داد فرمود اللّه اكبر تمام مردم فريادشان باللّه اكبر بلند شد رفقاى او يقين كردند كه آن شخص كشتن پدر آن جوان را اقرار كرده است از اينجهة مردم صدا باللّه اكبر بلند كرده‏اند فرمود سر و صورت او را بپوشانيد و در مكان اول او را بازداريد ديگرى را احضار نمود رويش را گشودند باو فرمود گمان كردى كه من نميدانم شما چه كرديد او گفت يا امير المؤمنين عليه السّلام من يكى از آنها بودم كه بكشتن پدر اين جوان راضى نبودم رفقا مرا بآن كار وا داشتند و اقرار كرد بر خود ديگران را احضار نمود يك بيك اقرار بكشتن كردند مرد اول را طلبيد مجددا از او پرسش نمود او نيز اقرار كرد كه ما پدر اين جوان را كشتيم و مال او را برديم مال را از آنها گرفت و در باره   خون حكم كرد برايشان اصحاب و شريح قاضى عرض كردند اى امير المؤمنين عليه السّلام بفرمائيد حكم داود چگونه بود.

فرمود روزى داود گذشت بجمعى از اطفال كه مشغول بازى بودند در ميان آنها طفلى بود بنام مات الدين (يعنى مرد دين) داود آنكودك را طلبيد از او پرسيد نامت چيست گفت مات الدين فرمود كى تو را باين اسم ناميده جواب داد مادرم آنكودك را با خود نزد مادرش برد از او پرسيد ايزن چرا فرزندت را باين اسم ناميده‏اى گفت اى پيغمبر خدا پدر اين طفل با جماعتى بسفر رفت من باين كودك حامله بودم آن جماعت از سفر برگشتند شوهر من با آنها نبود احوالش را از ايشان پرسيدم گفتند مرده سؤال كردم مالش چه شد گفتند مالى نداشت پرسيدم آيا وصيتى كرد گفتند بلى گفت عيال من آبستن است باو بگوئيد نام فرزند را خواه پسر باشد يا دختر مات الدين بگذارد من باين سبب اين طفل را باين اسم نام گذاشته‏ام.

داود بآن زن فرمود آن جماعتى كه با شوهر تو بسفر رفته‏اند مى‏شناسى عرض كرد بلى آيا همه آنها زنده‏اند گفت آرى فرمود با من بيا و ايشان را بمن نشان بده آنزن در خدمت داود رفت و آن جماعت را از خانه‏هاى خود بيرون آورد و بآنحضرت نشان داد داود باين نحو ميان آنها حكم كرد تمام ايشان اقرار كردند بر كشتن پدر آنطفل و برداشتن مال آن                       

 مرد مال و خون بر گردن ايشان ثابت شد داود مال را بگرفت و بآن زن داد فرمود اكنون نام فرزندت را برگردان و عاش الدين (زنده شد دين) نام بگذار.

قضاوت و حكومت داود بسيار است بهمين مقدار اكتفا نموديم.

 

ابن بابويه از حضرت صادق عليه السّلام روايت كرده فرمود پروردگار بداود وحى نمود ايداود براى چه تو را تنها مى‏بينم؟ عرض كرد پروردگارا از براى رضاى تو از مردم عزلت اختيار كردم و آنها نيز از من دورى جستند فرمود از چه نظر تو را ساكت و صامت مشاهده مينمايم عرض كرد ترس تو مرا ساكت گردانيده فرمود براى چه در تعب و مشقتى عرض كرد محبت تو مرا در بندگى بتعب افكنده فرمود براى چه تو را فقير مى‏بينم و حال آنكه مال بسيار بتو عطا نمودم عرض كرد قيام بحق نعمت تو مرا فقير گردانيده فرمود چرا در تذلل و شكستگى هستى عرض كرد عظمت و جلال تو كه قابل توصيف نيست مرا در حضورت ذليل و شكسته گردانيده اى سيد و آقاى من پس از آن پروردگار باو فرمود مژده باد تو را بفضل و كرم من چون بنزد من آئى مهيا است براى تو آنچه بخواهى.

ايداود با مردم باش و با آنها بطريقه خودشان سلوك نما اما از اعمال بد ايشان اجتناب كن تا روز قيامت هر چه از من طلب كنى بيابى.

ايداود شادى تو فقط براى خاطر من باشد و بس و بياد من لذت ياب و براز گفتن من  متنعم بشو بزودى دنيا را از فاسقان خالى گردانم و لعنت خود را بر ستمكاران قرار دهم.

ايداود بر شخص عاقل لازم است اوقات خود را بچهار بخش نموده و از آن غفلت ننمايد ساعتى با پروردگار خود مشغول مناجات و راز و نياز بشود و ساعت ديگر بمحاسبه نفس خود به پردازد در ساعت سوم با برادران مؤمن صحبت بدارد تا عيبهائى كه در او است باو بگويند و ساعت چهارم مشغول لذت بردن نفس خود گردد بچيزهائيكه حلال و پسنديده است و اين ساعت يار و ياور او است بر ساعتهاى ديگر.

 

در كافى ذيل آيه فوق از زيد شحام روايت كرده گفت حضور حضرت باقر عليه السّلام بودم قتادة بن دعامه وارد شد آنحضرت باو فرمود اى قتاده توفقيه و مفتى اهل بصره هستى عرض كرد بلى فرمود بمن خبر داده‏اند تو تفسير قرآن مينمائى گفت آرى فرمود آيا از روى دانش تفسير ميكنى يا از راه نادانى عرض كرد از راه علم و دانش تفسير مينمايم فرمود الحال معلوم ميكنم چگونه از راه دانش تفسير ميكنى بگو به‏بينم تفسير اين آيه چيست:

وَ جَعَلْنا بَيْنَهُمْ وَ بَيْنَ الْقُرَى الَّتِي بارَكْنا فِيها قُرىً ظاهِرَةً وَ قَدَّرْنا فِيهَا السَّيْرَ سِيرُوا فِيها لَيالِيَ وَ أَيَّاماً آمِنِينَ                        سبا  18  عرض كرد مقصود از آيه كسى است كه با زاد و توشه و راحله حلال از خانه و ديار خود بيرون آمده و قصد خانه معظمه كعبه را داشته باشد چنين شخصى ايمن بوده تا باهل خويش برگردد.

حضرت باقر عليه السّلام فرمود تو را بخدا سوگند ميدهم ايقتاده انصاف بده اگر كسى با زاد و راحله از شهر و ديار خود خارج شود بقصد مكه چنانچه در راه دزدان و راه زنان باو رسيده نفقه‏اش را بربايند و محتاج و سرگردان در بيابان بماند آيا چنين شخصى ايمن است قتاده گفت بلى آنحضرت فرمود واى بر تو اگر قرآن را برأى و هواى نفس خود تفسير بنمائى البته هلاك ميشوى و مردم را نيز هلاك مينمائى و چنانچه اينگونه تفسير از مردمان ديگر گرفته و بيان ميكنى آنان و تو و مردم هلاك خواهيد شد.

واى بر تو ايقتاده مراد از آيه كسانى هستند كه از خانه و ديارشان بيرون آمدند با زاد و راحله حلال و دل و هواى آنها بسوى ما آل محمد صلى اللّه عليه و آله و سلّم است كه ميفرمايد:

فَاجْعَلْ أَفْئِدَةً مِنَ النَّاسِ تَهْوِي إِلَيْهِمْ ابراهيم 38  چه خداوند قصد نكرده خانه كعبه را از اين آيه و چنانچه مراد او كعبه بود ميفرمود «تهوى اليه» اى قتاده بخدا قسم خانه حقيقى ما هستيم و مقصود از دعوت حضرت ابراهيم كه فرمود:                       

 وَ أَذِّنْ فِي النَّاسِ بِالْحَجِّ يَأْتُوكَ      حج 27  مائيم هر آنكس كه هواى ما در دل او است حجش مقبول گردد و اگر دل او از محبت ما خالى باشد حج او مقبول نيست اى قتاده آگاه باش كسيكه محبت ما در دل اوست ايمن است از آتش جهنم و قرآن را كسى ميداند و تفسير ميكند كه مخاطب بقرآن است و فقط ما اهل بيت پيغمبر صلى اللّه عليه و آله و سلّم مخاطب بقرآن ميباشيم قتاده گفت بخدا قسم از آن پس تفسير نكردم اين آيه را مگر بآنچه حضرت باقر عليه السّلام فرمود.

 

 

در احتجاج از ابى حمزه ثمالى روايت كرده گفت حضور حضرت باقر عليه السّلام بودم حسن بصرى وارد شد عرض كرد يا ابا جعفر ميخواهم تفسير چند آيه از قرآن از حضرتت سؤال نمايم آنحضرت فرمود تو فقيه اهل بصره نيستى؟ عرض كرد بلى فرمود از كسى در بصره كسب علم و دانش نموده‏اى؟ گفت خير فرمود پس تمام اهل بصره علم و دانش خود را از تو فرا ميگيرند عرض كرد بلى فرمود عجب ادعاى بزرگى مينمائى بمن خبر داده‏اند كه ميگوئى خداوند خلايق را آفريده و امور آنها را بخودشان واگذار نموده چنانچه خداوند در قرآن بكسانى بگويد شما ايمن هستيد آيا بعد از فرموده پروردگار خوف و ترس بر آن اشخاص جايز و روا است گفت بعد از فرموده خداوند خوف و ترس نشايد و جايز نيست فرمود پس چرا دروغ ميگوئى و آيه «وَ جَعَلْنا بَيْنَهُمْ وَ بَيْنَ الْقُرَى الَّتِي بارَكْنا فِيها قُرىً ظاهِرَةً وَ قَدَّرْنا فِيهَا السَّيْرَ سِيرُوا فِيها لَيالِيَ وَ أَيَّاماً آمِنِينَ»  سبا 18   را بمكه تفسير مينمائى و بر خلاف حقيقت و واقع و از روى رأى و هواى نفس خود سخن ميگوئى آيا مردمان مسافر و اهل مكه از شر دزدها و راه زنان در امان هستند و خوف و ترسى ندارند و اموالشان را راهزنان نمى‏ربايند عرض كرد چرا فرمود پس چگونه حجاج و اهل مكه در امن و امان ميباشند اى حسن خداوند در قرآن مثلهائى زده و براى هوشيارى و فهم مردم مثلهائى آورده چنانچه در اين آيه اهل بيت پيغمبر صلى اللّه عليه و آله را بقرى التى باركنا و فقها و ناقلين احاديث ايشان را بقرى ظاهره و علم و دانش را بسير مثل زده پروردگار امر فرموده بآنهائيكه اقرار و اعتقاد بفضل ما ائمه دارند روز و شب از خانه و ديار خود حركت نموده بسوى ما آيند و مسائل حلال و حرام و احكام و اوامر و نواهى الهى را از ما ائمه هدى اخذ كنند و ياد بگيرند و بشيعيان ما برسانند تا از شك و ضلالت و گمراهى در امان باشند چه علم و دانش را از معدن و سر چشمه‏اى كه  خداوند واجب نموده گرفته و اخذ نموده‏اند ما اهل بيت وارث علم و دانش پيغمبران از آدم تا خاتم هستيم تمام دانش و حكمت را خداوند بما ائمه عطا فرموده تو و امثال تو اى حسن بهره‏اى از علم نداريد و از جمله جاهلين و نادانان هستيد سخن و گفتار خودت گواهى ميدهد بر اين كلام اى حسن از عقيده مفوضه دورى بجو خداوند هرگز امور مردم را بخودشان واگذار ننموده و ايشان را بر گناه و معصيت اجبار و اكراه نميفرمايد.

جمعه 9 / 3 / 1397برچسب:, :: 11:55 ::  نويسنده : ارادتمند

يَوْمَ تُقَلَّبُ وُجُوهُهُمْ فِي النَّارِ يَقُولُونَ يا لَيْتَنا أَطَعْنَا اللَّهَ وَ أَطَعْنَا الرَّسُولَا 66  در آنروز كسانيكه غصب حق آل محمد صلى اللّه عليه و آله و سلّم كرده و باهل بيت ظلم و ستم نموده‏اند آنها را در آتش زير و رو ميكنند ميگويند ايكاش ما فرمان خدا و رسولش را در باره امير المؤمنين عليه السّلام اطاعت ميكرديم پروردگارا ما چاره‏اى نداشتيم از پيشوايان و بزرگان خود پيروى كرده و آنها ما را گمراه و بيچاره نموده‏اند و از راه ولايت و محبت آل محمد صلى اللّه عليه و آله و سلّم برگردانيده منصرف كردند و مقصود از پيشوا و بزرگان اولى و دومى و آنهائى است كه باهل بيت پيغمبر صلى اللّه عليه و آله و سلّم ستم نموده و از پيروى آنها مردم را بازداشته‏اند سپس گمراهان ميگويند پروردگارا عذاب آنهائيكه ما را گمراه كرده‏اند دو برابر كن چه ايشان هم ضالند و هم مضل و بلعنت ابدى و غضب شديد خود گرفتارشان بنما.

 

 

در كافى ذيل آيه «وَ مَنْ يُطِعِ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ»71   از حضرت صادق عليه السّلام روايت كرده فرمود بخدا قسم شأن و نزول آيه اينست هر كس از فرمان خدا و رسولش پيروى كند در باره ولايت امير المؤمنين عليه السّلام و ائمه طاهرين از فرزندان آن بزرگوار، همانا به پيروزى بزرگى نائل و بخشنودى و كرامت پروردگار خواهد رسيد

 

تفسير جامع، ج‏5، ص: 378

 ذيل آيه «إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمانَةَ عَلَى السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ»  72  از حضرت صادق عليه السّلام روايت كرده فرمود مراد از امانت ولايت امير المؤمنين عليه السّلام است.

و ابن بابويه از مفضل بن عمر روايت كرده گفت حضرت صادق عليه السّلام فرمود:

خداوند دو هزار سال پيش از اجساد ارواح را خلق فرمود و اشرف ارواح را روح محمد صلى اللّه عليه و آله و سلّم و على و فاطمه و حسن و حسين عليهم السّلام و ائمه قرار داد آنگاه بكوه‏ها و آسمانها و زمين ولايت آن ارواح مقدسه عرضه شد ترسيدند كه مبادا نتوانند امانت را نگاهدارى   كنند از قبول آن امتناع نمودند و پس از آنكه خداوند آدم و حوا را در بهشت سكونت داد و بآنها اختيار داد كه از تمام نعمت‏ها و ميوه‏هاى بهشتى تناول كنند فقط پيرامون درخت ممنوعه نرفته و از ميوه آن نخورند در مقام تفرج بهشت بر آمده ناگاه مقام و منزلتى بسيار رفيع در بهشت توجه آندو را جلب نموده صاحبان آن مقام و منزلت عالى را پرسيدند خطاب شد بساقه‏هاى عرش نظر كنيد اسامى محمد و على و فاطمه و حسن و حسين و ائمه معصومين عليهم السلام بقلم قدرت از نور نوشته شده چون آدم و حوا از عظمت مقام محمد صلى اللّه عليه و آله و سلّم و آل محمد صلى اللّه عليه و آله و سلّم شگفتى و تعجب نمودند خطاب رسيد اگر اين انوار تابناك كه خازنان علم و امينان بر اسرار من ميباشند نمى‏بود شما را خلق نميكردم بشما توصيه و تاكيد مينمايم كه بمقام و منزلت آنها حسد نورزيد و در حق آنها نظر نكنيد كه داخل معصيت خواهيد شد و در جرگه ستمكاران افتاده و بدوزخ خواهيد افتاد و از جوار رحمت من اخراج ميشويد لكن باغواى شيطان عاقبت از آن درخت ممنوعه و منهى تناول كرده و بر اثر آن با نظر حسادت بمقام آن بزرگواران نگاه كرده و از بهشت طرد و اخراج و از رحمت پروردگار دور شدند پس از مدتها تضرع و زارى و استغفار چون خداوند خواست توبه آنها را بپذيرد جبرئيل را فرستاد كه   آنها را بسوى آن انوار مقدسه متوجه ساخته و با توسل بآن بزرگواران خدا را قسم بدهد كه توبه ايشان را قبول فرمايد بنابر اين گفتند:

اللهم انا نسئلك بحق الاكرمين عليك محمد (ص) و على (ع) و فاطمة و الحسن و الحسين و الائمة عليهم السلام تب علينا و ارحمنا

خداوند توبه آنها را به بركت اسامى آن چهارده نور پاك قبول فرمود و او جل جلاله همواره قبول كننده توبه و بر مخلوقات رحيم است و خداوند امانت ولايت را بر انسان كه مقام و منزلت آن بزرگواران را مى‏شناخت عرضه داشت و پذيرفت و هر ظالم و ستمكارى از نگاهدارى آن امانت دورى جست و مفهوم و تفسير «إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمانَةَ»72   تا آخر آيه مصداق پيدا كرد.

ابن شهر آشوب از ابى بكر شيرازى روايت كرده در كتابيكه جمع آورى نموده از آنچه از قرآن در شأن امير المؤمنين عليه السّلام نازلشده بسند خود از محمد بن حنفيه و او از پدرش امير المؤمنين (عليه السّلام) در تفسير «إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمانَةَ» فرمود:

خداوند ولايت ما را كه امانت اوست بآسمانهاى هفتگانه عرضه فرمود با ثواب و عقاب گفتند پروردگارا ما طاقت ثواب و عقاب را نداريم و مى‏ترسيم نتوانيم اين امانت را    حفظ كنيم آنگاه به پرندگان عرضه شد سپس به كوه‏ها و زمين عرضه شد قدرت پذيرفتن آن امانت را نداشته و امتناع نمودند «وَ حَمَلَهَا الْإِنْسانُ» يعنى امت مرحومه ولايت ما را پذيرفته و ثواب و عقاب حفظ امانت را قبول كرد هر كس اداء حق ولايت و دوستى مرا نمايد مستحق بهشت و آنكه بغض و دشمنى مرا در دل جاى دهد بكيفر و عذاب شديد پروردگار دچار خواهد شد و بلعنت ابدى خداوند گرفتار ميشود.

 

و آيه «إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمانَةَ» كنايه است از بزرگى و عظمت شأن امانت كه ولايت امير المؤمنين و ائمه طاهرين عليهم السلام است.

جمعه 9 / 3 / 1397برچسب:, :: 11:53 ::  نويسنده : ارادتمند

تفسير جامع، ج‏5، ص: 362

يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اذْكُرُوا اللَّهَ ذِكْراً كَثِيراً وَ سَبِّحُوهُ بُكْرَةً وَ أَصِيلا42-41

در كافى ذيل آيه فوق از حضرت صادق (ع) روايت كرده فرمود تسبيح حضرت زهراء (ع) ذكر كثير است.

 ابن بابويه از اسماعيل بن عماره روايت كرده گفت حضور حضرت صادق (ع) عرض كردم مقدار ذكر كثير چه اندازه است فرمود رسول اكرم (ص) بحضرت زهرا (ع) تعليم نموده كه سى و چهار مرتبه تكبير و سى و سه مرتبه تحميد و سى مرتبه تسبيح بگويد و اگر كسى در شب يكمرتبه و در روز يكمرتبه تسبيح زهرا سلام اللّه عليها را بگويد ذكر كثير خدا را بعمل آورده است.

 

 روزى امير المؤمنين در خانه  پيامبرآهسته دق الباب نمود پيغمبر اكرم صلى اللّه عليه و آله دانست كه امير المؤمنين عليه السّلام پشت در است ولى ام سلمه كوبنده در را تشخيص نداد و در باز كردن درب خانه تعلل نمود پيغمبر اكرم صلى اللّه عليه و آله و سلّم بام سلمه فرمود در را باز كن ام سلمه عرض كرد در اين آيه كه نازل شده خداوند ميفرمايد:

وَ إِذا سَأَلْتُمُوهُنَّ مَتاعاً فَسْئَلُوهُنَّ مِنْ وَراءِ حِجابٍ 53  چه لزومى دارد كه من در را باز كنم اجازه فرمائيد منظور كسى را كه در ميزند سؤال نموده و بعرض برسانم پيغمبر اكرم متغير شده فرمود اطاعت امر رسول خدا اطاعت فرمان خدا است كسى كه پشت در است دوست خدا و رسول خدا است و هرگز بدون اجازه وارد نميشود و تا تو پس از باز كردن در داخل نشده و مستور و پنهان نشوى داخل خانه نخواهد شد پس از آنكه ام سلمه در را گشود و امير المؤمنين عليه السّلام وارد منزل گرديد پيغمبر اكرم صلى اللّه عليه و آله و سلّم از ام سلمه پرسيد كه آيا اين شخص را ميشناسى ام سلمه عرض كرد بلى او على بن أبي طالب عليه السّلام  است رسول خدا فرمود اى ام سلمه بدان و آگاه باش گوشت اين على گوشت من و خون او خون منست و او براى من بمنزله هرون است نسبت بموسى جز آنكه پس از من پيغمبر ديگرى نيست اى ام سلمه بشنو و شهادت بده كه على بن أبي طالب عليه السّلام سيد اوصياء من و محل علم من و باب اللّه است كه بايد همه از آن راه بخداشناسى بروند و او برادر و خليفه من است در ميان امت من و هرگز از من جدا نشود اى ام سلمه بشنو و بخاطر بسپار و شهادت بده كه على جهاد ميكند با ناكثين و قاسطين و مارقين.

اين حديث را سيد رضى در كتاب مناقب روايت كرده است.

 

تفسير جامع، ج‏5، ص: 371

 «إِنَّ اللَّهَ وَ مَلائِكَتَهُ يُصَلُّونَ عَلَى النَّبِيِّ يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا صَلُّوا عَلَيْهِ وَ سَلِّمُوا تَسْلِيماً»56

 در كتاب امالى از حضرت باقر (ع) و او از پدرش و او از جدش امير المؤمنين (ع) روايت كرده فرمود رسول اكرم (ص) فرموده هر كس بر من صلوات بفرستد و بر آل من صلوات نفرستد بوى بهشت را با آنكه از پانصد سال راه بمشام ميرسد استشمام نخواهد كرد.

حضرت صادق (ع) فرمود صلوات خدا بر پيغمبر تزكيه او است و ثناء بر پيغمبر است و صلوات فرشتگان ثناء و مدح كردن پيغمبر است و صلوات مردم بر پيغمبر اكرم (ص) دعا نمودن بر آنحضرت و تصديق و اقرار بفضيلت و سلام گفتن به پيغمبر و تسليم شدن باوامر و احكام آن جناب است و اعتراف و گواهى بولايت امير المؤمنين و ائمه معصومين (ع) ميباشد

طبرسى ذيل آيه «إِنَّ الَّذِينَ يُؤْذُونَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ» از حضرت عسكرى (ع) روايت كرده فرمود وقتى براى يكى از غزوات، پيغمبر اكرم (ص) لشگرى به سر كردگى و امارت امير المؤمنين (ع) فرستاد پس از پيروزى در جنگ و موقع تقسيم غنائم امير المؤمنين (ع) ميل داشت جاريه و كنيزى خريدارى و بهاء او را از سهمى كه از غنائم نصيب حضرتش ميشود پرداخت نمايد.

حاطب بن ابى بلتعه و بريده اسلمى حيله كرده و قيمت جاريه را زياد كردند و موقع مراجعت آن دو نفر حضور پيغمبر اكرم (ص) شتافته و سعايت كرده و گفتند على (ع) جاريه را خريدارى و قيمت او را از غنايم مسلمانان پرداخته است پيغمبر اكرم (ص) كه همواره متين و شكيبا بودند سخت متغير و خشمناك شده رنگ چهره مباركش تغيير كرده و اعضاء بدنش بلرزه افتاده فرمودند اى بريده چگونه رسول خدا را اذيت ميكنى و حال آنكه امروز شنيدى «إِنَّ الَّذِينَ يُؤْذُونَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ».57    تا آخر آيه را قرائت فرمود بريده عرض كرد من با بيان خود قصد آزار شما را نداشتم حضرت فرمودند تو قصد آزار على (ع) را داشتى و على نفس من است مگر نميدانى من از على و على از منست هر كه على را بيازارد مرا آزرده و هر كه مرا بيازارد خدا را اذيت نموده و بر خدا حتم است كه آزاركننده را بعذاب دردناكى در آتش جهنم معذب بدارد اى بريده تو بهتر ميدانى يا خداوند تبارك و تعالى تو بهتر ميدانى يا خوانندگان لوح محفوظ تو بهتر ميدانى يا فرشتگان ارحام تو بهتر ميدانى يا فرشتگان محافظ على (ع) بريده عرض كرد همه اينها از من بهتر ميدانند پيغمبر اكرم (ص) فرمود چگونه تخطئه نموده و على را ملامت و سرزنش ميكنى و در كارهاى او خرده گيرى مينمائى اين است جبرئيل كه مرا خبر داده كه حفظه على هرگز از زمان كودكى تا كنون گناهى بر او ننوشته‏اند و اين فرشتگان ارحام ميباشند كه گواهى ميدهند پيش از آنكه على از شكم مادر متولد شود و بعد از آن مرتكب لغزش و گناه نشده و اين قرائت كنندگان لوح محفوظ هستند كه در شب معراج بمن خبر دادند كه در لوح نوشته شده على معصوم است.

اى بريده بر خلاف آنچه خداوند فرموده در باره على نيايش و متعرض او نشو على امير المؤمنين و بزرگ نيكوكاران و يكتا سوار مسلمين و پيشرو سفيد رويان و تقسيم‏كننده  بهشت و دوزخ است هيچيك از مسلمانان حق ندارند و نبايد در باره او كيد و مكر روا بدارند قدر و منزلت على در پيشگاه پروردگار بالاتر از قدر و منزلت تمام مسلمانان است آيا ميل دارى كه ترا خبرى بدهم تا موجب روشنى ديده و قوت قلب تو و تمام مؤمنين شود عرض كرد بلى فرمود روز قيامت كه ميشود خداوند جمعى را مبعوث ميگرداند و در مقام سنجش اعمال آنها بر نيايد سيئات اعمال ايشان باعث سنگينى ميزان گناهان ميشود از آنها مى‏پرسند پس حسنات اعمال شما كجا است آنها در كمال شرمندگى عرضه ميدارند كه ما حسناتى نداريم خطاب ميرسد اگر شما براى خود حسناتى قائل نيستيد ما حسنات شما را مى‏شناسيم به باد امر ميشود رقعه كوچكى آورده و در كفه حسنات آنها ميگذارد و چنان برترى از سيئات حاصل ميشود كه فاصله آنها باندازه زمين و آسمان و بآنها ميگويند دست پدر و مادر و برادر و خواهر و خاصان خود را گرفته و داخل بهشت شويد اهل محشر فرياد برآورند پروردگارا ما سيئات اين جمع را دانستيم ولى حسنات ايشان را نفهميديم.

خطاب ميرسد اينها دوستداران على بودند چون آنها على را دوست داشتند ما هم ايشان را بدوستى خود پذيرفتيم و بدوستى و محبت على گناهان ايشان را بخشيده و سيئات آنها را بحسنات مبدل ساختيم و بهشت را بايشان و پدران و دوستانشان واجب كرديم.       

 اى بريده كسانيكه بر اثر بغض و دشمنى با على بجهنم ميروند تعدادشان بيشتر از سنگريزه‏هائى است كه بجمره مى‏اندازند بترس از آنكه از كسانى نباشى كه بر اثر عداوت و بغض با على بجهنم ميروند.

اين حديث را جمعى از عامه مانند ترمذى در جامع و ابو نعيم در كتاب حليه و بخارى در صحيح و موصلى در مسند خود و احمد در فضائل و مسند خود و خطيب در اربعين نقل نموده‏اند.

و فرمود اين آيه نازل شده در باره كسانى كه حق امير المؤمنين (ع) و فاطمه زهرا (ع) را غصب كرده و ايشان را اذيت نموده‏اند و رسول اكرم (ص) فرمود هر كس فاطمه را در زمان حياة من اذيت كند مثل آنست كه در ممات من او را اذيت كرده و هر كه او را در ممات من بيازارد مانند آنست كه در حياة من او را آزرده باشد و هر كس فاطمه را اذيت كند مثل آنست كه مرا اذيت كرده و هر كه مرا اذيت كند البته خدا را اذيت نموده و مشمول لعنت ابدى خدا خواهد شد.

 

 

جمعه 9 / 3 / 1397برچسب:, :: 11:50 ::  نويسنده : ارادتمند

تفسير جامع، ج‏5، ص: 344

مِنَ الْمُؤْمِنِينَ رِجالٌ صَدَقُوا ما عاهَدُوا اللَّهَ عَلَيْهِ فَمِنْهُمْ مَنْ قَضى‏ نَحْبَهُ وَ مِنْهُمْ مَنْ يَنْتَظِرُ وَ ما بَدَّلُوا تَبْدِيلًا  23   بعضى از راد مردان و مؤمنين در عهدى كه با خدا بسته بودند كمال ثبات و پايدارى را بخرج داده تا بدرجه رفيعه شهادت فائز و جمعى هم با كمال خلوص و صفا بانتظار فيض شهادت باقى مانده و تغيير عقيده ندادند.

محمد بن عباس از حضرت باقر عليه السّلام و حضرت صادق عليه السّلام روايت كرده فرمودند آيه فوق در حق امير المؤمنين عليه السّلام و حمزه و جعفر و عبيدة بن حارث نازلشده و شهيد گرديد و مقصود از و منهم من قضى نحبه يكى حمزه است كه در جنگ احد شهيد شد و ديگرى جعفر  است كه در جنگ موته بدرجه رفيعه شهادت فائز گرديد و مراد از «وَ مِنْهُمْ مَنْ يَنْتَظِرُ»  23  امير المؤمنين عليه السّلام ميباشد كه پيوسته در انتظار شهادت بود تا ابن ملجم مرادى آن بزرگوار را شهيد نمود.

و اينحديث را ابن بابويه و ابن شهر آشوب از آنحضرت و حضرت باقر عليه السّلام روايت كرده‏اند.

در كافى از حضرت صادق عليه السّلام روايت كرده فرمود پيغمبر اكرم صلى اللّه عليه و آله بامير المؤمنين عليه السّلام مى‏فرمود يا على هر كس ترا دوست داشته باشد و با ولايت تو از دنيا برود از زمره شهداء محسوب ميشود.

 و در حديث مفصلى بابو بصير فرمود اى ابا محمد پروردگار شماها را در قرآن يادآورى نموده در آنجا كه ميفرمايد:

مِنَ الْمُؤْمِنِينَ رِجالٌ صَدَقُوا ما عاهَدُوا اللَّهَ عَلَيْهِ 23   شما اصحاب بعهد و ميثاقيكه با خدا بسته‏ايد در باره ولايت ما آل محمد (ص) وفادار مانده و تغيير عقيده نداده‏ايد و اگر وفا نمى‏نموديد خداوند مانند سايرين شما را نيز توبيخ و سرزنش مينمود و داخل در مصداق آيه «وَ ما وَجَدْنا لِأَكْثَرِهِمْ مِنْ عَهْدٍ وَ إِنْ وَجَدْنا أَكْثَرَهُمْ لَفاسِقِينَ» اعراف 102  بوديد.

 

   تفسير جامع، ج‏5، ص: 353

در بصائر الدرجات ذيل آيه «إِنَّما يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ» 33  از حضرت باقر عليه السّلام روايت كرده كه فرمود مراد از رجس در اين آيه شك است و ما هرگز در دين خود شك نميكنيم.

و اين حديث را ابن بابويه نيز از حضرت صادق عليه السّلام نقل نموده است.

و اخبار بسيارى از طرق عامه و خاصه در دست ميباشد كه همه آنها مؤيد بر اين است كه آيه تطهير در شأن خمسه طيبه نازل شده يعنى در شأن رسول اكرم صلى اللّه عليه و آله و على ابن أبي طالب و فاطمه زهرا و حسن و حسين عليهم السلام نازل شده روزى پيغمبر اكرم صلى اللّه عليه و آله در خانه ام سلمه تشريف داشتند و على و زهرا و حسنين را بخواند و تمام آنها و حضرتش در                    

 زير عباى يمانى (كسا) جمع شده در مقام مناجات با پروردگار بر آمده و فرمود خداوندا اينها اهلبيت من هستند كه در باره آنها بمن وعده فرموده‏اى خداوندا پليدى و رجس را از ايشان دور فرما و آنها را پاك و پاكيزه گردان ام سلمه كه دعاى پيغمبر اكرم صلى اللّه عليه و آله و سلّم را شنيد عرض كرد يا رسول اللّه آيا من هم جزء اهلبيت محسوب ميشوم فرمودند خير تو از اهلبيت نيستى ولى بتو مژده ميدهم كه اهل بهشتى.

ابى جارود روايت كرده كه زيد فرزند امام زين العابدين عليه السّلام گفت پدرم بمن فرمود بعضى از مردم جاهل و نادان چنين تصور كرده‏اند كه مراد از اهل البيت زنهاى پيغمبر (ص) ميباشند بخدا قسم هر كس چنين خيال كند گناهكار است و دروغ گفته زيرا اگر مقصود زنهاى آنحضرت بودند بجاى كلمه عنكم بايد عنكن و بجاى يطهركم يطهركن استعمال ميشد چنانچه در آيات سابقه همينطور بوده و در آيه «وَ اذْكُرْنَ ما يُتْلى‏ فِي بُيُوتِكُنَّ»   34   ضمير تأنيث آورده بنابر اين آيه تطهير ويژه خمسه طيبه نازل شده و زنهاى پيغمبر مشمول مفاد آن نميباشند.

ابن بابويه از امير المؤمنين (ع) روايت كرده فرمود روزى با حسنين و فاطمه (ع)  حضور پيغمبر اكرم (ص) در حجره‏ام سلمه شرفياب شديم جبرئيل آيه «إِنَّما يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيراً»   33  را نازل نمود آنحضرت فرمود يا على (ع) اين آيه در شأن تو و فاطمه (ع) و حسنين و ائمه گرام از فرزندان حسين (ع) نازل شده گفتم ايرسول خدا ائمه بعد از شما چند نفر باشند فرمود دوازده نفر اول آنها تو هستى بعد از تو حسن و حسين و على زين العابدين فرزند حسين (ع) و يك بيك اسامى ايشان را بيان نمود تا حضرت حجة (ع) و فرمود اسامى تمام شما بر ساق عرش نوشته شده در شب معراج پروردگار فرمود اينها نام اوصياء و ائمه بعد از تو ميباشند همه ايشان پاك و پاكيزه و معصوم هستند دشمنان آنها ملعونند. احاديث در باره آنكه آيه تطهير ويژه ائمه طاهرين است از طرق خاصه و عامه بسيار است و كسى از فرق انكار نميكند كه آيه تطهير در شأن آن بزرگواران نازل شده اگر بخواهيم تمام آنها را بيان كنيم كتاب مستقلى شود بهمين مقدار اكتفا نموديم

 

 

   تفسير جامع، ج‏5، ص: 359

ابن بابويه ذيل آيه «وَ إِذْ تَقُولُ لِلَّذِي أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَيْهِ»  37  از ابى صلت هروى روايت كرده گفت روزى كه مأمون علماء مذاهب مختلفه را براى مباحثه با حضرت رضا عليه السّلام جمع نموده و در حضورش مجلس مباحثه را تشكيل داد من در آن محفل حاضر بوده على بن محمد بن جهم برخاسته رو بحضرت نموده گفت شما كه بعصمت انبياء قائل هستيد در باره اين آيه چه ميفرمائيد كه خطاب به محمد (ص) شده «وَ تُخْفِي فِي نَفْسِكَ مَا اللَّهُ مُبْدِيهِ»   37  حضرت رضا (ع) فرمود واى بر تو كه قرآن را به رأى خود تاويل كرده و نسبت كار زشت به پيغمبر خدا ميدهى تفسير و تاويل قرآن ويژه راسخون در علم و ما ائمه است و فرمودند نام زنهاى پيغمبر اكرم (ص) در دنيا و آخرت معلوم بود و آنها مادران مؤمنين هستند و يكى از آنها زينب دختر جحش بود كه پيغمبر اكرم (ص) او را بحباله نكاح زيد پسرخوانده خويش در  

 آورده بود و پيغمبر اكرم (ص) از سخنان مردم ترس داشت و خداوند ميفرمايد خدا سزاوار تر از هر كس است كه بايد از او ترسيد و خداوند متصدى تزويج كسى از بندگان خود نشد مگر تزويج آدم و حوا و رسول اكرم (ص) با زينب و على بن أبي طالب عليه السّلام با زهرا سلام اللّه عليها پيغمبر اكرم (ص) بنا بامر پروردگار پس از طلاق زيد زينب را بزوجيت خود درآورد على بن محمد گريه كرد و بحضرت رضا عليه السّلام عرض نمود هرگز قول خدا را در باره پيغمبران جز آنچه كه شما فرموديد بيان نخواهم نمود.

پيغمبر اكرم بامر پروردگار زينب را نكاح و تزويج نمود منافقين گفتند محمد (ص) ما را نهى ميكند از آنكه زن پسر را بازدواج خود بيرون آوريم و خودش عيال زيد پسر خوانده خود را نكاح ميكند پروردگار در پاسخ گفتار آنها آيه ذيل را نازل فرمود «ما كانَ مُحَمَّدٌ أَبا أَحَدٍ مِنْ رِجالِكُمْ وَ لكِنْ رَسُولَ اللَّهِ وَ خاتَمَ النَّبِيِّينَ وَ كانَ اللَّهُ بِكُلِّ شَيْ‏ءٍ عَلِيماً»  40   محمد (ص) پدر هيچيك از مردان شما نيست نه زيد و نه غير او كه نكاح زن مطلقه او بر حضرتش حرام باشد محمد (ص) رسول و فرستاده خدا و خاتم پيغمبران است همانا خداوند بحقيقت تمام اشياء دانا است و اين آيه دليل و حجت نيست بر اينكه حسنين فرزندان رسول اكرم (ص) نيستند چنانچه بعضى از منافقين و عامه عميانا باين آيه تمسك جسته‏اند چه ظاهر آيه صريح است به اين كه پدر مردان شما نيست نه پدر كسى نيست علاوه بر آنكه آيه مباهله صريح است در آنكه آن دو بزرگوار فرزندان پيغمبرند چنانچه ميفرمايد فَقُلْ تَعالَوْا نَدْعُ أَبْناءَنا وَ أَبْناءَكُم ال عمران 61ْ و احاديث و اخبار بسيار است در آنكه آنها فرزندان پيغمبرند چه رسول خدا ميفرمود «ابناى هذان ريحانتاى من الدنيا»اين دو پسر من دو ريحان من هستند از دنيا

 امير المؤمنين عليه السّلام روزى در جنگ صفين بمحمد بن حنفيه خطاب كرد تو حقا فرزند من هستى عرض كرد اى امير المؤمنين (ع) مگر حسن و حسين فرزندان حضرتت نيستند فرمود آنها فرزندان رسول خدا هستند.

 

 

جمعه 9 / 3 / 1397برچسب:, :: 11:46 ::  نويسنده : ارادتمند

تفسير جامع، ج‏5، ص: 302

سوره سجده‏

سوره سجده در مكه نازل شده داراى سى آيه و سيصد و هشتاد كلمه و هزار و پانصد حرف است.

 

خلاصه مطالب سوره سجده عبارت است از دلايل توحيد و خداشناسى و تسلط و احاطه داشتن ملك الموت بر ارواح خلايق و حال مجرمين و مؤمنين و ملاقات نمودن پيغمبر اكرم (ص) حضرت موسى را در شب معراج و اينكه مردم از هلاكت و نابودى پيشينيان بايد پند و عبرت بگيرند.

 

      تفسير جامع، ج‏5، ص: 305

خلاصه مطالب سوره سجده عبارت است از دلايل توحيد و خداشناسى و تسلط و احاطه داشتن ملك الموت بر ارواح خلايق و حال مجرمين و مؤمنين و ملاقات نمودن پيغمبر اكرم (ص) حضرت موسى را در شب معراج و اينكه مردم از هلاكت و نابودى پيشينيان بايد پند و عبرت بگيرند.

 

وَ قالُوا أَ إِذا ضَلَلْنا فِي الْأَرْضِ أَ إِنَّا لَفِي خَلْقٍ جَدِيد 10

ابن شهر آشوب در داستان معراج از اباذر روايت كرده گفت پيغمبر اكرم صلى اللّه عليه و آله و سلّم فرمود شبى كه مرا بمعراج بردند فرشته‏اى را ديدم بر سريرى از نور نشسته و تاجى از نور بر سر دارد و لوحى از نور در دست اوست در آن لوح نظر ميكند تمام دنيا در نظر او چون سكه درهمى است كه در دست مردى باشد كه بهر طريق بخواهد آن را در دست ميگرداند از جبرئيل پرسيدم اين فرشته كيست نديدم از فرشتگانى كه پروردگار خلق نموده فرشته‏اى را با عظمت و بزرگى اين فرشته پاسخ داد اين فرشته عزرائيل و موكل قبض روح خلايق است به نزديك او رفتم و گفتم سلام بر تو ايدوست عزيز عزرائيل جواب داد بر تو باد سلام اى احمد صلى اللّه عليه و آله پسر عمت على بن أبي طالب عليه السّلام را كجا گذاشتى گفتم مگر على را ميشناسى پاسخ داد چگونه نمى‏شناسم او را پروردگار مرا مأمور فرموده بقبض روح تمام خلايق جز روح شما و على كه پروردگار هر وقت مشيتش تعلق بگيرد شخصا شما را قبض روح ميفرمايد.

 

تفسير جامع، ج‏5، ص: 315

أَ فَمَنْ كانَ مُؤْمِناً كَمَنْ كانَ فاسِقاً لا يَسْتَوُونَ   18  طبرسى از ابن عباس روايت كرده آيه فوق در حق امير المؤمنين عليه السّلام و وليد بن عقبه برادر مادرى عثمان نازلشده مقصود از مؤمن آنحضرت و مراد بفاسق وليد است سبب نزول آن:

چون وليد بامير المؤمنين عليه السّلام جسارت نموده گفت تو كودكى من از تو فصيح‏تر و از سنان تيزترم و در ميان لشكر پايدارى مينمايم آنحضرت باو فرمود ساكت و خاموش باش تو مرد فاسقى هستى.

طولى نكشيد جبرئيل آيه مزبور را نازل نمود و در باره هر مؤمن و فاسقى اين آيه جاريست در زمان عثمان وليد از جانب او حاكم كوفه شد شبى از شبها شراب نوشيد صبح در حالت مستى به مسجد رفت و بر مردم امام شد نماز صبح را چهار ركعت بجا آورد در بين نماز برگشت و بمردم گفت ميل داريد بر چهار ركعت بيفزايم امروز من با كيف و نشاطم مردم دانستند او مست است و عقلش زايل شده نامه بعثمان نوشتند داستان او را تذكر دادند عثمان او را احضار كرد جمعى از مردمان صالح همراه او بمدينه رفتند گواهى دادند كه وليد شراب نوشيده و در حالت مستى بمسجد آمده نماز صبح را بآن كيفيت بجا آورده.

امير المؤمنين عليه السّلام در آن مجلس تشريف داشت عثمان در باره وليد با آنحضرت مشورت نمود امير المؤمنين دستور داد بر وليد حد جارى كردند و هشتاد تازيانه باو زدند.

 

تفسير جامع، ج‏5، ص: 317

وَ جَعَلْنا مِنْهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنا لَمَّا صَبَرُوا وَ كانُوا بِآياتِنا يُوقِنُون 24

محمد بن عباس از حضرت باقر عليه السّلام روايت كرده فرمود آيه فوق در حق فرزندان حضرت فاطمه عليها سلام وارد شده.

در كافى از حضرت صادق عليه السّلام روايت كرده فرمود رسول اكرم (ص) در تمام موارد صبر و شكيبائى را پيشه خود قرار داد و بائمه و عترت خود بشارت اجر و پاداش صبر و بردبارى را داده‏اند خداوند هم در وصف آنها آيه مزبور را نازل فرمود.

تفسير جامع، ج‏5، ص: 319

وَ يَقُولُونَ مَتى‏ هذَا الْفَتْحُ إِنْ كُنْتُمْ صادِقِين 28

 

در كافى ذيل آيه فوق از ابن دراج روايت كرده گفت حضرت صادق عليه السّلام فرمود مراد از يوم الفتح روزيست كه دنيا بدست قائم آل محمد (ص) فتح ميشود اگر كسى مؤمن باشد ولى عقيده بروز موعود نداشته باشد از ايمان ناقص خود منتفع نشود ولى چنانچه عقيده و ايمان كامل بظهور و فرج حضرت حجت داشته و يقين راسخ نمايد آن ايمان باو نفع ميرساند و در پيشگاه خداوند منزلتى رفيع بدست آورده و بهشت ذخيره صاحب اين عقايد حقه شود و اين اجر و ثواب ويژه امير المؤمنين عليه السّلام و ذريه گرام آنحضرت و محبين و شيعيان ايشان است.

جمعه 9 / 3 / 1397برچسب:, :: 11:45 ::  نويسنده : ارادتمند

تفسير جامع، ج‏5، ص: 279

سوره لقمان‏

سوره لقمان سوره لقمان در مكه نازل شده داراى سى و چهار آيه و پانصد و چهل و هشت كلمه و دو هزار و يكصد و ده حرف است.

خلاصه مطالب سوره لقمان عبارت است از آنكه قرآن رهبر و بخشايش خداوند است براى مردم نيكوكار و خريداران سخنان لغو و باطل كه از روى نادانى و جهالت مردم را از راه خداشناسى گمراه نموده و قرآن خدا را شوخى پنداشته و تمسخر ميكنند شديدا بعذاب خوارى مجازات ميشوند و پند و نصيحت لقمان بفرزندش و ذم و توبيخ مردمى كه از روى جهالت و نادانى و بى‏خبر از كتاب روشن خدا در دين خدا مجادله و بحث مينمايند و دلايل توحيد و خداشناسى.

 

 

سيد رضى در كتاب خصايص ذيل آيه «وَ وَصَّيْنَا الْإِنْسانَ بِوالِدَيْهِ»14     از حضرت صادق عليه السّلام روايت كرده كه فرمود يكى از والدين امير المؤمنين عليه السّلام ميباشد.

ابن شهر آشوب بسند خود از آنحضرت روايت كرده فرمود اين آيه در شأن رسول اكرم صلى اللّه عليه و آله و سلّم و امير المؤمنين عليه السّلام نازل گرديده.

ابن شهر آشوب بسند خود از آنحضرت روايت كرده فرمود اين آيه در شأن رسول اكرم صلى اللّه عليه و آله و سلّم و امير المؤمنين عليه السّلام نازل گرديده.

در كتاب امالى بسند خود از اصبغ بن نباته روايت كرده گفت فرداى آن روزى كه ابن ملجم ملعون در مسجد ضربت شهادت را بر فرق نازنين امير المؤمنين زد با جمعى از اصحاب بقصد عيادت بخانه آنحضرت رفتيم امام حسن عليه السّلام بيرون تشريف آورده فرمودند حال مزاجى پدرم اجازه نميدهد كه بديدارش حاضر شويد بخانه‏هاى خود برگرديد مردم                        تفسير جامع، ج‏5، ص: 291

 رفتند من نشسته بودم كه ناگاه از درون خانه حضرت فرياد شيون برخاست من هم خوددارى را از دست داده بگريه افتادم از صداى گريه من امام حسن عليه السّلام بيرون آمده فرمودند چرا بخانه خود نرفتى عرض كردم فدايت شوم من تا بزيارت مولاى خود موفق نشوم نخواهم رفت اجازه ملاقات و ديدارشان را براى من بگيريد امام حسن عليه السّلام داخل منزل تشريف برده طولى نكشيد كه بيرون آمده مرا بورود بخانه راهنمائى نموده بزيارت امام و مولاى متقيان بردند ديدم امير المؤمنين در بستر خود نشسته و بچيزى تكيه نموده و عصابه زردى بر سر خويش بسته‏اند ولى آن عصابه بخون فرق همايونش آغشته و چهره مباركش چنان زرد شده بود كه معلوم نبود كدام يك از صورت و يا عمامه زردتر است بدامن حضرت افتاده و دست مباركش را بوسه زده بگريه در افتادم فرمودند اى اصبغ گريه نكن بخدا قسم كه هم اكنون بهشت را بچشم خويش مى‏بينم عرض كردم بخدا قسم ميدانم كه ببهشت ميرويد ولى گريه من براى فقدان و دورى از محضر مبارك شما است كه ديگر ديدارتان را براى هميشه از دست ميدهم و تقاضا كردم حديثى بفرمايند كه بعنوان يادگارى عزيز حفظ كنم.

فرمود اى اصبغ روزى پيغمبر اكرم صلى اللّه عليه و آله مرا احضار نموده و فرمودند هم اكنون بمسجد رفته و بالاى منبر از طرف من بمردم بگو كه من رسول رسول خدايم و آن رسول خدا ميفرمايد لعنت خدا و فرشتگان و پيغمبران و لعنت من بر كسى باد كه از اطاعت والدين خود سرپيچى بنمايد و يا دعوت غير مولاى خود را اجابت كند يا باجير خود در اجرتش ظلم بنمايد بر طبق فرموده پيغمبر عمل نموده و از منبر بزير آمدم هيچكس حرفى نزد مگر عمر كه گفت يا على فرموده رسول خدا را رسانيدى ولى تفسير آن را نگفتى گفتم خدمت پيغمبر عرض ميكنم فورا حضور پسر عم گرامم شتافته و سخن عمر را بآنحضرت رسانيدم فرمودند هم اكنون بمسجد برگرد و بالاى منبر برو پس از حمد و ثناى الهى و درود بر من بمردم بگو ما چيزى نميگوئيم مگر آنكه تفسيرش نزد ما ميباشد بدانيد و آگاه باشيد كه پيغمبر و من كه على هستم دو پدر براى شما و مولاى شما و اجير شما ميباشيم.

 (يعنى در اجر رسالت كه محبت و ولايت ذوى القربى است ستم نكنيد)

 

  تفسير جامع، ج‏5، ص: 293

ابن بابويه ذيل آيه «وَ أَسْبَغَ عَلَيْكُمْ نِعَمَهُ ظاهِرَةً وَ باطِنَةً»   20   از محمد بن زياد ازدى روايت كرده گفت از مولايم حضرت موسى بن جعفر عليه السّلام معناى آيه را سؤال نمودم فرمودند مراد از نعمت‏هاى ظاهره پروردگار ائمه ظاهره بوده و نعمت باطنه امام غائب آل محمد صلى اللّه عليه و آله است عرض كردم مگر از امامان كسى هم غايب ميشود فرمود؟ بلى يكى                     

 از ائمه از ديده‏هاى مردم پنهان ميشود ولى در قلوب مؤمنين جا دارد و آن امام دوازدهمى فرزند عسكرى امام يازدهم است كه هر وقت خداوند بخواهد ظهور ميكند و خداوند هر مشكلى را براى حضرتش آسان و هر دورى را نزديك و هر لجوج ستمكار را بدستش مقهور و هر شيطان مريدى را منكوب و هلاك ميسازد و تمام گنج‏ها و ذخاير زمين را مكشوف و هويدا ميسازد و از روى ادب نام مباركش را بزبان نميآورند و پس از آنكه دنيا پر از جور و ظلم شد بفرمان خداوند ظاهر شده و جهان را پر از عدل و داد ميفرمايد.

 و از جابر روايت كرده گفت شخصى بحضور حضرت باقر عليه السّلام عرضه داشت مراد از نعمت‏هاى ظاهره و باطنه خداوند كه در اين آيه بيان شده چيست؟ فرمودند مراد از نعمت ظاهره وجود مقدس پيغمبر اكرم صلى اللّه عليه و آله و سلّم است و هر آنچه از طرف پروردگار راجع بتوحيد و معرفت خداوند آورده و غرض از نعمت‏هاى باطنه ولايت و دوستى با ما اهلبيت آنحضرت است زيرا گروهى از مسلمانان هم به نعمت ظاهره و هم به نعمت باطنه معتقد                        تفسير جامع، ج‏5، ص: 294

 بوده بر نبوت پيغمبر اكرم صلى اللّه عليه و آله و امامت و ولايت ما ائمه شهادت ميدهند و مؤمن بتمام معناى حقيقى ميباشند لكن جمعى فقط بظاهر قناعت نموده و بباطن كه ولايت ما باشد عقيده ندارند و بهمين مناسبت براى رفع تأثر و خشنودى پيغمبر اكرم (ص) اين آيه نازل شد:

يا أَيُّهَا الرَّسُولُ لا يَحْزُنْكَ الَّذِينَ يُسارِعُونَ فِي الْكُفْرِ مِنَ الَّذِينَ قالُوا آمَنَّا بِأَفْواهِهِمْ وَ لَمْ تُؤْمِنْ قُلُوبُهُمْ.مائده 41

با نزول اين آيه رسول اكرم خوشحال شدند زيرا خداوند ايمان اين قبيل اشخاص را كه بولايت و دوستى ما بى‏اعتنا هستند قبول نميفرمايد.

 

 تفسير جامع، ج‏5، ص: 296

 در كافى ذيل آيه «وَ مَنْ يُسْلِمْ وَجْهَهُ إِلَى اللَّهِ»  22   از حضرت على بن الحسين امام زين العابدين عليه السّلام روايت كرده فرمود مراد از عروة الوثقى دوستى آل محمد صلى اللّه عليه و آله و سلّم است.

ابن بابويه از ابن عباس روايت كرده گفت رسول اكرم صلى اللّه عليه و آله و سلّم فرمود كسى كه مايل باشد بريسمان محكم خدا كه هرگز گسستنى نيست چنگ بزند بايد بدامن و ولايت برادر و وصى من على بن أبي طالب عليه السّلام چنگ بزند هر كه او را دوست بدارد هلاك نشود و هر كس او را دشمن بدارد روى نجات نه‏بيند اينحديث را عامه بطرق عديده نقل نموده‏اند.

ابن شهر آشوب از انس بن مالك روايت كرده كه رسول اكرم صلى اللّه عليه و آله و سلّم فرمود آيه فوق در حق امير المؤمنين (ع) نازلشده و آنحضرت كسى است كه روى تسليم و رضا بسوى خدا نموده و نيكوكارى را پيشه خود قرار داده.

و از حضرت رضا (ص) روايت كرده فرمود رسول اكرم صلى اللّه عليه و آله و سلّم ميفرمود بزودى بعد از من فتنه‏اى پديدار شود كه جهان را تاريك گرداند هر كس بخواهد از آن فتنه نجات يابد بايد بريسمان محكم پروردگار چنگ بزند اصحاب حضورش عرض كردند ريسمان محكم خدا چيست؟ فرمود ولايت سيد الوصيين است پرسش كردند او چه شخصى است؟ فرمود مولاى مسلمين و امام آنها است مجددا سؤال نمودند اى پيغمبر خدا امام و مولاى مسلمين كيست و بعد از شما چه شخصى است فرمود برادرم على بن أبي طالب عليه السّلام ميباشد. و اينحديث را نيز عامه  بطرق عديده نقل نموده‏اند.

 

تفسير جامع، ج‏5، ص: 297

 «وَ لَوْ أَنَّ ما فِي الْأَرْضِ مِنْ شَجَرَةٍ أَقْلامٌ»27

 طبرسى صاحب احتجاج روايت كرده كه يحيى بن اكثم از حضرت موسى بن جعفر عليه السّلام معناى آيه را سؤال نمود در جواب اسامى هفت درياى مورد بحث آيه را بيان كرده و فرمودند ما كلمات خدا هستيم كه كسى درك فضائل ما را نمى‏كند و عقل هيچ بشرى بانتهاى فضيلت ما نميرسد.

 

 

 

جمعه 9 / 3 / 1397برچسب:, :: 11:42 ::  نويسنده : ارادتمند

تفسير جامع، ج‏5، ص: 2

  فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنِيفاً فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْها لا تَبْدِيلَ لِخَلْقِ اللَّه  30  

 از حضرت باقر عليه السّلام روايت كرده فرمود مقصود از دين حنيف ولايت امير المؤمنين عليه السّلام و ائمه اطهار عليهم السّلام است.

 در بصائر الدرجات از آنحضرت روايت كرده كه مراد از فطرت اقرار بوحدانيت پروردگار و نبوت و خاتميت رسول اكرم صلى اللّه عليه و آله و سلّم و ولايت امير المؤمنين عليه السّلام است.

 

فدك

 فَآتِ ذَا الْقُرْبى‏ حَقَّهُ وَ الْمِسْكِينَ وَ ابْنَ السَّبِيلِ ذلِكَ خَيْرٌ لِلَّذِينَ يُرِيدُونَ وَجْهَ اللَّهِ وَ أُولئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُون  38 

طبرسى از حضرت باقر عليه السّلام و حضرت صادق عليه السّلام روايت كرده فرمودند آيه فوق كه نازل شد پيغمبر اكرم (ص) بدستور و امر پروردگار فدك را بحضرت فاطمه عليها السّلام عطا فرمودند و اينحديث را عموم محدثين شيعه و بسيارى از عامه روايت كرده‏اند.

على بن ابراهيم از حضرت صادق عليه السّلام روايت كرده فرمود وقتى كه امر خلافت ابو بكر لعن با گرفتن بيعت از مهاجر و انصار استقرار يافت نمايندگانى بفدك اعزام داشت تا عاملين حضرت زهرا عليها السلام را از فدك بيرون نموده و تصرف كردند آن بضعه رسول براى  اعتراض بعمل ابو بكر و احقاق حق خود بمسجد تشريف برده و با ابو بكر باحتجاج پرداخته و فرمودند چرا فدك را كه پدر بزرگوارم رسول خدا بامر پروردگار در زمان حياة خود بمن بخشيده از تصرف من خارج ساخته و وكلاى مرا از آن طرد كرده‏اى ابو بكر گفت بايد براى صحت قول خود شاهدى بياورى كه فدك را پيغمبر اكرم صلى اللّه عليه و آله و سلّم بتو بخشيده است حضرت زهرا ام ايمن را براى شهادت حاضر نموده‏ام ايمن بابو بكر گفت پيش از آنكه در باره فدك سخنى بگويم از تو سؤالى مينمايم و انتظار دارم كه براستى و حقيقت جواب دهى و خدا را در گفتار خود در نظر بياورى اى ابا بكر آيا شنيده‏اى كه پيغمبر اكرم صلى اللّه عليه و آله و سلّم در باره من فرموده‏ام ايمن زنى از زنهاى بهشت است ابو بكر گفت آرى اين بيان را من شنيده‏ام و صحت آنرا تصديق ميكنم ام ايمن گفت اينك بدان و آگاه باش كه خداوند برسولش وحى فرمود كه «فَآتِ ذَا الْقُرْبى‏ حَقَّهُ» و پيغمبر در اجراى فرمان پروردگار فدك را بدخترش بخشيده و باو واگذار نمود همين گواهى را امير المؤمنين على عليه السّلام داده و ابو بكر پس از شنيدن اين بيانات دستور استرداد فدك را نوشته و عين نامه را بحضرت زهرا عليها سلام تسليم نمود در اين هنگام عمر نزد ابو بكر آمد و ابو بكر موضوع ادعاى فدك را از طرف حضرت زهرا عليها سلام و اقامه شهادت و گواهى ام ايمن و امير المؤمنين عليه السّلام را براى عمر توصيف نموده گفت من دستور استرداد فدك را نوشته و بايشان دادم عمر از شنيدن اين خبر سخت غضبناك شده و نامه را بعنف از حضرت زهرا عليها سلام گرفته و پاره نمود.

و در بعضى از روايات است كه عمر كار جسارت را بجائى رسانيد كه از روى مقنعه سيلى بصورت نازنين دختر پيغمبر زد كه كبودى صورت مباركش تا مدتى باقى بود و نامه را از شدت خشم جويده و گفت كه فدك مال عموم مسلمانان است و اوس بن حدثان و عايشه و حفصه گواهى ميدهند كه پيغمبر اكرم صلى اللّه عليه و آله و سلّم فرمود ما جامعه انبياء ارث نمى‏گذاريم و آنچه از ما باقى بماند مال تمام مردم است البته جعلى بودن اين حديث كه بر خلاف نص صريح قرآنست واضح و آشكار ميباشد زيرا اشخاص مزبور كه راوى آن بودند نسبت بخاندان رسالت كينه توز بوده و معاندت داشتند مخصوصا عايشه كه بر امير المؤمنين عليه السّلام خروج كرده و جنگ جمل را برپا ساخته و خبر ارتداد او را پيغمبر اكرم (ص) فرموده بودند از طرفى عمر ميگفت شهادت على عليه السّلام چون شوهر زهرا است و بنفع او نظر ميدهد قابل قبول نيست و ام ايمن هم چون زنى بيش نيست شهادتش مسموع نميباشد بهر حال  زهرا عليها سلام مهموم و محزون با دست تهى از نزد ابو بكر خارج شده بمنزل رفت.

براى دومين بار امير المؤمنين براى اعتراض بعمل ابو بكر و غصب فدك بمسجد رفته و بابو بكر فرمودند اى ابا بكر بچه دليلى فاطمه عليها سلام را از حق خود محروم ساخته‏اى و فدك را كه پدر بزرگوارش بامر خداوند و در زمان حياتش باو بخشيده‏اند از تصرف او خارج ساخته و عمالش را از فدك بيرون نموده‏اى ابو بكر گفت فدك مال تمام مسلمانانست اگر گواهى بر اين ادعا داريد كه پيغمبر آنرا منحصرا بدخترش واگذار نموده‏اند دستور استرداد آنرا خواهم داد امير المؤمنين عليه السّلام فرمود اى ابو بكر چرا بر خلاف دستور خدا در باره ما حكم ميكنى اگر مالى در دست مسلمانى باشد و من دعوى مالكيت آنرا بكنم از چه كسى شاهد مطالبه مينمائى گفت از شما كه مدعى ميشويد فرمودند اينك مالى در تصرف ما است و بقول تو مسلمانان ادعاى آنرا دارند آيا بايد من گواهى بياورم و شاهد معرفى كنم يا مدعيانى كه بصرف ادعا ميخواهند دست طمع بملك و مال غير دراز كنند فدك از زمان حياة رسول اكرم صلى اللّه عليه و آله تاكنون در تصرف زهرا عليها سلام و ملك آن مخدره معصومه بوده و ميباشد و عمال و كارگزاران او بجمع منال و محصول آن قيام و اقدام ميكرده‏اند چرا از ما كه مالك و متصرف فدك هستيم شاهد و گواه ميخواهى و از كسانى كه بر خلاف حقيقت مدعى هستند شاهد مطالبه نميكنى.  ابو بكر چون جوابى نداشت كه بگويد ساكت شد عمر گفت يا على ما از عهده بيان تو بر نمى‏آئيم و دليلى بر رد گفته‏هايت نميتوانم اقامه كنيم فقط ما بشرطى نسبت باسترداد فدك اقدام ميكنيم كه شاهد و گواه كافى بياورى امير المؤمنين عليه السّلام خطاب بابو بكر نموده و فرمودند آيا قرآن كريم را ميخوانى گفت بلى فرمود مراد از اهل البيت در اين آيه كه ميفرمايد «إِنَّما يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيراً» جز ما خاندان آل محمد كسى ديگرى هست گفت خير اين آيه در باره شما نازل شده است آنگاه بابو بكر فرمود اگر دو نفر شاهد شهادت بدهد كه نعوذ باللّه فاطمه عليها سلام كار ناشايسته كرده است چه خواهى كرد گفت من پس از استماع گواهى شهود فاطمه را حد خواهم زد همانطوريكه در باره ساير مسلمانان عمل مينمايم فرمود پس تو از كافران هستى نه از مسلمانان زيرا شهادت قرآن را كه بر عصمت و پاكى دختر پيغمبر است رد نموده و شهادت دو نفر مجهول الهويه را پذيرفته‏اى چنانكه شهادت عايشه و حفصه را در مورد فدك قبول كردى و شهادت ام ايمن كه از زنان بهشت است و مرا مردود دانستى و بعقيده خودت خلاف حكم خدا و رسولش نكرده‏اى و فدك را فيئى و ملك مسلمين شناختى اى ابو بكر چه ميگوئى در باره فرمايش پيغمبر اكرم صلى اللّه عليه و آله و سلّم كه فرموده‏

 «البينة على المدعى و الدليل على من انكر

حضار   مجلس با شنيدن فرمايشات امير المؤمنين عليه السّلام شروع بگريستن نموده فرياد زدند بخدا قسم على عليه السّلام راست ميگويد آنگاه على بمنزل خود رفت.

حضرت صادق عليه السّلام فرمود چون امير المؤمنين عليه السّلام بمنزل تشريف برده و شرح حال را بزهرا عليها سلام گفتند حضرت زهرا بقصد زيارت قبر مطهر پدر بزرگوارش بمسجد رفته و پس از سلام و تحيت بقبر رسول اكرم با حالت گريه و تضرع اشعارى كه ترجمه آن ذيلا درج ميشود با خود زمزمه كردند:

اى پدر گرامى عزيز از ما دور شدى همانطوريكه باران رحمت از زمين دورى كند و امتت در حكم خدا اختلاف نموده و داد و فرياد بيجا كردند و خدا گواه است كه اختلاف ناشى از خود آنها است.

اى پدر بعد از رحلتت براى غصب حقوق من خبرهائى بى‏اساس جعل كرده و با هم بر عليه ما متحد شدند.

اى پدر اگر حضور ميداشتيد چنين مصائب عظيم بر ما روى نميآورد و ما با آيات قرآنى كه جبرئيل بر تو نازل مينمود مأنوس بوديم.

افسوس كه نزول وحى با رحلتت منقطع و از خانه ما رفت و تمام خير و نيكوئى از ما پوشيده شد.                       

 اى پدر وجود گرامى تو ماه درخشانى بود كه مردم از نور جمالت استفاده و لذت ميبردند از پيشگاه با عظمت پروردگار با عزت كتاب آسمانى بر تو نازل ميشد.

از همان روزى كه از اين دنيا رخت بربستى مردم بآزار ما پرداخته ما را كوچك و پست شمردند.

هر خانواده در نزد اين مردم محترم و عزيز است جز ما اهلبيت تو كه حقوق ما را غصب نموده و بر ما كمال بى‏انصافى و جور را روا داشته و بر غصه و حزن ما افزودند.

در كنار آرامگاهت بخدا تقرب جسته و شكايت امت را نزد پروردگار جهان عرضه ميدارم كسانى كه در زمان حياة تو از روى اضطرار ايمان آورده و در دل داشتند كه چون وجود مقدست از ميان ايشان خارج شود بشرك اوليه خود بازگشته قرآن و گفتار ترا پشت سر بياندازند اكنون آنچه در دل پنهان داشته ظاهر و آشكار ساخته و قرآن را دور انداخته‏اند.

مصيبتى بس عظيم بما وارد شده كه نظير آن در عالم نه بر عرب و نه بر عجم وارد نيامده ظلمى كه بر ما وارد نموده‏اند چنان عميق و ريشه‏دار است كه بذريه و دودمان ما هم تأثير خواهد كرد و ستم و ظلم اين مردم ناپاك فرزندان ما را هم هميشه مظلوم خواهد كرد.

تو اى پدر گرامى و پيغمبر معظم بهترين بندگان خدائى و راستگوترين مردمى.

ما شب و روز بفقدان تو گريه مى‏كنيم تا روح در بدن داريم و اشك چشمهاى ما هرگز  خشك نخواهد شد.

اميدوارم كسانى كه بما ظلم و ستم كرده‏اند هر چه زودتر عذاب خود را بچشم مشاهده كنند.

و روز قيامت به‏بينند كدام يك از ما رستگار و كدام بصورت در آتش جهنم خواهيم افتاد و غالب و مغلوب خواهد شد.

حضرت صادق عليه السّلام فرمود:

از آنطرف ابو بكر بمنزلش رفته و عمر را احضار نموده بمشورت پرداخت و گفت امروز وضع مجلس ما را با على ديدى بخدا قسم اگر مرتبه ديگر چنين مجلسى فراهم شود مردم هشيار شده و متذكر فرمايشات پيغمبر ميشوند و ميفهمند كه ما با تدليس و شيطنت خلافت را بخود اختصاص داده و سلب حق از على نموده‏ايم بايد تدبيرى كرده و چاره انديشيد نظر و فكر تو چيست و چه بايد كرد عمر گفت بعقيده من يگانه راه نجات از اين مهلكه كشتن على است ابو بكر گفت چه كسى جرأت كشتن على را دارد عمر گفت اگر خالد بن وليد را مأمور اين مهم كنى امتثال امر خواهد كرد ابو بكر شخصى را براى احضار خالد فرستاده و او را آوردند ابو بكر به خالد گفت من ترا براى اجراى امر خطيرى خواسته‏ام خالد جواب داد بر هر چه حكم كنى حاضرم و لو آنكه كشتن على باشد ابو بكر گفت مقصد و منظور من هم فقط كشتن على است بايد در نماز صبح پهلوى على قرار گرفته و همينكه من سلام نماز را گفتم با شمشير خود على را بقتل برسانى خالد آمادگى خود را اعلام نموده بيرون رفت.

أسماء دختر عميس كه عيال ابو بكر بود از جريان گفتگوى ابو بكر و خالد مطلع شده كنيزش را بخانه امير المؤمنين عليه السّلام فرستاده و گفت از قول من بزهرا و على سلام رسانيده بگو ابو بكر براى كشتن على توطئه‏اى نموده و تصميم بر عمل فجيع قتل او در مسجد گرفته‏اند براى دفع شر مفسدين صلاح آنست كه از شهر مدينه خارج شويد امير المؤمنين بكنيز مزبور گفت باسماء از طرف من بگو خداوند كيد و مكر آنها را باطل ميكند و مانع اجراى قصد شوم ايشان ميشود و صبح براى نماز بر طبق معمول بمسجد تشريف برده در عقب جماعت قرار گرفت خالد هم با شمشير در سمت راست آنحضرت ايستاد ابو بكر براى تشهد نماز نشست و در انديشه تصميمى كه گرفته و در شرف وقوع بود فرو رفت بطورى كه تصور كردند ابو بکر  دچار سهو و نسيان شده بالاخره قبل از آنكه نماز را سلام بدهد بصداى بلند گفت «يا خالد لا تفعل ما امرتك» و بعد گفت «السلام عليكم و رحمة اللّه و بركاته» چون فكر ميكرد اگر على كشته شود ممكن است مردم او را گرفته و بقتل رسانيده و خلافت از دستش بيرون برود بخلد دستور داد از كشتن على خوددارى نمايد بهر حال چون نماز تمام شد امير المؤمنين عليه السّلام رو بخالد نموده فرمودند مأمور انجام چه كارى بودى كه انجام نشد گفت بمن امر شده بود ترا بقتل برسانم و اگر نمى‏گفت كه آنچه گفته‏ام مكن حتما ترا بقتل ميرسانيدم امير المؤمنين عليه السّلام خالد را گرفته بزمين زد و چنان فشارى باو داد كه نزديك بود جان از تنش بيرون برود عمر فرياد زد بخدا على خالد را خواهد كشت مردم دست تضرع بسوى حضرتش دراز نموده از او خواهش كردند تا خالد را رها كند امير المؤمنين عليه السّلام فرمود بخدا قسم اگر دستور قرآن و وصيت پيغمبر اكرم كه مرا بصبر امر نموده‏اند نبود هم اكنون بشما ثابت ميكردم كه كدام يك از ما ضعيف‏تر و بى‏يار و ياوريم.

سپس حضرت از مسجد بمنزل تشريف برده و ديگر براى نماز جماعت حاضر نشدند

 

 

در كافى ذيل آيه «وَ قالَ الَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ»   56  در ضمن حديث مفصلى كه از حضرت رضا عليه السّلام در توصيف امام روايت كرده ميفرمايد:

پيوسته امامت در ذريه حضرت ابراهيم است و بعضى از بعض ديگر در قرنى پس از قرون از آنحضرت ارث برده‏اند تا آنكه پيغمبر اكرم صلى اللّه عليه و آله و سلّم وارث آن مقام ميشود همچنانكه ميفرمايد:

 

 «إِنَّ أَوْلَى النَّاسِ بِإِبْراهِيمَ لَلَّذِينَ اتَّبَعُوهُ وَ هذَا النَّبِيُّ وَ الَّذِينَ آمَنُوا وَ اللَّهُ وَلِيُّ الْمُؤْمِنِينَ» پس امامت مختص رسول اكرم صلى اللّه عليه و آله و سلّم شد و امير المؤمنين على عليه السّلام بامر خدا و بطريقى كه واجب فرموده بود از پيغمبر ارث برد و در ذريه حضرتش تا روز قيامت باقى و برقرار ميماند زيرا بفحواى آيه كريمه «وَ قالَ الَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ وَ الْإِيمانَ» آن بزرگوار و فرزندان گرامش بزيور علم و ايمان آراسته و مزين گشته‏اند.   اين حديث را ابن بابويه بسند خود در كتاب معانى الاخبار نقل نموده است‏

جمعه 9 / 3 / 1397برچسب:, :: 11:41 ::  نويسنده : ارادتمند

تفسير جامع، ج‏5، ص: 240

سورة الروم‏

 

سوره روم در مكه نازلشده داراى شصت آيه و هشتصد و نوزده كلمه و سه هزار و پانصد و سى و چهار حرف است.

خلاصه مطالب سوره روم عبارت است از خبر دادن به پيروزى روميان پس از مغلوب شدن آنها و مسرور شدن مسلمين از اين پيروزى و تحريض و ترغيب مردم بتدبر و تفكر و انديشه كردن در آيات و دلايل توحيد و خداشناسى و قدرت و عظمت پروردگار و بيان حال مؤمنين و مشركين و ضرر و زيان كفار در ترك توحيد و خداشناسى و توبيخ و عذاب كسانيكه ناسپاسى نموده و كفران ورزند و خبر دادن از دانشمندان مؤمنين در روز قيامت.

 غُلِبَتِ الرُّومُ (2) فِي أَدْنَى الْأَرْضِ وَ هُمْ مِنْ بَعْدِ غَلَبِهِمْ سَيَغْلِبُونَ (3)

محمد بن عباس از ابى بصير روايت كرده گفت از حضرت صادق عليه السّلام تفسير آيه «الم غُلِبَتِ الرُّومُ» را سؤال نمودم فرمود روم بنى اميه است و باطن آيه چنين است.

الم غلبت الروم بنى اميه فى ادنى الارض و هم من بعد غلبهم سيغلبون فى بضع سنين لله الامر من قبل و من بعد و يومئذ يفرح المؤمنون بنصر اللّه عند قيام القائم (ع)

و بسند ديگر از امير المؤمنين عليه السّلام روايت كرده فرمود اين آيه در حق ما و بنى اميه نازلشده.

 

وَ مِنْ آياتِهِ خَلْقُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ اخْتِلافُ أَلْسِنَتِكُمْ وَ أَلْوانِكُمْ إِنَّ فِي ذلِكَ لَآياتٍ لِلْعالِمِين   22   

 در كافى ذيل آيه فوق از عبد اللّه بن سليمان روايت كرده گفت حضور حضرت صادق عليه السّلام عرض كردم آيا خداوند همان منزلت و مقام سليمان بن داود عليه السّلام را بامام تفويض فرموده است.

فرمودند بلى و جهت اين سؤال و پرسش اين بود كه شخصى از آنحضرت مسئله‏اى پرسيد و جواب شايسته‏اى شنيد از قضا ديگرى همان مسئله را عنوان نمود و جوابى غير از آنچه كه باولى داده بودند باو فرمودند اتفاقا يكنفر ديگر شرفياب شده و عين مسئله آن دو نفر را مطرح و جوابى باو دادند كه با جوابى كه بآن دو نفر فرموده بودند مغايرت كلى داشت و بعد فرمودند

 «هذا عطائنا فامنن او اعط بغير حساب»

و فرمودند در قرائت امير المؤمنين عليه السّلام بجاى «امسك- اعط» بوده و آيه اينطور ضبط شده است آنگاه حضورش عرض كردم موقعى كه امام سؤالات گوناگون مردم را جواب ميدهد و يا به پرسشى پاسخ متعدد ميفرمايد آيا آنان را مى‏شناسد فرمود «سُبْحانَ اللَّهِ»   قصص68 چگونه امام آنها را نمى‏شناسد در صورتى كه خداوند ميفرمايد «إِنَّ فِي ذلِكَ لَآياتٍ لِلْمُتَوَسِّمِينَ» 75  حجر     كه مراد ائمه ميباشد و نيز فرموده «وَ إِنَّها لَبِسَبِيلٍ مُقِيمٍ»   76  حجر  

كه امام هرگز از جاده حق و حقيقت خارج نميشوند و چون بكسى نظر كنند او را بخوبى مى‏شناسند و چون صدائى از پشت ديوار بشنوند صاحب صدا را تشخيص ميدهند و خداوند در اين آيه ميفرمايد:

 

وَ مِنْ آياتِهِ خَلْقُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ اخْتِلافُ أَلْسِنَتِكُمْ وَ أَلْوانِكُمْ إِنَّ فِي ذلِكَ لَآياتٍ لِلْعالِمِينَ    22  و نيست سخنى كه امام بشنود مگر آنكه ميداند گوينده آن سخن اهل صلاح و متقى است و يا آنكه هلاك شونده و منافق ميباشد لذا امام مردم را جوابى كه شايسته و در خور فهم سائل است ميدهد اين حديث در بصائر الدرجات نيز نقل شده است.

درباره وبلاگ

به وبلاگ من خوش آمدید
آخرین مطالب
پيوندها

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان صلح پایدار و آدرس 14klid.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





نويسندگان



نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

آمار وبلاگ:

بازدید امروز : 2
بازدید دیروز : 5
بازدید هفته : 8
بازدید ماه : 74
بازدید کل : 26091
تعداد مطالب : 460
تعداد نظرات : 0
تعداد آنلاین : 1

Google

در اين وبلاگ
در كل اينترنت